ماهان شبکه ایرانیان

عزت‌الله انتظامی، ناصرالدین شاه مغرور و حاجی واشنگتن ساده لوح

عزت‌الله انتظامی(۱۳۰۳) بازیگر و هنرمندی که خاطرات ما در سینما با نقش آفرینی‌های او گره خورده در ٩٤ سالگی هنوز سر زنده، شاداب، شوخ طبع و طناز است.

همشهری شش و هفت - علی اصغر کاشانی: عزت‌الله انتظامی(1303) بازیگر و هنرمندی که خاطرات ما در سینما با نقش آفرینی‌های او گره خورده در ٩٤ سالگی هنوز سر زنده، شاداب، شوخ طبع و طناز است. هنرمند بی‌بدیلی که از نوجوانی با شیفتگی روی سن تئاتر پا گذاشت و به‌تدریج به یکی از شاخص‌ترین استعداد‌های تئاتر و سپس سینمای ایران تبدیل شد. بازیگری که شیفته و شیدای هنر ملی است و با هر گامش در تئاتر ایران نشان داد قادر است هنر نمایش در ایران را غنا ببخشد. عزت‌الله انتظامی این پر کارترین بازیگر تئاتر که با نقش کوتاهی در واریته بهاری قدم به پرده نقره‌ای گذاشت با بازی در فیلم نوگرای گاو شخصیت اصلی مورد نظر غلامحسین ساعدی در نمایشنامه عزاداران بیل را به زیبا‌ترین شکل ممکن جان داد.
 
عزت، مستدام 
 
انتظامی که بسیاری از مردم او را با خان مظفر در هزار دستان به یاد می‌آورند بارها توانست به شخصیت‌های قجری خالق ذهن کارگردانان خوش فکر سینمای ایران جان بدهد، به‌گونه‌ای که شاید بسیاری از ما نتوانیم ناصرالدین شاه قاجار را بدون چهره استاد در ذهن خود به تصور بکشیم.! انتظامی در طول دوران بازیگری‌اش باتوانایی بسیار نقش‌های ماندگاری خلق کرد؛ شخصیت پشت هم انداز، بی‌وجدان، فریبکار و تازه به دوران رسیده در آقای هالو، دایره مینا، اجاره‌نشین‌ها، هامون وبازیچه؛ آدم ناپاک و حریص در بانو و روز فرشته؛ شخصیت گردن کلفت، نفوذناپذیر و مغرور در کمال الملک، ناصرالدین شاه آکتور سینما و هزاردستان، عاشق درمانده و حیران در روسری آبی، گاو و شب، شخصیت خوش مشربِ عجیب و پر رمز و راز در خانه‌ای روی آب و گاو خونی و مرد سبک سرِ ساده لوح در حاجی واشنگتن.
 
عزت‌الله انتظامی در طول سالیان سال بارها ما را حیرت زده نقش آفرینی هایش کرد. با وجود ناملایمات هم و غمش اعتلای هنر تئاتر و ارتقای سینمای کشورش بوده و بارها برای هر چه بهتر شدن وضعیت آنها کوشیده‌است. در سالروز تولدش مهمان او در آپارتمان زیبایش در شمیران شدیم؛ جایی که بازیگر محبوب‌مان در کنار همسر مهربان و فرزند هنرمندش، مجید انتظامی زندگی پر مهرو محبتی دارند.

 آقای انتظامی شما بخش مهمی از خاطره جمعی چند نسل هنر دوست در ایران شده‌اید. فیلم‌ها و نقش آفرینی‌های شما بخش جدایی ناپذیری از فضای دیداری هنر کشورمان را شکل داده است. حالا که ٩٤ ساله می‌شوید چه حسی دارید و این روزها را چگونه می‌گذرانید؟

کی گفته من ٩٤ سالم است؟!(خنده) خب! این روزها سرم بیشتربا خواندن کتاب گرم است. خیلی مطالعه می‌کنم به‌خصوص در زمینه هنر سینما و تئاتر. برخی شب‌ها که بی‌خوابی سراغم می‌آید کتاب بر می‌دارم و بی‌وقفه می‌خوانم. خلاصه به‌شدت اهل مطالعه‌ام و توصیه می‌کنم جوان‌ها دست از مطالعه برندارند. روزها و شب‌هایم با مطالعه می‌گذرد.

شما در جوانی و اوایل دبیرستان پیش پرده بسیاری از پرمخاطب‌ترین تئاترهای لاله زار را می‌گفتید. سال ١٣٢٧ هم در فصل کوتاهی در واریته بهاری بازی کردید و در آن فیلم هم به همراه عبدالعلی همایون آواز خواندید. از اینکه مردم در آن سال‌ها شما را روی سن یا پرده سینما می‌دیدند چه حسی داشتید؟

از خیلی سال‌ها پیش در تئاترهای لاله زار زمانِ بین دو نمایش، روی صحنه می‌رفتم و زمانی که دکورها داشت جابه‌جا می‌شد، پیش پرده می‌خواندم.

به جز شما چه کسانی پیش پرده می‌خواندند؟

ابتدا فقط دو، سه نفر بودند که پیش پرده می‌خواندند؛ یعنی به جز من مجید محسنی و آقای قنبری هم پیش پرده می‌خواندند.البته بعدها کسان دیگری هم اضافه شدند. یادم است به‌خاطر شعری که در پیش پرده خوانی در آن از اصطلاح قاسم کوری استفاده کرده بودم، شهربانی مرا خواست و به من تذکر دادند، حتی مرا دادگاهی کردند. قاسم کوری به کسانی می‌گفتند که شیک و پیک بودند. این اصطلاح معنی «الکی بودن» هم می‌داد. بنابراین اگر کسی را که خیلی شیک بود، در کوچه و خیابان می‌دیدند و می‌گفتند، قاسم کوری ؛ یعنی الکی است. این اصطلاح را روی صحنه تئاتر و زمانی که پیش پرده برای کارهای دولتی استفاده می‌کردم به طنز و آهنگین می‌خواندم.
 
عزت، مستدام

چرا به پیش پرده خوانی علاقه‌مند شده‌بودید؟

دوست داشتم؛ چون یک مولفه ایرانی داشت. آن قدر به پیش پرده خوانی علاقه داشتم که برای عنوان موضوع رساله نظری‌ام در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پیش پرده خوانی را انتخاب کردم.

 در کودکی کدام مدرسه می‌رفتید؟ آیا خاطره‌ای از مدرسه و همشاگردی های‌تان دارید؟

در هنرستان صنعتی که مدرسه آلمانی‌ها هم بود درس خواندم. خیلی اهل شیطنت بودم. بازیگوشی‌هایم حد نداشت.یکی از همشاگردی هایم به نام مجید، بچه اعیان و البته خوش قلبی بود. مجید همیشه جیب‌هایش پر از آجیل بود و چون کنار من می‌نشست همیشه به من می‌گفت تو آن‌طرف بنشین و از جیب من خوراکی بردار.با هم می‌خوردیم. او طوری خوراکی‌ها را در جیبش می‌ریخت که بتوانیم سرکلاس و زمانی که معلم درس می‌دهد از آنها بخوریم.، گاهی معلم می‌دید و می‌گفت آهای! آن گوشه چی می‌خورید ؟! ما تا می‌دیدیم معلم فهمیده خودمان را به آن راه می‌زدیم. از این دست شیطنت‌ها خیلی در مدرسه داشتم.

شما پس از کلی اجرا و تجربه اندوزی در تماشاخانه کشور و تئاترهای پارس و گیتی لاله زار در سال ١٣٣٢ برای تحصیل به مدرسه شبانه تئاتر و سینمای «فولکس هوخ شوله» در هانوفر آلمان رفتید. فضای آن مدرسه چگونه بود. استادان‌تان چه کسانی بودند؟

نام‌های‌شان را به‌خاطر ندارم. کامپیوتر که آن موقع نبود!(خنده) اما یادم می‌آید که در آنجا در یک فیلم کوتاه به سرپرستی هنرمندی به نام لپاخ بازی کردم. البته برای گذران زندگی در آلمان ناچار شدم مدتی در کارخانه ذوب‌آهن هم کار کنم.

صدای خاصی که دارید، بعد از بازگشت به ایران سراغ دوبله رفتید؟  

بعد از چهار سال اقامت در آلمان به ایران برگشتم و یک سال بعد هم به استخدام اداره هنرهای زیبای کشور در آمدم. مدتی هم به‌خاطر صدایم چند فیلم دوبله کردم. با دوبله یکی از نقش‌های فیلم« مردی که رنج می‌برد» ساخته محمد علی جعفری شروع کردم. جعفری از شاگردان عبدالحسین نوشین بود.

 عبدالحسین نوشین یکی ازفعال‌ترین کارگردانان تئاتر آن دوره بود. یادتان است با نوشین چه نمایش‌هایی کار کردید؟

قبل از سفرم به آلمان در تئاترهای نوشین مثل مستنطق، مردم، چراغ گاز و شنل قرمز بازی کردم. البته شنل قرمز را خانم لرتا همسر آقای نوشین کارگردانی کرد.

شما بین سال‌های ١٣٢٤ تا ١٣٢٦ در نمایش‌های تئاتر پارس مثل اولتیماتوم، محصلین کلک باز، واریته بهاری، ناموس و آرشین مالالان بازی کردید. نخستین نمایشی که بازی کردید، اولتیماتوم به کارگردانی اصغر تفکری بود. تفکری چگونه هنرمندی بود و با او چه بده بستان‌هایی در زمان اجرا داشتید؟

بد نیست بدانید که هر کدام از کارگردانان و بزرگان تئاتر در آن دوره جایگاهی داشتند و مردم هم کار آنها را دنبال می‌کردند و دوست‌شان داشتند. نمایش‌ها و تئاترهای اصغر تفکری بسیار عامه پسند بودند و چون کمدی‌های خنده داری بودند مردم خیلی دوست‌شان داشتند و از آنها بسیار استقبال می‌کردند.

شما به‌مدت طولانی درتئاترهای خیابان لاله زار فعالیت کردید و خیلی خوب مناسبات آنجا را می‌شناسید. قطعا به یاد دارید، حال و هوای لاله‌زار در آن سال‌ها و اوج فعالیت‌های شما چطور بود؟

تماشاخانه‌های لاله زار هر کدام موقعیت و مخاطبان خودشان را داشتند و مردم از آنها استقبال می‌کردند. تئاتر فرهنگ نخستین تئاتر کاملا خصوصی ایران بود. این تماشاخانه را عبدالحسین نوشین و با سرمایه برخی تاجران در ضلع غربی خیابان لاله زار ساخت. او نمایش‌های روز دنیا را در آنجا بازآفرینی می‌کرد. من هم از همان سالن شروع کردم. او سوفلورها را از تئاتر حذف کرد و بازیگران را موظف به حفظ کردن دیالوگ‌ها کرد. اوایل دهه 30تئاتر فرهنگ تغییر مدیریت داد و بعد از سال ٣٢ با نام تئاتر پارس افتتاح شد. البته رونق گذشته را نداشت تا وقتی که سعدی افشار به آنجا آمد و تا مدتی که آنجا بود دوباره رونق گرفت.
 
آنجا چهار سال پیش هم به‌عنوان اثر ملی به ثبت رسید. تئاتر فردوسی هم از دهه 20فعال بود و نوشین در آنجا متن‌هایی از شاهنامه را اجرا می‌کرد، اما بعدها اصغر تفکری آنجا را خرید و نمایش‌های مردم پسند و پر مخاطبی در آن اجرا می‌کرد. در تئاتر باربد هم علاوه بر اجرای نمایش، کنسرت اجرا می‌شد. مؤسس این تئاتر اسماعیل مهرتاش بود. مهرتاش آثاری متناسب با فرهنگ کهن ایران اجرا می‌کرد و مردم خیلی از نمایش‌های او استقبال می‌کردند. تئاتر نصر هم روبه‌روی کوچه بوشهری لاله زار بخشی از مجموعه گراند هتل بود.
 
سیدعلی خان نصر که او را باید پدر تئاتر ایران لقب داد و مؤسس کمدی ایرانی در نمایش هم هست، آنجا را تاسیس کرد. او بود که برای نخستین بار وسایل گریم را به ایران آورد و در سال ١٣٢٨ هم هنرستان هنرپیشگی را به راه انداخت. دو تئاتر سعدی و کسری را دورتر از لاله‌زار یعنی در خیابان جمهوری و پیچ شمیران ساختند.این دو نمایش‌خانه خیلی مجهز و مدرن بودند، اما به‌خاطر فضای ازدحام و شلوغی لاله زار کمی از این خیابان فاصله داشتند. البته مخاطبان این نمایش‌خانه‌ها هم مردمی بودند که کمی آن‌طرف‌تر تئاتر می‌دیدند و سپس خود را برای اجراهایی دیگر به این تماشاخانه‌ها می‌رساندند.
 
عزت، مستدام

 ماجرای بازی شما در نمایش آرشین مالالان چه بود؟

از عوامل فرعی نمایش آرشین مالالان بودم، اما چند روز پیش از اجرای نمایش خبر آمد که کاظم تهرانچی که قرار بود نقش اصلی نمایش را که نامش عسگر بود بازی کند، بر اثر اسکی دچار آسیب دیدگی شده است. ماجرا آن قدر جدی بود که کارگردان نمایش می‌خواست نمایش را به‌خاطر این آسیب دیدگی تعطیل کند، اما اصرار کردم که از من تست بگیرد. او را قانع کردم که در نقش عسگر بازی کنم. او آن قدر از بازی ام راضی بود که وقتی تهرانچی خوب شد بازهم نقش اصلی را ادامه دادم.

 اولین نمایشی که کارگردانی کردید نمایش «رانده وو» در اواخر دهه 30 بود که در آن به جز خودتان اسماعیل شنگله و عزت پریان هم در آن بازی کردند. همان زمان نمایش خانه اجاره‌ای را هم کارگردانی کردید که در آن محمد علی کشاورز، علی نصیریان، جعفر والی، علی آزاد و عزت پریان بازی کردند. گروه‌تان را چطور انتخاب و جمع کردید؟

خب! عموما با هم کار می‌کردیم. گاهی در نمایش‌های علی نصیریان بازی می‌کردیم و گاهی هم در نمایش‌های زنده یاد جعفر والی.از طرفی؛ علاقه به کارگردانی هم داشتم.بنابراین وقتی تصمیم گرفتم خانه اجاره‌ای را کارگردانی کنم اینطور نبود که گروهی را از صفر تشکل دهیم. همه دور هم بودیم و در‌واقع؛ همه اوستای کار بودند.

بعد از واریته بهاری دیگر در فیلمی بازی نکردید و بیشتر خودتان را وقف تئاتر کردید و یکی از پرکارترین بازیگران و کارگردانان تئاتر در سال‌های دهه 30 و 40 شدید تا اینکه داریوش مهرجویی برای بازی در فیلم گاو که متن آن را غلامحسین ساعدی به نام عزاداران بَیَل نوشته بود و شما نمایش آن را پیش تر اجرا کرده بودید، شما را دعوت کرد. چرا مهرجویی دوست داشت شما نقش اول آن فیلم را بازی کنید. چه تمرین‌هایی برای بازی در نقش مش حسن کردید؟

آقای داریوش مهرجویی پس از پایان تحصیلات در آمریکا به ایران بازگشتند و بعد از ساخت یک فیلم به فکرشان رسید که متن نمایشنامه عزاداران بیل غلامحسین ساعدی را به فیلم تبدیل کنند. محور آن شخصیت کسی بود که پس از گم شدن ظاهری و در اصل کشته شدن گاوش که آن را خیلی دوست داشت، آن قدر به هم می‌ریزد که فکر می‌کند خودش گاو است و در غم دوری گاو به‌تدریج تبدیل به حیوان می‌شود. برای بازی در این فیلم مرا به آقای مهرجویی پیشنهاد داده بودند. وقتی در مورد متن با داریوش صحبت کردیم به ایشان گفتم که لازم می‌دانم مدتی با یک گاو تنها باشم و حرکات و رفتارهای آن را تقلید کنم. دور و اطراف تهران گاوی گیر آوردیم و مدتی این کار را کردم، یعنی یونجه خوردن گاو، نوع نگاهش به اطراف، راه رفتن اش، گردن چرخاندنش و حرکات ریزش را زیرنظر گرفتم. می‌خواستم در آن فیلم تبدیل به گاو شوم. هر حرکت گاو برایم سؤال برانگیز بود و با دقت کارها و کوچک‌ترین رفتارش را زیرنظر داشتم. هنگام بازی حس می‌کردم خودم نیستم؛ گاو می‌نشست، من می‌نشستم، می‌خوابید، می‌خوابیدم، راه می‌رفت با او راه می‌رفتم.

 برای بازی در فیلم گاو، جشنواره شیکاگو جایزه هوگو نقره‌ای بهترین بازیگر نقش اول مرد را در سال ١٣٥٠ به شما داد. چه ویژگی‌هایی از بازی شما داوران را شگفت زده کرده بود؟

جذابیت ماجرا برای داوران شیکاگو این بود که مرا بسیار نزدیک به نقش دیده بودند. برای آنها جالب بود که بازیگری تا این حد خود را به گاو نزدیک کرده باشد. در فیلم گاو را می‌شستم، ادایش را در می‌آوردم و به نوعی عاشق گاوم بودم.
 
گویا با فیلم گاو بود که به‌طور جدی وارد سینمای ایران شدید و همکاری‌های دیگری را هم با داریوش مهرجویی ادامه دادید.کار با داریوش مهرجویی چگونه بود؟

چند بار گفته‌ام و یک‌بار هم به مناسبت تولد مهرجویی نوشته‌ام این داریوش بود که من را از تئاتر به سینما آورد. از هر کس بپرسید که انتظامی قبل از انقلاب در چه فیلم‌هایی بازی کرده است حتما به شما می‌گوید «گاو»، «آقای ‌هالو»، «پستچی». خب، هر سه اینها متعلق به مهرجویی هستند. یعنی اینکه همه مرا با کارهای او می‌شناسند. بعد از آن هم که «شیرک» بود و «دایره مینا» و «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» و «بانو». من بابت خودم نمی‌گویم ولی واقعا هر کدام از این فیلم‌ها یک سند افتخار برای سینمای ایران هستند و این سندهای افتخار قبل از همه متعلق به داریوش هستند. به همین‌خاطر است که به همه می‌گویم قدر داریوش مهرجویی را بدانید.
 
کافی است شما فقط «گاو» را ببینید. یک جوان از ینگه بیاید وچنان فیلم عمیق و ماندگاری بسازد که هنوز بعد از سال‌های سال بشود درباره آن صحبت کرد. همین حرف را می‌شود درباره اجاره‌نشین‌ها یا هامون هم زد. خیلی‌ها جا هم دیده‌ام که بعضی از جوان‌ها دیالوگ‌های هامون را تکرار می‌کنند و فکر می‌کنند لحظه‌هایی از زندگی‌شان شبیه حمید هامون است. یا واقعا شخصیت‌های اجاره‌نشین‌ها برای خیلی‌ها ملموس است، انگاری خودشان یا همسایه‌شان شبیه به یکی کاراکترهای اجاره‌نشین‌هاست. همه اینها دلیل نبوغ مهرجویی است. اینکه بتوانی فیلمی خلق کنی که چند نسل بتوانند با آن مأنوس باشند و ارتباط برقرار کنند. من در «سنتوری» نقشی نداشتم، اما این فیلم را دیده‌ام و بسیار از آن لذت برده‌ام. سنتوری هم مانند دیگر کارهای مهرجویی، یک اثر ماندگار است. خلاصه اینکه مهرجویی و کارهایش یعنی شاهکارهایش را خیلی خیلی دوست دارم.

یکی دیگر از همکاری‌های شما با داریوش مهرجویی فیلم «هامون» است.شما در این فیلم نقش وکیل را دارید؛ نقشی که به‌نظر چندان پر‌رنگ نیست.چرا و چگونه برای بازی در این فیلم دعوت شدید؟

فیلمبرداری هامون در پاییز 1368شروع شد. فیلمنامه را با دقت خوانده بودم و روی نقش خودم ـ با اینکه نقش اول نبود ـ بسیار کار کرده و شخصیت مورد نظر را ساخته بودم. پس از یک سال انتظار، درست وقتی فیلم شروع شد، به‌شدت بیمار شدم و به‌دلیل ناراحتی پروستات ناگزیر شدم به عمل جراحی تن بدهم. بنابراین در همه جریان فیلم حضور نداشتم. تصورم این بود که معالجه‌ام زود تمام می‌شود و اصلاً فکر نمی‌کردم که این قدر حاد شود که نتوانم کار کنم.در‌واقع؛ شروع فیلم با شروع بیماری من مصادف شده بود. دل دردهای شدیدی داشتم.
 
در همان خانه خالی کار می‌کردیم که در اوایل فیلم می‌بینیم. فرشی می‌آوردم و در گوشه‌ای می‌انداختم تا بتوانم موقعی که فیلمبرداری نیست، روی آن بخوابم. وقتی فیلمبرداری هامون شروع شد، هنوز برای عمل جراحی نرفته بودم. دکتر گفته بود که چهار روز در بیمارستان بستری هستی و یک هفته هم باید در خانه استراحت کنی. بعد بلند می‌شوی و راه می‌افتی.بنابراین تصورم این بود که دو هفته بعد دوباره سر کارم و در این مدت هم آنها صحنه‌های دیگر را می‌گیرند. البته قبل از اینکه برای جراحی بروم، صحنه دفتر وکالت مرا (در دفتر پخش‌ایران)گرفتند که حدود یک هفته طول کشید. در این صحنه بود که شخصیت وکیل کاملاً شناسانده می‌شود، ولی آن را به کلی حذف کردند که به حضورم در این فیلم لطمه اساسی زد.
 
عزت، مستدام

    تا چه حد با ویژگی‌های شغل وکالت آشنایی داشتید ؟

پیش از عمل جراحی، یکی از دوستان مرا به دادگاه خانواده معرفی کرد، اما فردی که مسئول آن جا بود با حضور من در جلسات دادگاه مخالفت کرد. حق هم داشت، به هر حال مسائل خصوصی زندگی مردم در این دادگاه‌ها مطرح می‌شود. برایش انگیزه‌ام را توضیح دادم و بالاخره موافقت کرد. یک هفته تمام صبح تا بعد از ظهر می‌رفتم و دادگاه‌ها را تماشا می‌کردم. مهرجویی هم می‌دانست.
 
شما یکی از پرکارترین بازیگران تئاتر کشور هستید و نمایش‌های فراوانی بازی کردید. برخی از این نمایش‌ها ضبط و در تلویزیون هم پخش می‌شدند. البته بعدها هم نمایش‌های تلویزیونی زیادی بازی کردید.مردم کوچه و بازار که شما را می‌دیدند چه واکنش‌هایی داشتند؟
 
برخی از نمایش‌های ما را در تهران و آبادان ضبط می‌کردند. شب بازی می‌کردیم و تلویزیون تکه‌هایی از آنها را نشان می‌داد. خب! طبیعی بود که مردم صبح فردا ما را می‌دیدند از کارمان تعریف بکنند.

شما در سه مجموعه تلویزیونی «هزار دستان»، «محاکمه» و «زندگی» حضور داشتید، اما فکر می‌کنم همه و البته خودتان بیش از همه هزار دستان را می‌پسندید. درست است؟

طبعا وقتی کسی نقشی را بازی می‌کند آن نقش و مهم‌تر از آن؛ تیمی را که با آن کار می‌کند حتما پسندیده است. از کار با آقای هدایت و محمد اعلامی و نقش‌هایم در محاکمه و زندگی راضی هستم، اما خب، هزار دستان و کار با علی حاتمی نازنین چیز دیگری بود. علی رفیق بود، یک کارگردان بزرگ بود، یک شاعر بود، عاشق مردم بود. بسیار هم انسان دقیق، موشکاف و اهل مطالعه‌ای بود. در فیلم‌های او همه‌‌چیز سرجایش بود. امکان نداشت اشتباهی در کار او پیدا کنید.
 
همه‌‌چیز در هزار دستان سخت اما شیرین بود؛ از نقشی که داشتم تا گریم سنگینی که روی صورتم اجرا شد. گرمای اسفنج‌هایی که در لباسم گذاشته بودند تا چاق به‌نظر بیایم کلافه‌ام می‌کرد. راضی کردن علی هم که اصلا آسان نبود، اما کار با دوستان عزیزم- خدایش بیامرزد- داوود رشیدی و خدا حفظشان کند- علی نصیریان، جمشید مشایخی و محمدعلی کشاورز خیلی برایم شیرین بود.
 
یک نکته هم بگویم. کار با آدم‌های بزرگ مانند علی حاتمی یک مدرسه است. منظورم فقط مدرسه سینما نیست. مدرسه انسانیت هم هست. علی بچه‌های لاله‌زار را که آن روزها بیکار شده بودند به‌عنوان هنرور و بازیگر فرعی به هزار دستان آورد و حقوق‌شان را تمام و کمال پرداخت کرد. اصلا کسی مشکلی به‌خاطر دستمزدش نداشت. بالای قراردادها می‌نوشتند «بسم‌الله» و همین تضمینی بود برای اینکه حق کسی پایمال نشود.

حالا پس از سال‌ها کار مداوم وقتی به عقب نگاه می‌کنید، در بین نمایش‌هایی که بازی کردید کدامیک را بیشتر از بقیه دوست دارید؟

از بین نمایش‌های تلویزیونی نمایش از خود گریخته نوشته محسن یلفانی و به کارگردانی خلیل موحد، نمایش عروس نوشته خانم فریده فرجام و به کارگردانی جعفر والی و همینطور نمایش کنار جاده نوشته و کارگردانی خانم مهین تجدد را دوست دارم. اینها را به‌عنوان بهترین کارهایم می‌دانم. بد نیست بدانید کنار جاده داستان گروهی نوازنده بود که همکار بودند. برای آنها آواز می‌خواندم. درآمد این اجراها را جمع می‌کردند و به کسانی که نیازمند بودند می‌دادند. علاوه برهمه اینها چوب به دست‌های ورزیل نوشته غلامحسین ساعدی و کارگردانی جعفر والی، بنگاه تئاترال و پهلوان کچل نوشته و کارگردانی علی نصیریان، امیر ارسلان نوشته پرویز کاردان و کارگردانی علی نصیریان، افول نوشته اکبر رادی و کارگردانی علی نصیریان را هم دوست دارم.

شما در روسری آبی به‌گونه درخشانی نقش یک عاشق میانسال را بازی کردید. عاشقی چگونه حسی است؟

عشق جامعه معینی ندارد. عاشقی فراتر از جغرافیا، نژاد، طبقه، ملیت و مذهب و... است، مثلا ممکن است یک مسیحی عاشق یک مسلمان شود و برعکس. این نشان‌دهنده فراتر بودن عشق از هر مولفه دیگری است. درفیلم روسری آبی هم فراتر بودن عشق از طبقه اجتماعی نشان داده می‌شود.

برخی از درخشان‌ترین نقش‌های شما را در فیلم‌هایی مانند بانو، اجاره‌نشین‌ها و هامون دیده‌ایم. چطور مسلط و نزدیک به شخصیت، چنین نقش‌هایی را بازی کردید؟

وقتی به من پیشنهاد نقشی را می‌دادند روی آن خیلی حساب و جنبه‌های مختلف آن را بررسی می‌کردم. اینکه چه‌کسی در مقابلم بازی می‌کند، برایم مهم بود. طبیعی است که بازیگر نقش مقابل هر چقدر خوب یا بد باشد، روی بازی بازیگر دیگر تأثیرگذار است. روابط مکانیکی در هنر جوابگو نیست.

چه شد که با کیمیایی فیلم «حکم» را بازی کردید و گویا در فیلمی دیگر از او بازی نکردید؟

کیمیایی در طول سال‌هایی که او را می‌شناسم فقط یک‌بار برای بازی کردن دعوتم کرد.وقتی قصه را برایم تعریف کرد، به او گفتم زمانی 120کیلو می‌زدم و حالا 2کیلو هم نمی‌توانم بزنم. کیمیایی در جوابم گفت، مثل پرده حریر نگه‌ات می‌دارم، اما باز وحشت داشتم که بازی‌ام به فیلم لطمه بزند. کیمیایی زمان فیلمبرداری به من می‌گفت، جلوی دوربین که می‌روی، 30سال جوان‌تر می‌شوی.این قدر نگو نمی‌توانم نمی‌توانم. روحیه کیمیایی بسیار دوستانه وبا نظم وترتیب و دقیق در نوع کار کردن است.
 
نوع کار کیمیایی مختص خودش است که بسیار برایم ارزشمند وقابل احترام است. خوشحالم که در پرونده‌ام چنین فیلمی را دارم.کیمیایی بچه پایین شهر است و فیلم‌هایش هم با مردم ارتباط برقرار می‌کند. او سر فیلمبرداری حکم مانندعلی حاتمی وقتی می‌خواست نکته‌ای را تذکر دهد، می‌آمد جلو و دم گوشم می‌گفت. هیچ وقت ندیدم بلند حرف بزند. کیمیایی به سن وسال ما نگاه می‌کرد و حواسش به خیلی چیزها بود. او دست افراد را باز می‌گذاشت.
 
عزت، مستدام

راستی یادتان است که وقتی مجید، پسرتان به دنیا آمد شما سر اجرای کدام نمایش بودید ؟

آن زمان در تئاتر سعدی کار می‌کردم. به من خبر دادند که همسرت وضع حمل کرده و پسری به دنیا آورده است. از نام مجید خیلی خوشم می‌آمد و پیشنهاد دادم نامش را مجید گذاشتیم.

مجید را سر صحنه می‌بردید؟

زمانی که کودک بود، گاه که چاره‌ای نبود او را با خودم سر صحنه می‌بردم. پنج سالش که بود گوشه‌ای از صحنه برایش یک صندلی می‌گذاشتیم به‌طوری که تماشاچیان او را نبینند. این کار به این خاطر بود که هم مجید ما را ببیند و هم سرش گرم شود و سر و صدا نکند و هم اینکه جلوی چشم ما باشد و جایی نرود، اما حواس‌مان بود که یک وقت پا نشود وارد صحنه شود.

 چرا مجید را تشویق نکردید مثل خودتان بازیگر شود؟

شهاب عموی مجید ویولن سل می‌زد. مجید هم او را می‌دید و خیلی به موسیقی علاقه‌مند بود و دوست داشت ویولن بزند، اما بعدها به ساز ابوا که بیشتر شبیه به سرنای خودمان بود علاقه پیدا کرد.

سال‌هاست که پدر بزرگ شده‌اید. از بین نوه‌های‌تان کدامیک را بیشتر دوست دارید؟

دو تا نوه دارم؛ سروش و گلنوش. هر دو را هم خیلی و به یک اندازه دوست دارم.

مجید انتظامی فرزند شما یکی از بهترین موزیسین‌های ایران هستند. از بین آهنگ‌هایی که ساخته و نواخته‌اند کدامیک را بیشتر دوست دارید؟

مجید یک‌بار مرا در ماشین نشاند و گفت یکی از آهنگ‌هایی را که کار کرده‌ام می‌گذارم، گوش کن. من هم نشستم و گوش کردم. مجید رانندگی می‌کرد یک‌دفعه برگشت، دید دارم زار زار گریه می‌کنم. اثر کارش رویم آن قدر زیاد بود که نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. اسم آهنگ از کرخه تا راین بود. بعدها دیدم این آهنگ را در جاهای عمومی حتی آسانسورها هم گذاشته‌اند و مردم آن را از نوار فروشی‌ها می‌خرند و گوش می‌دهند. به‌نظرم اثرنفس‌گیری بود.

 بعد از سال‌ها شما و هم‌نسلان‌تان چه نگرشی به زندگی پیدا کرده‌اید؟ البته می‌دانم که برخی از هم نسلان پیشین شما دیگر در میان ما نیستند مثل خانم جمیله شیخی، جعفر والی، اسماعیل داورفر، جمشید لایق، مهین شهابی ولی خب برخی مثل آقای کشاورز، نصیریان، مشایخی، شنگله و یا خانم‌ها فخری خوروش، توران مهرزاد و فرزانه تأییدی هنوز در قید حیات هستند. سؤالم به‌طور مشخص این است که زندگی این نسل که خودتان هم جزو آن هستید در دوره کنونی به چه صورتی است؟

مسئولان باید به داد ما برسند. مقصر وضع کنونی و اسف بار برخی از بهترین هنرمندان کشور کسانی هستند که وقتی ما قدیمی‌های سینما پا به سن می‌گذاریم امکانات لازم را در اختیار ما قرار نمی‌دهند. ببینید همه می‌دانند که حقوق خیلی از هنرمندان هم نسل ما کفاف زندگی کنونی‌شان را نمی‌دهد. خیلی‌ها به سختی زندگی می‌کنند.
 
مسئولان امر باید بدانند که این جماعت که پیر و از کار افتاده می‌شوند نه حقوق کافی دارند و نه چیزی برای امرار معاش استاندارد در اختیارشان هست. بنابراین باید به قشر هنرمند کمک شود و زندگی‌شان تأمین شود تا نیازمند نباشند. خود من وقتی در موقعیت مدیریتی در اداره تئاتر بودم اهل کمک به دیگران بودم. همیشه فهرستی از اسامی هنرمندانی را که باید به آنها کمک می‌شد، تهیه کردم و از شهرداری و مراکزی مثل خانه هنرمندان پول گرفتم و ماهانه به تک تک آنها کمک مالی می‌کردم، به‌خصوص در شب عید.
 
عزت، مستدام
 
    هم شما و هم فرزندتان مجید انتظامی از چهره‌های ماندگار ایران شده‌اید و نشان ویژه دریافت کرده‌اید. علت علاقه به شما و رسیدن به چنین نشان پر اهمیت و ملی چه بوده است؟

این مسائل ارتباط به مجموعه فعالیت‌های مان دارد که پس از سال‌ها فعالیت مورد توجه به‌خصوص مردم قرار گرفت و خب همین که به ما لطف داشتند از آنها وبه‌خصوص از مردم دوست داشتنی ایران سپاسگزارم.

اهالی سینما و تئاتر از استاد انتظامی می‌گویند

محمد علی کشاورز؛ بازیگر سینما
 
بهار با تولد تو بدرقه می‌شود
 
دوستی من و عزت‌الله انتظامی بر می‌گردد به بیش از 60 سال پیش که نخستین بار در اصفهان همدیگر را دیدیم.با عبدالحسین نوشین برای اجرای تئاتری به اصفهان آمده بودند. از همان ابتدا رد استادی در نگاه و کلامش نمایان بود.چند سال بعد در تهران و پس از فارغ التحصیلی من و زبده‌تر شدن او؛همکاری و رفاقتی بی‌بدیل شکل گرفت که تا امروز ادامه داشته است.عزت بازیگری است بی‌نظیر که هر سختی و دشواری او را مشتاق‌تر و پیگیرتر می‌کند.هردو با هم زندگی می‌کردیم، دیگران هم‌بودند مثل علی نصیریان بی‌نظیر و داوود رشیدی و جعفر والی و.... آن زمان رفاقت ما بر پایه عشق و محبت و صداقت بود. همگی از پیشرفت و درخشش دیگری به وجد می‌آمدیم. به‌نظرم بعضی از آدم‌ها نباید فقط یک‌بار زندگی کنند؛ نگاه‌شان، ؛نفس‌شان؛تفکر؛منش و رفتارشان به‌گونه‌ای است که زندگی یکباره‌شان افسوس دارد.این افراد دلبستگی به هنر و درد عشق بازیگری دارند و برای همین درطول عمر خود در کالبدهای متفاوت می‌روند و خالق معجزه‌هایی بی‌مانند می‌شوند که یکی از نمونه‌های بارز آن عزت عزیزم است.عزت‌الله انتظامی که سایه‌اش روی سینما سنگینی می‌کند؛عزتی که در هنر این سرزمین تکرار نخواهد شد. خوشحالم که بهار با تولد تو بدرقه می‌شود.

بهمن فرمان آرا؛ کارگردان سینما
 
آقای همیشه بازیگر
 
فقط شانس یک‌بار کار کردن با عزت‌الله انتظامی را داشتم، آن هم در فیلم خانه‌ای روی آب بود. آقای انتظامی یکی از بازیگرانی است که هم او را همیشه دوست داشته‌ام و هم او را ستایش کرده‌ام. واقعا عمق دانش او درباره سینما و تئاتر و اینکه چطور هر نقشی را به‌خوبی بازی می‌کند، شگفت‌آور است. به همین جهت عزت‌الله انتظامی؛ یعنی همان آقای بازیگری که همه می‌گویند، به حق آقای بازیگر است و امیدوارم که همیشه سالم باشد و سینمای ایران بتواند دوباره از هنر او استفاده کند.

بهزاد فراهانی؛ کارگردان تئاتر و بازیگر تئاتر و سینما
 
صاحب سبک
 
عزت‌الله انتظامی هنرمند صاحب سبکی است. او از شاگردان عبدالحسین نوشین و بازیگری است که در راستای تئاتر ملی ایران زحمات فراوانی کشیده‌است. انتظامی در سال‌های اخیر رئیس و در‌واقع؛ جزو زحمتکشان خانه تئاتربود. همیشه حضور ایشان را ستایش کرده‌ایم. دوره‌ای در دهه 40 در تئاتر ایران پدیدار شد که به آن دوره رنسانس تئاتر می‌گوییم. شخصیت‌هایی چون بهرام بیضایی، عباس جوانمرد، خسروی و مشایخی به این رنسانس و نوزایی دامن زدند و بر تئاتر ملی بسیار تأثیرگذار بودند. عزت‌الله انتظامی جزو ارجمندان این دوره است.

داریوش مودبیان؛ کارگردان و بازیگر تئاتر
 
شگفتی صحنه
 
پاییز سال ١٣٣٧، نه سال داشتم که برای نخستین بار عزت‌الله انتظامی را روی صحنه تئاتر پارس در لاله زار در نمایش خانه عروسک به کارگردانی مهین اسکویی دیدم. در آن نمایش انتظامی نقش راینک را بازی می‌کرد؛ نقشی که سال‌ها پس از آن، خود من هم روی صحنه و هم در تلویزیون بازی کردم، اما اقرار می‌کنم هیچ‌گاه به آن چیزی که انتظامی روی صحنه ارائه می‌داد، نرسیدم. البته چند سال پس از آن نخستین برخورد، تماشاگر نقش‌های شگفت انگیزش در نمایش‌های تلویزیونی بودم. بازی انتظامی به‌ویژه هنگامی که در کنار علی نصیریان قرار می‌گرفت، همیشه برایم شگفت آور بود و از همان دوران نوجوانی آرزو می‌کردم در کنار این دو نمونه برتر بازیگری جای بگیرم و از آنها بیاموزم. البته به لطف علی نصیریان در سال ١٣٤٧ و ورود به گروه تئاتر مردم این اتفاق افتاد. عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان همواره دو استاد و راهنمای همیشگی‌ام بوده‌اند. هنوز هم انتظامی نمونه برجسته بازیگری هوشمند و حرفه‌ای است و نصیریان نمونه برتر انسان هنرمند و دوست داشتنی. اینک پس از گذشت نزدیک به 60 سال در گروهی کار می‌کنم که نصیریان بنیانگذارش بود و در جایی(خانه موزه استاد انتظامی) کار می‌کنم که روزگاری خانه انتظامی بود و مکانی برای حضور در کنار او و آموختن از استاد. برای عزت‌الله انتظامی تندرستی و شادکامی آرزو دارم.

امانت دار اعتماد مردم
 
    سعید مروتی
 
متل قو، پاییز 1383. مهمان مسعود کیمیایی هستیم که چند روزی است فیلمبرداری «حکم» را شروع کرده. به همراه سردبیر روزنامه‌ای که در آن کار می‌کنم و رفیقم خسرو نقیبی به شمال آمده‌ایم، سر صحنه فیلم مسعود کیمیایی که نقش‌های اصلی‌اش را عزت‌الله انتظامی، بهرام رادان و لیلا حاتمی بازی می‌کنند و البته پولاد هم هست که تا قبل از حکم هنوز بازیگری برایش جدی نشده بود. چند روز قبل، انتشار نخستین عکس فیلم در هفته‌نامه سینما، خیلی‌ها را هوایی «حکم» کرده بود. عکسی که در کانون مرکزی‌اش عزت‌الله انتظامی نشسته بود کنار اتومبیلی قدیمی به‌جا مانده از روزگاری سپری‌ شده. حالا قرار بود او در قامت یکی از قهرمان‌های کیمیایی ظاهر شود. یکی از «رضا»‌های معروف کیمیایی و این بار «رضا معروفی»... نخستین و تا به امروز آخرین همکاری انتظامی و کیمیایی. یک روزی می‌شود که در شمال هستیم. باران شدید مانع گرفتن سکانس‌ها شده و قصد بازگشت به تهران را داریم که در نهایت من می‌مانم و چند روزی مهمان گروه حکم می‌شوم. صبح روزی که قرار است انتظامی برای اولین ‌بار جلوی دوربین کیمیایی برود، استاد در حال گریم ‌شدن است.
 
در اتاق گریم سر حرف را باز می‌کنم و می‌بینم که آقای بازیگر طوری هیجان و اضطراب دارد که انگار نخستین بارش است که می‌خواهد جلوی دوربین برود. آقای بازیگری که شب قبلش از بهرام رادان شنیده‌ام کل فیلمنامه حکم را از حفظ است، نه‌تنها دیالوگ‌های خودش که حتی دیالوگ‌های دیگران را. آقای بازیگری که تمرکز و دقت فوق‌العاده‌ای دارد و البته نگران است؛ نگران بار سنگین بازیگر کیمیایی ‌بودن که کمی دیر نصیبش شده ولی پیداست که می‌داند چنین فرصتی چقدر مغتنم است. در همان اتاق گریم است که متوجه می‌شوم چرا او عزت انتظامی شده و فخر سینمای ایران و بازیگری و چرا دیگران نشده‌اند. نکته کلیدی همین نگرانی اوست. نگرانی از آبرویش و همین باعث ‌شده تا کارنامه‌اش چنین غبطه‌برانگیز باشد. کارنامه‌ای که در آن همکاری با مهرجویی، تقوایی، حاتمی و فرمان‌آرا وجود دارد و حالا قرار است کیمیایی هم از نسل موج‌نویی‌ها به این فهرست اضافه شود.
 
سرصحنه می‌بینم که کیمیایی چقدر حواسش به انتظامی هست که به قول خودش لای پر قو نگهش دارد. حالا رادان و پولاد و لیلا حاتمی هم می‌آیند و کیمیایی میزانسن می‌دهد و علیرضا زرین‌دست پشت دوربین می‌رود و باز در کانون کادر، این انتظامی است که قرار گرفته و حالا شده رضا معروفی. کیمیایی در گفت‌وگوهای خصوصی بارها می‌گوید، انتظامی متفاوتی در حکم خواهید دید. چند ‌ماه بعد در نمایش خصوصی حکم در خانه کیمیایی، شاهد متفاوت‌ترین بازی عزت‌الله انتظامی هستیم. شاید همین تفاوت‌ها بوده که انتظامی را نگران‌تر از همیشه کرده بود؛ نگران پاسخ‌ دادن به اعتماد و اطمینان کیمیایی و البته آبرویش. یادم می‌آید وقتی استاد در اتاق گریم از آبرو برایم گفت، جواب دادم: «شما آبروی بازیگری سینمای ایران هستید.» حالا آقای بازیگر در 80 سالگی تولدی دیگر را با حکم کیمیایی تجربه می‌کند.
 
در انتهای دهه 40 که کیمیایی جوان با «قیصر»ش انقلابی در سینمای ایران به‌راه انداخت، انتظامی، بازیگر اصلی دیگر فیلم مهم سال 48 بود. فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی که در یک حسن تصادف تاریخی تقریبا همزمان با قیصر کیمیایی تولید و اکران عمومی شد تا موج نوی سینمای ایران شکل بگیرد. اگر قیصر در دل سینمای جریان اصلی و با حضور بازیگران فیلمفارسی ساخته می‌شد (و این هنر بزرگ کیمیایی و قریحه و استعداد سرشارش بود که در دل فیلمفارسی جواهری چون قیصر را خلق ‌کرد)، گاو براساس نمایشنامه غلامحسین ساعدی که اجرای صحنه‌ای موفقی هم به کارگردانی جعفر والی داشت، با سرمایه وزارت فرهنگ و هنر و حضور بازیگران تئاتر جلوی دوربین مهرجویی می‌رفت. در داستان، عزت‌الله انتظامی پس از حضوری کوتاه در «واریته بهار» (پرویز خطیبی 1328)، 20سال تمام فرصت‌ها و پیشنهادها را رد کرده بود. به‌جایش در سال 1332 در آلمان رفته و در مدرسه شبانه تئاتر و سینمای هانوفر تحصیل کرده بود. آن هم درحالی‌که سال‌ها تجربه بازیگری تئاتر، شاگردی عبدالحسین نوشین و پیش‌پرده‌خوانی را در کارنامه داشت.
 
عزت، مستدام 
 
بازگشت انتظامی به وطن در 1337 تقریبا مصادف می‌شود با آغاز دورانی طلایی در تئاتر ایران. در همان سال‌ها انتظامی قرارداد بازی در یکی از فیلم‌های «پارس فیلم» را با دکتر اسماعیل کوشان امضا می‌کند، ولی وقتی متوجه می‌شود بازیگر نقش زن فیلم یکی از خواننده‌های مشهور کاباره‌ای است، قرارداد چهار هزار تومانی‌اش را فسخ می‌کند. حیثیت و آبرو از همان جوانی اولویت اصلی انتظامی بود و او ترجیح داد جای شهرت و زرق و برق سینمای فارسی خاک صحنه بخورد، تئاتر بازی کند و در اجراهای زنده نمایش‌ها که چهارشنبه‌ها از تلویزیون نوپای آن سال‌ها پخش می‌شد، حضور یابد. از میانه‌های دهه 40، انتظامی چهره شاخص تئاتر ایران بود، با نمایش‌هایی چون «خانه روشنی»، «آی باکلاه و‌ای بی‌کلاه»، «بلبل سرگشته»، «سلطان مار»، «کرگدن»، «بازرس»، «بنگاه تئاترال» و... البته گاو در نقش «مش حسن» که نمایش زنده تلویزیونی‌اش هم در اردیبهشت 1344 اجرا شده بود.
 
آن سال‌ها سختگیری اداره تئاتر مانع حضور بازیگران عرصه نمایش در سینمای فارسی بود و البته سلوک شخصی انتظامی فراتر از این منع اداری قرار داشت و نمی‌گذاشت او فیلمفارسی بازی کند. مشابه این رفتار را می‌شد در دیگر بزرگان تئاتر آن سال‌ها، چون محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی و پرویز فنی‌زاده هم مشاهده کرد که در نیمه اول دهه 40 تنها در فیلم متفاوت و پیشرو «خشت و آینه» ابراهیم گلستان بازی کرده بودند. شاید اگر مهرجویی تصمیم به کارگردانی فیلم گاو با سرمایه وزارت فرهنگ و هنر نمی‌گرفت، انتظامی همچنان در تئاتر می‌ماند. انتظامی‌‌ که در نخستین حضور جدی‌اش مقابل دوربین سینما از درک شهودی‌اش یاری گرفت و با هدایت مهرجویی برخلاف بسیاری از بازیگرانی که از تئاتر به سینما می‌آیند اصلا تئاتری بازی نکرد و تفاوت اجرای صحنه با حضور مقابل دوربین را در بازی‌اش لحاظ کرد.
 
نتیجه یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های سینمای ایران بود که نخستین جایزه مهم جهانی بازیگری این سینما را هم از جشنواره شیکاگو برایش به ارمغان آورد. با شروع طوفانی گاو که مصادف با تولد موج نو بود، نسل تازه‌ای به میدان آمده بودند که پایه‌گذار سینمای متفاوت ایران شده بودند و انتظامی هم از عناصر اصلی این سینما محسوب می‌شد. با جلوه‌ای درخشان از احساسات و شوری که به نقش‌ها جان می‌بخشید، در «آقای هالو» (داریوش مهرجویی 1349)، «بی‌تا» (هژیر داریوش)1350، «پستچی» (داریوش مهرجویی 1350)، «صادق کرده» (ناصر تقوایی 1351)، «ستارخان» (علی حاتمی)1351و «دایره مینا» (داریوش مهرجویی 1354) بازی کرد و البته گاهی هم محاسباتش درست از کار در نیامد. مثل «قیامت عشق» (هوشنگ حسامی 1352)، «شیر خفته» (اسماعیل کوشان 1355) و «این گروه محکومین» (هادی صابر 1356)؛ این شکست‌ها سختگیری انتظامی برای پذیرش بازی در فیلم‌ها را بیشتر کرد و اینکه او هرگز برای دستمزد، نقشی را قبول نکرد و فیلم‌های ضعیف کارنامه‌اش را هم در ابتدا به امید اینکه کاری قابل ‌قبول و متفاوت از کار در آیند پذیرفته بود.
 
 پس از پیروزی انقلاب و تغییر اساسی شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و به تبع آن سینمای ایران، عرصه برای فعالیت بازیگرانی چون انتظامی فراهم‌تر شد. او حالا در کنار همراهان و هم‌نسلانش (نصیریان، مشایخی، کشاورز و رشیدی) چهره نامداری بود که صرف حضورش در هر فیلمی می‌توانست یک اتفاق مهم سینمایی قلمداد شود. همان روحیه و دغدغه‌های همیشگی باعث شد انتظامی فیلمنامه‌های بسیاری را رد کند و اگر با تلویزیون همکاری می‌کند به «هزار دستان» علی حاتمی بپیوندد و اگر جلوی دوربین سینما می‌رود، در «اجاره‌نشین‌ها»، «خانه خلوت»، «بانو»، «روسری آبی» و «ناصرالدین شاه آکتور سینما» بازی کند.
 
اعتبار آقای بازیگر در گذر سال‌ها، نه‌تنها از فیلم‌هایی که بازی کرد بلکه از فیلم‌هایی که بازی در آنها را رد کرد، حاصل شد. اگر گاهی هم نتیجه قابل‌قبولی از کار درنمی‌آمد، همه آن را به‌حساب دیگر عوامل می‌گذاشتند و اینکه تنها دیکته نانوشته غلط ندارد و کارنامه انتظامی با آن سابقه و قدمت، از اغلب بازیگران سینمای ایران کم غلط‌تر است. با گذر زمان انتظامی کم‌ کارتر شد، ولی در همان حضورهای کم‌تعدادش هم از هیچ فرصتی برای درخشش به‌سادگی گذر نمی‌کرد؛ مثل «خانه‌ای روی آب» بهمن فرمان‌آرا که در کنار بازی پرفروغ و تکان‌دهنده هم‌نسلش جمشید مشایخی، این حضور او بود که در یکی دو سکانس انفجاری، بیشتر به چشم می‌آمد و حس را با زخمه‌های خویش بیدار می‌کرد. بازیگری که هرگز به اعتماد مردم خیانت نکرد و خون‌دل‌ها خورد تا نقش‌ها را باور و مقابل دوربین زندگی کند تا به جایگاهی برسد که نفس حضورش اعتبار باشد و حالا که سال‌ها از آخرین نقش‌آفرینی‌اش مقابل دوربین می‌گذرد همچنان یکی از شمایل‌های‌ ماندگار سینمای ایران است. عزت مستدام آقای بازیگر..
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان