ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق و عرفان اسلامی / راه های نجات از غفلت

بحث ما در این زمینه بود که از آیات کریمه قرآن استفاده می شود عامل اصلی سقوط انسان غفلت است و کلید ترقّی و تعالی انسان هم خود آگاهی و هوشیاری و یاد است

مقدّمه

بحث ما در این زمینه بود که از آیات کریمه قرآن استفاده می شود عامل اصلی سقوط انسان غفلت است و کلید ترقّی و تعالی انسان هم خود آگاهی و هوشیاری و یاد است. اما یادِ چه چیزی؟ عرض کردیم که به یک معنا، همه برمی گردند به یاد هویّت الهی خود انسان، و به یک معنا هم همه بر می گردند به یاد خدا، و این دو از هم انفکاک ناپذیرند. برای اینکه انسان به غفلت مبتلا نشود، وقتی که هوشیار و خود آگاه است باید برنامه هایی داشته باشد، وگرنه وقتی مبتلا به غفلت شد، در حال غفلت نمی تواند خودش را نجات دهد. یکی از این برنامه ها این است که تمرین کند. وقتی که هوشیار و خود آگاه است، در همه حال به نحوی به یاد خدا باشد. در این زمینه نکاتی ذکر شد.

راه های نجات از غفلت

الف. ممارست بر فکر کردن

از جمله راه هایی که ما از قرآن استفاده می کنیم این است که انسان تمرین کند و خود را عادت دهد به فکر کردن؛ برنامه ای داشته باشد برای اینکه مقداری از وقتش را برای فکر کردن صرف کند. در این زمینه آن قدر تشویق شده که یک ساعت فکر کردن مساوی با یک یا شصت سال عبادت تلقّی شده است.(1) البته این تفاوت شاید به دلیل تفاوت مراتب افکار باشد. به هر حال، فکر کردن یکی از امور مطلوبی است که می تواند برای ترقّی و تکامل انسان مؤثر باشد؛ مثلاً، نشسته ایم، می خواهیم فکر کنیم؟ درباره چه فکر کنیم؟ در آیات آخر سوره آل عمران آمده است: «وَ یَتَفکَّرونَ فی خلقِ السّمواتِ و الارضِ ربَّنا ما خلقتَ هذا باطلاً.» فکر درباره اینکه آفرینش جهان سرسری نیست، هدف دار است، این فکر اگر درست هدایت شود انسان را می رساند به اینکه به عالم آخرت و حساب و کتابی که در آن عالم برای رفتارهای انسان وجود دارد، یقین پیدا می کند. به همین دلیل، در ادامه اش می فرماید: «ربَّنا ما خَلقتَ هذا باطلاً سُبحانَکَ و قِنا عذابَ النارِ.»

نکته ای را بین پرانتز عرض کنم: بعضی از مسائل هستند که حل کردنشان برای انسان یک بار و برای یک لحظه کافی نیست، انسان احتیاج دارد به اینکه مکرّر آن کارها را انجام دهد. یاد خدا کردن از این امور است. یک بار اعتراف کردیم که خدایا تو خدایی، ما هم بنده ایم؛ این کافی نیست، همیشه باید این یاد باشد؛ «والّذین یذکرونَ اللّهَ قیاما و قعودا و علی جنوبِهم.» در همه حال، روز و شب، همه جا به یاد خدا هستند. در برنامه نماز که هفده رکعت آن در شبانه روز از واجبات است،

چقدر تکبیر تکرار شده است، اذکار دیگر به همین صورت. پس نماز و اذکار آن را هر روز باید تکرار کنیم. این نشان دهنده آن است که اگر انسان بخواهد در راه صحیح و مستقیم و پا برجا بماند باید یک بار عملی را انجام دادن کارش به سامان نمی رسد، هرچند دایم در حال تغییر است؛ ممکن است صبح مؤمن باشد، شب کافر شود و بالعکس؛ بخصوص در آخرالزمان بر طبق روایات پیش بینی شده است که «اِنَّ العبدَ یُصبح مؤمنا و یُمسی کافرا و یصبحُ کافرا و یمسی مؤمنا»، صبح انسان مؤمن است، شب کافر است و صبح کافر است، شب مؤمن است.(2) بنابراین، باید این یاد و این فکر را تکرار کرد و ادامه داد تا در هر لحظه انسان از آفات غفلت و وسوسه های شیطانی محفوظ بماند، وگرنه هر وقت مبتلا به غفلت شد، شیطان به سراغش می آید. پس اگر ما یک بار نشستیم و فکر کردیم و عقایدمان را بر اساس ادلّه عقلی اثبات کردیم، این معنایش آن نیست که تا آخر عمر دیگر کافی است، انسان در معرض وسوسه شیطان است؛ یک وقت می گوید: از کجا معلوم که فکر دیروز من درست بوده است؟ بخصوص با شبهات که شیاطین دایم القا می کنند. بنابراین، فکر باید ادامه داشته باشد.

ب. مقایسه دنیا و آخرت

وقتی فکر کردیم و رسیدیم به اینکه غیر از این زندگی دنیا، که معمولاً هفتاد، هشتاد سال بیشتر طول نمی کشد و با مرگ پایان می یابد، می بینیم این تمام حیات انسانی نیست، بخش کوچکی از حیات انسان است، بخش اعظمش پس از مرگ است و در عالم قیامت. بنابراین، زندگی دنیا هر قدر هم طولانی باشد، محدود و متناهی است، اما زندگی آخرت نامتناهی است. وقتی باور کردیم که چنین زندگی ای هست، آیا بعد هم در این زمینه جای فکر کردن هست؟ قرآن می فرماید: «کذلکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُم الآیاتِ لعلّکم تَتفکرونَ فی الدُّنیا و الآخرةِ.» (بقره: 219و 220) ما آیات خود را برای شما بیان می کنیم تا شما بیندیشید و درباره دنیا و آخرت فکر کنید. پس فکری که درباره اش بحث کردیم، نتیجه اش این بود که زندگی ما منحصر به دنیا نیست، آخرتی دارد، وگرنه این نظام عبث و بیهوده خواهد بود. بعد که فهمیدیم آخرتی هست دیگر درباره چه فکر کنیم؟ «لعلَّکُم تَتفکَّرونَ فیِ الدُّنیا و الآخرةِ.» زندگی دنیا و آخرت را مقایسه کنید. تا حالا اصلاً توجهی نداشتیم که آخرتی هست، حال که توجه پیدا کردیم، آیا این دو مساوی اند؟ یک بخش زندگی ما هفتاد، هشتاد سال است. پس از این مدت هم عالم آخرت است. حال چه نسبتی بین این دو هست؟ قرآن، خودش راهنمایی کرده است که این گونه فکر کنید و فرموده: «بَل تُؤثِرونَ الحیوةَ الدُّنیا و الآخرةُ خیرٌ و اَبقی.» شما به حسب طبع مادی و حیوانی تان همین زندگی دنیا را ترجیح می دهید، در صورتی که اشتباه می کنید. شما باید عالم آخرت را ترجیح بدهید. جایی که بین این دو تعارض است وقتی با هم جمع نمی شوند یا باید دنیا را بگیرید، یا آخرت را. اما قرآن می فرماید: آخرت بهتر است.

فکر کنیم ما یک زندگی داریم، خیلی هم که مرفّه زندگی کنیم و راحت باشیم، هفتاد هشتاد یا حداکثر صد سال است. فرض کنیم یک زندگیِ مرفّه دیگری هم داشته باشیم که آخرت است. کدام یک بهترند؟ یک فرق کلی و اساسی بین این دو آن است که این یکی محدود است و آن یکی نامحدود. فاصله بین این دو یک «نا» است. این «محدود»، آن «نامحدود». مطلب را بازتر کنیم، ببینیم «محدود» و «نامحدود» یعنی چه؟

برتری آخرت بر دنیا:

1. نامحدود بودن آخرت: اگر شما از اول عمرتان شروع کنید به عدد نوشتن و از طرف چپ پشت سر هم عدد 9 بگذارید و این کار را صد سال ادامه دهید تا ببینید به کجا می رسید، عمر آدم تمام می شود و پس از صد سال نوشتن، در نهایت آن عدد باز هم محدود است. اگر مصداق هر یک از این 9ها یک سال باشد و این عدد نشانه طول سال های زندگی آخرت باشد، باز حقش را ادا نمی کند؛ چون عدد تمام می شود، ولی آخرت تمام نمی شود. اگر مصداق هر واحدش را یک سال نوری فرض کنیم  که در هر ثانیه نور سیصد هزار کیلومتر راه می پیماید باز عدد تمام می شود، ولی عمر آخرت تمام نمی شود. چه نسبتی است بین زندگی ما و آخرت؟ چند برابر است؟ هزار برابر؟ یک میلیون برابر؟ یک میلیارد برابر؟ باز این نسبت ها محدودند. عمر دنیا را شما به هر نسبتی اضافه کنید، به هر توانی برسانید، باز هم محدود است. اما عمر آخرت تمام نمی شود. وقتی فکر کنیم درباره دنیا و آخرت، ببینیم کدام یک اهمیتشان بیشتر است، خواهیم فهمید که اهمیت آخرت بی نهایت بیش از دنیاست. نمی توان گفت: یک برابر، دو برابر، صد برابر، هزار برابر، یک میلیون برابر؛ چون بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی نیست.

اگر شما را مخیّر کنند به اینکه جایی زندگی کنید و یک سال وسایل راحتی تان را فراهم کنند، یا در جای دیگری دو سال با همان کیفیت، کدام یک را ترجیح می دهید؟ معلوم است، به همان اندازه که آن عمر طولانی تر است، رجحان دارد. پس آخرت به همان اندازه که عمرش طولانی تر از دنیاست، بر دنیا ترجیح دارد. چند برابر طولانی تر است؟ بی نهایت. پس آخرت بی نهایت از دنیا ارزنده تر است: «بَل تُؤثِرونَ الحیوةَ الدُّنیا.» همه فکر در دنیاست، در حالی که «الآخرةُ خیرٌ و اَبقی.» بقایش بیشتر است، چقدر بیشتر؟ هیچ حدی ندارد، بی نهایت است. این یکی از موضوعاتی است که جا دارد انسان درباره اش فکر کند.

2. برتری لذات آخرت بر دنیا: ولی تنها برتری آخرت در دنیا طولانی تر بودن عمرش نیست، جهت دیگری هم دارد: هر ساعتی از زندگی دنیا را که فرض کنید در بهترین شرایط لذت و راحتی و رفاه و آسایش باشید، اگر همین را با مشابهش مقایسه کنید به فرض ما در آخرت همین زندگی را داشته باشیم که بتوانیم بگوییم یک ساعت شصت دقیقه ای از زندگی آخرت اگر این دو را با هم مقایسه کنیم، آیا با هم مساوی اند؟ صرف نظر از اینکه آن طولش به قدر بی نهایت بر این یکی برتری دارد، یک واحد مثلاً یک ساعتی اش هم با این یکی برابر نیست. چرا؟ چون وقتی لذت های این دنیا را حساب می کنید هیچ وقت لذت خالص برای شما پیدا نمی شود. لذت های دنیا هم در مقدّمات، هم در مقارنات و هم در مؤخّرات محفوف به آلام و رنج ها و خستگی ها هستند. خوش ترین لذت ها را تصور کنید! برای رسیدن به آن چقدر باید زحمت بکشید تا حاصل شود؟ مثلاً، لذت خوردن غذای لذیذ. برای تهیه این غذا چقدر باید زحمت کشید؟ اگر پولش را هم داشته باشید، تا مواد اولیه اش را تهیه کنید، تمیز نمایید و غذا را آماده سازید، چقدر طول می کشد؟ این ها همه خستگی دارند. باید انرژی صرف کرد تا غذا سر سفره آماده شود. بعد لقمه را که بر می دارید و در دهان می گذارید از وقتی که جویده شد و مزه اش را درک کردید تا وقتی می خواهید آن را فرو ببرید، فقط لحظه کوتاهی ذائقه شما مزه اش را درک می کند و از آن لذت می برید، در حالی که برای این لذت چقدر زحمت کشیده اید! بعد هم که آن را خوردید و سیر شدید، خسته می شوید، خوابتان می گیرد، باید بخوابید تا رفع خستگی کنید از لذتی که برده اید! تازه این یک مثال ساده بود، اگر سایر چیزها را هم مقایسه کنید، وضع به همین صورت است؛ می بینیم برای فراهم شدن مقدّمات لذت، چه زحمت هایی باید کشید، چند لحظه التذاذ، بعد هم خستگی. این تازه برای کسانی است که همه مقدّمات برایشان فراهم است، هیچ مشکلی هم ندارند. اما اگر این لذت با هزار جور مشکلات دیگر همراه باشد مثلاً، مریضی یا مشکلات دیگر باشد کار از این به مراتب سخت تر است. پس لذت های دنیا، هم در مقدمات، هم مقارنات و هم در مؤخّرات همراه با خستگی و رنج و زحمت اند. اما لذات آخرت هیچ خستگی ندارند. هر قدر از نعمت آخرت استفاده کنید، سر سوزنی خسته نمی شوید؛ «لا یَمسُّهم فیها نَصَبٌ.» (حجر: 48)؛ «لا یمسّنا فیها نَصَبٌ و لا یمسُّنا فیها لغوب» (فاطر: 35) هرگونه التذاذی در آخرت سر سوزنی خستگی ندارد، مقدّماتش هم زحمتی ندارد، بعدش هم ناراحتی ندارد.

یکی از لذت های خوراکی و آشامیدنی آخرت برای مؤمنان، «خمر» است؛ تعبیر قرآن کریم این است: «و انهارٌ مِن خمرٍ» (محمّد: 15)، آن هم نه یک جرعه یا یک جام، بلکه جوی هایی از خمر. اما خمری که در آنجا مؤمنان تناول می کنند خماری ندارد، خستگی ندارد، سر درد ندارد، «لا یُصدّعونَ عنها و لا یُنزفونَ.» (واقعه: 19) لذت دارد، اما خستگی ندارد، مستی اش بی عقلی ندارد، خماری ندارد، سردرد هم ندارد. این ها لوازم عادی خمر در دنیا است. قرآن بر این ها تکیه می کند و می فرماید: خمر آخرت این عوارض را ندارد.

پس حتی اگر یک واحد از ساعات التذاذ دنیا را هم بخواهیم با آخرت بسنجیم، می بینیم آخرت بر آن رجحان دارد؛ صرف نظر از اینکه آن بی نهایت طولش بیشتر است، این یکی همراه با خستگی و رنج است «لَقَد خَلقنا الانسانَ فی کبدٍ»(بلد: 4)، زندگی دنیا بدون رنج امکان ندارد اما در آنجا اصلاً با رنج و خستگی تماس پیدا نمی کنند: «لا یَمَسُّهُم فیها نَصَبٌ» منظور از «لا یمسُّهم» این است که کم ترین ارتباطی با درد و رنج پیدا نمی کند. نمی فرماید به درد و رنج مبتلا نمی شوند، درد نمی کشند، بلکه می فرماید: اصلاً درد با آن ها تماس پیدا نمی کند و به هیچ وجه احساس خستگی برایشان پیدا نمی شود. به همین دلیل می فرماید: «و الآخرةُ خیرٌ و ابقی.»؛ آخرت هم پایدارتر است، هم بهتر. به دلیل التذاذاتی که آخرت دارد التذاذ آخرتی بر دنیا ترجیح دارد، اقلّش این است که رنج و الم ندارد، ولی مطلب از این بالاتر است. من خواستم فقط به محکمات و یقینیات خود قرآن تمسّک کنم، و گرنه در روایات آن قدر چیزهای عجیب درباره ویژگی لذت های آخرت هستند که انسان مبهوت می شود؛ مثلاً، شما برای چیدن میوه بهشتی احتیاج هم ندارید که دستتان را بلند کنید که خسته بشوید، وقتی اراده کنید شاخه درخت خودش به سمت شما می آید. به همین دو جهت امتیاز هم که آدم فکر می کند، تصمیم می گیرد جور دیگری رفتار کند؛ می فهمد که دیگران چقدر بچه گانه فکر می کنند، چقدر نادانند آن ها که دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند، بی چاره ها چقدر اشتباه می کنند: «بَل تُؤثِرونَ الحیوةَ الدُّنیا والآخرةُ خیرٌ و ابقی».

3. آخرت؛ زندگی حقیقی: بر این مورد بخصوص در قرآن تأکید شده، ولی مسئله ای هست از همه این ها بالاتر: این ها مقایسه هایی هستند که ما بین زندگی دنیا با زندگی آخرت داریم؛ آن طولش بیشتر است، این لذت هایش همراه با رنج است، آن رنج ندارد،... ولی حقیقت مسئله چیز دیگری است، آن چیزی است که ما درست با عقلمان نمی فهمیم:

قرآن در چندین مورد تأکید می کند که ماهیت زندگی دنیا بازیچه است، وسیله گول زدن است: «و ماالحیوةُ الدّنیا الاّ متاعُ الغرورِ.» (آل عمران: 85) جز این نیست که زندگی دنیا اسباب فریب است، غیر از این نیست؛ «و ما الحیوةُ الدُّنیا الاّ لهوٌ و لعبٌ»سرگرمی و بازیچه است. «و اِنَّ الدّارَ الآخرةَ لِهیَ الحَیَوانُ.» (عنکبوت: 64) با همه تأکیداتی که هستند: انّ، لام تأکید ضمیر فصل، خبر محّلی به الف و لام، «حَیَوان» یعنی حیات. حیات آنجاست. اصلاً زندگی دنیا را با زندگی آخرت اگر کسی حقیقتش را درک کرده باشد نمی توان مقایسه کرد. ما باید اعتراف کنیم که این را درک نمی کنیم. قرآن می فهمد، به پیغمبرش و معصومان علیهم السلام هم فهمانده است. آن ها می دانند که اصلاً در مقابل آخرت زندگی دنیا را نمی توان زندگی گفت. اصلاً زندگی آن است، این بازیچه است، یک مرگ تدریجی است. لذا، وقتی انسان به آنجا می رود، می گوید: «یا لیتنی قدّمتُ لحیوتی» (فجر: 24)؛ ای کاش برای این زندگی فکری کرده بودم! یعنی آنچه گذشت زندگی نبود، زندگی اینجاست که من برایش فکری نکرده ام. این از همه آن ها بالاتر است.

به حسب یک معنا، زندگی دنیا زندگی مجازی است، به زحمت می توان اسمش را «زندگی» گذاشت؛ بازی زندگی است، ادای زندگی در آوردن است، زندگی حقیقی نیست.

این ها سه فرق اساسی بودند بین زندگی دنیا و آخرت. دو تا از آنها را ما کمابیش با فکر خودمان می توانیم بفهمیم. یکی طول عمرش را البته درست نمی توانیم مقایسه کنیم، اما با «نای» نامحدود و نامتناهی می توانیم اشاره کنیم که چقدر طولانی تر است و دیگری با توجه به اینکه آنجا رنج و درد و مصیبت ندارد، می توانیم بفهمیم که لذت آنجا چقدر بر لذت دنیا امتیاز دارد. اما این سومی اش از همه مهم تر است که اصلاً این زندگی حقیقی نیست. وقتی انسان آن زندگی را دید، می گوید: اشتباه کردم که زندگی دنیا را زندگی حساب کردم. قرآن می فرماید: درباره این ها فکر کنید: «اِنّما مَثَلُ الحیوةِ الدنیا کماءٍ انزلناهُ مِن السّماءِ فاختلط به نباتُ الارضِ ممّا یأکُلُ النّاسُ و الانعامُ حتّی اذا اَخَذتِ الارضُ زُخرفها و ازّیّنت و ظنَ اهلُها انّهم قادرونَ علیها أتاها امرُنا لیلاً او نهارافجعلناها حصیدا کأن لم تغن بالامس کذلک نُفَصِّلُ الآیات لقومٍ یتفکّرونَ.» (یونس: 24) قرآن چندین بار برای ما مثل می زند این قدر دلباخته زندگی دنیا نشویم؛ می فرماید: آبی از آسمان فرو می ریزد، در زمین گیاهی می روید، این گیاه چند صباحی طراوت دارد، اما طولی نمی کشد که به زردی و پژمردگی می گراید، بعد هم خشک می شود. باد هم ذرات این گیاه خشک شده را پخش می کند و اثری از آن نمی ماند. زندگی دنیا این جور است: چند صباحی خرّمی و طراوتی دارد، فریبش را نخورید، از بین خواهد رفت. دنبال طراوتی باشید که هیچ وقت تمام نمی شود! اینجا نمونه اش را به شما می دهند: نمونه اش زیبایی گل است، همین که روز بعد خشک می شود و از بین می رود. دنبال گلی باش که هیچ وقت خشک نشود! انواع خوشی هایی که در این زندگی هستند، نمونه هایی هستند برای اینکه ما را متوجه کنند به اینکه این لذت ها به صورت بی نهایت در عالم دیگری وجود دارند. آنجا را برای ما آفریده اند. خودتان را به لذت های محدود نفروشید!

آخرت گرایی حقیقی

وقتی فکر کردیم و فهمیدیم که زندگی آخرت بهتر از دنیاست، چه کنیم؟ زندگی دنیا را رها کنیم، برویم خودکشی کنیم؟ یا نه، از همه لذت های دنیا صرف نظر کنیم، در غاری تنها بدون لذت زندگی کنیم؟ بعضی از کسانی که تابع ادیان الهی بودند، حتی در بین مسلمان ها، وقتی گفته شد آخرت این قدر بهتر از دنیاست، می گفتند: پس باید دنیا را رها کنیم تا آخرت را به دست آوریم. رفتند، از زندگی دنیا صرف نظر کردند و در گوشه ای، صومعه ای یا دِیری نشستند. بعضی از گرایش های تصوف از همین جا پیدا شده است. آن ها که راست می گفتند می خواستند سیر و سلوک داشته باشند و به کمالی برسند آن ها که دکّان باز کرده بودند که هیچ این جور فکر کردند؛ و البته اشتباه نموده اند. وقتی خدا می فرماید: آخرت بهتر از دنیاست، نمی فرماید: دنیا را رها کن، می فرماید: دنیا را وسیله قرار بده تا به آخرت برسی. این ها را در دنیا به تو داده اند تا از یک طرف، بدانی، انسان چگونه می تواند به لذت هایی برسد منتها به صورت بی نهایتش تا انگیزه پیدا کنی برای فعالیت و سستی نکنی، و از طرف دیگر، از این ها استفاده کنی تا بتوانی تقرّب به خدا پیدا کنی و به آن مقامات برسی. معنای اینکه آخرت بهتر از دنیاست، این نیست که از دنیا صرف نظر کن و بمیر، یا از همه لذت ها صرف نظر کن. ابدا؛ پس خدا این نعمت ها را برای که آفریده است؟ «قُل مَن حَرَّمَ زینةَ اللّهِ الّتی اخرَج لِعبادِه و الطّیّباتِ مِن الرزقِ»(اعراف: 32) چه کسی گفته این ها حرام هستند؟ زینت ها، زیبایی ها و روزی های حلال را خدا برای مؤمنان خلق کرده است، «قُل هِی للّذینَ آمَنوا خالصةً یومَ القیامةِ» این زینت ها و زیبایی ها و خوشی ها خالصش روز قیامت برای مؤمنان است. اگر این ها چیزهای بدی بودند که خدا در بهشت قرار نمی داد.

اگر گفتند دنیا را با آخرت مقایسه کن، دنیا را به آخرت نفروش، یعنی دنیا را برای آخرت وسیله قرار بده، خودش را هدف قرار نده، به طوری که مانع از سیر معنوی شود، بلکه از همه این لذت ها استفاده کن، به گونه ای که آن لذت ها را برای تو فراهم کنند. آن لذت ها در گرو تلاش تو در این عالم است. تلاش تو در این عالم در گرو استفاده از این نعمت هاست. تا از این نعمت ها به اندازه معقول و مشروع استفاده نکنی، نمی توانی وظایفت را درست انجام بدهی. مثلاً، برای همین فکر کردن، شما باید انرژی داشته باشی، یا اگر بخواهی جهاد کنی یا درس بخوانی باید قوّت داشته باشی. اگر وسایل راحتی در اینجا برای انسان فراهم نشود، نمی تواند به وظایف شرعی اش عمل کند.

کلام در این است: آنجا که التذاذ دنیا با آخرت تزاحم پیدا می کند، یعنی نوع التذاذی است که حرام است، یا دست کم مرجوح است، راه حلالش و ارجحش را پیدا کن. وگرنه آنجایی که التذاذ از زندگی دنیا در جهت تکامل معنوی و پرستش خدا و شکرگزاری نعمت های خدا باشد، هیچ نکوهشی ندارد. تا انسان لذتی را درک نکند، از نعمتی استفاده نکند، چه شکری بجا بیاورد؟ اصلاً انگیزه شکر برای آدم پیدا نمی شود. وقتی آدم تشنه بود و جرعه ای آب خنک و گوارا نوشید، می فهمد آب چه نعمت بزرگی است! آن وقت می گوید: الحمدلله. اما اگر آدم اصلاً مزه آب را نچشید، یا وقتی تشنه شد، آبی به دست نیاورد، انگیزه ای هم برای شکر پیدا نمی کند.

همه نعمت های دنیا وسیله اند برای اینکه انسان به یاد خدا بیفتد و با او ارتباط پیدا کند. خدایا، تو را شکر می کنم که این نعمت های خوب را به من مرحمت کردی؛ اما به شرط اینکه نعمت های خدا را بشناسد. تصور نکند نعمت های خدا فقط اسباب گول زدن هستند. بسیاری از نعمت های دیگر در این دنیا هستند که ما از آن ها خبر نداریم. باید از این نعمت ها که در دسترسمان هستند و خوب می شناسیم، به صورت مشروع و با انگیزه صحیح و به قصد شکر خدا و استفاده از آن ها برای انجام وظایف استفاده کنیم و در صدد باشیم نعمت هایی را که هنوز نشناخته ایم، لذت هایی که در عبادت پیدا می شوند، در سحرخیزی پیدا می شوند، آن ها را بشناسیم و تجربه کنیم.

یکی از بزرگان که از مفاخر حوزه است خداوند بر طول عمرش بیفزاید می فرمود: اگر سلاطین عالم، که بهترین وسایل لذت برایشان فراهم است، می دانستند که در نماز چه لذتی وجود دارد، دست از سلطنت می کشیدند. من و شما درست حلاوت مناجات با خدا را نچشیده ایم. خدا وقتی می خواهد مؤمن را عقوبت کند، گوشمالی بدهد، حلاوت مناجات را از دلش بر می دارد. این تنبیه برای مؤمن است. اما کسی که اصلاً آن را نچشیده است چه؟ «فَلاَ تَعلَمُ نفسٌ ما اُخفِیَ لهم مِن قُرّةِ اعینٍ»(سجده: 17) هیچ کس نمی تواند بفهمد که در آن حال، خدا برای بندگانش، برای دوستانش چه لذتی ذخیره کرده است، هیچ کس، مگر آنکه خودش رسیده باشد! ما چه می دانیم آن وقت که بنده صورتش را روی خاک گذاشته و قطرات اشک از چشمش آمده، زمین را خیس کرده است، او چه چیزی درک می کند! اگر تمام عالم را به او بدهی، حاضر نیست، دست از این حالش برداد، مگر آنکه طاقت نداشته باشد یا خدا توفیق به او نداده باشد. اگر تمام لذت های عالم را یک جا جمع کنند و به او بدهند، حاضر نیست با آن حال مناجات عوض کند. خداوند از این دنیا ما را هم بهره مند سازد.

··· پی نوشت ها

1 ابی عبدالله علیه السلام : «تفکّرُ ساعةٍ خیرٌ مِن عبادةِ سنةٍ انّما یتذکروا اولوا البابُ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 327) «تفکّرُ ساعةٍ خیرٌ من عبادةِ ستینَ سنةٍ.» (همان، ج 69، ص 293.)

2 همان، ج 69، ص 225.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان