ماهان شبکه ایرانیان

مثل های زیبای قرآن (۹)

«اگر خداوند، در مقام مثل، معبودان پست وحقیر مشرکان را به پشه تشبیه کرده، به این جهت است که این موجود ریز در عرف و فرهنگ مردم، نمونه روشنی برای حقارت و پستی است، گرچه در آفرینش، از موجودات شگفت انگیز است » .

مثل سوم: معبودان پست تر از پشه

«اگر خداوند، در مقام مثل، معبودان پست وحقیر مشرکان را به پشه تشبیه کرده، به این جهت است که این موجود ریز در عرف و فرهنگ مردم، نمونه روشنی برای حقارت و پستی است، گرچه در آفرینش، از موجودات شگفت انگیز است » .

«ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما (1) بعوضة فما فوقها فاما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق من ربهم و اما الذین کفروا فیقولون ما ذا اراد الله بهذا مثلا یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین » (2) .

«خداوند از این که (به موجود پستی مانند) پشه و حتی بالاتر از آن مثل بزند، شرم نمی کند (در این میان) آنها که ایمان آورده اند، می دانند که آن (نوع مثل ها) حقیقتی است که از طرف پروردگارشان، و اما آنها که کفر ورزیده اند (این موضوع را بهانه کرده، و) می گویند: منظور خداوند از مثل چه بوده است، با این مثل جمع کثیری را گمراه و گروه زیادی را هدایت می کند، درحالی که فقط فاسقان با آن گمراه می شوند» .

بحث مثل سوم را در پنج بخش از نظر خوانندگان گرامی می گذرانیم:

1 . حیا و شرم در مورد خدا

آیه مبارکه خدا را با جمله «لا یستحیی » توصیف می کند، و یادآور می شود که خدا از زدن برخی از مثل ها که جنبه های هدایتی دارند، شرم نمی کند .

اکنون سؤال می شود: «شرم کردن و یا نکردن » از صفات موجود امکانی است که پذیرای تاثر از عوامل درونی و برونی باشد، و ذات اقدس خدا، فراتر از آن است که پذیرای تاثیر باشد .

و به دیگر سخن: «شرم » و یا «حیا» یک حالت روانی است که با گرفتگی روح، همراه بوده و اثر آن در اعضای انسان بالاخص چهره ظاهر می گردد و خدای بزرگ بالاتر از ماده تاثیرگذار و یا تاثیرپذیر است تا نفیا و اثباتا محور این نوع امور روانی باشد .

این پرسش به «حیا» اختصاص ندارد، بلکه در تمام پدیده های روانی که از فعل و انفعال ذات خبر می دهد نیز مطرح می باشد، مانند خشنودی و خشمگینی خدا که در برخی از آیات وارد شده است، از باب نمونه:

1 . «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک ...» (3) . «خدا آنگاه که مؤمنان با تو بیعت می کردند، خشنود گردید» .

2 . «غضب الله علیهم » «خدا بر انان (یهود) غضب کرد» .

درحالی که خشنودی و خشمگینی که در زبان عربی به آن «رضا» و «غضب » می گویند، دوحالت روانی است که شرایط مساعد، و نامساعد، پدید آورنده آن دو می باشد و در نتیجه ذات تحت تاثیر عوامل برون از خود قرار می گیرد .

پاسخ در این موارد، یک کلمه بیش نیست و آن این که: نتیجه را باید گرفت و مقدمه را باید رها ساخت (4) .

توضیح این که: حقایق و معارف فراتر از جهان ماده (واقعیت اسماء و صفات خدا) وقتی در قالب الفاظ - که بشر آنها را برای رفع نیازهای روزمره خود وضع کرده است - درآمد، برای خود چنین حالتی پیدا می کند و این قصور و کوتاهی لسان بشری است که آن را یارای بیان حقایق جهان بالا نیست و اگر برای بشر امکان آشنایی با زبان متناسب با معارف الهی بود، به کارگیری این الفاظ نیازی نبود .

و از طرفی چون سنت الهی بر این تعلق گرفته که بازبان مردم سخن بگوید و تمام پیامبران نیز با زبان قوم خود برانگیخته شده اند (5) ; برای تفهیم یک رشته معارف از به کارگیری این الفاظ - که معنی ظاهری آنها، با ذات اقدس الهی مناسبت ندارد - چاره ای نیست ولی در عین حال افراد کنجکاو و آشنا با زبان قرآن می توانند با ضمیمه کردن دیگر آیات، به اهداف این آیات پی ببرند و بدانند که مقصود از وصف الهی با این اوصاف، این نیست که ذات اقدس الهی، مرکز این نوع پدیده های روانی است، بلکه هدف، گزارش از واکنش های متناسب با این دو پدیده است نه واقعیت خود آنها، توضیح این که:

به هنگام خشنودی، از یک شخص، دو چیز احساس می شود:

1 . نوعی انبساط در روح و روان پدید می آید .

2 . از خود واکنش متناسب مانند ستایش و یا پاداش نشان می دهیم .

این سخن در خشم نیز حاکم است، در آنجا نیز این دو مطلب حاکم است . در مورد رضا و خشم الهی، به خاطر پیراستگی ذات، حالت نخست محکوم به بطلان است، اما حالت دوم که از آن به عکس العمل و واکنش تعبیر می کنیم، کاملا حاکم است . هرگاه خدا از خشنودی خود نسبت به فردی یا گروهی خبر داد، مقصود این است که به او پاداش خواهد داد و به همین شیوه است «خشم » .

از این بیان هدف از به کارگیری واژه حیا درباره خدا، روشن گردید . مقصود; اثبات و یا نفی واکنش های این پدیده روانی است، نه حقیقت آنها، انسان خجول در سایه تحول روانی دچار گرفتگی چهره و زبان می گردد، اما برخلاف او، فرد غیر خجول که از این واکنش پیراسته می باشد مقصود خود را پوست کنده می گوید . اگر خدا می فرماید: «ان الله لا یستحیی » هدف این است که او از گفتن حقایق پروایی ندارد، همچنان که افراد غیر خجول نیز چنین می باشند، و لذا در برخی از آیات می فرماید: «... ان ذلکم کان یؤذی النبی فیستحیی منکم الحق و الله لا یستحیی من الحق ...» (6) .

«جلوس طولانی شما در خانه پیامبر مایه ناراحتی او می گردد و از بازگویی این حقیقت شرم می کند، ولی خدا از بیان حق، شرم نمی کند» .

2 . بعوضه چیست؟

«بعوضه » در زبان عرب به معنی «پشه های ریز» است و به نوع بزرگ تر «بق » می گویند، و در ادبیات فارسی بیشتر درمورد تحقیر به کار می رود .

عنصری می گوید:

ناید زور هژبر و پیل، ز پشه

نیاید بوی عبیر و گل، ز سماروغ

فردوسی از آن در مواقع تحقیر و بی ارزش نمایی چیزی بهره می گیرد، چنانکه می گوید:

بدانگه که قیصر نباشد به روم

نسنجد به یک پشه این مرز و بوم

سر پشه و مور تا شیر و گرگ

رها نیست از چنگ و منقار مرگ

بیابان چنان شد ز هر دو سیاه

که بر مور و بر پشه شد تنگ راه معزی می گوید:

خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد

پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است

سعدی با این که از قدرت پشه در صورت فشردگی سخن می گوید، و آن را پیروز بر پیل می داند، مع الوصف آن را نیز نوعی تحقیر می کند چنان که می گوید:

پشه چو پر شد بزند پیل را

با همه تندی و صلابت که در او است

پشه نه تنها موجود ناتوانی است، بلکه از عمر بسیار کوتاهی نیز برخوردار است چنانکه مولوی می گوید:

پشه کی داند که این باغ از کی است

در بهاران زاد و مرگش در دی است

در شعر معروف که گوینده آن برای نگارنده معلوم نیست، پشه کاملا تحقیر شده است:

جایی که عقاب پر بریزد

از پشه لاغری چه خیزد

بنابراین هرجا که سخن از «پشه » است، تحقیر و بی ارزشی با او همراه می باشد .

3 . شان نزول آیه

قرآن در آیاتی برای تحقیر خدایان مشرکان و عمل آنان، دو مثل کوبنده زده که مایه ناراحتی مشرکان گردیده است:

برای ترسیم ناتوانی خدایان دروغین آنان می فرماید: خدایان دروغین مشرکان به اندازه ای ناتوانند که نمی توانند مگسی را بیافرینند، و اگر مگسی چیزی از آنها بگیرد، قدرت پس گرفتن آن را ندارند، چنانکه می فرماید:

«... ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنققوه منه ...» .

«کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هرچند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند پس بگیرند» .

در آیه دیگر خود مشرکان را به عنکبوت و خدایان آنان را به لانه آن تشبیه می کند و می فرماید:

«مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون » (7) .

«آنان که اولیایی جز خدا، برای خود انتخاب کرده اند، بسان عنکبوتی هستند که برای خود لانه ای ساخته و (برآن اعتماد می کند) درحالی که سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است » .

این نوع مثل ها مایه ناراحتی مشرکان عصر رسالت گردید و زبان به اعتراض گشوده و گفتند هدف از این ضرب المثل ها چیست؟! تو گویی وحی الهی را بالاتر از آن می دانستند که این نوع حشرات را مطرح کند و در اطراف آنها سخن بگوید، ولی غافل از یک نکته و آن این که برای تحقیر خدایان مشرکان و خود آنها یک چنین تشبیه ها عین بلاغت و ایراد سخن بر وفق اقتضای مقام است .

با توجه به این امور یادآور می شویم:

جامعه شرک از این مثل های کوبنده که بتهای مشرکان را پست تر از مگس معرفی می کرد، و آنها را بسان لانه عنکبوت ترسیم می نمود، سخت بر آشفته بودند زیرا این نوع تمثیل ها، کار ده ها برهان و دلیل فلسفی را انجام می دهد، و به مغزها حرکت و بینش می بخشد، تا از این موجودات پست تر از مگس دست بردارند، و بر خانه های سست بسان لانه عنکبوت تکیه ننمایند .

ملاک صحت و استواری تمثیل این است که به مقصود عقلانی و انسانی گوینده تجسم بخشد، و امر عقلانی را در لباس حسی درآورد .

هرگاه گوینده در مقام بیان عظمت آفرینش و آفریدگار باشد، باید از کهکشانها و منظومه شمسی و آفرینش انسان و جهان سخن بگوید در این گونه موارد مطرح کردن پشه و مگس و لانه عنکبوت دور از بلاغت است، هرچند آفرینش همگان حاکی از قدرت بی پایان خالق آنها است ولی چون نگرش جامعه به آنها نگرش تحقیری است، نباید در این مقام از آنها سخن گفت .

ولی هرگاه هدف، بیان تحقیر و بی ارزش جلوه دادن بتها و خدایان چوبین و فلزی مشرکان باشد، هیچ تشبیهی بلیغ تر و گویاتر از تمثیل های یاد شده نیست - لذا - خدا می فرماید:

«ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها» .

«خدا از مثل زدن به پشه و حتی بالاتر از آن (از نظر پستی) شرم نمی کند» .

زیرا این مثلها تامین کننده غرض متکلم است » .

4 . واکنش های گوناگون مثل های قرآن

مردم در برابر این مثلها به دو دسته تقسیم می شوند:

الف . گروه معتقد به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و حقانیت قرآن .

ب . گروهی کافر و غیر معتقد .

گروه نخست به خاطر اعتقاد به حقانیت قرآن می گویند این نوع مثل ها نیز بسان سایر آیات قرآن حق و پابرجا است «فاما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق من ربهم » .

گروه دوم، به خاطر بی ایمانی و بی اعتقادی، درباره این مثل ها سرگردان می شوند و می گویند خدا از این مثل ها چه هدفی را تعقیب می کند: «و اما الذین کفروا فیقولون ما ذا اراد الله بهذا مثلا» .

خدا نسبت به اعتراض مشرکان پاسخ می گوید و می فرماید: خدا به وسیله این مثل ها گروهی را هدایت و گروه دیگری را گمراه می سازد، ولی جز فاسقان و خارجان از اطاعت قرآن از این مثل ها گمراه نمی شوند . هدایت از آن مؤمنان و گمراهی از آن فاسقان می باشد، و به این دو نوع نتیجه گوناگون چنین اشاره می کند:

«یضل به کثیرا» «گروه زیادی گمراه می کند (کافران)» .

«و یهدی به کثیرا» «خدا گروه زیادی را نیز هدایت می کند» .

سرانجام یادآور می شود علت گمراهی را باید از درون کافران جستجو کرد و در حقیقت خود آنان زمینه هایی فراهم ساخته اند که از هدایت قرآن بهره نبرند و عدم بهره مندی آنها از این آیات همان گمراه شدن است .

گروهی از این نوع آیات، اندیشه جبر می سازند و می گویند: این که خدا گروهی را هدایت، و گروه دیگری را گمراه می کند، به این معنی است که هدایت و ضلالت در دست خدا است نه در دست بشر . و انسانها در این مورد نقشی از خود ندارند .

ولی استفاده اندیشه جبر از این آیات کاملا محکوم است و قرآن با جمله «و ما یضل به الا الفاسقین » یادآور می شود گمراه کردن خدا بی سبب نیست و آنان به خاطر فسق و تمرد، سبب گمراهی خود را فراهم ساخته اند و در نتیجه از نور قرآن بهره نبردند .

تعجب ندارد که کتابی برای گروهی مایه هدایت و برای گروه دیگر مایه ضلالت باشد، زیرا این دوگانگی در تاثیر، از خود قرآن سرچشمه نمی گیرد، قرآن برای همه کتاب هدایت است، بلکه از ذات انسانها سرچشمه می گیرد . انسانی که خود را در معرض نسیم رحمت قرار دهد، از نسیم صبحی بهره مند می شود ولی آن کس که در اتاق را ببندد و زیر لحاف پنهان شود، از این باد بهاری جان پرور محروم می گردد . مثل مؤمن مثل انسانی است که خود را در معرض نسیم رحمت قرار می دهد و مثل انسان کافر بسان آن انسان پنهان شده در خانه است که خود را محروم می سازد و به قول گوینده:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

سالم ترین و پاک ترین غذا برای جوان، نیروبخش است ولی همان غذا برای طفل خردسال که معده او برای هضم چنین غذایی آمادگی ندارد، مصیبت بار، بلکه مرگ آفرین است .

تا اینجا از تفسیر آیه فراغ شدیم .

5 . ساختمان پشه

در حالی که پشه در آیه مورد بحث ما نشانه حقارت و پستی است، ولی از نظر دیگر ساختمان وجودی او سراسر اعجاب انگیز است .

پشه دارای خرطومی بسان فیل است که خون انسان را بسان سرنگ به صورت مغناطیسی می مکد و پس از اندی آن را هضم و سرانجام دفع می کند، او دارای دو بال است که با آن به پرواز درمی آید تا غذای خود را تامین کند .

او جانور بسیار حساسی است که با کوچکترین احساس خطر جایگاه خود را ترک می کند و هر موقع انسان دست خود را به حرکت درآورد او جایگاه خود را ترک و از تیررس بیرون می رود .

پشه ماده هربار قریب 150 تخم می ریزد، بر سطح آب راکد مانند حوض یا آبی که در یک چاله جمع شود و حتی آب یک قوطی حلبی تخم می گذارد، تخم ها به هم چسبیده اند و توده یک پارچه، تشکیل می دهند . نوزاد به زودی از تخم بیرون می آید، هر نوزاد لوله تنفسی دارد که به سطح آب مربوط است و نوزادان به آن آویزان باقی می مانند، چند روز بعد نوزاد به شفیره تبدیل می شود . شفیره که ظاهرا بی حرکت است، درون پوسته ای که به دور خود دارد، تغییر فراوان می کند، پس از چند روز پشه بالغ از پوسته خارج می شود و پرواز می کند .

پشه بقیه عمر خود را در هوا زندگی می کند . اگر پشه نر باشد از شیره گیاهی و عصاره میوه ها تغذیه می کند ولی پشه ماده بیشتر خون می مکد . وقتی که پشه ای به کسی نیش می زند، در جستجوی خوراک است .

همه پشه ها حشراتی کوچکند که تنها دو بال دارند، داستان زندگی بسیاری از پشه ها بسیار شبیه یکدیگر است .

پشه معمولی جانوری است مزاحم ولی آزار بسیار به انسان نمی رساند، بعضی از خویشاوندان آن ناقل بیماری خطرناکند، یکی از آنها ناقل مالاریا است . پشه دیگری ناقل تب زرد است (8) .

امیرمؤمنان علیه السلام در آفرینش پشه بیانی دارد که ترجمه می آوریم:

و سپری شدن دنیا پس از نو برون آوردن آن، شگفت تر نیست از برآوردن و آفریدن آن، و چگونه که اگر همه جانداران جهان از پرندگان و چهارپایان، و آنچه در آغول است، و آنچه چرا کند در بیابان، از هرجنس و ریشه و بن، و نادانان از مردمان و یا زیرکان، فراهم آیند تا پشه ای را هست نمایند، برآفریدن آن توان نبوند، و راه پدید آوردن آن را ندانند، و خردهاشان سرگشته شود و در شناخت آن سرگردان مانند و نیروی آنها سست شود و به پایان رسد، و رانده و مانده باز گردند، آنگاه دانند که شکست خورده اند، و در آفرینش آنها به ناتوانی خویش اعتراف کنند و به درماندگی در نابود ساختن آنها، فروتنی نشان دهند (9) .

پی نوشت:

1) در اعراب آیه، برخی «ما» را زائد گرفته و می گویند: معنی تاکیدی دارد مانند «فبما رحمة من الله لنت لهم » در این صورت «مثلا» مفعول نخست و «بعوضة » مفعول دوم فعل «ضرب » خواهد بود . (مجمع البیان: ج 10، ص 66) . بنابراین قول، بهتر است که «بعوضة » بدل و یا عطف بیان باشد .

2) بقره: 26 .

3) فتح: 18 .

4) به تعبیر متکلمان اسلامی: «خذ الغایات و اترک المبادی » .

5) ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه » (ابراهیم: 4) .

6) احزاب: 53 .

7) عنکبوت: 41 .

8) فرهنگنامه: ج 5، ص 437 - 438 .

9) نهج البلاغه: خطبه 186

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان