مثل های زیبای قرآن (۳۸)

هدایت الهی بسان نوری است که در قلب مؤمن تابیده و سراسر وجود او را روشن می کند تو گوئی در دل مؤمن مشکاتی است که در آن چراغی افروخته شده است .

مثل سی و پنجم: نور خدا هدایتگر قلب مؤمن است

هدایت الهی بسان نوری است که در قلب مؤمن تابیده و سراسر وجود او را روشن می کند تو گوئی در دل مؤمن مشکاتی است که در آن چراغی افروخته شده است .

«الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضی ء و لو تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شی ء علیم » (1) .

«خداوند نور آسمانها و زمین است . مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن، چراغ پرفروغی است و چراغ در میان حبابی و حباب شفاف و درخشنده بسان یک ستاره فروزان است . این چراغ با روغنی افروخته شود که از درخت پربرکت زیتون گرفته شود که نه شرقی باشد و نه غربی، نزدیک است بدون تماس با آتش، خود به خود شعله ور شود . نوری است بر فراز نور . خدا هرکس را بخواهد به نور خود هدایت می کند، خداوند به هرچیزی آگاه است » .

تفسیر لغات آیه

«مشکات » چیست؟ مشکات به جایگاه چراغ در دیوار اتاق می گفتند . چراغ به گونه ای در مشکات قرار می گرفت که یک سوی چراغ به سمت اتاق و سوی دیگر آن به سمت حیاط خانه بود و برای این که باد چراغ را خاموش نکند، طرف حیاط را با شیشه مسدود می کردند تا در عین حال نورش به حیاط بتابد .

درست است که مفسران مشکات را به جایگاه چراغ در دیوار تفسیر کرده اند، ولی برای درک مفهوم آیه باید گفت: مقصود هرگونه جایگاه چراغ است و لذا ما در ترجمه گفتیم «چراغدان » ، چه بسا، ممکن است این جایگاه به صورت سیار و آزاد مانند پایه ای باشد که چراغ در آن قرار می گیرد، در این صورت، اگر حباب مخروطی شکلی بر آن بگذارند، در شب دیجور بسان یک ستاره می درخشد .

مصباح به معنی چراغ است، و در گذشته از پنج چیز تشکیل می یافت:

1 . روغندان; 2 . فتیله .

3 . شیشه ای که بر روی چراغ می نهادند .

4 . چیزی که فتیله را با آن بالا و پایین می کردند (2) .

5 . حباب شیشه ای که به صورت سرپوشی بر روی چراغ قرار می دادند .

«زیتونة » ، درخت زیتون است که از روغن آن برای سوخت چراغ استفاده می کردند، روغن سوخت چراغ انواع گوناگونی دارد مانند پیه و چربی و روغنهای گیاهی، ولی بهترین آنها روغنی است که از درخت زیتون گرفته شود که صاف و شعله بسیار گرم و پرنوری دارد .

«لا شرقیة و لا غربیة » درخت زیتون در سه حالت پرورش می کند . گاهی در سمت شرق باغ و گاهی در سمت غرب آن و احیانا در وسط باغ است . درختی که در دو سمت اول قرار می گیرد و میوه می دهد، در شبانه روز یکبار آفتاب می بیند، درحالی که درختی که در وسط باغ باشد و پیوسته آفتاب بر آن بتابد طبعا روغن برگرفته از آن، کاملا صاف است و به سرعت آتش می گیرد .

تا اینجا با معانی مفردات آیه آشنا شدیم . اکنون باید مشبه به را روشن کنیم، تا در سایه روشن شدن آن، مشبه نیز روشن شود .

«مشبه به » آن نور فزاینده ای است که از حباب چراغ به هر سو می تابد، و این نور، حاصل روغن زیتون خوب و صافی است که فتیله آن را به آسانی به خود جذب می کند و به تدریج، شعله ور می شود .

در چنین چراغی، یک نور نیست، نور بالای نور است . نور شیشه از خود نیست، بلکه از نور چراغ است . و لذا قرآن می فرماید: «نور علی نور» .

فرض کنید در یک شب تیره و تار که هیچ نوری در اطراف انسان نباشد، چراغی را در نقطه ای قرار دهیم که با روغن صاف زیتون مشتعل شده و حبابی از شیشه به صورت مخروط بر روی آن نهاده ایم، از دور که بر این چراغ می نگریم آن را به صورت ستاره ای فروزان می بینیم که در دل شب می سوزد و اطراف خود را روشن می سازد .

این حال مشبه به است . اکنون باید دید مشبه چیست؟ مشبه در اینجا به تصریح آیه، نور الهی است، مسلما مقصود نور ذات نیست، زیرا ذات برای ما قابل شناخت نیست، طبعا این نور باید فعل الهی باشد، به گواه این که در آیه بعد جایگاه این نور را معین می کند و می فرماید: «فی بیوت اذن الله ان ترفع » ، این چراغ پرنور در خانه هایی است که خدا فرمان به ترفیع آن داده است بنابراین باید دید کدام یک از افعال الهی می تواند مشبه آن باشد . مفسران در اینجا موضوعاتی را یادآور شده اند که هریک می تواند مشبه این مثل باشد . اینک به تدریج به نقل آنها می پردازیم:

1 . مشبه، آن هدایت الهی است که به صورت نوری در قلب مؤمن می تابد و سراسر وجود او را روشن می کند، تو گویی در دل مؤمن مشکاتی است که در آن چراغی برافروخته و سراسر وجود او را روشن کرده است .

در اینجا ممکن است گفته شود چرا نور خدا به خورشید تشبیه نشده است؟ نکته آن این است که هدف، بیان نوری است که اطراف آن را تاریکی فراگرفته و این نور در تاریکی بسان ستاره ای بدرخشد، ولی جریان در آفتاب به گونه ای دیگر است . اگر خورشید طلوع کند، ظلمتی باقی نمی ماند، تا مانند ستاره در دل تاریکی بدرخشد .

2 . مشبه همان قرآن است که خدا نیز آن را نور خوانده است، چنانکه می فرماید:

«. . قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین » (3) .

«از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری آمده است » .

و در سوره اعراف می فرماید: «. . واتبعوا النور الذی انزل معه » (4) .

«کسانی که از نور نازل شده، همراه پیامبر پیروی می کنند» .

3 . مقصود، رسول گرامی است که با ارشاد و هدایتهای خود بسان چراغ می درخشد و لذا قرآن او را در آیه ای «سراجا منیرا» (5) خوانده است .

در حقیقت قول دوم و سوم را می توان از شعبه های قول اول خواند، زیرا قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از شاخه های هدایت الهی می باشند .

4 . مقصود ایمانی است که در قلب مؤمن بسان ستاره می درخشد، و لذا قرآن، ایمان را نور خوانده و کفر را ظلمت، و درباره ایمان می فرماید:

«افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه » (6) .

«آیا آن کس که خدا سینه او را برای اسلام گشاده ساخته یا کافر تیره دل، یکسان است؟ درحالی که مؤمن با نوری که از پروردگارش بر دلش تابیده همراه است » .

و نیز می فرماید: «. . لتخرج الناس من الظلمات الی النور» (7) .

«تا مردم را از تاریکیهای کفر به نور ایمان بیرون آوری » .

(در این آیه، مراد از «نور» ایمان است) .

در این اقوال در حقیقت تشبیه مجموع به مجموع است، نه تشبیه جزء به جزء و به عبارت دیگر، هدایت قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و ایمان، بسان چراغی روشن در جایگاه خود هستند، به این نوع تمثیل، تمثیل مفرد می گویند، در مقابل تشبیه مرکب است که مقصود از آن این است که هر جزئی از هریک جزئی از دیگری تشبیه شوند، در حقیقت یک تشبیه نیست، بلکه تشبیه های متعددی است به هم پیوسته و به صورت یک تشبیه مرکب .

تشبیه مرکب

5 . برخی خواسته اند که آیه را از قبیل تشبیه مرکب بدانند، یعنی هر جزئی از مشبه به نظیر آن در مشبه باشد و آن این است که می گویند: مقصود، ادراک انسان است که دارای مراتب پنجگانه است:

1 . قوه حسیه; 2 . قوه خیالیه; 3 . قوه عقلیه; 4 . قوه فکریه; 5 . قوه قدسیه .

این پنج مطلب، در مقابل پنج امری است که در مشبه به از آن یاد شده است:

1 . مصباح; 2 . مشکات; 3 . زجاجه; 4 . شجرة; 5 . زیت .

6 . برخی این تمثیل را ترکیبی دانسته و برای نفس که شایسته ادراک معارف و حقایق است، مراحلی قائل شده اند:

الف: عقل هیولائی . مقصود از این نوع عقل، آن نفسی است که از هر نوع معرفت و شناخت خالی بوده و در حقیقت قابلیت محض است، این همانند مشکات است که استعداد قرارگرفتن چراغ در آن است .

ب: در مرحله دوم، انسان به یک رشته علوم بدیهی دست می یابد که می تواند در پرتو آنها و از طریق ترکیب برخی با برخی، علوم نظری را کسب کند . هرگاه انتقال فرد از این علوم ضروری و بدیهی به علوم نظری ضعیف و ناتوان باشد آن شجره است و اگر قوی و توانا باشد، این همان روغن زیتون است و اگر در اخذ این معارف از شدت بیشتری برخوردار باشد، این همان زجاجه است که به صورت ستاره درخشان نمایان می شود و اگر در مرتبه بسیار بالایی قرار گیرد آن نفس قدسیه است که آیه درباره آن می گوید: «یکاد زیتها یضیی ء و لو لم تمسسه نار» .

ج: در مرحله سوم که انسان علوم نظری را از علوم ضروری اکتساب می کند، هرگاه این علوم نظری در نفس حضور فعلی نداشته باشد ولی هرگاه به آن مراجعه کند، به دست می آورد، به آن عقل بالفعل، می گویند که به منزله چراغ است .

د: در مرحله چهارم، هرگاه این معارف، بالفعل و بدون نیاز به مراجعه، حضور داشته باشد به آن عقل مستفاد می گویند که این همان نور علی نور است .

این علوم که برای انسان حاصل می شود، در سایه اتصال انسان به یک گوهر روحانی است که در اصطلاح فلاسفه به آن، عقل فعال می گویند .

7 . خداوند سینه انسان را که محل معارف است به مشکات، قلب را به شیشه (زجاجه)، معرفت را به چراغ تشبیه می کند که این چراغ از یک شجره مبارکه روشن می شود و آن شجره الهامات فرشتگان است . علت اینکه فرشتگان به شجره مبارکه تشبیه شده اند، این است که مانند درخت از فواید بالایی برخوردارند و اما این که این فرشتگان، نه شرقی و نه غربیند، به این لحاظ است که مجرداتند و مافوق ماده، و این که این فرشتگان به گونه ای هستند که نزدیک است بدون تماس آتش، شعله ور شوند به خاطر فزونی دانش آنان و اطلاع بیشترشان از اسرار الهی است .

8 . مقصود از «مثل نوره » ایمان پیامبر است، یعنی ایمانی که در سینه رسول خداست، بسان مشکاتی است که در آن چراغ است، تو گویی مشکات، صلب پدرش، و زجاجه بسان جسم پیامبر، و مصباح بسان ایمان در قلب او یا بسان نبوت در روح او است .

در این مورد، نظرهای دیگری در تفسیر آیه است که برای اختصار، از بازگویی آنها صرف نظر کردیم .

پی نوشت:

1) نور، 35 .

2) شاید بخش چهارم مربوط به اعصار پسین باشد و در عصر رسالت اجزای تشکیل دهنده چراغ همان سه بخش قبلی بوده اند .

3) مائده، 15 .

4) اعراف، 157 .

5) احزاب، 46 .

6) زمر، 22 .

7) ابراهیم، 1 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر