فتح مصر به دست مسلمانان

پیامبر اکرم(ص) قبل از فتح مکه در سال ششم هجری، نامه هایی به سران کشورهای ایران، روم، یمن و مصر فرستاد و آنها را به ندای آزادی بخش اسلام نوید داد

دبیر دبیرستانهای مشهد

پیامبر اکرم(ص) قبل از فتح مکه در سال ششم هجری، نامه هایی به سران کشورهای ایران، روم، یمن و مصر فرستاد و آنها را به ندای آزادی بخش اسلام نوید داد. اما پس از این که مسلمانان در عربستان به قدرت رسیدند. زمینه برای رساندن پیام الهی به تمامی نقاط جهان مهیا شد و مسلمین بر آن شدند تا پیام اسلام را به تمام جهانیان برسانند و به همین جهت متوجه دو امپراتوری بزرگ آن روز جهان یعنی روم و ایران شدند.

عمده فتوحات مسلمانان در زمان عمر حاصل شد که ایران، شام و فلسطین فتح شد و در ادامه به مصر پرداخته شد کشوری که ضمن داشتن تمدنی کهن و بی سابقه و موقعیت جغرافیایی مناسب، نقش خود را در شکل گیری حوادث دنیای اسلام به خوبی ایفا کرد و پس از فتح به صورت سکوی حملات آتی مسلمانان به افریقا و پل ارتباطی بین شرق و غرب جهان اسلام درآمد.

اگر فتح مصر و مناطق همجوار آن اتفاق نمی افتاد، شاید تسخیر اسپانیا نیز به وقوع نمی پیوست و آن تمدن عظیم و درخشان و آثار برجای ماندنی آن مایه افتخار نمی گشت. موقعیت مسلمانان پیش از فتح مصر بسیار حساس و خطرناک بود. هر چند مسلمانان شام و بیت المقدس را فتح نموده بودند، اما نقاط زیادی همچون صحرای سینا و مصر و تمام کشورهای شمال افریقا در دست رومیها بود و هر لحظه امکان داشت دشمن شکست خورده قوای خویش را گرد آورد و با بهره گیری از نیروی دریایی قوی خویش با حمله ای گسترده مسلمین را از شام و بیت المقدس بیرون براند. اما در صورت فتح مصر، ضمن خاتمه دادن به نفوذ دشمن در مناطق یاد شده، چنان که اشاره شد، زمینه برای گسترش اسلام به شمال افریقا نیز فراهم گردید. بنابراین مسلمین به وضعیت دشمن واقف شدند و قبل از این که آنان دست به کار شوند، خود را برای حمله آماده نمودند.

فتح مصر کاری بس شگفت انگیز بود زیرا مسلمین توانستند با لشکری ناچیز و با سرعت و سهولت کشوری را فتح نمایند که نفوذ به آن مشکل می نمود. صرفنظر از اعتقاد به تقدیر الهی و امداد غیبی و مژده پیامبر در مورد این فتح به عنوان علل اصلی، برآنیم تا علل و عوامل عینی و چگونگی این فتح و فلسفه تاریخی آن را مورد بررسی قرار دهیم.

فتح مصر

زمینه های تاریخی فتح مصر به دست عمروبن عاص

عمروبن عاص در دوران جاهلیت برای تجارت به مصر رفت و آمد می کرد و آبادانی و نعمتهای فراوان آنجا را دیده بود، از این رو به عمر پیشنهاد کرد که مصر کشور ثروتمندی است و نیروی دفاع ندارد و فتح آنجا را آسان جلوه داد (1) و گفت: فتح آن مایه نیرومندی مسلمانان است و این که اگر مصر در دست رومیان باشد نفوذ عرب در شام و فلسطین پیوسته در معرض خطر خواهد بود. (2) از طرفی وضعیت سوق الجیشی مصر که آن را به منزله دروازه شام و حجاز قرار داده بود، زمین حاصلخیز گندم زایش که آن را انبار آذوقه فلسطین به شمار می آورد، اهمیت پایتخت اسکندریه که مرکز نیروی دریایی روم بود و هم از این نظر که مدخل سواحل آفریقای شمالی بود. همه این ملاحظات سبب شده بود که عربان در آغاز توسعه و پیشرفت خود به مصر توجه خاص داشته باشند و عمروبن عاص که راههای مصر را به خوبی می شناخت به جستجوی میدان عملی بود که در آنجا از رقیب خود خالد سبقت گیرد. (3)

نکته دیگر این که وضع آبیاری در عربستان مختل (4) شده بود و محصولات زراعی نقصان یافته، جمعیت روزافزون را در خطر انداخته بود. از این رو محتملا احتیاج به زمین قابل کشت از جمله عواملی بود که دسته های مسلمانان را به جنبش درآورده بود و امپراتوری ایران و روم شرقی به سبب خسارتهای فراوانی که در جنگهای پیاپی به یکدیگر زدند به ضعف افتاده و همین ضعف مایه تشویق اعراب در کار حمله به متصرفات ایشان بود. (5)

راجع به این نظریات باید گفت:

تمامی دلایلی که مورخان در فتح مصر اقامه نموده اند، احتمالا عللی است که در زمان واقعه چندان مطرح نبوده است و مورخان در تحلیل تاریخی بدان پرداخته اند. اما نظر ویل دورانت در این خصوص صحیح نمی باشد، زیرا اساسا در عربستان سیستم کشاورزی و آبیاری پیشرفته ای وجود نداشته که مختل شود و محصولات کشاورزی نقصان یابد. البته ایشان این عامل را احتمال فرض نموده است و در جای دیگر علت اصلی را شهادت طلبی مسلمانان می داند.

از طرفی مستشرقانی که از دید مادی به موضوع نگاه می کنند، دلایلی از قبیل کمبود منابع درآمد و یا تصرف نقاط سوق الجیشی و حاصلخیز را مطرح می کنند. ولی به اعتقاد ما مهمترین علت برای تصرف مصر، همانا شور و شوق مسلمانان مخلص برای شرکت در جهاد و رهایی توده های مردم از زیر بار ستم و مالیاتهای سنگین و همچنین مهیا کردن زمینه ای مناسب به منظور گرایش آنان به اسلام بوده است.

این که چه بسا برخی از سران و یا فرماندهان لشکر نظراتی سودجویانه داشته اند، اما توده های مسلمانی که در این فتوحات شرکت می کردند شور و شوق شهادت و رساندن پیام الهی آنان را به این میادین می کشاند. و این نکته ای است که در گفتگوی عبادة بن صامت با مقوقس، در فتح مصر بدان اشاره شده است:

عباده گفت: «تنها چیزی که برای ما مسلمانان اهمیت دارد، جهاد در راه خدا و جلب رضایت اوست. ما هرگز با دشمن خود که همان دشمن خداست به خاطر رغبت به دنیا و یا افزون طلبی نمی جنگیم. زیرا برای ما تفاوت نمی کند صاحب طلاهای فراوان باشیم یا یک درهم مالک نباشیم. ما از دنیا فقط آن مقدار می خواهیم که غذایی بخوریم و سدجوعی بکنیم تا بتوانیم به جهاد در راه خدا ادامه دهیم (6)

مؤید این مطلب، گفتار ویل دورانت است، آنجا که می گوید:

«سرداران اسلام که از اصحاب آیین پیامبر بودند، پیش از جنگ به نماز و نیایش می پرداختند و به مرور زمان این اعتقاد در پیروانشان ریشه دوانیده بود، که مرگ به هنگام جهاد درهای بهشت را برایشان خواهد گشود (7)

مقاصد عمروبن عاص در فتح مصر

از آنجا که عمروبن عاص به عنوان فاتح مصر نقش بسزایی در تصرف این سرزمین داشته است در بررسی علل فتح مصر شخصیت و مقاصد عمرو، نیز باید مورد بررسی قرار گیرد.

عمروبن عاص منسوب به قبیله بنی سهم یکی از قبایل قریش بود. در صحت نسب وی سخنهای زیادی نقل کرده اند که شاید باعث عقده و احساس حقارت این مرد شده بود تا بیش از حد معمول برای خود حسب و نسب قائل شود و در این خصوص یک نوع حساسیت از خود به خرج می داد، وی مردی شجاع و جنگجو و بی باک و خوش سخن و بدیهه گو، موقع شناس، فرصت طلب، تیزهوش و مآل اندیش و مدیر و نقشه کش و مال دوست و ریاست طلب و بلندپرواز بود و در کارهایش سرسختانه مقاومت می کرد و در قاموس حیات او درماندگی و شکست مفهومی نداشت و از طرفی همواره درصدد بود آنچه را عملی و شدنی است تعقیب نماید و به اصطلاح واقع بین باشد و نه خیال پرداز و در تشخیص خود اشتباه نمی کرد. (8)

عمروبن عاص از ابتدا در صف مخالفان اسلام قرار گرفت و با تمام تلاش خویش در پی ضربه زدن بر اسلام برآمد حتی هنگامی که مسلمانان به حبشه مهاجرت نمودند وی به عنوان نماینده کفار بدانجا رفت تا مسلمانان را برگرداند. (9) وی تا آن گاه که فکر می کرد مبارزه با اسلام امکان پذیر است به مخالفت خود ادامه داد اما هنگامی که دریافت اسلام به عنوان یک واقعیت تردیدناپذیر تمامی عربستان را فراخواهد گرفت، اندکی پیش از فتح مکه با خالدبن ولید به مدینه آمد و اسلام آورد. (10)

عمرو مسلمان شد اما شخصیت او تغییر نکرده و اسلام در دل و جان او رسوخ ننموده بود وی از آنجا که فردی جاه طلب بود بر آن شد به طریقی خود را با مسلمانان هماهنگ نماید تا به نیات و مقاصد پلید خویش دست یابد. بدین منظور برای مطرح شدن، قبول مسؤولیت نمود و فرماندهی جنگ را به عهده گرفت. پیامبر وی را مامور شکستن بت صواع نمود عمرو بدانجا شتافت و آن را از بین برد و همچنین پیامبر فرماندهی غزوه ذات السلاسل را به وی سپرد. (11)

عمرو پس از رحلت پیامبر از خود لیاقتهایی نشان داد و نظر عمر را به خود جلب نمود و فرماندهی جنگ فلسطین را به عهده گرفت.

از طرفی عمروبن عاص با مصر آشنایی کامل داشت. وی برای تجارت بدان دیار می رفت وضعیت مصر و ثروتهای فراوان و آبادانی آن سرزمین را از نزدیک مشاهده نموده بود و تا اندازه ای از روحیات مردم مصر اطلاع داشت و می دانست که آنان از حاکمیت روم بر خویش به شدت ناراضی اند و نیز احتمالا از اختلاف مذهبی که بین حاکمیت مصر و توده مردم وجود داشته است واقف بود و توانست حدس بزند که مردم مصر آمادگی دفاع در برابر چنین تهاجمی را ندارند.

عمروبن عاص با یهودیان و مسیحیان تماس حاصل کرده و می دانست که به خصوص یهود که جماعتی انبوه از ایشان در اسکندریه و سایر نقاط مصر پراکنده بودند دل خوشی از هرقل امپراتور روم ندارند زیرا آنگاه که امپراتور از غلبه بر سپاه ایران به بیت المقدس آمد در سر راه یهودیان با او تماس برقرار کرده و از او تعهد گرفتند که در قبال نصارا از مال و جان ایشان حمایت کند و او به ایشان قول داد. اما در بیت المقدس کشیشهای مسیحی نظر او را برگردانیدند و برای خروج از تعهدی که سپرده بود کلاه شرعی درست کردند و بالاخره او را وادار کردند که دست به قتل عام یهود بزند.

عمروبن عاص که خود را رقیب خالدبن ولید - که هم اکنون در جبهه شرق فتوحات ارزنده ای کسب کرده بود - می دانست بر آن شد که با توجه به شناختی که از مصر دارد آنجا را فتح نماید. بخصوص که وعده الهی فتح مصر را نیز از پیامبر شنیده بود بنابراین می خواست افتخار فتح مصر را به نام خویش ثبت نماید.

اما با همه این تفاسیر همچنان که گفته شد عمرو در فتح مصر در واقع به دنبال ارضای حس ریاست طلبی خود و در پی فرصتی بوده است تا به آرزوی خویش در امارت بر مصر دست یابد. دلایلی چند نشان می دهد که حاکمیت مصر برای او ارزش و اهمیت فراوانی داشته است. از جمله وقتی عثمان او را از امارت مصر عزل کرد ناراحت شد. (12) عثمان از او خواست که عهده دار امور جنگ باشد و عبدالله دریافت خراج را برعهده گیرد. عمروبن عاص نپذیرفت (13) بدیهی است که خراج مصر چیزی نبود که عمرو به راحتی از آن بگذرد. دیگر این که معاویه از عمروبن عاص خواست که با او بیعت کند. عمرو گفت: نه به خدا دینم را به تو نمی دهم تا از دنیای تو نصیبی ببرم. گفت: چه می خواهی؟ گفت: مصر طعمه ای است. معاویه نیز پذیرفت و نامه ای نوشت و عمروبن عاص در این باره شعری گفت به این مضمون: «ای معاویه بدون این که از دنیای تو نصیبی بیابم دینم را به تو نمی دهم... اگر مصر را به من بدهی معامله خوبی کرده ای و پیری را که به کار خواهد خورد به دست آورده ای ». (14)

برای تکمیل بحث علل و عوامل فتح مصر توسط مسلمانان ضروری است به شرایطی اشاره کنیم که فتح این کشور را تسهیل کرد:

1 - اختلافات شدید مذهبی بین حاکمیت مصر و توده مردم وجود داشت به طوری که امپراتوران روم و رجال سیاسی می گفتند مسیح دو طبیعت و دو مشیت دارد، ولی مسیحیان یعقوبی که بیشتر در شام و مصر می زیستند، برای مسیح یک طبیعت و یک مشیت قائل بودند. اختلاف بین مسیحیت ملکانی که حاکمیت در دست آنان بود با عامه مردم مصر که مذهب مسیحیت یعقوبی داشتند سبب شد که آنان مورد اذیت و آزار حاکمان رومی مصر قرار گیرند.

مسیحیان مصر که حاضر نبودند از عقیده خویش دست بردارند و از مظالم پیشوایان سیاسی و مذهبی روم به تنگ آمده بودند، با سپاهیان اسلام همدست شدند.

2 - علاوه بر اختلافات مذهبی، دولت بیزانس نظامی بسیار ظالمانه در مصر برقرار کرد به طوری که، در دوره تسلط روم، مصریان حق نداشتند به مقامات عالی برسند و مالیاتهای سنگین می پرداختند.

به گفته سلن، از اشخاص و اشیا (صاحبان حرفه ها، چارپایان و اراضی) مالیات گرفته می شد. مالیات به زندگان منحصر نبود، هر که می مرد برای اجازه دفن او مالیات دریافت می شد. مصریان موظف بودند از مستخدمان کشوری و لشکری روم که از مصر می گذشتند، پذیرایی کنند و لوازم آسایش آنان را فراهم سازند، عاقبت کار به جایی رسیده بود که ناچار بودند غذای سپاهیان را تامین کنند و این هزینه های کمرشکن مایه ضعف مصریان شد و آنها را از دولت خشمگین کرد. (15)

خبر آمدن خلیفه به بیت المقدس و سپس رفتار خوب او با مردم آنجا در مقایسه با چهره خشن حاکمان روم برای مردم مصر بسیار پرجاذبه بود. مثلا هنگامی که خلیفه از کلیسای قیامت بازدید کرد، اسقف تقاضا کرد که در آنجا نماز گزارد. خلیفه گفت: اگر من اینجا نماز بخوانم بعدا مسلمانان خواهند گفت خلیفه مسلمین اینجا نماز گزارد، و این مکان را تبدیل به مسجد می نمایند. من مایل نیستم کلیسا از دست شما بیرون رود لهذا در جای دیگری نماز خواند. دیگر این که خلیفه همراه غلام خود با یک شتر به راه افتاد تا به بیت المقدس بیاید گاهی عمر سوار می شد و غلام زمام ناقه را می کشید و گاه به عکس غلام سوار شتر می شد و خلیفه با پای پیاده زمام را به دست می گرفت از قضا هنگامی که به دروازه شهر رسیدند آنانی که برای استقبال آمده بودند دیدند که چگونه خلیفه زمام شتر را می کشد و بسیار تعجب نمودند.

این نکته ای است که مورخان نیز بدان اشاره نموده اند.

عمروبن عاص با مسیحیان به نهایت مروت و تساهل مذهبی رفتار نمود. قبطیان برای تعیین اسقف اعظم جدید که از دیرباز میان آنها بود رخصت خواستند. عمرو فورا آنها را پذیرفت و با مذهب عیسوی تا این درجه همدردی نشان داد که اجازه داد در شهرهایی که خود بانی آن بود کلیساهای جدید بنا نمودند. (16)

سرتوماس آرتولد درباره انتشار اسلام در مصر می گوید:

موفقیت سریع و فتوحات درخشان نیروهای مسلمان بیشتر مرهون استقبال گرم مسیحیان از مسلمانان بود زیرا مسیحیان مصر علاوه بر آن که به علت فشارهای سیاسی از بیزانسها نفرت داشتند به علت تضادها و اختلافات معنوی و دنیوی نمی توانستند آنان را تحمل کنند... فتوحات اسلامی برای این قبطیها آزادی حیات دینی را که مدت یک قرن از آن محروم بودند به ارمغان آورد و نیز اسلام برای اولین بار به وسیله سپاه مسلمانان عرب به سرکردگی عمروبن عاص که در سال بیست هجری مصر را فتح کرد به افریقا معرفی شد.

در واقع سازمان مالی بیزانس در مصر سازمانی بسیار پیچیده و ماهیتا ظالمانه بود. این سیستم آشفته و غیر متمرکز عملا دچار بیماری بوروکراسی بود و تنها طبقه اربابان املاک (پراک) از آن بهره مند می شدند که دارای قدرت و نفوذ سیاسی نیز بودند. انقلاب امکان نداشت و اصلاحات هم ممکن نبود، مگر این که نیرویی مقتدر از خارج دنبال آن باشد و اجرای آن را تامین نماید چنین نیرویی نه در اختیار امپراتوری که در دست عربها بود. (17)

3 - عامل سوم بیشتر جنبه روانی داشت. پیروزی مسلمانان در تصرف شام و فلسطین و مخصوصا بیت المقدس همان قدر که برای مسلمانان شادی آفرین و امیدبخش بود مسیحیان را دچار یاس کرده بود. این پیروزیها برای مسلمانان نوید آن بود که یکی پس از دیگری بتوانند به فتوحات خویش ادامه دهند و شکست امپراتوری روم در شام و فلسطین و تصرف بیت اللحم زادگاه حضرت مسیح سبب ترس و اضطراب در میان لشکریان امپراتوری شد.

شکست های پی درپی امپراتوری به مصریان نوید انقراض امپراتوری را می داد. بدین ترتیب زمینه برای فتح مصر مهیا شده بود.

4 - مصریان از رفتار مدبرانه مسلمانان با مسیحیان در فلسطین و شام باخبر بودند. آوارگان و فراریان روم نیز که به مصر می آمدند مصریان را از رفتار و اخلاق نیکوی مسلمانان آگاه نمودند.

اما در بیان چگونگی فتح مصر در منابع اولیه آمده است که:

هنگامی که عمر به بیت المقدس آمد، عمروبن عاص فرصت را مناسب دید که آرزوی دیرین خویش یعنی فرماندهی جنگ با مصر را به دست آورد. عمر مردد ماند چرا که بیم داشت مسلمانان به فتح مصر کامیاب نشوند زیرا چون سپاه مسلمانان در شام و عراق و ایران پراکنده بود، نمی توانست نیروی کافی برای فتح مصر فراهم آورد، (18) به علاوه هنوز مسلمانان در کشورهای فتح شده مستقر نشده بودند و عمر نمی خواست بلافاصله برای فتح سرزمین های دیگر اقدام نماید اما عمرو فتح مصر را برایش آسان جلوه داد. (19)

عمر به عمروبن عاص فرمان داد که به سوی مصر حرکت کند و به او گفت: نامه ای برای تو می نویسم، اگر نامه پیش از آن که به مصر درآیی رسید و به تو فرمان دادم برگردی از همان جا برگرد، اگر پیش از آن که نامه من به تو برسد به سرزمین مصر قدم نهادی پیش برو و از خداوند کمک و ظفر بخواه. (20)

گویند نامه عمر در رفح (21) به عمرو رسید، اما از قاصد نگرفت تا نزدیک عریش رسید و نامه را گشود و خواند، عمر در نامه به او نوشته بود که اگر به سرزمین مصر قدم ننهاده ای بازگرد. اما عمرو به حدود مصر رسیده بود و فرمان داد به سوی مصر حرکت کنند. (22)

البته در اجازه خواستن عمروبن عاص از عمر برای فتح مصر ظاهرا سه قول با کمی اختلاف ذکر شده است، قول اکثر همان است که به آن اشاره شد اما دو قول دیگر:

عمروبن عاص خودسرانه با سه هزار و پانصد سپاهی به مصر رفت، این کار عمر را خشمگین کرد و به وی نامه ای نوشت و به سبب خودسری او در قبال خویش وی را مورد توبیخ و عتاب قرار داده بود و به او گفت: «اگر قبل از رسیدن به مصر نامه به او رسد به جای خود بازگردد». (23)

عمر وقتی به مدینه آمد با عثمان و دیگران مشورت نمود، عثمان گفت: عمرو برای رسیدن به حکمرانی مصر حمله نموده است و مسلمانان را به کشتن می دهد.

عمر ترسید از این که مسلمانان به هلاکت دچار شوند و پشیمان شد. عثمان گفت نامه ای بنویس و از او بخواه که اگر نامه پیش از آن که به مصر برسی به تو رسید و فرمان دادم که بازگردی از همان جا بازگرد و اگر پیش از آن که نامه من به تو برسد به سرزمین مصر رسیدی، پیش برو و از خداوند کمک و پیروزی بخواه. (24)

عبدالمنعم حماده در کتاب خود مصر و الفتح الاسلامی روایات مختلف را که بیان آن گذشت جمع نموده و هر کدام را مربوط به مرحله ای از مراحل فتح مصر و اقدامات عمروبن عاص دانسته و چنین بیان می کند:

«فاتح فلسطین عمروبن عاص بود که بنا به تقاضای اسقف اعظم بیت المقدس از خلیفه خواست که شخصا از مدینه به بیت المقدس بیاید و شهر را تحویل بگیرد و هنگامی که خلیفه آمد از او خواست اجازه بدهد به مصر لشکرکشی نماید و استدلال نمود فراوانی و ثروت مصر را و این که توان مقابله ندارند. خلیفه روی خوش نشان نداد اما او مرتبا تکرار نمود و اصرار ورزید و خلیفه سرانجام قبول کرد. و چهار هزار نفر و به قولی سه هزار و پانصد سرباز را با او همراه نمود و گفت نامه ای برای تو می نویسم...

خلیفه پس از تحویل گرفتن بیت المقدس به مدینه بازگشت. اما به شدت نگران بود زیرا فتح شام و فلسطین موقعیت مسلمانان را مهم کرده بود و اگر آنان در مصر شکست می خوردند همین فتوحات را نیز از دست می دادند. سرانجام خلیفه مساله را با صحابه در میان گذاشت چنان که عادت او بود. عثمان در دسته مخالفان قرار داشت و دسته دیگر خلیفه را تشویق نمودند که راه درستی را در فتح مصر انتخاب کرده است و آن را ادامه بدهد. در همین اثنا عمروبن عاص آمد و گفت رومیان و در راس آن ارطبون سردار معروف رومی که سالها در جنگهای شام و فلسطین با مسلمانان نبرد کرده بود پس از شکست به مصر گریخته است و سپاهی گردآوری نموده تا بیت المقدس را بازپس گیرد. در این هنگام خلیفه تصمیم خود را گرفت و در آن نهایت احتیاط را به کار بست (25)

فتح بابلیون

بیان شد که، عمروبن عاص برای ورود به مصر به طرف عریش (26) رفت و آنجا را به آسانی گشود چرا که عریش برج و باروی محکمی نداشت.

اما برای تصرف بابلیون باید نقاطی چند مانند: فرما، بلبیس، ام دنین و عین شمس (27) را تصرف می نمود. بدین منظور وی فرما را محاصره نمود و مسلمانان پانزده روز تا یک ماه شهر را محاصره کردند و در اوایل محرم سال نوزده آن را گشودند. (28)

سپس عمرو راه بلبیس را در پیش گرفت و ارطبون فرمانده رومی را آنجا یافت و پس از یک ماه جنگ و محاصره او را فراری داد و شهر را به تصرف درآورد. (29) پس از فتح بلبیس سپاه مسلمانان به سوی ام دنین حرکت کرد و در آنجا جنگ سختی بین مسلمانان و سپاه روم که در قلعه بابلیون محصور شده بودند درگرفت که چند هفته به درازا کشید و پیروزی حاصل نشد. بنابراین عمرو به عمر نامه نوشت و کمک خواست.

سپاهی که به کمک عمرو آمده بود به عین شمس رسید و عمرو به استقبال آن شتافت و در همان جا تیودور فرمانده سپاه روم با بیست هزار سپاهی به جنگ با مسلمانان آمد. عمرو یک دسته از سپاه خود را در کوه احمر و دسته دیگر را در ام دنین در نزدیکی نیل جای داد و با بقیه سپاه به سوی رومیان شتافت. وقتی جنگ میان دو سپاه درگرفت دسته ای که در کوه احمر بود بیرون تاخت و به سوی رومیان حمله برد و نظام آنها را درهم ریخت، به ناچار رومیان به سوی ام دنین عقب نشستند. در آن هنگام گروهی که در ام دنین کمین کرده بودند بیرون تاختند و دشمن را در میان سپاه مسلمانان محصور کردند که از آنها فقط گروه اندکی نجات یافتند. (30)

بدین گونه موقعیت مسلمانان در ام دنین و عین شمس مستحکم شد اما هنوز قلعه بابلیون فتح نشده بود.

در مورد فتح بابلیون اقوال گوناگون نقل شده است:

1 - هنگامی که عمروبن عاص بابلیون را محاصره نمود و نتوانست بر آن فایق آید، نامه ای به عمر نوشت و از او یاری خواست. عمر چهار کس یعنی زبیربن عوام، عبادة بن صامت، مسلمة بن مخلد، مقدادبن اسود را با سپاهیانی گسیل داشت، که تعداد این سپاهیان چهار هزار نفر بودند و عمر گفت: «برای تو چهار هزار نفر گسیل داشتم که هر هزار نفر را مردی مسئول است که مقام هزار نفر را داراست ». و گفت: «بدان با تو دوازده هزار نفر است که از یک گروه کم، شکست نمی خورند و مغلوب نمی شوند». (31)

بلاذری در این مورد می گوید: «زبیربن عوام بن خویلد با ده هزار سپاهی به عمروبن عاص ملحق شد و به قولی با دوازده هزار نفر به یاری وی شتافت ». (32)

از طرفی ابومریم جاثلیق مصر با اسقف و مردم مصر به دفاع از بابلیون پرداخته و آماده مقابله بودند.

عمرو نماینده ای فرستاد که شتاب نکنید، تا با هم مذاکره کنیم، آنها پذیرفتند. عمرو به آنها گفت: «خدا، محمد(ص) را به حق برانگیخت... و از جمله چیزهایی که به ما دستور داده است، این که حجت بر شما تمام کنیم، پس شما را به اسلام می خوانیم، هر که بپذیرد همانند ماست و هر که نپذیرد جزیه بر او عرضه می کنیم. پیامبر ما گفته که ما سرزمین شما را فتح می کنیم و به سبب خویشاوندی که با هم داریم، سفارش شما را نموده است و دستور داده با قبطیان نیکی کنیم ».

آنان در جواب گفتند ما را امان بده تا پیش تو بازآییم. عمرو گفت: «کسی مانند من فریب نمی خورد، سه روز مهلت می دهم که با قوم خویش سخن گویید و سپس با شما می جنگیم از عمرو خواستند که مدت را افزایش دهد، که او قبول کرد». (33)

نمایندگان، پیام عمرو را به مقوقس گفتند که او می خواست قبول کند اما ارطبون نگذاشت و گفت باید جنگ کرد. آنان از مهلت امان استفاده کرده و ناگهان حمله نمودند. اما عمرو آماده بود و آنان را شکست داد. نهایتا جنگ درگرفت. زبیر از یک سو و عمرو بن عاص از سوی دیگر می جنگیدند. سپس زبیر نردبانی آورد و از آن بالا رفت و بر فراز دژ شد به حالتی که فقط شمشیر با خود داشت، آن گاه تکبیر گفت و مسلمانان تکبیر گفته به دنبال او آمدند و چون مصریان زبیر را دیدند دژ را به روی عمرو گشودند و از او درخواست صلح نمودند که وی پذیرفت. (34)

پیمان صلح (35)

بنام خداوند بخشنده و مهربان

این امان نامه است که عمروبن عاص به مردم مصر می دهد:

(1) نفوس و احوال و کلیسا و صلیب و دشت و دریای مصریان در امان است و چیزی از آن کم نمی شود و نوبیان با آنها ساکن نمی شوند.

(2) خطای دزدانشان به عهده خود آنها است و ما در این مورد تعهدی نداریم.

(3) هر کس از نوبیان و رومیان این صلح را بپذیرد از حقوق یکسان مانند مصریان برخوردار است و کسانی که نپذیرند درامان هستند که از سلطه ما خارج شوند تا به جایگاه خویش رسد.

(4) مردم مصر پس از پیمان صلح، اگر افزایش نهرشان به پنجاه هزار رسید باید جزیه دهند. اگر کسانی از مردم این پیشنهاد را نپذیرند به اندازه ایشان از میزان جزیه کاسته می شود و عهد و ذمه ما از آنان برداشته شود و اگر آب نیل فروکش کند از آن مقدار کمتر شود به همان اندازه از جزیه ایشان کاسته خواهد شد.

(5) آنچه بر عهده مصریان است، باید در سه نوبت و هر بار یک سوم آن را بپردازند.

به هنگام محاصره مصر (بابلیون) مقوقس نامه ای به عمروبن عاص نوشت و تقاضای صلح نمود.

نامه مقوقس به عمروبن عاص:

«شما به سرزمین ما آمده اید و اقامتتان طولانی شده است. شما گروهی اندکید و بیم آن هست که رومیان ناگزیر بر شما بتازند و پشیمان شوید، اکنون چند نفر از مردان خود را به نزد ما بفرستید تا سخنان شما را بشنویم، شاید کار به دلخواه ما و شما تمام شود». (36)

عمرو فرستادگان را پذیرفت و گفت: بدانید، میان ما و شما جز یکی از سه راه نخواهد بود یا مسلمان شوید تا برادران ما باشید و حقوق و وظایف شما همانند ما باشد. اگر از این کار ابا دارید جزیه بپردازید و اگر هیچ یک از این دو کار را نمی پذیرید جنگ می کنیم تا خداوند میان ما و شما داوری کند.

هنگامی که فرستادگان مقوقس نزد وی بازگشتند از دیدارشان خرسند و راجع به سپاه مسلمانان پرسید. آنان گفتند:

«آنان مردمی هستند که مرگ را از زندگی دوست تر دارند و تواضع را از رفعت خوشتر، به دنیا رغبت ندارند و حریص نیستند، روی خاک می نشینند و سرداران آنها مانند یکی از آنها است بزرگ و کوچک و آقا و بنده آنها از یکدیگر شناخته نمی شوند. وقتی هنگام نماز فرا می رسد هیچکس از آنان تخلف نمی کند و دست و پای خود را به آب می شویند و با خشوع نماز می خوانند». (37)

این جملات بهترین گواه بر حالات مسلمانان در جنگ ها و صداقت و اخلاص آنهاست که به خاطر ترویج و اشاعه کلام توحید می جنگیده اند.

مقوقس وقتی سخنان فرستادگان را شنید، از سپاه عرب بیمناک شد و به افراد خود گفت صلح کنید و پس از آن از مسلمانان خواست تا نمایندگان خویش را بفرستند.

عمرو ده کس از مسلمانان را که عبادة بن صامت از آن جمله بود فرستاد و دستور داد گفتگو را عباده انجام دهد. این هیات هنگامی که با مقوقس روبرو شدند، نخست مقوقس آنان را ترسانید و گفت از شرایط (قبول اسلام، دادن جزیه، جنگیدن) چشم پوشی کنید و شرایط دیگر تعیین نمایید.

سپس عباده شروع به سخن گفتن کرد که مقوقس اعتراض نموده و گفت این سیاهپوست را از من دور کنید و به جای او یک نفر دیگر صحبت نماید. مسلمانان گفتند: او سرپرست ماست و باید او سخن گوید. مقوقس گفت: چگونه راضی شدید که این سیاهپوست سرپرست شما باشد. گفتند: او از نظر سابقه و عقل و درایت از همه ما برتر است و برای ما رنگ پوست ابدا مطرح نیست.

مقوقس رو به عباده کرد و گفت: حال که چنین است، ای سیاهپوست با من به ملایمت حرف بزن، زیرا که من از قیافه تو نفرت دارم.

خلاصه گفتگوی عباده با مقوقس

عباده با کمال متانت آغاز سخن کرد و مطرح نمود آنچه برای ما مسلمانان اهمیت دارد جهاد در راه خدا است و ما از دنیا فقط آن قدر می خواهیم که بتوانیم به جهاد در راه خدا ادامه دهیم و شرط دیگری را نمی پذیریم. (38)

سپس مقوقس پیش عباده آمد و ضمن ترساندن مسلمانان به عباده گفت: شما طاقت مقابله با رومیان را ندارید. ما به خاطر وضع رقت انگیزتان (ضعف و کمی نیرو) بر شما ترحم می کنیم و حاضریم با شما مصالحه نماییم و برای هر مردی چهار دینار و امیرتان صد دینار و خلیفه تان هزار دینار می پردازیم. بگیرید و از جنگیدن منصرف شده و به دیارتان بازگردید.

عباده در جواب گفت: ما را به لشکریانت می ترسانی و در حالی که جنگیدن با شما برای ما لذت بخش است و ما به یکی از دو نیکی، شهادت در راه خدا یا پیروزی می رسیم.

مقوقس به اطرافیانش گفت: از من و این قوم به یکی از سه شرطی که شما را فرامی خوانند اطاعت کنید. اگر اکنون از آنان اطاعت نکنید، نهایتا مجبور می شوید که به بدتر از آن نیز رضایت بدهید:

گفتند: کدام شرط را قبول نماییم؟

مقوقس گفت: شما دین آنها را قبول نمی کنید، قدرت جنگیدن نیز ندارید، ناچار باید به پرداخت جزیه تن دهید.

گفتند: در این صورت ما بنده آنها هستیم؟

گفت: بلی.

گفتند: مرگ برای ما آسان تر است و خود را برای مقابله با مسلمانان آماده نمودند و بدین منظور تعداد زیادی از رومیان و قبطیان در جزیره جمع شده و پل بین بابلیون (فسطاط) و آنجا را (جزیره) از بین بردند.

مسلمانان نسبت به کسانی که در جزیره تجمع نموده، پافشاری بر کارزار نمودند تا این که بر آنها پیروز شدند و تعدادی را کشته و عده ای را اسیر نمودند. کشتی های مصریان را محاصره کردند، به طوری که راه فراری برای آنها نبود.

مقوقس گفت: آیا شما را نترسانده و هشدار لازم را ندادم، قبل از این که پشیمان شوید از آنان اطاعت نمایید. آنها راضی به صلح شدند و جزیه را پذیرفتند. (39)

در مورد سال فتح مصر بین مورخان اختلاف است:

محمدبن اسحاق سال فتح را بیست هجری می داند و واقدی نیز فتح مصر و اسکندریه (40) را به سال بیست هجری دانسته، در حالی که ابومعشر فتح آنجا را به سال شانزده و فتح اسکندریه را به سال بیست و پنج می داند و سیف گفته است مصر و اسکندریه به سال شانزده فتح شده است. (41)

ابن اثیر فتح مصر را در سال بیست می داند، در عین حال اقوال مختلف را نقل نموده و گفته است که باید فتح آن قبل از سال رماده یعنی سال هیجده هجری باشد. زیرا در آن سال قحطی شدید در مدینه به وجود آمد و عمروبن عاص از قلزم مصر خواربار برای مدینه فرستاد. (42) طبری سال فتح مصر را بیست هجری می داند. (43)

در مورد افراد برجسته ای که در فتح مصر شرکت نموده اند آمده است که:

شخصیت هایی همچون زبیربن عوام، سعدبن ابی وقاص، عمروبن العاص، عبدالله بن عمروبن عاص، خارجة بن حذافة العدوی، عبدالله بن عمربن الخطاب، مقدادبن الاسود، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، در فتح مصر شرکت داشته اند. (44)

در مورد چگونگی فتح مصر، این که به صلح و یا جنگ فتح شده است، در منابع اولیه اختلاف نظر است. روایاتی دال بر فتح به جنگ و نیز روایاتی دال بر فتح به صلح ذکر شده است، که به نمونه هایی از آن اشاره می شود.

روایات مبنی بر فتح به جنگ

1 - ابوعبید روایت کرد که وی نامه عمربن عبدالعزیز به حیان - عامل وی در مصر - را قرائت کرده که نوشته بوده است: «مصر به جنگ و بی عهد و عقدی گشوده شد». (45)

2 - عثمان بن صالح گفت: «مصر فتح شد بدون هیج عهد و عقدی ». (46)

3 - عمرو ناقد روایت کرد که مصر به جنگ فتح شد. (47)

روایات مبنی بر فتح به صلح

1 - ابوعبید روایت کرد که معاویه به وردان آزاد کرده عمر نوشت تا بر هر مردی از قبطیان قیراطی بیفزاید. وی نوشت: «چگونه بر آنان بیفزایم، حال آن که در عهد ایشان است که چیزی بر ایشان افزوده نشود». (48)

2 - محمدبن سعد گفت: از عروة بن زبیر شنیدم که می گفت: «هفت سال در مصر ماندم و در آنجا ازدواج کردم و اهل آن بلد را مردمی دیدم که رمق خود را از دست داده و وفوق طاقتشان بر ایشان تحمیل شده بود. عمرو آنجا را به صلح و قبول پرداخت جزیه گشوده بود». (49)

در روایتی دیگر از عبدالله بن عمروبن عاص نقل شده است که گفت: کار مصر بر مردم مشتبه شد. گروهی گفتند به جنگ فتح شده است و دیگران گفتند به صلح گشوده شده است. خبر مطمئن آن است که پدرم آن بلد را به قهر گشود. حاکم بلد به پدرم گفت کار شما در شام و این که اهالی را باقی گذارده اید که آن را کشت کرده و خراجش را ادا کنند به ما رسیده است، با ما نیز چنین کنید. پس عمروبن عاص قبول نمود و بر هر محتلم شونده ای دو دینار جزیه مقرر داشت... و در این باب برای ایشان عهدنامه ای نوشت و بر آنان شرط کرد که اگر بدان وفا کنند زنان و فرزندانشان فروخته نخواهد شد و چون این شروط به جا آمد و عهدنامه نوشته شد، برخی از مردمان پنداشته اند که به صلح گشوده شده است. چون شاه الیونه از کار خود و کسانی که با وی در شهرش بودند فراغت یافت، از سوی همه مردم مصر به صلحی از گونه صلح الیونه مصالحه کرد و آنان بدان رضا دادند. (50)

ظاهرا با این روایات متناقض، تصویر درستی از چگونگی فتح به دست نمی آید و نمی توان نظر قطعی در این مورد ابراز داشت، مگر با توجه به گفتار، عبدالله بن عمرو بن عاص چنین برداشت شود که فتح مصر به جنگ بوده است، منتهی چون عهدنامه ای در میان بوده، برداشت به صلح شده است.

اما محمدبن جریر طبری درباره چگونگی فتح مصر می گوید:

... جنگ آغاز شد، زبیر از یک سو و عمروبن عاص از سوی دیگر جنگیدند، زبیر نردبانی آورد و از آن بالا رفت و بر فراز دژ شد، آنگاه تکبیر گفت و مسلمانان تکبیر گفته به دنبال او آمدند و چون مصریان زبیر را دیدند، دژ را به روی عمروبن عاص گشودند و به صلح پیش وی آمدند. (51)

در کتاب النجوم الزاهره، ذیل بحث چگونگی فتح مصر آمده است که:

«در مورد فتح مصر به صلح و جنگ اختلاف است. اکثر علما عقیده دارند که مصر به صلح فتح شده است و امر فتح انجام نگرفت مگر با مذاکره عباده با مقوقس. گروه دیگر گفته اند به جنگ فتح شده است، زیرا فسطاط به جنگ فتح شد و بنابراین حکم تمام مصر چنین است و گروهی را عقیده بر آن است که برخی از نقاط به صلح و برخی از نقاط به جنگ گشوده شد». (52)

فتح اسکندریه

اسکندریه در واقع دومین پایتخت روم شرقی محسوب می شد و نیز پادگان نیرومند نیروی دریایی روم بود، که در این بندرگاه پنجاه هزار (53) مرد جنگی داشت و تمام نیروی دریایی روم در این شهر بود. در عین حال از شهرهای مهم تجاری جهان محسوب می شد و امپراتوری روم به یقین دانست که اگر اسکندریه به دست سپاه عرب افتد، نفوذ روم از سرزمین مصر محو می گردد.

توصیف عمروبن عاص به هنگام فتح اسکندریه، بیانگر اهمیت آن است:

«شهری را گشوده ام که به وصف آن چیزی نمی گویم، جز این که چهار هزار ساختمان و چهار هزار حمام و چهل هزار یهودی جزیه پرداز دارد و چهار هزار تفرجگاه آنجا به دست من افتاده است » (54) .

عمروبن عاص هنگامی که مصر را گشود در آن اقامت کرد، سپس به عمربن خطاب نامه نوشت و از وی اجازه لشکرکشی به اسکندریه را خواست و عمر دستور فتح اسکندریه را به عمروبن عاص داد. عمرو به سال بیست و یک هجری عازم اسکندریه شد و خارجه را به جای خود بر مصر گمارد.

رومیان و قبطیانی که این سوی اسکندریه بودند، بر ضد وی گرد آمدند و گفتند پیش از آن که به اسکندریه برسد، با وی در فسطاط می جنگیم. وی با آنان در کریون (55) روبرو شد و آنان را شکست داد و بسیاری از ایشان را کشت. در بین آنها جماعتی از مردم سخا، بلهیت، خیس، سلطیس (56) و دیگران بودند که آنها را یاری می کردند. (57)

سپس عمروبن عاص به طرف اسکندریه رفت و اهل آنجا را آماده نبرد یافت. اما قبطیان (58) میل به صلح داشتند و مقوقس نماینده ای سوی عمروبن عاص فرستاد و خواستار صلح و معاهده برای چند سال شد. عمرو آن را نپذیرفت و مقوقس دستور داد تا زنان بر دیوار شهر بالا رفته و به طرف داخل نگاه کنند، تا بدین وسیله مردان را تحریک کرده و هراسی به دل مسلمانان افکنند.

عمرو به وی پیام داد: «آنچه انجام دادی دیدیم، لکن ما بر هر که پیروز شدیم، به خاطر زیادی نیرو نبود. ما با امپراتور شما هرقل جنگیدیم که بر او آن ماجرا گذشت ».

مقوقس به یاران خود گفت: این جماعت راست می گویند، امپراتور ما را از ملکش بیرون راندند و به قسطنطنیه فرستادند، ما نیز باید سر تسلیم فرود آوریم. مردم آنجا جز جنگ قبول نکردند. بنابراین جنگ سختی درگرفت به طوری که اسکندریه را سه ماه محاصره نمودند. تا آن گاه که عمروبن عاص اسکندریه را به شمشیر گشود و هر چه در آن یافت به غنیمت گرفت، اما مردمش را اجازه داد در آنجا بمانند و آنها را نکشت و برده نساخت و آنها را مانند مردم بابلیون در زمره اهل ذمه قرار داد و فتح نامه نوشت و به معاویة بن حدیج سکونی داد تا به عمر برساند. (59)

اما در مورد چگونگی فتح اسکندریه، اکثر روایات دلالت بر فتح به صورت جنگ دارد، چنان که در فتح اسکندریه یاد شد عمرو آن را محاصره نمود و به شمشیر گشود و نیز در روایت دیگر آمده است که: «عمرو ناقد نقل کرد که مقوقس با عمروبن عاص بر این قرار صلح کرد که از رومیان هر که خواهد برود و هر که خواستار اقامت باشد به شرایطی که وی معین کرده بماند، و بر قبطیان دو دینار مقرر گردد. چون این خبر به پادشاه روم رسید خشمناک شد و سپاهی گسیل داشت.

بنابراین دروازه شهر را بستند و به عمرو اعلان نبرد کردند... برخی از قریه های مصر به جنگ پرداختند، وی از آنان اسیر گرفت. این قریه ها، بلهیت، خیس و سلطیس بودند ،عمرو در باب فتح اسکندریه به عمر نوشت: «اما بعد، خداوند اسکندریه را به جنگ و قهر و بدون عهد و عقدی بر ما گشود». (60)

فتح دیگر شهرهای مصر

عمروبن عاص چون فسطاط را گشود عبدالله بن حذافة سهمی را به عین شمس فرستاد و او بر آن سرزمین چیره شد و با اهل شهرهایش همانند فسطاط مصالحه کرد و خارجة بن حدافه عدوی را به فیوم و اسمونیق و اخمیم و البسرودات و شهرهای الصعید مصر گسیل داشت و او رفتاری به همان سان کرد و عمیربن وهب جمعی را به تنیس و دمیاط و تونه و دمیره وسطا و دقهله بنا و بوصیر فرستاد و وی نیز همان کار را کرد و عقیة بن عامر جهنی و به قولی وردان آزاد کرده خود صاحب بازار وردان در مصر را به سایر شهرهای ارض سفلی فرستاد و او نیز به همان شیوه عمل کرد. پس عمروبن عاص کار فتح مصر را کامل کرد و آن سرزمین ارض خراج شد. (61 )

نتیجه

داستان فتح مصر شیرین و در عین حال بیانگر شهامت و ایثار و اقتدار مسلمانان در مبارزه با دشمنان است. سرزمین مصر و ثروتهای فراوان آن و همچنین اسکندریه به عنوان مرکز نیروی دریایی روم اهمیت بسزایی داشته است. اما مسلمانان با همت و تلاش خویش این دژ مستحکم و تسخیرناپذیر روم شرقی را به تصرف خویش درآوردند و صفحه ای درخشان در تاریخ فتوحات اسلامی رقم زدند. فتح مصر با سرعت و سهولت انجام گرفت و هر چند که دست تقدیر و نصرت الهی را در این پیروزی مشاهده می نماییم علل و عوامل و شرایط مساعد و زمینه های تسهیل پیروزی مسلمانان قابل بررسی است.

در فتح این سرزمین ما در کنار فداکاری و ایمان و از خودگذشتگی و صداقت و ایثار مسلمانان با یکی از چهره های دساس تاریخ اسلام یعنی عمروبن عاص آشنا می شویم که چگونه به دنبال نیات پلید و مقاصد خویش در دست یافتن به امارت مصر بوده است او که مصر را بخوبی می شناخت بر آن شد که آنجا را از آن خود نماید و عملکرد عمروبن عاص در طول حیات خویش مخصوصا در دوران معاویه در به دست آوردن دوباره مصر مؤید این مطلب است. عمروبن عاص به عنوان فاتح و اولین حاکم مصر مبلغ و نماینده اسلام هم بود. و بدیهی است که اسلامی را که او به مردم مصر معرفی نماید با فرهنگ اصیل اسلامی مغایرت دارد و الگویی که وی در رفتار خویش از اسلام ترسیم می نماید با الگوهای اسلامی تفاوت آشکار دارد.

قضیه فتح مصر از دیدگاهی دیگر شگفتی به همراه دارد و آن این که هر چند کشور مصر در طول تاریخ خویش شاهد هجوم اقوام بیگانه بوده است و چه بسا قوم غالب سالهای مدید بر آنجا حکومت نموده اند اما مصریان در تمدن فاتحان هضم نگردیدند و فرهنگ و زبان و اعتقادات آنان عوض نشد. بلکه از آنان چیزهایی یاد گرفته و فرهنگ خود را غنی تر نمودند اما با این همه چگونه اسلام که نه تمدنی داشت و نه ثروتی، توانست تا این اندازه بر فرهنگ و تمدن و مذهب و زبان این مردم تاثیر بگذارد و چگونه آنان با آغوش باز پذیرای این تفکر شدند و دانشمندان برجسته ای را به فرهنگ و تمدن اسلامی عرضه نمودند که آثار ارزنده ای از آنها به یادگار مانده است. بی تردید کشور مصر در فرهنگ و تمدن ملل اسلامی نقش بسزایی داشته است.

فتح مصر برای مسلمانان مایه برکت و نعمت فراوان شد زیرا همان گونه که اشاره شد نفوذ امپراتوری روم شرقی در آن منطقه کاملا از بین رفت و شام و فلسطین از خطرات احتمالی مصون ماندند و زمینه برای فتح آفریقا مهیا شد و از آنجا که اسکندریه پایگاه مهم دریایی روم بود مسلمانان با فتح آن به اهمیت و ضرورت تشکیل نیروی دریایی واقف شدند و به تقویت نیروی دریایی خویش پرداختند و از طرفی ثروت و فراوانی مصر مخصوصا در سالهای قحطی برای مسلمانان مدینه و مرکزیت اسلام مشکل گشا بود واحتیاجات آنان را برطرف می نمود.

به هر حال روزگاری بر این عالم گذشت که مسلمانان در اوج اقتدار و قدرت با دشمنان خویش برخورد می نمودند و فردی همچون عباده بن صامت بدون هیچ ترسی با مقوقس حاکم مصر گفتگو می کرد و ای کاش مسلمین از تاریخ پرافتخار خویش درس می گرفتند و آن مجد و عظمت دیرینه را تجدید می نمودند.

پی نوشتها و مآخذ:

1- ابن عبدالحکم، فتوح مصر، ص 76.

2- ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 234.

3- حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ابوالقاسم پاینده، آگاه، ص 250.

4- سد مارب در حاصلخیزی زمینهای یمن تاثیر به سزایی داشته است به طوری که برخی انقراض تمدن یمن را معلول ویرانی سد مارب می دانند. به هر حال ویرانی سد مارب در 120 سال پیش از میلاد مسیح رخ داد. اما ظاهرا یل دورانت خرابی سد مارب را در زمان پیامبر اکرم(ص) می داند که می گوید وضع آبیاری در عربستان مختل شده بود.

5- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 242.

6- واعظزاده خراسانی، مجله دانشکده الهیات مشهد، سال 54 شماره 19، ص 365 به نقل از کتاب عمروبن عاص، محمود عقاد.

7- ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 2، ص 79.

8- همان منبع، ج 2، ص 231.

9- ابن اثیر، کامل، ج 2، ص 232.

10- طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 256.

11- ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 88.

12- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 363.

13- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 775-765.

14- ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 233.

15- گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 279.

16- آرتولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ابوالفضل عزتی، دانشگاه تهران، 1358، ص 76.

17- جمعی از نویسندگان، جهان در عصر بعثت، نشر فرهنگ اسلامی، ص 364.

18- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 98.

19- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 242.

20- ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 234.

21- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 81.

22- همان، ص 82; طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، دارالمعارف مصر،1363 ه . ق، ج 4، ص 107-106; بلاذری، احمدبن یحیی بن حابر، فتوح البلدان، مصر سال 1319 ه . ق، ص 214; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 6.

23- محلی در مسیر راه شام به مصر و در نزدیکی مصر (معجم البلدان).

24- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 82.

25- همان، ص 83; بلاذری، فتوح البلدان، ص 214.

26- واعظزاده خراسانی، مجله دانشکده الهیات مشهد، شماره 19، ص 223.

27- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 82; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 6.

28- اولین شهر مصر در مسیر راه شام به مصر است (معجم البلدان).

29- فرما: شهری بر ساحل دریا است (معجم البلدان); بلبیس: شهری در ده فرسخی بین اسکندریه و فسطاط است (معجم البلدان); ام دنین: روستایی بین قاهره و نیل است. (معجم البلدان); عین شمس: شهر فرعون که با فسطاط سه فرسخ فاصله دارد (معجم البلدان).

30- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 85، ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 7; بلاذری، فتوح البلدان، ص 214; فتوح مصر و المغرب فتح فرما را در سال 19 هجری می داند. و منابع دیگر در این باب سخن ندارند.

31- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 87.

32- ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 236.

33- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 87; دوازده هزار نفر چنین محاسبه می شود با خود عمرو چهار هزار نفر بودند و چهار هزار نفر به کمک آنها فرستادند که همراه آنان چهار مرد بود که هر کدام هزار نفر بودند که جمعا دوازده هزار نفر می شود.

34- بلاذری، فتوح البلدان، ص 214.

35- طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 107-106.

36- بلاذری، فتوح البلدان، ص 214.

37- طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 107-106; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 14; دکتر حمیدالله، وثائق، ص 370.

38- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 97-96; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 12-11.

39- ابن عبدالحکم، ص 97-96; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 12-11.

40- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 98-97; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 12; مقریزی، احمدبن علی، خطط، دار صادر بیروت، ج 1، ص 291.

41- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 101-98; ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 17-12.

42- فتح مجدد اسکندریه در سال بیست و پنج هجری بوده است.

43- ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 20.

44- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، دارصادر بیروت، 1385 ه . ق، ج 2، ص 564.

45- طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 105.

46- ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 20.

47- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 131; بلاذری، فتوح البلدان، ص 220.

48- ابن عبدالحکم، ص 131.

49- بلاذری، فتوح البلدان، ص 218.

50- ابن عبدالحکم، ص 126; بلاذری، ص 221.

51- بلاذری، ص 221.

52- همان، ص 216.

53- طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 107-106.

54- ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 1، ص 19.

55- حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ص 211.

56- ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 82.

57- کریون: محلی در نزدیکی اسکندریه است. (معجم البلدان).

58- سخا: قریه ای است در پایین سرزمین مصر و در دو طرف نیل (تقویم البدان); بلهیت: روستایی در راه اسکندریه، معجم البلدان بلهیت ضبط نموده است; خیس: روستای حوف غربی (تقویم البدان); سلطیس: روستایی از مصر قدیم (معجم البلدان).

59- بلاذری، فتوح البلدان، ص 223.

60- اسقف اسکندریه از اول سفارش کرده بود که با عربان مقاومت نکنید ابن عبدالحکم، فتوح مصر و المغرب، ص 58.

61- بلاذری، فتوح البلدان، ص 224.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان