معرفی و نقد کتاب خواجه نصیرالدین طوسی در تعامل با اسماعیلیان و مغول ها

کتاب الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین یکی از ده ها اثر با ارزش علاّمه فقید، دکتر سید حسن الامین است که برای اولین بار، در سال ۱۹۹۷م در بیروت به چاپ رسید و با سفارش مؤسسه «الغدیر» وابسته به مؤسسه «دائرة المعارف فقه اهل بیت» توسط نگارنده ترجمه و به زیور طبع آراسته شد.

مقدمه

کتاب الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین یکی از ده ها اثر با ارزش علاّمه فقید، دکتر سید حسن الامین است که برای اولین بار، در سال 1997م در بیروت به چاپ رسید و با سفارش مؤسسه «الغدیر» وابسته به مؤسسه «دائرة المعارف فقه اهل بیت» توسط نگارنده ترجمه و به زیور طبع آراسته شد.

ممکن است عنوان کتاب همچنان که خود مؤلّف اذعان دارد به دلیل اینکه بین اسماعیلیان، مغول ها و خواجه نصیرالدین جمع کرده است، عجیب به نظر برسد، ولی با مطالعه کتاب، در می یابیم که این عنوان عجیب نیست و رشته ای وجود دارد که میان این نام های سه گانه پیوند می دهد و با پیوند آن ها، موضوع کتاب شکل می گیرد.

این کتاب می کوشد تا از دو حادثه تاریخی پرده ابهام بردارد:

یکی ماجرای دست داشتن، بلکه آمر بودن خواجه نصیرالدین طوسی در ویرانی و کتاب سوزی بغداد و قتل خلیفه عباسی، المعتصم باللّه ؛ و دیگری جدا کردن دو فرقه اسماعیلیه یعنی «مستعلیه» و «نزاریه» از یکدیگر و بدین وسیله، رفع تهمت و دفاع از فاطمیان در مقابل نزاریان. اما در لابه لای بیان این دو مطلب، مطالب خواندنی و سودمند فراوان دیگری نیز یافت می شوند که به آن ها اشاره خواهد شد.

این کتاب به دلیل آنکه از اصلی ترین ویژگی های یک اثر علمی قوی یعنی تبویب و ذکر منابعی که اثر از آن ها استفاده کرده بی بهره است، اما به دلیل آنکه دراین مورد، صاحب اثر، خود یک منبع علمی مطمئن است و در این گونه موارد، با سخن صاحب اثر به عنوان سند برخورد می شود، خدشه ای به اتقان علمی آن وارد نمی گردد.

معرفی و نقد کتاب

کتاب با مقدّمه ای از ناشر در معرفی شیوه تحقیق و بررسی نویسنده در حوادث تاریخی، و مقدّمه ای از خود نویسنده و مقاله ای از جان م. صدقه در معرفی کتاب الوطن الاسلامی بین السلاجقة و الصلیبیین، اثر استاد امین آغاز می شود.

مؤلّف در بخش آغازین کتاب، به معرفی ابتدایی خواجه نصیرالدین طوسی، تاریخ تولّد و وفات، زادگاه، استادان و آثار او می پردازد.

سید حسن الامین در بخش بعدی، تحت عنوان «اقدامات خواجه برای حفظ اسلام» از ارتباط خواجه با مغولان و اسماعیلیان صحبت می کند. او در این بخش، بیان می کند که خواجه یکی از قربانیان یورش اول مغولان در زمان چنگیز بود و مجبور شد که برای حفظ جان خود به همراه افراد بسیاری، قلاع اسماعیلیه را پناهگاه امن خود سازد.

او در این بخش توضیح می دهد که خواجه در دومین حمله مغولان به فرمان دهی هلاکوخان و پس از شکست اسماعیلیان، به همراه دوتن دیگر، به سبب شهرتشان و نیاز خانِ مغول به علم و تخصص آنان، جان سالم به در برد. طبق دیدگاه نویسنده، خواجه در این زمان دریافت که پیروزی نظامی بر مغولان امکان پذیر نیست. از این رو، به فعالیت فرهنگی گسترده ای دست زد و برای آنکه مغولان در عرصه فکری نیز غلبه نیابند، کوشید در مقام یک منجّم، اعتماد مغولان را به خود جلب کند و در نتیجه، از کشته شدن مردم و به ویژه علما و از میان رفتن کتاب ها جلوگیری نماید. نویسنده سپس شایعه کتاب سوزی در بغداد را مطرح می کند و آن گاه به آثار مورّخانی همچون رشیدالدین فضل اللّه همدانی، یونینی، ابوالفداء، ذهبی و ابن عماد حنبلی اشاره می نماید که هیچ ذکری از کتاب سوزی مغولان در بغداد در این آثار به چشم نمی خورد.

سیدحسن الامین با استنادات تاریخی، روشن می سازد که بسیاری از کتاب های موجود در بغداد به کتابخانه رصدخانه مراغه انتقال یافتند و دست تعرّض مغول ها از بخشی از کتاب های بغداد، که جزو اوقاف بود، کوتاه ماند. باقی ماندن مدرسه «مستنصریه» بر حال قبلی خود و سالم ماندن آن از گزند حمله مغول ها، با اینکه مخزن کتاب های منحصر به فردی بود، نشان می دهد که کتابخانه این مدرسه نیز به همان صورت قبلی خود باقی مانده است.

نویسنده در پایان این بخش، گفتار صاحب نظران در باره خواجه و جریان تأسیس «رصدخانه مراغه» و تشکیل انجمن علمی تحقیقات ریاضی و دعوت دانشمندان از سراسر دنیا و استقبال آنان از این دعوت را نقل می کند.

دکتر سیدحسن الامین در بخش بعدی، تحت عنوان «مغول ها»، از اولین حمله مغول ها به ایران، خوارزم و حدود آن، علاءالدین محمّد خوارزمشاه و بلندپروازی های او و اینکه چگونه او با جنایتی که انجام داد زمینه را برای حمله مغول ها آماده کرد و همچنین از تلاش خوارزمشاه برای حمله به بغداد و ناکامی او سخن می گوید. وی به مناسبت همزمانی حمله مغول ها به سرزمین های شرق اسلامی، با حمله پنجم صلیبی ها به سرزمین های غرب اسلامی، گریزی به جنگ های صلیبی می زند و نشان می دهد که چگونه سلاطین سه گانه ایّوبی طی سال های 12431244 میلادی استیلای صلیبی ها بر حرم شریف را تثبیت می کردند.

ارتباط خواجه نصیرالدین طوسی از یک سو، با اسماعیلیه در اثر پناهنده شدن وی به قلاع آن ها، و از سوی دیگر، با مغول ها در اثر راه یافتن او به دربار هلاکوخان و به دنبال شکست اسماعیلیان، موجب شده است تا استاد امین بخش دیگری از کتابش را به عنوان «اسماعیلیان» اختصاص دهد و در آن، به کیفیت شکل گیری فرقه «اسماعیلیه»، «فاطمیان» و انشعابات درونی آن ها بپردازد. وی در این فصل، توضیح می دهد که «اسماعیلیان فرقه ای از شیعیان هستند که پس از امام جعفر صادق علیه السلام به امامت اسماعیل اعتقاد دارند و فاطمیان، که مدت ها در مصر حکومت می کردند، از چنین مذهبی برخوردار بودند. اما پس از مرگ خلیفه فاطمی (مستنصر) شکاف بزرگی میان صنوف اسماعیلیان فاطمی روی داد؛ زیرا پس از مستنصر، فرزندش (ابوالقاسم احمد) خلافت را به دست گرفت. اما اشکال کار این بود که این فرد نه فرزند بزرگ مستنصر بود و نه از نظر برخی از اسماعیلیان شایستگی ولیعهدی داشت، بلکه از نظر این دسته، برادر دیگر وی، یعنی نزار، شایسته خلافت بود. همین امر موجب شد تا در سال 687 ه، اسماعیلیان به دو فرقه منشعب شوند: یک فرقه قایل به امامت ابوالقاسم احمد المستعلی باللّه و در نتیجه، موسوم به «مستعلیه» گردید و فرقه دیگر قایل به امامت نزار و در نتیجه، موسوم به «نزاریه».

نویسنده سپس به روند تکوین و رشد فرقه «نزاریه» می پردازد و فهرست امامان آن ها را بیان می کند. آن گاه فرقه «اسماعیلیه» را معرفی کرده، یادآوری می کند که اینان پس از مهاجرت به یمن، قرن ها در یمن بودند و سپس به هند منتقل و به «بُهَره» مشهور شدند.

استاد امین در ادامه این بحث، به یکی از دو مبحثی که انگیزه اصلی تألیف این کتاب بوده اند، می پردازد و آن خلطی است که توسط محققان، بین اسماعیلیان نزاریه باطنیه (آقاخانیه) با فاطمیان واقع شده است. وی توضیح می دهد که «آقاخانیه» ادامه «نزاریه»اند که با فاطمیان دشمن بودند و «بُهره ها» در هند استمرار فاطمیان مصر محسوب می شوند.

یکی از مباحثی که استاد امین استطرادا در این بخش آورده، نقد سخن ابن تیمیه در باب ارتباط خواجه و خان مغول و اسماعیلیه است. دکتر سیدالامین با استناد به منابع اصلی تاریخی، نشان می دهد که اولاً، خواجه نصیرالدین طوسی نه تنها آن چنان که ابن تیمیه ادعا کرده، وزیر و مشاور اسماعیلیان نبوده، بلکه اساساً اسماعیلی نبوده است؛ و ثانیاً، اسماعیلیان خود یکی از اهداف مغول ها و از نخستین قربانیان آن ها بوده اند، نه هادی آن ها به قتل خلیفه عبّاسی و براندازی عبّاسیان.

نویسنده در ادامه، مجدداً و با تفصیل بیشتری از پیدایش دو فرقه «مستعلیه» و «نزاریه» سخن می گوید و بیان می کند که حسن دوم، فرزند محمّد بن بزرگ امید، که یکی از داعیان اسماعیلی نزاری محسوب می شد، در سال 558 ق اعلام کرد که قیامت بر دو قسم است: قیامت جسمانی که در جهان دیگر است و قیامت روحانی که عبارت است از: رفع قلم تکلیف از مردم که فرارسیدن آن را خود او اعلام کرد. با این حال، استاد امین تهمت «حشاشین» به معنای مصرف کننده حشیش را درباره نزاریان مورد بحث و بررسی قرار می دهد و اظهار می دارد که این تهمت از ناحیه مارکوپولو می باشد و اسناد تاریخی و منابع موثّق تاریخی نشان می دهند که آن ها «حشاش» به معنای معتاد به ماده مخدّر معروف نبوده اند، بلکه یا به معنای فروشنده گیاه دارویی بوده اند و یا به معنای کسانی که در عقیده به امامت نزار چونان کسانی هستند که از شدت استعمال حشیش منگ و خرف شده اند.

دکتر سیدحسن الامین سپس به مناسبت، داستان هایی از فداییان نزاری و عملیات ترور را، که آن ها هدایت کردند، ذکر می کند و به دلیل ارتباط این عملیات با قلعه های تسخیرناپذیری که آن ها داشتند، از مهم ترین قلعه های آنان یاد کرده، ویژگی های آن ها را بیان می کند. آن گاه تحت عنوان «چه کسی مغول ها را تحریک کرد»، یادآور این حقیقت می شود که در میان مسلمانان، عده ای بودند که سرکوب نزاریان را از سرکوب مغولان ملحد لازم تر می دانستند و از این رو، به جای مجهّز شدن در مقابل مغولان، به سرکوب نزاریان پرداختند. مؤلّف از جمله این افراد، از امام و حاکم بزرگ شمس الدین قزوینی نام می برد که از منگوقاآن خواست تا شرّ ملاحده یعنی اسماعیلیان را دفع کند. همچنین ایّوبیان برای نخستین بار، در جزیره شام برای هلاکوخان هدیه فرستادند و از او دل جویی کردند و ناصر ایّوبی در اعلام خضوع در برابر مغولان پیش دستی کرد و پسرش عزیز را با تحفه هایی به استقبال خان مغول فرستاد. این رفتارها این سؤال را برای استاد امین مطرح می کنند که اگر یک حاکم شیعی چنین کرده بود، ابن تیمیه و امثال او چه موضعی می گرفتند.

مطلب بعدی که استاد امین به آن می پردازد، سرانجام کار نزاریان و قلاع ایشان و بخشی از گزارش سفرش به قزوین و الموت می باشد؛ سرزمین هایی که مغول ها برای غلبه بر نزاریان از آن ها گذشتند.

استاد امین پس از این مطلب، برای تکمیل بحث، از وقایعی که در زمان مغول ها روی داده اند، نظر یک نویسنده مبنی بر هم پیمانی و اتحاد مغول ها با صلیبیان در حمله به جهان اسلام را مورد بررسی قرار می دهد و می گوید: رغبت و اشتیاق صلیبیان در هم پیمانی با مغول های بت پرست امری مسلّم است. اما سؤالی که مطرح می باشد این است که دلیل رغبت و اشتیاق مغول ها به این موضوع و انگیزه آنان چه بوده است؟

استاد در پاسخ به این سؤال می گوید: منگوقاآن (رهبر مغلول ها در آن زمان) تصمیم قطعی داشت که راه چنگیز را در سیطره بر جهان از سرگیرد و کشورهای اسلامی تنها بخشی از کشورهایی بودند که وی تصمیم داشت آن ها را فتح کند، نه همه آن ها.

وی سپس شواهدی بر این مطلب می آورد و ثابت می کند که نیّت منگوقاآن با صلیبیان خالص نبوده آن چنان که نویسنده مزبور پنداشته است ، بلکه نیّت اصلی مغولان غلبه بر مسلمانان و مسیحیان بوده است.

مؤلّف سپس مطالبی درباره وضعیت نزاریان پس از پایان دوره الموت و انشعاباتی که در این فرقه رخ دادند و نیز آثاری که از امامان این فرقه بر جای مانده اند و مطالبی در باب دعوت «طیبیه» و فرقه «خوجه» و فرقه «بُهرَه» در هند و تحوّلاتی که در این فرقه ها روی دادند و همچنین مراسم و آداب آن ها صحبت می کند.

ایشان سپس گزارشی مفصّل و دقیق از سفر خود به «الموت» را می آورد که اگرچه جالب و خواندنی به نظر می رسد، ولی با معیارهای یک کتاب تحقیقی ناسازگار است.

نویسنده سپس به چگونگی فعالیت اسماعیلیان ایرانی در دوره قاجاریه می پردازد و توضیح می دهد که پس از انقراض حکومت اسماعیلیان نزاری به دست هلاکو در سال 654 ه ، پیروان مذهب اسماعیلیه در ایران فعالیت خود را به صورت پراکنده و پنهانی آغاز کردند. آن گاه در باب استتار امامان اسماعیلی و شهر «سلمیه» و ارتباط آن با اسماعیلیه و همچنین اسماعیلیان یمن و در نهایت، ظهور امامان اسماعیلی توضیحاتی می دهد و در پایان این بخش، با استفاده از تحقیقاتی که اخیراً درباره فاطمیان انجام گرفته، تصویری از حکومت فاطمیان ارائه می دهد و سخن را با گزیده ای از ادبیات فاطمیان پایان می دهد.

استاد امین در آخرین بخش از این کتاب، به ارتباط خواجه نصیرالدین طوسی و ابن علقمی در سقوط بغداد می پردازد و گفتار نویسنده ای را که با استناد به عبارات حبیب السیر و رشیدالدین فضل اللّه همدانی گفته است: حادثه بغداد بنابر مشاوره خواجه نصیرالدین طوسی از یک سو، و وزیر مکّار (ابن علقمی)، که راه را برای حمله مغول ها هموار ساخت از سوی دیگر، اتفاق افتاد، به نقد می کشد و با استفاده از کتاب الحوادث الجامعه، که نویسنده اش معاصر آن حوادث بوده است، ثابت می کند زمام امر سپاه خلیفه اساساً در دست ابن علقمی نبوده، بلکه مسئول سپاه خلیفه ابتدا شرابی و پس از او، ایبک دواتدار صغیر، دشمن ابن علقمی، بوده است و ابن علقمی کسی بوده که توطئه دواتدار را به اطلاع خلیفه رساند. از نظر استاد امین، همدستی ابن علقمی با هلاکوخان شایعه ای بود که اراذل و اوباش شهر به تبعیت از دواتدار منتشر کردند.

استاد سپس نمونه هایی را که این شایعه در آثار آن ها راه یافت، ذکر می کند و فرازهایی از عبارات ابو شامه (م 665 ه)، قطب الدین یونینی (م 726 ه)، ذهبی (م 748 ه)، عبداللّه بن فضل اللّه شیرازی (م 729 ه) و ابن شاکر کتبی (م 764 ه) را نقل و نقد می کند و نشان می دهد که اولاً، هیچ یک از مورّخان شریف و وارسته این تهمت را بازگو نکرده اند، بلکه نقل آن منحصر در مورّخان متعصّبی است که در راه هوا و هوس حرفه ای خود، از گفتن چیزی واهمه ندارند. نویسنده سپس به ذکر نام این مورّخان وارسته می پردازد؛ افرادی همچون عطاءالملک جوینی؛ عبدالرحمن سنبط بن قنینو، صاحب کتاب العسجد المسبوک؛ ابوالفرج بن العبری، صاحب کتاب تاریخ مختصر الدول؛ و ابن الفوطی، صاحب کتاب الحوادث الجامعه، که همگی معاصر آن حوادث بودند.

ثانیاً، اگر عراق در نتیجه خیانت ابن علقمی به دست مغول ها سقوط کرد، سقوط سرزمین های پهناور از اقیانوس هند گرفته تا اواسط اروپا به دست مغولان چگونه تفسیر می شود و چه کسانی خیانت کردند و این بلاد را تسلیم دشمنان ساختند؟

ثالثاً، زنده ماندن ابن علقمی و شرکت او در هیأتی که برای اداره امور عراق پس از اشغال تشکیل شد، مشکوک و مردود است؛ زیرا کسانی از ارکان دولت قبل از اشغال عراق بودند، زنده ماندند و در دوره حکومت مغولان هم در اداره امور شرکت جستند؛ مانند صاحب دیوان خلیفه، یعنی وزیر مالیه او؛ و دروازه دار زمان وی، یعنی رئیس پلیس پایتخت؛ و نیز نزدیک ترین مشاور خلیفه و دوستش عبدالغنی درنوس. مغول ها ناگزیر بودند که اداره امور را به دست کسانی بسپارند که بر امور تسلط دارند و این دلیل نمی شود بر اینکه آن ها در سقوط بغداد شرکت داشته اند.

استاد امین در ادامه این بخش، تحت عنوان «مقایسه بین دو ستمگر»، بین هلاکو و چنگیز مقایسه می کند و به این پرسش پاسخ می دهد که چرا چنگیز جز خون ریزی و غارت و ویرانی چیزی برای سرزمین های به تصرف در آمده به ارمغان نیاورد، اما در زمان هلاکو هیچ یک از شهرهای اسلامی در معرض سوختن و ویرانگری و هتّاکی قرار نگرفت؟ وی عامل این تغییر رویه را خواجه نصیرالدین طوسی می داند که از سر ناچاری با هلاکو همنشین شد و به تدریج، طبع وحشی او را عوض کرد.

کتاب استاد امین با مقاله ای از احمد فؤاد پاشا، استاد فیزیک دانشکده علوم دانشگاه قاهره، تحت عنوان «سهم ابن هیثم، خیّام و طوسی در پیشرفت استدلال های ریاضی» پایان می یابد.

این کتاب حاوی مطالب متنوّع خواندنی و با ارزشی است که با بیانی شیوا و لحنی جذّاب به رشته تحریر در آمده و مطمئناً علاقه مندان به تاریخ اسلام و ایران را به خود جلب خواهد کرد. با این حال، یادآوری چند نکته خالی از لطف نیست:

1. همچنان که یادآور شدیم، این کتاب از فصل بندی و تبویب مناسب برخوردار نیست. علاوه بر آن، تنوّع مطالب موجب می شوند که خواننده نتواند رشته مطالب را حفظ کند.

2. اصل تدوین کتاب برای پاسخ گویی به دو سؤال تاریخی بوده است، اما مطالب دیگری نیز در آن وجود دارند که ربطی به آن دو مسئله ندارند؛ مثلاً، مقاله ای که شخصیت ریاضی خواجه را توصیف می کند و همچنین سفرنامه نویسنده به «الموت»، که لحنی شاعرانه دارد، با هدف اصلی تدوین کتاب ناهماهنگ است.

3. ارجاعات مطالب نقل شده در کتاب بسیار اندک و ضعیف هستند و این موجب می شود علاقه مندان به بررسی و تحقیق این مطالب، وقت زیادی برای پی گیری آن ها صرف کنند.


* مدرّس فلسفه و کلام در حوزه و دانشگاه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان