ماهان شبکه ایرانیان

مقایسه قصه ابراهیم علیه السلام در قرآن و تورات

نام ابراهیم علیه السلام ، ۶۹ بار و در ۲۵ سوره قرآن مجید آمده است. در قرآن از این پیامبر بزرگ مدح و ستایش فراوان شده و صفات ارزنده او یادآوری گردیده است.

ابراهیم علیه السلام در قرآن

نام ابراهیم علیه السلام ، 69 بار و در 25 سوره قرآن مجید آمده است. در قرآن از این پیامبر بزرگ مدح و ستایش فراوان شده و صفات ارزنده او یادآوری گردیده است.

معرفت او نسبت به خداوند، منطق گویایش در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگی ناپذیرش در مقابل جبّاران، ایثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بی نظیرش در برابر توفان حوادث و آزمایش های سخت الهی و الگو و اسوه بودنش برای همه موحّدان، هر یک داستان مفصلی دارد که بررسی تفصیلیِ همه آن ها خارج از حد و حوصله این نوشته است، به طور اجمال، خداوند متعال وی را در قرآن این چنین معرفی و وصف نموده است:

1 ـ «ما او را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از صالحان است. در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور (در برابر حق تسلیم باش او فرمان پروردگار را از جان و دل پذیرفت) و گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»(1)

2 ـ «خداوند وسیله رشد و هدایت او را از قبل به او داده و از (شایستگی) او آگاه بود.»(2)

3 ـ «او کسی است که روی دل را به پاکی و خلوص متوجه خدا کرد و هرگز شرک نورزید.»(3)

4 ـ «او کسی است که دلش به یاد خدا قوی و مطمئن شده و به همین جهت به ملکوتی که خدا از آسمان ها و زمین نشانش داد، ایمان آورد و یقین کرد.»(4)

5 ـ «خداوند او را خلیل خود خوانده است.»(5)

6 ـ «خداوند رحمت و برکات خود را بر او و اهل بیتش ارزانی داشت و او را به وفاداری ستود.»(6)

7 ـ «او بسیار بردبار، دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود.»(7)

8 ـ «او به تنهایی امتی خداپرست و حنیف بود و هرگز شرک نورزید و همواره شکرگزار نعمت های خدابود و خدا او را برگزید و به راه راست هدایتش نمود و به او اجر دنیوی داد و او در آخرت از صالحان است.»(8)

9 ـ «او پیغمبری صدیق بود.»(9)

10 ـ «او از بندگان مؤمن و از نیکوکاران بود و خداوند به او سلام فرستاده است.»(10)

11 ـ «او از نیرو و بصیرت خاص برخوردار بود و خداوند با یاد قیامت او را (از بندگان) خالص و مخلص گردانیده است.»(11)

12 ـ «خداوند او را به شکل های گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش ها برآمد و به همین جهت خداوند او را «امام» قرار داد.»(12)

13 ـ «او یکی از پنج پیغمبری است که اولو العزم و صاحب شریعت بودند.»(13)

14 ـ «او کلمه توحید را کلمه پاینده در میان نسل خود قرار داد.»(14)

15 ـ «خداوند کتاب و نبوت را در ذریّه او قرار داد.»(15)

16 ـ «خداوند برای او در میان آیندگان لسان صدق (نام نیک) قرار داده است.»(16)

17 ـ «او در قرآن به عنوان نماد مبارزه با بت پرستی و الگو و اسوه نیکو برای مؤمنان و امت اسلام معرفی گردیده است.»(17)

ابراهیم علیه السلام در توراتِ موجود

تورات موجود هم از حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام به بزرگی و عظمت یاد می کند و درباه اش مطالب زیادی نقل کرده است، اما آن خصوصیات و ویژگی هایی که قرآن برای آن حضرت مطرح کرده، در توراتِ موجود حتی شبیه و مانند آن هم یافت نمی شود. در تورات چیزی در باره پیامبری ابراهیم خلیل علیه السلام و مبارزه سرسختانه آن حضرت با بت پرستی و بت پرستان به چشم نمی خورد بلکه احیانا در تورات کنونی مطالبی راجع به ایشان مطرح شده که هرگز لایق شأن و منزلت والای ایشان نبوده و نیست.

برخی از خصوصیاتی که تورات درباره ابراهیم خلیل علیه السلام ذکر کرده، عبارتند از:

1 ـ او دارای اموال، گله و رمه های فراوان بوده است.(18)

2 ـ از مهم ترین کارهای ابراهیم علیه السلام ساختن مذابح و تقدیم قربانی سوختنی به درگاه خدا بوده است.(19)

3 ـ خداوند با او عهد کرده که سرزمین کنعان (فلسطین) را به او و نسلش ببخشد و نیز با او عهد کرده که وی پدر امت های بسیار باشد.

قصه ابراهیم علیه السلام در قرآن و توراتِ موجود

الف ـ قصه ابراهیم علیه السلام در قرآن

داستان زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن نسبتا مفصل و دارای ابعاد مختلف است. قرآن بر اساس شیوه خاص خود، در موارد متعددی گوشه هایی از داستان آن حضرت را مطرح کرده است.

ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید

حقیقتا او شایسته عنوان قهرمان توحید است؛ زیرا مجموع قصه آن حضرت در قرآن بیانگر این است که وی تلاش خالصانه و بی امان و طاقت فرسایی برای حاکم کردن توحید ـ مهم ترین اصل در ادیان توحیدی ـ در زندگی بشر داشته است. تلاش ابراهیم خلیل علیه السلام برای حاکمیت توحید در سرتاسر زندگی انسان و مبارزه اش با بت پرستی و بت پرستان ـ از نزدیک ترین فرد به خود گرفته تا عموم مردم و پادشاهان و گردن کشان زمان خود ـ اصلی ترین بخش از قصه آن حضرت در قرآن است.

درباره عظمت این شخص و اهمیت کار او چیزی بالاتر از آنچه قرآن گفته است ـ که بخشی از آن تحت عنوان ابراهیم علیه السلام در قرآن ذکر شد ـ نمی توان گفت.

ب ـ قصه ابراهیم علیه السلام در تورات

داستان زندگی ابراهیم خلیل علیه السلام در تورات موجود هم، مفصل در فصل 11 ـ 25 از سفر پیدایش بیان شده است. اما چقدر فرق است میان ابراهیمِ تورات و ابراهیمِ قرآن.

از مجموع قصه ابراهیم علیه السلام در تورات چنین استفاده می شود که او مردی ثروتمند ـ و شاید ثروتمندترین فرد زمان خود(20) ـ اهل دنیا بود و تمام همّ و غم او این بود که بتواند از خدا به نفع خود و نسلش عهد و امتیاز بگیرد و نیز مذبحی بسازد و برای خدا قربانی سوختنی تقدیم نماید!

این در حالی است که تورات کنونی چیزی از پیامبری و تلاش ابراهیم خلیل علیه السلام برای حاکم کردن توحید در زندگی بشر و مبارزه اش با بت پرستی و خلوص و بندگی وی در برابر خداوند و دیگر فضایل و مناقب ایشان مطرح نکرده است.

درهر حال قصه ابراهیم خلیل علیه السلام در قرآن و تورات موجود مفصل و دارای ابعاد مختلف است، اما در این نوشته سعی خواهد شد که بخش های عمده آن تحت عناوین ذیل مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد:

* پدر ابراهیم تارح یا آزر؟

در تورات موجود اسم پدر ابراهیم علیه السلام «تارح»(21) و در قرآن «آزر» به عنوان «اب» (پدر) ابراهیم علیه السلام مطرح شده است.(22)

به همین دلیل برخی از معاندین، بر قرآن اشکال گرفته و گفته اند نام پدر ابراهیم علیه السلام آزر نیست و آن چه قرآن در این زمینه ذکر کرده، اشتباه و نادرست است.(23)

برای جواب این اشکال مفسران و علمای اسلام مطالبی را مطرح کرده اند؛ از جمله «فخر رازی» و «بیضاوی»(24) و مفسران شیعه اصل این مطلب را که پدر ابراهیم علیه السلام «آزر» باشد، قبول ندارند؛ زیرا طبق صریح برخی آیات قرآن، آزر بت پرست است.(25)

در حالی که بر اساس اصل مسلّم کلامی، در نزد «شیعه امامیه»، پدران انبیا نباید به شرک آلوده باشند، و حتی اتّصاف پدران انبیا به صفاتی که موجب پستی و دنائت است هم جایز نیست.(26) علاوه بر دلایل عقلی (که در علم کلام ذکر شده) دلایل نقلی هم داریم که مشرک بودن پدران انبیا (و در بحث ما خصوص شرک پدر ابراهیم خلیل علیه السلام ) را نفی می کند:

از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که فرمود: «نقلنی اللّه فی اصلاب الطاهرین إلی أرحام المطهّرات لم یدّنسنی بدنس الجاهلیّة»(27) «خداوند مرا از اصلاب مردان پاک به رحم های زن های پاک منتقل کرده و هرگز به آلودگی های جاهلیت (از قبیل شرک و بت پرستی) آلوده ام نساخت.»

از این که پیامبر گرامی اسلام ـ که خود از نسل ابراهیم علیه السلام است ـ فرموده خداوند او را از اصلاب مردان پاک انتقال داده و هرگز او را به شرک و بت پرستی آلوده نکرده است، استفاده می شود که در میان پدران آن حضرت (پدر ابراهیم علیه السلام از اجداد پیامبر اسلام است) کسی کافر و مشرک نبوده است؛ چرا که همه آن ها را به طهارت وصف کرده و قرآن مشرکان و بت پرستان را پلید و نجس می داند: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ .(28)

علاوه بر این در تفسیر این آیه: وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ .(29) «و (نیز) حرکت تو را در میان سجده کنندگان (می بیند)» روایاتی از طریق اهل سنت و شیعه رسیده که این مطلب (مشرک نبودن پدر ابراهیم خلیل) را تأیید می کند:

از پیامبر مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که در تفسیر و تأویل آیه فوق فرمود:

«لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرین إلی أرحام الطاهرات»(30) «همواره از اصلاب مردان پاک به ارحام زن های پاک منتقل می شدم.»

قریب به این مضمون رویات متعددی نقل شده است.(31)

بنابراین، «آزر» نمی تواند پدر ابراهیم علیه السلام باشد. اما این که در قرآن آزر به عنوان «اب» (پدر) ابراهیم مطرح شده: «وَ اِذْ قالَ إِبْراهِیمَ لاِءَبِیهِ آزَر» باید گفت که «اب» اعم است از «والد» چرا که «والده والده» کسی است که انسان از او متولد می گردد (یعنی به پدر و مادر حقیقی والده والده گفته می شود)، اما «اب» به پدر، مربی و معلم، جدّ مادری و عمو هم اطلاق می شود،(32) و تنها اختصاص به پدر (پدر حقیقی) ندارد.

در قرآن هم از «عمو» تعبیر به «اب» شده است، آن جا که فرزندان یعقوب علیه السلام در جواب پرسش او که «بعد از من چه چیزی را پرستش می کنید؟» گفتند:

نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً .(33)

«خدای تو و خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق که خدای یگانه است را می پرستیم.»

در این آیه «اسماعیل» به عنوان پدر (ابِ) یعقوب علیه السلام مطرح شده، درحالی که اسماعیل عموی یعقوب است. بنابراین، ممکن است آزر عمو و یا جدّ مادری ابراهیم خلیل علیه السلام بوده باشد نه پدر حقیقی او.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که در مورد عمویش عباس که در جنگ بدر اسیر شده بود چنین فرمود: «ردَّوا علیّ أبی»(34)؛ «پدرم را به من برگردانید».

بنابراین اطلاق «اب» بر عمو، در لغت و در استعمالات عرفی، یک امر شایع و رایج بوده است.

مرحوم علامه طباطبایی در یک تحقیق ارزشمند، از آیات قرآن استفاده کرده که آزر پدر حقیقی ابراهیم علیه السلام نبوده است. وی می گوید: تا مدتی که ابراهیم علیه السلام در اور کلدانیان بود، برای پدرش چنین دعا و استغفار می کند:

وَ اغْفِرْ لاِءَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ ؛(35)

«و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود».

اما بعد از این که برایش روشن شد که او دشمن خداست از او تبرّی جست:

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لاِءَبِیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ؛(36)

«و استغفار ابراهیم برای پدرش فقط به خاطر وعده ای بود که به او داده بود؛ اما هنگامی که برایش روشن شد که وی دشمن خداست از او بیزاری جست.»

پس از این وقتی که ابراهیم علیه السلام به فلسطین مهاجرت کرد و اسماعیل علیه السلام متولد شد و او را در مکه اسکان داد و کعبه را بنا نهاد و شهر مکه آباد شد عرض می کند:

رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً ؛

«پروردگارا! این شهر را شهر امن قرار ده...»

و دعایش را ادامه می دهد تا این که می گوید:

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ؛(37) «پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب بر پا می شود بیامرز.»

بنابراین، آیات قرآن تصریح دارد که ابراهیم علیه السلام برای پدرش دعا و استغفار کرد و بعد از آن که برایش روشن شد که او دشمن خداست، از او تبرّی جست دوباره در اواخر عمرش برای پدرش دعا و استغفار می کند در حالی که وجهی ندارد، ابراهیم علیه السلام برای پدری که به خاطر شرکش از او تبری جست، دوباره در پایان عمر برایش استغفار نماید.

از قراین بسیار مهم بر این مدعا، این است که ابراهیم خلیل علیه السلام در دعای اخیرش می گوید: «والدَیَّ» یعنی از پدر تعبیر به «والد» می کند و والد تنها به پدر حقیقی اطلاق می گردد! اما در دعای اولش می گوید: وَ اغْفِرْ لاِءَبِی یعنی از پدر تعبیر به «اب» نموده و اب تنها به پدر حقیقی گفته نمی شود، بلکه علاوه بر آن به جد، عمو، مربی و معلم هم اب گفته می شود.

پس به طور قاطع می توان گفت آزر پدر ابراهیم علیه السلام نیست(38) و این که آن حضرت آزر را به عنوان پدر خطاب کرده یا از این جهت است که وی، عمو یا جدّ مادری ایشان بوده و یا این که چون سرپرستی و اداره امور او را در زمان طفولیتش بر عهده داشته است.

برخی گفته اند: در اصطلاح کتاب مقدس واژه «پدر» به پیشکار اطلاق شده است.(39) پیشکار حضرت ابراهیم علیه السلام فردی به نام «الیعازر» (اِلیعاذار) دِمشقی بوده(40) و الیعازر در عربی «آزر» شده است.(41)

اما لحن آیات قرآن در این خصوص نشان می دهد که طرف ابراهیم خلیل (آزر) شخصی در حد برده و پیشکار نبوده؛ زیرا از لحن آیات قرآن برمی آید که آن شخص یک نوع سلطه ای بر ابراهیم علیه السلام داشته است.

* فعالیت های ابراهیم علیه السلام در زادگاه خویش

در تورات موجود، داستان آن حضرت در هجرت ایشان از اورِکلدانیان به سرزمین فلسطین شروع می شود.

اما قرآن می گوید ابراهیم علیه السلام در مدت اقامتش در اور، مبارزات سرسختانه ای با بت پرستی و بت پرستان داشته و تمام تلاش او در این مدت این بود که توحید و اخلاق و شریعت الهی بر زندگی و روح و جان مردم حاکم گردد.

بخش عمده قصه ابراهیم علیه السلام در قرآن اختصاص دارد به مبارزات وی با بت پرستان و بت پرستی و دعوت به خدای یگانه و دین الهی و موانعی که مخالفان بر سر راه وی ایجاد می کردند.

طبق آیات قرآن آن حضرت در مدت اقامت خود در اور کلدانیان با افراد و گروه های مختلف وارد گفتگو و احتجاج شده و در این احتجاج ها و مناظره ها با منطق قوی و برهان روشن و اخلاق نیکو، افراد و گروه ها را به یکتاپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد تا این که سرانجام بت پرستان بی منطق به هدف نابودیِ وی، او را در آتش عظیمی که ایجاد کرده بودند افکندند، اما به لطف خدا و به نحو اعجازآمیز، وی از این حادثه جان سالم به در برد و پس از این حادثه به فلسطین مهاجرت نمود. در این جا ترجمه آیاتی که متضمن این احتجاج ها و مناظره ها و حادثه به آتش افکندن ابراهیم خلیل علیه السلام است را می آوریم و قبل از آن، مقدمه ای را ذکر می کنیم و آن عبارت از این است که: از روایات اسلامی استفاده می شود که ابراهیم علیه السلام از اوان طفولیت تا وقتی که به حد تمیز رسیده، در نهانگاهی دور از جامعه خود می زیسته است. پس از آن که به حد تمیز رسید، از نهانگاه خود به سوی جامعه اش بیرون آمد و به آزر (عمو یا جد مادری ابراهیم خلیل) پیوسته و دیده که او و مردم آن محیط همه بت می پرستند، اما ابراهیم علیه السلام چون دارای فطرتی پاک بود و خداوند هم با ارائه ملکوت تأییدش نمود و کارش را به جایی رسانده بود که تمامی اقوال و افعالش موافق حق شده بود، بت پرستی را از قوم خود نپسندید و نتوانست ساکت بماند.(42)

مبارزه با بت پرستی

الف ـ احتجاج های ابراهیم علیه السلام با آزر

خداوند متعال ماجرای احتجاج ابراهیم علیه السلام با آزر را به عنوان یک خاطره ای که شایسته یادآوری است، ذکر می کند و آن حضرت را از این جهت که به خاطر حق و حقیقت از نزدیک ترین فرد خود کناره گیری کرده، به عنوان یک الگو و اسوه معرفی کرده است:

«در این کتاب ابراهیم را یاد کن که او بسیار راستگو و پیامبر(خدا) بود. هنگامی که به پدرش (آزر) گفت: ای پدر، چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود و نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند؟!

ای پدر دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است، بنابراین، از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.

ای پدر شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداوند رحمان عصیانگر بود.

ای پدر من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!

گفت: ای ابراهیم آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری تو را سنگسار می کنم و برای مدتی طولانی از من دور شو!

(ابراهیم) گفت: سلام بر تو به زودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می کنم، چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است.

و از شما و آنچه غیر از خدا می خوانید کناره گیری می کنم و پروردگارم را می خوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم».(43)

طبق آیات فوق ابراهیم علیه السلام در گفتگو با آزر با منطق و برهان و در عین حال با مهربانی و اخلاق نیک در برابر تهدیدهای برخاسته از بی منطقی وی، با مدارا و سلام و خوشرویی برخورد می کند و نیز آن حضرت در عین رعایت اخلاق انسانی و مهربانی و احترام به آزر، به خاطر شرک و بت پرستی وی، تصمیم می گیرد که رابطه خود را با او قطع ناید؛ چرا که تنها معیار حبّ و بغض ـ در نزد شخصیتی مثل ابراهیم خلیل علیه السلام ـ حق و توحید است و بس.

این گوشه ای از چهره این ابرمرد توحید و بی نظیر در تاریخ زندگانی بشر است که قرآن با بیان اعجازآمیز خود نمایانده است. اما تورات کنونی کاری به این ندارد که او پیامبری بزرگ و دارای منطق قوی و اخلاق نیک و مبارز و شجاع در برابر قدرت های شیطانی بوده بلکه همواره می کوشد او را مردی ثروتمند معرفی کند و این که خدا سرزمین مقدس را به او و نسلش بخشیده و حداکثر این که او برای خدا مذابحی ساخته و قربانی های سوختنی تقدیم درگاه پروردگارش کرده است!

ب ـ گفتگوی ابراهیم علیه السلام با بت پرستان

آن حضرت پس از احتجاج با آزر و ارشاد وی، سراغ مردم بت پرست اور کلدانیان رفته و با همان منطق قوی و اخلاق والای انسانی، با آنان به احتجاج و گفتگو پرداخت. آنان را به یکتاپرستی و ترک بت پرستی دعوت کرد و ناچیز بودن معبودان خیالی را به آن ها نمایاند. اما این بار هم مشرکان بی منطق او را به شکنجه هایی بدتر از سنگسار شدن ـ که آزر بدان تهدیدش کرد ـ از قبیل قتل و سوزاندن تهدیدش کردند. امّا لطف خداوند او را از کید آنان رهایی بخشید:

«ما ابراهیم را فرستادیم هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است اگر بدانید. شما غیر از خدا فقط بت هایی از (سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید، آن هایی را که غیر از خدا پرستش می کنید مالک هیچ رزقی برای شما نیستند، روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را به جای آورید که به سوی او بازگشت داده می شوید.

... اما جواب قوم او (ابراهیم) جز این نبود که گفتند: او را بکشید و یا بسوزانید.

ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید...»(44)

ت ـ بت شکنی ابراهیم علیه السلام

در مرحله بعد قرآن، داستان و مرحله مهم تری از زندگی ابراهیم علیه السلام را مطرح می کند. در این مرحله آن حضرت برای از میان بردن بت پرستی و مظاهر آن عملاً اقدام کرده و تمام بت ها ـ به جز بت بزرگ ـ را شکست تا این که آنان به ناچیز بودن آن ها پی ببرند.

بت پرستان علی رغم این که به ناتوانی و ناچیز بودن بت ها اعتراف کردند، اما شرک و بت پرستی در دل و جان آنان ریشه دوانید، لذا برای از بین بردن ابراهیم علیه السلام دست به کار خطرناکی زدند: جهنمی از آتش افروخته اند و آن حضرت را در آتش افکندند.

اما خدای سبحان آتش را بر او خنک گردانید و او را سالم از درون آتش بیرون آورد و بدین ترتیب چاره و تدبیر آنان را بی اثر گردانید:

«ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم».

آن هنگام که به پدرش (آزر) و قومش گفت: این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آن ها را پرستش می کنید؟!

گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آن ها را پرستش می کنند.

گفت: مسلما هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بوده اید.

گفتند: آیا مطلب حقی برای ما آوردی یا شوخی می کنی؟!

گفت: (کاملاً حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آن ها را ایجاد کرده و من بر این امر از گواهانم.

و به خدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان می کشم.

سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آن ها، جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند. (و او حقایق را بازگو کند).

(هنگامی که منظره بت ها را دیدند) گفتند: هر کسی با خدایان ما چنین کرد قطعا از ستمگران است و (باید کیفر سخت ببیند).

(گروهی) گفتند: شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بت ها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.

جمعیت گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید تا گواهی دهند.

(هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم؟!

گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است از آن ها بپرسید اگر سخن می گویند.

آن ها به وجدان خویش بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید.

سپس بر سرهایشان واژگونه شدند (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:) تو می دانی این ها سخن نمی گویند.

ابراهیم گفت: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می رساند؟!

اُف بر شما و بر آنچه به جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید؟!

گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر کاری از شما ساخته است.

(سرانجام او را به آتش افکندند ولی ما) گفتیم: ای آتش بر ابراهیم سرد و سالم باش.

آن ها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آن ها را زیانکارترین مردم قرار دادیم».(45)

ابراهیم علیه السلام همچنین در خلال اقامت خود در «اور» یا «بابل» با گروه های دیگری هم به احتجاج و مناظره پرداخت. این گروه ها عبارت بودند از: ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان که داستانش در سوره انعام (آیات 75 ـ 78) آمده است.

و نیز ابراهیم علیه السلام در همین مدت با «نمرود» پادشاهی که ادعای ربوبیت داشت ملاقات کرد و با او احتجاج نمود و با منطق قوی خود وی را مبهوت و ناکام ساخت. داستان این بخش از زندگی ابراهیم علیه السلام در سوره بقره، آیه 258 ذکر شده است. ولی در واقع تورات موجود چیزی راجع به مبارزه ابراهیم با بت پرستی و بت شکنی آن حضرت ذکر نکرده است.

* هجرت ابراهیم علیه السلام از اور کلدانیان به کنعان

قرآن و تورات موجود در این جهت اتفاق دارند که ابراهیم خلیل پس از مدتی اقامت در زادگاه خویش (اور کلدانیان ـ عراق ـ) از آنجا به سرزمین مقدس (کنعان ـ فلسطین ـ) هجرت کرد.

اما شیوه و نوع پرداختن قرآن و تورات به این بخش از زندگی ابراهیم علیه السلام کاملاً متفاوت است. قرآن به جزئیات زندگی پیامبران، که در هدایت، تربیت و عبرت آموزی انسان دخلی ندارد نمی پردازد. مسایلی از قبیل بیان سلسله نسب پیامبران، تاریخ تولد و وفات، ازدواج ،تعداد و نام فرزندان و نوع شغل و حرفه آن ها و... در قرآن یا اصلاً مطرح نشده و یا به صورت اشاره و با جهت گیری و هدف خاصی مطرح گردیده است.

اما تورات موجود بخش های مهمی از قصه پیامبران را به ذکر همین گونه مسائل اختصاص می دهد.

مثلاً: ابراهیم فرزند تارح، فرزند ناحور، فرزند سُروح، فرزند رَعُو، فرزند فالج، فرزند عابر، فرزند شالح، فرزند اَرْفَکْشاد، فرزند سام، فرزند نوح و سلسله نسب از نوح علیه السلام تا حضرت آدم در قصه نوح علیه السلام ذکر شده است. و دو برادر داشت و... .(46)

* جدایی ابراهیم و لوط علیهماالسلام

بر اساس آنچه که در تورات کنونی آمده است «لوط» علیه السلام برادر زاده حضرت ابراهیم علیه السلام است. پدر ایشان «هاران» با داشتن یک فرزند (لوط) از دنیا رفت و لذا جناب لوط علیه السلام همواره، همراه و همسفر ابراهیم علیه السلام بوده؛ از «اور» تا کنعان و از کنعان تا سرزمین مصر و از آنجا به کنعان، لوط علیه السلام همراه ابراهیم علیه السلام بوده، اما وقتی که ازمصر به کنعان برگشتند هر دوی ایشان دارای اموال و املاک و گلّه فراوان بوده اند و سرزمین کنعان گنجایش آن ها را نداشت، لذا ابراهیم علیه السلام پیشنهاد می کند که از یکدیگر جدا شوند تا این که دعوا و نزاعی بین ایشان و چوپانانشان پیش نیاید...! به همین دلیل لوط علیه السلام از ابراهیم علیه السلام جدا می شود و وادی اردن را برای محل زندگی خود اختیار و خیمه خود را در شره «سَدُوم» برپا می کند؛ اما ابراهیم علیه السلام در سرزمین کنعان باقی می ماند!(47) این در حالی است که قرآن می گوید لوط علیه السلام به عنوان پیامبر و رسول خدا برای هدایت و ارشاد مردم به سوی حق و بازداشتن آنان از بت پرستی و اعمال زشت به سوی قوم خود فرستاده شد.(48)

در باب سیزدهم از سفر پیدایش می خوانیم:

«و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر به جنوب آمدند و ابرام از مواشی و نقره و طلا بسیار دولتمند بود.

و زمین گنجایش ایشان را نداشت که در یک جا ساکن شوند؛ زیرا که اندوخته های ایشان بسیار بود و نتوانستند در یک جا سکونت کنند و در میان شبانان مواشی ابرام و شبانان مواشی لوط نزاع افتاد و در آن هنگام کنعانیان و فرزّیان ساکن زمین بودند.

پس ابرام به لوط گفت: زنهار، در میان من و تو و در میان شبانان من و شبانان تو نزاعی نباشد؛ زیرا که ما برادریم.

مگر تمام زمین پیش روی تو نیست، ملتمس این که از من جدا شوی اگر به جانب چپ روی من به سوی راست خواهم رفت و اگر به طرف راست روی من به جانب چپ خواهم رفت.»

اما قرآن برعکس کتاب مقدس تنها مسؤولیت و وظیفه پیغمبران خدا را ارشاد و هدایت مردم به خیر و صلاح و سعادت ابدی می داند و آنچه از قصص آن ها نقل می کند همه در همین راستا قرار دارد.

* عهدهای خدا با ابراهیم علیه السلام

در این بخش مرور کوتاهی خواهیم داشت به عهدهای خدا با ابراهیم علیه السلام از دیدگاه تورات کنونی و قرآن:

درتورات موجود آمده است:

«و چون اَبرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت من هستم خدای قادر مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو.

و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تورا بسیار کثیر خواهم گردانید.

آنگاه ابرام بر وی درافتاد و خدا به وی خطاب کرده گفت: اما اینک عهد من با توست و تو پدر امت های بسیار خواهی بود.

و نام تو بعد از این اَبرام خوانده نشود، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود؛ زیرا که ترا پدر امت های بسیار گردانیدم.(49)

... و زمین غربت تو؛ یعنی تمام زمینِ کنعان را به تو و بعد از تو به ذرّیت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود.

پس خدا به ابراهیم گفت و اما تو عهد مرا نگاه دار تو و بعد از تو ذریت تو در نسل های ایشان.

این است عهد من که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو، هر ذکوری از شما مختون شود.

و گوشت قُلفه خود را مختون سازید تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست، هر پسر هشت روزه از شما مختون شود...».

از این داستان استفاده می شود که خداوند متعال سه عهد با ابراهیم علیه السلام داشته است:

1 ـ عهد خدا با ابراهیم علیه السلام مبنی بر این که وی پدر امت های بسیار خواهد بود.

2 ـ عهد خدا با او در بخشش تمام سرزمین کنعان به او و نسل وی.

3 ـ عهد خدا با او مبنی بر ختنه کردن پسران در روز هشتم ولادت.

عهدی که در قرآن بر ابراهیم علیه السلام مطرح شده است ماهیتا با عهدهای تورات فرق دارد؛ آن عهد چیزی است که آن حضرت پس از طی آزمایش ها و امتحان های بزرگ و سخت به آن دست پیدا کرده است.

آن عهد قرآنی عبارت است از «مقام امامت»:

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ(50)

«(به خاطر بیاور) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد و خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده)

خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو، که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند)».

حقیقت و ماهیت امامت هر چه باشد، از این آیه استفاده می شود که از مقام نبوت و رسالت بالاتر و برتر است؛ چرا که ابراهیم علیه السلام پس از رسیدن به مقام نبوت و رسالت و با طی مراحل و مواقف سختی، به آن دست یافته است.

درباره ماهیت امامت اجمالاً می توان گفت: امامت از دیدگاه شیعه امامیه، معنای وسیع و عمیقی دارد و آن عبارت است از یک رهبری خاص در تمام امور دنیوی و دینی مردم.

به عبارت دیگر، امامت از دیدگاه شیعه عبارت است از: تحقق بخشیدن برنامه های دینی؛ اعم از حکومت به معنای وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خداوند و اجرای عدالت اجتماعی وهم چنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن ،به این معنا که علاوه بر هدایت تشریعی، هدایت تکوینی انسان ها را هم شخص امام به عهده دارد.

در هر حال عهدی که قرآن برای ابراهیم علیه السلام متذکر می گردد، به طور کلی غیر از آن عهدهایی است که تورات موجود از آن سخن گفته است.

* تولد اسماعیل و اسحاق علیهماالسلام (51)

قرآن و تورات هر دو در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم علیه السلام سپری شده بود در حالی که او هیچ فرزندی نداشت. بر اساس آنچه که در تورات آمده است، آن حضرت در سن هشتاد و شش سالگی صاحب فرزند شد.(52)

قرآن هم بدون این که مقدار سن آن حضرت را ذکر کند، از قول ایشان چنین نقل می کند: «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید».(53)

و نیز هنگامی که آن حضرت می خواهد از سرزمین «اور کلدانیان» به فلسطین بیاید عرضه می دارد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».(54)

و این دعای حضرت در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود ولی هنوز فرزندی نداشت.

و نیز قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که اولین فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام جناب اسماعیل علیه السلام بوده است و براساس آنچه که در تورات آمده بعد از حدود چهارده سال فرزند دیگرش (اسحاق علیه السلام ) متولد گردیده.(55)

اسماعیل علیه السلام از «هاجر» (کنیز ساره که به حضرت ابراهیم علیه السلام بخشیده بود) متولّد شد و اسحاق علیه السلام از «ساره».

به هر حال اسماعیل و اسحاق علیهماالسلام در سن پیری آن حضرت و پس از هجرت ایشان از سرزمین «اور» به کنعان متولد شدند.

* ابراهیم علیه السلام و بنای کعبه

از بخش های مهم تاریخ زندگی ابراهیم علیه السلام در قرآن مربوط می شود به بنای کعبه توسط آن حضرت، که از تاریخ بنای آن بیش از چهار هزار سال (دو هزار سال قبل از میلاد مسیح علیه السلام ) می گذرد.

این بخش از تاریخ زندگانی ابراهیم خلیل علیه السلام از لحاظ تاریخی، متواتر و مسلّم است(56) و جای هیچ انکاری نیست، اما در تورات موجود هیچ ذکری از بنای کعبه توسط آن حضرت به میان نیامده است.

نویسندگان تورات به ابراهیم علیه السلام نسبت داده اند که آن حضرت وقتی وارد کنعان شد، خداوند در مکان شکیم و بلوطستان موره بر او ظاهر شد و ایشان در آنجا مذبحی برای خداوند بنا کرد و نیز از آنجا به کوهی که در شرق بیت ئیل قرار داشت، کوچ کرده و در آنجا هم مذبحی برای خدا بنا نمود،(57) اما آنان این پدیده مهم (بنای کعبه) در زندگی ابراهیم علیه السلام را اصلا مطرح نکرده اند. این بی اعتنایی نویسندگان تورات در واقع نتیجه تعصب نژادی آنان است که آنان را از گفتن و نوشتن حقایق بازداشته است، ولذا وقتی آن ها به فضایل اسماعیل علیه السلام و آنچه که مربوط به ایشان است می رسند، با بی تفاوتی و غرض ورزی از کنار آن می گذرند و او را به عنوان مردی وحشی و مطرود پدر و همگان معرفی می نمایند!(58)

داستان بنای کعبه از سوی ابراهیم علیه السلام از این قرار است که(59) : آن حضرت به فرمان خدای سبحان فرزندش اسماعیل علیه السلام که در این زمان کودکی بیش نبود را به همراه مادرش هاجر در وادی بی آب و علف (مکه) اسکان می دهد و خود به سرزمین شام برمی گردد... قرآن از قول ابراهیم علیه السلام نقل می کند که او (به هنگام بازگشت به شام) به درگاه پروردگار عرضه داشت:

«پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند؛ تو دل های گروهی از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده شاید آنان شکر تو را به جای آورند.»(60)

آن وادی که در آن زمان هیچ نشان حیات و زندگی در خود نداشت با پیدایش آب (چاه زمزم) مورد توجه اعراب بادیه نشین (قبیله جُرهم) که در اطراف زندگی می کردند، قرار گرفت، در آنجا جمع شده و آن مکان را به عنوان محل زندگی خود برگزیدند. بدین ترتیب اسماعیل علیه السلام و هاجر از تنهایی به در آمده و در آن وادی در میان اعراب بادیه نشین رشد و نمو و زندگی می کردند. ابراهیم علیه السلام گاه گاهی پیش از بنای کعبه به آن وادی (مکه) می آمد و از همسر و فرزندش دیدن می کرد تا این که در یکی از این سفرها از سوی خدا مأمور می شود که کعبه را تجدید بنا کند. بدین ترتیب ابراهیم علیه السلام به کمک فرزندش اسماعیل علیه السلام کعبه را که بعد از طوفان زمان نوح علیه السلام تا این زمان ویران و متروک مانده بود برای همیشه سراپا و آباد کرده است:

«و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را به محل بازگشت و مرکز امن امان برای مردم قرار دادیم و از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک و پاکیزه کنید.

و به (یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین شهر امن قرار ده و اهل آن را ـ آن ها که به خداوند و روز بازپسین ایمان آوردند ـ از ثمرات (گوناگون) روزی ده.

گفت: (دعای تو را اجابت کردم و مؤمنان را از انواع برکات بهره مند ساختم) اما به آن ها که کافر شدند بهره کمی خواهم داد؛ سپس آن ها را به عذاب آتش می کشانم و چه بد سرانجامی است!

و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (و می گفتند) پروردگارا از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی.

پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمانت باشند (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی.

پروردگارا! در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.»(61)

پس از ساخت کعبه، ابراهیم علیه السلام به فرمان خدا مردم را به انجام مراسم حج دعوت کرد(62) و اعمال و مناسک حج را برای مردم تشریع نمود. آن حضرت خود حج انجام می داد و در فرزندش اسماعیل علیه السلام را هم در انجام این فریضه شرکت می داد.

این همه، تدبیر و تمهیدات الهی بود برای ظهور و پیدایش خاتم پیامبران حضرت محمدبن عبداللّه صلی الله علیه و آله و دین جهانی اسلام و امت اسلام.

به هر حال دو حادثه مهم در زندگی ابراهیم وجود داشت که تورات هیچ کدام از آن ها را مطرح نکرده است: یکی حادثه بت شکنی و به آتش افکنده شدن آن حضرت و دیگر، بنای کعبه توسط ایشان و فرزندش اسماعیل علیه السلام .

* ذبح فرزند(63)

قرآن و تورات در این جهت هم اتفاق دارند که ابراهیم خلیل علیه السلام پس از آن که در سن پیری صاحب فرزند شد، خداوند متعال او را مأمور ساخت که فرزند خویش را برای خدا ذبح نماید و این در واقع یک امتحان بسیار سخت و بزرگ برای او بوده است؛ چرا که بر اساس فرمان خدا او می بایست از تنها فرزند خود چشم بپوشد و با دست خود او را برای خدا ذبح نماید، اما چون ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید بود و تمام وجودش تسلیم پروردگارش بود از این امتحان سخت، سربلند بیرون آمده و نهایت توحید و تسلیم در برابر پروردگارش را نشان داد.

قرآن و تورات در این جهت هم متفق هستند که این فرمان فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده است؛ اما در این که فرمان ذبح در مورد کدام فرزند ابراهیم علیه السلام بوده است قرآن با تورات موجود اختلاف دارد؛ چرا که قرآن اسماعیل علیه السلام را به عنوان فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام معرفی می کند اما تورات اسحاق علیه السلام را.

این اختلاف از این جهت است که نویسندگان تورات به خاطر دیدگاه نژاد پرستانه خود همواره اصرار دارند که فضایل اسماعیل ـ که جدّ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است ـ را انکار کنند و آن را برای اسحاق که جدّ نبی اسرائیل است اثبات نمایند.

در قرآن اسماعیل و اسحاق علیهماالسلام ، دو پیامبر از پیامبران الهی و مورد احترام هستند؛ اما نویسندگان تورات اسماعیل علیه السلام را به عنوان مردی وحشی و کسی که دست همه بر ضد او و دست او بر ضد همه دراز است، معرفی می کنند.(64)

مشروح داستان ذبح فرزند در شماره 33 میقات (ص 162) ذکر شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان