نقشه ای که در صورت تامین نشدن حقوق فلسطینیان، پیشاپیش محکوم به شکست است.
چنانکه پیش بینی می شد، پس از اشغال عراق، اینک آمریکا طرح موسوم به «نقشه راه » را در جهت - به اصطلاح - حل و فصل بحران خاورمیانه تعقیب می کند. گرچه پشت سر این طرح، سازمان ملل و چند قدرت دیگر نیز هستند اما این آمریکاست که به صورت جدی به دنبال پیشرفت و اجرای این طرح می باشد.
راز این که این طرح در این مقطع زمانی خاص مورد توجه آمریکا قرار گرفته، این است که پیش از آغاز حمله به عراق، دولت جرج بوش و نیز دولت انگلیس از طرف کشورهای عربی مورد انتقاد شدید قرار گرفته بودند که با برخورد دوگانه، در پی بهانه جویی و سندسازی جهت حمله به عراق اند درحالی که هیچ بهایی به بحران خاورمیانه و حل مساله فلسطین نمی دهند. جرج بوش، همان موقع وعده می داد که پس از حل مساله عراق به بحران فلسطین خواهد پرداخت!
از طرف دیگر در اثر حمایتهای بی دریغ چندین دهه دولت آمریکا از رژیم جنایتکار و اشغالگر قدس و عدم پایبندی این رژیم به هیچ یک از معاهدات و موافقتنامه های گذشته با فلسطینیان و نیز زیرپا نهادن قطعنامه های متعدد شورای امنیت سازمان ملل متحد، و با بسته شدن همه راههای امید به روی فلسطینیان مظلوم و بی پناه، راهی جز مبارزات خیابانی با دست خالی و عملیات استشهادی، در برابر فلسطینیان باقی نمانده است و همین عملیات استشهادی رژیم اشغالگر قدس را به زانو درآورده و آن را با بحران بی سابقه ای روبه رو ساخته است درحالی که «شارون » در آغاز حکومتش وعده سرکوب ملت فلسطین و تامین امنیت اسرائیل را ظرف صد روز داده بود! و می دانیم که حملات و فشارهای تبلیعغاتی امریکا در جهت اتهام تروریستی به گروه های مبارز فلسطینی هیچ تاثیری در عزم و اراده آنها در راه آزادسازی قدس شریف و فلسطین نداشته است.
اینک که آمریکا عراق را اشغال کرده و اوضاع سیاسی و نظامی بر حسب ظاهر به نفع آمریکا و رژیم صهیونیستی تمام شده، آمریکا در قالب انجام وعده های قبلی خود به کشورهای عربی، اما در واقع برای رهایی رژیم صهیونیستی از این بن بست، بحران خاورمیانه را در دستور کار خود قرار داده است.
آمریکا و بعضی از محافل سیاسی، برای هموار کردن راه، یاسر عرفات را وادار کردند تا «ابومازن » را که مخالف انتفاضه است، به نخست وزیری منصوب کند. اینک او در اجرای طرح «نقشه راه » با آمریکا همکاری می کند.
اما سؤال اصلی این است که چه قدر امید به موفقیت این طرح وجود دارد؟ پاسخی که ناظران و تحلیل گران سیاسی به این پرسش می دهند، دلگرم کننده نیست زیرا تجربه طولانی گذشته نشان داده است که رژیم صهیونیستی هیچگاه اهل صلح، و پایبند به هیچ قول و قرار خود نیست و مادام که محافل قدرتمند صهیونیستی در ایالات متحده آمریکا، سیاست حمایت از اسراییل را به این دولت دیکته می کنند، اسرائیل هیچ وقت حاضر به عقب نشینی از خواسته های خود نخواهد بود.
از طرف دیگر سخن گفتن شخصی مثل «شارون » از صلح و آشتی، براساس ضرب المثل مشهور ایرانی «بچه تقسیم کردن عزرائیل » را تداعی می کند. دنیا ظرف پنجاه سال اخیر، از بدو تاسیس رژیم نامشروع صهیونیستی در این منطقه تاکنون، شاهد جنایتها و کشتارهای فجیع و خونین این چهره منفور صهیونیستی است. او بود که با گام نهادتن در مسجدالاقصی بحران انتفاضه جدید را پدید آورد و همین بحران موجب سقوط دولت وقت اسراییل و به قدرت رسیدن وی و شعله ور شدن آتش انتفاضه جدید شد که تاکنون نیز ادامه دارد. اکنون چه کسی باور می کند که چنین فردی تن به صلح و سازش بدهد؟ ! چگونه قابل باور است که او با بازگشت آوارگان فلسطینی و برچیده شدن شهرک های صهیونیستی موافقت کند؟ ! چنانکه پیش شرطهای چهارده گانه او، نشانگر کارشکنی های او در این زمینه است.
اما اگر با ملاحظه این سوابق، موفقیت نقشه راه به روشنی قابل پیش بینی نیست، یک امر; مسلم است و آن این است که ممکن است در اثر فشار آمریکا و تنگناهای سیاسی، امضای «ابومازن » (نخست وزیر مورد حمایت آمریکا و اسرائیل در تشکیلات فلسطین) در پای ورقه صلح با شارون نقش ببندد اما میزان موفقیت چنین صلح نامه هایی نه در اختیار شارون و نه در توان ابومازن است، بلکه آنچه این امر را رقم می زند عزم و اراده ملت مظلوم فلسطین و گروههای مبارز فلسطینی است که تا آزادی قدس شریف و بازگشت آوارگان فلسطینی و تشکیل دولت مستقل فلسطین آماده همه گونه جانبازی و فداکاری هستند. در هر حال اگر حقوق مسلم ملت فلسطین تامین نشود، این طرح، پیشاپیش محکوم به شکست است! .