شیخ محمد مهدی شمس الدین رئیس مجلس اعلای شیعیان در لبنان از شخصیتهای برجسته ونامدار عربی و اسلامی است که نه تنها در لبنان، بلکه در محافل علمی در سطح کشورهای اسلامی شخصیتی شناخته شده و چهره ای مشهور است. او به حکم سالهافعالیتهای سیاسی و مبارزاتی و نیز مطالعات و بررسی های علمی دامنه دار، دیدگاههای ارزنده ای در زمینه های اجتماعی و سیاسی دارد، آنچه در زیر می خوانید ترجمه بخشی از مصاحبه ای است که در حاشیه یکی از همایش های بین المللی در قاهره در زمینه گفتگو میان اسلام و مسیحیت، با وی صورت گرفته و در مجله «العالم »، شماره 587منتشر شده است.
امروز در سطح جهانی، موضوع گفتگو و همکاری میان ملتهای جهان به ویژه درمیان مسلمانان و مسیحیان مورد توجه و اهتمام است، از نظر شما علل و اسباب این توجه چیست؟
- امروز در پرتو پیشرفت نوین که موجب پیشرفت بزرگی در ابزار و وسائل ارتباطبین افراد بشر شده، جهان به صورت یک «واحد» بهم پیوسته درآمده که همواره بخشهای مختلف آن در یکدیگر اثر می گذارد. در اثر این پیشرفت، دو مانع «مسافت »و «زمان » کوتاه گشته نقل و انتقال اشخاص و کالاها و افکار و اطلاعات آسان شده است.
همچنین پیشرفت شیوه های مدیریت و سازماندهی، در نزدیک شدن بخشهای مختلف جهان به یکدیگر اثر گذاشته است.
به طوری که امروز قاره ها، امتها، ملتها و دولتهای جهان، اجزاء و بخشهای جدا ازیکدیگر نیستند که بخشی بتواند در حیات و رشد خود از بخشهای دیگر بی نیاز باشد چه رسد به این که با آنها خصومت و دشمنی داشته باشد.
از اینها گذشته پیشرفت حیرت انگیز در ساخت و تولید سلاحهای گوناگون و انواع مختلف همچون سلاحهای سنتی(کلاسیک)، هسته ای، ئیدروژنی، شیمیایی و میکروبی و نیزمصرف افراطی انرژی و بهره برداری بیش از حد از منابع طبیعی، نوع بشر را در معرض خطر نابودی و هلاکت قرار داده است و این خطر، هم حیات، و هم تمدن را تهدید می کند.
از طرف دیگر فروپاشی خطرناک و روزافزون ارزشهای اخلاقی و معنوی که جامعه بشری طبیعی و متعادل را نظم می بخشد و نیز از پایه های تمدن بشری و شخصیت متعادل انسانی است، ایجاب می کند که ادیان بزرگ، به ویژه مسیحیت و اسلام برای جلوگیری ازنابودی این ارزشها موضع عملی پویایی اتخاذ کنند و به منظور جهت دادن فرهنگ وتعلیم و تربیت و رفتار، به سمت ارزشهایی همچون عفت، امانت، انضباط، ایثار واحساس مسوولیت در برابر نسلهای آینده بشریت، همکاری کنند.
ملاحظه این حقیقت با تمام جوانب و جنبه های آن ایجاب می کند که امت ها و ملتها درمیان خود به اصل تعاون و همکاری متکی باشند تا زندگی در امنیت و آرامش را برای فرزندان خویش تامین کنند و در برابر خطرهای اخلاقی چنان تضمینی به وجود آورندکه بتواند حیات و زندگی آنها را به حیات بهتر و برتر مبدل سازد.
آیا غربی که می خواهیم با آن گفتگو کنیم غرب مسیحی است یا لائیک؟
- حقیقت این است که ما با دو چهره از غرب روبرو هستیم: نخست غربی که مسیحیت را پذیرفت و از دیدگاه آن و زیر شعار آن در برابر اسلام قرار گرفت و این رویارویی او با اسلام د رجنگهای صلیبی جلوه گر شد و این موضع گیری خصمانه راهمچنان در نهان خود داشت و تا جنگ جهانی اول در مناسبتهایی، کینه خود را اظهارمی کرد چنان که ژنرال «لنبی » برفراز قبر صلاح الدین ایوبی در دمشق ایستاد و خطاب به او گفت:
جنگهای صلیبی اکنون به پایان رسید!.
چهره دوم غرب، غربی است که در برابر اسلام ایستاد و بانیروی نظامی برتر خویش وبا روح مادی گری و لائیسم و جهان بینی سودطلبانه، به کشورهای اسلامی تسلط یافت.
از اینجاست که جا دارد ما مشخص کنیم که آیا با غرب مسیحی گفتگو می کنیم یا باغرب لائیک؟.
غرب مسیحی ای که ایمان مسیحیت را در باطن داشته باشد و دارای اخلاق مسیحیت باشدو طبق این ایمان و این اخلاق حرکت کند هرگز در تاریخ به وجود نیامده است، چنین چیزی صرفا یک فرض و یک ادعای محض است، بلکه غرب حقیقی که پس از پشت سر نهادن قرون وسطی در تاریخ جدید پدید آمد و نقش تعیین کننده و مهمتر را در شوون جهان به چنگ آورد و امروز در برابر اسلام و مسلمانان ایستاده است، غربی است که درزمینه های علوم بر تفکر بشری (نه الهی) و در رفتار، بر اخلاق منفعت طلبانه متکی است و در درون انسانی خود منکر ارزشهای اخلاقی ای است که مسیحیت به آن مژده داده است و این تفکر، انسان را قهرا در زندگی مصرفی قرار می دهد که براساس فرهنگ حس گرایی و بر قدسیت لذت و منفعت استوار است. این است آن غربی که اکنون با جهان اسلام روبرو است.
اما خود مسیحیت با اسلام، و اسلام با مسیحیت در یک سلسله ارزشهای مشترکی که برمبانی عمومی و بزرگ ایمان ابراهیمی استوار است، نوعی پیوند و وجه اشتراک دارندو مسلمانان و مسیحیان نیز در این وجوه باهم اشتراک دارند.
دشواریها و موانعی که بر سر راه گفتگوی مسلمانان با مسیحیان و نیز در گفتگوبا غرب وجود دارد چیست؟
- گفتگو با مسیحیت امکان پذیر است و هم اکنون جریان دارد و در جامعه هایی که ازمسلمانان و مسیحیان تشکیل می یابد در حد وسیع با موفقیت صورت گرفته است ولی گفتگو با غرب است که دشواریهایی آن را احاطه کرده و با موانعی روبرو است که مانع موفقیت گفتگوها در رسیدن به هکاری حقیقی می گردد. این دشواریها و موانع ازناحیه اسلام و مسلمانان نیست زیرا اسلام از نظر مبانی و تعلیمات اخلاقی که دارد باگفتگو و تفاهم سازگار است و مسلمانان را به موضع گیری مثبت در موضوع گفتگو وهمکاری با دیگران راهنمایی کرده است (موضع گیری ای که بر مبنای قرآنی در دعوت به همکاری براساس نقاط مشترک بین طرفین استوار است). تاریخ مسلمانان شاهد موفقیت بزرگ آنان در گفتگو و پایه ریزی همکاری با دیگران است.
مسلمانان هیچ وقت تلاش نکردند که بر دیگران مسلط شوند و آنان را حذف کنند، بلکه تلاش آنها در جهت استقبال از دیگران و همکاری با آنان و محترم شمردن ویژگیهای آنان بود. شاهد زنده این ادعا، بقای مسیحیت و شکوفایی آن در مناطق تحت حاکمیت اسلام و همچنین ادامه حیات یهودی گری در این مناطق است درحالی که در آن زمان اسلام در اوج قدرت بود و حیات اجتماعات اسلامی و تاریخ جهان را نقش بندی می کرد. از طرف دیگر در آن زمان نیروهای بزرگی وجود نداشت که از مسیحیت و مسیحیان و کنیسه ها وصومعه ها و سایر موسسات مسیحیت حمایت کند، بلکه تنها قدرت اسلام بود که سیستمی درحیات اجتماعی به وجود آورد که بر مبنای محترم شمردن دیگران استوار بود. ازاین رو اشتباه است اگر بگوئیم اسلام از مسیحیت و مسیحیان حمایت کرد زیرا در آن هنگام خطری آنها را تهدید نمی کرد تا تعبیر «حمایت » صادق باشد. در این زمینه «اسپانیا» شاهد خوبی می تواند باشد بررسی های جدید اثبات کرده است که نفوذ اسلام در غرب به تمام معنای کلمه از راه مسالمت آمیز بوده است و در سطح سیاسی و از نظراعمال قدرت هیچ گونه فشار و اجباری در کار نبوده است و در سطح معنوی اعتقادی نیزهیچ اجباری برای پذیرش اسلام مطرح نبوده است، بلکه غرب از روی میل و اراده به نوعی به عضویت منطقه حکومت مسلمانان درآمد و مسلمانان را قادر ساخت که وارد آن سرزمین شوند و بامشارکت مردم آن دیار که با اسلام آشنا شده و آن را با میل ورغبت و بدون هیچ فشار و اجباری پذیرفته بودند، حکومت خود را در آن سرزمین تشکیل دهند.
در مقابل، از آغاز تماس و ارتباط غرب با مسلمانان، موضع گیریهای غرب همواره برخاسته از پایگاه نفی طرف دیگر بوده است، غرب از رهگذر بهره برداری از پیام کنیسه دینی و از رهگذر پیام لائیک، در موضع گیری در برابر اسلام و مسلمانان همواره با یک تفکر اساسی، توجیه و پیش رفته است و آن عبارت از نفی موجودیت مسلمان به عنوان کسی است که بیانگر یک دین و یک تمدن و یک فرهنگ است و قابلیت آن را داردکه در ساخت تاریخ سهیم باشد.
مبانی و پایه هایی که مناسب است گفتگو میان اسلام و غرب در تمام زمینه ها وشوون زندگی بر آنها استوار باشد چیست؟
- شایسته است گفتگو بر مبانی یاد شده در زیر استوار گردد:
در زمینه سیاسی، از توسل به قدرت به منظور تحمیل اراده بر طرف دیگر و نیز درحل مشکلات موجود و در راس آنها مساله فلسطین و قدس باید خودداری کرد.
در زمینه فرهنگی، نباید فرهنگ و نظام و نوع تمدن غرب معیار قرار گیرد، بلکه باید زمینه و فرصت برای فرهنگ های خاص جهان اسلام باز و گسترده گردد و این براساس اصل مدارا و بر خورد مسالمت آمیز و بدور از تقلید و پیروی کورکورانه صورت گیرد وزمینه را برای همکاری و تاثیر متقابل و تکامل طبق اصول ویژه تمدن و فرهنگ اسلامی صورت گیرد.
در زمینه اقتصادی باید تبعیت و پیروی یک طرف از دیگری لغو گردد و یک مشارکت اقتصادی عادلانه و برابر ایجاد شود.
در زمینه اجتماعی باید اهمیت و اعتبار ارزشهایی که به جامعه اسلامی در خانواده و در میان بستگان و بین همسایگان و نیز در سیستم وقف نظم می بخشد، احیا شود.
در زمینه تمدن باید در جستجوی وسائلی بود که موجب انتخاب مسیر صحیح وضع انسانی در زمینه های اخلاق انسانی گردد و این در پرتو بازگشت به ایمان دینی واحیای اهمیت و اعتبار ارزشهای اخلاقی در زمینه های خانواده و جامعه و عالم اقتصادو ارتباط با طبیعت امکان پذیر است.
از همه اینها گذشته، گفتگو با غرب نباید به قیمت از دست رفتن حقوق غصب شده مسلمانان و صرف نظر کردن آنها از حقوق و داراییها و امتیازهایی باشد که هنوز دردست غربیها است زیرا اصولا گفتگو برای علاج ارتباط بیمار است نه به منظور چشم پوشی از حق غصب شده. بنابراین نباید مسلمانان متهم به تعصب و جمود گردند و هر وقت حق خود را مطالبه کردند یا در برابر تجاوز ایستادند راه گفتگو به روی آنها بسته شود!.
چه تضمینی هست که گفتگو وسیله ای برای تخدیر یا بهره کشی یا سوء استفاده قرارنگیرد؟.
- هیچ راهی نیست جز اینکه گفتگو، صادقانه باشد زیرا ثبات و آرامش جهان وبرقراری صلح و امنیت جهانی وابسته به شکل گرفتن گفتگوی جدی و فراگیر پیرامون همه قضایا و مسائل میان غرب و جهان اسلام است زیرا نه غرب قادر به نادیده گرفتن موجودیت جهان اسلام است و نه جهان اسلام توان نادیده گرفتن موجودیت غرب را دارد.
این معنا مسلم است که ما می توانیم بدون غرب به زندگی خود ادامه دهیم، غرب نیزبا صرف نظر از انرژی موجود در جهان اسلام می تواند به زندگی خود ادامه دهد امابدون این انرژی، نوعی زندگی فقیرانه و دشوار خواهد داشت بنابراین هم ما و هم غرب باید حد اقل صداقت را تضمین کنیم تا حداقل موفقیت تضمین گردد و گرنه گفتگویی شکست خورده خواهد بود و به فاجعه ای تبدیل خواهد شد و در این صورت بهتراست که چنین گفتگویی برگزار نگردد!.