چکیده:
«احساس کهتری » از جمله احساس هایی است که تقریبا تمامی افراد با شدت و ضعف، با آن درگیرند.این احساس از یک سو، گران بهاترین انگیزه ای است که انسان را وادار می کند تا به تکامل خویش و راهکارهای رسیدن به کمال بیندیشد تا آن جا که مبنای حرکت و موجب گذر از کهتری به مهتری می گردد و از سوی دیگر، می تواند نقشی مخرب و ویرانگر داشته باشد و به صورتی دردناک در وجود فرد رسوخ یابد و به جای حرکت و گذر به مهتری، موجب رفتارهای نامطلوب و غیرعادی شود.احساس کهتری همچون سکه دورویی است که یک روی آن ارجمندی انسان را در پی دارد و روی دیگرش سقوط او را.بنابراین، موفقیت و عدم موفقیت انسان وابسته به چگونگی مواجهه با احساس کهتری است.
اما از آن جا که همه افراد از عزت نفس بالایی برخوردار نیستند، در مواجهه با احساس کهتری اقدام به جبران کاذب یا انحرافی می نمایند.مکانیزم فرار از واقعیت و روی آوردن به خیالات، گریز از مسؤولیت، خودنمایی و ریاکاری، جلب توجه، ترور شخصیت، تخریب دیگران و استفاده از غیبت - تهمت، استهزاء و...، روی آوردن به لذات موقت و مواد مخدر، روشنفکرنمایی و هویت باختگی، شبهه افکنی و سنت شکنی و ریاست طلبی نمونه هایی از جبران کاذب به شمار می آیند.
تحلیل مفهومی احساس کهتری
اصطلاحاتی نظیر «حس حقارت » و یا «خود کم بینی » و حتی «حس پستی » و نظایر آن، که در برخی از نوشته ها به چشم می خورد بار معنایی منفی دارد و در آن ها هیچ جنبه مثبتی لحاظ نمی گردد.بر خلاف واژه «کهتری » که در آن فقط بار معنایی منفی لحاظ نشده است. بدین روی، هم می تواند مخرب و ویرانگر باشد، هم می تواند محرک و سازنده.علاوه بر این، هیچ اصطلاح و تعبیری نمی تواند بهتر و دقیق تر از اصطلاح «احساس کهتری » که تمام خصوصیات لغوی اصطلاح خارجی Inferiority Feeling را دربردارد، با مفهوم اصلی مطابقت داشته باشد.
،ربر A. Reber,1985) و الحفنی A. M.Alhefny,1994) معتقدند که احساس کهتری احساس ضعف و ناتوانی ای است که از کودکی با فرد همراه است و با نقص بدنی یا روانی تشدید می گردد و فرد را دچار یاس و ناکامی می سازد. (1)
ریموند (J. Raymond, 1985) آدلر (A.Adler,1927) و برخی دیگر از روان شناسان احساس کهتری را گران بهاترین انگیزه ای می دانند که انسان را وامی دارد تا به تکامل خویش بپردازد. (2)
بنابراین، به طور خلاصه، می توان گفت: احساسی که در نتیجه شکست ها، طردشدن ها، ناکامی ها و نامقبول شدن ها پیش بیاید که فرد همه را برتر از خود و خود را فاقد استعداد بیابد، «کهتری منفی » است و احساسی که مبنای حرکت و گذر از موقعیت کهتری به مهتری گردد، «کهتری مثبت » و مفید می باشد.
مرز میان احساس کهتری و دیگر صفات اخلاقی مقارن
شخص کهتر واجد برانگیختگی، بدبینی، کم رویی، کناره گیری و برخی رگه های خلقی منفی است که همه برخاسته از حقارت و ناتوانی ای است که در خود احساس می کند.در نتیجه، نباید احساس کهتری با بعضی از صفات و ویژگی های اخلاقی دیگر نظیر تواضع مشتبه گردد.اگر کسی به جای حرف زدن، سکوت اختیار کند یا در برابر دیگران از خود تواضع و کوچکی نشان دهد یا برای اجتناب از نامحرم با وی ارتباط برقرار نسازد، نشان از احساس کهتری وحقارت نیست.در بعضی موارد، سکوت، ناسازگاری اجتماعی، تواضع، تنهایی و عدم ارتباط با دیگران کمال است و ارزش محسوب می گردد; چنان که در توصیه های رسول گرامی صلی الله علیه وآله به ابوذر آمده است: «ای ابوذر، همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد، و بیان خیر بهتر از سکوت است و سکوت بهتر از گفتار بد.» (3)
احساس حقارت و کوچکی گاهی در برابر خداست، به گونه ای که انسان خود را فقیر محض و خدا را غنی مطلق می شناسد و این زمانی است که انسان گستره دایره وجودی خدا را بی نهایت می بیند و خود را در نهایت حقارت که این، احساس حقارت نیست، بلکه عبودیت حق تعالی است.اما گاهی حقارت با تواضع مشتبه می گردد و این زمانی است که شخص در مقابل مردم کوچکی اختیارکندتا دچار خودمحوری نگردد.از این حقارت، به «تواضع » تعبیر می شود که عبارت است از: شکست نفسی که انسان خود را بالاتر از دیگری نبیند. (4)
تواضع موجب ذلیل شدن شخص در برابر دیگری نمی شود، بلکه سبب رفعت و عزت او می گردد; چنانکه پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله می فرماید: «تواضع بر رفعت و عزت انسان می افزاید.پس، تواضع اختیار کنید تا خداوند شما را سربلند گرداند.» (5)
تواضع، اعتماد به نفس
برخی از روان شناسان معتقدند که اگر انسان خویشتن را کم تر و بی ارزش تر از دیگران بشناسد، به «عقده حقارت » مبتلا می شود و در نتیجه نمی تواند با دیگران ارتباط برقرار کند; نمی تواند به خوبی صحبت کند، دچارشرم بیش از حد می گردد، اعتماد به نفس خویش را از دست می دهد، از اجتماع گریزان می شود و گوشه گیر می گردد.حال چگونه می توان بین تواضع و اعتمادبه نفس جمع کرد; یعنی هم تواضع پیشه کرد و هم روان خویش را سالم نگه داشت; هم خود را از دیگران کوچک تر دید و هم نشاط روانی خویش راحفظ نمود؟ (6)
به نظر می رسد منشا بسیاری از بیماری های روانی در انسان ها - بدون این که بخواهیم نقش خانواده و محیط را نادیده بگیریم - بی اعتقادی به وجود خداوند و اتکا نداشتن به منبع عظیم وحی الهی است.اگر انسان این نقطه اتکای اساسی و مهم را از دست بدهد، سیل حوادث و بحران های روانی او را فرا می گیرد و روان او آماج تیرهای آفات و امراض قرار می گیرد.اما اگر همه کنش ها و واکنش های خود را با موازین آسمانی تنظیم کند، از بسیاری آلام روانی نجات می یابد.از این رو، در روایات، تواضع به «خدایی بودن » مقید گشته است: (7)
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «من تواضع لله رفعه الله » ; (8) هر که برای خدا تواضع کند، خداوند سرافرازش می گرداند.
اگر تواضع انسان در برابر دیگران، فقط برای خشنودی خداوند باشد و عملش برای خداوند خالص گردد; هیچ حقارتی احساس نخواهد کرد.بدین روی، تواضعی پسندیده است که ناشی از اخلاص برای خداوند باشد، وگرنه تواضعی که ناشی از ضعف، شکست و خودکم بینی باشد هیچ ارزشی ندارد. (9)
بر اساس این تحلیل، باید گفت: اگر تواضع انسان در برابر دیگران تنها به دلیل عبودیت و اطاعت از فرمان الهی باشد، نه تنها موجب تضعیف نفس نخواهد شد، بلکه سبب افتخار انسان نیز می گردد.
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد. (10)
با توجه به تبیین عبودیت (حقارت انسان در برابر خدا) و تواضع (کوچکی در برابر دیگران برای خدا) مفهوم «کهتری » روشن می گردد: وقتی شخص خود را در مقایسه با دیگران ناتوان و ضعیف بشمرد و جرات اقدام بر کاری را در خود نبیند.
ربرمی گوید: هربازخوردانتقادی وعموما منفی به سوی خود کهتری و حقارت است.
کهتری ذاتی
نوعی کهتری از تولد تا مرگ با انسان همراه است.این کهتری موجب می گردد که انسان همواره کمال جو و استقلال طلب باشد.آدمی در دل و قلب، به کمال عشق می ورزد و دایم آن را آرزو می کند.علمای کلام و اخلاق این کمال طلبی را «فطرت » می نامند. گرچه در تشخیص «کمال » و این که «کمال در چیست » اختلاف نظر وجود دارد، اما این حقیقت غیرقابل انکار است که مردم به کمال عشق می ورزند، پس از نیل به هر مرتبه ای از کمال، به کامل تر از آن می اندیشند و وقتی به کامل تر رسیدند اکمل آن را طلب می کنند. این کهتری ذاتی سبب می شود که انسان در هیچ مرتبه ای از مراتب کمال، رحل اقامت نیفکند.بدین روی، انسان آگاهانه یا ناآگاهانه (خواسته و ناخواسته) عاشق کمال مطلق است و همیشه در مقایسه کمال با کمال مطلق، خود را ضعیف و ناقص می شمرد.در نتیجه، شعله عشقش فزون تر می گردد و حرکت مضاعفی آغاز می کند.
همچنین انسان هایی که آگاهانه این مسیر را می پیمایند، در مقایسه با کمال مطلق، خود را نقص مطلق می یابند و هر چه را واجدند از ناحیه کمال مطلق می بینند. این جاست که به «کهتری مثبت » می رسند و پی می برند که از خود هیچ ندارند و هرچه هست از ناحیه کمال مطلق است. (11) در قرآن کریم آمده است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله » (فاطر: 15) ; ای مردم، شما نیازمند به خدا - غنی مطلق - هستید.
این کهتری ذاتی پیوسته در انسان وجود دارد و او را وامی دارد تا در جست وجوی چیزی باشد که تصور می کند کمال است.علم جویی، زیبایی خواهی، قدرت طلبی و صفاتی مانند آن از همین حس کمال خواهی او سرچشمه می گیرد.
کهتری عرضی (مثبت)
انسان زمانی که پا به عرصه هستی می گذارد هیچ نمی داند.قرآن کریم می فرماید: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا» (نحل: 78) ; خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید.همین احساس موجب تحول جسمی و ذهنی وی، توسعه خود و غلبه بر ناتوانی ها می شود; بدین معنا کودک نوعی تمایل تسلط یابنده یا فایق شونده مربوط به تحول از خود نشان می دهد و این گونه به نظر می رسد که چنین تمایلی برای بنا کردن موجودیت معنوی و روحانی وی ضروری است و به پاس همین تمایل مشخص، بی آن که تنها به شناختن چیزهایی رضایت دهد که برای ارضای نیازهای آنی وی تکافو می کند، مایل است همواره بیش تر بشناسد و بیش تر بداند.بر این اساس می پرسد، می آزماید، جست و جو می کند، در همه چیز دخل و تصرف می نماید و دایم پا از حوزه ضروریات فوری فراتر می نهد و در هر لحظه، به افق والاتر و بالاتری می گراید.بدین گونه، حلقه رغبت های خود را گسترش می دهد و در راه به دست آوردن و فتح دنیایی که در آن غوطه ور است گام برمی دارد.اما از همان نخستین روزهای زندگی، موانعی غلبه نایافتنی سد راه توسعه وجود او می شود و دست رسی به هدف را تقریبا غیرممکن می سازد.کسانی که دارای عزت نفس بالایی هستند و از کهتری عضوی یا بدنی یا روانی رنج می برند، احساس کهتری در آنان به منزله منبعی تحریکی است که غریزه جنگنده آنان را به حرکت درمی آورد.گویی به ضعف خود می گویند: «فکر می کنی بر من چیره خواهی شد؟ اشتباه می کنی، من بر تو غلبه خواهم کرد! » و برای آن که بر ضعف خود غالب آیند، تنها به تلافی رضا نمی دهند، بلکه به «جبران مضاعف » می پردازند; بدین معنا که در راه این پیروزی، تمام نیرو و پشتکار خود را به کار می اندازند تا نه تنها ضعف همان عضو را از میان بردارند، بلکه آن را به صورت عضوی بیش ازحد معمول نیرومند درآورند.
نمونه بارز این جبران مضاعف، وضع دموستن (Demosten) ،خطیب مشهور یونانی، است. وی در نوجوانی الکن و کم رو بود، بعدها نه تنها بر این نقایص خود فایق آمد، بلکه بزرگ ترین ناطق عصرخودشد. (12)
الفرد آدلر در یک بررسی نشان داده است که 70 درصد نقاشان مشهور به یکی از نقایص بینایی مبتلا بوده اند.بدین روی، حس غلبه یافتن بر کهتری در بسیاری از موارد، موقعیت و شاه راه به دست آوردن قریحه و استعداد در آنان است. (13)
جبران کهتری با صفاتی عالی تر از نوعی که فقدان آن انسان را رنج می دهد، در واقع، بهترین و عالی ترین راه جبران شکست است.اما همواره وضع بدین گونه نیست; زیرا موانع متعدد و علل گوناگونی در مسیر تحول انسان خودنمایی می کند و راه تحول را ناهموار می سازند.در چنین زمانی است که احساس کهتری در انسان تشدید می گردد و آن را در وجودش به نوعی کهتری از تولد تا مرگ صورتی جانگدازمستقر می سازد.حال باید دید که فرد در برابر این رنج جانکاه چه واکنشی از خود نشان می دهد. چگونه می کوشد تا خود را از گریز آنان مصون بدارد؟
همان گونه که گفته شد افراد با عزت نفس بالا در چنین مواقعی، اقدام به جبران مضاعف نموده و بر کهتری خود غالب می گردند.اما برخی نمی توانند با کهتری خود به مبارزه برخیزند و بر آن چیره شوند تا به تعادل دست یابند.به عبارت دیگر، آنان نقص خود را پذیرفته و دچار ناتوانی و یاس می گردند.در این صورت، دچار کهتری مرضی می گردند.آدلر بر این باور است که بیش تررفتارهای نابهنجاروغیرعادی ریشه در این احساس کهتری دارد. (14)
کهتری مرضی (منفی)
آدلر (1870 - 1937 م.) روان تحلیل گر اتریشی و بنیانگذار روان شناسی فردی مقایسه ای و یکی از نظریه پردازان احساس کهتری است.او معتقد بود علت احساس کهتری مرضی می تواند هر نوع نقص بدنی، ذهنی و اجتماعی، حقیقی یا خیالی باشد. بدین سان علت اساسی کهتری حالت ذهنی و روانی است که به دنبال ناکامی ها و ناتوانایی ها به وجود می آید.
عوامل ایجادکننده احساس کهتری
الف - معلولیت های جسمی
احساس کهتری ممکن است به دلیل نقص بدنی و نارسایی جسمی باشد.یک نقص عضوی موجب می شود که فرد خود را ناقص تر از دیگران یافته، احساس کمبود کند.همان گونه که عشق به کمال در آدمی فطری است تنفر از نقص نیز فطری به شمار می آید.از همین رو، عیب و نقص مورد تنفر فطرت است.شخص وقتی خود را ناقص می یابد، دچار احساس تنفر از خود می شود، به گونه ای که خود را نمی پذیرد و باور نمی کند. (15)
شخص عاجز و یا ناقص در برابر نارسایی خود، در واقع، دو بار رنج می برد: یک بار وقتی خود را در محیط خویش در موقعیت کهتری می بیند و بار دیگر وقتی مورد تمسخر و استهزای دوستان و اطرافیان قرار می گیرد. (16)
افرادی که دچار کهتری مرضی هستند، مراقبت اطرافیان از آن ها، این انتظار را ایجاد می کند که مورد توجه و ترحم دیگران نیز واقع شوند و چنین افرادی هرگز توانایی های خود را به بوته آزمایش نمی گذارند و همین سبب می شود که یک ارزیابی منفی از خود داشته باشند. (17)
ب - عوامل خانوادگی
محیط خانوادگی به دو گونه احساس کهتری را، که در ابتدا چیزی عادی است، به صورت نامطلوبی تشدید می کند:
1.غوطه ور کردن کودک در موقعیت های آسان، نازپروردگی، محبت بیش از حد، چرخیدن پروانه وار والدین گرد فرزند و برآورده ساختن همه خواسته های او سبب می شود تا او فقط در فکر ارضای نیازهای اولیه زیستی باقی بماند و از شناخت نیازهای عالی و وجودی اش عاجزگردد.امتحانات الهی و مصایب می تواند رشد آفرین و موجب شکوفایی و به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته باشد، وگرنه در صورت نازپروردگی و عدم آمادگی در مواجهه با نگرانی های شدید، فرد ناتوان گردیده و مشکلش بیش تر و کهتری در وی تشدید می گردد.
2.بدرفتاری و طردشدگی از سوی والدین نیز موجب می شود تا برخی از کودکان هرگز محبت را تجربه نکنند، به معنای مثبت ارتباط با دیگران دست نیابند و در نتیجه، دچار انزوا و سرگردانی شوند.این افراد در مواجهه با مشکلات، به بزرگ کردن بیش از اندازه مشکل خود و نادیده گرفتن توانایی های خویش تمایل دارند تا از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنند.
ج - عوامل تربیتی
1.سرزنش: سرزنش کودک توسط برخی از مربیان در حضور هم سالان، انتظار بیش از حد توانایی از فرد، واگذار کردن تکلیف طاقت فرسا به او و تعیین اهداف بزرگ و دست نایافتنی موجبات احساس کهتری را فراهم می سازد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: «خدا رحمت کند کسی را که در نیکوکاری به فرزند خویش کمک کند.» پرسیدند: چگونه فرزند خود را در نیکی یاری نماید؟ حضرت در جواب، فرمودند:
«1.آنچه را کودک در حد توان خود انجام داده است، بپذیرد.
2.آنچه انجام آن برای کودک سنگین و طاقت فرساست، از او نخواهد.
3.او را به گناه و طغیان وا ندارد.
4.به او دروغ نگوید و در برابرش مرتکب کارهای احمقانه نشود.» (18)
2.مقایسه های بی جا: یکی از عوامل تشدیدکننده کهتری مقایسه های بی جاست.مسؤولان آموزشی و تربیتی باید به این نکته توجه کنند که مقایسه شخص با دیگری در حضور وی، حقارت و ناتوانی او را مضاعف می سازد و چنان اندوهی بر وی وارد می سازد که او را به واماندگی و جمود و انزوا سوق می دهد.
سخت گیری اولیای کودکان و توقعات نادرستی که فوق طاقت آن هاست موجبات احساس کهتری را فراهم می سازد.سطح مطالبات و خواسته ها باید با سن کودک، توان و استعداد او و با فضایی که در آن زندگی می کند مناسبت داشته باشد.بسیارند کسانی که کودک را بزرگ سال می پندارند و مطالباتی در سطح بزرگ سال از او دارند.همان گونه که توقعات بیش از حد توان، شخص را حقیر می سازد، اقدام به کارهای فوق طاقت نیز حقارت آور است.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «سزاوار نیست انسان باایمان موجبات خواری و حقارت خود را فراهم نماید.» عرض شد: چگونه انسان موجب خواری خود می شود؟ فرمودند: «به کاری دست می زند که قدرت انجام آن را ندارد.» (19)
پذیرش مسؤولیتی که انسان شایستگی آن را ندارد، گفتن سخنی که از آن بی اطلاع است و اقدام به کاری فوق طاقت از جمله عواملی هستند که حقارت و خواری به دنبال می آورد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «شایسته نیست مؤمن خود را حقیرسازد.» پرسیدند: چگونه کسی خودراذلیل می کند؟ فرمودند: «در کاری دخالت می کند که شایسته آن نیست وسرانجام، بایدازآن عذربخواهد.» (20)
از دیگر نتایج زیان بخش تکلیف ما لایطاق یا اقدام بر آنچه که فوق طاقت است، آلودگی به دروغ گویی است.رابطه بین دروغ گویی و احساس حقارت رابطه ای دوسویه است و شدت هر یک از این دو در یک دور باطل، شدت دیگری را در پی دارد.
دروغگویی - حقارت
«دروغ » عبارت از انعکاس و تغییر شکل عقده های حقارت و ترس به سایر حالات روانی است.به عبارت دیگر، عقده های روانی و ضعف های درونی فرد به صورت «دروغ » در شکل های گوناگون خودنمایی می کند.به هر نسبت که فرد، خانواده و ملتی بیش تر دچار ضعف و حقارت باشد، بیش تر دروغ می گوید. (21)
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «دروغ گو دروغ نمی گوید، مگر به سبب حقارتی که در نفس خود احساس می کند.» (22)
بدین سان، یکی از علل دروغ گویی کودکان، تحمیل تکالیف سنگین بر آن ها و داشتن توقع بیش از طاقت از آنان است.سخت گیری های اولیا و توقعات ناصواب، که فوق طاقت است، آن ها را به دروغ گویی می کشاند و این خلق ناپسند را در وجود آنان بیدار می سازد.
باید به گونه ای عمل کرد که آثار منفی مقایسه با دیگران موجب نگردد وجوه ارزشمند مقایسه در رقابت مثبت نادیده گرفته شود.اگر بین نقاط قوت و ضعف خود شخص مقایسه صورت گیرد و طرف مقایسه توانایی ها و مهارت های خود فرد باشد، نه شخصی دیگر، در این صورت، مقایسه رنج آور نخواهد بود و آثار مفیدی بر آن مترتب خواهد گشت.
تمایل به مقایسه خود با دیگری منشا دیگری از «کهترسازی » است.زمانی که داوری ها متوجه خود است تاثیرات منفی بیش تری دارد تا زمانی که این داوری ها متوجه دیگران می باشد.به نظر می رسد این ناهم گونی در داوری ناشی از این باشد که افراد در حالت های عاطفی منفی، تمایل دارند به جنبه های قابل انتقاد و نشانگر بی کفایتی خود توجه داشته باشند، در حالی که در همین زمان، نقاط قوت جزئی دیگران را بزرگ می نمایند.این افراد معمولا میزان موفقیت خود را بسیار کم تر از حد واقعی خود برآورد می کنند، در حالی که میزان موفقیت دیگران را زیاده از حد واقعی برآورد می نمایند. (23)
ریموند بر این باور است که احساس کهتری در نتیجه مقایسه خود با دیگران، هنجارها و استانداردها به وجود می آید.وی مقایسه را نقطه شروع بدبختی بسیاری از انسان ها دانسته است.البته توجه به این نکته لازم است که گاهی می توان مقایسه را ابزار کمال و برتری قرار داد; زمانی که متعلق مقایسه مورد توجه قرار گیرد.
پیامبرصلی الله علیه وآله می فرمایند: «در امور معنوی، خود را با بالاتر از خود مقایسه کردن و در امور مادی و دنیوی، با ضعیف تر و فقیرتر خود را مقایسه نمودن از علایم سعادت به شمار می آید.» (24)
انسان باید در مقایسه خود با دیگری در مسائل مادی و دنیوی به اشخاص پایین تر از خود بنگرد تا به مقام رضامندی و شکر نایل آید و حرص و طمع او به دنیا کاسته شود و در مسائل معنوی و الهی، به بالاتر از خود بنگرد تا آتش عشق او به کمال فروزان ترگردد وبرای دست یابی به آن ها حرکت را مضاعف سازد.
د - فقدان روابط اجتماعی
انسان از بدو خلقت فهمیده است که برای بقای خود و اجتناب از اضمحلال، باید به صورت گروهی زندگی کند و بدین سان، نخست در هسته زندگی، سپس در قبیله و امروزه در شهرها زندگی می کند، تا آن جا که در آن، هم کاری برای حفظ منافع فرد و جامعه، در حکم قانون درآمده است.
اولین کسی که با نوزاد تماس برقرار می کند و در تقویت بعد ارتباطی او نقش بسزایی دارد مادر است.این رابطه نخستین، که سنگ زیربنای ارتباط است، بر آینده فرد بسیار مؤثر است و همه زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد; زیرا هر حرفه ای مستلزم ارتباط است و اگر کسی این احساس را نداشته باشد، در ایجاد هر رابطه ای دچار مشکل خواهد شد.اگرچه این حس اجتماعی از آغاز با انسان همراه است، ولی کامل نیست و عامل اصلی تحول و تکامل آن، ارتباطهای مادر است; زیرا از منظر فیزیولوژیکی و روانی، او پیوستگی تنگاتنگی با کودک دارد.
دیگردوستی و انحلال خود میان بینی و ترک رفتارهای غیراجتماعی، مبنای تعادل است و پیشرفت انسانیت و بالتبع پیشرفت هر فرد را تضمین می کند.به وسیله مهارت های تربیتی مادر، تمایل کودک به ارتباط با دیگری برای نخستین بار در او بیدار می شود.اگر او بداند که این رابطه را چگونه در جهت همکاری پرورش دهد، تمامی استعدادهای مادرزادی و اکتسابی او در جهت حس اجتماعی متمرکز می شود.
برای پرورش ارتباط و مشارکت کودک، مادر دو وظیفه بر عهده دارد: نخست آن که حس زندگی اجتماعی را با القای فکر وجود هم نوعان در کودک بیدار کند و دوم آن که باید در طول نخستین سال های تربیت فرزند خود، رغبت او را به سوی دیگری هدایت کند، نه این که آن را در رابطه با خود متوقف سازد و تثبیت کند.
تحول فرد را زمانی می توان تضمین کرد که حس اجتماعی وی به قدر کافی گسترش یافته باشد.اگر من به پیشرفت دیگری علاقه مند باشم، فردیت من تضمین شده است. آن گاه می توانم برای دیگران مفید واقع شوم.اما اگر به خود بیندیشم، مطلقا در حل مسائل این جهان ناتوانم.
آدلر هیچ تعارضی بین فرد و اجتماع نمی بیند و معتقد است اگر جامعه طلبی فرد گسترش یافته باشد، فرد نه تنها خود را جزئی از دیگران، بلکه مرتبط با هستی می داند.درنظر افراد جامعه طلب مصلحت جامعه، منفعت فرد به شمار می آید. (25)
اگر فرد جامعه طلب نباشد، نمی داند در چه راهی باید حرکت کند.نخستین واکنش چنین فردی توجه بیش تر به خویشتن است تا به دیگری.
- تقابل مصالح شخصی با مصالح جمعی
آدلر توانست با اساسی ترین مفهوم، که هسته مرکزی نظریه اش بود - یعنی حس اجتماعی (ارتباط، مشارکت و عدم مشارکت) - به تبیین رفتارهای سازش یافته و پاسخ های سازش نایافته در زندگی بپردازد.درجه انحراف یعنی سازش نایافتگی با خواسته های همگانی و اجتماعی که مشخص کننده درجه و ماهیت اختلال های روانی است.
هر قدر فرد در روابط اجتماعی اش بیش تر مشکل داشته باشد، سازش نایافته تر است. چنین افرادی سازش نایافته در درجات گوناگون، معمولا هدفی را انتخاب می کنند که با هدف گروه اجتماعی مغایرت دارد.در نتیجه، نیروی خود را در یک جهان خیالی هدر می دهند; چون تلاش آن ها تغییر شکل واقعیت است; یعنی واقعیت آن ها مطابق با واقعیت جامعه خودشان نیست.به نظر می رسد همه تلاش فرد سازش نایافته به سوی هدفی متوجه است که با هدف های گروه اجتماعی مغایرت دارد و تمامی نیروی وی در جهانی مملو از توهمات واهی به هدر می رود.تضادی که وی را در برابر واقعیت مطلق قرار می دهد تنها یک کنش دارد و آن تغییر شکل واقعیت و دور کردن فرد از آن است. (26)
این مغایرت هدف فرد با گروه اجتماعی منجر به روان آزردگی (27) می گردد که ریشه در احساس کهتری دارد.چنین احساسی دیگر مبنای حرکت و پیشرفت نمی گردد، بلکه سد راه کمال و مهتری قرار می گیرد; زیرا راه انتخاب شده با راه اجتماع منطبق نیست. به عبارت دیگر، احساس گسترده کهتری در قلمرو واقعیت، موجب می شود که فرد شهامت خود را در حل مثبت مسائل حیاتی در جهت هم سازی با جامعه از دست بدهد.در این صورت، او به جای دنبال کردن کمال یا موفقیت، در جست وجوی هدف واهی ارزنده سازی شخصی خواهد بود.
پیامدهای احساس کهتری
زمانی که احساس کهتری در فرد شدت می یابد، برای کاهش آن و پیش گیری از خطرهای احتمالی، به راهکارهای دفاعی جبران متوسل می شود.گاهی جبران واقعی و حقیقی است و موجب کاهش احساس کهتری و دست یابی به تعادل می گردد، ولی در بسیاری از موارد، جبران ها، انحرافی و کاذب است.در این صورت، کهتری در یک دور باطل، نه تنها کاهش نمی یابد، بلکه به صورتی ویرانگر و مخرب تشدید می گردد.راهکارهای دفاعی کاذب و انحرافی عبارت است از:
الف - گریز از مسؤولیت
فرار از واقعیت و یا بروز ناکامی در مواردی به کار می افتد که جبران طبیعی و پیروز شونده امکان پذیر نیست و یا راه بر آن بسته است.در این صورت، انسان خود را دست خوش ناتوانی و شکست می سازد، نسبت به خود شک می کند و کمبود نیرو و جرات در وی احساس می گردد.در این صورت، در وادی شکست های پی در پی و متعدد در می غلتد و شکست های بعدی، احساسات نخستین را تحکیم می کنند.در چنین مواردی، نقشه زندگی بر پایه گریز از مسؤولیت و امتناع ناآگاهانه از هر نوع سعی و کوشش طرح ریزی می شود. (28)
ب - جبران خیالی
این نوع جبران، گریز در خیال بافی و حالات رؤیایی است.انسان از زندگی رؤیایی و خیالی آن اقتدار و توانایی را می خواهد که در زندگی واقعی نمی تواند به آن دست یابد.کدامیک از ما اگر در کودکی احساس خواری و سرافکندگی کرده ایم و نیروی جواب گویی به آن را در خود نیافته ایم، آرزو نکرده ایم که آن قدر نیرومند باشیم که حریف خود را مثل موم در چنگ خود بیابیم و آنچه برای کیفر وی می اندیشیم، در موردش اجرا کنیم؟ بسیارند کودکان و نوجوانانی که در عالم خیال، آرزو می کنند انسانی نامرئی باشند.نظیر این تخیلات همواره ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد.این تخیلات همیشه ناشی از خواسته های انسانی هستند و بیش از آن که به صورت افسانه ای گیرا و دلپذیر در ادبیات منعکس گردند، به شکلی غم انگیز و جانکاه سینه به سینه نقل می شده اند.نمونه های بارزی از این افسانه ها را در ادبیات می بینیم.
گاهی هم این خیال بافی ها چنان گسترش می یابد و به عالم واقع راه می یابد که فرد آن ها را تحقق یافته و واقعی می پندارد و این تخیلات چنان رنگ واقعی به عمل شخص می بخشند که گویی به طور ملموس و محسوس وجود دارند.برخی از احزاب، گروهک ها و مخالفان حکومت ها که از دور دستی بر آتش دارند و در حاشیه قرار گرفته اند، دچار چنین خیال های تحقق نایافته ای می گردند و باور می کنند که همه چیز با آن هاست.در نتیجه، به برخی اقدامات دست می زنند که با شکست و رسوایی هم راه است.
ج - کتمان کهتری و خودنمایی
وقتی بیمار از کهتری رنج می برد و نمی تواند با آن به مبارزه برخیزد و تعادلی در خود به وجود آورد، سعی می کند با کتمان کهتری و خودنمایی و ریاکاری، اطرافیان خود را نسبت به نظری که درباره وی دارند، فریب دهد; مثلا، زمانی که فاقد کمالات و خوبی هاست، با ریاکاری سعی می کند خود را واجد آن ها نشان دهد; همچون ترسویی که اگر مجبور باشد در محل دورافتاده ای در تاریکی و تنهایی شب ره سپرد، سوت می زند تا خود را با شهامت و بی باک نشان دهد.چنین افرادی با لاف زن یا دروغ سازی، به هر نسبت که احساس ناچیزی می کنند، می کوشند تا خود را درخشان تر و جالب تر جلوه دهند.جوانان شکست خورده ای که نتوانسته اند به تحصیلات عالی برسند یا یک موقعیت اجتماعی کسب کنند، از این خودنمایی بی بهره نیستند.
در دختران، این جلب توجه و خودنمایی به صورت هایی همچون لباس های تجملی، آرایش خیابانی، ادا و اطوار دانشجو و استاد درآوردن، روی آوردن به مد، حضور در اجتماعات جنجال برانگیز، حفظ چند اصطلاح علمی و غربی و به کار بردن آن ها در انتقادها و مخالفت ها، تغییر در صدا و در راه رفتن و مانند آن بروز می کند.
پسران ناکام مانده نیز با روی آوردن به تصاویر قهرمانان، آرایش شکل و موی خود به صورتی متفاوت با دیگران، پوشیدن لباس شهرت، تقلید از چهره های فوتبال و سینما، انجام کارهای متهورانه و ماجراجویانه در رانندگی، روی آوردن به دخانیات و ادای روشنفکران را درآوردن و انتقاد و مخالفت و شبهه افکنی توجه دیگران را به خود جلب می کنند.
جای تعجب این جاست که کلیه این وسوسه ها و اعمالی که برای سرپوش گذاشتن بر واقعیت ها از افراد سر می زند به آسانی با سهولت خاصی مورد قبول مردم واقع می شود و نه تنها این نکته در معاشرت های روزمره غالبا به وقوع می پیوندد، بلکه در صحنه سیاست نیز چه بسا بی خردانی که بر اثر ظاهر غلطنمای خود به کسب شهرت نایل می آیند و به نبوغ حرفه ای می رسند.همه داستان حالت نوکیسه ها و تازه به دوران رسیده ها را می دانند که چه سفره های رنگی و چه تجملات پر زرق و برقی در منازل به راه می اندازند.
روان شناسی راننده نیز شایان توجه است.مگر اتومبیل بهترین وسیله جبران نیست؟ کم فهم ترین، ضعیف ترین و کندترین فرد می تواند بدون هیچ زحمتی برای خود، وجهه قدرت و سرعت کسب کند و نیز در جاده ها و راه ها از لذت سبقت گرفتن بر دیگران سرمست شود.
کسانی که از کهتری رنج می برند غالبا چهره قوی نمایی دارند.نشان دادن نیرو و توانایی غالبا نشانه ضعف نهانی و اعتراف ناکرده است; زیرا آن که به واقع نیرومند است احتیاج ندارد زور بازوی خود را به رخ دیگران بکشد.از این رو، مشهور است که طبل توخالی پرصداست.بدین روی، انسان های ضعیف، کم مایه، ناتوان، شکست خورده و ناکام گرفتار هذیان بزرگ نمایی هستند.
البته این گونه کهتری نه تنها در افراد صادق است، بلکه در مورد اجتماعات و حکومت ها نیز مصداق دارد، دولت هایی که خود را تا دندان مسلح کرده و دایم از قراردادهای نظامی سخن به میان می آورند و هر روز آلات و ادوات نظامی خود را به رخ کشورهای هم جوار می کشند، غول های آهنین نمایی هستند که پای چوبین دارند.این حکومت ها همه جا را سنگر دشمن می بینند.ازاین رو، برای حفظ حکومتشان، تمام اهتمام خود را صرف مسائل نظامی می کنند و تعجب این جاست که مردم غالبا در تحلیل این مساله دچار اشتباه می گردند و این انباشتن باروت در انبارها را یک نقطه قوت به حساب می آورند.
د - تخریب دیگران و استفاده از اصل نسبیت
وقتی کسی نمی تواند خود را مسلط و برتر سازد، در این صورت از کاربرد ابتدایی اصل نسبیت استفاده می کند; دیگران را پایین می آورد، به خصوص آن هایی را که نسبت به او شک می کنند و یا به عکس، نسبت به آن هاکدورتی دردل احساس می کند.در این صورت، همواره در کمین رفتار و جزئیات زندگی آن هاست و اگر کوچک ترین خطایی از آن ها سرزند، آن را با تمسخر بزرگ می کند و آنان را در برابر دیگران مورد استهزا قرار می دهد.گاهی حتی اگر این افراد هیچ عیب و نقصی هم نداشته باشند، برای آن ها عیوبی می تراشد و این جاست که زبان بهتان و افترا باز می شود.
اما نباید فراموش کرد که یک نفر مردم آزار و عیب جو بیش تر دوست دارد خود را بالا برد و برتر جلوه دهد تا آن که به دیگری لطمه ای بزند.انسان های بی شخصیت، کم ظرفیت و عاجز برای هم سطح ساختن خود با دیگران یا برتر ساختن خویش، اقدام به ترور شخصیت نموده و دست به تهمت، غیبت، استهزا، نسبت دادن القاب زشت، شایعه پراکنی و دروغ پردازی می زنند.
امام علی علیه السلام می فرماید: «الغیبة جهد العاجز» ; (29) غیبت نهایت تلاش فرد عاجز و حقیر و ناتوان است.
کسی که استعداد موفقیت و برتری را در خود نمی بیند به ابزارهای آلوده برای تضعیف و تخریب دیگران متوسل می شود تا آن ها را از چشم دیگران بیندازد و با خود همانند و همدم سازد.
ه- روی آوردن به مواد مخدر و کام جویی های موقت
روی آوردن به تجملات و لذت ها موقتا فکر مشکلات را از ذهن می راند، افراد کهتر به دلیل شکست های پی در پی احساس می کنند که باید سطح ارزشی خود را بالا ببرند.اما از سوی دیگر، خود را برای اصلاح رفتار یا تغییر جهت اساسی نالایق حس می کنند. نوشیدن الکل، استعمال موارد مخدر، کام جویی های جنسی و در نهایت، جست وجوی انبوهی از هیجان ها وتفریحات دربزرگ سالان غالبا واکنش هایی است که به دنبال پایین آمدن سطح «تعیین ارزش خود به وسیله خویش » به وقوع می پیوندد.آنچه در این زمینه بروز می کند به صورت پرخوری، دزدی، احتیاج به تفریح، استمنا و مانند آن است. یک رابطه متقابل و دوسویه بین کهتری و جبران های کاذب وجود دارد که هر کدام موجب افزایش یافتن دیگری می گردد.
کلیه تجسسات جبرانی که بدین دلیل در اجتماع در دسترس افراد قرار می گیرد اثرات شومی در تعادل بعدی آن ها دارد.آدمی با تن دردادن به این جبران ها مرتکب خطایی می شود که به خودی خود یا در نتیجه آن، احساس کهتری در وی تحکیم می گردد و احتیاج به جبران در وی رو به فزونی می گذارد و سرانجام، «دور باطل » برقرار می گردد و همین غالبا مبنای «تخدیرطلبی » یا استعمال مواد مخدر و تنزل های تدریجی گوناگون است.
و - روشن فکرنمایی و هویت باختگی
افرادی که از کهتری رنج می برند، فاقد اعتماد به نفس اند و دارای وابستگی شدید، فردیت باختگی، عدم استقلال و بی هویتی هستند.صفات منفی دیگری نیز در هر دوره به صورت های متنوعی در آن ها بروز می کند: مثلا، در دوران کودکی، جدا شدن از والدین، ترس از مدرسه، کم رویی و در نوجوانی و جوانی، انزوا و در بسیاری از موارد، روی آوردن به تمدن ها و فرهنگ های دیگر شکلی از جبران کهتری است.آنان به دلیل این که خود را در فرهنگ و جامعه خویش ناتوان و شکست خورده می پندارند، ادعا می کنند که جامعه سنتی پاسخگوی نیازهایشان نیست.در نتیجه، به جامعه نوین و فرهنگی فراتر و ماشینی تر از جامعه خود می اندیشند.این بی هویتی معمولا در کردار و گفتارشان به خوبی پیداست.آن ها در سخنانشان از کلمات و واژه های غربی زیاد استفاده می کنند، اسامی غربی را می پسندند، غذاهای آن ها را تبلیغ می کنند، خود را روشن فکرانی می دانند که حصارهای درون را شکسته و به مرزهای برون راه یافته اند، به عقیده شان غرب بهشت برین است و در هر محفل و مجلسی از قوانین و آداب آن ها می گویند و بدی ها و ضعف های آن ها را کتمان می کنند.بسیاری از این بیگانه پرستی ها و دل بستن به اجانب نشان از بی هویتی و خودباختگی و عدم اعتماد به خویشتن است که با شنیدن وصف اجانب شیفته آن ها می گردند و بر این باورند که بدون اتکا به آن ها نمی توان زندگی کرد.نقش چنین افراد کهتر و حقیری در سه نهضت اخیر ایران (مشروطه، صنعت نفت و انقلاب اسلامی ایران) کاملا مشهود است.آن ها تمام تلاش و کوشش خود را صرف وابستگی به قدرت های بیگانه می کنند; چنان که گویی هیچ ماموریتی جز وابسته کردن مردم به بیگانگان ندارند; فکر می کنند که با این وابستگی و روی آوردن به اجانب، کهتری شخصی و اجتماعی خود را جبران نموده و به مهتری رسیده اند.ذکر تمامی ویژگی های افراد کهتر در خور این مقال نیست.اما در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود:
1.شبهه افکنی و سنت شکنی: روشنفکرنمایان کهتر در ابتدا، برای جلب توجه، به نقد قوانین فرهنگی، مذهبی و سنتی جامعه خودپرداخته و در مقابل، از قوانین و فرهنگ اجانب تعریف و تمجید می کنند، از الفاظ و واژه های کلی استفاده نموده، هیچ گونه تعریف صحیحی از آن ها ارائه نمی دهند و حاضر نیستند واژه ها را مقید بیان کنند.آن ها از این اطلاق گویی دو هدف را دنبال می کنند: یکی جذب هواداران بیش تر و کسب محبوبیت و شهرت در بین گروه ها و احزاب و دیگر فرار از انتقاد و پاسخ گویی به مخالفان.به عنوان مثال، با استفاده از واژه «آزادی » - به نحو مطلق و نه مقید - از یک سو هواداران و احزاب بیش تری را می طلبند و از سوی دیگر، در پاسخ به انتقاد مخالفان، منظور خود را هرگونه خواستند بیان می کنند; آنان درتحقیقات، خود را ملزم به استفاده از کتب و منابع لاتین می دانند، هر چند منابع عربی و فارسی غنی تر در اختیار داشته باشند; در سخنرانی ها، از واژه های نو و جذاب مصطلح در فرهنگ غرب استفاده می کنند و به طور خلاصه، سبک زندگی، لباس پوشیدن، نام گذاری فرزندان، حتی کوچه ها و خیابان ها را به شکل غربی می پسندند.مناسب است در این جا به سخن امام خمینی رحمه الله در وصیت نامه شان به ملت شریف ایران، توجه کنیم.ایشان می نویسند: «از جمله نقشه ها، که مع الاسف تاثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است، به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند، را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرایض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند و قصه این امر غم انگیز طولانی و ضربه هایی که از آنان خورده و اکنون نیز می خوریم، کشنده و کوبنده است.و غم انگیزتر این که آنان ملت های ستمدیده زیرسلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی باور آوردند و به قدری ما را از پیشرفت های خود وقدرت های شیطانیشان ترسانده اند که جرات دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم، بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار - اگر داشتیم - نویسندگان و گویندگان غرب و شرق زده بی فرهنگ، آن ها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مایوس نموده و می نمایند و رسوم و آداب اجنبی را - هر چند مبتذل و مفتضح باشد - با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی، آن ها را به خورد ملت ها داده و می دهند...فی المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژه فرنگی باشد بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته و گوینده و نویسنده آن را دانشمند و روشنفکر به حساب می آورند و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژه غربی و شرقی اسم گذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب و اگر واژه های بومی خودی به کار رود مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود.کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند مفتخر و اگر نام خودی دارند سربه زیر و عقب افتاده اند.خیابان ها، کوچه ها، مغازه ها، شرکت ها، داروخانه ها، کتابخانه ها، پارچه ها و دیگر متاع ها، هر چند در داخل تهیه شده، باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند.فرنگی مآبی از سر تا پا و در تمام نشست و برخاست ها و در معاشرت هاو تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت، و درمقابل آداب ورسوم خودی، کهنه پرستی و عقب افتادگی است.در هر مرض و کسالتی ولو جزئی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطباء دانشمند خود را محکوم و مایوس کرد.
رفتن به انگلستان و فرانسه و امریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است.بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن و در مقابل تعهد به این امور نشانه عقب ماندگی و کهنه پرستی است...اگر خودی خود را بیابد و یاس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در دراز مدت، قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسان های شبیه به اینان به آن رسیده اند، شما هم خواهید رسید، به شرط اتکال به خداوند تعالی و اتکا به نفس و قطع وابستگی به دیگران.» (30)
اما چگونه می توان این دوگانگی را برای روشن فکران سرا تا پا کهتر و حقیر تبیین کرد که آداب خرافی همچون برگزاری چهارشنبه سوری، نحوست سیزده، برگزاری شب یلدا و مانند آن را علایم تمدن و تجدد می شمرند، اما آنچه را مربوط به مذهب و معنویات است همچون عزاداری حسینی بن علی علیه السلام کهنه پرستی و عقب ماندگی می دانند؟ به طور خلاصه، می توان گفت: روی آوردن به مظاهر تمدن غرب به هر شکل و صورتی که باشد، جبرانی است بر کهتری و حقارتی که فرد در خود احساس می کند.
2.ریاست طلبی: یکی از ابزارهای دفاعی که فرد کهتر به کار می برد، تلاش برای به دست آوردن و چنگ زدن به کرسی ریاست است.بسیارند کسانی که ریاست و قدرت را جبران کهتری می دانند و این صدرنشینی و بالارفتن ظاهری را پوشش کتمان پستی و حقارت درون خود می دانند.می توان واکنش های دیگری را نیز که به صورت جزیی ترازافرادکهتر بروز می کند مطرح کرد.
نکته قابل توجه این که واکنش هایی که آدمی در برابر کهتری خود انجام می دهد خواه ناخواه در تخفیف یا تقلیل کهتری وی مؤثر واقع می شود، ولی همیشه وضع بر این منوال نیست و زندگی را نمی توان مانند یک معادله ریاضی دانست; زیرا گرچه نمی توان دوام احساس کهتری را توجیه کرد، اما باید پذیرفت که حتی کهتری احساس شده در خردسالی در دل انسان باقی می ماند و رهنما و رهبر دایمی رفتار او می گردد.تاریخ، آینه تمام نمای بسیاری از کهتری هاست: ناپلئون بناپارت، جاه طلب، شرمگین از شرایط پست زندگی خود و قامت کوتاه خود، از ترس آن که مبادا به آنچه کبر و غرور وی می طلبد هرگز نرسد، در شانزده سالگی، حتی به فکر نابودی خود نیز می افتد.اما بخت با وی یار می شود، ولی هرگزعطش شهرت طلبی او تسکین نمی یابد تا جایی که قاره اروپا را به خون و آتش کشاند.آیا این شعله ناشی از آتش خفت و خواری او نبود که در گذشته در قلب کودکانه اش مشتعل گردیده و در تمام مدت زندگی سراپای وجود وی را در نیاز به تسلط و تفوق نگه داشته بود؟ آیا این گونه سرافکندگی ها در کودکی چنگیز و تیمور و دیگر سرسلسله های حکومت های مستبد ریشه نداشت؟ آیا سیاستمداران وابسته و روشن فکران بیمار، که ابرهای تیره کهتری بر تمام وجودشان سایه افکنده است، به عنوان جبران کهتری، دین، میهن و ملت خود را به قدرت های بزرگ نفروخته اند و موجبات انحراف نهضت ها و انقلاب های بزرگ تاریخ را فراهم نکرده اند؟ چه ارزش ها و اهداف مقدسی که فدای مطامع کهترهای تاریخ گردیده و چه شهدای والامقامی که در اثر کهتری فرومایگان پست، جان خویش را تقدیم نموده اند.
پی نوشت ها:
1- Eysenck, H.J.(1975). Encyclopedia of Psychology / Reber.A.S. (1985), Dictionary of Tehran: Growth press.
-الحفنی، عبدالمنعم (1994) موسوعة علم النفس و تحلیل النفس، مکتبة المدبولی القاهرة
2- Raymond, J.G (1996), Gonclse encyclopdia of psychology, secind edition Gohn Wily anb sons. / Adler, A.(1927) , Individual Psychology, London, Kegan Paul.
3- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 86، باب 4، روایت 2
4- ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 211
5- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 18، ص 417، باب 4، روایت 2
6-7- محمدتقی مصباح، ره توشه، ج 2، ص 66
8- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 189
9- محمدتقی مصباح، پیشین، ص 67
10- پروین اعتصامی، دیوان اشعار
11- Reder, A S., Dictionary of Psychology (Tehran, Growth, Press, 1985)
12- ر.ک.به: امام خمینی رحمه الله، چهل حدیث، بحث فطرت، ص 182 - 183.حدیث 11
13-14- ر.ک به: محمود منصور، احساس کهتری، تهران، دانشگاه تهران
15- امام خمینی رحمه الله، پیشین، ص 185، حدیث 11
16- محمود منصور، پیشین
17- Henry. T. S. Five Pields of Striving for Significance Alfred Instiute of Sanfrancisco.
18- محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 6، ص 50، روایت 6
19- ملامحسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 108
20- محمدبن یعقوب کلینی، ج 5، ص 64
21- محمدتقی فلسفی، کودک از نظر تربیت و وراثت، تهران، هیات نشر معارف اسلامی، 1363
22- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 100
23- محمود علیپور، بررسی اثر خلق بر حافظه، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد، تهران، انستیتو روان پزشکی دانشگاه تهران، 1373
24- علی مشکینی، مواعظ العددیه، ص 121
25- Miller. A (1992)
26- پریرخ دادستان، «آدلروآدلرنگری » مجله روان شناسی، سال اول، ش 40
27- Psychotic.
28- پریرخ دادستان، پیشین
29- نهج البلاغه، حکمت 453
30- امام خمینی رحمه الله، وصیت نامه الهی سیاسی.