گروه جغرافیای ممالک اسلامی
«منت ایزد را که شد نیک آنچه بد پنداشتم خار من گل خاک من زر گشت سنگ من گهر»
نامش محمد و نام پدرش سلیمان بود. در حله چشم به جهان هستی گشود. تحصیلات خود را در بغداد گذرانید. به همین مناسبت به «بغدادی » شهرت یافت. بعدها چون خواندن و نوشتن می دانست بنا به رسم آن روزگار لقب ملا به او دادند.
وی به مناسبت شغلی، ناچار سالیانی دراز در پایتخت ترکیه به سر برد و چون فوق العاده کوشا بود به آموختن زبان ترکی پرداخت... اینک او دو زبان را به حد کمال می دانست. یکی زبان مادری یعنی عربی و دیگری ترکی. به هر دو زبان خوب سخن می گفت، خوب می نوشت و سرانجام خوب شعر می سرود.
بعدها به آموختن زبان فارسی پرداخت و در آن نیز تبحر یافت و قلمرو نویسندگی و شعر خود را توسعه بخشید.
فضولی شعرهای خود را به وسیله ابراهیم پاشا، صدراعظم وقت به سلطان عثمانی پیشکش کرد و با پذیرش و عنایت شاه مستمری ماهانه ای برای او برقرار شد. از این هنگام بتدریج وابسته دربار سلطان سلیمان خان قانونی (926-974 ه . ق .) دهمین پادشاه عثمانی گردید. فضولی که در نظم و نثر ید طولایی داشت و آثاری چند از او به یادگار مانده است، در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی می زیسته و به شهادت آثارش شیعه ای تمام عیار و متعصب بوده است.
شاعران دوره صفوی تخلصهای مشابه برمی گزیدند مانند: مخفی (رشتی)، و مخفی (زیب النسا بیگم دختر اورنگ زیب)، غروری (کاشی) و غروری (شیرازی)، قوسی (تبریزی) و قوسی (شوشتری) و غیره.
از سویی در دوره فرمانروایی صفویان بر ایران که خود ترک زبان بودند، نوشته های ترکی رواج یافت و به کار بردن واژه ها و اصطلاحهای ترکی نیز در متنها و نوشته های فارسی معمول شد. (1)
شاعر ما، ملا محمدبن سلیمان بغدادی از شاعران بزرگ سده دهم ه . ق. (970 ه . ق)، تخلص خود را فضولی برگزید تا با دیگر شاعران همنام نباشد.
بهر نظام ملک جهان عین حکمت است هر نکته ای که گفت (فضولی) ناتوان
درباره این تخلص خود با فروتنی می گوید:
... دیگر مفهوم فضولی به اصطلاح عوام، خلاف ادب است و چه خلاف ادب از این برتر که مرا با وجود قلت معاشرت علمای عالی مقدار و عدم تربیت سلاطین نامدار مرحمت شعار و نفرت سیاحت اقالیم امصار همیشه در مباحث عقلیه دست تعرض در گریبان احکام مختلفه حکماست... و در این فنون سخن به استاد یک فنه هر فن مباحثه حسن عبارت و مناقشه لطف اداست. اگر چه این روش نشانه کمال است اما نشانه کال فضولی است.
دید دوران در حصول علم و عرفان و ادب اهتمام و اجتهاد و سعی و اقدام مرا برخلاف اهل عالم یافت عزم همتم کرد در عالم فضولی زین سبب نام مرا! (2)
ملامحمد پشتکار عجیبی داشت. به هر کاری دست می یازید با موفقیت به پایان می برد و با بهره گیری از ذوق و قریحه سرشار هر مشکلی را از سر راه خود برمی داشت، خود وی در این زمینه می گوید:
... به تکمیل هر رساله که توجه نمودم اتمام آن به آسانی میسر گشت. (3)
اشعارش به زبانهای عربی و ترکی مورد پذیرش خاص و عام بود و کتابهای شعرش دست بدست می گشت...
اما درباره شعر فارسی، با این که زبان فارسی را نیز چون عربی و ترکی می دانست، به این زبان از او شعری نمانده است. آغاز به سرودن شعر پارسی و غزلهای «جگرسوز» او خود داستانی دارد.
بنا به اعتراف خودش سبب نگارش شعر پارسی، ملاقات او با پریچهره ای پارسی نژاد است. شاعر نازک طبع و احساساتی، تاب و توان از کف داد و دل در گرو او نهاد.
«هوای شمع رخت آتشم به جان انداخت...»
ملا در وصف جانان می گوید:
... غزلهای فارسی که صورت تتمیم آن در پرده تاخیر مانده بود... تا آن که روزی گذارم به مکتبی افتاد، پریچهره ای دیدم فارسی نژاد. سهی سروی که حیرت نظاره رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعه مصحف رخسارش دیده نابینایی صاد را عین بصر ساخته بود:
سرو چمن لطف قد دلکش او شمع شب قدر عارض مهوش اوسروی که ز دیده می خورد آب مدام شمعی که همیشه از دل است آتش او
چون توجه من دید، از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی به او ادا نمودم. گفت که اینها زبان من نیست و به کار من نمی آید. مرا غزلهای جگرسوز عاشقانه فارسی می باید.
تاب عذاب فکر ندارند دلبران مرغوب دلبران غزل عاشقانه است
بی تکلف از این سخن مرا خجالتی دست داد و آتشی در دل افتاد که خرمن اندوخته مرا همه بسوخت و در شبستان خیالم شمع شوق غزل فارسی برافروخت.
شبی چند خود را در آتش تفکر انداختم و در غزلیات فارسی دیوانی مرتب ساختم... و در اندود و آرایش آن خونابها خوردم. ..
نیست بی دردان عالم را ز درد ما خبر دردمندان نیک می دانند قدر درد را... (4)
ملامحمد از هموطنان خود چندان دلخوشی نداشت تا آنجا که این مساله در شعرش منعکس شده است:
نیست در بغدادیان مطلق فضولی رافتی حیف عمر من که بی حاصل درین کشور گذشت (5) گل به باغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت خارها در زیر پهلو داشت آرامی نیافت
چنان که گذشت ملا محمدبن سلیمان بغدادی تحصیلات خود را در بغداد، روم و ایران گذرانده و آثاری چند از او در سه زبان به یادگار مانده و بیشتر آنها به زیور چاپ آراسته شده است.
اینک شماری از آثار او یاد می شود.
1 - دیوان شعرهای ترکی و فارسی (دیوان فارسی فضولی جداگانه چاپ شده است).
2 - انیس القلب (قصیده های فارسی) به قافیه شین و حاوی یکصد و چهار بیت.
3 - ساقی نامه (×1) ، دارای هفت جام و شش مناظره.
4 - بنگ و باده (مثنوی ترکی).
5 - حدیقة الصعدا یا حدیقة السعدا (برگردان ترکی روضة الشهدای ملاحسین کاشفی سبزواری). دارای ده باب و یک پایانه است.
6 - صحت و مرض (فارسی).
7 - مطلع الاعتقاد (در دانش کلام).
8 - لیلی و مجنون (منظومه ترکی).
9 - رساله حسن و عشق (که بسیار عالی نوشته است).
10 - مثنوی شاه و گدا.
نمونه ای از شعر عربی او
لا والذی سخر قلبی بها عبدا کما سخرنی قلبها ما فرحی فی حبها غیران زین عندی هجرها قلبها (×2)
سوگند به آن کسی که قلبم را برای معشوقم چون برده ای مسخر کرده چنان که دل او را نیز به تسخیر من در آورده است.
تنها شادی من در دوست داشتن او همین است که چون او از دوری من خوشحال است من نیز خوشحالم.
نمونه ای از شعر ترکی شاعر
1. یارب ره عشقونده بنی شیدا قیل احکام عبادتین بنااجراقیل نظاره صنعنده بنی بینا قیل اوصاف جمیلنده دیلیم گویاقیل 2. هر گورن عیب ایتدی آب دیده گریانیم ایلدیم تحقیق گورمش کیمسه یوخ جانانیم 3 هانسی بتدور بیلمرم ایمانیمی غارت ایدن سنده ایمان یوخ که سن آلدون دییم ایمانیمی ای فضولی جانه تیمشدیم گوگلدن شکرکیم باغلادیم بیر دلبره قورتاردیم اوندان جانیمی (×3)
پروردگارا در ره عشقت مرا شیفته خود گردان و در اجرای دستورهای عبادیت ما را موفق کن.
برای درک آفرینشت مرا بینا ساز، در اوصاف جمالت زبانم را گویاتر فرما!
هر که اشک چشم مرا دید بر من عیب گرفت، بسیار جستم اما دانستم کسی نیست معشوقم را بشناسد
نمی دانم کدام صنمی بود که ایمانم را از من ربود، اما تو که ایمان نداری که بگویم ایمان مرا گرفتی.
ای فضولی جان من بر لب رسید تا سرانجام با سپاس قلبی، دلباخته دلبری شدم و جانم را رهایی بخشیدم.
ملا تضمینی مشهور از شعر فردوسی دارد:
اگر عمرها مردم بد سرشت بود همدم حوریان بهشت در آن محفل پر صفا روز و شب ز جبریل خواند فنون ادب بدان اعتقادم سرانجام کار نگردد از او جز بدی آشکار و گر سالها گوهر تابناک فتد خوار و بی قدر بر روی خاک چو از خاک خیزد همان گوهر است شهان را برازنده افسر است
او پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بود و به اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ارادتی ویژه داشت. برگردان روضه الشهدای کاشفی را با تمام وجود نوشته است.
عشق در شعر فضولی
فضولی در صنعت شعر موفق است. بویژه آن که از صنعت صوری فراتر می رود و به صنایع معنوی دست می یازد. به قول مازی اوغلی:
صنعتهای عادی یا آلوده به مادی را کنار زده... درهای بسته معنویات را برای اهداف [والای] خود می گشاید. (4×)
گذری و نظری بر دیوان فارسی فضولی وجد و سرور و شور و حال می آفریند، چه ناظر عرب باشد یا ترک و یا پارسی زبان; عارف باشد یا عاشق. چرا که گذشت زمان و مرور ایام نتوانسته است غبار کهنگی بر آن بنشاند.
فضولی چون دیگر شاعران دقیق و تیزبین است. گوشه گوشه زندگی را مورد بررسی قرار می دهد و در شعر خود منعکس می کند. چندین بار شعر را می نویسد، پاکنویس می کند، با این همه گاه نمی پسندد و سرانجام ترک آن می کند:
... وقتها بوده که شب تا سحر زهر بیداری چشیده ام و به صد خون جگر مضمونی را به عبارت کشیده ام و چون روز شده... از تصرف آن باز آمده ام... وقتها که روز تا شب به دریای فکرت فرو رفته ام و گوهر خاصی را به الماس سخن سفته ام چون گفته اند که این مضمون از فهم دور است... از نظر انداخته ام...
یاران گذاشته بس که کردند تاراج عبارت و معانی شد تنگ فضای نظم بر ما فریاد ز سبقت زمانی (6)
اشاره ای به عشق در دیوان فضولی
زمانی از عشق حقیقی یاد می کند. عشقی که نه در آن راحت است و نه محنت:
مرا ز نشئه عشق است عالمی که در او نه راحتی است ز لذت نه محنتی ز الم چه عشق عشق حقیقی که بر صحیفه کون طفیل او شده نقش مکونات رقم » (7)
وی عقیده دارد که در راه کمال باید کوشید و کمال را در عشق می داند:
کمال اگر طلبی در مقام عشق طلب که فیض عشق ز علم و ز عشق بیشتر است (8)
تا آن جا که حتی اگر عشق مجازی باشد:
ز عشق مگذر اگر بر مجاز هم باشد که مرد را به حقیقت مجاز راهبر است (9)
گاه درباره عشق الهی می سراید که:
به خود از عشق نه من خواسته ام رسوایی آن که این جنبش ازو خاست چنین خواست مرا این که در سر هوس آن قد رعناست مرا فیض خاصی است که از عالم بالاست مرا (10)
در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شعرهایی دارد، دو شعر او به مطلع:
1. قرآن صفات جاه و جلال محمد است احکام شرع شرح کمال محمد است
2. جانم در آرزوی وصال محمد است چشمم در انتظار جمال محمد است (11)
در توصیف دانش پژوهی و یافتن عزت و شرف:
علم و ادب است مایه عز و شرف گوهر که نباشد چه گشاید ز صدف تا فرصت کار هست بی کار مباش مپسند که بیهوده شود عمر تلف
گاهی از عشق بتان یاد می کند و با تمام وجود می گوید:
من و عشق بتان تا زنده ام حاشا که بگذارم طریق عاشقان و زاهدان خودنما باشم (12) در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا (13)
سپس آتش عشق را سبب روشنی چشم می داند:
اثر آتش عشق است درین خاکستر من گر شود کحل دهد نور بصر زان اثراست (14) در ستایش و کارسازی عشق:
کار دو جهان ز عشق دارد رونق در عشق گرفته است این نظم نسق بی عشق نمی توان به مقصود رسید عشق است طریق مستقیم ره حق (15)
در معنی لااله الا الله:
ای دل اگرت هوای این درگاه است بگذر ز وجود خود که سد راه است نفی خود و اثبات خدا باید کرد این معنی لااله الا الله است (16)
درباره تربت کربلا:
آسوده کربلا به هر فعل که هست گر خاک شود نمی شود قدرش پست برمی دارند و سبحه اش می سازند می گردانند از شرف دست بدست (17)
در زمینه رفتار سید اولاد پیامبر:
سید باید چنان که باید باشد در سیرت و صورت اب و جد باشد هر بد فعلی که فعل او بد باشد حاشا که ز اولاد محمد باشد (18)
در یگانگی خدا:
جانانه به چشم مادر اطوار وجود هر لحظه به صورت دگر جلوه نمود در پرده اشکال و صور پرده نشین تحقیق چو کردیم یکی بیش نبود (19)
در مساله بی ارزشی دنیا و گرد کردن بیهوده مال:
ای کرده به صد خون جگر جمع متاع آیا چه شود حال تو هنگام وداع با خلق نزاع از پی دنیا کم کن دنیا نه متاعی است که ارزد به نزاع (20)
در مدح مولای متقیان حضرت علی علیه السلام می گوید:
درد من است نام تو یا مرتضی علی من کیستم غلام تو یا مرتضی علی هر لحظه می رسد به فضولی هزار فیض از خوان لطف تو یا مرتضی علی (21)
زمانی به فیض نظریافتن مفتخر است:
صد شکر که خاک طینتم یافت شرف افتاد مرا دامن اقبال به کف هر کس نظری ز شاه اقلیمی یافت من فیض نظر یافتم از شاه نجف (22)
نمونه هایی از مناجات:
1 یارب به رسالت رسول عربی یارب به حریم روضه پاک نبی عفوی کن و درگذر ز هر جرم که کرد بیچاره فضولی از ره بی ادبی 2 کام دل زار ما روا کن یارب توفیق سخن نصیب ما کن یارب ما را به از این سخن سراکن یارب گویا به ثنای مصطفا کن یارب (23)
شعری درباره اهل بیت علیهم السلام:
السلام ای ساکن محنت سرای کربلا السلام ای مستمند و مبتلای کربلا چرخ خاک کربلا را ساخت از خون تو گل کرد تدبیر نیاز آن گل برای کربلا یا شهید کربلا از من عنایت کم مکن چون تو شاه کربلایی من گدای کربلا (24) قصیده ای در مرثیه امام حسین و زمین کربلا:
روی دلم باز سوی کربلاست رغبت بیمار به دارالشفاست ذکر لب تشنه شاه شهید شهد شفای دل بیمار ماست گریه کنان مردم چشمم همه بهر تو پوشیده سیه، در عزاست دوست چه سان از تو شود ناامید حاجت دشمن چو به لطفت رواست کار فضولی به تو افتاده است چاره او کن که بسی بی نواست (25)
فضولی چهار پاره هایی دارد که بحق بسیار دلچسب است. اینک نمونه هایی نقل می شود.
دو رباعی عاشقانه:
تا گشت دل زار ز دلدار جدا شد طاقت و راحت از دل زار جدا از یار جدا نمی توان بود دمی چون زنده کسی بماند از یار جدا (26) بخرام که بینم قد رعنای تو را نظاره کنم چهره زیبای تو را مستانه به پای تو نهم هر دم سر بر دیده کشم خاک کف پای تو را (27)
شاعر گاه پیروان عشق را دیوانه خطاب می کند:
در راه عشق کرد فضولی وداع دل عاقل کسی است کز پی اهل جنون نرفت (28)
فضولی ساقی نامه ای دارد در سیصدوهفده بیت و در پایان مثنوی ده بیتی به آن افزوده است، این ساقی نامه به مطلع:
سر از خواب غفلت چو برداشتم لوای فراست برافراشتم (29)
و دارای هفت جام است که از نشئه آنها برخوردار می شود و در ضمن مناظره هایی با آلات طرب چون: (نی، دف، چنگ، تنبور) و مطرب و مناظره ای با قانون دارد که ضمن طرح هر عنوان مسائل گوناگون را بررسی و بازگو می کند.
دیوان فارسی فضولی دارای 410 غزل،106 چهارپاره،46 قطعه،47 قصیده و یک ترکیب بند شامل 15 شش بیتی، ده مسبع و هشت مسدس است.
سرانجام این مرد دین و ادب و آتشین بیان حقایق ترجمان در زادگاه خود، حله، چشم از جهان فروبست و به سرای باقی شتافت. درگذشت او را در سال 963، 970، 971 و یا976 ه . ق. نوشته اند. ماده تاریخ (ترکی) مرگ فضولی: گچدی فضولی (فضولی درگذشت) برابر با نهصد و شصت و سه است.
بهر نظام ملک جهان عین حکمت است هر نکته ای که گفت فضولی ناتوان
پی نوشتها و مآخذ
1 × از سده دهم به بعد ساقی نامه ها از انواع مهم و معتبر شعر شمرده می شد و از رکنهای اصلی شاعری بود. ساقی نامه با ستایش خداوند آغاز می شود، در مباحث گوناگون از جمله نصیحت به فرزند و غیره وارد می شود و گاه شماره بیتهای آن به 350 می رسد. تاریخ ادبیات دکتر ذبیح الله صفا، جلد 5، ص 615.
2 × معجم الادباء، یاقوت حموی، الجلد التاسع، الجزء سابع عشر، ص 205. پارسی کرده شعر عربی: عباسعلی صدیقی نسب.
3 × ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه اواللقب، میرزا محمدعلی مدرس، ص 344. پارسی کرده شعر ترکی: عباس کیهان فر.
4 × مقدمه دیوان فارسی.
1- ر.ک: به دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، ص 615 (ترکی و ترکی گویی).
2- حسیبه مازی اوغلی. دیوان فارسی فضولی، انتشارات دوستان، تهران، ص 12. رک: به تاریخ ادبیات دکتر ذبیح الله صفا، ترکان پارسی گوی، ص 509.
3- همان.
4- دیوان، ص 14، بیت 10.
5- دیوان، ص 323، بیت 7.
6- دیوان، ص 10.
7- دیوان، ص 39، بیت 8.
8- دیوان، ص 120، بیتهای 21 و 25.
9- همان.
10- دیوان، ص 276، بیت 1.
11- دیوان، ص 291، بیت 1.
12- دیوان، ص 155، بیت 11 و 2.
13- همان.
14- دیوان، ص 223، بیت 4.
15- دیوان، ص 666، بیت 2.
16- دیوان، ص 647، بیت 2.
17- دیوان، ص 648، بیت 2.
18- دیوان، ص 655، بیت 2 و 1.
19- همان.
20- دیوان، ص 664، بیت 2.
21- دیوان، ص 570، بیت 1.
22- دیوان، ص 665، بیت 2.
23- دیوان، ص 646، بیت 2.
24- دیوان، ص 204، بیت 12.
25- دیوان، ص 241، بیت 28.
26- دیوان، ص 645، بیت 2.
27- دیوان، ص 646، بیت 2.
28- دیوان، ص 311، بیت 7.
29- ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه اواللقب. زیر ماده فضولی. فرهنگ معین و لغت نامه دهخدا و بحارالانوار.