سخنرانی در دانشگاه یرموک
روز سه شنبه (15/2/77) چهارمین روز وروداینجانب به کشور اردن هاشمی است، در گذشته یادآور شدیم که این کشور بیش از ظرفیت خود، دانشگاه دارد. و یکی از دانشگاه های آن،دانشگاه دولتی «یرموک » است که به نام استان نامیده شده است. وپیش از ورود ما به اردن، مذاکره ای میان رئیس دانشگاه و سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران، انجام گرفته، و در خواست کرده بودند که درآنجا دیدار و سخنرانی داشته باشیم و محور سخن «وحدت اسلامی »باشد.
ساعت 9 صبح در معیت آقایان «محمد علی » سفیر محترم و «حمیدمکارم » وابسته فرهنگی، «امان » را به قصد «یرموک » ترک گفتیم،پس از طی مسافتی به درب دانشگاه رسیدیم در نیمه راه، راننده اتومبیل ما که راننده رسمی سفارت است و اهل اردن می باشد، مشاهده کرد، راننده ماشین دیگری که ارتباطی به ما نداشت، پوست پرتقال رااز ماشین به مت بیابان پرت کرد، وی با بوق زدن و اشاره با دست،عمل او را تقبیح کرد و من فهمیدم که نظافت شهرهای اردن معلول انضباط مردم آنجاست. برخلاف مردم کشور ما که در مورد نظافت خیابانها، غالبا بی تفاوت هستند.
در هر حال، ماشین وارد محیط دانشگاه شد و در مقابل ساختمان ریاست دانشگاه توقف کرد رئیس دانشگاه آقای دکتر «فائزالخصاونه » که دکترا در فیزیک دارد، با برخی از معاونان خود از ما استقبال نمود،و ما را به اتاق مخصوص خود راهنمائی کرد، سخن از دانشگاه یرموک به میان آمد، من توضیحاتی خواستم او چنین گفت: «این دانشگاه در سال 1966 میلادی تاسیس شده دارای 15 هزار دانشجو با 700 استاد است، درچند رشته تا مقطع دکترا پیش رفته است ».
اظهار داشت که من مدت کمی است به ریاست این دانشگاه منصوب شده ام ویادآور شد: که یک بار به ایران آمده و از کارخانه ماشین سازی تبریزدیدن کرده است. در این نشست کوتاه آگاه شدم که این دانشگاه رشته الهیات نیز دارد، و فقه چهار مذهب اهل سنت تدریس می شود ولی از فقه جعفری خبری نیست، پیشنهاد کردم که کرسی فقه جعفری را نیز تاسیس کنند و فقه اسلامی به صورت فقه مقارن تدریس شود، زیرا تلاقی افکارمی تواند روشنی بخش موضوع باشد.
گفتم: ما در حوزه علمیه قم، فقه را به صورت مقارن تدریس می کنیم،یعنی تاریخ مساله، و اقوال و آرای فقهای اسلام را مطرح کرده واحیانا ادله برخی را ذکر می کنیم سپس مساله را از طریق خود یعنی مراجعه به کتاب و سنت و روایات اهل بیت علیهم السلام مورد بررسی قرار می دهیم.
او پیشنهاد بنده را پذیرفت و گفت: این کار، با مساعدت و همکاری شما از نظر اعزام استاد و تهیه مصادر و مراجع، می تواند جامه عمل بپوشد.
باید توجه نمود که تاسیس فقه جعفری در گرو تحقق چهار چیز است که تا در پرتو آن، آرمان دیرینه شیعه جامه عمل بپوشد:
1 - استاد مسلط بر فقه شیعه.
2 - مسلط بر زبان عربی.
3 - آگاه از مبانی فقهی اهل سنت.
4 - دارای مدرک معتبر که با ضوابط دانشگاه های جهان تطبیق نماید.
ولی اجتماع این شرائط در محیط ما در یک نفر بسیار کم است و افرادواجد شرائط، بر این کار تن نمی دهند از این جهت فقه شیعه به وسیله خود او زندانی شده و به مجامع علمی جهان کمتر راه یافته است. اگرروزی این آرزو تحقق پذیرفت، باید نقطه شروع، مسائل مربوط به احوال شخصیه باشد، یعنی مسائل مربوط به نکاح و طلاق، و اقرار و وصیت ومیراث تدریس شود زیرا در کشورهای عربی، این نوع از مسائل بیش ازدیگر مسائل مورد نیاز می باشد و تدریس فقه به صورت «مقارن » پرده از عظمت فقه شیعه برمی دارد. و مشترکات میان دو گروه، در این ابواب فزون از حد است، و به یک معنی فقه شیعه از تجلی خاصی برخورداراست. زیرا حقوق زن در این مکتب کاملا محفوظ است درحالی که فتاوای اهل سنت در میراث زن، غالبا به محرومیت او تمام می شود و این خود،برای خویش گفتگوی گسترده ای می طلبد، که شاید در آینده به آن اشاره کنیم. سرانجام همراه آقای دکتر «فائزالخصاونه » به سالن سخنرانی رفته، و مجری برنامه پس از معرفی درخواست نمود که اینجانب درباره وحدت اسلامی سخن بگویم. پس از حمد خدا و درود به روان پاک محمد مصطفی و اهل بیت طاهر و یاران برگزیده او و تلاوت آیه ای ازقرآن سخن خود را چنین آغاز کردم:
«السلام علی الاخوه و الاخوات جمیعا و رحمه الله و برکاته ».
موضوع سخن، تحقق بخشیدن به تقریب میان مسلمانان است، که گاهی ازآن به «وحدت اسلامی » نیز تعبیر می کنند، تقریبی که برخی آن را ازمحالات دانسته، و برخی دیگر آن را از فرائض می دانند ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا، هرگاه نقطه بحث را باز کنیم، روشن می شود که تقریب جزء ممتنعات است یا جزء واجبات ؟
«تقریب » است نه «تذویب »
گاهی تصور می شود هدف دعوت گران تقریب، این است که هر دو مذهب را به یک مذهب تبدیل کنیم و به اصطلاح یکی را در دیگری ذوب نمائیم، یامثلا اهل سنت از اصول و معتقدات خود دست بردارند و تشیع رابرگزینند، یا شیعه از عقائد خود رفع ید کند و در مسلک اهل سنت درآید، ما نام این اندیشه را «تذویب » می گذاریم، فرقه ای در فرقه دیگر ذوب شود همچنانکه شکر در آب حل می گردد (1) .
این نوع دعوت را، «وحدت » می نامیم، یعنی تمام ممیزات و مشخصات،جداسازی، از میان برود و امت اسلامی در عقائد و احکام، از یک مکتب عقیدتی و یک مذهب فقهی پیروی کنند.
دعوت به تقریب به این معنی، از ممتنعات و محالات است و در شرائطی که ما زندگی می کنیم، امکان پذیر نیست. و اختلافی که متجاوز از سیزده قرن روییده و رشد کرده و به صورت درخت تنومند درآمده است، در ظرف یک روز، یک ماه و یک سال، قابل قلع نمی باشد.
و علت امتناع آن دو چیز روشن است:
اولا: جهان تسنن، از عقائد شیعه، آگاهی خوبی ندارد، نه تنها عوام آنان، بلکه قسمت اعظم دانشمندان و آگاهان آنان، از معتقدات و فقه شیعه آگاهی صحیحی ندارند فقط در پرتو انقلاب اسلامی ایران نسیمی ازحقیقت در مراکز اهل سنت وزیده و می خواهند شیعه را بشناسند و باوجود چنین ناآگاهی، وحدت حقیقی امکان پذیر نیست. ثانیا: در هر دوگروه عالمان بزرگی هستند که حاضر به ورود خراشی بر مکتب خودنمی باشند و آنچنان بر عقائد و فقه سنتی خود، لباسی از قداست دوخته اند که هرگز حاضر به بیرون کردن از تن نیستند و این حقیقت درممارست با دانشمندان کاملا مشهود و ملموس است.
درجائی که الفبای عقائد شیعه در اکثر نقاط جهان، برای گروه دیگرمجهول است، چگونه وحدت حقیقی امکان پذیر می شود؟ و یا در هر دو طرف عالمانی است که هرگز بر ورود خراشی نامرئی بر مذهب خود راضی نمی باشند، چگونه می توان فرقه ای را در فرقه دیگر ادغام نمود.
آری این ادغام و تذویب محال است، لکن تقریب مذاهب کاملا ممکن است وآن این که با برشمردن مشترکات و رفع بدبینی ها گروهها را به هم نزدیک سازیم.
مساله تقریب در میان مسلمانان که در اواخر قرن دوازدهم به وسیله نادرشاه به خاطر این که در سپاه او افاغنه سنی زیاد به چشم می خوردند، عنوان شد، سپس پرونده تقریب بر اثر سوء تدبیر او،مختومه گردید آنگاه در زمان مرحوم «سید جمال الدین اسدآبادی »(1254 - 1316) گشوده شد. و وسیله شخصیتهائی از اهل سنت و شیعه ترویج شد و به تاسیس «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه »در مصر منتهی گشت، دکترین و نظریه این گروه این است که پیروان مذاهب اسلامی را با یکدیگر آشنا سازند و مشترکات هر گروه، بر گروه دیگر روشن گردد و با تشکیل سمینارها و یا کنگره ها از سران فرق دعوت نموده تا درتفاهم و تقارب کوشش کنند و سرانجام در قلمروهای مختلف از مسائل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، همبستگی خود را حفظ نمایند و از نشر کتابهای تفرقه افکن خودداری کنند، و در طرح مسائل اختلافی ادب و امانت را رعایت کرده و واقع گرا باشند.
یک چنین ایده و فکر، نه محال است و با توجه به مخاطراتی که جهان اسلام را احاطه کرده و قدس شریف در قبضه اسرائیل است، و توسعه طلبی او بر هیچ کس پوشیده نیست، جزء فرائض به شمار می رود.
معنی تقریب این نیست که مسائل خلافی در زمینه های عقیده و شریعت مطرح نشوند، و جز مشترکات، سخن دیگری به میدان نیاید، نه یک چنین چیزی نه خواسته آنهاست و نه به مصلحت اسلام است، حیات علم و زنده بودن آن در پرتو مذاکره و مناقشه است، ولی مناقشه ای که اسلام بر آن دعوت کرده و نام آن را «جدال به احسن » نامیده است.
«عبدالله قصیمی نجدی » کتابی در دو جلد به نام «الصراع بین الاسلام و الوثنیه » در رد کتاب «کشف الارتیاب » مرحوم آیه الله «سیدمحسن امین عاملی » نوشته است، گذشته از اکاذیبی که در این کتاب به شیعه بسته است، نام خود کتاب، خیانت بزرگی به اسلام و مسلمانان است زیرا که فرقه عظیمی از مسلمانان را «وثنی » یاد کرده و گفته است:
اختلاف سنی و شیعه در حقیقت نبردی است میان اسلام و بت پرستی.
باید از نشر این نوع کتاب ها که مملو از سب و بدگوئی و حاکی ازعقده روانی مولف است ، جلوگیری کرد و به حکومت ها توصیه نمود که به این نوع کتابها اجازه انتشار ندهند.
شیعه امروز تنها گروه اسلامی است که در مرزهای لبنان، با اسرائیل نبرد رویاروئی دارد، فاجعه «قانا» را فراموش نکنید، متجاوز ازصد نفر از کودک و جوان و پیر در کنار پرچم نیروهای سازمان ملل به خاک و خون آغشته شدند. سخنان گوینده در حاضران اثر بسیار مثبتی داشت بالاخص مردم اردن از صلح با اسرائیل سخت ناراحت هستند و درمطبوعات از آن انتقاد می کنند هرچند گاهی نیز برای طرف مقابل،مجوزهائی می شمرند.
مشکل خلافت و امامت
هر موقع سخن از تقریب به میان می آید گردن ها به سوی مساله ای به نام «امامت » و خلافت کشیده می شوند و می گویند:
امامت از نظر اهل سنت یک مقام انتخابی است درحالی که از نظر شیعه یک مقام تنصیصی است امام در نظریه نخست به وسیله «اهل حل و عقد»گزیده می شود درحالی که در نظریه دوم به وسیله خود پیامبر تعیین می گردد، بالاخره اهل سنت پس از درگذشت پیامبر، به خلافت ابی بکراعتقاد دارند، درحالی که در نظر دیگر امامت و رهبری مسلمانان باامام علی(ع) است با این اختلاف چگونه می توان به تقریب رسید تا چه رسد وحدت.
ولی باید توجه نمود که اختلاف در این مساله در نظر اهل سنت اختلاف در یک مساله فرعی است نه اصلی به گواه این که شخصیت های بزرگی ازاهل سنت مانند غزالی(م 505) در کتاب «الاقتصاد فی الاعتقاد»; و«آمدی »(631) در کتاب «غایه المراد»; و «ایجی »(757) در«مواقف »; و «تفتازانی »(791) در «شرح مقاصد»، مساله امامت را از فروع دین می دانند نه از اصول، بنابراین اختلاف در این مساله بسان اختلاف حنفی و شافعی در مسائل فقهی است اینک به برخی ازعبارات آنها اشاره می کنیم:
«غزالی » می گوید: «اعلم ان النظر فی الامامه ایضا لیس من المهمات و لیس ایضا من فن العقولات بل من الفقهیات » (2) . «بدان، نظر درامامت از مسال مهم نیست و جزء علوم عقلی نمی باشد، بلکه از مسائل فقهی است ».
«آمدی » می گوید: «اعلم ان الکلام فی الامامه لیس من اصول الدیانات و لا من الامور اللابدیات بحیث لا یسع المکلف الاعراض عنها و لا الجهل بها» (3) .«بدان سخن گفتن در امامت از اصول دین و جزء امور ضروری نیست به گونه ای که برای ترک گفتگو در آن راهی نباشد، و یا ناآگاهی عذری شمرده نشود».
«ایجی » می گوید: «و هی عندنا من الفروع و انما ذکرها فی علم الکلام تاسیا عمن قبلنا» (4) «امامت نزد ما از فروع است و اگر درکتب عقائد یادی از آن می کنیم، به پیروی از پیشینیان است ».
«تفتازانی » می گوید: «لا نزاع فی ان مباحث الامامه بعلم الفروع الیق لرجوعها الی ان القیام بالامامه و نصب الامام الموصوف بالصفات من فروض الکفایات » (5) . «مباحث امامت به فروع دین شایسته تر است،زیرامحور سخن این است نصب امام با صفات مشخص از واجبات کفائی است ».
بنابراین، اختلاف در مساله امامت از دیدگاه اهل سنت بسان اختلاف فقهای مذاهب اربعه با فقهای ظاهریه در حجیت قیاس در استنباط احکام شرعیه است، فقه ظاهری قیاس را باطل می داند، درحالی که فقهای دیگرمذاهب آن را دلیل صحیح می انگارند، یا بسان اختلاف فقهای حنفی یاشافعی در حجیت استحسان است، حنفیها به استحسان عمل می کنند درحالی که شافعی می گوید: «من استحسن فقد شرع ».
اگر این نوع اختلافها در میان فقهای اهل سنت مایه تفرقه وسنگ اندازی نیست، مساله خلافت نیز نباید مایه بدبینی و بدنگری باشد. ممکن است گفته شود: «اعتقاد به امامت امیرمومنان علی(ع نزدشیعه جزء اصول است و آن را در ردیف دیگر مسائل عقیدتی ذکر می کنند،پاسخ آن این است که آن را جزء اصول مذهب شیعی می دانند، به جزءاصول دین که تحقق اسلام و ایمان به آن بستگی دارد.
شیعه می گوید: اصول دین را سه چیز تشکیل می دهد: «توحید، معاد ورسالت پیامبر خاتم ». بنابراین اسلام و ایمان با اعتقاد به اصول سه گانه تحقق می پذیرد، ولی تشیع در گرو دو اصل دیگر است، خلافت رااز آن علی(ع بداند; به عدل الهی معتقد گردد.
آری نخستین کسی که اعتقاد به خلافت خلفا را جزء اصول این قراردادسیاستمدار کهنه کار عصر، «عمروعاص » بود. او در مساله حکمیت که با «ابوموسی » در «دومه الجندل » گرد آمده بودند، به قصد طعن برعلی(ع، اعتقاد به خلافت دو خلیفه نخست را در کنار دیگر مسائل اصولی شمرد 6. و نظری جز متهم ساختن امام چیز دیگر نداشت. کار عمروعاص سبب شد که برخی از افراد ناآگاه بدون توجه به ریشه کار آن را جزءاصول دین بدانند حتی «احمد بن حنبل » در کتابی که برای تنظیم عقائد اهل سنت نوشته و به نام «السنه » معروف است، اعتقاد به خلافت و افضلیت آنان به ترتیب خلافتشان جزء عقائد اهل سنت آورده است و می گوید: «بهترین مردم پس از پیامبر، ابوبکر، پس از او عمر، پس از او عثمان و پس از او علی-رضوان الله علیهم- است و همگان خلفاءراشد و هدایت یافته اند» (7) .
حسن ظن به احمد بن حنبل سبب شد که «ابو جعفر طحاوی » و«ابوالحسن اشعری » نیز اعتقاد به خلافت خلفای چهارگانه در کتابهای خود جزء اصول دین بشمارند (8) .
به طور مسلم عواطف در این بخش عاطبه دینی بیش از عامل دیگر موثربوده است واگر آنان واقع بینی متکلمان محققی مانند غزالی و آمدی وغیرهما را داشتند، هرگز آن را در ردیف عقائد اسلامی ذکر نمی کردند.
زیرا مسلمانان سالیان درازی در محضر پیامبر بودند و تا آخرین لحظه حیات پیامبر از این اصل خبری نبود و اسلام همگان، اسلام راستین وکامل بود و اگر اعتقاد به امامت خلفا جزء اصول بود، باید اسلام آنان را اسلام ناقص تلقی کرد.
من در این جا به سخنانم خاتمه می بخشم اگر شنوندگان عزیز، نظر و یاسوالی داشته باشند می توانند از طریق مجری برنامه، بنده را مطلع کنند.
پرسش ها و پاسخ ها
سوالهای متعددی پس از فراغت از سخنرانی مطرح شد که به یکی از آنهاکه مهم است، اشاره می کنیم:
تنصیص بر خلیفه کجا انجام گرفته است ؟
شما در سخنان خود گفتید که درباره خلافت اسلامی پس از پیامبر دو نظروجود دارد، اهل سنت می گویند: امام را باید صحابه انتخاب کنند،درحالی که شیعه می گویند:
امام باید از طریق وحی الهی معین شود آیا شیعه بر نظر خود دلیل وحجتی دارد کجا، خدا، امام را تعیین نموده است ؟
پاسخ:
شیعه، مقام امامت را یک مقام تنصیصی می داند و معتقد است، که امام به فرمان خدا، از طریق رسول گرامی(ص) معین شده است برخی از این تعیین ها، جنبه مقدماتی و ایجاد آمادگی در مردم داشته، برخی دیگرکاملا رسمی بوده است و ما از این موارد متعدد سه مورد را یادآورمی شویم:
1 - حدیث بدء الدعوه
مقصود از حدیث «بدءالدعوه » و یا «حدیث الدار» سخنی است که پیامبر گرامی اسلام در باره علی(ع در مجلس دعوت بستگان نزدیک خودفرمود آنگاه که خدا او را با آیه (و انذر عشیرتک الاقربین)(شعراء:214) مامور ساخت که نزدیکان خود را بیم دهد و آنان را به اسلام دعوت کند.
دعوت گسترده ای انجام گرفت و قریب به چهل و پنج نفر ازآل هاشم، در خانه ای گرد آمدند و پیامبر نبوت خود را آشکار ساخت وفرمود: هرکس در این راه مرا یاری کند او برادر ووصی و جانشین من در میان شماست، پیامبر این سخن را سه بار تکرار و در هر مرتبه جزعلی(ع کسی بر این کار اعلام آمادگی نکرد، سرانجام پیامبر فرمود:«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه ».
و تفسیرخود (10) آن را آورده است، علاوه بر این، امام احمد حنبل در مسند (11) خود آن را با سند صحیح نقل کرده است.
2 - حدیث منزلت
حدیث منزلت، یکی دیگر از دلائل شیعه بر تنصیصی بودن مقام خلافت است، و مقصود از آن گفتاری است که به هنگام حرکت به سوی «تبوک » درباره علی(ع) فرمود:
توضیح این که: در تمام غزوات که فرماندهی سپاه با پیامبر بود،علی(ع) افتخار ملازمت پیامبر را داشت، ولی به هنگام حرکت به «تبوک » که در ششصد کیلومتری مدینه قرار دارد، علی(ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد، منافقان دست به شایعه سازی زده و گفتند:تیرگی روابط میان پیامبر و علی، سبب ماندن او درمدینه شده است.
هنوز پیامبر، اردوگاه مدینه را ترک نگفته بود، که علی(ع خود را به حضور پیامبر رسانید و او را از شایعه منافقان آگاه ساخت. پیامبردرحالی که جمعی از یاران دور او را گرفته بودند، فرمود: دروغ می گویند من به خاطر دفاع از اهل بیت خود و اهل بیت تو، دستورماندن داده ام، بر گرد جانشین من در میان آنان باش آنگاه فرمود:
«یا علی اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی » (12) «آیا راضی نیستی نسبت به من مانند هارون به موسی باشی جز این که پس از من پیامبری نیست ».
حدیث به حکم اضافه لفظ «منزله » به سوی هارون(منزله هارون) حاکی است که علی(ع تمام مقامات هارون جز نبوت، را دارا بود، هارون هم وزیر بود و هم شریک موسی در نبوت چنان که می فرماید: (واجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری)(طه: 29 -30).
«از خاندان من کسی را وزیر و یاور من قرار بده، آن کس، هارون برادرم باشد به وسیله او پشتم را محکم کن او را در امر نبوت شریک من قرار بده ». وقتی موسی چنین درخواستی کرد، خطاب آمد: (قد اوتیت سولک یا موسی)(طه: 36) «درخواست ها داده شد».
آیه دیگر بر نبوت هارون گواهی می دهد چنان که می فرماید: (و وهبناله من رحمتنا اخاه هارون نبیا)(مریم: 53) «ما از رحمت خود به برادر موسی، هارون نبوت بخشیدیم ».
بنابراین، هارون هم وزیر و یاور او، و هم نبی و پیامبر بود،پیامبر به استثنای مقام نبوت، دیگر مقامات را برای او ثابت دانست.
تصور این که جانشینی علی(ع مخصوص به همان زمانی بود، که پیامبرمدینه را به عزم «تبوک » ترک کرد، بسیار دور از واقع بینی است زیرا:
اولا: رسول خدا(ص، کرارامدینه را ترک می گفت و افرادی را جانشین خودقرار می داد، ولی هیچ گاه یک چنین کلمه ای را در حق آنان نمی گفت.
پیامبر، بیست و هفت غزوه داشته و در همگی در مدینه جانشینی داشته است ولی درباره جانشینان خود چنین شرح و بیانی نداشته است، این خود می رساند که این جانشینی از آن نوع جانشینی ها نیست، بلکه حالت گسترده ای دارد، و همه زمانها را نیز دربر می گیرد.
ثانیا: اگر سخن حضرت، ناظر به همان ایام بود، پس چرا سخن از نبوت پس از خود به میان می آورد و می فرماید: «الا انه لا نبی بعدی » این جمله می رساند که محور سخن، ثبوت مقامات هارون نسبت به علی(ع است آنهم بدون محدودیت به حیات خود پیامبر، ولی چون لازمه آن این است که علی پس از درگذشت پیامبر دارای مقام نبوت باشد، لذا مبادرت به استثنا نمود و گفت: «الا انه لا نبی بعدی » (13) .
این دو مورد، در حقیقت یک نوع ابلاغ خصوصی بود، ولی ابلاغ عمومی موقعی صورت گرفت که حضرتش در حجه الوداع، پس از انجام مراسم حج،مکه را به عزم بازگشت به مدینه ترک نمود و در نیمه راه، در نقطه ای به نام «غدیر خم » خلافت آن حضرت را رسما ابلاغ کرد، و همه رامامور ساخت که به حضرتش به عنوان امیرمومنان تبریک بگویند، اینک توضیح این بخش:
3 - حدیث غدیر
پیامبر گرامی در سال دهم هجرت با جمعیتی فزون از حد، خانه خدا را زیارت کرد و در همین سفر، فریضه حج را که در طول زمان دگرگونیهائی به آن راه یافته بود، به مسلمانان آموخت، و خطبه بس جامعه ای در «منی » القا نمود، آنگاه پس از فراغت از اعمال حج،عازم مدینه گردید در نیمه راه، امین وحی با این آیه فرود آمد: (یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین)(مائده: 67).
«ای پیامبر، آنچه که از جانب خدا برای تو نازل شده، به مردم برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت خدا را انجام نداده ای و خدا تو رااز (آسیب) مردم حفظ می کند، خدا کافران را هدایت نمی کند».
مضمون آیه حاکی است که پیامبر بر ابلاغ امر بسیار مهم ماموریت یافته به گونه ای که اگر انجام ندهد، تو گوئی تاکنون کاری صورت نداده است، چنین کاری نمی تواند، مربوط به بیان حکمی از احکام الهی باشد، بلکه لحن آیه حاکی است که مورد ماموریت، از اهمیت بالائی برخوردار است، از این جهت فرمان داد که همگان از مرکب های خودپیاده شوند، و گروه پیشرو برگردند، گروهی که در پشت قرار داشتند،در همانجا توقف کنند همگان سرانجام در نقطه واحدی گرد آمدند، موذن اذان گفت، و حضرتش نماز ظهر را با جماعت برگزار کرد هوا بسیار گرم بود به گونه ای که برخی از حاضران نیمی از لباس خود را بر سر، ونیم دیگر را زیر پا می نهادند، آنگاه پیامبر بر فراز منبر رفت پس از حمد و ثنای خدا سخنانی به شرح زیر بیان کرد و یاران آن حضرت به پرسشهای او پاسخ گفتند:
پیامبر: مردم، نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و من مسوولم، وشماها نیز مسوولید نظر شما چیست؟
یاران: ای پیامبر خدا، گواهی می دهیم که پیام های الهی را رسانیدی،خدا تو را پاداش نیک دهد.
پیامبر: آیا گواهی نمی دهید که خدائی جز «الله » نیست و محمد بنده و رسول او است، و این که بهشت و آتش دوزخ، مرگ و حیات مجدد حق است؟ یاران: بلی گواهی می دهیم.
پیامبر: خدایا گواه باش، سپس فرمود: مردم نمی شنوند؟! یاران : چرامی شنویم. پیامبر: من زودتر از شما وارد حوض می شوم، ببینید چگونه با دو ثقلان (جانشین گرانقدر من) رفتار می کنید.
یاران: مقصود از ثقلان چیست؟
پیامبر: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است، خدای لطیف و خبیرگزارش داده که این دو از هم جدا نمی شوند بر این دو پیشی مگیرید واز آنها عقب نمانید که هلاک می شوید.
در این هنگام دست علی(ع) راگرفت و او را به سوی خود فرا خواند وفرمود: «من اولی الناس بالمومنین من انفسهم؟ چه کسی به مومنان از خود آنان اولی و شایسته تر است؟».
حاضران: خدا و رسول او داناتر است.
پیامبر: خدا مولای من، و من مولای مومنان و من بر آنان از خود آنهااولی و شایسته تر هستم.
آنگاه افزود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره و اخذل من خذله و دار الحق معه حیث دار، لا فلیبلغ الشاهد الغائب ».
«هان ای مردم! آن کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست،خدایا دوست بدار آن کس را که علی را دوست بدارد. دشمن بدار آن کس را که علی را دشمن بدارد، کمک کن آن کس را که علی را کمک کند وذلیل کن آن کس را که به او کمک نکند، حق را بر محور وجود اوبگردان، آگاه باشید، حاضران این پیام را به غائبان برسانید».
پیامبر از منبر پائین آمد و امین وحی این آیه را آورد: (...الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا...)(مائده: 3).
آنگاه مردم دسته دسته بر علی(ع وارد شده و ولایت او را تبریک گفتنداین بار ولایت وامامت امام به صورت رسمی بیان گردید.
محور سخن در تمام موارد، براساس تقریب و رفع بدبینی ها بود، و فقطدر موردی که دلیل اهل سنت را مطرح می کردم، دلیل شیعه را نیزیادآور می شدم، ولی در این جا مقداری واضح تر سخن گفتم زیرا گروهی ازشیعیان عراقی نیز در سالن بودند اجمال گوئی مصلحت نبود بناچارحقیقت را پی برده بدون اهانت به دیگران بازگو کردم. مجلس به پایان رسید و درچهره ها بشاشت محسوس بود، و فردای آن روز، سخنرانی اینجانب را در جرائد گزارش کرده بودند.
اینک به دو فقره اشاره می کنیم:
الخصاونه استقبل بالیرموک الفقیه سبحانی استقبل الدکتور فایزالخصاونه فی مکتبه سماحه آیه الله جعفر سبحانی مدرس الفلسفه والاصول فی موسسه الامام الصادق فی ایران، یرافقه السید محمد علی سبحانی السفیر الایرانی فی امان خلال زیارتهماللجامعه یهدف الاطلاع علی مراحل التطور الذی تشهده الجامعه فی مختلف المجالات.
روزنامه کثیرالانتشار -الرای- درباره سخنرانی اینجانب چنین نوشت:
سبحانی حاضر عن المذاهب الاسلامیه فی جامعه یرموک.
ارید -الرای- زار الفقیه آیه الله جعفر سبحانی، مدیر موسسه الامام الصادق فی مدینه قم الایرانیه جامعه الیرموک والتقی الدکتور فایزالخصاونه، رئیس الجامعه بحضور السفیر الایرانی فی امان حیث بحث الجانبان آفاق تعزیز العلاقات ما بین الجامعه والجامعات الایرانیه.
والقی آیه الله سبحانی محاضره حول المذاهب الاسلامیه و عناصر الوده واکد فیها ان الوحده الاسلامیه امنیه کل مخلص لهذه الامه مشیرا الی ان الوضع الراهن للامه الاسلامیه یبعث علی الفلق و اذا ما استمر هذاالوضع فان المسلمین سیکونون فریسه سهله للمخططات الاستعماریه.
وفی ختام محاضراته اوضح آیه الله سبحانی ان المذاهب الفقهیه الاربعه، مضافا الی الجعفریه و الزیدیه کلها مذاهب فقهیه الاختلاف یمکن فقط فی طریقه فهم اصحابها لما رد فی الکتاب و السنه و هذاامر طبیعی بعد مضی 14 قرنا من العصور الاسلامیه. سخنرانی پایان یافت و حاضران در کنفرانس را تودیع نمودیم ترجیح دادیم که نمازرا، بعد از صرف غذا بخوانیم، از این جهت به سالن پذیرائی هدایت شدیم و در حین صرف غذا و پس از آن، سخنان کلی درباره وحدت مسملین به میان آمد و سرانجام با بدرقه گرم رئیس و دیگران، دانشگاه راترک گفتیم و به سفارت آمده و به استراحت پرداختیم، تا خود را برای دیدار با «احمد حسین یعقوب » وکیل دادگستری آماده سازیم.
آقای «احمد حسین یعقوب » از استان «جرش » است که یکی ازاستان های اردن می باشد منطقه وی، کاملا عشایری و در عین شهرنشینی،آداب و رسوم عشائری را حفظ کرده اند وی در چند سال اخیر، پس از یک رشته مطالعات و تماسها به تشیع گرائیده و سرسختانه از آن دفاع می کند و علاوه بر این کتابهائی که در این زمینه نوشته، در جرائد وروزنامه ها مقالاتی نیز درباره اهل البیت علیهم السلام منتشر نموده است. آثاری که از ایشان در این زمینه منتشر شده عبارتند از:
1 - النظام السیاسی فی الاسلام.
2 - مرتکزات الفکر السیاسی فی الاسلام، الرآسمالیه و فی الشرعیه.
3 - نظریه عداله الصحابه و المرجعیه السیاسیه فی الاسلام.
4 - الخطط السیاسیه لتوحید الامه.
5 - طبیعه الاحزاب السیاسیه العربیه.
6 - المواجهه مع رسول الله و آله.
7 - الامامه و الولایه.
8 - مساحه للحوار.
9 - مختصر المواجهه.
10 - کربلا للثوره والمساساه.
11 - الهاشمیون فی الشریعه والتاریخ.
در این دیدار که عصر روز سه شنبه در سفارت انجام گرفت، کتاب اخیررا به من اهدا کرد، در این کتاب زندگی هاشم و آل او را تا زندگی حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام نوشته است.
او از پیشرفتهائی که در شناخت شیعه در اردن به دست آمده، سخن می گفت، مسلما این نوع نویسندگان اردنی بهتر می توانند شیعه رامعرفی کنند و سرانجام به تقریب کمک نمایند. مشکل این افراد غالبامشکل مالی است هرچند از هدایتهای معنوی نیز بی نیاز نیستند، به خاطر کمی سابقه در تشیع ممکن است، مطالبی منتشر کنند که با اصول تشیع سازگار نباشد.
در هر حال امید آن که در پرتو این نوع افراد واقع بین، تشیع برای جهان شناسائی شود و حجاب جهل از سیمای واقع بر افکنده گردد.
اقامه نماز جماعت در سفارت
اقامت ما در اردن مصادف با ایام سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی علیهماالسلام بود علاوه بربرنامه های روز، شب هنگام باید برای عزیزان در سفارتخانه پس از اقامه نماز جماعت سخنرانی کنیم، پس ازسخنرانی، مراسم عزاداری به وسیله خود آنان آغاز می گردید، تفسیرکلمات سالار شهیدان، برای آنان که قلبشان برای ایران و انقلاب می طپید، بسیار لذت بخش بود، از این جهت این قطعه تاریخی را که محمدبن جریر طبری(م 310) در تاریخ خود نقل کرده است مطرح کردیم و دراین جا نیز می آوریم:
«حضرت در مسیر خود به سوی کوفه، با لشگر «حر بن یزید ریاحی » که مسوول تجسسی «عبیدالله بن زیاد» بود روبه رو شد و سخنانی میان اوو فرمانده لشگر رد و بدل شده سرانجام امام در حضور هر دو سپاه خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد و ما فقط به بخشی از آن اکتفامی کنیم:
«من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله; ناکثا لعهدالله; مخالفالسنه رسول الله; یعمل فی عباده بالاثم و العدوان; فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخل مدخله; الا و ان هولاء قدلزموا طاعه الشیطان; و ترکوا طاعه الرحمن; و اظهروا الفساد وعطلوا الحدود; و استاثروا بالفی و احلوا حرام الله و حرمواحلاله » (14) .
«هرکس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده; عهدالهی را شکسته; با سنت پیامبر مخالفت ورزیده; درمیان بندگان خدابا گناه و تجاوز حکومت می کند; با کردار و گفتار خود بر او اعتراض نکند، بر خداست که او را در جایگاه همان سلطان جائر قرار دهد.
هان ای مردم! آگاه باشید آنان از شیطان پیوسته پیروی نموده واطاعت خدای رحمان را ترک گفته اند. فساد را رواج داده; و حدود الهی را تعطیل کرده اند; بیت المال را به خود اختصاص داده; حرام خدا راحلال; و حلال خدا را حرام کرده اند».
پی نوشت:
1- یاد مرحوم علامه مجاهد میرزا محمد تقی قمی، به خیر روح و روان آن مرد بزرگ شاد باد، به خاطر دارم در سال 1327 هجری شمسی که دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه در قاهره به وسیله ایشان پی ریزی شده بود، وی سفری به ایران نمود و در آن مسافرت با مرحوم آیه الله عظمای بروجردی ملاقاتی داشت و آن مرجع بزرگ پشتیبان ایشان درمساله تقریب بود. روزی آگهی کردند که وی در مدرس مدرسه فیضیه درباره تقریب سخنرانی خواهد نمود. بنده نیز که در آن ایام بیست بهار از عمرم نگذشته بود، فرصت را مغتنم شمردم، در مجلس سخنرانی حاضر شدم وی به هنگام معرفی واقعیت تقریب مطلبی را که یادآورشدیم، بیان کرد و گفت:
هدف ما تقریب بین مذاهب است، نه تذویب، تذویب امکان پذیر نیست اماتقریب کاملا امکان پذیر می باشد.
سپس از خدمات تقریب یادآور شد و گفت: بنا بود که کتاب «الصراع بین الاسلام و الوثنیه » نگارش عبدالله قصمی نجدی در مصر تجدید طبع گردد، ولی دارالتقریب اقدام کرد و جلو نشر آن را که به ضرر شیعه است، گرفت.
2- الاقتصاد فی الاعتقاد: ص 234.
3- غایه المرام فی علم الکلام: ص 363.
4- المواقف: ص 395.
5- شرح المقاصد: ج 2، ص 271.
6- مروج الذهب: ج 2، ص 396 - 397.
7- کتاب السنه: ص 49.
8- الابانه: باب 16، ص 190 نگارش ابوالحسن اشعری.
9- تاریخ طبری: ج 2، ص 63 - 64.
10- تفسیر طبری: ج 19، ص 75.
11- مسند امام احمد: ج 10 ، ص 159.
12- صحیح بخاری: ج 6، ص 36 غزوه تبوک - صحیح مسلم: ج 7، ص 120.
13- صحبح بخاری: ج 6، ص 36، غزوه تبوک - صحیح مسلم: ج 7، ص 120.
14- تاریخ طبری: ج 4، ص 304 حوادث سال 61 هجرت.