ماهان شبکه ایرانیان

مصاحبه علمی (۱) ؛ دکتر صادق آئینه وند، حجة الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری

اگر امر پژوهش در طول تاریخ به معنای عام در نظر گرفته شود، از نیمه دوم قرن دوم هجری فعالیت های چشم گیری در جوامع شیعی مشهودند

چکیده

اگر امر پژوهش در طول تاریخ به معنای عام در نظر گرفته شود، از نیمه دوم قرن دوم هجری فعالیت های چشم گیری در جوامع شیعی مشهودند. و پس از انقلاب اسلامی ایران تحولات قابل توجهی در پژوهش ها و آثار فکری شیعیان پدید آمده اند. با این وجود، ابعاد ناشناخته ای وجود دارند که باید مورد توجه قرار گیرند، از جمله این موارد، تهیه طرح جامع و استراتژی روشن با رویکرد جدید جامعه شناسانه و با استفاده از منابع دست اول و همچنین توجه به مسئله مهم «جغرافیای تاریخی و انسانی تشیّع» با تدوین یک اطلس جامع است.

شیعه شناسی: ضمن تشکر، به خاطر فرصتی که در اختیار این نشریه قرار دادید، لطفا بفرمایید حضرت عالی پیشینه پژوهش در تاریخ توسط شیعه را به طور کلی چگونه ارزیابی می کنید؟

آئینه وند: سؤالی که فرمودید خیلی کلی و وسیع است، منتها می توانیم آن را به مقاطع گوناگون تقسیم کنیم. اگر امر پژوهش را به معنای عام در طول تاریخ اسلام در نظر بگیریم، از نیمه دوم قرن دوم هجری فعالیت های خوبی در شیعه می بینیم. این حرکت، حرکتی است که در مراکز علمی و حلقه های تدریس شیعه در بصره و کوفه و مناطق دیگر شروع شد. فعالیت های خیلی خوبی هم بودند. شاعران برجسته و اندیشمندان و متفکران خوبی در این عصر ظهور کردند. عصر دیگری که می توانیم نام ببریم، عصر پایان قرن چهارم هجری است که در آن هم تحوّل بسیار خوبی را شاهدیم. در تاریخ تحقیقات شیعه، آثار ارزشمند فکری، فقهی، کلامی، تاریخی، حدیثی، و تفسیری از این مدخل وارد میدان شدند. البته اگر دقیق نگاه کنیم، بخش عمده ای از تحقیقات جهان اسلام بر دوش دانشمندان شیعه بوده است، چه در حوزه های معرفتی و فلسفی و کلامی، چه در حوزه های تاریخی و چه در حوزه های ادبی و فکری. در ادبیات، اصلاً صبغه، شیعی است. وقتی می خواهند عظمت یک شاعر را بیان کنند می گویند: «تَرَفَّض فی شِعْرِه»؛ یعنی در شعرش رنگ و بوی شیعی دارد؛ یعنی فوق العاده است. یاقوت حموی می گوید: اصلاً غالب اصحاب سیره مغازی شیعه بودند؛ یعنی بخش عظیمی از سیره و مغازی و کارهایی که توسط اخباریان انجام گرفته از سوی شیعیان نوشته شده است. پس شیعه نقش عظیمی در تاریخ و فرهنگ و تمدن اسلامی دارد.

در نیمه دوم قرن اول هجری، که فعالیت ها شروع شدند، اولین سیره نگاری در تاریخ از سردسته و رئیس مکتب تاریخ نگاری عراق، عبیدالله ابی رافع، است؛ خزانه دار حضرت علی علیه السلام و اولین مورّخی که تاریخ را به معنای دقیق کلمه به کار گرفته است. ابن اسحاق شیعه است و سیره اش معروف است. اولین مغازی نویس برجسته، که آثارش مورد توجه است، واقدی شیعه است. بنابراین، مورّخان و سیره نگاران و اصحاب معرفت در حوزه فرهنگ اسلامی، سرآمدهایشان شیعه بوده اند. البته دانشمندان غیرشیعی دیگری نیز هستند که صاحب نقش و موقعیت هستند که این موضوع در جای خودش بحث باید شود.

شیعه شناسی: در ادامه سؤالی که مطرح شد، شاید مناسب تر این باشد که به پژوهش ها و مطالعات و تحقیقات عصر حاضر توجهی بکنیم. امروزه اولاً، در چه حیطه هایی در ارتباط با تاریخ تشیّع می توان قلم زد و پژوهش کرد؟ ثانیا، وضعیت پژوهش را در عصر حاضر چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا محققان و پژوهشگران به نحو مطلوب به ابعاد تاریخ تشیّع توجه کرده اند، یا همچنان زمینه هایی وجود دارند که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند؟

آئینه وند: پس از انقلاب اسلامی ایران، تحوّلی در پژوهش شیعه و نگارش آثار فکری توسط شیعه پدید آمد، بخصوص در ایران، عراق و لبنان و حتی در شبه قارّه؛ مثلاً، آثاری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه شیعی، در تاریخ، ادبیات، اجتماعیات، مسائل فلسفی و فکری، در آثار سیاسی و حکومتی در لبنان پدید آمده، این حجم و تنوّع از آثار اصلاً سابقه نداشته است. برای نمونه، کارهایی را که شیخ مهدی شمس الدین پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن انجام داده است، وقتی با هم مقایسه کنیم، می بینیم قبلاً بیشتر در مسائل تاریخی و گذشته می نوشت و بعدا آثارش کاملاً جنبه سیاسی، حکومتی و مدیریتی دارند. ایشان کتاب های مهمی نوشته است. یا آثاری که علاّمه فضل اللّه یا علاّمه سیدجعفر مرتضی نوشته اند، تمام این آثار متأثر از انقلاب اسلامی اند. این تحوّل در حوزه نشر شیعه، بخصوص در لبنان، پدید آمد و در جهان اسلام منتشر شد.

بخش عظیمی از آثار هم در عراق، پس از انقلاب اسلامی عرضه شد. بخشی از نخبگان عراقی شیعی که توسط حکومت بعثی رانده شدند، در حوزه علمیه قم حرکتی در فکر و اندیشه ایجاد کردند که این تحوّل را به عنوان «مکتب عراقیان مهاجر» نام می نهیم. آثار بسیار خوبی از آنان در تاریخ، ادبیات، مباحث سیاسی و فکری نوشته شده و ترویج یافته اند. این تحوّل هم از برکت انقلاب اسلامی است.

در ایران هم وقتی مقایسه می کنیم، چه در فقه حکومتی و چه در فقه سیاسی شیعی، تحوّل شگرفی را شاهدیم. ما پیش تر فقه سیاسی شیعه نداشتیم؛ زیرا ما الأحکام السلطانیه، آن جور که فقهای اهل سنّت نوشته اند، نداشتیم. از قرن چهارم هجری به این طرف، متفکران و فقهای اهل سنّت، که برای عبّاسیان کار می کردند، آثاری در فقه سیاسی نوشته اند به نام «الاحکام السلطانیه» و «الولایات الدینیة». ولی ما در شیعه این آثار را نمی بینیم؛ چون در گذشته مدیریت جامعه در دست ما نبود، ولی پس از انقلاب اسلامی آثار و فعالیت های زیادی در باب حکومت و مدیریت در اسلام نوشتیم و کتاب های الأحکام السلطانیه به سبک شیعی تدارک دیدیم که این آثار با حضور حضرت امام و با آثار ایشان شروع شد و دیگران هم به این آثار تأسّی کردند و آثار ارزشمندی در حوزه ای که پیش از انقلاب اسلامی در آن فقیر بودیم پدید آمده اند. در حوزه تاریخ اسلام، تحوّل عجیبی شروع شده است که اگر با قبل از انقلاب مقایسه کنیم، می توانیم بگوییم: ما پیش از انقلاب، دو یا سه کتاب بیشتر در تاریخ اسلام نداشتیم، ولی اکنون بیش از 60 کتاب در مورد تاریخ اسلام منتشر شده اند و افزون بر آن، آثار دیگری به زبان های گوناگون در حوزه های معرفتی و تمدنی تألیف شده اند. پس این تحوّل، اثر مبارکی است که پس از انقلاب اسلامی به وجود آمده.

شیعه شناسی: در زمینه تاریخ تشیّع، دیدگاه های گوناگونی قابل بحث و بررسی اند؛ مثلاً، به لحاظ نهاد رهبری شیعه، توجه به تاریخ ائمّه علیهم السلام لازم است. به لحاظ وضعیت سیاسی شیعه، توجه به قیام ها و سکوت ها و تقیّه ها و خفقان ها و در مجموع، توجه به وضعیت سیاسی شیعه در ادوار گوناگون و نیز به لحاظ فرهنگی، بخصوص توجه به خدمات علمی و نقش تمدنی شیعه و به ویژه توجه به خدمات عالمان شیعه در عصر حضور و غیبت، لازم است. به هر حال، حیطه های وسیعی را می توان در پژوهش مربوط به تاریخ تشیّع لحاظ کرد. سؤال این است که در ارتباط با تاریخ ائمّه علیهم السلام ، تصور می شود کارهای لازم و کافی صورت گرفته است و شاید دیگر نیاز نباشد محققان مجددا به این حیطه بپردازند. به نظر حضرت عالی، در ارتباط با تاریخ ائمّه علیهم السلام چقدر نیاز است محققان فعالیت کنند؟ و اگر لازم است، با چه نگاه جدیدی و چه ابعاد ناشناخته ای؟

آئینه وند: خوش بختانه اکنون در حوزه علمیه قم، مراکز تحقیقاتی خوبی قریب یکصد مرکز شروع به کار کرده اند، اما این ها پراکنده کار می کنند. لازم است همان گونه که رهبر معظّم انقلاب اسلامی فرمودند جنبش نرم افزاری شروع شده است بخشی هم به سیره بپردازد و به این نتیجه برسیم که یک نگرش روشمند به سیره داشته باشیم. باید بر اساس سیره ائمّه علیهم السلام ، که در بطن و متن و در حقیقت تاریخ نهفته است، کار کنیم و تحقیق کنیم تا یک سیره مدوّن بنویسیم؛ چون سیره هایی که قبلاً نوشته شده اند، حاشیه ای اند. اکنون باید سیره حکومتی و حاکمیتی نوشت. این کار از زوایا و ابعاد گوناگون برای نسلی که می خواهد حکومت اسلامی را به عنوان یک الگو در جهان معرفی کند، لازم است. بنابراین، من پیشنهاد می کنم طرحی با نگرش به سیره با رویکرد جدید جامعه شناسانه و با استفاده از منابع دست اول و با یک استراتژی روشن درافکنده شود. ما باید سیره را بازنگری کنیم. سیره ای که اشاره می کنیم، سیره حکومتی، سیره حاکمیتی، سیره اخلاقی، سیره مدیریتی و سیره اقتصادی را دربر می گیرد. پیشنهاد بنده این است که مرکز «شیعه شناسی»، زیر نظر دانشمند گران قدر حجة الاسلام والمسلمین دکتر تقی زاده، که علاوه بر مراتب علمی حوزوی، تنها استاد جامعه شناسی دینی ایران اند، این کار را به صورت یک پروژه جدید به محققان جدیدی که در حوزه هستند، واگذار کنند. بحمداللّه با تأسیس دکترای «تاریخ اسلام» و ان شاءالله در آینده، «تاریخ شیعه» ما خواهیم توانست از محققان این رشته ها استفاده کنیم و یک تدوین جامع انجام دهیم. «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله » نیز فعالیت های خوبی در ابعاد تاریخی و بخصوص در پژوهش های تاریخی انجام داده است.

شیعه شناسی: به سیره اشاره کردید که مورد بسیار خوبی است و این ضرورت توسط بعضی از پژوهشگران هم احساس شده است. طبعا مراد شما از «سیره» همان معنای دقیقی است که مرحوم شهید مطهّری نقل کرده اند؛ یعنی توجه به اصول حاکم بر رفتار ائمّه علیهم السلام . آیا در گذشته تاریخی و توجه تاریخ نویسان، در شیعه چنین نگاهی وجود نداشته است، یا تفاوتی بین نگاه به سیره در بین سیره نویسان اولیه و آنچه مرحوم شهید مطهّری مطرح کردند، وجود دارد؟

آئینه وند: سیره ای که ما می شناسیم، در طول تاریخ اسلام معانی آن عوض شده است؛ مثلاً، سیره ای که بحث می شود و توسط سعید بن مسیّب و ابان بن عثمان و عروة در قرن دوم هجری مطرح شد، شامل همان ابعاد گوناگون رفتار و کردار و اقوال و زندگی و تعامل اجتماعی است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام به یادگار مانده است، ولی با آمدن ابن اسحاق، که در حقیقت یک حرکت نو در تاریخ انجام داد، تحوّلی به وجود آمد و «تاریخ» به معنای مستقلی مطرح گردید و سیره از حالت جامعیت خود خارج شد و صرفا به مباحث تاریخی درباره رفتار رسول خدا و اصحاب ایشان منحصر می شود.

برداشت دیگری هم از سیره وجود دارد که به عنوان «سِیَر» مطرح می شود. در مکتب تاریخ نگاری شام، که در آن سیره را در معانی جمع به کار می برند و به معنای «فقه روابط بین الملل اسلامی» است، امویان می گفتند: ما متخصص روابط اسلامی هستیم و فتوح در شام را ما موجب شدیم؛ چون آن ها خودشان ضعف داشتند و در غزوات نبودند. بنابراین، می خواستند با طرح «سِیَر» جبران کنند.

معنای دیگری هم از سیره هست که استاد شهید مرتضی مطهّری به آن اشاره کرده اند و آن سیره جامعی است که ما اکنون در این برگشت به سیره دوباره باید دنبال آن باشیم؛ چون ما در حال حاضر، در نگارش فقه الدولة و الاحکام السلطانیه ها در شیعه، سیره جامعی می خواهیم که رفتار اقتصادی، سیاسی، مدیریتی، خانوادگی و شئون اجتماعی را از طریق ائمّه اطهار علیهم السلام و مطابق اقتضای حال تبیین کنیم.

شیعه شناسی: اشاره شد به اینکه حیطه های متفاوتی در ارتباط با تاریخ تشیّع قابل فرض هستند. از جمله حیطه هایی که به نظر می رسد توجه به آن ضروری است و شاید هم کمتر به آن پرداخته شده، مسئله «تشیّع در مناطق شیعه نشین»، یا به عبارتی، «جغرافیای تاریخی و انسانی تشیّع» است؛ مسئله ای که می توان ریشه آن را در عصر حضور دنبال کرد، اگرچه در عصر غیبت، بیشتر؛ چون هر چه از عصر غیبت به این طرف می آییم، تشیّع را باید در مناطق گوناگون جست وجو کنیم. در همین زمینه، بفرمایید پژوهش های نو را تا چه میزان ضروری می بینید و احیانا اگر پژوهش های پیشین را در این زمینه کافی نمی بینید، علت عدم توجه نسبت به این مقوله را چه چیزی ارزیابی می کنید؟

الویری: ابتدا لازم می دانم پیش از وارد شدن به این موضوع، بحث فشرده ای را در این باره مطرح کنم که با کدام معیار و بر چه اساس، یک موضوع می تواند بایسته پژوهش در تاریخ تشیّع باشد. من چهار محور را به عنوان آنچه می تواند ما را به سمت انتخاب یک موضوع پژوهشی تشویق کند در نظر گرفته ام؛ موضوع های شایسته پژوهش عملاً به یکی از این چهار محور تعلّق پیدا می کنند:

محور اول «مواجهه با مشکلات» است. مشکل مانعی است که در مسیر رسیدن به یک هدف قرار می گیرد. اگر حل این مشکل نیازمند پژوهش باشد، طبعا پژوهشگران به سراغ آن خواهند رفت. ما به عنوان شیعه، امروزه با انحراف ها، کج فهمی ها، ابهام ها و شبهه ها و در بعضی مواقع، با تهمت هایی رو به رو هستیم که زدودن آن ها و پاسخ دادن به آن ها از طریق مطالعات تاریخی ممکن است.

محور دومِ تعیین بایسته های پژوهش، «نیازها» هستند. یک فکر و یک اندیشه در مسیر حیات خود، گاه با زمینه هایی تازه روبه رو می شود که باید از آن ها استفاده کند. به اعتقاد بنده، ضرورت های برخاسته از جوهره شیعی انقلاب اسلامی در ایران و ضرورت های برخاسته از واقعیت کنونی مسائل جهان اسلام تولیدکننده مسائلی هستند که به عنوان یک نیاز و بایسته پژوهشی باید به آن ها نگریست.

محور سوم «کنجکاوی» است که می تواند انگیزه خوبی برای تحقیق باشد و معمولاً در مباحث مربوط به انگیزه های تحقیق به آن اشاره می کنند؛ مثلاً، فضای کنونی جهانی و بالا رفتن سطح اثرگذاری شیعیان در روابط بین الملل و رونق جنبش های فکری و سیاسی شیعی در گوشه و کنار جهان، سبب شده است ذهن عده ای به سمت شیعه جلب شود. چه بسا عده ای از این افراد هیچ نیازی احساس نکنند که بخواهند آن را تأمین کنند و صرفا بر اساس کنجکاوی به شناخت شیعه و تاریخ آن روی بیاورند. این سه محور می توانند بایسته های پژوهش در تاریخ تشیّع را تعیین کنند و انگیزه یک محقق برای تحقیق باید در این زمینه باشند.

اما اضافه بر این سه، محور چهارمی را هم می توان افزود و آن «وظیفه دینی ما برای شناخت و شناساندن شیعه» است. این عامل برخاسته از باورهای دینی و شیعی ماست. برخی از بایسته های پژوهشی در حوزه تاریخ تشیّع برخاسته از این تکلیف دینی است. صرف نظر از مشکلات و نیازهای اجتماعی و اقتضائات ایران و جهان و علاوه بر کنجکاوی ها، ما وظیفه داریم اندیشه های شیعی و مکتب اهل بیت علیهم السلام را تبلیغ و ترویج کنیم و بخشی از این وظیفه از طریق مطالعات تاریخی امکان تحقق می یابد. این محور چهارم می تواند پیوند مناسبی برای پاسخ سؤالی باشد که مطرح کردید.

ما واقعا با این سؤال روبه رو هستیم که «اندیشه شیعی به عنوان اندیشه ای که جمهره ای واحد دارد هرچند در جاهای گوناگون، جامه های متفاوتی بر تن کرده در هر جا چگونه خود را تعریف کرده است؟» این مسئله بسیار مهمی است که به کار امروز ما هم می آید و ما ناگزیریم، هم به سراغ مطالعاتی که در این زمینه وجود دارند برویم و هم خلأهای موجود را پر کنیم. در یک گستره تاریخی، شیعیان در سرزمین های گوناگون پراکنده بوده اند. آقایان محمود علی مکّی و عزّالدین عمر موسی کتاب تشیّع در اندلس را نوشته اند و به شکل و شیوه حضور شیعیان در این منطقه پرداخته اند. حضور شیعیان در منطقه مغرب هم که روشن است. آن ها توانستند در قلب حکومت ادریسیان و خلافت فاطمیان به حکومت هم دست پیدا کنند. ولی در یک دوره تاریخی حضورشان به پایان می رسد و رنگ می بازد و یا به هر حال، تغییر شکل می دهد، یا خیلی رقیق می شود.

اگر شما شیعیان را در جوامع گوناگون بررسی کنید، می بینید هر کدام از این ها در گذشته تاریخی خود، سرنوشتی متفاوت از دیگری داشته است. علت تفاوت سرنوشت شیعیان در عربستان با شیعیان مصر چه بوده است؟ چگونگی تعامل و تطبیق پذیری این اندیشه و حاملان آن با محیط پیرامونی خود، چیزی است که ما از طریق مطالعات تاریخی می توانیم به دست آوریم، البته منوط به اینکه با پرسش های مشخص و عالمانه به سراغ منابع برویم. این سؤال که اندیشه شیعی، که می خواهد همچنان و همواره پایبند جوهره واحد خود بماند و آن را از دست ندهد، چگونه خود را با محیط های گوناگون تطبیق داده است، سؤال امروز ما هم هست و بدون تردید، بررسی تاریخی پراکندگی شیعه در مناطق گوناگون و نحوه تعامل با محیط اطراف برای پاسخ به این سؤال بسیار راهگشا خواهد بود: اینکه شیعیان به کجا رفتند و کجا دوام آوردند و کجا دوام نیاوردند؟ از کجا هجرت کردند و به کجا رفتند؛ آنجا که ماندند و دوام آوردند تعاملاتشان با محیط اجتماعی و قدرت سیاسی حاکم بر جامعه چگونه بود؟ بنابراین، در پاسخ به سؤال شما، این ضرورت ما را به سوی مطالعات مربوط به جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه سوق می دهد. مطالعات صورت گرفته در این زمینه کافی نیستند.

همان گونه که اشاره شد، تحقیقاتی درباره برخی مناطق صورت گرفته اند؛ مثلاً، درباره تشیّع در هند سه کتاب نوشته شده است. البته این ها کتاب هایی هستند که به فارسی ترجمه شده اند. منابع ترجمه نشده به احتمال زیاد، بیش از این ها هستند. حمزة الحسن درباره شیعیان عربستان سعودی و صالح الوردانی درباره شیعیان مصر نیز کتاب هایی نوشته اند. این کارها انجام شده اند، اما با رویکرد جدیدی که عرض کردم. تصور می کنم زمینه برای کارهای جدید وجود دارد.

آئینه وند: من هم پیشنهادم این است که یک اطلس تاریخ شیعه نوشته شود، یا از حیث تاریخی جایگاه شیعه را، شیعه حجازی، یمنی، عراقی، ایرانی تا شبه قاره و جنوب شرقی آسیا را بررسی کنیم. برخی چیزها ثابت اند؛ مثلاً، چیزی که با دلیل می توان اثبات کرد این است که از زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام تا امروز، ما 20 به 80 هستیم؛ یعنی در زمان حکومت حضرت علی علیه السلام 20% شیعه و 80% سنّی بوده اند، امروز هم همچنان است: دست کم 200 میلیون و 800 میلیون هستیم. ولی چیزی که قابل توجه است با تمام احترامی که برای برادران و خواهران محترم اهل سنّت قایلیم و احترامی که به وحدت اسلامی می نهیم همین 20% درصد از نظر تولید علمی، با آن 80% برابری می کند؛ یعنی علم را، که در حوزه های فکری، معرفتی، کلامی، تاریخی و فلسفی بررسی کنیم، می بینیم تقریبا بدین قرار است: تولید علم 20% شیعه در جهان اسلام، برابر است با 80% اهل سنّت. از ابتدای حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام این وضع ثابت بوده است.

ما به یک اطلس نیاز داریم، در حقیقت اطلس جغرافیایی که جغرافیای تمدن سازی شیعه را نشان دهد و بستر فکری فرهنگی را نمایان کند؛ مثلاً، شیعه در خراسان یک اطلس تاریخ شیعی می خواهد تا بسترهایی که شیعه در آن ها وجود دارد، از نوع تحقیقشان، کارهایشان و مسائل ضروری منطقه ای شان روشن شوند و نیازهای فوری آن ها و مشکلات و موانعی که سر راه دارند، بیان گردند. باید مراکزی که به جهان شیعه می اندیشد، تقویت شوند؛ مثل همین «مؤسسه شیعه شناسی» یا «مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام ».

ما اولین کارمان شناخت حوزه های شیعه نشین جهان امروز و بررسی نیازها و فوریت های تحقیقاتی آن هاست. یک کار توزیعی هم باید بکنیم؛ باید ببینیم مثلاً الآن شیعه لبنانی تولیدش چقدر است؛ شیعه اندلسی اگر حضور دارد، چه می کند؟ ما غیر از حوزه های جغرافیایی شیعه و آثار شیعه، یک نگرش شیعی هم داریم که در جهان پراکنده است؛ مثلاً، در مصر و در حلب و بخش های دیگر، هنوز آثار فکری شیعه را می بینیم. با اینکه امروز غالب مردم مسلمان سنّی هستند، اما فرهنگ شیعه همچنان در روح کسانی که از آن تأثیر پذیرفته اند زنده است. در حلب و مصر این مطلب کاملاً مشهود است.

بنابراین، اگر جایی اصلاً بر اساس فرهنگ شیعی تربیت شده اند اگرچه اکنون شیعه نیستند ما باید آن را مورد بررسی قرار دهیم؛ مثل اندلس. اکنون متکلّمان و فلاسفه اندلس شیعه هستند، چه بخواهند و چه نخواهند؛ چون نگرش شیعی در آن ها وجود دارد. بنابراین، از حیث فرهنگی و تحوّلات فکری، یک بررسی دیگر هم باید بکنیم تا بعد برسیم به آنچه امروز باید برای تقویت علمی و تمدّنی شیعه در دل جهان اسلام انجام دهیم.

مرحوم سیدمحسن امین رحمه الله أعیان الشیعه را نوشت و یا مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی الذریعه را نگاشت، یا بزرگان دیگری آثار شیعه را جمع کردند و دائرة المعارف نوشتند. دقیقا برای ما روشن است که ما از لحاظ تولید علم، تا به حال کم نداشته ایم و فکر می کنم پس از انقلاب اسلامی، ما جهش هم داشته ایم؛ مثلاً در فقه، با آمدن امام راحل رحمه الله و ظهور انقلاب اسلامی ما 300 سال جلو افتادیم. ولی مباحثی که از شیبانی شروع شده یعنی فقه روابط بین الملل و سیاسی و در قرن چهارم هجری و ششم هجری به اوج خودش رسیده، در شیعه کمتر بدان پرداخته شده است. بنابراین، ما در بعضی جاها خوب پیشرفت کرده ایم و در بعضی جاها، نه؛ مثلاً، در سیره نگاری و ادبیات، در شعر، در تحوّل فکری، در تحوّل کلامی، در بایسته هایی که مطابق نیاز هم هستند، ما کجا مشکل داریم. پیشنهاد من این است که یک اطلس تدوین شود، یک نیازسنجی در جهان اسلام صورت گیرد.

الویری: در ادامه بحث دکتر درباره اطلس تاریخ تشیّع، این نکته را عرض می کنم که مراد، فقط تهیه نقشه های تاریخی نیست. منظور از این اطلس، یعنی: بررسی سیر تحول تشیّع در دوره های گوناگون تاریخی در ابعاد گوناگون. من دوباره روی بحث سابق خودم تکیه می کنم که مثلاً، شیعه در شبه جزیره عربستان، در نواحی مرکزی و شمالی حجاز با یمن تفاوت هایی دارد. در یمن، فرقه زیدیه وجود دارد و در قطیف و احساء، شیعیان اثناعشری که همان مشخصه هایی را که در گذشته داشتند، حفظ کرده اند. این منطقه نیز با منطقه مصر تفاوت دارد که در آنجا آنچه باقی مانده محبت به اهل بیت علیهم السلام و علاقه و ارادت به نمادهای شیعی است، نه خود تشیّع. اینجا با اطلس تاریخی می توان سابقه ها را یافت و فراز و نشیب ها را کشف و فهم کرد. به اعتقاد بنده، تهیه این اطلس تحوّل مهمی در مطالعات تاریخی شیعه ایجاد خواهد کرد.

شیعه شناسی: به عبارتی، مهم ترین فایده چنین اطلسی این خواهد بود که تحوّلات گوناگون مربوط به شیعه را می توان به صورت سیر تاریخی از طریق داده های تاریخی ترسیم کرد.

سؤال دیگری که مرتبط با بیانات آقای دکتر آئینه وند است، اینکه در مباحث مربوط به تاریخ تمدن اسلامی، رخدادهایی صورت گرفته اند. شاید در همان زمینه ها هم کارهای بایسته پژوهش کم نباشند، ولی هنوز هم لازم است به آن ها توجه شود. برای مثال، چیزی که امروز گاهی به ذهن می رسد توجه خاصی باید به آن صورت بگیرد، بخصوص با توجه به بخلی که امروز غرب در دادن علم به جهان اسلام و شرق دارد، تبیین تاریخی مسئله وام داری علمی غربیان نسبت به مسلمانان است. این بحث دست کم برای جوانان خودمان لازم است که بدانند غربیان پیشینه علم و تمدنی شان را وامدار چه کسی هستند. جدا از این بحث کلی، که به جهان اسلام مربوط می شود، شاید به نظر برسد در ارتباط با شیعیان و ارتباط شیعه با گسترش تمدن اسلامی، کار شایسته ای صورت نگرفته است. در حقیقت، نقش تمدنی شیعه در کلیّت تمدن اسلامی در حدّی که بوده است، تصور می کنم مورد توجه واقع نشده، در حالی که ما اعترافات فراوان و شواهد زیادی داریم بر اینکه شیعیان از همان سده های اولیه، نقش اصلی را در پی ریزی شاخه های گوناگون علمی و گسترش تمدن اسلام و فرهنگ اسلامی داشته اند. تلاش هایی که توسط بزرگانی از جمله مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی و مرحوم سیدمحسن امین صورت گرفته، در همین جهت بوده است. اما به زبان امروز و در قالب تمدن نویسی، به نظر می رسد هنوز کار بایسته ای صورت نگرفته است.

آئینه وند: ما، هم متهم هستیم و هم مظلوم. از حمله مغول به این طرف، در جهان اسلام ما را متهم می کنند به اینکه در سقوط یک تمدن با دشمنان همدستی کرده ایم. ولی ما مظلومانه باید از خودمان دفاع کنیم و با صراحت و با استناد قوی بگوییم که ما پدیدآورنده تمدنی هستیم قوی تر از تمدنی که ادعا می کنند با عبّاسیان رفت. بدون اینکه به تمدن و زحمات و خدمات دانشمندان و بزرگواران جهان اسلام بی توجهی کنیم، باید عرض کنم: تمدن «فاطمی» و تمدن «حَمْدانی» که ما پدید آوردیم، از نظر درخشندگی و تولید علم و تحوّل و تعقّل، در بازنگری معرفتی بسیار روشن و آزاداندیشی، در جهان اسلام الگو و اسوه است و دو قرن و نیم این تمدن با تمام عظمتش درخشیده است. بنابراین، ما نه در سقوط آن همدستی داشتیم که به ما تهمت می زنند و نه کوتاهی داشتیم، بلکه با تمام قوّت، خودمان پدیدآورنده تمدن بودیم.

من می خواهم جواب بعضی از متفکران جهان اسلام مانند کُردعلی را بدهم. گاهی هم با دوست دانا، مرحوم استاد دکتر عمر فروخ، بحث می کردیم. ایشان می گفت: شما در جهاد و فعالیت ها موفق بوده اید، ولی در حوزه تمدنی نه! گفتم: ما در هر دو حوزه موفق بوده ایم؛ هم حیث تمدنی و معرفتی، هم حیث جهادی. شاهد بودم که مرحوم سیدمحسن امین البته من روش این بزرگوار را قبول ندارم. خیلی مهاجمانه حرکت می کرد از تمدن فاطمی دفاع می کرد، در مقابل کسانی که مدافع تمدن عبّاسی بودند و به نظر من، معقول، مستند و علمی بود؛ یعنی ما مُبدع تمدن هم هستیم، تولیدکننده تمدن هم بوده ایم و اصلاً تمدن شیعی و فرهنگی که ما ایجاد کردیم، یک فرهنگ عالم پرور، آزاداندیش و آزادمحور بوده و حتی اهل سنّت در دوران تمدن ما، به راحتی زیست کرده اند. نمونه اش در اندلس، حلب، موصل و «الازهر» است. بزرگ ترین حوزه علمیه و دانشگاه جهان اسلام را مشاهده کنید! ما شیعیان پدید آورده ایم و اکنون هم تحویل جهان اسلام داده ایم و ما مفتخریم که به نام مبارک حضرت زهرا علیهاالسلام است. اکنون ما نیازمان این است که دانشگاه های شیعه و مناطق شیعی و آثار فکری آن ها را بررسی کنیم، ببینیم در چه سطحی از حیث تولید تمدن هستیم و اگر نقطه ضعف هایی داریم که داریم برطرف کنیم.

شیعه شناسی: آیا می توان واژه «تمدن شیعی» را مطرح کرد؟ این واژه در کنار واژه «تمدن اسلامی» چقدر قابل دفاع است؟

آئینه وند: ما از این حیث بحث نمی کنیم؛ چون به وحدت جهان اسلام اعتقاد داریم. ما معتقدیم که جهان اسلام در حقیقت، یک بدن و یک پیکر است. ما وحدتی را قبول داریم، که بین مذاهب است، اما ذوب شدن مذاهب در همدیگر را هیچ کدام از ما، نه شیعه و نه سنّی، قبول ندارند. این چیزی است که از ابتدا تا انتها باقی است. اگر از آن زاویه نگاه کنیم، آثاری که بزرگانمان به عنوان طایفه، جماعت، اصحاب و خواص به کار برده اند، برای ارزیابی علمی و نقد حال و شناخت است، نه چیز دیگر. جماعت شیعیان ما، که امروز در اروپا و آمریکا، در مناطق شام، مصر، آفریقا، ایران، کشورهای عربی و شبه قاره آسیا زندگی می کنند، از حیث تمدنی صاحب مؤسسات خوبی هستند، ولی یک اطلس تمدنی هم نیاز داریم و باید آن را تدوین کنیم. باید ببینیم اکنون موقعیت ما از این حیث چگونه است؟

الویری: من فکر می کنم دو بحث را کاملاً باید از همدیگر جدا کرد: ما یک بحث مذهبی و درون شیعی داریم و یک بحث کل جامعه اسلامی. مراد من از «وجه تمدنی درون شیعی» آن دسته از فعالیت های علمی است که علمای شیعه در طول تاریخ انجام داده اند، نقش آفرینی هایی که کرده اند و از طریق آن، به گسترش و تبیین اندیشه شیعی و گسترش تمایلات شیعی و افزوده شدن تعداد شیعیان کمک نموده اند.

دو مثال در این زمینه عرض می کنم: بحث «نهادهای آموزشی» یکی از بحث های جدّی و محوری در بحث تاریخ تمدن اسلامی است. ما در تاریخ تشیع نیز شاهدیم که در یک دوره تاریخی، گسترش تشیّع تا حد زیادی از طریق همین نهادهای آموزشی صورت می گیرد. پس از سقوط بغداد به دست مغولان و تا پیش از روی کار آمدن صفویه، در تعداد قابل توجهی از شهرهای ایران حوزه شیعی تأسیس شد. از حوزه های مشهور و پرآوازه کاشان و اصفهان گرفته تا شهرهای کوچک تر. تأسیس مدرسه یک اقدام تمدنی است، اما باید به این نکته توجه داشت که این اقدام یک اقدام درون مذهبی است و اولاً و بالذات، در درون خود جامعه شیعی به مفهوم عام آن معنادار است و در درجه دوم، بخشی از فعالیت علم آموزی در جهان اسلام به حساب می آید. یا مثلاً، به عنوان یک نمونه از تعاملات فرهنگی، می توان به هجرت های درون جامعه شیعی اشاره کرد؛ چیزی که تحت عنوان «هجرت علمای جبل عامل» مطرح است. صرف نظر از تردیدی که برخی در مورد درستی یا نادرستی این تعبیر دارند. (به اعتقاد این ها، چون این هجرت از خود جبل عامل صورت نگرفت، بلکه از نجف به سمت ایران بود، نمی توانیم آن را «هجرت عاملی» بخوانیم.) به هر حال، این هجرت یک اقدام تمدنی است و هجرت آن ها قطعا در داخل ایران پیامدهایی داشته. ولی این حادثه نیز بیش از آنکه در سطح تمدن عام و کلی اسلامی تفسیر شود، به عنوان یک اقدام درون مذهبی تفسیر می گردد.

در مقابل، مسئله ساخت بقاع متبرّکه ائمّه اطهار علیهم السلام و امام زادگان، گرچه یک بحث درون شیعی است، اما بحث هنری و معماری آن یک کارکرد تمدنی در سطح کلّیت تمدن اسلامی دارد. باید اعتراف کنیم که ما به عنوان یک مسلمان، هنوز روی میراث اسلامی و تمدنی خود زیاد کار نکرده ایم، چه برسد به وجه شیعی آن.

فعالیت های تمدن ساز شیعیان، به ویژه در زمینه علوم، سه حالت کلی دارند:

یکی اینکه در بعضی از زمینه ها، آنچه صورت گرفته مربوط به مشارکت، مصاحبت، همفکری و همکاران علمای شیعه با علمای دیگر است و وجه شیعی ندارد؛ مثلاً، اگر شما دانشمندانی از شیعه را سراغ بگیرید که در زمینه ریاضیات کار کرده اند، نمی توانید نوع خاصی از ریاضیات را متمایز از بقیه تعیین کنید تا بتوانید آن را «ریاضیات شیعی» بخوانید، ما چنین چیزی نداریم. در بسیاری از زمینه ها این گونه است.

حالت دوم وقتی است که فعالیت تمدنی به صراحت، نقشی شیعی دارد؛ مثل علم فقه و علم کلام. در بحث از مجموع میراث اسلامی در حوزه فقه و کلام، به هیچ روی نمی توان از آثار شیعیان چشم پوشید. اما این آثار از آثار اهل سنّت متمایز است و مبانی و مسائل خاص خود را دارد. تمایزهای ما، هم در زمینه کلام و هم در بحث فقه، در نهایت به بحث «امامت» می انجامند که وجه ممیّزه شیعه از دیگر فرق و نحله های اسلامی اند؛ زیرا وقتی امام را قبول داریم، او را معصوم می دانیم، قول او را حجت می دانیم و فعل و تقریر او را حجت می شماریم، مباحث فقهی ما تفاوت های خاصی با فقهی که دامنه سنّت در آن محدود به عصر نبوی است، دارند. معماری بقاع متبرّکه را هم در این دسته می توان گنجاند؛ زیرا در این پدیده های تمدنی، نقش شیعه آشکار است و قابل انکار نیست.

حالت سوم حالتی است که به شفّافیت این دو نوع نیست؛ نه مانند حالت اول است که اصلاً تجلّی شیعی نداشته باشد و نه مانند حالت دوم که این تجلّی به آسانی قابل درک باشد. مثالی که به ذهنم می رسد، علم هیئت است. منظورم علم نجوم نیست، آن قسمتی از هیئت است که از کیهان شناسی و وجه مادی و فیزیکی جهان هستی سخن می گوید. در آثار افرادی که در این زمینه کار کرده اند، مانند سیدحیدر آملی، ردّ پایی از اندیشه های شیعی یافت می شود، ولی باز هم در این حد نیست که هیئت شیعی را از هیئت اهل سنّت متمایز و جدا کند.

با وجود این توضیحات، در پاسخ به این سؤال که آیا از چیزی به نام «تمدن شیعی» می توان سخن گفت یا نه، اعتقاد شخصی بنده این است که اگر به گذشته نگاهی داشته باشیم، خیر؛ زیرا با وجود نقش برجسته و مؤثر شیعیان در ساخت تمدن گذشته اسلامی و تداوم آن و همپایی آن ها با برادران اهل سنّت در تولید علم در همه زمینه ها، از ادبیات گرفته تا ریاضیات، تجربه گذشته تجربه ای نیست که به ما اجازه دهد بگوییم: تمدنی در دل تمدن گذشته به عنوان «تمدن شیعی» قابل شناسایی است، ولی وقتی به آینده نگاه کنیم، موضوع برعکس می شود.

شیعه شناسی: در مناطق شیعه نشین، مثل حیطه حکومت دولت فاطمیان، حمدانیان یا علویان و آل بویه و در جاهایی که به نحوی تحت سلطه حکومت های شیعی بودند، آیا در آن حیطه ها هم نمی توان نمادهایی از تمدن شیعی را تصویر کرد؟

الویری: نمادها با هم فرق می کنند. شاید در بعضی موارد، حال و هوای جامعه اسلامی با فرهنگ و آموزه های شیعی سازگارتر باشد. اگر تمدن را تا این حد تنزّل دهیم، شاید بتوانیم از «تمدن شیعی» در مناطق تحت نفوذ این دولت ها دم بزنیم. جاهایی که تحت سیطره شیعیان بودند، مانند دولت حمدانیان و سربداران، به دلیل محدودیت زمانی و مکانی، به خلق تمدن نینجامیدند؛ یعنی هم محدوده جغرافیایی و قلمرو نفوذ آن ها نسبت به کل جهان اسلام محدود بود و هم عمر آن ها آن قدر طولانی نبود که بتوانند یک الگوی کاملاً شیعی و همه جانبه ارائه دهند. مظاهر تمدنی در پهنه خلافت فاطمی را هم به ادلّه گوناگون اعتقادی و تاریخی، نمی توان یک تمدن یکسره شیعی نامید. حتی در شهرهایی که تقریبا از آغاز، گرایش به اسلام شیعه نشین داشته اند مانند «آوه»، «سبزوار»، «آشتیان» و «قم» و یا شهرهایی که به دست شیعیان ساخته شدند مانند «نجف» هم دشوار است بتوان گفت چیزی به عنوان تمدن شیعی در آنجا وجود داشته است، مگر اینکه همان گونه که در بحث فرهنگ، فرهنگ و خرده فرهنگ داریم، در باب تمدن هم قایل به خرده تمدن شویم. در این صورت، با اندکی مسامحه، می توانیم از «خرده تمدن شیعی» سخن بگوییم. اما بنده شخصا این مسامحه را نمی پسندم.

این مربوط به نگاه ما به گذشته است، اما وقتی نگاهمان را به آینده معطوف کنیم، قضیه کاملاً برعکس می شود؛ زیرا ما نگاهی مشخص به آینده داریم، تعبیری روشن و معیّن درباره آینده و یک تمدن غایی بشر داریم که در جامعه موعود به دست حضرت ولی عصر علیه السلام محقق خواهد شد. نگاه ما به آینده در مقایسه با دیدگاه برادران اهل سنّت، نگاهی کاملاً روشن تر و آشکارتر است. گزاره هایی که ما درباره آینده در اختیار داریم، از رواج علم، خروج گنج های مخفی زمین و مانند آن سخن می گویند. این گزاره ها گزاره های تمدنی اند؛ یعنی در نگاهی به آینده، از امکان یک تمدن شیعی، یک تمدن با جوهره و ماهیت شیعی می توان سخن گفت. البته باز هم در اینجا صفت «شیعی» را با تأمّل باید به کار برد؛ زیرا چنین تمدنی همان تمدن مطلوب اسلامی است که همه را زیر پوشش خود قرار خواهد داد و ویژه شیعیان نیست؛ صفت «شیعی» را از این نظر به کار بردم که رویکردی که شیعیان نسبت به تمدن آینده بشر دارند، در مقایسه با دیگر اندیشه ها، قابلیت بیشتری برای تبیین روشن و قابل درک و دفاع دارد؛ یعنی اگر مثلاً در یک گفت وگوی بین مذاهب اسلامی بخواهیم از ابعاد تمدن آینده و غایی بشر سخن بگوییم و قواعد آن را تعیین کنیم و ارکان آن را برشمریم، دیدگاه ما شیعیان در مقایسه با دیگر نحله ها و مذاهب اسلامی دیدگاهی روشن تر است، گرچه ما نیز هنوز نیازمند تحقیق و تدوین و تنقیح دیدگاه های خودمان هستیم. بنابراین، به این معنا که عرض کردم امکان سنجی یک تمدن شیعی در افق آینده معنادار و پذیرفتنی است، ولی درباره گذشته، خیر.

شیعه شناسی: جدای از اینکه تمدن مورد نظر از حیث ماهوی شیعی است، آثار فرمایش های شما هم قاعدتا باید همین باشد.

الویری: حال که بحث آینده مطرح شد، بنده نیز به تأسّی از آقای دکتر آئینه وند، تعبیر «تمدن شیعی» را به کار نمی برم. چنین تمدنی اصطلاحی است؛ یعنی چیزی که همه مسلمانان را زیر پوشش خود می گیرد و برآورنده انتظار همه مسلمانان است و همه نسبت به او قانعند و بدو راضی اند، منتها دیدگاه ما شیعیان در این زمینه از دیگران روشن تر است. ما وقتی تحقق این تمدن را به دست حضرت مهدی موعود علیه السلام می دانیم، مهدیِ مورد اعتقاد ما یک مهدی مشخص است که نه گسست زمانی با سلسله اولیای پیش از خود دارد زیرا متولد شده و اکنون زنده است و نه آرمان های او گسست مفهومی با پیشینه اندیشه اسلامی دارند. وی قرار است همان جامعه مطلوب و مورد نظر قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله را محقق سازد.

شیعه شناسی: گاهی بحث می شود که ارتباط بین تاریخ و کلام را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ این موضوع، بخصوص در ارتباط با تاریخ تشیّع، زمینه بحث بیشتری دارد. در مباحث تاریخی تشیّع، به ویژه مباحث مربوط به تاریخ تشیّع پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا حتی در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، برخی حوادث گرچه جزو حوادث تاریخی اند، اما به نحوی می توانند در خدمت کلام شیعی قرار بگیرند، از این حیث که مورّخ شیعه چقدر می تواند از این گونه مباحث برای خدمت به کلام شیعی بهره بگیرد. نکته دیگر اینکه کلام را چه مقدار می توان در خدمت تاریخ قرار داد؟ آیا چنین چیزی ممکن است و ما مجاز به این کار هستیم که اصول کلامی را در خدمت مباحث تاریخی قرار دهیم؟

آئینه وند: لائیک ها معتقدند که کلام و تاریخ نباید با هم باشند، ولی ما تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع را نمی توانیم از هم جدا کنیم؛ یعنی وقتی به ولایت ائمّه طاهرین علیهم السلام اعتقاد داریم، این ولایت را به صورت تاریخی هم می توانیم اثبات کنیم، به صورت کلامی هم به آن اعتقاد داریم. اما اگر تعارضی پیش آید، بحث بیشتر روشی است؛ یعنی اگر در یک جا تعارضی بین کلام و تاریخ پیش بیاید، قطعا وقتی به استنادهای تاریخی قوی تری برمی خوریم، احتمال می دهیم در مسئله کلامی بیشتر خدشه وارد شده باشد؛ مثلاً، ما به «معقول مألوف در واقع» اعتقاد داریم یا به «اوسط امثل»؛ مثلاً، همه ما معتقدیم که در حادثه «غدیر خم» امیرالمؤمنین علیه السلام توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله نصب شد. این اعتقاد ماست و هیچ شکی هم در آن وجود ندارد. اما اگر در جایی گزارش کلامی آمده باشد که عده ای معتقد باشند به جای 120 هزار نفر، یک میلیون نفر در آن جا جمع شدند، از نظر تاریخی ما این حاشیه کلامی را معتبر نمی دانیم، با تکیه به جوهر کلام، اثبات واقعیت را به تاریخ می سپاریم. در اینجا، تاریخ به کمک کلام می آید، نه اینکه مقابل کلام باشد. کلامی که ما به آن اعتقاد داریم، توسط بزرگان به ما رسیده و این کلام مدافع تاریخ و سنّت ماست و در شیعه، هیچ گاه این کلام تعارضی با تاریخ نداشته است.

شیعه شناسی: اگر روایتی تاریخی از یک معصوم نقل شود که با شأن و جایگاه معصومان علیهم السلام ، که در اصول کلامی قطعی شیعی پذیرفته شده، منطبق نباشد و این نقل تاریخی اگرچه بسیار مشهور است از حیث سندی هم احیانا مدافعانی داشته و در نقطه مقابل آن باور کلامی باشد مثل بعضی از نقل های تاریخی در زمینه شروع بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که در بعضی از روایات اهل سنّت مشاهده می شود، یا بعضی از رفتارهایی که در بعضی از نقلیّات برادران اهل سنّت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده می شود که این رفتارها با بعضی از تعابیر قرآنی از جمله «اِنّک لَعلی خُلُقٍ عظیمٍ» و امثال آن ناسازگار است در این صورت، اگر مورّخی اصل کلامی بیاورد و به وسیله آن روایت تاریخی را مورد خدشه قرار دهد، در این باره چه توضیحی دارید؟

الویری: در این باره، گاه محور بحث ما تأثیر تاریخ بر مباحث کلامی است و گاه تأثیر کلام بر تاریخ. در مورد اول، هیچ تردیدی وجود ندارد و تأثیر تاریخ بر مباحث کلامی کاملاً مسلّم است، گرچه این موضوع سؤال نبود. بسیاری از مباحث و اندیشه های کلامی در یک بستر تاریخی شکل گرفته اند و به یک معنا، همه مباحث کلامی مباحث تاریخی هم هستند، منتها موضوع تأثیر مباحث کلامی بر تاریخ، مقوله دیگری است. به عنوان مقدّمه عرض می کنم که مطالعات روش شناختی تاریخ در کشور ما تقریبا مهجور و بسیار کم رنگ هستند. اگر ما پذیرفتیم که مطالعات تاریخی نیز نیازمند تدوین مباحث روش شناختی خاص خود هستند، قطعا مطالعات تاریخی شیعی نیز باید مبانی خاص خود را تدوین و تنقیح نمایند. همان گونه که آقای دکتر گفتند، کسی که عصمت امام را قبول داشته باشد، در تحلیل حوادث تاریخی مرتبط با امامان شیعه علیهم السلام ، یک جور تحلیل می کند، و دیگری که آن را قبول ندارد، به گونه ای دیگر. یا مثلاً، کسی که امامت و امام را قبول دارد، اما درکش از عصمت یک درک اقلّی است یک جور یک حادثه تاریخی را تحلیل می کند، و کسی که درک اکثری از عصمت دارد و همه ادوار و مراحل زندگی امام، حتی پیش از امامت را هم مشمول عصمت می داند، جور دیگر. یا مثلاً، بحث «تقیّه» که یک بحث صرفا فقهی نیست و اگر عام تر نگاه کنیم یک بحث کلامی هم هست، اگر کسی واقعا درک درستی از تقیّه نداشته باشد، حوادث زندگی ائمّه اطهار علیهم السلام را به گونه ای تحلیل می کند، و کسی که درک درستی از این مفهوم داشته باشد، به شکلی دیگر. در کار برخی از مستشرقان، از جمله اتان کولبرگ، که نظریه ای خاص درباره پیدایش شیعه اثناعشری دارد، می بینید که وی اصلاً درک درستی از مسئله «تقیّه» ندارد.

بنابراین، اگر ما در مبانی کلامی خود به اصولی پایبند باشیم، نمی توانیم در تحلیل تاریخی خود، به سمت و سویی دیگر برویم. پس به این معنا، ما نیازمند تنقیح و تدوین مبانی کلامی خود هستیم، و اگر روزی بخواهیم در مطالعاتی روش شناختی به تنقیح و تحقیق درباره مبانی تاریخ نگاری بپردازیم، لاجرم علم کلام جایگاهی بلند و مهم پیدا خواهد کرد. و واقعا یکی از مهم ترین حوزه های بایسته پژوهش درباره تاریخ نگاری به صورت عام و تاریخ نگاری اسلامی و شیعی به صورت خاص، همین مباحث «روش شناختی» است.

شیعه شناسی: در پایان، اگر نکته یا پشنهاد دیگری دارید، بفرمایید.

الویری: در پایان لازم می دانم این موضوعات را هم به عنوان بایسته های پژوهش معرفی کنم: تحوّل مفهوم «تشیّع» در گذر تاریخ؛ تعامل شیعیان با اهل سنّت در طول تاریخ (به منظور جلوگیری از افراط و تفریط هایی که امروزه در گوشه و کنار به چشم می خورند)؛ تاریخ تشیّع در دیدگاه و آثار مستشرقان (آداب و آیین های شیعی در طول تاریخ به منظور شناخت عوامل مؤثر در شکل گیری آن ها و خرافه زدایی از آن ها)؛ رویارویی اندیشمندان شیعی با تمدن جدید غرب و مدرنیسم در دهه های اخیر؛ نگاهی تاریخی به ژئوپولیتیک تشیّع بر مدار کاری که فرانسوا توال برای وضعیت معاصر شیعه انجام داده است؛ احوال و آثار علمای کمتر شناخته شده (مانند کار ارزشمند آقای حکیمی در بیدارگران اقالیم قبله)؛ نوع تعاملات مردم و مراجع و اصولاً تحقیقی ژرف و همه سویه نگر درباره نقش های اجتماعی علمای دین، به ویژه مراجع در جوامع گوناگون (مثلاً، بررسی نقش شیخ مرتضی انصاری در هندوستان که آقای ساجد رضوی به آن توجه داشته است)؛ ساختار و سازمان روحانیت شیعه در طول تاریخ و آغاز و پایان نهادهایی مانند نقابت؛ نظام تبلیغ دینی نزد شیعیان؛ همگرایی ها و واگرایی های فرق شیعه در طول تاریخ؛ نهادها و ساز و کارهای آموزشی نزد شیعیان و کارکرد دوگانه آن ها برای تولید علم از یک سو و گسترش تشیّع در بین مردم از سوی دیگر؛ بقاع متبرّکه شیعیان و نقش آن ها در عمومی سازی فرهنگ تشیّع؛ ریشه های اجتماعی اندیشه های سیاسی و آراء فقهی و اصولی و کلامی؛ بررسی و سنجش تاریخی تفکیک شیعه فرهنگی از شیعه سیاسی و شیعه اعتقادی (به قول شیخ احمد وائلی)؛ بازخوانی و بازآفرینی کتاب شناسی آثار علمی شیعیان که به نوعی، ویرایش کار سترگ الذریعه به شمار می آید. اینکه این موضوع ها به چه کار می آیند، ضمن توجه دادن خوانندگان عزیر به معیارهای چهارگانه ای که در آغاز عرایضم ذکر کردم، نیازمند فرصت تفصیلی دیگری است.

شیعه شناسی: از بذل محبت و عنایتی که فرمودید و فرصتی که در اختیار نشریه قرار دادید، تشکر می کنیم.

 


1. مصاحبه علمی با حضور آقایان دکتر صادق آئینه وند و حجة الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری در زمینه «بایسته های پژوهش در تاریخ تشیّع». در ضمن از جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا جباری که تدوین و طراحی این مصاحبه را به عهده داشتند صمیمانه تشکر می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان