ماهان شبکه ایرانیان

در شأن نزول سوره دهر

مجاهد گوید: «اسیر، زندانی باشد.»

مجاهد گوید: «اسیر، زندانی باشد.»

ابوسعید الخدری گوید: «اسیر، رهی باشد.»

کلبی گوید که «این آیت اندر شأن علی بن ابی طالب فرو[د] آمده است.»

و جعفر الصادق (ع) همچنین گوید:

و آن چنان بود که حسن و حسین علیهماالسلام هر دو بیمار شده بودند. علی علیه السلام نذر کرد با خدای و گفت: «اگر خدای (عزوجلّ) این فرزندان مرا عافیت دهد، من سه روز روزه دارم فاطمه نیز هم چنین نذر کرد. ایشان را پرستاری بود، او نیز همچنین نذر کرد.

پس خدای (عزَّوجَلَّ) ایشان را عافیت داد. آنگاه، علی بن ابی طالب علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و این پرستار روزه گرفتند، تا آن نذر را وفا کنند.

حسن و حسین علیه السلام گفتند: «اگر شما از بهر آن که خدای ما را عافیت داد، روزه می دارید، ما سزاوارتریم که از بهر عافیت خویش را روزه داریم.»

هر پنج تن روزه گرفتند ـ و اندر آن سال اندر مدینه تنگی بود ـ علی علیه السلام یک صاع جو بیاورد، به صاعِ مدینه دو من و نیم بود. فاطمه آن را به دست آس کرد و از آن پنج قرص بپخت، به نام هر یکی یک قرص.

چون وقت روزهْ گشادن آمد، یکی درویشی به درِ سرای آمد و گفت: «یا اَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَة و یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ و یا اَهْلَ بَیْتِ السَّخاوة! درویشم، اندر این شهر دو روز است تا طعام نخورده ام، با من به طعام مُواسا کنید!»

آنگاه علی علیه السلام آن قرص را سوی او فرستاد، گفت: «همی گوید که من از دو روز بازست که نان نخورده ام و من امروز نخورده ام، و او از من سزاوارتر است.»

فاطمه علیهاالسلام قرص خویش را بفرستاد. حسن و حسین علیهماالسلام و آن پرستار نیز بفرستاد؛ هر پنج بفرستادند و گرسنه ببودند، بر نیت روزه دیگر روز باز به روزه برخاستند.

باز علی علیه السلام یک صاع جو چاره کرد. باز فاطمه علیهاالسلام آن را به دست آس کرد و از آن پنج قرص کرد؛ به نام هر یکی یک قرص. چون وقت روزه گشادن آمد، یتیمی به درآمد و گفت: «یا اَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَةِ و یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبوَّةِ و یا اَهْلَ بَیْتِ السَّخاوة! من یتیمم و سه روز است تا طعام نخورده ام؛ اگر طعام دارید، با من مُواسا کنید!»

آنگاه علی علیه السلام قرص خویش را بفرستاد ـهمچنان که گفتیم ـ تا هر پنج تن قرص ها را سوی آن یتیم فرستادند و هر پنج تن گرسنه ببودند، بر نیّتِ روزه روز سه دیگر باز بر نیت روزه برخاستند.

آنگاه علی علیه السلام یک صاع جو حیله کرد. فاطمه علیهاالسلام از گرسنگی ضعیف گشته بود. علی او را به دست آس کشیدن یاری کرد، تا آن جو آرد کردند، باز پنج قرص دیگر بپختند. هم به نیّت آن پنج کس.

باز چون وقت روزه گشادن بود، چون طعام پیش آوردند با گرسنگیِ سه روزه، هم اندر آن ساعت کسی به درآمد و گفت: «یا اَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَة و یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبوة و یا اَهْلَ بَیْتِ السَّخاوة! غریبم، و غریب اسیر باشد. امروز چهار روز است طعام نیافته ام، هیچ طعام دارید که با من مُواسا کنید؟»

علی علیه السلام گفت که: «این همی گوید که من چهار روز است که طعام نخورده ام و ما هنوز سه روز است تا نخورده ایم، او از من بدین سزاوارتر است.»

آنگاه آن قرص خویش سوی او فرستاد. هم چنین هر پنج، قرص ها سوی او بردند و هر پنج تن گرسنه ببودند، سه روز و هیچ طعام ناخورده و هیچ کس را از آن خبر نکردند.

هم اندر آن شب، خدای (عزَّوَجلَّ) جبرئیل را به آزادی کردن از اهل بیت او سوی فرستاد و بر ایشان ثنا کرد... آنگاه گفت که علی بن ابی طالب به دل اندر چنین گفت، چنان که یاد کرده شده است، پس از آنکه به زبان نگفت ولیکن به دل اندر گفتند و ایزد (عزَّوجلَّ) از صدق دل های ایشان، پیغامبر را خبر کرد و گفت که ایشان به دل اندر چنین گفتند که: «ما این طعام که شما را همی دهیم از بهر ثواب خدای را همی دهیم، از شما بدین هیچ مکافات نخواهیم اندر این جهان، و نیز نخواهیم کاندرین جهان از ما پس کسی آزادی کنید؛ زیرا که ما از عذاب خدای خویش همی بترسیم، اندر آن روز که عذابِ آن روز سخت باشد و با هول باشد و مردمان همه غمگین و ترُش روی مانده باشند...».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان