خبرگزاری مهر-گروه هنر-حمیدرضا جلالی: «درون بیرون» انیمیشن 94 دقیقه ای محصول سال 2015 دیزنی - پیکسار است. این اثر بر اساس فیلمنامه ای از پیت داکتر، مگ لو فیوو و جاش کولی ساخته شد. داستان اصلی توسط پیت داکتر و رونی دل کارمن نگاشته شده است. مدت زمان ساخت این اثر بنا به اعلام دیزنی - پیکسار در حدود 4 سال و بودجه ساخت آن نیز 125 میلیون دلار بوده است.
ساختن این اثر حاشیه هایی داشت که مانند هر اثر سینمایی در نوع خود جالب است. به دلیل اهمیت زیادی که داستان در تولید انیمیشن داراست نقص یا مشکل ساختاری در آن نیز می تواند منجر به توقف یا کندی روند تولید یا اصطلاحا Pipeline شود؛ اتفاقی که در طول تولید «درون بیرون» نیز افتاد و حتی به دلیل مشکلات پیش آمده برای پیت داکتر زمان تولید انیمیشن طولانی تر از حد عادی شد و مشکلات زیادی را برای تیم تولیدی را پدید آورد.
جرقه ساخت «درون بیرون» توسط پیت داکتر زده شد و ماجرا از آنجا آغاز شد که او متوجه رفتارهای غیر عادی دختر نوجوانش شد و برای حل این موضوع نزد روانشناس رفت. کنکاش بیشتر او در این زمینه سبب آشنایی او با دکتر پل اِکمن روانشناس معروف شد و از مشاوره های او و پروفسور داچر کلنتر که شاگرد اِکمن نیز هست در زمینه نمایش احساسات و دنیای درون ذهن آدمی بهره گرفت. ایده اولیه مبنی بر تجسم احساسات درون ذهن آدمی بود اما از این ایده به خوبی توسط ریاست پیکسار - دیزنی استقبال نشد و به دلیل جابجایی کمپانی به لس آنجلس حمایت خوبی نیز از آن نشد. اینها بخشی از مشکلات پشت پرده انیمیشن «درون بیرون» بود که به گفته برخی منابع، در طول ساخت فیلم کار تا مرز اخراج پیت داکتر نیز پیش رفت.
پیت داکتر کارگردان تازه کاری نبود؛ او کارگردان و نویسنده انیمیشن های بالا UP و Wall-E بود که موفق به دریافت جایزه اسکار نیز شده بودند اما در عین حال به خاطر مصالح کمپانی دیزنی - پیکسار در مرز اخراج قرار گرفت و پیشینه و شهرت او مانع از این وقایع نشد ولی داکتر ناامید نشد و به تلاش خود ادامه داد تا توانست به نتایج قابل توجه دست یابد و در نتیجه کمپانی نیز به ادامه ساخت فیلم رضایت داد و درنهایت فیلم در سال 2015 روی پرده رفت و توانست در اولین هفته 90 میلیون دلار فروش داشته باشد که رکورد بسیار خوبی به حساب می آید. فروش نهایی این فیلم در سطح جهان مبلغ 857 میلیون دلار است یعنی این انیمیشن هم از نظر هنری و جذب مخاطب و فروش کاملا موفق عمل کرده است. در نظر گرفتن موضوع فیلم که خلق مفاهیم انتزاعی و تبدیل آن به محتوای انیمیشن خود به تنهایی گویای ابعاد عظیم کاری است که پیکسار- دیزنی انجام داده است. فیلم توانست در مراسم اسکار آن سال جایزه بهترین فیلم انیمیشن را از آن خود کند و در سایر جشنواره نیز موفقیت های مشابهی برای این فیلم به دست آمد.
داستان فیلم درباره دختری نوجوان به نام رایلی اندرسون و احساسات درون ذهن او هستند. احساسات پنج گانه ترس، خشم، چِندِش، غم و خوشحالی که هر کدام به صورت یک کاراکتر درون مرکز فرماندهی بدن رایلی که همان مغز او در عالی ترن سطح که اتاق فرمان مغز است، قرار دارند. آنها از طریق یک دستگاه که کنترل کننده تمام اندام و بخش های مختلف بدن رایلی است واکنش ها و تصمیم های او که در نهایت افعال و رفتار رایلی را خلق می کند کنترل می کنند. بنا به هر موقعیت و برانگیخته شدن یا تحریک هر کدام از این احساسات، آنها صفحه کنترل را در دست می گیرند و مانند یک رُبات او را کنترل می کنند.
رایلی به همراه پدر و مادرش در مینه سوتا زندگی می کند و بازیکن با استعداد هاکی روی یخ است. اسباب کشی و جابجایی ناگهانی خانوادگی رایلی به سانفرانسیسکو او را کمی می آزارد. پدر و مادر رایلی به او علاقه زیادی نشان می دهند و فضای صمیمی و شادی در زندگی آنها وجود دارد اما با ورود به شهر جدید که سان فرانسیسکو است و محیط غریبه محله و مدرسه و خانه جدید، رایلی دچار استرس و در هم ریختگی می شود. احساس اصلی که شادی است تلاش می کند تا مانند همیشه کنترل اوضاع را در دست بگیرد اما دخالت های ناگهانی احساس غم شرایط را پیچیده می کند تا جایی که رایلی در کلاس درس جدید و هنگام معرفی گریه می کند. تلاش شادی برای کنترل اوضاع و محافظت از غم انگیز شدن حافظه های اصلی مغز که تحت تاثیر عملکرد احساسات هستند باعث می شود تا او و احساس غم به بیرون از برج کنترل پرتاب شوند و شرایط بحرانی برای رایلی به وجود آید. در نبود خوشحالی که هدایت کننده اصلی است، عصبانیت و ترس و چِندِش کنترل را در دست می گیرند و تلاش می کنند تا شرایط را آرام کنند اما اوضاع به مرور بدتر می شود و رایلی عاجزتر از درک مسایل و ارتباط با محیط جدید تصمیم به فرار از سان فرانسیسکو و بازگشت به مینه سوتا می گیرد. از سوی دیگر خوشحالی و غم پس از رهایی از هزار توی حافظه بلندمدت در حالی که بنیان ها یا جزیره های خانواده، خوشحالی، صداقت و هاکی درون ذهن رایلی به دلیل شرایط پیش آمده یکی پس از دیگری فرو می ریزند در حال نزدیک شدن به برج کنترل هستند. در طول این مسیر کمک های دوست خیالی دوران کودکی رایلی که بینگ بانگ نام دارد نیز تاثیر زیادی بر رسیدن آنها دارد. در نهایت و در لحظه حساس در حالی که رایلی سوار اتوبوس شده است تا از خانواده اش بگریزد احساس شادی و غم به درون اتاق بازمی گردند و کنترل شرایط به حالت عادی بر می گردد اما اینبار شادی آموخته است که حضور غم شرایط را بدتر نمی کند بلکه منجر به خلق لحظات و خاطراتی اصلی می شود که شادی و غم توامان با یکدیگر در آن حضور دارند. این موضوع در پایان راجع به سایر احساسات نیز وجود دارد و جزیره های جدیدی که از ترکیب این احساسات و خلق خاطرات آنها پدید آمده اند به چشم می خورند مثل بخش جر و بحث دوستانه و جزیره رمانتیک تراژیک خون آشام و جزیره مُد. اکنون زندگی جدید در دوران بلوغ رایلی شروع می شود.
اما پشتوانه علمی ساخت این فیلم در زمینه روانشناسی در دنیای هنر تقریبا منحصر به فرد است. اِکمن یک متخصص شناخته شده و کهن سال است که سال های سال در زمینه مطالعات احساسات، کشف انواع آنها، زبان بدن و امضای احساسی انسان مطالعه و پژوهش کرده است. او در جریان این مطالعات حتی به میان قبایل بدوی رفت و مدتی را نیز با آنها زندگی کرد تا بتواند مطالعات خویش را با بسته ترین جوامع از نظر فرهنگ و تمدن تطبیق دهد. کلنتر نیز مطالعات مشابهی در این زمینه داشته و بعد از استادش اِکمن تبدیل به چهره دوم در این زمینه شده است. شرح و تفصیل نتایج مطالعات این دو و ابعاد گوناگون آن از حوصله بحث خارج است لیکن در حد تحلیل فیلم و گریز به این مطالب نسبت به آنها پرداخته می شود.
تحلیل و نقد
رایلی شخصیت اصلی داستان دختری نوجوان است که دنیای درون ذهن او صحنه اصلی یا داستان انیمیشن «درون بیرون» است. بدون هیچ تعصبی باید گفت که حاصل کار داستان نویسی و خلق کاراکتر ها و فضای داستان در حد یک شاهکار است. دنیای ذهن رایلی هنرمندانه شکل یک جهان واقعی را دارد بی آنکه بیننده به خاطر آورد این جهان درون ذهن یک دختر نوجوان است. تمثیل بر گرفته از مفاهیم علمی درون ذهنی مانند حافظه کوتاه مدت و بلندمدت، جزیره ها یا بنیان های ذهنی که همان ارزش های درونی هر شخص می باشند همانی هستند که قرار است باشند.
بی شک حضور اِکمن به عنوان مشاور در این پروژه و انتقال نظریات علمی او به تیم سازنده تاثیر بسزایی در این باره داشته است. ذائقه هنری و نکته سنجی پیت داکتر و تیم نویسندگان در خلق داستان های فرعی و شخصیت بخشی واقع گرایانه به احساسات در حد عالی است. این موضوع در کنار طراحی شخصیت و فضا، تلفیق باورپذیر و گیرایی را خلق کرده است. احساسات درون ذهن رایلی دارای شخصیتی واقعی هستند در واقع هر کدام از آنها را می توان حتی یک انسان غمگین، عصبانی، خوشحال یا ترسو و چِندش دید و باور کرد.
معماری ذهن رایلی در بخش های مختلف نیز شاهکاری دیگر از این اثر است. بخش تهیه رویا، زندان، قطار افکار، بخش حذف افکار، حافظه بلندمدت، خاطره ها و خاطرات اصلی یا اساسی که همگی انطباق با مبانی نظریه امضای احساسی پل اِکمن دارد همگی بخوبی تصویر شده اند. در این بین تعاملات میان انسان ها، تفسیر نحوه تعاملات و واکنش های انسان ها با یکدیگر بر اساس این نظریه نمایش داده می شود در واقع فیلمساز توانمندی خود را برای نشان دادن جهان بر اساس نگرش نظریه امضای احساسی به رخ مخاطب می کشد.
موسیقی فیلم نیز توسط میکائیل جیاچینو تنظیم و تصنیف شده که بی شک یکی از دلایل تاثیرگذاری میان احساسات و وقایع در داستان فیلم، موسیقی تاثیرگذار و مناسب فیلم است که در لحظات اوج فیلم جایی که رایلی در حال فرار از خانه است اضطراب و تعلیق را نمایان میکند.
«درون بیرون» هر چه قدر در اندازه های یک شاهکار هنری باشد به همان اندازه در زمینه محتوا و پیام فیلم ضعیف ظاهر شده است. فیلم در واقع تبیین و تفصیل نظریه امضای احساسی اِکمن و تماماً وامدار نظریه او و داچر کلنتر است. اِکمن در طول سال ها مطالعه و تحقیق خود نظریه امضای احساسی را منتشر کرد. ساختن فیلم بر اساس یک نظریه علمی به خودی خود نقطه قوت یک اثر است اما حاصل کار فیلم که نمایش انسان و جهان بینی حاصل شده از قِبَل استفاده از این نظریه است تبدیل به بزرگ ترین نقطه ضعف شده است.
بی دلیل نیست که با وجود خلاقیت ها و شاهکارهای بکار رفته در ساخت فیلم از بُعد هنری رایلی و دیگر شخصیت های داستان حالتی مانند یک رُبات دارند و بر عکس آنها احساسات درون ذهن در اندازه یک انسان واقعی به نظر می آیند. در واقع حاصل استفاده از نظریه امضای احساسی اِکمن، باعث تبدیل انسان به یک ربات در دستان پنج احساس اصلی ذهن شده است؛ احساساتی که در اصل 6 عدد بودند اما در مسیر ساخت انیمیشن «درون برون» احساس غافلگیری با ترس تلفیق شده است. دنیای واقعی، درون ذهن رایلی است و گویی انسان های بیرون دنیا غیر واقعی به نظر می آیند. شاید داکتر در ترسیم فضای ذهنی به اندازه ای زیاده روی کرده که فضای واقعی زندگی انسان ها بی اهمیت جلوه داده شده است اما اینگونه نیست.
تاکید بر تطابق با نظریه اِکمن که سریال «به من دروغ بگو» نیز بر گرفته از یافته های علمی او در هالیوود تولید شده است، سبب شده تا انسان از دید روانشناسی احساسات اینگونه به نظر برسد. جای خالی عقل و تعقّل در ذهن رایلی به وضوح به چشم می خورد. این در حالی است که اگر تنها به دنیای واقعی درون فیلم توجه کنیم و دنیای ذهنی را کنار بگذاریم، درک می کنیم که انسان ها هیچ اراده ای ندارند و تمام کارهایشان تنها بر اساس غریزه است. شاید منظور از این تاکید نفی عقلانیت نبوده اما حاصل کار عاری از این عنصر است. توجیه پذیری کارهای هر شخص بر اساس نظام های عقیدتی و اخلاقی صورت می گیرد، بر این اساس آیا می توان رفتار رایلی را در فرار از خانه یا بدرفتاری با پدر و مادرش پذیرفت و آنها را عکس العمل غریزی دانست؟
در مجموع «درون بیرون» را می توان تلاش یک فیلمساز برای نمایش احساسات درونی یک دختر نوجوان دانست که در آن موفق بوده البته این موفقیت مدیون تلاش ها و تجربیات به دست آمده در ساخت انیمیشن «راتاتویی» یا «موش سرآشپز» است.
ساخت «درون بیرون» این پیام را دارد که می توان ذهنی ترین یا در واقع نرم ترین مفاهیم را با استفاده از هنر انیمیشن و بهره گیری از خلاقیت هنرمندان در بستر یک فیلم و داستان به مخاطب نشان داد. در این مسیر قطعا سختی هایی است که در برابر ساختن داستان هایی با مفاهیم واقعی تر دشوارتر به نظر می آیند اما با تلاش و تجربه می توان بدان نائل آمد؛ امری که در کشورمان هنوز رخ نداده است و امید آن می رود تا روزی شاهد ساخت چنین آثاری با مولفه های مورد نظر فرهنگ بومی کشورمان باشیم.