عزیز انجمن خاندان وحی
در گلشن فضیلت و تقوا گلی شکفت
بفزود نور دیده مولا و مام خویش
بشکفته شد چو آن گل زیبای فاطمی
بنهاد سر، به حکم امام همام خویش
چون دیده باز کرد شجاعت به ارث برد
از مرتضی علی پدر ذولکرام خویش
پرورده شد، به دامن عصمت به دست وحی
بگرفت و ریخت شهد ولایت به کام خویش
در شوکت و جلالت زینب بس است این
کز بارگاه وحی گرفته است نام خویش
زینب گشود لعل به تفسیر آفتاب
هرگز نداد، از کف خود اعتصام خویش
از یاری حسین و مرامش نکند دل
پیوسته بود همره و یار امام خویش
همت گماشت بر هدف اعتلای دین
هرگز نکرد سست در این راه گام خویش
برخاست و با تمام وجودش ادامه داد
در سایه حسین و علی بر قیام خویش
بر کوفیان پست، علی وار خطبه خواند
بنمود ره به گم شدگان با پیام خویش
لیک آن عزیز انجمن خاندان وحی
آزرده شد چو مادر والا مقام خویش
توفیق یافت اینکه «ترابی » گهی دهد
زینت به نام نامی او بر کلام خویش