کرامت در لغت به معنای شرافت، اصالت، سخاوت، بزرگواری، بزرگ منشی، آبرو، حیثیت و ضد پستی آمده است.
کرامت، دور شدن از هر پستی و فرومایه گی و نائل شدن به شرافت و بزرگواری تعریف شده است که به دارنده این صفت، کریم می گویند، کریم غیر از کبیر و عظیم است، کریم، به معنای بخشنده بدون چشم داشت است.(1)
در زبان فارسی، معادل کلمه کریم، کلمه خاصی نداریم، لذا در جمله ای کریم را به دارنده روح بزرگواری و منزّه از هر پستی آورده اند.
کریم در مقابل دَنی و کرامت در مقابل دنائت و لئامت است، هم چنان که جُود در مقابل بُخل قرار گرفته است، کرامت تنها دوری از پلیدی و پستی نیست، بلکه وصف کمالی است که باید آن کمالات را بدست آورد، کرامت با این معنا یک نحوه وجود و هستی است که کامل ترین مصداق آن، خداوند است، بلکه خداوند عالی ترین درجه کرامت وجودی و عین هستی کرامت می باشد.(2) «اقرء و ربّک الأکرم»(3) بخوان پروردگارت را که کریم ترین کریمان است،«تبارک اسم ربّک ذی الجلال و الاکرام»(4) مبارک باد نام پروردگار شکوهمند و بزرگوارت.
حق غنی است، برو پیش غنی |
نزد مخلوق، گدایی بس کن(5) |
هر چند که لفظ کرامت برای خدا و غیر خدا به کار می روند ولی باید بدانیم، کرامتی که برای خداوند است مانند علم و هستی خداوند، عین ذات خداوند است، و کرامت در انسان، وقتی کرامت به مرتبه متوسط و پایین رسیده است با ماهیّت انسان همراه می شود و انسان کریم می گردد، کرامت در انسان صفتی است که باید انسان با تلاش خود آن را به دست آورد، لذا امکان دارد انسانی بدون کرامت و یا دارای کرامت در مرحله پایینی باشد، ولی کرامت در خداوند، این فرض محال است، چون کرامت خداوند مانند علمش عین ذات خداوند است.
کرامت برای انسان ها دارای مراتبی است که مرتبه اعلای آن مثل نبوت، ولایت و شهادت است که یک صفت نفسانی است و لازمه آن افاضه اش از خداوند به انسان است، باید خداوند آن را به انسان عطا کند، لذا امام حسین علیه السلام به نبوت رسیدن حضرت محمد صلوات اللّه علیه را برای خاندان خودش کرامت الهی خوانده است «اللهم انی احمدک علی أن اکرمتنا بالنبوّة»(6) خداوندا، تو را شکر که با نبوت "خاتم الانبیاء صلوات اللّه علیه" به خاندان ما کرامت بخشیده اید.
و در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم: «اللّهم اشهد أنه ولیک...الفائز بکرامتک اکرمته بالشهادة»(7) خداوندا شهادت می دهم که امام حسین علیه السلام ولی اللّه است...و شما با شهادت به او کرامت بخشیده اید.
شهادت و نبوّت کرامت الهی هستند که به هر کسی بخشیده نمی شود، انسان باید خود را به مرحله ای برساند که توان کسب این کرامات الهی را به دست آورد تا خداوند این فیض الهی را نصیبش بکند.
جز فیض وجود او نباشد هرگز |
جز عکس نمود او نباشد هرگز |
مرگ است اگر هستی دیگر بینی |
بودی جز بود او نباشد هرگز(8) |
کراماتی که در مرحله نبوت، ولایت و شهادت قرار دارد، معادل سخاء، جود و هبه نیست، جود و هبه و سخاوت صفات نسبی هستند که به اندازه تلاش و کوشش انسان به دست می آیند، لذا هرگاه اکرام و تکریم، معادل جود و هبه آورده شود، آن اکرام و تکریم مرحله پایین تر از کرامت مرحله نبوت، ولایت و شهادت است.(9) برای رسیدن به هر مقداری از کرامت در مراحل پایین نیاز به تلاش است، و هر کس به اندازه تلاش و کوشش خود نتیجه می گیرد.
منشأ کرامت
خداوند، انسان را از خاک خلق کرده است "انی خالق بشراً من طین"(10) بشر را از گل آفریدیم، وقتی انسان کامل شد «سوّیته»(11)،«و نفخت فیه من روحی»(12) از روح خودم در انسان دمیدم و به ملائک دستور داد، وقتی روح در انسان دمیده شد، «فقعواله ساجدین»(13) بر او سجده کنید و درباره این خلقتش، خداوند به خودش تبریک گفت، «فتبارک اللّه احسن الخالقین»(14) و در این خلقت خود را بهترین خالق نامیده است و این موجود برتر را برای جانشینی خود در روی زمین قرار داده است، «انی جاعل فی الارض خلیفة»(15) و انسان برای رسیدن به این خلافت الهی تلاش می کند.
ای پریروی که گلبرگ ترت ساخته اند |
زچه رو قلب ز خارا بترت ساخته اند؟! |
پسر خاک بدین حُسن و لطافت؟ عجب است |
ز بهشتی، نه زخاک پدرت ساخته اند |
ثمر خو برخی بوسه شیرین باشد |
آخر ای سرو! برای ثمرت ساخته اند(16) |
خداوند بخشی از کرامات که کرامت در خلقت می باشد را در درون انسان قرار داد و او را کریم خلق کرده است «و لقد کرّمنا بنی آدم»(17) خداوند به همه انسانها این کرامت نفسانی را داده است، یعنی انسان را با کیفیت برتر و ویژه گیری ممتازتری نسبت به موجودات دیگر خلق کرده است.
رازی است درون آستینم |
رمزی است برون زعقل و دینم |
در زمره عاشقان سرمست |
بی قید زعار صلح و کینم |
در جرگه طیر آسمانم |
در حلقه نمله زمینم |
دلباخته جمال یارم |
وارسته ز روضه برینم |
در غمزه چشم گل عزاران |
بیزار زناز حورعینم |
گویم به زبان بی زبانی |
در جمع بتان نازنیم |
ای نقطه عطف راز هستی |
برگیر ز دوست جام مستی(18) |
انسانی که کریم خلق شده است، شایستگی به سمت آوردن کرامت بیشتر را نیز دارد، «و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفضیلا...»(19)ما انسان را بر بسیاری از مخلوقات برتری دادیم، خداوند کریم در صدر این آیه شریفه، کرامت نفسی و درونی انسان، و در ذیل همین آیه، کرامت نسبی و اکتسابی انسان را بیان می کند، و این کرامت نسبی را انسان برای الهی شدن باید بدست آورد(20) که بدست آوردن آن نیز در سایه لطف خداوند است.
گر بر سر کوی دوست راهی دارم |
در سایه لطف او پناهی دارم(21) |
راه کسب این کرامات الهی علم و عمل صالحی است که معلمش خداوند کریم باشد، که در قرآن فرمود: «خلق الانسان، علمه البیان»(22) خداوند کریم انسان را خلق کرد و به او نعمت بیان داده است و به وسیله نعمت بیان انسان را بر موجودات عالم برتری داده است، این نعمت بیانی که خداوند در زمان آفرینش به انسان داده است، همان استعداد و ویژگی فطری انسان است که در درون انسان قرار داده شده است تا انسان سخن بگوید(23) و ناطق باشد«إقرأ و ربّک الأکرم، الذی علّم بالقلم، علّم الانسان ما لم یعلم»(24) پروردگار کریمت را بخوان که علمی را بوسیله قلم به شما داد که انسان بدون عنایات الهی به آن علوم نمی رسد.
امام خمینی فرمود: خداوند در این آیه علم و جهت آن را توصیه فرمود، علم مطلق و دانش مطلق، مطلوب نیست، چه بسا دانشی که بر ضد انسانیت انسان و بر ضد کرامت انسان است، لکن دانشی که جهت داشته باشد، برای خدمت به بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبیت الهی داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم در خدمت انسان است.(25) و موجب کرامت و شرافت انسان است.
بردار کتاب از برم و جام می آور |
تا آنچه که در جمع کتب نیست بجویم |
از پیچ و خم علم و خرد رخت ببندم |
تا بار دهد یار به پیچ و خم مویم(26) |
علمی که موجب شرافت و کرامت انسان می شود را خداوند کریم در روز خلقت انسان و در حضور ملائک، به انسان تعلیم داد«علّم آدم الاسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة»(27) خداوند همه اسم ها را به حضرت آدم(ع) تعلیم داد و همه آن علوم را بر ملائکه عرضه کرد و بعد فرمود«أنبؤنی بأسماء هؤلاء»(28) این اسمهایی که تعلیم دادم را بیان کنید «قالوا سبحانک لاعلم لنا»(29) ملائک گفتند: خداوند منزه است، ما نمی دانیم، خداوند به آدم فرمود: «یا آدم أنبئهم بأسمائهم»(30) ای آدم، برای ملائک اسمها را بیان کن «فلمّا أنباهم بأسمائهم»(31) و آدم اسمها را بیان کرد. امام خمینی فرمود: علم به اسماء که خداوند به حضرت آدم(ع) آموخت، علم به حقایق اسماء بود، علم به دیدن فانی شدن مخلوقات در حق بود که حقیقت اسمیت به آن متقوّم است، نه علم استدلالی و علم به مفاهیم و کلیات و اعتباریات، این علم استدلالی را ابلیس داشت که استدلال کرد(32) «انا خیرٌ منه خلقتنی من نار و خلقته من طین»(33) مرا از آتش و انسان را از خاک خلق کردی، لذا من برتر هستم، این علم استدلالی محض که شیطان هم داشت موجب شرافت نیست، علمی که جهت الهی داشته باشد موجب کرامت و شرافت است یعنی انسان باید برای الهی شدن تکیه بر آموخته های خود نکند بلکه همه آنها را جنبه الهی بدهد تا دارای ارزش شوند.
تا تکیه گهت عصای برهان باشد |
تا دیدگهت کتاب عرفان باشد |
در هجر مجال دوست تا آخر عمر |
قلب تو دگرگون و پریشان باشد(34) |
خداوند در کلاس درسش به حضرت آدم(ع) جنبه الهی علوم را آموخت، در همین کلاس بود که خداوند عملاً ثابت کرد که انسان می تواند کمالات الهی را کسب کند و ملائک توان کسب آن را ندارند.
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند |
قصّه علم الاسماء به زبان است هنوز(35) |
راه کسب کرامت
برای رعایت اختصار طریقهای کسب کرامات الهی را در دو طریق عمده الهام قلبی و وحی به انبیاء الهی برمی شماریم.
الف: تعلیم کرامات الهی از طریق قلب
خداوند کریم گاهی از طریق نفس و جان انسان، این کرامات را روزی انسان می کند«و نفسٍ و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها»(36) قسم بر نفس و جان انسان، و قسم به آنکه این نفس را به کمال رسانده، بر انسان فجور و تقوا را الهام کردیم.
این پیامهای الهی که به قلب انسان می رسد برای نشان دادن حقیقت و رساندن انسان به کمال است.
گل نیست بلکه غنچه باغ سعادت است |
کزجان دوست بر دل آگاه می رسد |
آن روی با طراوت و آن موی عطرگین |
از خیمه گه گذشته به خرگاه می رسد |
از خطّه حقیقت و از خیمه مجاز |
برخاسته به خلوت دلخواه می رسد |
آن نغمه فرشته فردوس جاودان |
بر گوش جان می زده گهگاه می رسد(37) |
این تعالیم الهی که از طریق نفس و جان، به انسان داده می شود، تعلیم مستقیم الهی برای بشر است، انسان هرچه بیشتر خود را از مرحله استدلال عقلی به مرحله عشق و عمل صالح برساند، این تعلیم های الهی را بیشتر دریافت می کند «یقولوا سمعنا و أطعنا و اولئک هم المفلحون»(38) مؤمنان می گویند، شنیدیم و اطاعت می کنیم، اینها رستگارانند، انسان های درست کار در همه جا و همه حال با خدا هستند و همیشه مورد لطف و عنایت الهی واقع می شوند.
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست |
کور دل آنکه نیابد به جهان جای تو را |
با که گویم که ندیده است و نبیند به جهان |
جز خم ابرو و جز زلف چلیپای تو را |
دکّه علم و خردبست، در عشق گشود |
آنکه میداشت بسر علت سودای تو را(39) |
این تعالیم الهی از طریق نفس برای همه انسان ها وجود دارد، امّا کسی که راه های کسب این تعالیم را به وسیله حجابهای مختلف ببندد، دیگر نمی تواند این الهامات را دریافت کند:
بر لب کوثرم ای دوست ولی تشنه لبم |
در کنار منی از هجر تو در تاب و تبم |
روز من با تو به شب آمد و شب با تو به روز |
در فراق رُخ ماهت، گذرد روز و شبم(40) |
این طریقه های کسب کرامات الهی برای انسان مهیا شد تا او در مسیر الهی تا مرحله اعلای انسانی یعنی انسان کامل شدن طی طریق بکند، و تا به خلیفه خدا شدن بر روی زمین برسد، «انی جاعلٌ فی الارض خلیفه»(41) خداوند انسان را برای خلافت الهی بر روی زمین خلق کرده است و مسیر آن را برای انسان آماده ساخته است، در این مسیر کرامات الهی، فقط خداوند کریم باید مورد نظر انسان باشد.
آنکس که ره معرفت اللّه پوید |
پیوسته زهر ذرّه خدا می جوید |
تا هستی خویشتن فراموش نکند |
خواهد که ز شرک، عطر وحدت بوید(42) |
باید دانست که قلب پاک جای دریافت الهامات پاک الهی است والّا سر از شرک و گمراهی درخواهد آورد.
ب: تعلیم کرامات الهی از طریق پیامبران الهی
خداوند کریم اکثر تعلیمات کرامات الهی را از طریق پیامبران الهی برای بشر فرستاده است «کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلّمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون»(43) پیامبری از شما برایتان فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و شما را تزکیه کند و حکمت را به شما بیاموزد و آنچه که نمی توانستید به آن دست بیابید را به شما تعلیم بدهد.
آنچه که انسان نمی تواند به تنهایی به دست آورد، بلکه باید خداوند برای انسان بفرستد علوم الهی است که از جمله آنها کرامات و اخلاقیات الهی است، همه انبیاء برای تعلیم کرامات اخلاقی مبعوث شدند و پیامبر اکرم، حضرت محمد صلوات اللّه علیه و آله برای تکمیل آن کرامات اخلاقی برگزیده شده اند فلذا حضرتش فرموده اند: «إنما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»(44) من برای به کمال رساندن اخلاق مبعوث شدم.
نور خدا در رسول اکرم پیدا |
کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر(45) |
پیامبران الهی انسان ها را به سوی ایمان به خدا و اخلاق و شرافت الهی دعوت می کنند، آنهایی که طالب کرامات الهی هستند وقتی ندای پیامبران را شنیده اند که دعوت به ایمان می کنند به خدایشان ایمان می آورند.
«ربّنا إننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربّکم فآمنّا»(46) پروردگارا شنیدیم که منادی ندا در داد که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آورده ایم.
آن که زمین و آسمانش جا نیست |
بر عرش برین و کرسیش مأوا نیست |
اندر دل عاشقش بگنجد ای دوست |
ایمانست این و غیر از این معنا نیست(47) |
وقتی ایمان در قلب انسان جای گرفت و انسان جنبه الهی یافت و خدایی شد، خداوند برای این انسان راه کسب کرامات الهی را تا مرحله نهایی کمالات «کان قاب قوسین او أدنی»(48) باز می کند، این انسان الهی، آنقدر در کمالات بالا می رود که فاصله بین او و خدایش کمتر از فاصله قوس دو کمان می شود، خداوند در این آیه شریفه، شهود اعلای پیامبر صلوات اللّه را بیان کرده است، این شهود برای اولیای الهی با تفاوت مراتب وجود دارد.(49)
گر تو آدم زاده هستی "علّم الاسماء" چه شد |
"قاب قوسینت" کجا رفته است "أو أدنی" چه شد |
بر فراز دار فریاد "انا الحق" می زنی |
مدّعی حق طلب! "إنیت و إنا" چه شد(50) |
انسان برای کسب این مقامات و کرامات الهی بر روی زمین پاگذاشته است و این مسیر را با راهنمایی پیامبران الهی طی می کند، ولی باید بداند که دشمن قسم خورده انسان، شیطان، همیشه در کمین است تا انسان را از طریق الهی دور کند«فبعزتک لأغوینّهم اجمعین»(51) به عزتت (خدا) سوگند، همه آدمها را گمراه می کنم.
انسان برای رهایی از نقشه های شیطان باید آن دام ها را بشناسد تا در آنها گرفتار نشود.
طوطی باغ محبت نرود کلبه جغد |
بازفردوس کجا کلب معلم باشد؟!(52) |
در این مسیر الهی تا انسان سستی نکند، شیطان نمی تواند گزندی به انسان برساند، انسان مافوق همه موجودات است و می تواند بر تمام نقشه های شیطان غلبه بکند و آنها را برای تکامل خود قرار بدهد، چون شیطان سگ دست آموزی است که در لبه پرتگاه گناه بسته شده است، هرگاه انسان به گناه نزدیک شد شیطان پارس می کند، اگر انسان از پارس او درس درستی بگیرد از گناه دور می شود و الّا به شیطان نزدیک می شود و شیطان او را در بند خود می گیرد.
موانع کسب کرامت
برای رسیدن به کمالات انسانی و کرامات الهی باید اول مانع های کسب کرامت را شناخت و آن صفات سلبی را از خود دور نمود تا شرایط و صلاحیت کسب کرامات الهی فراهم شود، همه آن موانع را برای رعایت اختصار در دو مانع عمده تمرّد و دنیاطلبی جمع می کنیم.
الف ـ طغیان و تمرّد:
کسی که خوی تمرّد و سرکشی دارد نمی تواند در برابر فرمان خداوند مطیع محض باشد، اولین متمرّد شیطان بود که در برابر دستور خداوند برای سجده با تکبّر گفت: «انا خیرٌ منه، خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ»(53) من بهتر از انسان ام، مرا از آتش خلق کردی و انسان را از خاک خلق نمودی.
تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی |
در سرّ هویتش تو ناآگاهی |
بردار حجاب خویش از سر راه |
با بودن آن هنوز اندر راهی(54) |
انسان نیز همانند شیطان، تا خوی تمرّد و سرکشی را در وجودش دارد، نمی تواند مطیع فرمان الهی باشد. «کلّا إن الانسان لیطغی ان رآه استغنی»(55) انسان تا اینکه دنیا و سرمایه اش را دید طغیان و تمرّد می نماید و خود را بی نیاز فرض می کند، انسان باید اول از قیدهای ما و من دنیا آزاد بشود تا به کمالات و کرامات الهی وصل شود.
آنکه سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست |
آنکه جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست |
نیستی را برگزین ای دوست اندر راه عشق |
رنگ هستی هرکه بر رخ دارد آدم زاده نیست |
راه و رسم عشق بیرون از حساب ما و تواست |
آنکه هوشیار است و بیدار است مست باده نیست |
سر نهادن بر در او پابه سر بنهادن است |
هرکه خود را هست، داند پا به سر بنهاده نیست |
سالها باید که راه عشق را پیدا کنی |
این ره رندان میخانه است راه ساده نیست |
خرقه درویش همچون تاج شاهنشاهی است |
تا جدار و خرقه دار از رنگ و بو افتاده نیست |
تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی |
هرکه این اغلال در جانش بود آماده نیست(56) |
باید این طغیانها و این تمرّدها را کنار گذاشت تا جان انسان آماده کسب کمالات و کرامات الهی بشود، خداوند از انسان پرسید:«یا ایّها الانسان ما غرّک بربّک الکریم»(57) ای انسان چه چیزی تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! این همه غرور و سرکشی در برابر خداوندی که همه هستی از او است جز پوچی و نیستی معنای دیگری نمی تواند داشته باشد.
مائیم و یکی خرقه تزویر و دگر هیچ |
در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچ |
خود بینی و خودخواهی و خودکامگی نفس |
جان را چو روان کرده زمینگیر و دگر هیچ |
دربارگه دوست نبودیم و ندیدیم |
جز نامه سربسته و تقصیر و دگر هیچ |
بگزیده خرابات و گسسته ز همه خلق |
دل بسته به پیش آمد و تقدیر و دگر هیچ |
درویش که درویش صفت نیست، گشاید |
بر خلق خدا دیده تحقیر و دگر هیچ |
عالم که به اخلاص نیاراسته خود را |
علمش به حجابی شده تفسیر و دگر هیچ |
عارف که ز عرفان کتبی چند فراخواند |
بسته است به الفاظ و تعابیر و دیگر هیچ(58) |
هر کس، چه گدا و چه پادشاه، چه بی سواد و چه عالم تا از طغیان من و ما بیرون نرود خود را در گرداب هیچ گرفتار کرده است، باید از غرور و تمرّد بیرون رفت تا کرامات الهی را بدست آورد.
پیامبر اکرم صلوات اللّه علیه هنگامی که آیه شریفه فوق را می خواند، می فرمود: «غرّه جهله»(59) جهل انسان او را مغرور کرده است، باید این جهل و ظلمت محض را کنار گذاشت و بوسیله نور معرفت الهی با راهنمایی پیامبران الهی به سوی خداوند کریم حرکت کرد.
ای پیر بیا به حق من پیری کن |
حالم ده و دیوانه زنجیری کن |
از دانش و عقل یار را نتوان یافت |
از جهل در این راه مددگیری کن(60) |
خداوند ریشه همه این تمرّدها و سرکشی ها را از نفس اماره می داند که انسان را به کارهای زشت می کشاند «إنّ النفس لأمارة بالسوء»(61)
فاطی اگر از طارم اعلی گذری |
از خاک گذشته از ثریا گذری |
هیهات، که تا اسیر دیو نفسی |
از راه «دَنی» سوی «تدلیّ»گذری(62) |
انسان باید از خوی تمرّد و طغیان در مقابل خداوند بگذرد و مطیع محض شود تا به کرامات الهی نائل آید.
ب ـ دنیاطلبی:
دنیا که از دَنی و دنائت گرفته شده است به معنای پستی است و در مقابل کرامت قرار دارد، البته باید دانست که زمین و آسمان و آنچه در آنها است مخلوق خداوند هستند و بدی ندارند «هو الذی خلق السماوات و الارض بالحق»(63) او خدایی است که زمین و آسمان را به حقیقت خلق کرده است.
جز هستی دوست در جهان نتوان یافت |
در نیست نشانه ای زجان نتوان یافت |
در خانه اگر کس است یک حرف بس است |
در کون و مکان به غیر آن نتوان یافت(64) |
و همه این مخلوقات ثناگوی خداوند کریم هستند «تسبح له السماوات السبع و الارض و من فیهن و إن من شی ءٍ الا یسبّح بحمده»(65) تمام آسمان ها و زمین و آنچه در آنها است، همه موجودات، خداوند را تسبیح می گویند.
ذرات جهان ثنای حق می گویند |
تسبیح کنان لقای او می جویند |
ماکور دلان خامششان پنداریم |
با ذکر فصیح راه او می پویند(66) |
و همه این مخلوقات، تسبیح گویان به سوی خداوند حرکت می کنند.«هو الذی خلق اللیل
و النهار و الشمس و القمر کلٌّ فی فلک یسبحون»(67) او خدایی است که روز و شب و خورشید و ماه را آفرید، در حالی که همه اینها در گردش اند و او را تسبیح می گویند.
ذرات وجود عاشق روی ویند |
با فطرت خویشتن ثناجوی ویند |
ناخواسته و خواسته دلها همگی |
هرجا که نظر کنند در سوی ویند(68) |
همه موجودات هستی سرباز خداوند هستند «و للّه جنود السموات و الارض»(69) همه آسمانها و زمین سرباز خدایند، حتی شیطان که از درگاه خداوند رانده شده است، باز سرباز خدا است، او نمی تواند از دایره مخلوقات و سربازان خداوند، بیرون برود، انسان باید از اعمال بر شیطان، برای مسیر حقیقت خدای رحمان استفاده کند.
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود |
از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود(70) |
شیطان به خداوند گفت: «أرأیتک هذا الذی کرّمت علیّ»(71) تو این انسان را بر من برتری دادی؟ «لأحتنکنّ ذرّیته الا قلیلا؛(72) بجز عده کمی، همه فرزندان آدم را دهنی (لجام) می زنم (و سوار می شوم) همین شیطان که دشمن قسم خورده انسان است بدون اذن خداوند نمی تواند کاری بکند.
زاده اسماء را با جنة المأوی چه کاری |
در چم فردوس می ماندم اگر شیطان نبودی(73) |
لذا دنیا به خودی خود مذموم نیست، دنیای لهو و لعب، دنیای تفاخر و تکاثر مذموم است. «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد»(74) دنیای سرگرمی و بیهودگی و بازیهای کودکانه، آرایش و خودنمایی جوانانه، جاطلبی و فخر فروشی در اموال و اولاد که کار زمان پیری و کهنسالی است مذموم است، دل بستگی به دنیای زائل شدنی که سرابی بیهوده است و دارای یکی از این پنج خصلتی(75) است
که در آیه فوق آمده است، مذموم است، باید با عنایت خداوند کریم از این قیدهای باطل رها شد و رنگ الهی گرفت.
الا یا ایها الساقی زمی پرساز جامم را |
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را |
از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد |
برون سازد ز هستی، هسته نیرنگ و دامم را |
از آن می ده که جانم را زقید خود رها سازد |
بخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را(76) |
دنیای مذموم، دنیای من و ما است، که فرد همه چیز را برای خود می خواهد و خود را برتر از همه چیز و همه کس بداند.
با چشم منی جمال او نتوان دید |
با گوش تویی نغمه او کس نشنید |
این ما و تویی مایه کوری و کری است |
این بت بشکن تا شودت دوست پدید(77) |
باید از این امور اعتباری و زائل شدنی دنیا که برای انسان کمال حقیقی نفسانی و کرامات واقعی نمی آورد(78) جدا گردید و به واقعیات متصل شد تا به محبوب واقعی رسید و از ایشان کسب کرامات و کمالات الهی نمود.
فاطی ز علائق جهان دل بر کن |
از دوست شدن به این و آن دل برکن |
یک دوست که آن جمال مطلق باشد |
بگزین تو و از کون و مکان دل برکن(79) |
خداوند دل بستگی و وابستگی به دنیای اعتباری و موهوم و قراردادی را نکوهیده است، «ذلک متاع الحیوة الدنیا»(80) همه اینها را متاع ناچیز دنیا دانسته است، باید از این متاع ناچیز دنیا رها شد و به سوی حقیقت الهی حرکت کرد و همه چیز را رنگ و بوی الهی داد تا ارزش و اعتبار واقعی بیابند.
عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست |
مرغ بال و پرشکسته فکر باغ و لانه نیست |
گر اسیر روی اویی نیست شو پروانه شو |
پای بند ملک هستی درخور پروانه نیست |
می گساران را دل از عالم بریدن شیوه است |
آنکه رنگ و بوی دارد لایق میخانه نیست |
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست |
بسته این دانه ها و این دامها دیوانه نیست |
مست شو دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو |
آشنا با دوست راهش غیر این بیگانه نیست(81) |
کسی که گرفتار مراتب اعتباری و وابستگی مادی دنیا شود به راه دنائت سوق می یابد و از کرامت محروم می شود، چون دنائت و کرامت دو مسیر جدای از هم و متضاد هستند، خداوند به پیامبراکرم صلوات اللّه علیه فرمود: «وذر الذین اتخذوا دینهم لعباً و لهواً و غرّتهم الحیاة الدنیا و ذکّر به ان تبسل نفس بما کسبت»(82) رها کن آنها را که دینشان را بازیچه گرفته اند، و به اموال دنیا مغرور شدند و تذکرشان بده که هر کس با اعمالش خواهد بود.
ای وازده ترّهات بس کن |
تکرار مکرّرات بس کن |
ای عاشق شهرت دغل باز |
بس کن تو خزعبلات بس کن |
گفتار تو از برای دنیاست |
پیگیری مهملات بس کن |
بردار تو دست از سرما |
تکرار مکرّرات بس کن(83) |
خداوند در همین دنیا و به وسیله همین دنیا مسیر کرامت و دنائت را به انسان نشان داده است و انسان را در انتخاب مسیر آزاد گذاشته است، «ربّنا آتنا فی الدنیا حسنة»(84) خدایا در دنیا به ما حسنه عنایت کن. کسی که در دنیا از خداوند حسنه بخواهد و در این مسیر قرار بگیرد، در آخرت نیز در همین مسیر است «و فی الآخرة حسنه»(85) این انسان به کرامت الهی می رسد. و کسی که در این دنیا به موهومات و دنیای مذموم سرگرم باشد، «زیّن للذین کفروا الحیاة الدنیا»(86) آنها که کافر شدند دنیا برایشان زینت داده شد. این دسته از انسانها به اندازه همین دنیاشان بهره مند هستند، از کرامات الهی بهره ای ندارند.
تو راه جنّت و فردوس را در پیش خود دیدی |
جدا گشتی ز راه حق و پیوستی به باطل ها |
اگر دل داده ای بر عالم هستی و بالاتر |
بخود بستی زتار عنکبوتی بس سلاسل ها(87) |
لذا دنیا به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه مظهر جمال و جلال خدا است، دنیا سراسر مجرای فیض الهی است، آئینه دار حق و آیت حق است،(88) انسانی که در پی حقیقت است، در همین دنیا حقایق را می یابد و انسانی که در پی متاع ناچیز دنیا است به همان متاع ناچیز می رسد.
خداوند دنیا را بیهوده و بازیچه خلق نکرده است «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین»(89) ما آسمان و زمین و آن چه در بین آنها است را بیهوده خلق نکرده ایم. بلکه خداوند اینها را برای تکامل و رسیدن به کمالات و کرامات الهی خلق کرده است.
این سرا بار افکن می خوردگان راه یار است |
با پریشان حالی و مستی و بیهوشی قرین است |
از جهان هستی و ملک جهان بینی برون است |
با گروه نیستی جویان عاشق، همنشین است |
مسکن سوداگران روی یار گلعذار است |
مرکز دلدادگان آن نگار مه جبین است(90) |
در این دنیا خداوند همه شرایط را برای کسب کرامات الهی مهیا نموده است، انسان باید از این شرایط و امکانات برای کسب کرامات الهی استفاده کند و خود را الهی گرداند.
شرایط کسب کرامت
انسان وقتی که از دنائت دنیا رها شد، در واقع به صفت سلبی کرامت نائل آمده است، باید برای کسب صفت ایجابی کرامت تلاش بکند، بهترین طریق کسب کرامات الهی، آموختن ازخداوند کریم است «فانّ ربی غنیٌّ کریم»(91) پروردگارم بی نیاز و بخشنده است، باید فقط از درگاه خداوند تقاضای کرامت و شرافت نمود.
فخر است برای من فقیر تو شدن |
از خویشتن گسستن و اسیر تو شدن |
طوفان زده بلای قهرت بودن |
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن(92) |
باید از خداوند کریم تقاضای کرم نمود«و جعلنی من المکرمین»(93) خداوندا ما را جزء آنهایی قرار ده که به آنها کرم نموده ای، وقتی از خداوند کریم، کرم را بخواهیم، او کریمانه و بدون هیچ چشم داشتی، کرامت را همراه با عزت و شرافت عطا می کند.
برخاست زعاشقی صفیری |
می خواست ز دوست دستگیری |
او را به شرابخانه آورد |
تا توبه کند به دست پیری |
از عشق دگر سخن نگوید |
تازنده کند دلش فقیری |
ای نقطه عطف راز هستی |
برگیر ز دوست جام مستی(94) |
خداوند کریم، کتاب کرامت (قرآن) را به وسیله ملائک مکرم بر رسول اکرم(ص) نازل نمود، «بایدی سفرة کرام بررة»(95)
جامی بنوش و بر در میخانه شادباش |
در یاد آن فرشته که توفیق داد باش(96) |
هر کس که اراده کرامات الهی را کرده باشد با این کتاب مکرم به سوی خداوند کریم حرکت می نماید«فمن شاء ذکره فی صحف مکرمه، مرفوعة مطهرة»(97) از کتاب کریم(قرآن) و بلند مرتبه و پاک هر کس بخواهد پند می گیرد.
قطره باده زجام کرمت نوشیدم |
جانم از موج غمت همقدم دریا شد |
مژده وصل به رندان خرابات رسید |
ناگهان غلغله و رقص و طرب برپا شد(98) |
این کتاب کرامت و انسان ساز، پیروانش را از ظلمت به نور هدایت می کند«کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور»(99) کتابی که بر تو (پیامبر صلوات اللّه علیک) نازل کردیم برای خارج کردن همه مردم از ظلمت به سوی نور است. و آن نور چیزی جز حقانیت و کرامت الهی نیست.«اللّه نور السموات و الارض»(100) خداوند نور آسمانها و زمین است.
غیر از در دوست در جهان کی یابی |
جز او به زمین و آسمان کی یابی |
او نور زمین و آسمانها باشد |
قرآن گوید، چنان نشان کی یابی(101) |
خلاصه کلام اینکه انسان برای رسیدن به کرامات الهی باید خود را از طریق قرآن در مسیر الهی قرار بدهد تا خداوند او را با عزت و احترام به جلو ببرد.
امواج حسن دوست چودریای بی کران |
این مست تشنه کام غمش درکرانه است |
میخانه در هوای وصالش طرب کنان |
مطرب به رقص و شادی و چنگ و چغانه است(102) |
این انسانی که به سوی کرامات الهی حرکت کرده است در واقع با همه هستی به سوی خداوند کریم می روند و همه غرق در دریای کرامات الهی هستند.
انسان کامل
انسانی که در مسیر کرامات الهی واقع شد در همین دنیا به آنجا می رسد که «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا»(103) هرگاه زکریای پیامبر(ع) به محراب (محل عبادت) مریم عذرا(س) می رفت در نزدش رزق شگفت آور می یافت، خداوند کریم در همین دنیا روزی بهشتی به انسان می رساند و سالک الی اللّه در این طریق به آنجا می رسد که: «سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی»(104) منزّه است خدای که پیامبرش را در یک شب از مسجد الحرام(مکه) به مسجد الاقصی(قدس) برد و از آنجا پیامبرش را به عرش اعلاء برد،«و هو بالافق الاعلی، ثمّ دنا فتدلیّ، فکان قاب قوسین او ادنی»(105) و آن رسول در افق اعلای کمال بود، آنگاه نزدیک آمد بر او (به وحی حق) نازل گردید(نزدیکی که) با او به قدر قوس و دو کمان یا نزدیک تر از آن شد. رسول اللّه صلوات اللّه علیه در آنجا حقیقت وحی را دید، هم چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان و زمین را دید.(106)
انسان در مسیر الهی آنقدر پیش می رود که به درجه نهایی کمالات انسانی می رسد و جانشین خداوند در زمین می گردد، «إنی جاعل فی الارض خلیفة»(107) من در زمین برای خود جانشین قرار خواهم داد.
امام خمینی فرمود: همه این مقامات با تقوای الهی حاصل می شود، کرامت در پناه تقوی و برتری به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است،(108) إن اکرمکم عند اللّه اتقاکم»(109) با کرامت ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، کرامت با تقوی حاصل می شود، هرچه تقوی بیشتر باشد کرامت بیشتر خواهد بود، هیچ استثنایی وجود ندارد، پیغمبر اکرم(ص) برای این که اتقای ناس بود، اکرم ناس بود، امیرالمؤمنین برای اینکه بعد از رسول اللّه اتقی الناس بود، اکرم الناس بود، نسب و سبب در کار نیست.(110) اسلام برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده، تقوا و تعهد به اسلام تنها ویژگی و برتری برای کرامت انسان است.(111)
انسان که اشرف مخلوقات خداوند است، رمز جاودانی اش تقوای الهی است که در پناه آن به کرامات الهی نائل می شود و جانشین خداوند بر زمین می گردد.
ای صوت رسای آسمانی |
ای رمز ندای جاودانی |
ای قلّه کوه عشق و عاشق |
وی مرشد ظاهر و نهانی |
ای جلوه کامل اناالحق |
در عرش مرفّع جهانی |
ای نقطه عطف راز هستی |
برگیر ز دوست جام مستی(112) |
انسان کامل نقطه عطف راز هستی است، به امید رسیدن بشریت به کمالات و کرامات اعلای انسانی که در آن روز همه انسان ها الهی باشند.