اسلام و ایران(8)
عصر رنسانس اسلامی
آدم متز درباره تمدن اسلامی در قرن چهارم کتابی نوشته و آن را «رنسانس اسلامی » نامیده است و ظاهرا در اقتباس این عنوان برای کتابش از اثر بزرگ تاریخی هموطن خود «یاکوب بورکهارت » فرهنگ دوره رنسانس ایتالیا الهام گرفته است (1) .
واژه «رنسانس » در تداول غربی به معنای اعاده چیز از دست رفته است یعنی تجدید حیات و شاید این تعبیر مناسب و رساننده فهمی از آن جریان فرهنگی باشد که تمدن اسلامی در قرن چهارم پشت سر گذاشت. و این تمدن در قرن چهارم از نوزائی میراث فرهنگی قدیم و تجدید حیات کلی فرهنگی برخوردار شد.
در این عصر دانشوران اسلامی کوشیدند دانش کهن یونان و ملتهای دیگر را نیز جذب دانش خود نمایند و میراث فلسفی و علمی یونان باستان را که در حال اضمحلال بود، از نو تجدید حیات کنند و از اینجاست که برخی از مستشرقین گفته اند که: «نقش علوم عربی دارای نخستین درجه اهمیت در تاریخ علوم جهان است. زیرا این علوم به منزله حلقه اتصال بین دانشهای عهد باستان و دنیای جدید به شمار می آید چنان که بدون بررسی این علوم و به ویژه درک آنها شکافی توصیف ناپذیر بین تمدنهای کهن و تمدن عصر جدید مشهود خواهد بود» (2) .
عصر آل بویه بی گمان اوج دورانی بود که آدم متز آن را از روی آگاهی «رنسانس اسلامی » نامیده و از بسیاری جهات دوره عظمت و شکوفائی فرهنگ اسلامی در قرون اولیه هجری محسوب می شود.
آری عصر آل بویه را از نظر وسعت و رواج علم و ادب شاید بتوان ممتازترین عصرهای اسلامی به حساب آورد. گذشته از علوم دینی، عموم رشته های علمی از قبیل فنون ریاضی، نجوم، هیئت، هندسه و انواع پزشکی و طبیعیات و فلسفه و رشته های ادبی مربوط به شعر و علم لغت و اشتقاق و فنون دیگر از قبیل تاریخ و مسالک و ممالک (جغرافیا) در نهایت رونق و رواج بود. در عصر مورد بحث شخصیتهای بلندمربته علمی به وجود آمدند که شهرت و آوازه آنها به حوزه فرهنگی خودشان باقی نماند و به اروپای قرون وسطی نیز رسید.
معزالدوله از علم و فرهنگ بهره ای نبرده بود اما پسرانش در حیات فرهنگی این عصر کوشا و مؤثر بودند. عزالدوله پسر معزالدوله شاعر بود، عضدالدوله و پسرش تاج الدوله ادیب بودند. ابوالعباس پسر رکن الدوله نیز شاعر بود. عضدالدوله در چند رشته علوم مهارت داشت و بزرگترین حامی دانش در آل بویه بود. پسرانش نیز راه او را دنبال کردند.
روش آنها در تشویق علما و دانشمندان پسندیده بود. عضدالدوله به آنان جوائز و بخشش بسیار می داد و مجلس او از علماء و دانشمندان و مباحثات و مناقشات آنان آراسته بود. ابوعلی فارسی کتاب «الایضاح و التکملة » را در نحو; و ابواسحاق صابی کتاب «التاجی » را در تاریخ آل بویه بر او تالیف کردند و متنبی شاعر معروف عرب در فارس پیش او رفت و از عطای فراوانش بهره مند گردید (3) . اما در راه بازگشت به بغداد به چنک بادیه نشینان غارتگر افتاد (4) .
امیران آل بویه به علم و ادب مشهور بودند از اینرو علما و دانشمندان و شعرا را گرامی می داشتند مخصوصا کسانی را که از دانش آنان سود حاصل می شد، بدین جهت وزیران خود را از دانشمندان و نویسندگان و شاعران انتخاب کرده بودند. معزالدوله، ابو محمد مهلبی و رکن الدوله، ابن عمید و مؤیدالدوله و برادرش صاحب بن عباد و صمصام الدوله ابن سعدان را به وزرات برگزیده بودند.
وزیران آل بویه در مقام جذب دانشوران و شاعران از امیران دست کمی نداشتند و با پذیرفتن و جای دادن عالمان و فیلسوفان و دانشمندان و ادیبان در دربارهای باشکوه و مجلل خود از مروجان دانش بودند و با برپا کردن دربارها و مراکز فرهنگی فراوان در خارج از بغداد - که تا آن زمان یگانه کانون فرهنگی بود - بر رونق و غنای زندگی معنوی افزودند و آن را با مرتبط ساختن به مقتضیات گوناگون اقوام مختلف جانی تازه بخشیدند. شهرهای همدان، اصفهان، ری و شیراز که پیش از آن تحت الشعاع بغداد بودند، کانونهای جذب فرهنگی شدند.
اگر امیران آل بویه خود مشوق علم و ادب نبودند، امکان نداشت که عصر رنسانس اسلامی در عصر آل بویه رخ دهد به عنوان نمونه، سجستانی در ستایش از فضای ایجاد شده در دوران حکومت عضدالدوله در پایان رساله «فی الکمال الخاص بنوع الانسان » می نویسد:
«این پادشاه سزاوار آن است که تمامی خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجید و برای بقای ملک او دعا کنند زیرا اهل فضل را تقویت کرده، گفتارشان را منزلت بخشیده و بند از زبان ایشان برداشته تا هر یک از آنها معتقدات فرقه خویش را بدون تقیه ابراز کند و در نتیجه آشکار شود آنچه آنها ادعا می کنند و معلوم شود آنچه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنیتی پدید آید که کسی با زبان تعصب دینی به دیگری هجوم نبرد» (5) .
امیران آل بویه و علم و ادب
سلاطین آل بویه که بعد از سه برادر (عمادالدوله، معزالدوله و رکن الدوله) (365- 333) به حکومت رسیدند اغلب، خود و فرزندانشان دارای معلومات متنوعی بودند و به علم و علما توجه داشتند در میان آنها عضدالدوله در عداد دانشمندان زمان خود به حساب می آمد و در علوم ادبی و ریاضی تبحر داشت و شعر هم می سرود. و او از شعر شناسان زمان خود بود جز شاعران درجه اول کس دیگری قدرت شاعری در حضور او را نداشت. یکی از مظاهر شعرشناسی او این است که چون بعد از کشته شدن ابن بقیه وزیر عضدالدوله، ابن انباری شاعر و ادیب معروف، قصیده بسیار مشهور خود را که با این بیت آغاز می شود:
علو فی الحیاة و فی الممات
لحق انت احدی المعجزات
در مرثیه او گفت: عضدالدوله به قدری از این قصیده خوشش آمد که آرزو کرد به جای ابن بقیه باشد و این قصیده در سوک او سروده شده باشد (6) .
عزالدوله نیز مجالس علمی تشکیل می داد گاهی شعر هم می سرود. ثعالبی گوید من از عزالدوله شعری نشنیده بودم تا این که هارون بن احمد صیمری وارد نیشابور شد و کتاب خود را که «حدیقة الحدق » نام داشت، به من نشان داد وی در آن کتاب چند قطعه شعر از عزالدوله نقل کرده بود (7) .
ابوحیان توحیدی یکی از مجالس علمی را که در ماه رمضان سال 360 در تالار وسیعی از قصر عزالدوله تشکیل یافته بود، و خود ابوحیان هم در آن مجلس حضور داشته، وصف کرده و کیفیت بحث و مداخله عزالدوله را در بحث به طور اجمال ذکر نموده و گفته است نقیب (ناظم جلسه) مجلس ابوالوفا مهندس بود (8) .
از سلاطین آل بویه شرف الدوله پسر عضدالدوله، به هیئت و نجوم علاقه وافری داشت وی با کمک جمعی از علمای ریاضی و منجمان آن عصر در بغداد رصدخانه معروف را بنا کرد از دانشمندانی که در تاسیس آن رصدخانه شرکت مؤثر داشت، ابوالوفای بوزجانی (متوفی 388ه ق) (9) ریاضی دان و منجم نامدار عصر آل بویه است که در بسط علم مثلثات نیز - مثل جبر - کارهای ارزنده کرده بود و دیگر بیژن پسر رستم کوهی است که در علم هیئت نظیری نداشت و در ساختن آلات رصدخانه و بنای رصد از شهرت بسیاری برخوردار بود وی به دستور شرف الدوله در رصدخانه مزبور، سیر سیارات سبعه و انتقال آنها را از برجی به برجی دیگر رصد کرد (10) .
رصدخانه مزبور در سال 378 در انتهای باغی که در قصر سلطنتی قرار داشت، بنا گردید. و آلات نجومی لازم در آن قرار داده شد و ابو اسحاق صابی و احمد بن محمد منطقی صاغانی (11) (متوفی 379ه ق) در ساختن این رصدخانه شرکت داشتند (12) . به نوشته قفطی صاحب تاریخ الحکماء این عمل شرف الدوله در دو ورقه استشهاد ثبت شد و جمعی از ریاضی دانان و منجمان و چند تن از قضات آن دو استشهاد را امضا کردند (13) .
به گفته ثعالبی (14) تاج الدوله ابوالحسن احمد - پسر دیگر عضدالدوله - ، ادیب ترین و شاعرترین آل بویه بود او در ابتدا فرمانروای اهواز بود و اما چون به ادب و شعر پرداخت از کار حکومت بازماند و به وسیله برادرش ابوالفوارس به زندان افتاد و «باخرزی » ابیاتی از اشعار او را نقل کرده است.
کتاب و کتابخانه در عهد آل بویه
عصر آل بویه، از لحاظ کتاب و کتابخانه هم، نسبت به عصرهای دیگر، امتیاز داشت در آن زمان در هر رشته از علم و ادب بهترین و نفیس ترین کتابها نوشته شد و باشکوهترین و مهمترین کتابخانه ها و گنجینه های علوم به وجود آمد در شهرهای مختلف ایران و عراق کتابخانه هائی وجود داشت که در هیچ زمانی نظیری بر آنها پیدا نشد.
کتابخانه عضدالدوله دیلمی در شیراز چنان عظیم بود که مقدسی می پنداشت هیچ کتابی در انواع علوم تالیف نشده است مگر این که نسخه ای از آن در آنجا هست. کتب این کتابخانه بر حسب انواع علوم در حجره های جداگانه قرار داشت. مقدسی از کسانی است که این کتابخانه را در شیراز از نزدیک دیده و از کتابها و صورتها (نقشها) و نفایس دیگر آن بهره گرفته است وی در توصیف کتابخانه مزبور چنین گوید:
«در ساختمان بزرگ عضدالدوله در شیراز محلی به کتابخانه اختصاص دارد و چند تن از افراد مورد اعتماد شیراز به عنوان وکیل و خازن، در آن به خدمت مشغولند. هر کتابی که تا زمان عضدالدوله درباره هر علم یا هر چیز نوشته شده، در آن کتابخانه موجود است محل کتابخانه بنایی طولانی است که در هر طرف آن مخزن هایی قرار دارد. کتابهای مربوط به هر علم و فن در حجره جداگانه نهاده شده است فهرستهائی ترتیب داده اند که نام کتابها در آن فهرستها ثبت گردیده است..» . (15)
باز مقدسی جغرافیدان قرن چهارم می گوید:
«در کتابخانه عضدالدوله و کتابخانه صاحب بن عباد صورت (نقشه) سرزمینها و دریاها و چگونگی احاطه دریا به خشکی که بر روی کرباس رسم شده، وجود دارد. من (مقدسی) چنین صورتهایی را که بر روی ورقه کاغذ کشیده شده بود، در نزد ابوالقاسم بن الانماطی مشاهده کردم. این صورتها، همه با یکدیگر اختلاف داشت. بعضی آن را به صورت طیلسانی درآورده اند که بلاد چین و حبشه را دربر دارد و یک طرف آن به دریای قلزم (دریای سرخ) و طرف دیگر به عبادان (آبادان) است. ابوزید آن را به صورت مرغی کشیده که منقارش به طرف قلزم و گردنش به سوی عراق و دمش ما بین حبشه و چین است (16) .
غیر از رسمها و نقشه های جغرافیائی، کتابهایی درباره اخلاق ویژه مردم هر شهر و ناحیه و مختصات و اوضاع هر محل از لحاظ محصولات و آب و هوا و گردشگاهها و مصنوعات و اینگونه امور وجود داشته است (17) .
ابوعلی بن سوار کاتب، یکی از اطرافیان عضدالدوله، کتابخانه ای در بصره ساخت و به کسانی که مستمرا در آنجا به مطالعه و نوشتن مشغول بودند، ماهیانه نیز می داد همو در رامهرمز، شهری بر کنار خلیج فارس، عین همان کتابخانه را بنا کرد و مضاف بر آن که در اینجا استادی نیز همیشه کلام معتزلی تدریس می کرد (18) .
در سال 383 ابونصر شاپور بن اردشیر وزیر آل بویه، در کرخ بغداد دارالعلمی بنیاد نهاد و کتابهای بسیاری که خریده و گرد آورده بود، بدانجا انتقال داد از آن جمله صد نسخه قرآن خوش خط و ده هزار و چهار صد مجلد کتاب دیگر که غالبا یا به خط مؤلف و یا قبلا متعلق به اشخاص مشهور بود و نظارت و مراقبت و نگهداری این کتابخانه را به دو تن از رجال علوی و یک قاضی محول نمود (19) .
از کتابخانه های مهم آن روز، کتابخانه صاحب بن عباد در ری بود. به گفته خود صاحب، تعداد کتابهای کتابخانه او 206000 مجلد بوده است (20) فهرست کتابخانه مزبور در ده جلد بود و لیکن چون سلطان محمد غزنوی وارد ری گردید، به او گفتند که کتابهای این کتابخانه، کتابهای رافضیان و بدعتگذاران است، وی کتبی که در علم کلام بود، از آن بیرون آورد و دستور سوزاندن بقیه را صادر کرد (21) .
و یکی دیگر از کتابخانه های مهم آن زمان، کتابخانه ابوالفضل بن العمید در ری بود که بنا بر نوشته مسکویه خازن و کتابدار کتابخانه مزبور، در آن، کتابهایی در خصوص هر علم و هر نوع از انواع حکمت و ادب، وجود داشته است و هنگامی که خراسانیان در سال 355، خانه و گنجینه های ابن عمید را غارت کردند.
ابن مسکویه گزارش کرده است: من کتابدار کتابخانه (ابن عمید) بودم و از همه گنجینه های او فقط کتابخانه اش محفوظ ماند. وقتی که شب به خانه برگشت نه چیزی یافت که بر آن بنشیند و نه حتی کوزه ی آب که از آن بنوشد. ابن حمزه علوی را به دنبال رختخواب و اثاث فرستاد و نگران دفاترش بود که برایش گرانبهاتر از هر چیز بود. تعداد این دفاتر بسیار و مشتمل بر هر نوع علم و هر نوع حکمت و دانش بود و صدبار شتر یا بیشتر از آن بود چون مرا دید از وضع آنها پرسید، و وقتی گفتم که همه آنها دست نخورده و سالم مانده است، آسوده خاطر شد و گفت: «راستی که خوش اقبالی همه گنجینه هایم را می توان جایگزین کرد جز این یکی » (22) .
در سال 357 اموال حبشی پسر معزالدوله به اتهام خیال عصیان بر ضد برادرش امیر بغداد، مصادره شد که از آن جمله 15000 جلد کتاب بود سوای کتابهای جلد نشده (23) .
وزیران و رجال دستگاه آل بویه، عموما دارای کتابخانه بودند: ابومنصور بن فنه وزیر ابوکالیجار (نواده عضدالدوله) کتابخانه ای داشت مشتمل بر 19000 مجلد کتاب. در این کتابخانه که آن را بر طالبان علم وقف کرده بود، چهار هزار ورقه به خط ابن مقله (خوشنویس معروف) وجود داشت (24) .
در کتابخانه ها گذشته از کتابهای گوناگون، اشیاء نفیس و ظریف هم نگهداری می شد از قبیل صورت و نقشه و خطوط خوشنویسان بزرگ و کتابهایی به خط مؤلفین آنها و انواع کاغذهای مرغوب و قلمهای تراشیده و قلمدان و چیزهای دیگر از این قبیل.
یاقوت حموی گوید: کتابخانه بهاءالدوله پسر عضدالدوله انواع کاغذ سمرقندی و چینی و کاغذهای کهنه و ظریف وجود داشت (25) .
کتابخانه مزبور را 29 جزو از قرآن مجید به خط ابن مقله، زینت می داد و جزء باقی مانده را ابوالحسن علی بن هلال معروف به ابن بواب خوشنویس معروف آن عصر که خازن کتابخانه مزبور بود، چنان بامهارت نوشت که هیچ کس نمی توانست میان آن جزء و 29 جزء دیگر تفاوت بگذارد (26) .
گفته شده وزیران و رجال آن عصر، عاشق کتاب بودند و چون از کار فارغ می شدند، به کتابخانه پناه می بردند (27) . بهترین چیزی که ممکن بود، کسی برای وزیری هدیه ببرد کتاب بود.
جاحظ برای محمد بن عبدالملک زیات وزیر، کتاب الکتاب سیبویه را هدیه برد وزیر گفت: که بهتر از این، کسی تاکنون برای من هدیه نیاورده است (28) .
آدم متز پس از اشاره به چند کتابخانه مهم آن عصر، در جوامع اسلامی، به مقام مقایسه با چند کتابخانه غربی در همان روزگار برآمده و گفته است:
کتابخانه کلیسای جامع شهر «کنستانز» در قرن نهم میلادی فقط 356 کتاب داشت و کتابخانه «دیربندیکتی » در سال 1032 کمی بیش از صد جلد و کتابخانه کلیسای جامع شهر «هامبرگ » به سال 1130 فقط نود و شش جلد کتاب داشت (29) .
بیمارستان عضدی
یکی از مهمترین خدمات عضدالدوله به آسایش رعایایش و به تمدن این دوره تاسیس بیمارستانی بود که به نام «بیمارستان عضدی » نامیده شد این بیمارستان در غرب بغداد و در کرانه دجله قرار گرفته بود. در این بیمارستان تدریس نیز دایر بود و بیست و چهار طبیب داشت (30) .
و این بیمارستان از بزرگترین بیمارستانهای اسلامی محسوب می شده است که امروزه به هیچ وجه از آن بنای عظیم، اثری بر جا نیست (31) . این بیمارستان را عضدالدوله در سال 371 بنا کرد و در ماه صفر سال 372 (در حدود هفت ماه پیش از وفاتش) افتتاح نمود (32) .
ابن جوزی در این باره می نویسد:
«روز پنجشنبه سوم ماه صفر و به قولی در شب دوم ربیع الآخر سال 372 بیمارستانی که عضدالدوله آن را در سمت مغرب بغداد بناکرده بود، افتتاح شد. پادشاه در این بیمارستان عده ای پزشک و خزانه دار و دربان و پیشکار و ناظر قرار داد و آنچه از دارو و شربت و وسائل دیگر لازم داشت، دستور داد در آن فراهم سازند و بزرگترین پزشکان آن زمان را برای تصدی و اداره آن معین نمود (33) .
عضدالدوله چندین رقبه املاک رانیز که دارای عواید فراوانی بودند، بر بیمارستان وقف کرده بود.
این مرکز، بیمارستانی بود بسیار مجهز و دارای بخشهای گوناگون. شکسته بندی، چشم پزشکی، بیماران روانی و... در این بیمارستان علاوه بر درمان بیماران; پزشکان، جراحان و داروسازان به تدریس نیز می پرداختند. عضدالدوله مشهورترین و حاذق ترین طبیبان و جراحان را به آنجا فرا خوانده بود. از آن جمله ابن مندویه اصفهانی و جبرئیل بن عبیدالله، بختیشوع (پزشک خاص دربار) و ابوالحسن علی بن ابراهیم (مدرس طب) و نظیف النفس رومی و ابوالحسین بن کشکرایا و ابوالخیر جرائحی و ابو یعقوب اهوازی و ابوالفرج بن طیب و ابراهیم بن بکس و... (34)
و اطباء کشیک شبانه هم داشتند.
در این بیمارستان کلاس درس نیز ترتیب داد تا شاگردان طب مسائل مربوط به این علم را فراگیرند و با کار در بیمارستان معلومات خود را با عمل توام نمایند.
ابن ابی اصیبعه از قول بعضی از راویان نقل می کند که محمد زکریا از کسانی بود که بیمارستان عضدی به پیشنهاد او بنا شد و عضدالدوله با او مشورت کرد که کدام نقطه برای بنای بیمارستان مناسب است، رازی به یکی از کارکنان خود دستور داد در هر یک از دو طرف بغداد قطعه گوشتی آویزان نماید. سپس ناحیه ای را که گوشت دیرتر در آن فاسد شد، برای بنای بیمارستان مناسب تشخیص داد کمال الدین ابوالقاسم بغدادی کاتب به من (ابن ابی اصیبعه) گفت که چون عضدالدوله بیمارستان عضدی را که به وی منسوب است، بنا کرد. در نظر گرفت جمعی از بزرگترین پزشکان را در آن به خدمت بگمارد در آن وقت در بغداد و اطراف بیش از صد طبیب مشهور بود از میان آنان 50 نفر انتخاب کردند که رازی یکی از آنان بود، سپس از 50 نفر ده نفر برگزیدند که باز رازی جزو آنان بود از بین ده نفر سه نفر انتخاب شد که بازهم رازی جزو آن سه نفر بود، عضدالدوله رازی را از آن سه نفر فاضلتر یافت و او را به یاست بیمارستان برگزید. رازی کتابی درباره صفات بیمارستان دارد (35) .
بیمارستان عضدی تا چند قرن بعد از عضدالدوله همچنان برپا بود به گفته ابن ابی اصیبعه گوید که ابوالحسن هبة الله بن صاعد ملقب به امین الدوله معروف به ابن تلمیذ. (متوفی 560) رئیس پزشکان بیمارستان عضدی در بغداد بود، وی به زبان سریانی و فارسی مسلط بود و در زبان عربی تبحر داشت. از جوانمردیهای او این بود که چون یکی از طلاب نظامیه، بیمار می شد، او را به خانه خود که وصل به نظامیه بود، می برد. و به معالجه او می پرداخت، چون بهبودی حاصل می کرد، دوا به او می داد و به مدرسه باز می گردانید (36) .
بیمارستان عضدی هنگام مسافرت ابن جبیر در سال 580 به بغداد هنوز مثل یک قصر سربرافراشته بود و به تمام بیماران دارو و غذای رایگان می دادند (37) .
در موقع حمله مغول به بغداد (در سال 656) بیمارستان عضدی برپا بوده است (38) .
ابن خلکان بیمارستان عضدی را چنان توصیف کرده که گویا در زمان او (نیمه دوم قرن هفتم) وجود داشته است (39) .
ابن بطوطه که در نیمه اول قرن هشتم از بغداد دیدن کرده، چنین گفته است: بیمارستان واقع در میان محله شارع و باب البصره کاخ بزرگی است که ویران شده و آثاری از آن باقی نمانده است (40) .
خلاصه عضدالدوله در پایان زندگیش از بیماری مالیخولیا از پا درآمد و آن بیمارستان و آنهمه دکتر فائده ای بر حال او نداشتند او زندگی خود را در این کلمات قرآن (حاقه: 29 ، 28) خلاصه کرد:
«ما اغنی عنی مالیة هلک عنی سلطانیة » (41) .
«مال مرا بی نیاز نساخت و قدرتم از دست رفت » .
خاندان بویه عملا با شش نسل پایان پذیرفت. اما عصر رنسانس اسلامی در عصر آل بویه بود که به اوج خود رسید. در عصر آل بویه می توانیم حکومت عضدالدوله را زمان مد آن ذکر کنیم که حکومت دیلمی در اثنای نیمه دوم قرن از آن عقب نشست (42) .
پی نوشت ها:
1) احیای فرهنگی در عهد آل بویه، نوشته جوئل ل. کرمر، ترجمه حنایی کاشانی، مقدمه: ص 29.
2) علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان، آلدومیه لی، ترجمه شجاع رضوی، اسدالله علوی: ص 40.
3) تیمیمة الدهر ثعالبی: جزء دوم، ص 244.
4) احیای فرهنگی در عهد آل بویه: ص 97.
5) عبدالرحمان بدوی این رساله راتصحیح کرده و در پیوست چاپ خود از صوان الحکمة آورده است در این مورد رجوع شود به صفحه 386 و 381.
6) ابن خلکان، وفیات الاعیان: ج 4، ص 204 و 206.
7) یتیمة الدهر: ج 2، ص 4.
8) توحیدی، مثالب الوزیرین: ص 202.
9) بوزجان منطقه ای است میان هرات و نیشابور (مراصدالاطلاع) .
10) قفطی، تاریخ الحکماء: ص 79.
11) ابن العبری، تاریخ ابن العبری: ص 176.
12) تاریخ الحکماء: ص 79.
13) تاریخ الحکماء: ص 351.
14) یتیمة الدهر: ج 2، ص 5.
15) احسن التقاسیم: ص 449.
16) احسن التقاسیم: ص 10.
17) همان: ص 278 و 448.
18) احسن التقاسیم: ص 413.
19) المنتظم: ص 135.
20) معجم الادباء: ج 2، ص 315 در ضمن شرح حال ابوالفرج اصفهانی.
21) معجم الادباء: ج 2، ص 315 در حمله محمود به ری گفته شده تعداد بسیاری کتاب را در زیر چوبه های داری که برپا کرده و مردم را به عناوین مختلف از آن ها آویخته بود، سوزاند.
22) تجارب الامم: ج 2، ص 224.
23) تجارب الامم: ج 6، ص 314- ابن اثیر: ج 8، ص 431.
24) ابن الجوزی: ج 8، ص 64.
25) معجم الادباء: ج 6، ص 447.
26) همان: ج 5، ص 446.
27) تاریخ الفخری: ص 3.
28) معجم الادباء : ج 5، ص 446.
29) تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری: ص 202.
30) ابن قفطی، تاریخ الحکماء: ص 6- 235.
31) فقیهی، آل بویه: ص 746.
32) ابن کثیر: ج 11، ص 299.
33) المنتظم: ج 7، ص 112.
34) قفطی، اخبارالحکماء: ص 148.
35) عیون الابناء: ج 2، ص 237.
36) همان: ص 349.
37) سفرنامه ابن جبیر: ص 179 چاپ بغداد.
38) جهانگشای جوینی: ج 3، ص 288.
39) وفیات الاعیان: ج 1، ص 457.
40) رحله ابن بطوطه: ج 1، ص 141.
41) ابن خلکان، وفیات الاعیان: ج 2، ص 484.
42) احیای فرهنگی در عهد آل بویه: ص 384.