فلسفه دین و فلسفه علم دین (۱)

تا اینجا کلام و فلسفه را تعریف کرده ایم. ولی هنوز فلسفه دین را نشناخته ایم. هنگامی که می خواهیم فلسفه دین را تعریف کنیم، متوجه می شویم که دین را هم باید تعریف کنیم. به علاوه باید معلوم شود که چه فرقی میان علم دین و فلسفه علم دین و فلسفه دین، وجود دارد؟

فلسفه دین (بخش 29)

تا اینجا کلام و فلسفه را تعریف کرده ایم. ولی هنوز فلسفه دین را نشناخته ایم. هنگامی که می خواهیم فلسفه دین را تعریف کنیم، متوجه می شویم که دین را هم باید تعریف کنیم. به علاوه باید معلوم شود که چه فرقی میان علم دین و فلسفه علم دین و فلسفه دین، وجود دارد؟

همان طوری که فرق است میان اخلاق و علم اخلاق و فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق، یا این که فرق است میان حقوق و علم حقوق و فلسفه حقوق و فلسفه علم حقوق; فرق است میان دین و علم دین و فلسفه دین و فلسفه علم دین.

تعریف دین

از خواننده گرامی اجازه می خواهد که نخست نگاهی به تعریف یا تعاریف دین داشته باشیم.

برای دین، تعاریف گوناگونی کرده اند. برخی از تعاریف، مبنی بر پدیدارشناسی است. در این تعریف، سعی می شود که دین را به آنچه میان همه صورتهای آن، مشترک است، بشناسانند. برخی جنبه روانشناختی دارد. یعنی احساساتی را در مد نظر دارد که به انسان به هنگام تنهایی، در برابر آنچه الهی می نامند، دست می دهد. تعریفی هم داریم که طبیعت گرایانه است; چرا که دین را به آنچه مانع عملکرد آزاد استعدادهای طبیعی انسان است، می شناساند. از دیدگاه برخی از اهل نظر، دین همان اخلاق است که تعالی و حرارت و روشنی یافته است. دینداران می گویند: اعتراف به این حقیقت که همه جهان هستی با تمام کثرتهای طولی و عرضی آن، تجلی موجودی برتر است که برتر از علم و معرفت ماست، دین است (1) .

ای برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم

وز هرچه گفته ایم و شنیدیم و دیده ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

شاید دشواری تعریف دین به علت بداهت آن است. بدون شک، دین عبارت است از مجموعه ای از اعتقادات و باید و نبایدها. دین هم با قلب و روح انسان سر و کار دارد و هم با اعضا و جوارح او. انسان متدین در عمق روانش اعتقاداتی دارد. این اعتقادات، در گفتار و کردار و پندار انسان متجلی می شود. هرچند ممکن است متدینین از نظر استحکام عقیده و پایبندی به باید و نبایدهای دینی متفاوت باشند، ولی به هر حال، همه متدینان عالم اعتقادات دینی دارند و در راه پاسخ مثبت دادن به اعتقادات خود، اعمالی را انجام می دهند و به اخلاق ویژه ای تن می دهند و اعضا و جوارح خود - اعم از زبان و سایر عضوها را در مسیر آنچه دین مورد نظر، از آنها می خواهد قرار می دهند و می کوشند که تخلفات خود را با توبه و استغفار و اعاده و قضا و کفاره و دیه و رد مظالم و صدقات جبران کنند.

ممکن است دین را با نگاه برون دینی تعریف کنیم و ممکن است با نگاه درون دینی بشناسانیم. ولی بهتر است که با نگاه درون دینی باشد. و گرنه جان آن است که دین به زبان حال بگوید:

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

رویکرد برون دینی بر محور انتظارات آدمی از دین دور می زند و رویکرد درون دینی می خواهد ببیند محتوای دین چیست؟ تا بر همین مبنا دین را تعریف کند.

ما مطمئن نیستیم که همه آدمیان از دین انتظارات صحیح و معقولی داشته باشند. بنابراین، چگونه می توانیم با رویکرد برون دینی به ارائه تعریفی دقیق از دین، دست یابیم.

قرآن کریم در مورد برخی از انتظارات غلط آدمیان از دین می گوید:

«و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا او یلقی الیه کنز او تکون له جنة یاکل منها..» . (2)

«و گفتند: چیست این پیامبر را که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ ! چرا به او فرشته ای نازل نشد تا به همراه او انذار کننده باشد یا این که چرا گنجی به سوی او افکنده نمی شود یا این که چرا او را باغی نیست که از آن، بخورد؟ !» .

و نیز درباره انتظارات است که می گوید:

«و قال الذین لا یرجون لقائنا لولا انزل علینا الملائکة او نری ربنا..» . (3)

«و کسانی که به دیدار ما امیدوار نیستند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و چرا پروردگارمان را نمی بینیم؟» .

و نیز می گوید:

«فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انما انت نذیر و الله علی کل شی ء وکیل » (4) .

شاید تو (ای پیامبر) برخی از آنچه (در مورد سب بتها) به تو وحی شده، (از بیم مشرکان) ترک کنی و شاید از ترس این که به تو بگویند: چرا گنجی بر او نازل نشد یا چرا فرشته ای با او نیامد، دلتنگ شوی. (مبادا چیزی از وحی را به خاطر آنها فروگذاری یا دلتنگ شوی) چرا که تو فقط انذار کننده ای و خداوند بر هر چیزی وکیل (و نگهبان) است (و اوست که برای چیزها جلب نفع و از آنها دفع ضرر می کند)».

اینها انتظارات غلط برخی از آدمیان است. کسانی هم بوده و هستند که از دین انتظارات صحیحی دارند. آنها که می خواهند خلا روانی خود را به وسیله دین پر کنند و به همین جهت است که به هر دینی تن نمی دهند و اگر متوجه شدند که از دینی انتظار آنها برآورده نمی شود، به تحقیق و بررسی می پردازند تا دینی بجویند که به تمام معنی، پاسخگوی نیازها و انتظارات معقول آنها باشد. به گفته شاعر:

مرا پورا ز دین ملکی است در دل

که آن هرگز نخواهد گشت ویران

به گیتی روی زی دین کردم ایراک

مرا بی دین جهان چه بود؟ زندان

انتظار معقول شاعر این است که از راه دین و در عمق دل خود به ملک بی پایان و غیر قابل زوالی برسد که از گزند تمام حوادث روزگار مصون باشد. جهان با همه پنهاوری، بدون دینداری زندانی مخوف و تنگ و تاریک و وحشتناک است. در چنین جهانی سعی و تکاپو و رشد و تکامل و مسابقه و استباق به سوی نیکیها و فضائل و رستگاری، غیر ممکن است. هرچه انسان در این زندان محصور دست و پا بزند، بهره ای جز هلاک و تباهی و بدبختی ندارد. ولی در جهان بی کران دینداری درهای رشد و تکامل به روی انسان باز و راهها هموار و اسباب و وسائل و امکانات، فراهم است و دریغ است که مرغ خوش الحان جان اسیر قفس لائیک شود یا از دینهای باطل برایش قفسهای پر زرق و برقی بسازند و با او همان کنند که ماتریالیسم در قفس لائیک با او کرد.

با نگاه برون دینی اگر انتظار شاعر را ملاک قرار دهیم، به تعریف مناسبی می رسیم و اگر با نگاه آنهایی به دین بنگریم که انتظار داشتند نبوت دینی از آن فرشتگان یا به دسیاری آنها باشد و پیامبر نخورد و ننوشد و همسر نگیرد و در بازار راه نرود و بر او گنج نازل شود و صاحب باغ و بستان باشد و به هنگام انذار، فرشته ای او را بدرقه کند یا پیش قراولش باشد و پروردگارشان را با همین چشمها همچون ماه شب چهارده در آسمان یا ماهرویی در زمین تماشا کنند، قطعا در تعریف خود از دین، گرفتار گمراهی شده ایم.

با نگاه درون دینی متوجه می شویم که محتوای دین، اعتقاد است و عمل. هرچند میان ادیان در این که چه اعتقادی حق و چه اعتقادی باطل است، وحدت نظر نیست و به همین لحاظ است که ادیان موجود به حق و باطل تقسیم می شوند و چنین نیست که همه ادیان، حق باشند، آنگونه که پلورالیسم می گوید یا همه ادیان، باطل باشند آنگونه که صاحبان اندیشه لائیک می پندارند.

این که فکر کنیم که صراط مستقیم به عدد ادیان موجود، تعدد و تکثر دارد و انسانها به هر دینی بگروند، در صراط مستقیم گام نهاده اند، به ورطه ای هولناک گرفتار شده ایم. ممکن است با رویکرد برون دینی زمینه ای برای تایید و تصدیق چنین پنداری پیدا شود، ولی هنگامی که با رویکرد درون دینی به بعضی از ادیان - مخصوصا اسلام بنگریم، این زمینه از بین می رود و چاره ای نداریم جز این که صراط مستقیم را منحصر در یک دین بدانیم. راه ها و صراطهای دیگر مستقیم نیستند. کمترین و کوتاه ترین فاصله میان دو نقطه، خط مستقیم است، ولی هرچه بر طول خطوط فاصله افزوده شود، خط فاصله، از راست بودن و مستقیم بودن، دورتر و به کج و معوج بودن نزدیک تر می شود. به همین جهت است که قرآن - به عنوان سند زنده دین اسلام - می گوید:

«و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله..» . (5)

«این است راه من که مستقیم است. پس از آن، پیروی کنید و راههای دیگر را پیروی نکنید که از راه خدا (و از دینی که برای شما پسندیده و شما را به آن، سفارش کرده) پراکنده و دور می شوید» .

واژه «هذا» اشاره به نزدیک است. مشارالیه یا دین اسلام است یا محتوای دین اسلام (6) که در دو آیه قبل ذکر شده و بدین قرار است:

1- توحید; 2- نیکی به پدر و مادر; 3- نکشتن اولاد; 4- دور ماندن از فاحشه ها و زشتیها; 5- نزدیک نشدن به مال یتیم، مگر در صورتی که به بهترین وجه باشد; 6- وفا کردن به مقتضای پیمانه و ترازو و تمام دادن حق مشتری; 7- سخن گفتن به عدالت; 8- وفای به عهد و پیمان الهی.

درست است که اینها همه محتوای اعتقادی و عملی اسلام نیست. ولی مهمترین ارکان اعتقادی و عملی اسلام بیان شده و بنابراین، اگر کمیت یک دین، نسبت به همه یا بعض این امور، لنگ باشد، صراط مستقیم نیست و باید مهر بطلان بر پیشانیش زده شود. هرچند ممکن است از بعض جهات، حق باشد ولی تنها دینی که حق مطلق است، صراط مستقیم است و ادیانی که حق مطلق نیستند، نمی توانند صراط مستقیم باشند.

اگر کسی فکر کند که دین یهود یا مسیحیت، حق یا صراط مستقیم است، به اشتباه رفته، چرا که قرآن، پیروان این دینها را کافر خوانده. اگر این دو دین، باطل و پیروان این دو دین، کافر باشند، ادیان دیگر و پیروان آنها به طریق اولی، باطل و کافرند.

قرآن کریم می فرماید:

«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب..» . (7)

«بجنگید با آنهایی که به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارند و حرام خدا و پیامبر را حرام نمی شمارند و به دین حق نمی گروند، یعنی اهل کتاب » .

البته مقصود این نیست که مسلمانان همواره با اهل کتاب در جنگ باشند، بلکه اگر توطئه ای علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند، مانعی نیست که با آنها با صلح و مسالمت زندگی کنند.

قرآن می فرماید:

«ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم..» . (8)

«کافران، یعنی اهل کتاب و مشرکان در آتش جهنمند» .

از نظر قرآن، پیروان کنونی این ادیان، مسلم نیستند و بنابراین، خود این ادیان نیز حق و صراط مستقیم به حساب نمی آیند.

علم دین

اکنون که دین را شناختیم، می توانیم علم دین را هم بشناسیم. همه باید در حد نیازی که به لحاظ اعتقادی و عملی دارند، عالم به دین باشند. جاهل مطلق نسبت به دین، هرگز نمی تواند دیندار باشد. انسان به همان اندازه که عالم به دین است، می تواند دیندار باشد. نمی گویم: علم و اعتقاد یکی است. بلکه می گویم: علم، مقدمه اعتقاد و عمل است. بدون علم، اعتقاد و عمل، ممکن نیست. ولی ممکن است علم باشد، و اعتقاد و عمل نباشد. بسیارند کسانی که به مضرات مواد مخدر، علم دارند، ولی در اعتقاد و عمل، به آنچه می دانند، پایبند نیستند. بسیارند کسانی که می دانند دروغ و غیبت و تهمت، قبیح است، ولی به لحاظ اعتقادی و عملی، به آن پایبند نیستند. شیطان رجیم کسی بود که خدا را به یگانگی و عظمت می شناخت، ولی اعتقادی نداشت و در عمل، عصیت خدا کرد و فرمانش را زیر پا نهاد و برای ابد مطرود شد، با آن که در مرتبه فرشتگان قرار گرفته بود.

بنابراین، علم بدون اعتقاد و عمل، ممکن است. ولی اعتقاد و عمل، بدون علم، ممکن نیست. بسیار بوده اند عالمان دینی متخلف و عاصی و ملحد و منحرف. ولی عالمان دینی مخلص و متعهد و خدمتگزار، همواره اکثریت داشته و دارند.

علم دین، اعم است از علم تقلیدی و علم تحقیقی. لازم نیست که همه مردم در مورد دستورات عملی دین، محقق و مجتهد باشند. مانعی نیست که محتاط یا مقلد باشند. اما در مورد اعتقادات، در حدی که انسان به یقین برسد، تحقیق لازم است و احتیاط یا تقلید روا نیست. هرچند ممکن است گفته شود: آنچه لازم است تصدیق و عقد قلبی است. اعم از این که این تصدیق و عقد قلبی از راه تحقیق و تفکر حاصل شده باشد، یا از راه های دیگر. وانگهی اگر دین - مخصوصا دین اسلام - ساختاری فطری دارد و اگر این دین مبین ریشه در اعماق فطرت و دل و جان انسان دارد، چه لزومی دارد که شخص مسلمان بتواند معتقدات قلبی خود را در قالب استدلالات علمی و کلامی بریزد و به الفاظ و عبارات بیان کند؟ !

البته منظور ما در اینجا از علم یا عالم دین، دین شناسی و دین شناس است. یعنی کسی که در اصول و فروع دین، صاحب نظر باشد.

پی نوشت ها:

1) نگاه کنید به مقدمه کتاب فلسفه دین، اثر جان هیگ.

2) فرقان: 7 و 8.

3) فرقان: 21.

4) هود: 12.

5) انعام: 153.

6) طبرسی در تفسیر آیه مزبور، هر دو قول را ذکر کرده است. (مجمع البیان، ج 3، و 4، ص 384) .

7) توبه: 30.

8) بینة: 6.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر