دفتر مجله مشکوة
نحن نقص علیک احسن القصص. (2) (یوسف/3)
جایگاه داستان خاصه در ادبیات
قصه گویی و داستان پردازی از دیرباز با بشر قرین و دمساز بوده است هیچ ملتی را نمی توان یافت که در فرهنگ ادبی خویش میراثی گرانبها و انبوه از افسانه ها و حکایات پیشینیان خود نداشته باشد بخش مهمی از ادبیات جهان و سهمی بزرگ از آثار شاعران و نویسندگان را داستان و تاریخ تشکیل می دهد. بهترین آثار ادبای جهان در چارچوب داستان پی ریزی شده است. شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، گلستان سعدی، ایلیاد و اودیسه دو اثر مهم همر شاعر بزرگ یونان و آثار هیجان انگیز ویکتورهوگوی فرانسوی، شکسپیر انگلیسی و گوته آلمانی همه و همه از دولت داستان خوش درخشیده اند.
داستان نویسی یکی از شاخه های بنیادین و رایج هنر است و به خاطر خصوصیاتی چند، جاذبه ای بس عمیق در روح و اندیشه انسانها بویژه کودکان و نوجوانان دارد. چه بسیار نونهالانی که از دولت مهرافشان مادر سرود تلاش و تکاپو شنیده اند و با قصه های پرشور و حرارت قهرمانان شرف، به خواب ناز فرو رفته اند و بذر فداکاری و شجاعت در ضمیر پاکشان نیرو گرفته است. تاریخ بشر اقوام بسیاری را به یاد دارد که در دشوارترین لحظات با گفتن و به خاطر سپردن داستانهای حماسی قهرمانان و نیاکان خویش شرف و اقتدار خود را دوباره بازیافته اند و جغد یاس و حقارت را از آشیان دل جوانان خویش بیرون رانده اند. (3)
نکاتی چند در علل گرایش به داستان
بد نیست همین جا به برخی ویژگیها و جاذبه های قصه که این پدیده اجتماعی را سبب گردیده نظری بیفکنیم شاید به خاطر همین خصوصیات باشد که قرآن، این معجزه جاویدان و منشور عظیم زندگی بشر که کتاب داستانسرایی نیست، چنین داستانها و سرگذشتهای عدیده را در خود جای داده است. ناگفته نماند که قرآن خود در چند جا به تناسب از فلسفه وجودی قصه در قرآن پرده برداشته است. مثلا در سوره یوسف آیه 111 پس از اشاره به دعوت انبیاء و سرنوشت عبرت انگیز مخالفان می گوید لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب که بر عبرت و پندآموزی تکیه شده است و در سوره اعراف آیه 176 پس از سرگذشت لطیف و هشداردهنده بلعم باعورا می فرماید: فاقصص القصص لعلهم یتفکرون که تاکید بر تامل و تفکر رفته است. و در سوره هود آیه 120 می گوید: و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک وجاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمؤمنین که چهار اثر بر قصه و تاریخ پیامبران بار می کند:
1)تثبیت قلب پیامبر(ص) در مقابل تمامی کارشکنی ها و لجاجتهای دشمنان;
2) بیان حقایق و واقعیتهایی از اقوام گذشته;
3) پند و موعظه;
4) تذکر و یادآوری به مؤمنان و رهروان راستین.
نهایت آنچه ما در این جا از دلایل می آوریم استحساناتی است روانشناسانه در این مورد.
نخست این که ضمیر ناخودآگاه انسان طوری است که خوش ندارد لبه تیز هشدارها و امرونهی ها مستقیم او را نشانه رود بلکه به قول مولوی:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
از این رو به قصه که غیرمستقیم معارف و دانش گذشتگان را منتقل می کند روی می آورد چرا که تاریخ و قصص امم آیینه ای است که قامت جوامع انسانی را تمام قد در خود منعکس می کند و عوامل ناکامیها، کامیابیها، زشتیها و زیباییها در آن برجسته است. صفحات تاریخ آزمایشگاهی است که تمامی رویدادهای زندگی بشر را در حقیقت تحلیل می کند و تجارب زندگی به نحوی مطلوب و خوشایند طبع انسان جز از آزمایشگاه تاریخ که زبان گویای زمان ماضی است ممکن نخواهد بود. پس چرا به آن مشتاق نباشد بویژه این که انسان فقط یک بار از گذرگاه زمان عبور می کند. (4) امیر بیان مولا علی(ع) خطاب به حضرت امام حسن(ع) می فرمایند: ای بنی غ انی و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کاحدهم بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم. فرزندم، اگر چه روزگار به درازی عمر پیشینیانم بر من نگذشته است اما چندان در کار ایشان نگریسته ام و در اخبارشان اندیشیده ام و در آثارشان سیر کرده ام که همچون یکی از آنان شده ام، بلکه چندان بر امورشان آگاهی یافته ام که گویی با نخستین آنها تا پسینشان زیسته ام. (5)
دو دیگر این که انسان قبل از آنی که عقلانی باشد حسی است خوشتر آن دارد در مسائل حسی که جنبه همگانی و فراگیر دارد غوطه ور باشد تا موضوعات فکری و عقلانی; و با توجه به این که مطمئن ترین معلومات آن است که جنبه عینی داشته باشد دلپذیری و جذبه قصه را می توان دریافت.
دلیل اخیر و نه آخر، این که انسان در همه جا و همه چیز خود را می جوید و در پی نیکنامی است و از آن جا که ذاتا آرمان گرا و عدالتخواه است و از ناجوانمردی و پلیدی تنفر دارد، با ولعی خاص لحظه لحظه سرنوشت قهرمانان داستان را دنبال می کند و خود را به جای یکی از شخصیتها و الگوهای مثبت می انگارد و در همه جا همگام و همراه او پیش می رود، در آن لحظات و فضا تنفس می کند، پیروزی قهرمانان عدالت گستر او را به وجد و تاسی برمی انگیزد و ظلم بیدادگران و زشت کرداران غریزه خشم و تنفر را در روحش شعله ور می سازد چنان که گویا در تمامی صحنه ها به همراه قهرمان داستان خود تجربه ای شخصی کسب می کند به قول جامی:
هست اندر صورت هر قصه ای خرده بنیان را ز معنا حصه ای (6)
در این جاست که داستان نویس و قصه پرداز چیره دست با توجه به شناختی که از روحیات و حالات روانی انسان دارد می تواند با استفاده از تخییل قوی و صحنه سازی ها، سبک و شیوه پرداخت مفاهیم، نظم هنری و بلاغتی، مبالغه و توصیفها، تصویرگریها و تصویرسازی های فنی عواطف و احساسات بشری را به اوج برساند و دوردست ترین مفاهیم را بسهولت و به نحوی دلچسب و دلپذیر ملموس و متجسم سازد و در قالب داستان به جامعه بچشاند و اصولا یکی دیگر از علل گرایش به قصه همین بعد هنری آن است. (7)
به تحقیق به همین دلایل است که در عصر صنعت و تکنولوژی بازار قصه پردازی و داستانسرایی همچنان رواج دارد و از رونق نیفتاده است بلکه بشر برای آسایش روح و روان، بیشتر به قصه روی آورده که آمار کتابهای داستان و رمان منتشر شده خود گواه این مطلب است. (8)
بدیهی است تمامی این جذابیتها، علایق و تاثیرات قصه آن گاه به اوج و کمال می رسد که از دل حقیقت سربرآورد، حامل پیام سازندگی، عبرت و پند باشد، سوژهایش از متن زندگی مردم برگرفته شود، تصویرهایش محکم و استوار و هر چه بیشتر منطبق با عقل و منطق و هماهنگ با واقعیتهای زندگی باشد. (9) قصه های قرآن تمامی این ویژگیها و خوبیها را در نهایت اوج و یکجا دارد و این قولی است که جملگی برآنند.
ویژگیهای ساختاری داستانهای قرآن
باید دانست که قرآن در ساختار قصه هایش از شیوه ها، اسلوبها و فنون متنوع سود جسته است که تمامی این شیوه ها و اسلوبهای هنری در جهت همان هدف اصیل قرآن یعنی القای هر چه بیشتر معانی و معارف الهی، ابلاغ رسالت انسانی و تصویرگری از سیمای دین پدید آمده است و هرگز داستان در قرآن تنها کار فنی و هنری صرف و مستقل نبوده بلکه پیوسته در قبال مقاصد دینی خاضع و فرمانبردار بوده است اما این خضوع و سر در فرمان داشتن هیچ گاه مانع بروز و آشکار شدن خصایص فنی و هنری آن نشده است. در حقیقت تعبیر قرآنی همیشه میان غرضهای دینی و اسلوبهای هنری انس و الفت برقرار می کند و جمال فنی و هنری را وسیله روشنگری قرار می دهد تا وجدان دینی را به جامعه بچشاند. (10)
چنان که گفته آمد اسلوب ساختاری داستانهای قرآن متنوع و گوناگون است. اصولا یکی از ویژگیهای مهم و فراگیر که بر کل قرآن سایه افکنده است شاخصه تصریف، تنوع و گوناگونی در طریقه بیان مفاهیم و راه و رسم نمایش است چنان که خود قرآن می گوید: لقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا و ما یزیدهم الا نفورا. ما این قرآن را به انواع سخنان فصیح و بلیغ نیکو بیان کردیم تا مردم پند گیرند و لکن بدان را جز رمیدن نیفزود. (اسراء /41). بالطبع ساختار قصه نیز از این قاعده فراگیر مستثنا (11) نیست قرآن در آغاز داستانهایش از چهار (12) سبک و شیوه مختلف برای شروع سود جسته است که به اختصار به هر کدام اشاره می کنیم.
1 - گاهی در ابتدا چکیده و فشرده ای از کل داستان را بدون مقدمه به نمایش می گذارد که این خود سرنخی شوق انگیز است و حس کنجکاوی و جستجوگری را در انسان برمی انگیزد. پس آن گاه شرح و تفصیل داستان را می آغازد چنان که داستان اصحاب کهف بر این سیاق ریخته شده است. ناگهان جوانمردانی چند گمنام و ناشناخته سراسیمه از جامعه شرک می گریزند و با پشت پا زدن بر تمامی زخارف دنیا خود را از منجلاب فساد و خفقان به در می کشند، با توکل بر خدای یکتا و طلب رستگاری از او در غاری ماوا می گزینند و سالها می آرمند. پس از مدتی دوباره برانگیخته می شوند و صحنه اول داستان پایان می پذیرد ببینید: ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا، اذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیی ء لنا من امرنا رشدا فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا ثم بعثناهم لنعلم ای الحزبین احصی لما لبثوا امدا. (کهف /10 - 12) آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های شگفت انگیز ما بوده اند. آن گاه که آن جوانمردان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا بر ما رحمت خویش بگستر و کار ما را به سامان آور سالی چند در آن غار به خوابشان کردیم آن گاه از خواب بیدارشان ساختیم تا معلوم بداریم کدام یک از آن دو گروه حساب مدت آرمیدنشان را بهتر می شمارد.
تا به حال چکیده داستان بیان شد پس از آن مشروح داستان از ابتدا با بیان علت فرار اینان به سوی غار، مشورتشان با یکدیگر و محیط کفرآلود و فضای حاکم بر آن جامعه به تفصیل تا آخر می آید.
فلسفه و علت این شروع ناگهانی آن هم از وسط داستان و با صحنه فرار افراد گمنام از دیار به سوی غار را علاوه بر آن ابعاد هنری باید در مقدمه سوره جستجو کرد چون پیش درآمد سوره درباره زینت و زخارف ناپایدار دنیا، آزمایش انسانها در قبال آن، و ضرورت پشت پا زدن به دنیا دور می زند که بلافاصله این معنا و هدف بزرگ با صحنه بسیار جذاب فرار اصحاب کهف از ظواهر دنیا در خارج به نحوی ملموس عینیت می یابد زیرا آنان که از شاهزادگان و خواص دربار طاغوت زمان بودند به یکباره بندهای رقیت را بریدند و به خاطر همکاری نکردن با حاکمان ستمگر از دنیا به سوی غار خالی از هرگونه زیب و زیور گریختند که این نمونه ای است عملی و شدنی از پشت کردن به مظاهر دنیا. (13)
بجاست در همین جا به یکی دیگر از اسلوبها و روشهای قصه های قرآن اشاره ای بکنیم که در همین سوره کهف و در ساختار داستانهای چهارگانه آن کاملا مشهود است و آن «پرداختهای مختلف از یک معنا و مفهوم می باشد» چنان که گفته شد در مقدمه سوره کهف یک معنا و حقیقت کلی را چنین مطرح می کند. انا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم ایهم احسن عملا و انا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا (کهف /7-8) ما آنچه در روی زمین است زیوری برای آن ساختیم تا امتحانشان کنیم که کدام یک نیکوکارترند و ما هستیم که روی زمین را چون بیابانی خشک خواهیم کرد.
این حقیقت و مفهوم (ناپایداری مظاهر دنیا و آزمایش و عملکرد انسان در مقابل آن) بلافاصله در قالب چهار داستان با پرداختهای مختلف و از زوایای گوناگون به تصویر کشیده می شود و در عالم خارج با واکنشهایی متفاوت به وقوع می پیوندد هر چند هر کدام داستانی مستقل هستند ولی در نهایت یک مفهوم را دنبال می کنند که همان محور فکری حاکم بر کل سوره می باشد و در صدر آن واقع شده است که بدان اشاره شد. (14)
ابتدا چنان که گفته آمد داستان اصحاب کهف پس از این مقدمه در اول سوره شروع می شود و در طی آن جوانمردانی چند، گمنام و بی نشان، را می بینیم که هرگز ظواهر دنیا و طاغوت زمان آنها را نمی فریبد و آنان با هجرتی بزرگ از این آزمایش الهی سرفراز به در می آیند و واکنشی مثبت در قبال دنیا دارند. پس آنگاه داستان صاحب دو باغ این چنین آغاز می شود واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا (کهف /32) و برای آنان مثلی بزن از دو مرد که به یکی از آنان دو تاکستان داده بودیم و پیرامون آن درخت خرما و در میانه آنها کشتزاری قرار داده بودیم.
متاسفانه شکوه و فریبندگی ظاهری و زودگذر دو باغ صاحبش را مفتون و مغرور می کند و در مقابل زینت دنیا زود خود را می بازد و واکنشی بیمارگونه و منفی نشان می دهد که او خود نماینده و نماد مردمانی با آن بینش ناقص است و البته در نهایت سرگذشتی تاسف بار دارد. (15)
داستان حضرت موسی(ع) و دانشمند، نگرش و چشم اندازی دیگر است از همان موضوع یگانه که در پی می آید: موسای حکیم هم صحبت و ندیم مردی است که تمامی موقعیتهای اجتماعی را به دور افکنده و از دنیا بریده است گمنام است و بی نشان تا جایی که حتی پیامبری چون موسی(ع) هم او را نمی شناسد و با اعمال خارق العاده اش نظام و قوانین ظاهری حاکم بر این جهان را درهم می پیچد آن چنان که دیگر موسی(ع) او را برنمی تابد و کار به جدایی و فراق می انجامد.
داستان ذوالقرنین چهارمین و آخرین پرداختی است که چنین آغاز می شود: و یسئلونک عن ذی القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا انا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شی ء سببا (کهف /83-84) و از تو درباره ذوالقرنین می پرسند بگو هم اکنون یادی از او برای شما می خوانم. ما به او در روی زمین تمکن داده و سررشته هر کاری را به او بخشیده بودیم. واکنش ذوالقرنین در قبال ظواهر دنیا گرچه مثبت و در عالم معنا همسو با عملکرد اصحاب کهف می باشد ولی در ظاهر امر او برخلاف آنها که به خاطر موقعیت زمانی مجبور به هجرت، فرار از دنیا و انزوا در گوشه غار و سپس خوابی طولانی شدند چهره ای فعال و پرجنب وجوش دارد او بر دنیا می تازد شرق و غرب عالم را درمی نوردد زمین را زیر پا می گذارد و همه چیز را پشت سر می اندازد چون شرایط زمانی اش متفاوت است و موقعیتی خاص و تمکنی الهی دارد. علاوه بر این درست در جهت عکس صاحب دو باغ حرکت نموده است چرا که برخلاف وی که تنها در مقابل دو باغ قافیه را باخت و زمینگیر شد تسخیر کل جهان هم نتوانست مغرورش کند و از خدایش باز دارد. (16)
این بود فن و شیوه پرداختهای مختلف از یک معنا که در قالب چهار داستان تجلی نمود و به مناسبت بحث از سوره کهف در میان آمد. شاید بتوان به نحوی براعت استهلال را نیز که خود یکی دیگر از ویژگیهای ساختاری قصه های قرآن است در همین سوره کهف و داستانهای چهارگانه آن یافت که در حوصله این بحث نمی گنجد. اینک دوباره به شیوه ها و اسلوبهای شروع داستان در قرآن بازمی گردیم.
2 - زمانی عاقبت و سرانجام قصه در همان ابتدا ظاهر می گردد پس از آن داستان از اول روال عادی خود را پی می گیرد و گام به گام پیش می رود. و چقدر هنرمندانه، دلنشین و دلکش است شروعی به این ظرافت که انسان در همان آغاز، انجام را هم پیش رو داشته باشد، ضمن این که نتیجه کلی را می بیند سؤالهای مختلفی نیز ذهن ریزبین و نقادش را به جستجو برمی انگیزد و او را به تعقیب و پیگیری قصه از زوایای مختلف فرا می خواند، اتفاق را که اصل ماده «قصص » به معنای پیجویی و پیگیری اثر می باشد قالت لاخته قصیه مادر موسی به خواهرش گفت او را بجوی و پیگیرش باش. (قصص /11). فارتدا علی آثارهما قصصا حضرت موسی(ع) و شاگردش پیجویانه بازگشتند، (کهف /64).
ساختار داستان حضرت موسی(ع) و فرعون در سوره قصص بر این سیاق ریخته شده است، ابتدا با جملاتی کوتاه، گویا و رسا اعجازگونه عملکرد فرعون (زعیم زورمداران و زورمندان تاریخ) را این گونه برمی شمارد، او در زمین گردنکشی و طغیان پیشه کرد، شعار «فرق تسد» (تفرقه بینداز و حکومت کن) را سرلوحه کار خود قرار داد، حیات پسران را می گرفت و دختران را به بیگاری می کشید. آن گاه با این اعمال نظام طاغوتی فرعون و تومار زندگی اش را درهم پیچیده می بیند چرا که سنت الهی و اراده خداوند بر آن است تا مستضعفان و عدالتخواهان وارثان زمین باشند از این روی فرعون و دارودسته اش سرانجام از آنچه می ترسیدند به سرشان آمد و دیدند آنچه دیدند. آیات الهی را بنگرید: تلک آیات الکتاب المبین نتلو علیک من نبا موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون. (قصص /2 -6). این جاست که این مقدمه دورنگر و آخربین پایان می یابد از آن پس به تفصیل و به آرامی در داستان حضرت موسی و فرعون داخل می شود. ولادت، نشو و نما و وقایع پس از پیامبری را که هر کدام بحثی درخور دارد دنبال می کند و خاتمه می دهد و بر همین طریق است قصه یوسف(ع). (17)
3 - شیوه سوم در شروع داستانهای قرآن آن است که دیگر از چکیده یا هدف نهایی و عاقبت داستان خبری نیست بلکه داستان در یک حالت ناگهانی و بدون مقدمه شروع می شود و تا آخر ادامه می یابد، داستان ولادت حضرت عیسی(ع) از حضرت مریم(س) بر این سبک است. ناگهان مریم را می بینیم آن مریم که این دنیای کوچک روح بلند او را نیارسته است، از اهلش کناره گرفته و برای مناجات با خدایش خلوتی برگزیده است. در آن جا روح خدا (جبرئیل) در قالبی آدمیزاده، غیرمنتظره بر او وارد می شود و حضرت مریم وحشت زده به خدای خویش التجا می جوید. در این شروع ناگهانی لطافتی است اگر در آیات درنگ شود: و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا. (مریم /16-18). در داستانهای حضرت موسی و خضر(ع) و داستان حضرت سلیمان(ع) و هدهد نیز از همین شیوه سوم استفاده شده است. (18)
4 - زمانی نیز هیچ یک از اسلوبهای پیشین در ساختار آغازین سوره ها به کار نرفته است بلکه قصه به صورت تمثیل درمی آید. از الفاظی چند در آغاز تنها به بهانه شروع قصه استفاده می شود. آنگاه قصه از زبان قهرمانانش، زنده و ملموس، ادامه می یابد داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) در ساخت خانه کعبه را می توان در این قسم جای داد: واذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم ربنا و اجعلنا مسلمین لک... (بقره /127). چنان که ملاحظه می کنید داستان با یک جمله خبری معمولی و حکایت صرف آغاز می شود «آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه توحید را برمی آوردند» حکایت است و خبر، ناگهان صحنه گفتار و سیاق کلام از خبر به دعا منتقل می شود که یک دنیا حیات است و حرکت ملموس و زنده و با جوش و خروش، گویا الآن ابراهیم و اسماعیل را می بینیم که با دست کار و با زبان دعا می کنند که این است همان اعجاز فنی و هنری داستانهای قرآن. (19)
تا این جا به اسلوبهای ساختاری متنوع آغاز داستانهای قرآن اشاره کردیم و به تناسب چند ویژگی ساختاری دیگر نیز در میان آمد. اینک دنباله بحث اصلی را پی می گیریم.
اصولا عنصر داستان در قرآن از ساختار هندسی ویژه ای برخوردار است که براساس آن تمام جزئیات و اجزا اعم از آغاز، متن و انتهای داستان دارای پیوندی زنده با یکدیگرند به نحوی که هر جزئی از داستان یا تکامل و تحولی از جزء پیشین یا شرح و تفصیلی از آن و یا اثر و امری در تجانس با آن می باشد در نهایت همه اجزاء تابع و سر در فرمان محور فکری و رسالتی است که سوره آن را برعهده دارد. حال ممکن است این داستان کل سوره را به خود اختصاص دهد مثل داستان یوسف(ع). در سوره یوسف البته این قسم در قرآن نادر است بلکه در بیشتر مواقع داستان بخشی از سوره را در برمی گیرد که اکثر داستانها در قرآن این چنین هستند یا در یک سوره ممکن است داستانهای متفرق که هدفی واحد دارند آورده شود واین خود بیانگر همان تبعیت داستان از محور فکری حاکم بر سوره می باشد. (20)
زمانی نیز یک قصه با یک شخصیت اصلی ممکن است به تناسب در سوره های گوناگون آورده شود مثل قصه نوح، ابراهیم، موسی و عیسی: که در سوره های مختلف آورده شده اند. عده ای بی درنگ بر این امر خرده گرفته اند که تکرار داستانها در قرآن خلاف بلاغت و فصاحت است! باید گفت از آن جا که در هر سوره محور یا محورهای فکری خاصی حاکم است از این رو در صحنه ها و موقعیتهای مختلف در هر جایی به تناسب مساله ای ویژه مدنظر قرآن بوده و بر همان هم تاکید شده است. مثلا در سوره هود و اعراف سرگذشت اقوام نوح، هود، صالح و... آمده است و به تناسب محور فکری، تاکید بر توحید و خداپرستی رفته است و در سوره شعرا باز همان اقوام می آیند ولی در این جا تاکید بیشتر بر مسائل اخلاقی و تربیتی می شود چون محور و شعار کلی در سوره اعراف و هود آیه «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره » است و در سوره شعرا تم و محور حاکم آیه فاتقوا الله و اطیعون می باشد.
از آن گذشته، این که می بینیم داستانی در چند جا آمده است این تکرار نیست بلکه در حقیقت یک داستان است با یک شخصیت اصلی که به تناسب پندها و عبرتهای موردنظر، هر قطعه ای از آن در جایی آمده است. نوعا برخورد قرآن با داستانها و وقایع گذشته برخوردی گزینشی و انتخابی است، کم اتفاق می افتد که قرآن یک داستان را یکجا از اول تا آخر بیان کرده باشد مثلا داستان حضرت ابراهیم در چندین جا آمده است و در هر جایی اندرزی خاص می دهد. گاهی حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) را می بینیم که عرق ریزان به کار بنایی مشغولند و پایه های خانه توحید را برمی آورند. (21) در جایی ابراهیم را با تبری در دست تنها در بتخانه مشاهده می کنیم که به جان بتهای بی زبان افتاده و درصدد نفی هرگونه اله مصنوعی است (22) در دیگر جای او را با کاردی تیز در مسلخ عشق می بینیم که نفس نفس زنان بر گلوگاه پسر می کشد و نمادی از تسلیم محض در برابر امر الهی را به نمایش گذاشته است (23) و طبیعی است که در این حالت تیغه فولادی نیز سر تسلیم بر گردن اسماعیل فرود آورد چرا که در مقام تسلیم تیغ نیز نرم است و خاضع. در نمایشی دیگر در مسند محاجه با طاغوت نمرود را مات زده می بینیم که در مقابل جواب دندان شکن قهرمان توحید و حکیم فرزانه ما دهانش بازمانده و مبهوت شده است (24) صحنه گویا و کار تمام است و وقایعی دیگر از حضرت که به تفریق آمده است. در یک نگاه شاید بتوان گفت که کل داستان ابراهیم در قرآن بر محور توحید می چرخد.
کشش و جاذبه دایمی یکی دیگر از ویژگیهای ساختاری داستان در قرآن می باشد. عناصری از قبیل غافلگیری، تعلیق و... در ساختار داستانهای قرآن وجود دارند که کشش دائمی قصه را در پی خواهند داشت. غافلگیری یعنی مواجه ساختن خواننده با وضعیت یا رخدادی ناگهانی و غیرقابل پیش بینی که جذابیتی خاص به همراه دارد. نمونه هایی از آن را در داستان ابراهیم در سوره انبیاء می توان دید آن جا که حضرت ابراهیم(ع) از شکستن بتها فارغ گشته است. تبر را به گردن بت بزرگ می اندازد و می گوید از خودشان بپرسید، قومش سرافکنده اعتراف می کنند که اینها قادر به حرف زدن نیستند در این جا این توقع در خواننده به وجود می آید که قومش به خود آمده اند و ابراهیم مجازات نخواهد شد بناگاه با یک وضعیت کاملا غیر منتظره روبرو می شود با مجازاتی که هرگز فکرش را هم نمی کرد قالوا حرقوه گفتند بسوزانیدش (انبیاء /65) عجیب تر آن که در ادامه داستان وقتی ابراهیم را در کوهی از آتش می اندازند بیننده و خواننده کار را تمام شده می دانند ناگهان ندای یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم (انبیاء /69) برمی آید که همگان را مبهوت می سازد. (25)
عنصر تعلیق (به تاخیر انداختن اطلاعات) نیز سبب دلبستگی و علاقه خواننده می گردد نمونه آن را باز در همان مقدمه داستان اصحاب کهف می توان دید، در آن جا می گوید: فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا (کهف /11) انسان تنها اطلاعی اجمالی (چند سالی) نسبت به زمان توقف در غار پیدا می کند و این اجمال و تعلیق او را به تفحص و پیگیری می خواند در ادامه داستان حتی نزاع یابندگان غار در تعداد سالها کمک چندانی نمی کند در نهایت در بخش پایانی داستان تعداد سالها مشخص می شود ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا (کهف/25) معلوم می شود مجموعا سیصدونه سال آرمیده بوده اند.
زمانی نیز رازی معلق می ماند و حتی آخر داستان هم فاش نمی گردد. مساله تعداد اصحاب کهف از این قبیل است در این مورد قرآن نزاعی را این گونه مطرح می کند سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم رجما بالغیب و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم (کهف /22) عده ای به این مساله کم اهمیت اشتیاق وافری نشان می دهند و هر یک تیری در تاریکی می اندازند. آن گاه قرآن با جمله قل ربی اعلم بعدتهم (کهف /22) به نزاع خاتمه می دهد و امکان هرگونه اطلاعی را نفی می کند. (26) چنان که گفته شد برخورد قرآن با وقایع گذشته برخوردی انتخابی است آنچه حامل پند و اندرز باشد نقل می کند و صحنه ها، حوادث و رویدادهای کم اهمیت را حذف می نماید و این خود یکی دیگر از ویژگیهای ساختاری داستانهای قرآن است.
یکی دیگر از ویژگیهای ساختاری قصه در قرآن صبغه ادبی بی نظیر آن است. برخی از فرازهای داستانها در عین ایجاز و اختصار چنان گویا، رسا و کوبنده است که جز به اعجاز بیانی نمی توان از آن تعبیر نمود. نمونه کامل آن را در بخش پایانی داستان حضرت نوح(ع) در سوره هود می توان نظاره گر بود که آن واقعه هول انگیز چنین اعجازگونه خاتمه یافته است قیل یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی (هود /44) آفرینشی چنین بی بدیل از کسی جز از احسن الخالقین برنمی آید فارجع البصر هل تری من فطور (ملک /3).
می گویند سران لجوج قریش برای تحدی و آوردن مثل قرآن در محفلی گرد هم آمده و بهترین شرابها و غذاها را فراهم آوردند و چهل روز بر این کار دست داشتند ولی وقتی به آیه بالا رسیدند جملگی گفتند این سخنی است که هیچ کلامی شبیه آن نیست، دست از کار کشیده بساط خود برچیدند. (27)
این بود تنها گوشه و نمایی از ویژگیهای ساختاری داستانهای قرآن که به همین بسنده می کنیم و دامن سخن برمی چینیم، و برای تفصیل بیشتر خوانندگان را به کتابها و منابع یاد شده ارجاع می دهیم.
پی نوشتها و مآخذ:
1- از جهات مختلف می توان در ویژگیهای داستانهای قرآن بحث کرد از جمله ویژگیهای ساختاری، ویژگیهای درونمایه ای و محتوایی قصص و ویژگیهای قهرمانان و شخصیتهای داستان ولی آنچه در این مقال آمده است تنها نگاهی دارد به ویژگیهای ساختاری داستانهای قرآن کریم.
2- ماده «قصص » به معنای سرگذشت و تعقیب و نقل قصه است در مجمع، اقرب و مصباح آمده است قص الخبر سرگذشت را آن طور که بود حکایت کرد. سرگذشت را از آن قصص و قصه گویند چون گوینده آن را تعقیب می کند و در دنبال آن است فارتدا علی آثارهما قصصا، حضرت موسی(ع) و شاگردش پیجویانه (به نشانه قدمهای خویش) بازگشتند. (کهف /64). به معنای پیگیری و جستجوی قدم به قدم است. قالت لاخته قصیه، مادر موسی(ع) به خواهرش گفت او را بجوی (قصص /11). قصص به معنای مصدر و اسم هر دو آمده است ولی در آیه موردنظر معنای اسمی آن بهتر است یعنی ما بهترین سرگذشت را برای تو حکایت می کنیم. علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1361، ص 11 با تصرف و تلخیص.
3- شریف رحمانی، جلوه های اخلاق و عرفان در داستانهای آسمانی، بی نا، تابستان 1360، ص 9، و ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ص 305 با تصرف و تلخیص.
4- ر،ک: ناصر مکارم شیرازی، همان ماخذ، ص 303، و محمد مهدی رکنی، نامه هدایت، مشهد، امور فرهنگی آستان قدس،1363، ص 214.
5- صبحی صالح، نهج البلاغه، بیروت،1387 ه ، نامه 31 خطاب به امام حسن(ع). دید عبرت بین حضرت علی(ع) در حوادث تاریخی و سرگذشت پیشینیان را می توان در دیگر جاهای نهج البلاغه پی گرفت از قبیل خطبه های 83،157، 182 و نامه های 49 و69 از نهج البلاغه صبحی صالح.
6- ر،ک: نادر وزین پور، چهل داستان از مثنوی، تهران، امیرکبیر، 1368، صص 12-14.
7- ر،ک: جواد محدثی، هنر در قلمرو مکتب، انتشارات سپاه، چاپ اول، بهار 1365، ص 152.
8- ر،ک: نادر وزین پور، همان ماخذ، ص 12.
9- ر،ک: جواد محدثی، همان ماخذ، ص 154.
10- سید قطب، نمایش هنری در قرآن، ترجمه محمدعلی عابدی، چاپ اول،1359، ص 199 با تصرف.
11- محمد ابوزهره، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبیحی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1370، ص 189.
12- به طور کلی در نحوه پرداخت هر یک از این چهار قسم نظری خاص به کتاب سید قطب همان ماخذ پیشین از ص 253 به بعد داشته ایم.
13- ر،ک: سید قطب، همان ماخذ، ص 253 و محمود بستانی، پژوهشی در جلوه های هنری داستانهای قرآن، ترجمه محمدحسین جعفرزاده، ج 1، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1372، ص 369 با تلخیص و تصرف.
14- محمود بستانی، همان ماخذ، ص 369. گفتنی است در این بخش از مقاله به این منبع زیاد مراجعه شده است.
15- همان ماخذ، ص 418 با تصرف و تلخیص.
16- همان ماخذ، ص 442-444 با تصرف و تلخیص.
17- ر،ک: سید قطب، همان ماخذ، ص 253 با تصرف.
18- همان ماخذ، ص 255.
19- همان ماخذ، ص 256.
20- محمود بستانی، اسلام و هنر، ترجمه حسین صابری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1371، صص 160-163 با تصرف و تلخیص.
21- سوره بقره /127.
22- سوره انبیاء /57.
23- سوره صافات /111.
24- سوره بقره /258.
25- ر،ک: محمود بستانی، اسلام و هنر، صص 171-174 با تصرف و تلخیص.
26- همان ماخذ، ص 175-177 با تصرف و تلخیص.
27- ر،ک: علامه طبرسی، مجمع البیان، ج 5، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، 1365، ص 250.