میرزا مسیح مجتهد مبارزه در دوران دشوار

یکی از فرزانگانی که همچون چشمه ای جوشان در کویر جور و جهل ناشی از زمامداری متزلزل قاجاریه جاری گردید و با مجاهدتی توانفرسا در زمره کاروان باکرامت فقاهت قرار گرفت و با ابتکار و نبوغی سرشار و زهد و پرواپیشگی به عنوان فقیهی ژرف اندیش و مجتهدی مسلم شناخته شد و گروههای زیادی از شیعیان این مرزوبوم وی را به عنوان مرجع تقلید خویش پذیرفتند، «میرزا مسیح مجت ...

حوزه علمیه قم

یکی از فرزانگانی که همچون چشمه ای جوشان در کویر جور و جهل ناشی از زمامداری متزلزل قاجاریه جاری گردید و با مجاهدتی توانفرسا در زمره کاروان باکرامت فقاهت قرار گرفت و با ابتکار و نبوغی سرشار و زهد و پرواپیشگی به عنوان فقیهی ژرف اندیش و مجتهدی مسلم شناخته شد و گروههای زیادی از شیعیان این مرزوبوم وی را به عنوان مرجع تقلید خویش پذیرفتند، «میرزا مسیح مجتهد استرآبادی تهرانی » است.

هر چند این مجتهد والامقام یکی از برجسته ترین فقهای عصر قاجاریه به شمار می رفت و قیامی که رهبری آن را عهده دار بود نقطه عطفی در تاریخ خونرنگ ایران به شمار می آید و در جامعه ستم زده آن زمان تحولی عمیق پدید آورد، اما متاسفانه به دلیل غرض ورزی های مورخان وابسته به دربار و تحلیلهای سراپا غلط نویسندگان اروپایی، علاوه بر آن که در هاله ای از گمنامی قرار گرفته ، در مواردی نیز که از او و قیام مردم تهران با هدایت نامبرده سخن گفته شده، غبارهای ابهام و تردید بر آن سایه افکنده و حرکت سرنوشت ساز او مورد تحریف و خدشه قرار گرفته است. نوشتار حاضر کوششی است در جهت شناخت اجمالی زندگی و مبارزات این عالم نامدار جهان تشیع.

ولادت و زادگاه

غالب نویسندگانی که به زندگی میرزا مسیح مجتهد پرداخته اند، وطن وی را استرآباد ذکر کرده اند، چنانچه محمد صالح استرآبادی در رساله شرح حال علما و ادبای استرآباد، اعتمادالسلطنه در تاریخ منتظم ناصری، (1) و مهدی بامداد در کتاب شرح حال رجال ایران (2) وی را اهل این دیار دانسته اند.

گویند یزیدبن مهلب - فرمانده سپاه اسلام، استرآباد را در محل قصبه اشترک بنا کرد و از این رو این مکان بدین نام معروف گردید، اما مؤلف جامع الانبیاء اصل آن را آستارا - نام زوجه کیخسرو - می داند (3) استرآباد از حدود شصت سال قبل به این طرف گرگان نامیده شد و اکنون مرکز شهرستان گرگان از توابع استان مازندران است.

در یکی از روزهای سال 1193 ه . ق قاضی سعید استرآبادی فرزند ملا آقا بابا فرزند ابوالبرکات که نویسنده کتاب مکارم الآثار او را محمد سعید رازی معرفی کرده است، صاحب فرزندی شد که او را مسیح نامید.

دوران کودکی میرزا مسیح با نا امنی و آشوب در سراسر ایران همراه بود، بخصوص زادگاه وی که یکی از کانونهای اصلی چنین هرج و مرج هایی به شمار می رفت، (4) با این حال و علی رغم چنین حوادث و آشفتگیها، خانواده قاضی سعید به رشد، شکوفایی و تربیت فرزند خویش با تکیه بر فرهنگ اهل بیت و باورهای دینی اهتمام ورزیدند.

میرزا مسیح در خانه ای دیده به جهان گشود که مهد علم و تقوا بود. وی تحت عنایت ویژه پدری فاضل و در سایه تربیت مادری مؤمن و پاک سرشت نشو و نما یافت.

محمدسعید برای آن که فرزندش به نحو شایسته ای تربیت شود، رفتاری را که در خور او بود در پیش گرفت و خود را با دنیای شیرین نوباوه اش هماهنگ کرد.

نوجوانی و تحصیلات

برنامه های تربیتی پدر موجب آن گشت که فرزند از همان دوران نوجوانی روان خویش را در چشمه ارزشها شستشو دهد و نور معنویت وجودش را فراگیرد و به نیکی و خوشخویی گرایش یابد و چشم انداز امید و آرامش در اندیشه اش ریشه بدواند.

میرزا مسیح که از همان دوره کودکی شیفته مکارم و تشنه فضایل بود، پس از آن که از محضر پدر مهربانش خوشه هایی از خرمن معرفت چید، با هدایت پدر به مدرسه علوم دینی پا نهاد و مقدمات دروس حوزوی عصر خود را با شوق فراوان و استعدادی شگرف فراگرفت.

پس از آن، بار سفر بست و برای تکمیل دانسته های خویش قصد شهر مقدس قم کرد و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام رحل اقامت افکند.

قم یکی از کانونهای بزرگ دانش و فضیلت بود و مسیح جوان را بشدت مجذوب خویش می ساخت. حوزه درس فقیه نامدار و پرآوازه جهان تشیع (میرزای قمی) چونان چشمه ای گوارا این تشنه اندیشه را به سوی خویش می کشید.

طبع حقیقت جوی میرزا مسیح او را به سمت تحقیق در مباحث کلامی، فقه و اصول کشانید. او نه تنها از فقه و اصول بلکه از مجالس مناظره درس کلام و عقاید میرزای قمی با دقت و شور و شعف فایده می جست و با مایه ای که در استرآباد اندوخته بود، در بین شاگردان وی اشتهار یافت به طوری که گاه درس استاد را برای دیگر شاگردان بازگو می کرد و گره ها و ابهامهای درسی را بر ایشان می گشود. صحبت یاران مدرسه، اندیشه اقامت در آشیانه اهل بیت، و علاقه به فراگیری دانش فقه از جمله عواملی بود که گرد غربت را از سیمای این طالب نوشکفته علم می زدود.

میرزا مسیح در آثار خویش به بهره مندی از محضر میرزای قمی اشاره کرده و در کتابهای خود از ایشان به عنوان «شیخنا» و القابی نظیر آن یاد کرده است. در آثاری چون مکارم الآثار، (5) تاریخ علمای خراسان (6) و چهل سال تاریخ ایران (7) آمده است که میرزا مسیح فقه و اصول را نزد میرزای قمی فراگرفته است و پس از پی گرفتن تحصیل در رشته فقه تا مرز اجتهاد، شهر قم را به مقصد تهران ترک نموده و در این شهر سکونت گزیده و با لقب مجتهد تهرانی شهره خاص و عام گردیده است.

شاگردان

میرزا مسیح در تهران در مقام مرجع تقلید و مجتهدی پرآوازه، علاوه بر آن که به امور شرعی مردم می پرداخت از پرورش شاگردان و تشکیل حوزه درسی غافل نبود و می کوشید تا جانهای شایق طالبان علوم دینی را به نور معرفت روشن کند. راجع به شاگردان این فقیه پاکدل در تهران، اطلاع مستند و قابل ذکری در دست نیست، لیکن در حوزه درسی که توسط ایشان در جوار بارگاه ملکوتی ثامن الائمه حضرت امام رضاعلیه السلام تشکیل شده افراد برجسته ای حضور داشته اند از جمله:

1 - حاج میرزا نصرالله مشهدی

به نوشته اعتماد السلطنه «... حاج میرزا نصرالله مشهدی رئیس بزرگ و عالم مشهور خراسان بود. مراتب فقه و حکمت را در خدمت حاج سید محمد حائری و حاج میرزا مسیح تهرانی و [حاج] ملاهادی سبزواری تکمیل کرد و تصانیف سودمند [به] یادگار گذاشت و اسامی آنها را در جلد ثانی مطلع الشمس نوشته ایم ». (8)

2 - حاج میرزا احمد ساوجی

از مشاهیر علما و مشایخ فقها بود، در محضر استاد اعظم حاج ملا احمد نراقی و مجتهد عصر میرزا مسیح تهرانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در سال 1305 ه . ق به سرای باقی شتافت. (9)

3 - مولانا عبدالرحمن شیخ الاسلام

نامبرده مدرس آستان قدس رضوی بوده است که علوم عقلیه خصوصا ریاضی را نزد پدر بزرگوارش مولانا عبدالوهاب شیخ الاسلام (متوفی 1262 ه . ق) فراگرفت، وقتی میرزا مسیح به زیارت مشهد مقدس مشرف و مباهی بوده، به محضرش رفت و فقه و اصول را نزد وی تکمیل و تحصیل نمود و پس از آن خود به افاضه علوم عقلی و نقلی و نشر احکام شرعی اوقات می گذرانید تا آن که در ذیقعده 1290 ه . ق به جوار رحمت حق واصل گردید و در توحیدخانه مبارکه مدفون شد. حواشی بر کتب ریاضی و سایر فنون از وی به یادگار مانده است. (10)

پرتو اندیشه

میرزا مسیح از اوان جوانی روح و روان خویش را با دانش و اندیشه آشنایی داد و از سرچشمه معرفت کامروا گردید. آفتاب خرد بر صفحه ذهنش تابیدن گرفت و او را به نور علم منور ساخت. هر چه را می خواند و می آموخت می اندیشید و هر آن چه را که از او می پرسیدند یادداشت می کرد و حاصل کوششهای فکری خود را به رشته تحریر می کشید، گرچه اغلب نوشته های وی در مباحث فقهی و عقیدتی است ولی شیوه نویسندگی او از ذوقی ادبی حکایت دارد، این عامل شیرینی خاصی به نثر او بخشید و آثار عربی و فارسی وی را خواندنی نموده است. بیان عمیق و محکم اندیشه های فقهی در قالب عباراتی روان و مضامینی رسا و درخور فهم خوانندگان از مشخصات آثار قلمی ایشان است. اندیشه منظم، ژرف نگری و ابتکارهای علمی در نوشته هایش بخوبی آشکار است و همین عامل قدرت تاثیر آثارش را افزون می کند. او نه تنها در فقه و اصول بلکه در دانشهایی چون علم حدیث، شناخت رجال و طبقات روات، مباحث کلامی و اعتقادی و نیز تفسیر قرآن صاحب نظر بوده است. تصنیفات و آثار علمی میرزا مسیح که بر اثر قوه اجتهاد و اندیشه های بلند فقهی نگاشته شده است او را در بین مشاهیر عصر و حتی زمانهای بعد فقیهی متفکر معرفی کرده است. توصیه های اخلاقی و نصایح خردمندانه در جای جای تالیفاتش دیده می شود، او ضمن تدوین آثار علمی به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز توجه داشته به جامعه نشان داده و از حیله های اجانب و مکاید بیگانگان و توطئه های استعمار غافل نبوده، دسیسه های استعماری و تزویرهای آنان را با قلم و زبان افشا می نموده است. گرچه شماری از تالیفاتش مفقود شده، لیکن همین مقداری که غالبا به صورت نسخه های خطی و عکسی و چاپی (چاپ سنگی) در برخی مراکز فرهنگی و کتابخانه های کشور نگاهداری می شود خود گنجینه ای گرانسنگ از تحقیقات علمی در فقه و اصول به شمار می رود که اگر با شیوه های جدید و پژوهشهای صاحبنظران به حلیه طبع آراسته شود، پرتوهای روشنی بخش آن بر محافل علمی و فقهی خواهد تابید. آیة الله شیخ حسن سعید از فقهای معاصر و از احفاد میرزا مسیح در خصوص آثار این مجتهد عالیقدر می نویسد:

هفتادسال عمر با برکت این عالم ربانی حقا در راه تعلیم و تعلم و کسب معارف الهی با اتکا به قرآن و عترت صرف شده و بیش از هشت کتاب مفصل در فقه و اصول تاکنون از او به دست آمده که به فضل الهی اصل و یا عکس آن در کتابخانه چهل ستون [مسجد جامع تهران] موجود است و به طوری که پدرم نقل می نمود کتابهای او پس از فوتش تقسیم شده و قسمتی از آن از دست رفته است و من به سهم خود بسیار افسوس می خورم زمانی که در نجف بودم چرا به این کتابها توجه نداشتم تا با فراغت بال خود استفاده کنم و برای بهره برداری دیگران آنها را مرتب و منتشر سازم و اکنون شکر می کنم خدا را که توانستم تا حدی جمع آوری نمایم تا اهل تحقیق بتوانند از این منبع پرفیض استفاده نمایند. (11)

میرزا گرچه به عنوان مجتهدی با بصیرت و فقیهی مسلم به امور شرعی مردم رسیدگی می کرد و به استفتاآت و مشکلات فقهی مردم پاسخ می داد و حتی در دوران تبعید این کارش تعطیل نشد ولی از قبول مرجعیت دینی مردم و انتشار رساله عملیه اکراه داشت تا آن که با اصرار فراوان مردم خصوصا کسبه و بازاریان تهران رساله عملیه خود را منتشر نمود. بسیاری از اهالی ساکن تهران و حتی اهالی برخی نقاط شمال و غرب کشور ایشان را به عنوان مرجع فقهی خویش شناختند، پس از مدتی چنان در قلوب مردم نفوذ یافت و اعتبار علمی - اجتماعی والایی به دست آورد که به عنوان بارزترین و ارجمندترین مجتهد تهران شهرت یافت. علما و مشاهیر این شهر به شخصیت علمی او احترام می گذاشتند و در تصمیم گیریهای اجتماعی - سیاسی نظرات ارزشمند او را دخالت می دادند. وی در دوران مرجعیت علمی خویش به مصداق و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا (12) و روایات منقول از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام سازش ناپذیری خود را با استبداد و استکبار و هرگونه سلطه گری عیان ساخت. حرکت اعتراض آمیز و فتوای معروف او در خصوص رفتارهای وحشیانه وزیرمختار دولت روس که با رهبری وی قیام پرخروش و خونین مردم تهران را به دنبال داشت، موجبات تبعید و آوارگی این مرجع باتقوا را فراهم نمود.

میرزا مسیح نخست رساله ای در احکام فقهی نوشته که بعدها آن را تغییر داده و رساله ای با طرح مسایل جدیدتر و مناسب با مقتضیات زمان تنظیم کرده است، «محمدصالح استرآبادی » که حدود سی سال پس از رحلت این فقیه نامدار به وصف زندگی او پرداخته در این باره می نویسد:

...مسود اوراق رساله فارسیه عملیه از آن جناب دیدم و در تقلید نوشته بودند و وضع آن رساله به این نهج بود که نوشته بودند که سابقا در بعضی از مسائل فتاوی که داشتم و مبنای عمل خود و مقلدین بر آن رساله بود، و این اوقات از آن برگشتم دیگر به آن رساله عمل ننمایند و تکلیف حقیقی موافق اجتهاد و رای حال این است که به این رساله عمل شود، یقین است که مؤلفات و تحریرات دیگر نیز دارند...» (13)

نسخه ای از چاپ سنگی این رساله را نگارنده در کتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران ملاحظه کردم که میرزا مسیح در آغاز آن نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین اما بعد پس می گوید این عبد بی بضاعت الفقیر الی الله الغنی الحمید مسیح ابن محمد سعید (طاب ثراه) که این کتابی است در بیان مسائل طهارت و نماز و روزه و زکوة و خمس و حج بقدری که کفایت می کند غالب مقلدین را ان شاءالله تعالی و مسمی گردانیدم بالمصباح لطریق الفلاح و مشتمل است بر یک مقدمه و شش کتاب و یک خاتمه ». (14)

آثار و تالیفات

مهمترین آثار در دسترس ایشان به صورت نسخه های خطی، عکسی و چاپی عبارتند از:

1 - قواعد الاصولیه: که به خط محمدالغروی النایینی نوشته شده و با مقدمه، اضافات و توضیحات آیة الله حسن سعید در سال 1405 ه . ق توسط کتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران انتشار یافته است.

2 - کشف النقاب فی شرح اللمعة الدمشقیة: شرحی بر لمعه، و مفصلترین اثر فقهی میرزا مسیح، در چند مجلد است و نسخه های مخطوطی از آن در کتابخانه های مدرسه مروی، چهلستون مسجد جامع تهران، کتابخانه حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی نگاهداری می شود.

3 - شرح قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام: نسخه خطی این شرح با قطع رحلی در مخزن مخطوطات کتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران موجود می باشد. نسخه یاد شده تمام بابهای فقه و کتابهای قواعد الاحکام را در برنمی گیرد و تنها در بردارنده کتاب طهارت و برخی از موضوعات و مباحث فقهی است. شیخ آقابزرگ تهرانی ذیل معرفی آن می گوید نسخه ای از این کتاب نزد نواده او یعنی میرزا عبدالله فرزند میرزا آقابزرگ فرزند میرزا ابوالحسن فرزند شارح یاد شده است. (15)

4 - رساله فی احکام النیابة و جواب الاسئلة الفقهیة: رساله استدلالی گرانسنگی است در خصوص احکام فقهی و در جواب سؤالهایی نوشته شده که پرسشگران آنها مشخص نیستند و از مضامین آن می توان دریافت که آنها را میرزا مسیح در عتبات و در حالت تبعید نوشته و بیانگر آن است که با وجود دوری از وطن ارتباط مردم با مرجع خویش قطع نشده است. از این رساله یک واقعیت دیگر هم برمی آید و آن این که میرزا مسیح در نهایت سختی و مشقت روزگار می گذرانیده است.

5 - رساله فی تحقیق ان العقود و الایقاعات هل تحتاج الی اللفظ ام لا: که آن را هم در دوران تبعید نوشته است، نسخه عکسی آن در کتابخانه حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی (قدس سره) موجود است.

6 - احکام الشروط فی العقود و الایقاعات: این رساله درباره شروط صحیح معاملات و عواملی که آنها را باطل می کند یا سبب فساد آنها می شود بحث می کند، موضوع آن در فقه استدلالی است. (16)

7 - رسالة فی الاجتهاد و التقلید: به سال 1259 ه . ق هنگام بازگشت مؤلف از تبعید، در مشهد مقدس نگاشته شده است. این اثر در69 صفحه نوشته شده و در حاشیه اولین صفحه آن دستخط بدون نقطه مؤلف دیده می شود. از مقدمه ای که میرزا مسیح بر آن نوشته چنین برمی آید که آن فقیه مبارز از سوی حکومت وقت ایران اجازه داشته در سالهای تبعید به قصد زیارت بارگاه مقدس حضرت رضاعلیه السلام بطور موقت به ایران سفر کند ولی اجازه نداشته که در تهران با خانواده اش دیداری تازه کند.

8 - رساله تقلید در اصول دین: این نوشتار با اثر پیشین متفاوت است. در این رساله میرزامسیح سؤالی مطرح کرده است که آیا انسان می تواند در اصول دین تقلید کند یا نه؟ و همچنین از نظر فقها آیا چنین تقلیدی جایز است؟

استاد ابوالفضل شکوری از محققان معاصر درباره آن می نویسد: «نگارنده سراغ ندارد، غیر از ایشان کسی در این موضوع استدلالی این اندازه سخن گفته باشد». (17)

9 - رساله عملیه المصباح لطریق الفلاح: که بدان اشاره شد.

10 - المصباح: کتابی است به زبان عربی در خصوص مسایل فقهی که در سال 1262 ه . ق در تهران چاپ سنگی شده است و خانبابا مشار به معرفی آن پرداخته است. (18)

11 - مجموعه مسائل متفرقه: این رساله نیز در بردارنده پاره ای مباحث فقهی، اصولی و اعتقادی است که به خط نسخ و نستعلیق در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری نوشته شده و در حاشیه آن تصحیحاتی انجام گرفته است. در پایان کتاب نیز فهرست مندرجات آمده است و 472 برگ دارد. نسخه عکسی آن تحت عنوان مجموعه میرزا مسیح در کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی (قدس سره) مضبوط است.

از دیدگاه دیگران

منابع تاریخی و رجالی دوران قاجار میرزا مسیح را افضل الفضلاء المجتهدین معرفی کرده اند (19) و حاج سیدعلی اصغر فرزند علامه سید محمد شفیع جابلقی بروجردی (متوفی 1313 ه . ق) در اثر مشهور خود طرائف المقال فی معرفة الرجال از وی در طبقه اول مشایخ و معاصران یاد می کند:

حاج میرزا مسیح قمی در تهران سکونت داشت و از ارجمندترین علما و مجتهدین عصر خویش به شمار می رفت و در تهران ریاست داشت (مرجع امور فقهی مردم بود) تا آن که به قتل یکی از سفرای اهل کتاب فرمان داد و بعد از کشته شدن او رخ داد آنچه که باید واقع شود. (20)

برخی کتابهای تاریخی مورخان دربار قاجار براساس ملاحظات سیاسی و این که میرزا مسیح با کارگزاران حکومت و شخص شاه در ستیز بوده و از بی کفایتی او ابراز انزجار نموده به زندگی وی کوچکترین اشاره ای نکرده اند ولی ذیل زندگینامه برخی از شاگردانش، مراتب علمی و کمالات وی را ستوده اند. اعتمادالسلطنه در کتاب المآثر و الآثار در شرح حال علمای قاجار چنین عمل کرده است، بعدها که حسین محبوبی اردکانی تعلیقاتی بر اثر مزبور نگاشت، میرزا مسیح مجتهد را این گونه معرفی کرد:

حاج میرزا مسیح تهرانی پسر قاضی سعید استرآبادی متولد1193 ه . ق و از شاگردان میرزای قمی پس از فراغت از تحصیل در تهران اقامت نمود و مرجعیت یافت و این همان است که مردم را به هجوم سفارت روسیه برای خلاص کردن زنان مسلمان که در آنجا توقیف بودند، اجازه داد و در نتیجه گریبایدوف سفیر روسیه و افرادی از سفارت به قتل رسیدند و او به خواهش امپراتوری روسیه [از دولت ایران] تبعید شد و به عتبات رفت و مدت هیجده سال در تبعید بود تا این که در1263 ه . ق در آنجا درگذشت، وی جد خانواده سعید و مسجد جامعی تهران است. (21)

در اثر گرانسنگی چون اعیان الشیعه مرحوم سیدمحسن امین که در معرفی علما و مشاهیر شیعه است مطلبی در خصوص زندگی میرزا مسیح دیده نمی شود، لیکن مرحوم خوانساری در کتاب روضات الجنات (22) و مرحوم محدث قمی تنها در پایان شرح حال صدرالدین عاملی به اختصار به نام این فقیه بزرگ اشاره کرده اند و این اشاره بدان خاطر است که اولا سال رحلت صدرالدین مزبور و میرزا مسیح یکی است و ثانیا این سید فاضل در همان حجره ای دفن است که میرزا مسیح دفن شده است. (23)

مرحوم میرزا محمدعلی حبیب آبادی در اثر ارزشمند خود، میرزا مسیح را مشروحتر معرفی کرده و نوشته است:

وی فرزند محمدسعید رازی و از معاریف علمای تهران بوده و کتابی در اجتهاد و تقلید تالیف نموده و چون در دوشنبه دوم شعبان 1244 ه . ق به حکم وی مردم تهران بر گریبایدوف قنسول دولت روس شوریده و او را کشتند، در اثر آن حاج میرزا مسیح از تهران تبعید شد و در شب دوشنبه نهم صفر سنه 1245 ه . ق از آنجا به عتبات رفت و پس از آن در قم توطن نمود و در آخر این سال [1263 ه . ق 1225 ه . ش] چند روزی پس از وفات آقا صدرالدین [عاملی] وفات کرد و در حجره او در نجف دفن شد... (24)

محمدصالح استرآبادی در سال 1294 ه . ق رساله ای تحت عنوان «شرح حال علما و ادبای استرآباد» نوشته که در آن به زندگی میرزا مسیح اشاره ای گذرا دارد:

از افاضل مجتهدین استرآباد بود. خلف مرحوم قاضی سعید است محلی به حلیه فضایل و علوم عقلیه و نقلیه بود پس از فراغت از تحصیل عزم اقامت و توطن در دارالخلافه فرمود. در دولت خاقان [فتحعلیشاه] سمت ریاست را در آن بلد داشت، مرجع تام در نشر احکام و بیان حلال و حرام بر وفق شریعت حضرت سیدالانام علیه افضل الصلوة والسلام بود و حکایت کشتن عامه ناس [اهالی تهران] ایلچی روس را به دستاویز آن جناب طاب ثراه و شورش و انقلاب در تهران و به اسم آن جناب شهرت کردن خیلی معروف است... (25)

با وجود آن که در برخی آثار این شخصیت والامقام معرفی شده ولی گرد گمنامی چنان بر چهره اش نشسته که برخی از شرح حال نگاران وی را با افرادی که همنامش بوده اند ولی در زمانهای دیگر می زیسته اند اشتباه کنند چنانچه نام وی با میرزا مسیح ساکن تهران و معاصر با علی مرادخان زند و اصلا اهل عراق عجم که به ملا مسیح هم معروف بوده یکی شده است و محمدمسیح بن اسماعیل فسوی معروف به میرزا مسیحا (26) که اهل فسا (از توابع استان فارس) و از علمای عهد شاه سلیمان صفوی و شاه سلطان حسین را با نام وی مخلوط نموده اند یکی از علمایی را که نامش را با میرزا مسیح اشتباه کرده اند میرزا مسیح طالقانی شاکرد حکیم جلوه زواره ای و ملا محمد آملی و مدفون در ضلع جنوبی آرامگاه حکیم میرزا ابوالحسن جلوه است که سال ارتحالش 1339 ه . ق می باشد و در عصر میرزا مسیح مزبور نمی زیسته است. (27)

اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر میرزا مسیح

افکار و عقاید و سنتهای مردم در این عصر ادامه دوران صفویه بود اغلب مردم شیعه بوده و در انجام امور شرعی و احکام عبادی از مجتهدین تبعیت می کردند و برای علمای دین احترام ویژه ای قائل بودند و در تصمیم گیریهای سیاسی، اجتماعی و روابط حکومتی با روحانیان مشورت کرده و نظرات آنان را لازم الاجرا می دانستند. پرورش خانوادگی و تربیت اطفال بر باورهای دینی استوار بود. اکثر مردم بیسواد بودند و تنها گروههای معدودی از آنان در مکتبخانه ها و مدارس علوم دینی به تحصیل می پرداختند. علما بدون اعتنا به دستگاه حکومتی احکام شرعی را در مورد مجرمان اجرا می کردند و مردم به دلیل ستم بی اندازه عمال دولتی و کارگزاران و بستگانش فقیهان را پناهگاه خود می دانستند.

در این دوره حساس و سرنوشت ساز تاریخ ایران، پادشاهی عیاش و بی کفایت از سلسله قاجار به نام فتحعلی شاه 37 سال بر ایران سلطنت کرد وی بقدری طمعکار و پست بود که خود باعث شکست سربازانش شد. به گونه ای که یکی از علل مهم شکست سپاهیانش در جنگهای ایران و روس آن بود که وی از پرداخت حقوق سربازان و رسانیدن خوراک و علوفه به میدان جنگ خودداری می کرد.

مال دوستی او بدان حد رسیده بود که در مقابل دریافت هدایایی از نمایندگان کشورهای اروپایی هرگونه امتیازی به آنان تفویض می کرد. (28)

سرپرسی سایکس می نویسد: حرص و طمع یکی از غرائز فتحعلی شاه بود و بدین جهت اقداماتی که برای تجهیز و جمع آوری یک ارتش جدید نمود کافی نبود. (29)

بارون فیودورکورف روسی که ناظر زندگی این شاه عیاش بود اذعان کرده است: هدف اصلی زندگی وی عبارت بود از انواع لهب و لعب و ارضای امیال و هوسهای ملوکانه اش در پول اندوزی. (30)

پی ام ژوبر فرانسوی (31) (1779 -1847 م) و سرهنگ گاسپاردرویل (32) - که در سالهای 1812 و1813 در ایران بسر می برده اند از خوشگذرانی های بی حد و حصر و بیدادگری و رشوه خواری مامورین وی سخن گفته اند.

از خصایص منفی اساسی این پادشاه بی کفایت و فاقد تدبیر آن بود که با گله هایی از زن و فرزند در کاخ سلطنتی زندگی می کرد به گونه ای که ادوارد براون او را زنباره توصیف کرده و شاهزاده احمد میرزا عضدالدوله - پسر فتحعلیشاه - و پدر عین الدوله در تاریخ خود که شرح حال زنان و دختران و پسران پدرش است تعداد یک هزار زن را برای او ذکر کرده است، (33) در پاره ای منابع این عصر آمده که فتحعلیشاه به هنگام فوت تعداد دو هزار نفر فرزند و نوه داشته است! (34)

عوارض سیاسی اجتماعی این شهوترانی فتحعلیشاه آن بود که زنانش از نژادهای گوناگون بودند و قهرا فرزندانشان نمی توانستند با یکدیگر انس و الفتی داشته باشند و چه بسا برعکس دشمنی و رقابت سخت و خونین بین آنان حاکم بود، به گونه ای که بر سر ولیعهدی بین پسرانش همواره آتش اختلاف روشن بود و سراسر کشور از لهیب آن می سوختند، این فتنه ها و دسیسه ها مسایل سیاسی و اقتصادی کشور را دچار هرج ومرج و ناامنی می نموده است. ایجاد و توسعه حرمسرایی این گونه بار سنگینی از هزینه بر دوش مردم ایران نهاد و چون شاه و اطرافیان تمامی تلاش خود را در جهت نظم بخشیدن به این امور اختصاص می دادند دیگر قادر نبودند به مسایل کشوری و لشکری بیندیشند. بدون شک در آن روزگار پرحادثه چنین شخصی نمی توانست از موضع قدرت با سیاستمداران انگلیس به مذاکره بنشیند و با قشون روس دست و پنجه نرم کند. خصوص آن که روح خودخواهی او مانع تحقیق درباره اوضاع جهان و تحولات اروپا بود و با همین غرور کاذب به میدان آمد تا با قدرتهایی چون روس، انگلیس، عثمانی و فرانسه به مقابله برخیزد، در عوض به خرافات و وردها، سعد و نحس ستارگان، جادو و طلسم اعتقاد داشت، در هر حال این خصایل قوه تفکر و تصمیم گیری را از شاه قاجار سلب نموده بود. (35)

ادامه این وضع اسفبار، نفرت و انزجار مردم را از پادشاهان قاجار به دنبال داشت و وقتی کارگزاران حکومتی دست حاجت و استمداد به سوی بیگانگان دراز کردند و با عقد پیمانهای گوناگون و انتصاب بیگانگان به عنوان مشاور و محرم اسرار در تشکیلات سیاسی و اقتصادی، زمینه های وابستگی کشور را فراهم ساخت، خشم مردم افزون گردید.

علمای شیعه و خصوص فقهای تهران و در راس آنها میرزا مسیح مجتهد، چنین وضعی را مخالف نص صریح قرآن تلقی می نمودند. (36) میرزا مسیح در سخنرانیهای افشاگرانه خویش به مردم فهمانید که بیگانگان برای غارت منابع ایران و بهره برداری سیاسی از این سرزمین زرخیز، ارزشهای دینی و سنتهای مذهبی را سدی بسیار محکم در برابر خویش می بینند و از این جهت نگران این بود که آن متجاوزان به تحقیر ارزشهای معنوی پرداخته و زمینه های نفوذ را فراهم سازند، تشریح چنین حقایقی از سوی آن فقیه مبارز یکی از ریشه های اصلی قیام مردم در مقابل بیگانگان بود و به صورت یورش به سفارت روس تجلی یافت.

رهبری قیام

به دلیل ضعف اقتدار دولت مرکزی ایران و بی کفایتی فتحعلیشاه در اداره امور کشور، توفانهایی خردکننده بر سرزمین ایران وزیدن گرفت و خاطر بسیاری از مردمان شریف و دلسوز این خطه، بخصوص علمای شیعه را که از سلطه گری نفرت داشتند مکدر ساخت. یکی از این بلاهای مهیب طمع ورزی و دست اندازی روسها به خاک ایران بود. الکساندر اول امپراتور وقت روسیه، در سال 1215 ه . ق از آشفتگیهای حاکم بر نظام سیاسی این منطقه سوء استفاده کرد و با انتشار بیانیه ای رسمی الحاق گرجستان به روسیه را اعلام نمود و پس از آن به تصرف این ناحیه اقدام کرد. دو سال بعد فرمانده سپاه روس - سیسیانوف به گنجه یورش برد و آن را تصرف کرد و تا حوالی رود ارس پیش آمد، اگر چه عباس میرزا نایب السلطنه (فرزند شاه) طی نبردی با روسها پیروزیهایی به دست آورد، اما شکست سپاهیان ایران در جنگ سرنوشت ساز اصلاندوز همه امیدها را به یاس تبدیل کرد و روسها به دنبال تجاوز گسترده پیشنهاد صلح عباس میرزا را پذیرفتند و در نتیجه قرارداد ننگین گلستان منعقد شد که به موجب آن از سال 1228 ه . ق (زمان قرارداد) ایالات و شهرهای گرجستان، داغستان، باکو، دربند، شکی، شیروان، گنجه، مغان و قسمت علیای طالش به روسها واگذار شد. اما روسها به این نیز قناعت نکردند و سیزده سال بعد از قرارداد گلستان، برای دومین بار آتش جنگ را شعله ور کردند و فتحعلیشاه بدون این که موقعیت و توان نظامی ایران را بسنجد آماده نبردی دیگر شد.

گروهی از علمای شیعه، خصوصا میرزا مسیح مجتهد مخالف افروخته شدن شعله جنگ بودند. البته نباید از نظر دور داشت که گروهی از علما و مجتهدان وقتی مشاهده کردند آتش جنگ به سوی ایران زبانه کشیده و نزدیک است استقلال ایران به مخاطره افتد و بار دیگر تلفات جانی و مالی و فشارهای اقتصادی، مردم مسلمان ایران را در کام خود فرو برد، ضمن دعوت از مردم برای شرکت در این دفاع، خود نیز در صحنه های جنگ حضور یافتند، در مرحله اول جنگ که با انگیزه ای مذهبی و مبارزه با شرک و کفر جهت دفاع از کشور صورت گرفت قوای ایران حیرت انگیز بود اما در مراحل بعدی شکست متوجه ایران شد. کوتاهی شاهزادگان قاجار و اهمال عباس میرزا از دلایل مهم این فاجعه است. (37)

ژنرال پاسکویچ (Paskevich) فرمانده سپاه قفقاز با چند حمله بیرحمانه نه تنها دو دژ مهم ایروان و عباس آباد را از عباس میرزا گرفت بلکه بزودی از رود ارس گذشت و چندین شهر از جمله خوی، اردبیل و دهخوارقان را تصرف کرد تبریز نیز که در دست آصف الدوله خائن بود، به آسانی در اختیار روسها قرار گرفت و غارت شد، پاسکوویچ می خواست به تهران نیز تاختن آغاز کند اما وقتی به ترکمانچای رسید تزار نیکلای اول امپراتوری روسیه به او دستور داد همان جا توقف کند و عهدنامه صلح را با ایران به امضا برساند.

طراحی و تهیه پیش نویس این قرارداد شوم بر عهده پسر خواهر پاسکوویچ - گریبایدوف - بود که پس از انشاء و تنظیم آن مامور تقدیم به تزار روس شد و بر اثر این سابقه خدمت به عنوان وزیرمختار روس در ایران منصوب شد. (38) به موجب این قرارداد که در پنجم شعبان 1243 ه . ق منعقد شد و به امضای طرفین رسید طالش و مغان از سپاه ایران تخلیه و خانات ایروان و نخجوان به روسها واگذار شد. بندی از این معاهده که مورد بحث ماست و ریشه اصلی حوادثی است که به قیام مردم تهران به رهبری میرزا مسیح منجر شد چنین است که همه اسرای جنگ اخیر و جنگهای سابق و همچنین اتباع دو دولت که در هر مورد گرفتار شده اند، اعم از روس و ایرانی، به فاصله چهار ماه استرداد خواهند شد. مامور اجرای این بند در ایران از سوی روسها گریبایدوف بود. وی به منظور انجام دادن ماموریت خود، قفقاز را به قصد تهران ترک کرد، او که برای استرداد اسرا و دریافت غرامت به ایران آمده بود، می خواست با خشونت و کینه توزی و تحقیر ایرانیان هر چه سریعتر کار خود را تمام کند و مغرورانه به روسیه بازگردد. او هرگز فکر نمی کرد که این ملت مغلوب علیه فرستاده عالیرتبه کشور فاتح دست به حرکتی اعتراض آمیز بزند، از این جهت با گستاخی و تفرعن به بهانه جستجوی گرجیان و روسیان پناهنده، به حریم خانه های مردم مسلمان تجاوز کرد; غافل از آن که این زنان، اگر روزگاری به عنوان اسیر به ایران آورده شده اند اکنون مسلمان شده، ازدواج کرده و صاحب فرزندانی از شوهران مسلمان خود شده اند. (39) حاج میرزا حسن حسینی فسایی بدین نکته اشاره کرده است (40) و جهانگیر میرزا نوشته است:

بنا گذاشت که با تجار به بهانه این که گرجستانی در خانه شماست، بدرفتاری نماید و بدون اذن کسان خود را از ارامنه و روسیه به خانه های مسلمانان می فرستاد و ایشان خودسرانه داخل خانه های مردم شده که باید جمیع اناثیه [زنان] خانه را دیده... و از اناثیه اهل اسلام، بدین نحوها به خانه برده شبها نگاهداری می کرد، این اعمال از او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد». (41)

نصایح و تذکرات علمای شیعه مؤثر واقع نشد و گریبایدوف همچنان به اعمال خودسرانه پرداخت.

مردم مسلمانی که وطن خود را مثله شده و همکیشان خود را در آن سوی مرز در اسارت دشمن می دیدند دیگر برایشان غیرقابل تحمل بود که وزیرمختار روسیه در مرکز حکومت و روبروی چشمان آنها با زنان و مردان مسلمان چنین رفتار کند.

زنان انتقال یافته به سفارت را اجبار به ترک اسلام می کردند ولی آنان که بنا به علاقه درونی مذهب تشیع را پذیرفته بودند مخالفت کردند و با خواندن ذکر و دعا و تلاوت قرآن آن هم با صدای بلند نفرت خویش را از سفیر متجاوز روس و همراهان او اعلام کردند، (42) فریاد استغاثه آنان به گوش علمای شیعه و در راس آنها میرزا مسیح مجتهد رسید (43) عده کثیری از این زنان اهل ولایاتی بودند که تازه به تصرف روسها درآمده بودند و یوری تیتیانوف به این واقعیت اعتراف کرده است. (44)

تحمل این وضع برای فقهای شیعه بسیار دشوار بود. میرزا محمدتقی سپهر به این واقعیت اشاره دارد و می نویسد:

رفته رفته کار از مصلحت دولتداری گذشت و پیشوایان دین مبین را بنا به رعایت شریعت جناب سیدالمرسلین نوبت دینداری گشت به جهت رعایت حرمت دین، حرمت دولت فراموش کردند. (45)

تهران یکپارچه جوش وخروش گردید و حمیت مذهبی و تعصب دینی در این ماجرا اقتداری قابل تحسین از خود نشان داد. کانون این نهضت مقدس مسجد جامع تهران بود و رهبری آن را میرزا مسیح مجتهد عهده دار بود. حامد الگار می نویسد:

بیش از همه، آن ماجرا مانند مقابله ای میان مردم و حکومت تجلی می کند، مقابله ای که در آن علما الهام دهندگان و رهبران احساسات عمومی و مدافعان شرکت ملی عمل می کنند، این که این مقابله انگیزه مذهبی داشت و زعامت آن را عالمی مجتهد برعهده داشت تصادفی نبود، حکومت بیش از پیش در مظان اتهام خیانت و همکاری با قدرتهای بیگانه نامسلمان قرار داشت، علما طبعا رهبری مخالفت با آن را داشتند. (46)

میرزامسیح در مسجد جامع تهران نماز جماعت اقامه می نمود و حوزه درسی داشت. در این روزها مواعظ و بیانات او با هیجان و جوشش خاصی توام بود. او در نطقهای حماسی خویش، مردم را برای ستیز با سلطه و اجرای احکام اسلامی و حمایت از حقوق مسلم زنان شیعه مهیا ساخت، در ضمن به حاضران در مجلس توصیه کرد کسی از خویش نقطه ضعف نشان ندهد و در اجرای این برنامه خلافی صورت نگیرد، قصد اولیه قتل و خونریزی نیست بلکه استرداد زنان و تحویل آنان به خانه هایشان مطمح نظر است مگر آن که آن متجاوزان بخواهند دست به شرارتی توام با خونریزی بزنند. سپس فتوای خویش را مبنی بر نجات زنان مسلمان که در اسارت گریبایدوف بودند صادر کرد.

مردم تهران در روز چهارشنبه ششم شعبان 1244 به منظور اجرای این فتوای غیرت در مسجد جامع گرد آمدند تا از این کانون عبادت و تقوا به مرکز شقاوت بتازند. میرزا مسیح در رهبری این خروش خونین و بسیج شیعیان خشمگین نقشی مؤثر و تعیین کننده ایفا نمود، او در این قیام تنها نمی خواست با چند مامور سیاسی مقابله کند و تعدادی زن گرجی مسلمان را به خانه هایشان بازگرداند بلکه هدف اصلی وی نمایش عزت و عظمت مؤمنان بود و می خواست اقتدار اسلام را به جهانیان بویژه متجاوزان نشان دهد تا دیگر در سر پر نخوت خویش هوس سلطه گری نپرورانند. هنگامی که خبر قیام مردم به گوش کارگزاران حکومتی رسید کوشیدند تا مردم را پراکنده سازند، اما مسلمانان عصبانی که از عوامل حکومتی دل خوشی نداشتند و رفتارهای آنان را در بروز چنین وقایعی دخیل می دانستند خطاب به سربازان شاهی فریاد زدند اگر از دشمن متجاوز حمایت کنید، با شما نیز مبارزه کنیم و تیغ برویتان بکشیم. (47)

بدین ترتیب مردم مسلمان تهران پیوند معنوی خود را با روحانیت مبارز استوار نمودند و فریاد رعدآسای خود را بر سر حکومت استبدادی و روسیه تزاری فرود آوردند و با حرکت خویش جدایی آشتی ناپذیر خود را از حکمرانان بی لیاقت قاجار اعلام کردند. آنان وقتی به در سفارت روس رسیدند از گریبایدوف خواستند که آغایعقوب ارمنی (که از آتش افروزان این فتنه بود) و نسبت به فرستاده میرزا مسیح مجتهد سخنان کفرآمیز گفته بود، و همچنین زنان را از محل سکونت خویش بیرون فرستاده و تحویل آنان دهد. (48)

یعقوب ارمنی که مکرر با فرستاده فقها سخنان مرتدانه بر زبان جاری ساخته بود از این تقاضا متحیر و آشفته شد و منتظر عکس العمل گریبایدوف بود که نامبرده دستور داد او و زنان را بیرون نموده و تحویل مردم دهند، وقتی آغایعقوب پا به بیرون نهاد در دم مردم او را در میان گرفته و پاره پاره اش کردند، زنان را نیز تا خانه میرزا مسیح محافظت کرده و تحویل آن فقیه دوراندیش دادند. (49)

به هنگام تحویل زنان بین ماموران سفارت و مردم تهران که به بیش از صدهزار نفر بالغ می گردیدند درگیری پیش آمد که آغاز کننده آن نگهبانان سفارت روس بودند و بر اثر آن یکی از نوجوانان کشته شد. شیعیان خشمگین جسد را به مسجد بردند و در آنجا گروهی مردم را به انتقام جویی و قصاص خون او تهییج نمودند. (50) بعد از آن اهالی تهران به هیجان و خشم خود افزودند و این بار هر کدام آلت قتاله ای یافته و به سوی درب سفارت هجومی دسته جمعی برده و درب سفارت را از جا کندند، نگهبانان جمعیت را نشانه گرفتند ولی آنان بدون ترس پیش رفتند و در حالی که نفراتی از مهاجمان با گلوله قزاقها به شهادت می رسیدند، چوب و چماقها را بر سر متجاوزان خونریز فرود آوردند بر اثر این درگیری شدید و خونین هشتادنفر از مردم تهران به شهادت رسیدند و تمامی ساکنان سفارت به جز مالتسوف - دبیر اول سفارت - که به 38 نفر بالغ می گردیدند کشته شدند. مالتسوف که از این واقعه جان سالم به در برده بود در مراجعت به روسیه مسبب این حادثه را گریبایدوف مغرور معرفی کرد. (51)

شاه قاجار که بیم از دست رفتن تاج و تخت را به دلیل این واقعه داشت وحشتزده گروهی را برای عذرخواهی به دربار امپراتور روس فرستاد. (52)

دولت روسیه که در این موقع بر سر مساله اداره سرزمینهای متصرفی عثمانی در بالکان و حقوق مسیحیان یونان با قوای عثمانی - که مسلمان بودند - در حال ستیز بود، مصلحت دید که این عذرخواهی را پذیرفته و سیاست ملایمی در پیش گیرد، تنها درخواست کرد که رهبری این قیام باید از ایران تبعید گردد!

تبعید میرزا مسیح

سرانجام مقرر شد برای عملی ساختن تقاضای روسها دربار قاجار میرزا مسیح مجتهد را به عتبات عالیات تبعید نماید (53) و بر آن انسان وارسته مبارز فشار آوردند که زودتر بار سفر ببندد. (54)

هنگامی که خبر تبعید میرزا مسیح در تهران منتشر شد توفانی از خشم در میان مسلمانان وزیدن گرفت، تظاهرات وسیعی به راه افتاد و موج انسانهای عاصی در کوی و برزن اسباب آشفتگی دربار را فراهم ساخت. با اوجگیری این حرکت مزدوران دربار حملات وحشیانه ای را به مردم آغاز کردند. سرانجام پس از سرکوبی خروش مجدد مردم در صفر 1244 ه . ق میرزا مسیح را به مسجد شاه آوردند و مجبور کردند که در انظار عمومی با مریدان و خانواده خویش وداع کند این حادثه نیز آبستن بی نظمی و شورش شد، قیامی پرشورتر از آنچه در ماجرای سفارت روس روی داد. این بار حرکت مردم مستقیما متوجه حکومت مرکزی و استبداد قاجار گردید. شاه از طریق کارگزارانش مسلمانان را به قتل عام تهدید کرد تا آن که با مداخله حاج محمدابراهیم کلباسی با انگیزه جلوگیری از خونریزی، حاج میرزا مسیح به همراه محافظ، به طرز مسالمت آمیز از تهران به سوی عتبات عزیمت نمودند. بدین گونه سردمداران قاجار برای حفظ منافع مستبکران چنین جسورانه فقیهی فرزانه و مجتهدی مبارز را از مردم جدا کردند. میرزا مسیح در دوران تبعید با وجود آن که از بارقه معنوی بارگاه مقدس حضرت علی علیه السلام در نجف و حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا بهره مند بود و در این مدت موفق شد پژوهشهای علمی ارزنده ای را قلمی کند ولی با مشکلات و آشفتگیهای زیادی روبرو بود که در لابلای برخی آثار خویش بدانها اشاره کرده و از ضعف بینایی، روی آوردن امراض، مشکلات ناشی از پیری، تشنجات و ناامنی شکوه نموده است.

سرانجام میرزا پس از تحمل نوزده سال تبعید و دوری از زن و فرزند در سال 1263 ه . ق دارفانی را وداع گفت. صاحب جواهر و تنی چند از علمای مشهور نجف بر پیکر پاکش نماز گزاردند و بدنش را با شکوه خاصی در یکی از حجره های طرف بالاسر صحن مقدس علوی در نجف دفن نمودند، سه فرزند پسر به نامهای میرزا عبدالوهاب میرزا محمد و میرزا ابوالحسن از آن مرد بزرگ باقی ماند که از نسل آنان دانشورانی درخشیدند از آن جمله اند آیة الله شیخ حسن سعید که هم اکنون در قید حیاتند.

پی نوشتها و مآخذ

1- تاریخ منتظم ناصری، ج 3، ص 1597.

2- شرح حال رجال ایران، ج 4، ص 100.

3- فرهنگ معین، ج 5، اعلام، ص 135.

4- این سال مصادف است با درگذشت کریمخان زند و روی کار آمدن جانشینان او و با فوت وی آغامحمدخان قاجار که در زندان به سر می برد از شیراز گریخت و به استرآباد رفت و دست به کار تاسیس سلسله قاجاریه شد. در این مورد بنگرید به تاریخ ایران زمین، محمد جواد مشکور، ص 317-318.

5- مکارم الآثار، معلم حبیب آبادی، ج 5، ص 1700.

6- تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرحمن، ص 208.

7- چهل سال تاریخ ایران، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر کتاب المآثر و الآثار در احوال رجال دوره و دربار ناصری، به کوشش ایرج افشار، ج 2، ص 763.

8- همان ماخذ، ج 1، ص 210.

9- چهل سال تاریخ ایران، ج 1، ص 220.

10- تاریخ علمای خراسان، ص 85-86 و 114.

11- دائرة المعارف قرآن کریم، ج 2، ص 248.

12- سوره نساء، آیه 141.

13- استرآباد نامه، ص 138.

14- مقدمه رساله عملیه میرزا مسیح مجتهد که به شماره 5514 در کتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران نگاهداری می شود.

15- الذریعه، ج 14، ص 22 و23.

16- مجله یاد، شماره 29-30، ص 210، مقاله «سیره صالحان »، به قلم محقق گرانقدر ابوالفضل شکوری.

17- همان، ص 212.

18- مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، ج 6، ص 101.

19- روضة الصفای ناصری، رضا قلی خان هدایت، ج 9، ص 708; تاریخ نو، جهانگیر میرزا، ص 122.

20- طرائف المقال فی معرفة طبقات الرجال، حاج سیدعلی اصغر بروجردی، تحقیق سید مهدی زنجانی، جزء اول، ص 43.

21- چهل سال تاریخ ایران، ج 2، ص 763.

22- روضات الجنات، ج 4، ص 129.

23- فوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمی، ص 215.

24- مکارم الآثار، میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی، ج 5، ص 1700.

25- استرآباد نامه، به کوشش مسیح ذبیحی، ص 175.

26- در مورد وی بنگرید به اعیان الشیعه، ج 10، ص 56; ریحانة الادب، ج 5، ص 314; الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 20، ص 297، ج 17، ص 88 و 101.

27- میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم فروتن، غلامرضا گلی زواره، ص 195.

28- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، سعید نفیسی، ج 1، ص 76.

29- تاریخ ایران، سرپرسی سایکس، ترجمه سید محمدتقی فخرداعی، ج 2، ص 461.

30- سفرنامه بارون فیودور کورف، ترجمه اسکندر ذبیحان، ص 141.

31- مسافرت به ارمنستان و ایران، پی ام ژوبر، ترجمه محمود مصاحب، ص 278.

32- سفرنامه دروین، ترجمه جواد مسیحی، ص 181.

33- بنگرید به تاریخ عضدی، احمد میرزا عضدالدوله به اهتمام و سعی حسین کوهی کرمانی.

34- ر.ک: ناسخ التواریخ، سلاطین قاجاریه، قسمت اول.

35- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ج 1، ص 76.

36- رک: سوره آل عمران، آیه 118.

37- نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سری، ص 127-128.

38- خاطرات وزیرمختار، ای. او سیمونیچ، ترجمه یحیی آرین پور، ص 4.

39- ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، عبدالحسین نوایی، ج 2، ص 272.

40- فارسنامه ناصری، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، ج 1، ص 737.

41- تاریخ نو، ص 121.

42- نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص 137.

43- ناسخ التواریخ، جزء دوم، سلاطین قاجاریه، ص 27.

44- تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ص 252.

45- ناسخ التواریخ، جزء دوم، ص 30.

46- نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص 143.

47- ناسخ التواریخ، جز دوم، ص 27 و نیز روضة الصفا، ج 9، ص 709.

48- تاریخ منتظم ناصری، ج 3، ص 1596.

49- روضة الصفا، ج 9، ص 709.

50- ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، ص 105.

51- حقوق بگیران (انگلیس در ایرن)، اسماعیل رائین، ص 176.

52- تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج 1، ص 403-404.

53- تاریخ منتظم ناصری، ج 3، ص 1550.

54- تاریخ ایران در عصر قاجاریه، ص 207.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان