تکالیف مربوط به پیوندهای افقی
باز هم تشبیه بشریت به درخت را یادآوری می کنیم. در توضیح پیوندهای عمودی و تکالیف مربوط به آنها از ارتباطشاخ و برگ درخت با تنه و تنه با ریشه سخن گفتیم و اینجا از ارتباط متقابل درخت با خاک و آب و هوا و نور و دما،گفتگو می کنیم.
همه این عوامل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. درخت که نباشد، کویر درست می شود. دمای هوا غیر معتدل می گردد. آبها به هدر می روند. رطوبت هوا تعدیل نمی شود. بارانهای حیات بخش نمی بارند و اگر بارانی ببارد، ویرانگراست. فرسایش خاک و وزش بادهای سرکش، نتیجه نبودن و نروییدن درخت و گیاه است. هوا از لطافت و نوازش محروم است. طبیعت، وحشی و ناآرام است. حیوانات، از کویر گریزانند و آدمها در آنجا ساکن نمی شوند و برای خودمحیط انسی نمی یابند.
نتیجه، اینکه هم درخت در موجودات و پدیده های هم عرض خود تاثیر دارد و هم پدیده ها و موجودات هم عرض درخت، در پیدایش و رشد و سلامت آن، موثر واقع می شوند.
انسان هم بیگانه از انسانهای دیگر نیست. هر انسانی در زمان واحد، پیوندهای افقی متنوع و گوناگونی با انسانهای دیگر دارد و محال است که بتواند خود را از آن پیوندها منقطع و جدا گرداند.
پیوندهای سبی و نسبی
کلیه پیوندهای افقی را می توان به دو قسم «سببی و نسبی » تقسیم کرد. مقصود از پیوندهای نسبی پیوندهای خویشاوندی است. منتهی پیوندهای عمودی پدران و مادران و اجداد با اولاد از این قسم خارج است و تنها پیوندهای افقی خویشاوندی مورد نظر است و مقصود از پیوندهای سببی آن دسته از پیوندهائی است که به عوامل دائم یازودگذر بستگی دارد و به هر حال، قابل گسستن است. یعنی عوامل و اسباب از اختیار انسان بیرون نیستند. برخلاف پیوندهای نسبی که از اختیار انسان بیرون است. به همین جهت است که آئین مقدس اسلام، برای پیوندهای نسبی-اعم از عمودی و افقی- ارث قرار داده و خویشاوندان از یکدیگر ارث می برند. درحالی که برای پیوندهای سببی -به جز پیوند زناشوئی- ارث و توارث قرار نداده است (1) .
الف - پیوندهای نسبی
هر کسی در مقابل خویشاوندان خود مسوولیت دارد. قطعا خویشاوندان دور و نزدیک، به یکدیگر مرتبط هستند. بدون شک، سرنوشت مشترکی که از وحدت اصلاب و ارحام دور و نزدیک ناشی می شود، برزندگی آنها حاکم است. هرچند که این سرنوشت مشترک، به گونه ای نیست که آنها را در انتخاب راه سعادت و شقاوت و گریز از چاه به راه یا انحراف از راه به چاه، مجبور کند; ولی به هر حال، همه آنها از زمینه های ارثی مشترک برخوردارندو از ظواهر چسمی گرفته تا استعدادهای باطنی و سجایای اخلاقی و روحی آنها، همه و همه، به هم گره خورده اند.
بی اعتنائی به پیوندهای نسبی افقی، به منزله بی اعتنائی به پیوندهای نسبی عمودی است. محبت به اصول، مستلزم محبت به فروع است. چنان که محبت به فروع، از محبت به اصول، حکایت می کند.
هر چه اشتراک در اصول نزدیکتر باشد، خویشاوندان با یکدیگر، احساس هم بستگی بیشتری دارند و هرچه دورترباشد، احساس هم بستگی کمتری وجود دارد و به همین جهت است که با این که انسانها همه به اصل واحد -یعنی آدم ابوالبشر- بر می گردند و به این لحاظ همه خویشاوند یکدیگرند، به خاطر دوری اصل مشترک، احساس خویشاوندی وجود ندارد، یا اگر وجود دارد، بسیار کم و غیر قابل توجه.
خویشاوندان نزدیک، شاخ و برگ یک تنه و یک ریشه اند و همان طوری که شاخ و برگهای یک تنه، به سلامت تنه وریشه، سالمند و همه باهم، تقریبا زندگی مشترک و وابسته ای دارند، خویشاوندان نزدیک نیز چنینند.
خویشاوندان نزدیک، هنگامی که به جد و جده مشترک خود -که چندان فاصله ای از آنها ندارد- می نگرند، احساس می کنند که آنها وجود تکثریافته نیاکان مشترک خویش و نیاکان مشترک، وجود توحد یافته ایشانند.
همین قاعده درباره خویشاوندان دور هم صادق است. منتهی هر چه فاصله بیشتر می شود، احساس همبستگی کمترمی شود.
قرآن مجید به قدری برای پیوندهای خویشاوندی افقی اهمیت قائل استکه در برخی از آیات، آن را به دنبال احسان به پدر و مادر -که مربوط به پیوند عمودی است-، ذکر کرده چنان که احسان به پدر و مادر را هم به دنبال فرمان به پرستش خدای یگانه آورده است.
1 - در مساله اخذ پیمان از بنی اسرائیل، فرموده است:
(لا تعبدون الاالله و بالوالدین احسانا و ذی القربی والیتامی والمساکین) (2) .
(محور پیمان این است که): «جز خدا را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشاوندان ویتیمان و مستمندان، نیکی کنید».
مساله یتیمان و مستمندان به پیوندهای سببی مربوط می شود که درباره آنها بحث جداگانه ای -هرچند کوتاه-خواهیم داشت.
2 - در مساله تقسیم ارث فرموده است:
(و اذا حضر القسمه اولوا القربی والیتامی والمساکین فارزقوهم) (3) .
«و هنگامی که خویشاوندان و یتیمان و مستمندان در مجلس تقسیم ارث حاضر شوند، به آنها از مال ارث، چیزی بدهید».
3 - برای این که انسان گرفتار بخل و کتمان نعم الهی و اختیال و کبر و خودنمائی نشود، و به راه و رسم صحیح و معقول و مقبول زندگی قدم نهد و خودبینی و خودپسندی و خودخواهی و خودپرستی را از خویشتن دور گرداند، می فرماید:
(واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذی القربی والیتامی والمساکین والجار ذی القربی والجار الجنب والصاحب بالجنب وابن السبیل و ما ملکت ایمانکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا الذین یبخلون و یامرون الناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله...) (4) .
«خدا را پرستش کنید و چیزی شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و دور و رفیقی که در کنار توست و وامانده سفر و بردگان، نیکی کنید که خداوند، متکبری را که بسیار فخر ومباهات می کند، دوست نمی دارد. این قبیل افراد، در زندگی بخل می ورزند و مردم را به بخل فرمان می دهند و آنچه راکه خداوند از فضل خود به آنها عطا کرده، مکتوم می دارند».
قرآن کریم، طی دو آیه فوق و پنچ آیه دیگر در سوره نساء مردم مومن را به توحید و احسان و انفاق، مامور کرده و بایدهدف از احسان و انفاق، تحصیل خشنودی خداوند و کسب ثواب باشد و اینها با شرک و پیروی هوای نفس سازگارنیستند. اینجاست که توحید نظری و توحید عملی در زندگی کسانی که به خدا و خلق و همه بندگانی که با آنها پیوندعمودی و افقی -اعم از نسبی و سببی- دارند، تحقق پیدا می کند.
4 - طراوت و حلاوت زندگی دنیا به عدل و احسان و توجه به خویشاوندان و گریز از زشتی و منکر و ستم است. به همین جهت است که قرآن کریم می فرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون) (5) .
«خداوند، به عدالت و احسان و کمک به خویشاوندان، فرمان می دهد و از زشتی و منکر و تجاوز و ستم، نهی می کند وشما را اندرز می دهد. شاید متذکر شوید».
در حقیقت، قرآن به شیوه امر و نهی و موعظه، در زدودن بدیها و مفاسد از زندگی، مردم را یاری می دهد و به رواج نیکیها آنها را امداد می کند و با زبان موعظه -که وسیله نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست-، دلهای آنها را برای دوری از غفلت، آماده می سازد.
5 - اصولا آنهائی که از نعمتهای الهی برخوردارند و بیشتر از حد نیاز خود دارند، باید خود را موظف بدانند که به یادمستمندان و درماندگان باشند و مخصوصا از حال خویشاوندان درمانده خود غافل نباشند. قرآن می فرماید:
(و لا یاتل اولوا الفضل منکم والسعه ان یوتوا اولی القربی والمساکین والمهاجرین فی سبیل الله ولیعفوا ولیصفحواالا تحبون ان یغفر الله لکم والله غفور رحیم) (6) .
«و باید توانگران شما از کمک و احسان به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا کوتاهی نکنند و باید به عفو و گذشت روی آورند. آیا دوست نمی دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند، آمرزنده رحیم است ».
در حقیقت، سعادت انسان -چه در دنیا و چه در آخرت-، بستگی به نیکوکاری و عفو و صفح دارد و اگر انسان چنین باشد، نشان داده است که مغفرت خداوند را دوست می دارد. چنان که خداوند نیز دوست آنهاست و مغفرت آنها رادوست می دارد.
در این آیه نیز به برخی از پیوندهای سببی وافقی توجه داده شده است.
6 - قرآن کریم در دو آیه متفاوب، برای خویشاوندان و مستمندان و واماندگان سفر، حقی قائل شده و معلوم است که در برابر هر حقی، تکلیفی است. دو آیه مزبور، یکی در سوره «اسراء» و دیگری در سوره «روم » است. گیرم یکی از آنهابه «واو» و دیگری به «فاء» شروع شده که اولی عطف به قبل و دومی افاده سببیت می کند. قدر مشترک دو آیه فوق، این است:
(و آت ذا القربی حقه والمسکین وابن السبییل) (7) .
«حق خویشاوند و مستمند و وامانده سفر را بده ».
7 - نکته ای که در خور تامل است، این است که انسان نباید به خاطر پیوندهای عمودی و افقی و رعایت عواطف سببی و نسبی، از راه حق منحرف شود و به بیراهه روی آورد. یعنی هرگز نباید حق و وظیفه، فدای رابطه های دوستی وخویشاوندی و امثال اینها گردد; چرا که این، برای انسان، مایه بدبختی و مذلت است.
به همین جهت است که قرآن کریم می فرماید:
(و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی) (8) .
«و هنگامی که سخن می گوئید، عدالت را رعایت کنید، هرچند درباره کسی باشد که خویشاوند شماست ».
خویشاوندی که با انسان، از نظر دینی اختلاف دارد و کافر و مشرک است، شایستگی ندارد که انسان او را از عواطف خود برخوردار گرداند. مگر این که عاطفه و محبت، موجب شود که دلش نرم گردد و از بیراهه و کژراهه به راه راست آید. به همین جهت است که قرآن می فرماید:
(ما کان للنبی والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی) (9) .
«پیامبر و مومنان حق ندارند که برای مشرکان، طلب آمرزش کنند، هرچند که از خویشاوندان باشند».
و نیز می فرماید:
(کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم والوالدین والاقربین) (10) .
«شما پایدار به عدل وگواهان برای خدا باشید; هرچند به ضرر خود شما یا پدر و یا مادر و خویشاوندان باشد».
انسان صالح و مخلص کسی است که ضمن این که به پیوندهای عمودی و افقی توجه دارد، هرگز وظیفه بندگی خدا رافراموش نکند و به خاطر عواطف سببی و نسبی، خدا را به خشم نیاورد. در حقیقت، او رضای بندگان را در طول رضای خدا می خواهد و آنجا که خدا به خشم می آید، از راضی کردن بندگان به طور جدی، خودداری می کند.
ب - پیوندهای سببی
اهم پیوندهای سببی، پیوند زناشوئی است که جداگانه درباره آن، بحث می کنیم; چرا که اگر چنین نکنیم، حقش را ادانکرده ایم.
دیگر پیوندهای سببی عبارتند از: همسایگی; همسفری; همکاری; دوستی; همکیشی; هموطنی; هم طائفه ای;هم قبیله ای; هم نژادی; و بالاتر از همه، همنوعی.
به علاوه، زمامداران و مردم، روسا و زیردستان، قضات و طرفین دعوا، معلمان و شاگردان، کارفرمایان و کارکنان، بایکدیگر پیوند سببی افقی دارند و همه اینها در مقابل یکدیگر، وظائف و مسوولیتهائی پیدا کرده اند.
انسان، در برابر همسفر، همسایه، همکار، دوست، همکیش، هموطن و... نیز وظائفی دارد. هرچند این وظائف، درهمه جا یکسان و برابر نیستند.
در آیاتی که درباره پیوندهای نسبی مورد استشهاد قرار گرفتند، به برخی از پیوندهای سببی نیز اشاره ای شده بود.
در اینجا با آوردن سخنی زیبا از امیرالمومنین(ع) به اهمیت یکی از پیوندها که مربوط به زمامدار و رعیت است، اشاره می کنیم. به خصوص که در ضمن آن به پیوند همکیشی و همنوعی نیز توجه شده است:
«واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم; فانهم صنفان: امااخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق » (11) .
«ای مالک، رحمت به مردم و دوستی و لطف به آنها را، پوشش قلب خویش گردان و همچون جانوری شکاری که خوردن آنها را غنیمت شماری، نباش; زیرا آنها دو دسته اند: یا برادر دینی تواند، یا در آفرینش همانند و نظیر تواند».
«مالک » که به زمامداری کشور باستانی «مصر» از سوی امام حق و عادل مطلق، برگزیده شده، وظیفه دارد که به هیچ وجه در مقابل روابط -هرچه باشند- تسلیم نشود و راه راست عدالت را بدون یک مو انحراف، بپیماید و در عین حال، در صدد نباشد که با عدالت خشک، مملکتی را اداره کند، بلکه باید عدل و احسان، عقل و عاطفه، ضابطه ورابطه، باهم بکار گرفته شوند، تا رضای خدا و خلق خدا تحصیل شود.
او وظیفه دارد که حق خدا و مردم را از خود و خویشاوندان و دوستان، باز ستاند و نگذارد که هوای نفسانی او وخویشاوندان و دوستان، خدا و مردم را به خشم آورد. در این باره فرمود:
«انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده » (12) .
«داد خدا و مردم را از خود و خویشاوندان نزدیک و دوستانت بگیر که اگر چنین نکنی، ستم کرده ای و هرکس به بندگان خدا ستم کند، دشمن او خداست، نه بندگان خدا».
تجلی رعایت پیوندهای نسبی و سببی، بدون قربانی شدن حق و عدل و انصاف و عاطفه، در کلمات زیبای مولای همه موالی، امیر مومنان علی(ع) است. او برای یک زمامدار، کارهائی را می پسندد که به عدالت نزدیکتر باشد وخشنودی مردم را بهتر تامین کند. خشنودی خواص، بدترین سیره یک زمامدار و خشنودی توده مردم، نیکوترین است.
به همین جهت است که فرمود:
«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیه فان سخط العامه یجحف برضی الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه » (13) .
«ای مالک; باید از همه کارها آن را بیشتر دوست داری که در راه حق، از همه به حد وسط نزدیک تر باشد (یعنی نه ازحق بگذرد و نه فروماند) و عدالت را فراگیرتر باشد و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودی همگان، خشنودی نزدیکان رابی اثر گرداند، و خشم نزدیکان، خشنودی همگان را زیانی نرساند»
جامع ترین سخن در مساله پیوندهای سببی افقی کلام خداست که فوق کلام همه مخلوقات است، او فرمود:
(قولوا للناس حسنا) (14) .
«برای مردم به نیکی سخن بگوئید».
پی نوشت ها:
1) در فقه اسلامی برای ولاء عتق و ضمان جریره هم ارث قرار داده شده; ولی به خاطر این که این دو، در عصر ما مصداقی ندارند، از ذکر آنها خودداری کردیم.
2) البقره، 83.
3) النساء، 8.
4) النساء، 36 و 37.
5) النحل، 9
6) النور، 22.
7) الاسراء، 26 - الروم، 38.
8) الانعام، 152.
9) التوبه، 113.
10) النساء، 135.
11) نهج البلاغه، نامه ها.
12) نهج البلاغه، نامه ها.
13) نهج البلاغه، نامه ها.
14) البقره، 83.