ماهان شبکه ایرانیان

مکاتب ، گفتمان و پارادایم فقه سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

فـقه سیاسی که رشته ای تازه بنیاد است و در سالهای اخیر، مخصوصا در زمان های پس از انقلاب بسیار از آن یاد می شود، به مسائل سیاسی می پردازد و طبیعتا در هر زمانی می بایست علاوه بر مسائل سابق ، مسائل جدید را نیز تحت پوشش قرار دهد.

کلیات

فـقه سیاسی که رشته ای تازه بنیاد است و در سالهای اخیر، مخصوصا در زمان های پس از انقلاب بسیار از آن یاد می شود، به مسائل سیاسی می پردازد و طبیعتا در هر زمانی می بایست علاوه بر مسائل سابق ، مسائل جدید را نیز تحت پوشش قرار دهد.

فـهـم ایـن واژه مـرکـب کـه از دو واژه ((فـقـه )) و ((سـیـاسـی )) تشکیل شده در گرو فهم این دو واژه است که به اختصار از نظر می گذرد.

تعریف فقه

فـقـیـهـان ، از فـقه به ((علم به احکام شرعیه از روی ادله تفصیلیه )) یاد کرده اند و در کـلمـات مـقـام مـعـظـم رهـبری نیز در معنای اصطلاحی اش به معانی ای چون فهم دین ،273 معرفت دینی ،274 شناخت دین 275 و یا دانش فهم اسلام 276 آمده است . گرچه ایشان با تـوجـه بـه نـیـاز جـامـعـه و حکومت به فقه ، در موازات تعریف امام خمینی (ره ) به اینکه ((حکومت ، فلسفه عملی فقه است ))، فقه اسلامی را به این گونه معرفی کرده است :

((فقه اسلام یعنی مقررات اداره زندگی مردم .))277

فقه در نظر مقام معظم رهبری به دو حوزه عام و خاص تقسیم شده است ، بدین معنا که فقه در حوزه عام در راستای معنای لغوی ، به معنای آگاهی از دین 278 و فهم دین در فروع و اصـول مـعـنا شده 279و امور اساسی دین اسلام ، چون اثبات خدا، توحید، معاد و در مجموع اصـول اعـتـقـادات و عـقـایـد، اخـلاقـیـات اسـلامـی ، بـلکـه تـمـام مـعـارف بـا هـمـه شمول و سعه 280 را در بر می گیرد:

((مـراد از فـقـه ، تـنـهـا عـلم بـه احـکام فرعیه نیست ، بلکه مراد از فقه ، علم دین ، اعم از معارف الهی و عقاید حقّه و علم اخلاق و فقه به معنای مصطلح می باشد.))281

و ایـن در حـالی اسـت کـه فـقـه بـه معنای خاص در تقسیم ایشان ، به احکام رایج فقهی ، آگـاهـی از فروع دینی ، استنباط وظائف فردی و اجتماعی انسان از مجموعه متون دینی معنا شده است .282

((منظور ما از فقه به معنای خاص کلمه ، آگاهی از علم دین و فروع دینی و استنباط وظائف فردی و اجتماعی انسان از مجموعه متون دینی است .))283

ایـن دو مـعـنـا از فـقـه بـا یـکـدیـگـر مـنـافـات نـداشـتـه و بـه عـنـوان عـام و خاص مطلق ، مـکمل یکدیگر تلقی می شوند؛ بلکه برای فهم احکام عملی فقه ، می بایست فهمی جامع از اصل و اساس دین نیز داشته باشیم :

((فـقـه و فـقـاهـت را بـه دو مـعـنـا بـیـان مـی کـنـیـم . هـر دو مـعـنـا درسـت اسـت و مـکـمـل یـکـدیـگـر است : یک معنا از دو معنای فقه را همان ((فهم کلی دین )) می دانیم . در این کـلیـّتِ دیـن ، اصـول و عـقـاید و مبانی دین و معارف دینی هست و جنبه های عملی دین ، یعنی احکام ، اعم از احکام فردی و احکام اجتماعی و آنچه که برای اداره زندگی انسان لازم است ، نیز هست .))284

معنای فقه سیاسی

از آنـجـا که سیاست در اندیشه مقام معظم رهبری به معنای ((توانایی اداره شئون زندگی مـردم )) مـعنا شده 285 و فقه نیز در معنای خاص خود به معنای ((فهم فروعات شریعت )) قـصـد شـده اسـت و از سـوی دیـگـر فـقـه شـیـعـه دارای ابواب عملی زیادی است که باب سـیـاسـات یـکـی از آن ابواب است و در آن به روش هایی که دین اسلام برای اداره جامعه ارائه کرده است عنایت شده و با توجه به ادله و منابع عقلی و نقلی ، به استنباط روش ها و راهکارهای شریعت در این باب می پردازد:

یکی از احکام دین ، احکام اداره امور کشور است .286

بر این اساس باید گفت فقه سیاسی در نظر مقام معظم رهبری ، چند گونه معنا شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. بخشی از فقه است که به امور سیاسی می پردازد.287

2. بابی از ابواب عملی فقه است که به اداره زندگی مردم مربوط است .288

3. حکم خدا در باب سیاست است .289

4. فقه اداره جامعه سیاسی است .290

فقه سیاسی به معنای عام و خاص

از سوی دیگر، با توجه به دو معنای عام و خاصی که ایشان از فقه ارائه نموده اند، می تـوان دو مـعنای عام و خاص نیز از فقه سیاسی ارائه داد. معنای خاص آن مورد اشاره قرار گـرفـت و در مـعـنـای عام ، فقه سیاسی به معنای جداناپذیری دین از سیاست ، ضرورت هـمـراهـی و هـمـگـامی این دو مؤ لفه ، ضرورت وحدت و ارتباط این دو مقوله با یکدیگر و نفی سکولاریسم است .291

1. پارادایم های فقه سیاسی

از پـارادایـم مـعانی و کاربردهای مختلفی در علوم انسانی و طبیعی وجود دارد که الگوی نظری ، اسوه ، سرمشق و الگوی اصلی در زمره این تعاریف محسوب می شوند. و عده ای ، پارادایم را به تصوری بنیادین و اساسی از موضوع علم تعریف نموده اند.292

در هـر صـورت بـایـد گفت که در هر دوره تاریخی برای هر رشته علمی پارادیم مسلطی وجود دارد که به عنوان چارچوب آن علم شناخته می شود. به نظر می رسد فقه (سیاسی ) شیعه از بدو تاءسیس تا زمان حاضر در قالب دو پارادیم بوده که پارادایم سنتی آن از آغاز تا زمان حاضر که نگرش اجتماعی و حکومتی خاصی به فقه شده ، وجود داشته و پـارادایـم دوم در قـالب جـدیـدی اسـت کـه اگـر نـگـویـیـم ایـن پـارادایـم ، شـکـل گـرفـتـه اسـت ، قـدر مـتـیـقـن ایـن اسـت کـه ایـن پـارادایـم در حال شکل گرفتن و تاءسیس است .

ایـن پـارادایـم جـدیـد بـا نـگـرش نـو و ورود بـه سـاحت های جدید و انتظارات نوین ، با تحول مواجه شده است . در آغاز به مؤ لفه های پارادایم فقه سنتی پرداخته و در نهایت برخی از مؤ لفه های پارادایم جدید را مورد عنایت قرار می دهیم .

فقه سیاسی سنتی

فقه شیعه در طول هزار و اندی سال پس از غیبت امام زمان ، استنباط احکام شریعت از منابع اصـیل را بر عهده داشته است . در همین سال ها فقیهان به منظور تبیین مبانی شریعت ، به تـدویـن کـتـاب هـای فـقـهـی پـرداخـتـه و امـور شـیـعـه در طـول زمـان عـصـر غـیـبـت را بـسـامـان کـرده انـد.293 ایـن فـقـه کـه اسـلام را در طـول سـالهـای پـس از غـیـبـت حـفـظ نـمـوده ،294 در مـقـایـسـه بـا فـقـهـی کـه در حـال تـدویـن بـوده و بـا تـوجـه بـه شـرایـط جـدیـدی کـه در حـال شـکـل گـرفـتـن اسـت ، فقه سنتی نام گرفته است . فقه و فقاهت که در میان فقیهان اصـحـاب ائمه نیز صورت می پذیرفت و حالت بسیط و توسعه نیافته داشت ،295 در زمـان شـیـخ مـفید مرزهای مشخصی در قبال فقه اهل سنت یافت و با مردود دانسته شدن روش هـای نـامـعـتـبـری چـون قـیـاس و اسـتـحـسـان ، روش اسـتـنـبـاطـی مـسـتـقـلی مـتخذ از تعالیم اهل بیت ارائه و بر اساس آن یک دوره فقه تدوین شد296. این امر با تاءسیس حوزه علمیه نـجـف ، صـورت عـلمـی بـه خـود گـرفـتـه و بـه پـیـشـرفـت و تحول رسید.297

در ایـن رونـد، هـرچـنـد کـه فـقـه شـیـعـه از زمـان تـاءسـیـس خـود فـاصـله می گیرد و با مـسـائل جـدیـد مـواجـه و با پرسش های بیشتری در عرصه فردی و اجتماعی روبه رو می شود، به سیر تحول خویش ادامه داده و جدا از توسعه در سطح فروعات فقهی ، از عمق و پـیـچـیدگی بیشتری برخوردار می شود که این امر از مباحث استدلالی و کتب فقهی که در ادوار مختلف فقه شیعه ، نگاشته شده است به خوبی نمایان است .298

پـارادایـم فـقـه سـنـتـی عمدتا بر محور فقه فردی و برآوردن نیازهای افراد دور زده و برآوردن نیازهای اجتماعی و سیاسی مردم مسلمان در دستور کار این فقه قرار نداشته است . گـرچـه تـفـکـیـک مـیـان پـارادایـم فقه سیاسی سنتی و نوین در جایی مورد اشاره قرار نـگـرفـتـه ، امـا تـفـکـیـک و تـمـایـز مـیـان ایـن دو پـارادایـم در زمـان حـاضـر بـه خـوبی قابل مشاهده است و این امر البته مورد اشاره مقام معظم رهبری نیز قرار گرفته است :

((پـس فـقـیـه امـروز عـلاوه بـر شـرایـطـی کـه در پـیـش ، هـزار سال پیش باید یک فقیه می داشت ، لازم است شرط هوشمندی و هوشیاری و آگاهی از جامعه را داشـتـه بـاشـد. ایـن خـصـوصـیـتـی اسـت کـه در دوره جـدیـد ـ بـه قـول شـمـا جـدیـد، اگـر اسـمـش را بـشـود دوره جدید گذاشت ـ ما احساس می کنیم که وجود دارد.))299

به هر صورت پارادایم فقه سیاسی سنتی دارای ویژگی ها و خصوصیاتی است که در مـرحـله عـمـل ، آن را در قـبـال پـارادایـم فـقـه سـیـاسـی نـوین متمایز و متفاوت می کند و ما درصددیم برخی از آن خصوصیات را با عنایت به کلمات مقام معظم رهبری برشماریم :

1. تـعـداد تـاءلیـفـات بـسـیـار در بـاب مـقـولات فـقـه عـبـادات ، طـهـارات و مـعاملات ، در قبال تعداد اندک کتاب های فقهی در ابواب فقه سیاسی و اجتماعی :

((فـقـه مـا، در ابواب گوناگون عبادات ، این همه تفریع فروع و تشقیق شقوق شده ، اما در باب مهمی مثل باب حکومت ، بالاخره حکومت از اسلام هست یا نه ؟ جامعه اسلامی می تواند بـدون حـاکـم بـاشـد؟ در ایـن بـاب از طـرف فـقـهـا ایـن هـمـه استدلال و استنباط و تفریع فروع انجام نگرفته .))300

2. عدم طرح بسیاری از مسائل فقه سیاسی که به اداره کشور می پردازد:

((در مـیـان کـتـب فـقـهـی شـیـعـه ، بـسـیـاری از مـبـاحـثـی کـه مربوط به اداره کشور است ، مـثـل مـسـاءله حکومت ، مساءله حسبه ، و چیزهایی که ارتباط پیدا می کند به کارهای جمعی و داشـتـن قـدرت سـیـاسـی ، چـنـد قـرن اسـت کـه جـای ایـنـهـا خـالی اسـت . بـعـضـیـهـا از اوائل هم در کتب فقهی شیعه ، مورد تعرض قرار نگرفته است .))301

3. تـوجـه بـه فـقـه و اسـتنباط به عنوان وظیفه فردی مردم مسلمان و نه توجه به فهم نظام اجتماعی اسلام :

((بنابراین فقه ما در طول سالهای متمادی گذشته بیشتر متوجّه بوده به فهم اسلام به عـنـوان عـمـل یـک فـرد به عنوان وظیفه یک فرد نه فهم اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی .))302

4. عدم نگرش حکومتی به فقه :

((مـا در طـول زمـان ، بـه دیـن و فـقـه بـه عنوان قالب و شکلی برای حکومت نگاه نکردیم .))303

فقه سیاسی نوین

به طور قطع نمی توان به ظهور پارادایم فقه سیاسی نوین اذعان کرد و افرادی نیز بـر ایـن امـر تـاءکـیـد نـنـمـوده انـد، امـا از سـویـی ، بـا ظـهـور انقلاب اسلامی ، نیازهای روزافزونی در حوزه حکومتی و سیاسی به وجود آمده و سؤ الات بسیاری را در پی داشته و بـه تـبـع آن ، انـتظار پاسخ گویی در این حوزه نیز از فقه و به طور خاص از فقه سیاسی زیاد گشته است . از سوی دیگر، با ارائه نظریات فقهی امام خمینی در عرصه حـکـومـت و سیاست ، همانا فقه و بالاخص فقهِ سیاسی شیعه مؤ لفه های زیادی را در خود ایـجـاد کـرده و عـرصـه هـای جـدیـدی بـر ایـن حـوزه گـشـوده شـده اسـت کـه قدر جامع این مسائل در ورود حوزه فقه به عرصه اجتماع ، حکومت و سیاست است که در گذشته یا یادی از آنها نمی شد و یا این که در حاشیه قرار داشتند. البته این امر به معنای حکومتی شدن فـقـه نـبوده ، بلکه در راستای پاسخ گویی فقه به نیازهای کلان جامعه و حکومت و با نـگـرش وسـیـع بـه عـرصـه اجتماع است . بر این اساس می توان بین دو عرصه جدید و قـدیم تمایز قائل شد و پارادایم جدیدی را برای فقه سیاسی تصویر و تصور کرد. ما در این مقام ، با عنایت به بیانات و کلمات مقام معظم رهبری ، برخی از مؤ لفه هایی را کـه مـوجـب تـمـایـز فـقـه سـیاسی سنتی و جدید شده و می تواند نمایانگر مؤ لفه های پارادایم فقه سیاسی جدید شود بر می شماریم .

1. ریشه کنی تفکر جدایی دین از سیاست در حوزه فقه :

((مـا بـایـسـتی این فکر (تفکر جدایی دین از سیاست ) را در حوزه ریشه کن کنیم ، به این شـکـل کـه هـم فـقـاهـت را ایـن طـور قـرار بـدهـیـم و هـم در عمل این گونه باشیم . یعنی چه ؟ یعنی استنباط فقهی ، براساس فقه اداره نظام باشد، نـه فـقـه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا دیات ، باید ناظر به اداره یک کشور، اداره یک جامعه و اداره یک نظام باشد.))304

2. اسـتـنـبـاط حـکـم فـقـهـی افـراد در راسـتـای چـگـونـگـی اداره جـامـعـه و نـظـر بـه مسائل شخصی به عنوان جزئی از مجموعه اداره فرد و جامعه :

((احـکـام فـقـهـی را دو جـور مـی شـود مورد مطالعه و ملاحظه قرار داد: یک جور احکام فقهی مـربـوط به اداره یک فرد، منهای این که حالا این فرد در کجای عالم زندگی می کند، به عـنـوان یـک فرد. یک وقت همین حکم فقهی را به عنوان یک بخشی ، یا کوچک یا بزرگ ، از چگونگی اداره یک جامعه ، انسان بررسی می کند. اینها با هم متفاوت است . حتی در استنباط حکم فقهی هم تفاوتهایی به وجود می آید.))305

3. نگاه فراگیر فقه به همه جوانب جامعه :

((مـا بـایـد فقه اسلامی را در جامعه پیاده کنیم . فقه اسلامی ، فقط طهارت و نجاسات و عـبـادات کـه نـیـسـت ؛ فـقه اسلامی مشتمل بر جوانبی است که منطبق بر همه جوانب زندگی انسان است ، فردیا، اجتماعیا، سیاسیا، عبادیا، نظامیا و اقتصادیا، فقه اللّه الاکبر این است .))306

4. استنباط فقه در راستای حکومت کردن :

((در تـنـقـیـح و تـحـقیق فقه کنونی ما، روزگاری که این فقه بخواهد نظام جامعه را اداره بـکـنـد پـیش ‍ بینی نشده ... شما باید یک بار دیگر از طهارت تا دیات نگاه کنید و فقه استنباط کنید برای حکومت کردن .))307

5. نگرش به فقه به عنوان قالب و شکلی برای حکومت و نظام اجتماعی :

((مـا در طـول زمـان ، به دین و فقه به عنوان قالب و شکلی برای حکومت نگاه نکردیم ... امـروز فـقـه ، شـکـلی بـرای حـکومت و شکلی برای نظام اجتماعی مِنها الحکومة است . حکومت جزئی از یک نظام اجتماعی است .))308

6. نگاه کلان به مسائل جامعه و شئون حکومت و اداره جامعه :

((ما وقتی در باب مسائل مالی اسلام بحث می کنیم ، باید این را مورد نظر قرار بدهیم که جـامـعـه اسـلامـی ، نـظـام اسـلامـی ، مـجـتـمـعـی کـه از مـجـمـوعـه مـسـلمـانـهـا تـشـکـیـل شـده اسـت ، ایـن امور مالی اش ‍ چگونه باید بگذرد. اگر در باب خمس هم یا در بـاب زکـات هـم بـحـث مـی کـنیم . به این لحاظ بحث کنیم که این نظام اسلامی از هر کسی چقدر و از چه چیزی و برای چه مصرفی باید بگیرد؟))309

2. گفتمان فقه سیاسی

واژه گـفـتـمـان 310 بـنـابـر تـعـریـف اصـطـلاحی ، به معنای پدیده ، مقوله یا جریانی اجـتـمـاعـی اسـت . بـه بیان دیگر، جریان و بستری است که دارای زمینه ای اجتماعی است و کلمات در این بستر معنا می یابند.311

و در هـر حـال مـنـظـور از آن مـجـمـوعـه ای مـنـسـجـم و هـمـخـوان از انـگـاره هـا، ارزش هـا و اصـول نـظـری و واقعیت های مرتبط با آنهاست . در توضیح بیشتر از این واژه باید گفت در هـر دوره تـاریـخـی مـمـکن است چندین نظام فکری وجود داشته باشد، اما معمولاً یک نظام فکری بر بقیه غلبه دارد و گفتمان ، بیانگر تفکر غالب در هر دوره از تاریخ و در یک جامعه معین است .

بر این اساس باید گفت فقه سیاسی شیعه در بستر اجتماعی و زمانی خود دارای تفکرات غالبی بوده است که تفکرات دیگر را به حاشیه رانده است و ما در صددیم برخی از این گفتمان ها را عرضه کنیم و قدری در مورد آن به بحث بپردازیم . گفتمان اخباری گری و اجـتـهـاد اصـولی و گـفـتمان فقه شیعه و فقه اهل سنت ، دو گفتمانی است که این تحقیق در صدد است بدان بپردازد.

گفتمان اخباری گری و اجتهاد اصولی

فقه شیعه در طی قرون آغازین تاءسیس تا قرن دهم قمری به نظام فقه اجتهادی وفادار مـانـد و بـراسـاس آن بـه اسـتـنـباط احکام می پرداخت . در قرن دهم هجری این فقه توسط گـروه اخـبـاریـون بـا چـالش مـواجـه شـد. این دسته ، مجتهدان سابق بر خود را به خاطر پـیـروی از اصـل اجـتـهـاد بـه طـعـنـه گـرفـتـه و ضـمـن ایـن کـه ایـن روش را طـریـقـه اهـل سـنـت مـعـرفـی کـردنـد، مـجـتـهـدان سـلف را نـیـز بـر هـمـیـن سـیـاق ، رهـروان طـریـق اهـل سنت خوانده اند. پس از آنکه در قرن دهم هجری ملا محمد امین استرآبادی به طرح مبانی اخـبـاری گـری پـرداخـتـه ، مـبـانـی اجـتـهـاد را مـطـرود دانـسـت و بـا طـرح ایـن مـسـائل در حـوزه فقه شیعه طرفدارانی یافت ، فرهنگ اخباری گری به مدت دو قرن بر عرصه فقه شیعه حاکمیت یافت . این مکتب گرچه با اجتهاد به مخالفت پرداخت و اجتهاد را سـاخـتـه و پـرداخـته اهل سنت می دانست ، اما این به آن معنا نبود که آنها خود اصلا دست به اجتهاد نزنند، بلکه اجتهاد آنها در دایره ای محدودتر و با منابعی محدودتر انجام می شد:

((اخـبـاریـیـن نـیـز قـائل بـه اجـتـهـاد هـسـتـنـد مـنـتـهـا در دایـره مـحـدودتـر یـعـنـی اجـمـاع و عـقـل را حـجـت نـمـی دانـنـد بـه عـنـوان مـبـانـی اجـتـهـاد، و فـقـط بـه کـتـاب و سـنـت عمل می کنند.))312

اخـتـلاف مـیـان اخـبـاریون و اصولیون به گونه ای بود که اینان در راستای اثبات مکتب فـکـری خود و طرح جناح مقابل به حدی پیش رفتند که همدیگر را به کفر و فسق متهم می کردند:

((اختلافاتی که بین اصولیون و اخباریون ما هست ، از اختلافات بین شافعی و نمی دانم امامی یا حنفی و فقه امامی کمتر نیست ... همدیگر را تکفیر می کردند، همدیگر را تفسیق می کردند!))313

در سوی مقابلِ اخباری گری ، مجتهدین بزرگی چون وحید بهبهانی و شاگردان ایشان با اسـتـدلالات عـلمـی بـه اخـبـاریـون ایـن مطلب را القا کردند که اجتهاد از مؤ لفه های فقه شیعه بوده و برآمده از آموزه های اهل بیت است :

اجـتـهـاد در شـیـعـه پـایـه شـرعی و حدیثی دارد، یعنی خود حدیث هست ، خود سنت هست . سنت گـرفـتـه شـده از ائمـه هست که ما را به اجتهاد تشویق می کند. اجتهاد بنابراین یک منشاء عقلانی ندارد در فقه شیعه بلکه یک منشاء نقلی و حدیثی دارد، این اساس اجتهاد است .314

و در نـهـایـت بـا مـجاهدت های بی شمار و استدلالات و مطالب علمی که از سوی مجتهدین و اصـولیـونِ بـنام آن عصر، در مقابل اخباریون ارائه شد اخباری گری به چالش افتاده و حـاکـمـیـت فـکـری آنـهـا از حوزه فقه برافتاد و اینان گرچه پس از این زمان به صورت پـراکـنـده وجـود داشـتـنـد، امـا در حـدود بـیـشـتـر از صـد سـال اسـت کـه اثری از این گروه وجود ندارد و این سلسله و طرفداران آنها از بین رفته اند:

حالا البته اخباری نداریم ما، یعنی اخباریون تقریبا یک سلسله تقریبا برافتاده هستند در ـ عـرض کـنـم کـه ـ حوزه علیمه ما مدتهایی است شاید صدسالی است یا بیشتر که دیگر کسی از اینها نیست .315

گفتمان فقه شیعه و سنی

فـقه شیعه از جهاتی کاملا با فقه اهل سنت متمایز و متفاوت است ، این فقه در ادوار آغازین خـود کـه زمـان حـضـور امـامـان مـعـصـوم اسـت ، در حـاشـیـه فـقـه اهـل سـنـت قـرار داشـت و به سبب وجود حاکمان سنی در جهان اسلام ، در موقعیت تقیه بود و تـنـهـا از مـقـدار کـمـی از ظـرفـیـت هـای خـود اسـتـفـاده مـی کـرد. در طـول زمـان پـس از عـصـر غـیـبـت نـیـز در کـنـار فـقـه اهـل سـنـت قـرار داشـت . و لکـن فـقـه اهـل سـنـت از یـک سو به خاطر اندک بودن منابع نقلی و از سوی دیگر استفاده از مؤ لفه هـایـی چون قیاس ، استحسان ، مصالح مرسله و... و از سوی دیگر در اکتفا کردن به چهار فـقـیـه از فـقـیـهـان خـود و انـحـصـار اجـتـهـاد بـه ایـن چـهـار فـقـیـه ، در طـول زمـان بـه افـول گـرایـیـده و بـه هـمـیـن تـنـاسـب هـرچـه در طول زمان به عصر حاضر نزدیک تر می شویم ، فقه شیعه ، مبانی خود را مستحکم کرده و چـارچـوب مـسـتـقـل و مـحـکـمـی بـرای فـقـه خـود کـه مـبـتـنـی بـر آمـوزه هـای اهـل بـیـت هـست فراهم آورد. این امر مرهون باز بودن باب اجتهاد در فقه شیعه به صورت مـطـلق ، بـهـره مـنـد بـودن از مـنـابـع روایـی بـسـیـار غـنـی و اسـتـفـاده از عقل قطعی و از سوی دیگر بستن باب اموراتی چون قیاس و استحسان ، است .

مـا در ایـن تـحـقـیـق بـرآنـیـم که در آغاز، ویژگی های فقه شیعه و برتری های آن را در مـقابل فقه سنی بررسی کنیم و در مرحله بعد با عنایت به اتفاق و اشتراکاتی که میان ایـن دو مـذهب وجود دارد، لزوم گفتگو، محاوره میان این دو مذهب را مورد تاءکید قرار دهیم و در مرحله بعد، بر ضرورت اتحاد و تقریب میان این دو فرقه از مذاهب اسلام تاءکید نماییم :

ویـژگـی هـای فـقـه سـیـاسـی شـیـعـه در بـرابـر فـقـه اهل سنت :

توجه به متون ، مبانی ، ادله ، شیوه و نوع استنباط فقه شیعه در مقایسه با مؤ لفه های فـقـه اهـل سـنـت ، هـر انـسـان منصفی را به بیان این نظر وامی دارد که فقه شیعه از فقه اهل سنت بسیار متمایز و ممتاز بوده است . برخی از ویژگی ها و امتیازات فقه شیعه که می تواند بر این معنا مهر تاءیید بزند به قرار زیر است :

1. اتـقـان و اسـتـحـکـام شـیـوه اجـتـهـاد و اسـتـنـبـاط فـقـه شـیـعـه در بـرابـر فـقـه اهل سنت .316

2. بـاز بـودن وسـیـع بـاب اجـتـهـاد در فـقـه شـیـعـه در قبال باز بودن نسبی اجتهاد در فقه اهل سنت .317

3. حصر فقه اهل سنت به چهار فقه در قبال محصور نبودن فقه شیعه .318

4. فـقـه شـیـعـه در ظـرافـت ، دقـت ، ژرف نگری ، فنی بودن و پیچیدگی و عمق ، تعداد فـروعـات ، گـسـتـره شـمول آن نسبت به مسائل جمعی ، حکومتی ، فردی ، خانواده و... به مراتب از فقه اهل سنت برتر است .319

5. سـطـح عـلم و قـوت اسـتـنـبـاط فـقـیـهـان شـیـعـه بـه مـراتـب از عـالمـان اهـل سـنـت بـیـشـتـر اسـت و آن نـیـز بـدیـن عـلت است که فقیهان شیعه می بایست علاوه بر فراگیری فتاوا از میان کتب به نوع استدلال و روش اجتهاد نیز باید بپردازد.320

موارد اتفاق بین دو گروه شیعه و سنی

مذاهب شیعه و سنی با وجود اختلاف هایی که با یکدیگر دارند، در بسیاری از امور که به اصول و کلیات دین اسلام مربوط می شود، با یکدیگر اشتراک نظر داشته ، با هم اتفاق دارند. بلکه ، موارد اشتراک این دو گروه بسیار زیادتر از اختلاف میان آنها بوده ، و عمده اخـتـلاف در ایـن بین ، در فتاوا و احکام فقهی به چشم می خورد که البته موارد اختلاف در حـوزه فـقـه نـیـز عـمـدتـا بـه مـوارد اجـتـمـاعـیـات بـرمـی گـردد، وگـرنـه در اصول فقهی ، اشتراکات زیادی میان این دو گروه وجود دارد.

در نظر مقام معظم رهبری ، تنها تفاوت میان شیعه و سنی در مقوله فقه است و این دو گروه در معارف اسلامی (جز در معارفی مثل ولایت ) با یکدیگر اشتراک نظر و عقیده دارند:

((بـه اعـتـقاد بنده ... تنها چیزی که فارق بین ما و آنهاست فقه است دیگر، والا معارفمان کلی است ؛ منتهی خوب غالبا مشترک است . و آن معارف مربوط به ولایت هم که اختصاصی ماست .))321

ایشان در عبارتی دیگر، تفاوت میان این دو گروه در فقه را نیز انکار کرده ، ضمن اشاره بـه اشـتـراک در اصـول و کـلیـات فـقـهی ، اختلاف میان فرقه شیعه و سنی را غالبا در مسائل اجتماعی فقه اعلان کرده اند:

((فـقـه امـامـی بـا فـقـه حـنـفـی ، بـا فـقـه شـافـعـی تـفـاوت زیـادی نـدارد، اصـول ایـنـهـا هـمـه یـکـی اسـت ، تـفـاوتـهـای جـزئی دارنـد. غـالبـا در مسائل اجتماعی تفاوتهای دارند.))322

از جمله تفاوت های اساسی که در حوزه مسائل اجتماعی فقه وجود دارد مساءله مشروعیت داشتن حـاکـمـان جـور و مـلاک مـشـروعـیـت حاکمان است که اهل سنت بر اساس فقه خویش اطاعت از هر حاکمی را بر خود مفروض می دانند:

((مـی دانـیـد کـه از لحـاظ عـقـیـده فـقـهـی ، یـک تـفـاوت کـوچـک بـیـن عـلمـای بـرادران اهل سنت ما با ما هست ، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجب الاطاعه می دانند، اما شیعه این طـوری نـیـسـت . شـیـعـه هـمـیـشـه خـاری در چـشـم حـکـومـتـهـای باطل بوده واوضاع نابسامان را تحمل نمی کرده است .))323

رویکردی در باب اتحاد دو گفتمان فقه سیاسی شیعه و سنی

بـا تـوجـه بـه مـطالبی که گذشت ، باید گفت دو فرقه مهم جهان اسلام می بایست با مـحـور قـرار دادن اشـتـراکـات خـود، بـه اتـحـاد میان خود فکر کنند و از تنازع بپرهیزند. اختلاف در مباحث علمی نه تنها منافاتی با همزیستی مسالمت آمیز ندارد، بلکه اینان در عین حـال کـه بـه بحث عالمانه در مورد مسائل اختلافی می پردازند، باید موجودیت دیگری را قبول کرده ، از تحریک یکدیگر بپرهیزند و در کنار یکدیگر زندگی نمایند:

((حـالا هـر کـسـی مـبـنـایـی دارد. مـا مـی گـویـیـم ایـن دو جـریـان کـه از اوایل اسلام و بعد از رحلت پیامبر(ص ) بودند و تا حالا هم هستند، هر کدام زندگی خود را بکنند و با هم دشمنی نکنند.))324

مـقـام مـعـظـم رهـبـری ضـمن تاءکید بر گفتمان اتحاد میان جهان اسلام بر محور اتحاد میان شـیـعـه و سـنـی ، راهـکـارهـا را در ایـن راسـتـا و مـبـتنی بر مساءله فقه ارائه می کنند و ما درصددیم برخی از این راهکارها را در حوزه فقه سیاسی مطرح نماییم :

1. آزادی عـقـائد مـذهـبـی در عـیـن بـحـث عـالمـانـه در مـورد مسائل اختلافی :

مـقـام مـعـظـم رهـبـری بـر ایـن بـاور است که اندیشمندان شیعه و سنی می توانند در آزادی کـامل ، اما بدون تحریکات مذهبی ، به اظهار عقیده در مورد مذهبشان بپردازند و در نمازهای جماعت یکدیگر (براساس فتاوای فقهی هر مذهب ) شرکت کنند:

((یـعـنـی فـقـه امامیه با فقه حنفی و فقه شافعی و دو فقه دیگر نزدیکتر است از عقاید معتزله و اشاعره . خوب ، ما نشان دادیم که می توانند بحث فقهی هم بکنند، بحث کلامی هم بکنند، اما تحریک نکنند همدیگر را! ما با تحریک مخالفیم ، بحث دوستانه بحث عالمانه ، هـیـچ اشـکالی هم ندارد با هم زندگی بکنید. اگر بر طبق مذهبشان اجازه داده می شود پشت سر هم نماز بخوانند، یک مذهب اجازه می دهد، یک مذهب اجازه نمی دهد. بر طبق مذهب ما اشکالی نـدارد کـه پـشـت سـر امـام سـنـّی مـا نـمـاز مـی خـوانـیـم ، بـعـضـی از مـذاهـب اهل سنّت هم اجازه دارند پشت سر امام شیعه نماز بخوانند. بعضی ها ممکن است اجازه نداشته باشند این هم اهمیتی ندارد.))325

2. ایجاد مراکز فقهی تقریب بین مذاهب

((مـا گـفـتـیـم یـک عـده از علما و متفکران دور هم بنشینند و در سطح علمی و فرهنگی ، برای تـقـریـب و نـزدیک کردن ، مؤ سسه التقریب بین المذاهب الاسلامیة را به وجود آورند. اینها بـنـشـیـنـنـد بـبـیـنـنـد، در مسائل علمی و دینی چه قدر می توانند با یکدیگر همکاری و کار کنند.))326

((در مرحله فقهی نیز تبادل نظر بین مذاهب مختلف در بسیاری از ابواب فقهی ، به فتاوی نـزدیـک ، بـلکـه واحـدی مـنـتـهی خواهد شد. بعضی از فرق اسلامی ، در برخی از ابواب فقهی ، تحقیقات و پیشرفتهای قابل ملاحظه یی دارند؛ دیگران می توانند از آنها استفاده کنند. گاهی ممکن است در برخی از احکام و استنباط اسلامی از کتاب و سنت ، نوآوریهایی در اخـتـیـار بـعـضـی از فـرق اسـلامـی باشد، دیگران از آن استفاده خواهند کرد و به فتاوی نـزدیـک بـه هـم یـا مـشـتـرکـی خواهند رسید. چرا ما نگردیم تا فتاوی مشترک را پیدا کنیم ؟!))327

3. مکاتب فقه سیاسی

مکتب (Doctorin) به دو معنای ذیل آمده است :

1. اصـول و قـواعـدی کـه در هـر یـک از شـاخه های علوم و یا در میان پیروان یک آیین مورد تصدیق و اعتبار باشد.

2. مـجـمـوعـه ای از عـقـائد کـه دسـتـگـاهـی از نـظـریـات دیـنـی ، فـلسـفـی یـا سـیـاسـی تشکیل می دهد.328

مـکـتـب به معنایی که معادل واژه School قرار داده شده ، به معنای گروهی از متفکران ، دانشمندان و... است که از یک استاد آموزش گرفته اند، یا به علت همانندی روش ، شیوه و اصول به یکدیگر همبستگی پیدا کرده اند، مثل مکتب فرانکفورت .329

گـرچـه ایـن دو تـعریف با یکدیگر متفاوت بوده و هر کدام به حیثیتی خاص عنایت دارند و مـراد مـا از مـکـتـب را مـی تـوان از بـخـش هـایـی از تـعـریـف اول بـه دسـت آورد، امـا تعریف دوم به مقصود ما نزدیک تر بوده و مراد ما از مکتب فقهی در مـذهـب شـیـعـه را بـیـشـتـر تـاءمـیـن مـی کـنـد. بـرایـن اسـاس بـایـد گـفـت فـقـه شـیـعه در طول سالیان عصر غیبت شاهد ظهور فقیهانی بود که صاحب سبک بوده و نوع استنباط آنها از دیـگـر فـقـیهان متمایز بوده و عده بسیاری از فقیهان بعدی را پیرو خود کرده است . از ایـن رو هـمـچـنان که می توان این دسته از فقیهان را صاحب سبک و روش خاص دانست و مکتب خـاصـی را به آنها نسبت داد، همچنان می توان مکتب فقهی را به منطقه جغرافیایی خاصی نسبت داد که فقیهان متعددی در آن وجود داشته و همگان از روش و مبنای خاصی تبعیت می کنند و از این رو دارای اشتراکات زیادی هستند. از آنجا که این مقاله ظرفیت پرداختن به همه این مـکـاتـب را ندارد، ما مجموعه مکاتب قبل از عصر حاضر را در قالب مکتب قدیم آورده و از مکتب عـصر حاضر که در حوزه جغرافیایی قم به وجود آمده و رشد کرده است به خاطر شاخص بـودن نـقـش امـام خـمینی در این مکتب و صحتِ نامیدن مکتب به نام یک فرد، به عنوان مکتب امام خمینی نامیده و به این نام از آن بحث می نماییم :

الف ) مکاتب قدیم

1. مکتب محدثین قم و ری

مـکـاتـب زیادی در طول عصر غیبت شکل گرفته و هر کدام نیز به نوبه خود در نظام فقه شـیـعـه مـؤ ثـر بوده و راه را بر فقیهان بعدی هموار نموده است . از اولین مکاتبی که در آغـازیـن سـالهـای عـصـر غیبت شکل گرفته ، مکتب حدیثی شهرهای قم و ری است که صبغه غـالب ایـن مـکتب ، اینطور بوده است که معیار در فهم معارف را در نقلیات و به طور خاص روایات جستجو می نمودند:

جریانی است که فرد شاخص آن علی بن بابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جـریان قمیّین نامید و به گمان زیاد استادِ مفید در فقه ، یعنی جعفر بن قولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است .

فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است ، به طوری که هر فتوا در کـتـب فـقـهـی ایـن گـروه از فـقها، حاکی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صـاحـب آن از وثـاقـت ضـبـط لازم بـرخـوردار باشد آن فتوا می تواند جایگزین یک حدیث باشد.330

عـلم فـقـه کـه تـا ایـن دوره در حـقـیـقـت جـمع آوری نصوص و فتوا بر طبق آن بود توسط فقیهانی که شاید بتوان آنان را آغاز گران اجتهاد و استنباط نامید به باروری رسید. در ایـن دوره بـرای اولیـن بـار فـقـه شـیـعـه شـاهـد اجـتـهـاد بـه صـورت فـنـی ، در مـقـابـل نـقـل مـتـون بـوده اسـت ؛ گـرچـه ایـن نـوع اجـتـهـاد خـالی از اشـکـال نـبـوده و تـا حـدی در بـرخـی از مـؤ لفـه هـای اسـتـنـبـاطی ، برگرفته از فقه اهل سنت بوده است :

((جـریـان دوم نـقـطـه مـقـابـل ایـن جـریـان (مـکـتـب قـمـیـیـن )، و مـتـکـی بـه اسـتـدلال و بـه ظن غالب ، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهره معروف این جریان حسن بن ابی عقیل العمانی و ابن جنید اسکافی می باشند.))331

2. مکتب بغداد (مکتب شیخ مفید)

مـکـتـبی که شیخ مفید بنیانگذار آن بود، در پس دو جریان موازی به وجود آمد که یکی مکتب قـم و ری و مـکـتـب دیگر از آنِ آغازگران اجتهاد و استنباط بود. هر کدام از این دو جریان با نـوعـی از اشـکـال مـواجـه بـودنـد: مکتب قم از استنباط و اجتهاد مصطلح مرسوم تهی بوده ، بـیـشـتـر جـنـبـه جـمـع آوری روایـات را داشـت و در عـیـن حـال از فـروع فـقـهـی انـدکـی بـهـره مـی بـرد. در جـانـب مـقـابـل ، فـقـیـهـانـی چـون ابـن جـنـیـد در اسـتـنـبـاط خـود گـرچـه از اجـتـهـاد و اسـتـدلال بـهـره مـی بـردنـد امـا مـبـتـنـی نـبـودن بـرخـی از اسـتـنـبـاطـهـا بـر آمـوزه هـای اهـل بـیـت مـوجـب صـدور فـتـاوای شـاذ و نـادر از سـوی آنـهـا شـده و شـبـهـه تـبـعیت از مکتب اهـل سـنـت را بـه همراه داشت . شیخ مفید در عصر خود با عنایت به ضعف و اشکالاتی که در ایـن دو مـکـتـب وجـود داشـت و از سـوی دیـگـر، ضرورت سامان دهی فقه شیعه به صورت مـتـمـایـز و مـسـتقل ، درصدد تدوین مجموعه ای فقهی که حاکی از مؤ لفه های شیعه بوده باشد، برآمد:

پـیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است : یکی جریانی است که فـرد شـاخـص آن عـلی بـن بـابـویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نـامـید... بدیهی است فقاهت با این کیفیت ، ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فـروع مذکور در کتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و محدود است و این همان است که طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه می کرده است .))332

((در جـریـان اول (قـم و ری )، فـتـوا هـمـان مـتـن روایـت اسـت بـدون تـفریع و رد فرع بر اصـل و بـحـث و مـنـاقـشـه و نقد و استنتاج . اجتهاد به معنای مصطلح آن ، در فقاهت دخالت و تاءثیری ندارد.))333

در زمـانی که فقه شیعه هنوز شکل و قالب استانداردی به خود نگرفته بود و هر یک از مکاتب مدعی در ارائه شکل صحیح فقه و اجتهاد شیعه با اشکالاتی مواجه بودند، شیخ مفید دسـت بـه کـار بـزرگـی زد و شـیـوه ای مـؤ ثـر و در عـیـن حـال برآمده از آموزه های مکتب اهل بیت را تاءسیس نمود که بر اساس آن ضمن بهره وری از عـنـاصر عقل و روایات در جای خود، ترکیبی مناسب از این دو عنصر در قالب اجتهاد صحیح ارائه داد و با این کار بنیان استواری را در حوزه فقه شیعه بنا نهاد که الگوی فقیهان پس از خود بوده است :

((بـنـای رفـیـعی که فقها و متکلمین شیعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجینه بی نظیری که از آثار علمی خود پدید آورده اند، همه بر روی قاعده ای است که شیخ مفید با این سه بعد جهاد علمی خود پی افکنده است .))334

((روشـی کـه شـیـخ مـفـیـد بـراسـاس آن در حـوزه فـقـه شـیـعـه را از مـکـتـب اهل سنت متمایز نمود، در عین احترام گذاردن به روایات ، و استفاده از آن در استنباط، روشی عقلانی بود و ترکیبی که مبتنی بر استفاده از این دو عنصر بود روش استنباطی بود که از دو سـو راه را بـر افـراط بـسـتـه و بـه اعـتـدال انـجـامـیـده بـود و در عـیـن حـال از اسـتـفـاده از مـؤ لفـه هـایـی چـون قـیـاس کـه در مـکـتـب اهل سنّت استفاده می شود بی نیاز نموده بود.))335

3. عصر فقیهان جدید

پـس از آنـکـه اخـباریون به مدت دو قرن بر حیات فکری فقه شیعه سایه افکندند و در ایـن مـدت چـراغ اجـتـهـاد شـیـعـه رو بـه افـول می نمود، در سایه تلاش های علمی و عملی فـقـیـهان مکتب تجدید حیات اجتهاد، سیطره فکری اخباریون بر جهان تشیع پایان یافت و عصر جدیدی از اجتهاد آغاز شد. در اواخر قرن دوازدهم قمری استاد وحید بهبهانی که زعامت ایـن مـکـتـب را بـر عـهـده داشـت ، بـا مـبـارزات و مـبـاحـثـات عـلمی مستمر خویش فرهنگ و منطق اخـباریگری را تضعیف و علم اجتهاد و اصول را برافراشت و توازن مکتب اخباری و اجتهاد را بـه نفع مکتب اجتهاد تغییر داد. این مکتب در سالهای بعد توسط فقیهانی چون صاحب جواهر و مـلا مـهـدی و مـلا احـمـد نـراقی به کمال رسیده و با گذشت زمانی اندک ، شیخ انصاری آنچنان بر این تحول افزود که تا به امروز نیز فقیهان از مکتب این فقیهان بالاخص شیخ انـصـاری پـیـروی کـرده و این روش هم اکنون نیز روش غالب در حوزه فقه و اجتهاد شیعه محسوب می شود.336

مـشـتـرکات مکتب قدیم فقه : آنچه که کل مکاتب قدیم را با یکدیگر مشترک می گرداند این اسـت کـه ایـن مـکـاتـب در عـیـن تحول در حوزه فقه در تمامی دوازده قرن گذشته ،337 در فردی بودن قالب اجتهاد و استنباط با یکدیگر اشتراک دارند.

ب ) مکتب امام خمینی

امـام خـمـیـنـی کـه در مـکـتـب فـقـیـهـان سـلف تـحـصـیـل و در عـیـن حـال بـه هـمان روش تدریس و تاءلیف می کرده است ، از این جهت در نقطه مقابلی با فقه سـنـتـی نـبوده و در مقابل مکتب قدیم فقه قرار ندارد؛ چه این که امام خمینی خود بر این امر تاءکید بسیار نموده و در مرحله عمل نیز پایبندی خود به این سبک و روش را نشان داده است .

((تفسیر خط امام ، اسلام فقاهت است . یعنی ، همان فقه سنتی ، همان شیوه اجتهاد که مجتهدین احکام را می توانند استخراج کنند. این اسلام سنتی است و اسلام فقاهتی است .))338

امـا تـبـعـیـت از روش فـقـه سـنـتـی و فـقـیـهـان سـلف ، ایـشـان را از تـحـول و پـیـشـرفـت بـازنـداشـتـه و روح پـرخـروش و ضـرورت نـیـاز بـه تـحـول فـقـه شیعه متناسب با زمان حاضر، امام را واداشته است که در حوزه های متعددی در فقه شیعه تحول ایجاد کند و باب هایی را در فقه شیعه بگشاید که در ادوار سابق به آن پرداخته نشده و مورد عنایت قرار نگرفته بود:

((در هـمـه چیز ایشان (حضرت امام ) همین جوشش و پیشرفت و نوآوری وجود دارد، از جمله در بـاب فـقـاهـت ، یـعـنـی مـلایـی مثل امام که هم از لحاظ ملایی کسی نمی تواند رویش حرف بزند. خب ملا قوی ، هم از لحاظ آگاهی به مناطقی که فقهای گذشته ما آگاه نبودند به آن مناطق ... .))339

بـر ایـن اسـاس مـی تـوان روش و نگرش امام در استنباط و اجتهاد را به نوعی ، متفاوت از فـقـیهان سلف دانست و مکتبی خاص را به نام امام خمینی رقم زد. تفاوت فقه امام خمینی با سـایر فقیهان ، نه در روش استنباطی ، بلکه در نوع نگاه متفاوتی است که امام به فقه دارد و بـر اساس آن فقه شیعه را از قالب فقه فردی خارج کرده و حوزه وسیع تری از جامعه رابه آن اختصاص داده است که نگرش حکومتی به فقه داشتن و رفع نیازهای شئون حـکـومـت از مـهـم ترین شاخصه های این مکتب محسوب می شود. در این مکتب اداره نظام اجتماعی مردم در کنار پاسخگویی به نیازهای فردی ، محوریت داشته و هیچ شاءنی از شئون مردم و جامعه در حوزه فقه فروگذار نشده است :

((فقه شیعه را که به خاطر طول سالهایی که فقهای شیعه و خود گروه شیعه در دنیای اسلام ، دسترسی به قدرت و حکومت نداشتند، و فقه شیعه ، یک فقه غیر حکومتی ، و فقه فـردی بـود، امام بزرگوار کشاند به سمت فقه حکومتی ... امام بزرگوار فقه شیعه را از دورانی که خود این بزرگوار در تبعید بودند، به سمت فقه اجتماعی و فقه حکومتی و فـقـهـی کـه مـی خـواهـد نـظـام زنـدگـی مـلتـهـا را اداره کـنـد و بـایـد پـاسـخـگـوی مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاندند.))340

مـکـتـب فـقـهـی کـه امـام خـمـیـنـی ، راهـبـری آن را بـر عـهـده دارد در عـیـن حال که از متد و آموزه های فقه سنتی بهره می برد و به تعبیر خود امام خمینی از مؤ لفه های فقه جواهری تبعیت می کند، پویایی را به خود ضمیمه کرده و با زمان شناسی دقیق و فـهـم صـحـیـح پـرسـش هـای زمـانـه بـه تـطـور و تـکـامـل رسـیـده اسـت . ایـن مـعـنـا در روش اسـتـنـبـاطـی امـام خـمـیـنـی قـبـل از پـیروزی انقلاب نیز به چشم می خورد، اما در سالهای اخیر زندگی ایشان بسیار مـورد تـاءکـیـد قـرار گرفته و ایشان مؤ لفه های زیادی را در این قالب ارائه نمودند. تـوجـه بـه عناصر زمان و مکان ، مصلحت ، فقه حکومتی و عنایت به واقعیت های اجتماعی در فرایند استنباط، در این راستا قابل ارزیابی هستند:

((فـقـاهـت را بـه هـمـان مـعـنـای پـیچیده و ممتازی که امام (ره ) برای ما معنا می کردند و به خـصـوص ‍ در بـیـانـات دو، سه سال اخیرشان بر آن تاءکید داشتند، معنا می کنیم ، یعنی تـرکیبی از متد علمی و دقیق فقاهتی و به تعبیر امام (ره ) فقه جواهری فقه صاحب جواهر، بـه مـعنای دقت و اتفاق کامل در قواعد فقهی و استنتاج منظم فروع از همان قواعدی است که در فـقـه و اصـول مـشـخـص شـده اسـت . ایـن فـقـاهـت دو رکـن دارد، کـه رکـن اول آن ، اصـول مـعتدل و قوی و آگاه به همه جوانب استنباط است و رکن دوم تطور فقه می بـاشـد و هـمـان چـیـزی اسـت کـه امام در معنای اجتهاد و مجتهد و فقیه می فرمودند و تاءکید داشـتـنـد کـه مـجـتـهـد و فـقـیـه بـایـد با دید باز بتواند استفهام ها و سؤ الهای زمانه را بشناسد.))341

از مـؤ لفـه های عمده ای که در مکتب امام خمینی بسیار مهم تلقی شده و کارساز می باشد، لحـاظ کـردن واقـعـیـت هـای اجـتماعی و درک مسائل و فهم موضوعات با عنایت به این واقعیت هاست که راه را بر استنباط روزآمد و در عین حال کارآمد می گشاید و مشکلات بیشتری را از جامعه حل خواهد کرد:

((فـقـاهـت بـه عـنـوان یـک شـیـوه اسـتـنـبـاط احـکـام الهـی مـورد قـبـول و تاءیید امام بوده و الان هم هست و همیشه خواهد بود. نگاه به واقعیت اجتماعی و درک ایـن مـسـائل و فـهـمـیـدن صـورت مـسـئله تـاءثـیر زیادی در تبیین و پیدا کردن جواب مسئله دارد.))342

تـوجـه بـه فـقـه سیاسی شیعه و استنباط اصل ولایت فقیه و ویژگی و اوصاف و حوزه اخـتـیـارات وی ، از مـقـولاتـی اسـت کـه گـرچـه تـوسـط برخی دیگر از فقیهان نیز مورد اسـتـنـبـاط قـرار گرفت ، اما بدون شک نقش امام در بارور کردن و اهتمام زیادتر به فقه سیاسی شیعه نسبت به سایر فقیهان ، متمایز و ممتاز می باشد:

((امـام بـزرگـوار ایـن نـقـش را از مـتـن فـقـه سـیـاسـی اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد.))343

4. شرایط و عوامل تحول گفتمانی ، مکتبی و پارادایمی فقه سیاسی

فـقـه (سـیـاسـی ) شـیـعـه در طـول ادوار گـذشـتـه و بـا تـطـور زمـان و تـحـول زمـانـه بـر بـالنـدگی خود افزوده و هرچه که از زمان تاءسیس خود فاصله می گـیـرد، عـمـق و سطح و روش های خود را نیز تکامل بخشیده است . براین اساس باید گفت تـحول در فقه به گونه ای بوده است که می توان فقه را فرزند زمانه خویش دانست . نـظـری ابـتـدایـی بـه ادوار فـقـه شـیـعـه و مـبـاحـث مـطـرح شـده تـوسـط فـقـیـهـان و تحول در روش های اجتهاد بر این مدعا مهر تاءیید می زند:

هـمـیـشـه هـمـیـن جـور بـوده ، فقه در همه ادوار با حوادث واقعه هر دوره ای برای دوره بعد چیزهای معمولی و به اصطلاح غیر قابل توجهی است .344

و مـا درصـددیـم که علل ، عوامل و شرایطی را که به این تحولات انجامیده است با توجه بـه دیـدگـاه هـای مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار دهیم . از این رو این بحث را در سه مـقـطـع زمـانـی گـذشـتـه ، حـال و آیـنـده مورد عنایت قرار می دهیم و براساس آن ، نقش این عوامل و شرایط در تحول فقه در زمان گذشته ، و زمان حاضر را بررسی و شرایطی را برمی شمریم که به تحول فقه در زمان آینده خواهد انجامید:

الف ) زمان گذشته

فقه شیعه که در طول سابقه هزار و دویست ساله خود آثار گرانبهایی را عرضه داشته و در طول زمان با تحول و نوآوری های زیادی مواجه بوده است . این قضیه گاه به تندی و گاهی به کندی انجام می شده ، اما در هر حال شاهد گسستی در این حوزه نبوده است :

در فـقـه ، نـوآوری هـمـیـشـه بـوده اسـت . فـقـهـای مـا در طول تاریخ هزار و دویست ساله فقاهت استدلالی و اجتهادی ، نوآوری داشتند.345

و طبیعتا این نوآوری نیز در چارچوب اجتهاد و روش های آن قرار داشته است ، چه آنکه اگر غـیـر از ایـن بود، تحولات در این حوزه تخصصا از مورد بحث خارج می شد، زیرا بر این فـرض اصـل و اسـاس اجـتـهـاد آنـان بـا مـشـکـل مـواجه بوده است . از این رو تطور فقه در طول زمان علی رغم تحولات بسیار، ماهیت فقه ، اجتهاد و استنباط را تغییر نداده و اجتهاد در همان بستر صورت می گرفته است .346

علل گرایش به فقه فردی در ادوار سابق

فـارغ از آن کـه فقه در زمان های گذشته متحول شده ، باید گفت فقه زمان های گذشته عـلی رغم تحولات زیاد، در بستر فقه فردی گرفتار شده و وارد دریای فقه اجتماعی و حکومتی نشده بود:

((لذا فـقـه شـیـعـه و کتب فقهی شیعه بیشتر فقه فردی بود، فقهی بود که برای اداره امـور دیـنـی یـک فـرد یـا حـداکـثـر دایـره هـای مـحـدودی از زنـدگـی اجـتـمـاعـی ، مثل مسایل مربوط به خانواده و امثال اینها بود.))347

در ایـن بـخـش ، بـه بـررسـی عـلل عـدم تـوسـعـه فـقـه در آن زمـان هـا نـسـبـت بـه مسائل مهم اجتماعی از دیدگاه حضرت آیة اللّه العظمی خامنه ای می پردازیم :

1. عدم دسترسی به قدرت و حکومت

((بـه خـاطـر طـول سـالهـایـی کـه فـقهای شیعه و خود گروه شیعه ، در دنیای اسلام به قـدرت و حـکـومـت دسترسی نداشتند فقه شیعه یک فقه غیر حکومتی و فقه فردی بود،... بـسـیـاری از مـبـاحـثـی کـه مـربـوط به اداره کشور است مثلا مساءله حکومت ، مساءله حسبه و چـیـزهـایـی که با کارهای جمعی و داشتن قدرت سیاسی ارتباط پیدا می کند چند قرن است کـه جـای ایـنـهـا خـالی اسـت . عـلت هـم مـعـلوم اسـت ، فـقـهـای شیعه در این مورد تقصیر یا تصوری نکرده اند برای آنها این مسائل مطرح نبوده است . شیعه حکومت نداشته است . فقه شـیـعـه نمی خواسته جامعه سیاسی را اداره کند حکومتی در اختیار او نبوده که بخواهد جهاد آن حکومت را اداره کند و احکام آن را از کتاب و سنت استنباط نماید.))348

2. در اقلیت بودن شیعه

در طـول ایـن هـزار سالی که فقه استدلالی ما داشتیم ، شیعه ، چون در اقلیت بود فقه او در پـاسـخ ایـنـکـه چـگـونه باید زندگی کنند نیست ، در پاسخ اینکه فرد چگونه باید زندگی کند هست .349

3. نا امیدی فقیهان از تشکیل حکومت شیعی

((قرنهاست که فقاهت شیعه با یاءس از اداره حکومت همراه بوده ، یعنی فقیهی که می نشست استنباط می کرد، فکر نمی کرد که این استنباط برای اداره یک جامعه است ، برای اداره یک فرد بود.))350

4. رواج تفکر جدایی دین از سیاست

((قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمی در عالم غرب می باشد، عبارت از قرن جدایی از دین و طـرد دیـن از صحنه زندگی است . این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه اصلی دانـشـگاه ما بر مبنای غیر دینی گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از عـلمـا و حـوزه هـای عـلمـیـه روگـردانیدند. این پدیده مرارتبار، در حوزه علمیه اثر سوء گذاشت ؛ زیرا علمای دین را صرفا به مسائل ذهنی دینی ـ ولا غیر ـ محدود و محصور کرد و حـوزه هـا از واقـعـیـت زنـدگـی و حـوادث دنـیـای خـارج و تحولات عظیمی که به وقوع می پـیـوسـت ، بـی خـبـر مـانـدنـد و به یک سلسله مسایل فقهی و غالبا فرعی محدود شدند. مسایل اصلی فقه ـ مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی ـ مـنـزوی و مـتـروک و ((نـسـیـا منسیا)) شد و به مسائل فرعی و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسائل مهم زندگی ، توجه بیشتری گردید.))351

ب ) زمان حال و آینده

فـقـه کـه در زمـان هـای قـبـل از جـهـات مـخـتـلف و مـتـعـددی مـتـحـول شده و به ما رسیده است ، به گونه ای نبوده است که این تحولات ، ماهیت فقه را دگـرگـون نـمـایـد، بـلکـه تـحـول در حـوزه فـقـه در بـسـتـر فقاهت و اجتهاد صورت می پـذیـرفـتـه و در زمـان مـا نیز می بایست تحولات در این بستر واقع شود و ماهیت اجتهاد و تـفـقه به گونه ای است که توانایی آن دارد که به مدد آن بتوانیم احکام جدید و حوادث نو را نیز استنباط نماییم :

((تـفـقـه در دوره جـدیـد بـا تـفـقـه در دوره پـیـش هـیـچ فـرقـی نـدارد، بـسـیـاری از مـسـائل امـروز در گـذشـتـه وجـود نـداشـتـه و فـقـیـه مـجـبـور نـبـوده کـه آن مـسائل را استنباط کند. این با ماهیت تفقه ارتباطی ندارد، امروز هم کسی بخواهد احکام جدید را بـه دسـت بـیـاورد بـایـد هـمـان کـاری را بـکـنـد کـه فـقـیـه پـانـصـد سال پیش انجام می داد.))352

عوامل تحول

تـحـول فـقـه شـیـعـه عـلی رغـم اسـتـفـاده از اجـتـهـاد سـنـتـی و روش اسـتـنـبـاطـی کـه در طـول ادوار عـصـر غـیـبـت مـورد استفاده قرار می گرفت ، در زمان حاضر ممکن بوده و در عین حـال در گرو عواملی است که ما درصددیم به برخی از آنها و البته با عنایت به کلمات مقام معظم رهبری اشاره نماییم :

1. تحول در نگرش :

((پـس فـقـیـه امـروز عـلاوه بـر شـرایـطـی کـه هـزار سال پیش باید یک فقیه می داشت ، لازم است شرط هوشمندی و هوشیاری و آگاهی از جامعه را داشـتـه بـاشـد والاّ اصـول و ارکـان اجـتـهـاد و تـفـقـه امـروز بـا هـزار سـال پـیـش فـرقـی نکرده ، اصول همان اصول است ، یعنی یک نوع نگاه به کتاب و سنت لازم اسـت بـرای فـقـیـه تا بتواند احکام را استنباط کند و اگر نداشته باشد نمی تواند استنباط کند.))353

و این امر مستلزم نوعی بازنگری در تمامی ابواب فقهی از طهارت تا دیات است :

((مـا بـه بازنگری در تمام ابواب و کتب فقهیّه احتیاج داریم . شما باید یک بار دیگر از طـهـارت تـا دیـات نـگـاه کـنـید و فقهی استنباط کنید برای حکومت کردن . ما می خواهیم الان حکومت کنیم بر مبنای فقه اسلام .))354

2. تحول در روش :

((فـقـه سـنـتی ما خود پویاست و از آنجا که بر مبنای اجتهاد است مشکلات را علاج و حوادث واقعه را پاسخ می دهد.))355

اما این بدان معنا نیست که این روش نیز به بالاترین مرحله خود رسیده و قابلیت پیشرفت نـدارد، بـلکـه یـکـی از راه هـایـی کـه بـه مـدد آن مـی تـوان فـقـه شـیـعـه را متحول نمود، تحول در روشی است که اینک نیز به کار می رود:

((همان روش فقاهتی که قبلا عرض شد احتیاج به تهذیب ، نوآوری و پیشرفت دارد. باید فکرهای نوکار بکنند تا بشود کارایی آن را بیشتر کرد.))356

((ایـن (مسئله تاءثیر شرایط زمان و مکان در فتوای فقهی ) یک چیزی است که اگر فقهای بزرگوار ما و فضلای بزرگ در خصوص حوزه علمیه قم بر روی آن تکیه کنند، ابواب جـدیـدی از مـسائل اسلامی و احکام الهی برای مردم باز خواهد شد و ما مشکلات جامعه را بر مبنای تفکر اسلامی و با شیوه فقاهت حل خواهیم کرد.))357

((فـقـه اسـلامی اگر بخواهد برای نظام اسلامی پاسخگو و رافع نیاز باشد باید به شیوه و متد ماءمور به خودش مورد بازنگری قرار بگیرد.))358

3. شناخت شرایط و مسائل جامعه

((نـباید تصور بشود که فقها باید بروند در مدرسه ها بنشینند و کار به دنیا نداشته بـاشـنـد! آن فـقـیـهی که کار به دنیا ندارد، از اوضاع دنیا خبر ندارد، چگونه می تواند بـرای زنـدگـی انـسـانـهـا از قـرآن و حـدیـث و مـتـون اسـلامـی نـظام شایسته را استخراج کند؟!))359

4. تحول در انتظارات

پـس از انـقـلاب اسـلامـی ایـران و حـاکمیت فقه بر کشور ایران ، نیازهای روزافزونی در حـوزه فـقه وارد شده و سطح انتظار پاسخ گویی از حوزه اجتهاد از محدوده فقه فردی و عبادی بالا رفته و به سقف مسائل اجتماعی و سیاسی ، بلکه تمام شئون حکومت رسیده است . و طـبـیـعـتـا فـقیهان نیز می بایست با عنایت به نوع پرسش ها در حوزه های نوظهور به پاسخ اقدام نمایند:

((ایـن حـرف کـه با انقلاب ما اسلام یک حیات دوباره ای پیدا کرده و آینده بشریت آینده ای آمـیـخـتـه بـه اسـلام و راهـنـمایی های اسلام و نظام اسلامی خواهد بود، این ادعا ـ که ادعای درسـت و دقـیـقی هم هست و نشانه هایش راهم داریم مشاهده می کنیم ـ احتیاج به این دارد که ما بـرای اسـتـنـبـاط اسـلام و فـهـم اسـلام و کـار روی اسلام سرمایه گذاری بیشتری بکنیم .))360

انـقـلاب اسـلامی ایران این فرصت را به فقه شیعه داده است که ظرفیت های بالقوه خود را به فعلیت برساند و حیثیت های اجتماعی خود را به منصه ظهور برساند:

((فـقـاهت باید به ما، نیازهای امروزمان را پاسخ بدهد، ما امروز می خواهیم حکومت کنیم . ما می خواهیم دولت تشکیل بدهیم ، ما می خواهیم بخشهای مختلف این جامعه را اداره کنیم ، جواب همه اینها در اسلام هست بایستی از اسلام استخراج بشود.))361

((فـقـه اسـتـدلالی ما، فقه فردی بود. حالا شده است فقه یک نظام ، فقه اداره یک کشور، بـلکـه فـقـه اداره دنـیا. دعوی ما این است دیگر، ما می گوییم با این فقه دنیا را می شود اداره کرد دیگر. مخصوص ایران که نیست .))362

5. تعامل نزدیک فقاهت و سیاست

فـقـه شـیـعـه بـه عـللی کـه بـر شـمـرده شـده اسـت در طول عصر غیبت ، با سیاست و حاکمیت ارتباطی نداشت در استنباط خود هم به عنصر استنباط نـمـی پـرداخت و هم از مؤ لفه های سیاست در استنباط خود بهره نمی جست و لیکن با ورود به عرصه حاکمیت و پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، این خلا در فقه شیعه نیز پر شده و در ایـن حـوزه نـیـز فـقـه شـیـعـه ، رو بـه تـکـامـل و تحول دارد. مقام معظم رهبری در این راستا می فرماید:

((فـقـاهـت امـروز بـا بـیـنـش سـیـاسـی مـنـافـاتـی نـدارد، بـلکـه بـیـنـش سـیـاسـی مکمل و کیفیت بخش آن است .))363

امـر هـمـراهـی فـقـاهـت بـا سـیـاست در عرصه اجتهاد گرچه توسط فقیهان دیگر نیز مورد تـاءکـیـد قـرار گـرفته ، اما این قضیه تا وقتی که با تدوین فقه شیعه براین اساس همراه نباشد در مرحله عمل راه به جایی نبرده و گره ای را نمی گشاید:

((مـا بـایـسـتی این فکر را (تفکر جدایی دین از سیاست ) در حوزه ریشه کن کنیم ، به این شـکـل کـه هـم فـقـاهـت را ایـن طـور قـرار بـدهـیـم و هـم در عـمـل ایـن گـونـه بـاشـیـم ؛ یـعنی چه ؟ یعنی : استنباط فقهی ، براساس فقه اداره نظام بـاشـد، نـه فـقـه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا دیات ، باید ناظر به اداره یک کشور، اداره یک جامعه و اداره یک نظام باشد.))364

و در هـمـیـن راسـتـا نـیـز مـی بـایـسـت بـه تـاءلیـف کـتـاب هـای مستقل در ابواب فقه سیاسی اقدام کرده و در حوزه سیاست داخلی و خارجی به پرسش ها و معضلات پاسخ گفت و احکام متناسب را استنباط نمود:

((در ارتـبـاط بـا کـشـورهـای دیـگـر در سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی احتیاج داریـم بـه کـتـاب سـیـاسـات کـه در فقه ما وجود ندارد. این کتاب باید در فقه به وجود بیاید.))365

هـرچـند مباحث فقه سیاسی بنا به نظر مقام معظم رهبری در سالهای اخیر به موازات بخش های دیگر فقه مورد عنایت فقیهان شیعه قرار گرفته است :

((البـتـه در فـقـه مـا، بـه مـسـائل سـیـاسـی بـه بـعـضـی از فـصـول مـبـاحـث سـیـاسـی کـمـتـر پـرداخـتـه شـده مـگـر در ایـن اواخـر کـه در ایـن مـرحـله قـبـل از تـشکیل جمهوری اسلامی و بعد از تشکیل جمهوری اسلامی تا حالا، مباحث سیاسی هم با همان توسع و عمق مباحث عبادات و معاملات مورد بررسی ما قرار گرفته .))366

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان