در شماره هفدهم ماهنامه کوثر(مرداد77) در نگاهی کلی کتابهایی را که پیرامون زندگی معصومان - علیهم السلام - برای کودکان نوشته شده است، مورد نقد و بررسی قرار دادیم. در آن نوشتار، نخست تلاشگران این عرصه را ستودیم و پس از اعتراف به بلندی جایگاه ایشان و خیراندیشی و دلسوزی آنان در این راه، پاره ای معایب کلی آن کتابها را بیان نمودیم. در ادامه برآنیم تا پیرامون نکاتی دیگر، آن کتابها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آنچه در این نوشتار بیان می کنیم به پیرامون مسائل زیر است:
اشکالات محتوایی
در نظر نگرفتن مسایل فنی و هنری
متناسب نبودن موضوع برای کودکان
در باره نام کتابها
بدآموزهای ضمنی
خلاصه مقاله گذشته آن بود که از محتوا و تصاویر کتابهای کودکان برمی آید که مسلمانان مردمانی آشوبگر، هرج و مرج طلب و پر خشونت و بی فرهنگ بوده اند. چهره ای که در کتابهای کودکان از اسلام ترسیم می شود بیش از آنکه جاذبه داشته باشد دافعه دارد. در این آثار، پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام - افرادی معرفی می شوند که جز درد و رنج و فقر برای پیروان خود به ارمغان نیاورده اند و مسلمانان پیوسته در رنج و مشقت و فقر نمایش داده شده اند.
دیگر اشکلات محتوایی
در کتاب پنج تن آل عبا، نوشته آقای داستانی بنیسی (ص 24) حدیث شریف کساء به طور ناقص و اشتباه ترجمه و تفسیر شده است. در حدیث شریف چنین می خوانیم که امیر مؤمنان علی(ع) به پیامبر(ص) عرض می کند: ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفضل عندالله یعنی جمع شدن ما در اینجا چه فضیلت و شرافتی در پیشگاه خدا دارد؟ این در حالی است که در این کتاب با عنوان درشت آمده است: فایده نشستن در زیر عبا چیست؟ و کودک تصور می کند نویسنده می خواهد برای او از فواید نشستن در زیر عبا سخن گوید. بعلاوه، که کساء به معنی عبا نیست.
لغزش دیگر آنکه در ترجمه فرمایش رسول خدا(ص) می نویسد: «شیعیان و دوستان در جلسات خود دور هم جمع می شوند و این جمع شدن ما را در زیر عبا تعریف کرده و لذت می برند و خوشحال می شوند و مقام و منزلت ما را به همدیگر بازگو می کنند. خداوند هم به خاطر همین کارشان رحمت خود را بر آنان نازل فرموده و ...
در حالی که ترجمه صحیح چنین است:
ماجرای ما که در این محفل جمع شده ایم در هیچ محفلی از محفلهای شیعیان و دوستان ما ذکر نمی شود مگر اینکه رحمت الهی بر ایشان نازل می گردد...».
در کتابی دیگر می خوانیم:
«عبدالمطلب جد پیامبر در باره آن حضرت خوابی دیده بود ولی از آن چیزی سر در نمی آورد. به نزد کاهن قریش رفت تا خوابش را تعبیر کند. عربها عادت داشتند در باره سفر، ازدواج و تعبیر خوابشان با کاهن یا کاهنه مشورت کنند. کاهن به وی گفت: از نسل تو مردی پدید خواهد آمد که پیامبر می شود. عبدالمطلب خوشحال برخاست.»
[داستان زندگی پیامبر (میلاد پیامبر) نوشته عبدالحمید جودة السحار، ترجمه بی آزار شیرازی، ص 6 و7 و 8]
خوب بود مترجم گرانقدر پیش از اعتماد به نقل خبر مؤلف که منبع وی اخبار اهل تسنن است بار دیگر در اعتبار این روایت و سند آن دقت می کرد. این اخبار آنگاه که بدون تحقیق و تفسیر ذکر شوند جد بزرگوار پیامبر اکرم(ص) را در حد پایین ترین افراد عصر خود قرار می دهند. اگر هم در کتب شیعه چنین اخباری یافت شود باید به مدارک آن بیشتر دقت کرد دیگر آنکه چه بسا برخی از کسانی که در آن عصر به کاهن شهرت داشته اند تعبیرکنندگان خوابها بوده اند که به پاره ای از علوم زمان خویش آشنایی داشته اند نه غیب گویان دروغ پردازی که مراجعه به آنها روا نیست. حتی اگر بپذیریم که مراجعه به آن قبیل افراد، در پیش از اسلام روا بوده نمی توان آن را در شان جد پیامبر دانست.
به هر تقدیر در آثار اسلامی از شخصیت عبدالمطلب چنین یاد می شود که وی نه تنها رنگ محیط به خود نگرفت، در عادات و رسوم محیط تاثیر گذارد.
در کتاب «دوران جوانی پیامبر» نوشته همین مترجم، ص 4 می خوانیم: «ابوطالب نزد خدیجه رفت و به او گفت: آیا می خواهی محمد را استخدام کنی؟»
امروزه آنچه از کلمه «استخدام » فهمیده می شود البته معنی ناخوشایندی ندارد اما در گذشته - بخصوص در نزد مردم عرب - استخدام همان معنی لغوی (به خدمت گرفتن و اجیر کردن) را داشته است. و چون ما در صدد ذکر رویدادهای آن دورانها هستیم ناچاریم معانی کلمات را در آن ایام بخوبی بشناسیم.
یعقوبی در کتاب خود می نویسد: اعتقاد مردم بر اجیر کردن پیامبر از سوی خدیجه باوری نادرست است. چرا که هیچ کس در هیچ هنگام نتوانسته پیامبر را اجیر کند. علامه مجلسی(ره) نیز در کتاب بحارالانوار می نویسد: اگر چنین سفری اتفاق افتاده باشد [که پیامبر برای خدیجه عهده دار امر تجارت شده باشد] شرکت پیامبر در آن یا به صورت مضاربه (سرمایه از یک طرف و کار از طرف دیگر) و یا به شکل شراکت با خدیجه بوده است.
همین نویسنده در کتاب نخستین کسانی که اسلام آوردند پس از علی(ع) از ابوبکر نام می برد! در حالی که حتی به اعتراف اهل تسنن (سیره ابن هشام) پس از علی(ع) زید بن حارثه ایمان آورد و ابوبکر بی تردید فرد چهارم به بعد بوده است.
ایشان سپس می نویسد: ابوبکر آن قدر با بلال به گفتگو پرداخت و آنقدر از اسلام برایش گفت تا اینکه او ایمان آورد!
معلوم می شود ابوبکر حق بسیار بزرگی بر بلال داشته است! چه آنکه اسلام وی با دلسوزی و خیرخواهی ابوبکر صورت گرفته است. معلوم نیست او چرا با آنکه این همه نسبت به اسلام و بلال خیرخواه است نخستین غصب کننده حق اهل بیت - علیهم السلام - می باشد! ما در منابع شیعه مطلبی حاکی از اینکه ابوبکر، بلال را به اسلام هدایت کرده باشد، ندیدیم. آنچه در منابع شیعه و سنی مسلم است اینکه ابوبکر مدتی در محل سکونت بلال می زیسته و سرانجام به امر پیامبر وی را از اربابش خریده و نزد پیامبر آورده و آنگاه آزاد شده است.
در خبری نیز چنین آمده که چون بلال با ابوبکر بیعت نکرد عمر او را ناسزا گفت و اظهار داشت: آیا مگر تو آزاد شده ابوبکر نبودی! این است قدردانی تو؟! بلال گفت: اگر ابوبکر مرا برای خدا آزاد کرده، حالا هم برای خدا آزادم بگذارد ...
در صورتی که موضوع اسلام آوردن بلال به دست ابوبکر قطعی بود در امثال این خبر، مورد استناد قرار می گرفت.
در کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع (نوشته سید مهدی آیت اللهی) می خوانیم:
«در گوشه این حرم خداوند سنگی هست که می گوییم حجرالاسود (سنگ سیاه) و زائر این سنگ را با دست لمس می کند. یعنی با این وسیله با خدای خود بیعت می نماید ... دست زدن به سنگ سیاه بیعت زائر با خداوند است و در حقیقت دست راست خداست. خداوند دست راست خود را به صورت این سنگ مقدس دراز کرده و می خواهد از هر زائری بیعت بگیرد».
هر چند در روایات، لمس حجرالاسود به همین گونه تفسیر شده است، ذکر آن بدون هیچ توضیح برای مخاطبان کودک نه تنها صحیح نیست، نوعی تمسخر مسایل اسلامی است.
نبود تناسب در متن کتابها
امروزه تصاویر کتابها، متن، اندازه و تعداد چاپ آنها و امور فنی دیگر همه زبان گویای کتاب هستند. گاهی وجود تصویری خاص در یک صفحه نکته ای ناروا را به خواننده القا می کند در حالی که همان تصویر در صفحه ای دیگر چنین نقشی ندارد.
به همین منظور رعایت نکردن تناسب در بیان مطالب سبب برداشت نادرست خواننده یا انحراف او خواهد شد. از این نمونه در کتابهای کودکان کم نیست; که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
در کتاب پنج تن آل عبا، مؤلف قبل از کمترین سخن ازماجرای حدیث شریف کساء، در اولین سطر می نویسد: جابر کیست؟ و آنگاه می گوید می خواهیم قبل از آغاز داستان، جابر را که گوینده این داستان است برایتان معرفی کنیم.
بسیار واضح است که برای بیان ماجرای فوق برای کودکان معرفی جابر در اولین سخن هیچ مناسبتی ندارد. موضوع اعتبار سند شریف کساء تنها برای بزرگسالان دارای اهمیت است و ای بسا حتی برای نوجوانان ذکر آن ضروری نیست تا چه رسد به کودکان.
در کتاب معجزات پیامبر، نوشته محسن انصاری، به برشماری چند کرامت از حضرت رسول خدا(ص) پرداخته شده است. گذشته از تصویر نامناسب روی جلد، در صفحه اول کتاب (پس از جلد) نام کتاب تغییر کرده و «قحطی در مدینه » عنوان گردیده، در حالی که قحطی در مدینه تنها یکی از موضوعات کتاب است. حروف کتاب نیز از حد معمول کتاب بزرگسالان نیز ریزتر است.
کتاب نامی بزرگ دارد و خواننده تصور می کند در این کتاب لااقل از یکصد معجزه پیامبر آگاهی می یابد در حالی که متن کتاب جز بیان چند کرامت نیست. خواننده پس از مطالعه، چنین تصور می کند که معجزات پیامبر در نجات چند حیوان و شفای بیمار خلاصه می شود.
در کتاب «محاصره اقتصادی » نویسنده سعی دارد دوره سه ساله ای را که پیامبر و یارانش در شعب ابی طالب بودند ترسیم کند و پیش از این، در چهار صفحه، آغاز کتاب را به ماجرای اسلام آوردن عمر می پردازد! منظور وی از ذکر این ماجرا سختیهایی است که مسلمانان نخستین (مانند خواهر عمر و شوهرش) در اسلام آوردن خود تحمل کرده اند. حال آنکه هیچ مناسبتی میان این مبحث و عنوان کتاب که محاصره اقتصادی است وجود ندارد.
بدآموزیها در کتابهای کودکان
گذشته از بدآموزیهایی که تصاویر این قبیل کتابها دربردارند محتوای آنها نیز کم و بیش دارای بدآموزیهایی است. شاید علت این امر یکی آن باشد که نویسندگان با دنیای کودکان آشنایی کامل ندارند. از آن نمونه ها به مواردی اشاره می کنیم.
نویسنده ای در ضمن بیان ماجرای حضرت ابراهیم(ع) می نویسد:
ابراهیم می خواست فرزندش را ذبح کند! (نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، سید مهدی آیت اللهی، ص 5)
موضوع ذبح اسماعیل به دست حضرت ابراهیم(ع) همچنان برای بسیاری از بزرگسالان دارای ابهام است تا چه رسد به کودکان.
از همین نویسنده در کتاب هجرت به مدینه، (ص 6) می خوانیم:
«مهاجران مدینه با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و زنا نکنند!»
معلوم نیست اگر کودکان و نوجوانان بپرسند «زنا نکنند» یعنی چه، نویسنده باید چه پاسخی بدهد! خوب بود به جای این تعبیر گفته شود: آنها با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و کار زشت نکنند.
این نویسنده در کتاب کودکی پیغمبر در نخستین صفحه و در اولین سطر چنین می آورد:
«عبدالله (پدر بزرگوار پیامبر) جوانی زیبا و پاکدامن بود. اخلاق و زیبایی او زنان مکه را به سوی خود متوجه ساخته بود!.. زنان فراوانی داوطلب ازدواج با وی بودند ولی عبدالله از میان آن همه زنان داوطلب، آمنه ... را برگزید.»
از ماجرای فوق چنین برمی آید که «عبدالله بسیار زیباروی بوده و دوشیزگان و زنان، عاشق خوشگلی سیمای وی می شده و پیوسته عشق خود را به وی ابراز می کرده اند و یکی از همین داوطلبان آمنه بوده است! که در فرجام، عبدالله او را در میان زنان انتخاب می کند.»!
ولی حقیقت این است که اولا: زیبایی و محبوبیت او تنها به موجب خوش سیمایی نبوده است بلکه سیمای پرنور و با معنویت داشته است. آنچه مرحوم مجلسی و دیگران به اتفاق نقل کرده اند این است که: خداوند او را به حسن و بها و نور و ضیایی مخصوص گردانیده بود که کسی مثل آن ندیده و نشنیده. بعلاوه که عده ای می دانستند که نور پیشانی و سیمای وی نور نبوت فرزندش خاتم انبیاء(ص) است که در نزد وی امانت می باشد و به همین سبب اهل حرم او را مصباح حرم می نامیدند. زیرا در شب که راه می رفت نور رویش جهان اطرافش را روشن می ساخت.
دوم اینکه: دوشیزگان به وی پیشنهاد ازدواج نمی کردند بلکه به نقل روایات، چون عبدالله به سن شباب رسید نور نبوت از جبین او ساطع بود. جمیع اکابر و اشراف نواحی آرزو می کردند که به او دختر دهند و نور او را مخصوص خویش گردانند.
سوم اینکه: آمنه داوطلب ازدواج نشد بلکه چون پدر آمنه «وهب بن عبد مناف » از پاکدامنی و کرامت عبدالله با خبر شد و دید که چگونه خداوند در توطئه دشمنان، او را حفظ کرد همسر خود را برای در میان نهادن پیشنهاد ازدواج عبدالله با دخترش آمنه نزد عبدالمطلب فرستاد و او نیز پذیرفت.
نویسنده ای توانا و دلسوز نام یکی از کتابهای خود را چنین می نهد: اولین زن پیامبر!
کودک یا نوجوان از خود می پرسد مگر پیامبر اسلام چند همسر داشته است که در این کتاب سخن از اولین همسر ایشان است؟!
اگر قرار است از زندگی حضرت خدیجه(س) سخن گفته شود بهتر است نام کتاب را چنین انتخاب کنیم: خدیجه همسر پیامبر. چه لزومی دارد که بر اولین یا دومین همسر پیامبر تاکید بورزیم؟!
بعلاوه که نمی توان فلسفه ازدواجهای پیامبر را برای کودکان تشریح کرد. پس در آن صورت اگر آنها بپرسند پیامبر چند زن داشته، چگونه می توان عدد همسران آن حضرت را بیان کرد؟!
در نظر نگرفتن مسایل هنری و فنی
تاسف انگیز است که با وجود شمار زیادی از منابع، پیرامون زندگی حضرت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین - علیهم السلام - به درستی نمی توان آثاری هنرمندانه و یکدست از ایشان برای کودکان معرفی کرد و نویسندگان اغلب با مراجعه به منابع دست دوم و فارسی به خلق آثاری چند در این زمینه پرداخته اند.
آنگاه که کتابهای غیر دینی هنرمندانه به کودکان ارائه شود تاجران عرصه کتاب و راهزنان فرهنگی با کمترین هنر می توانند پوچ ترین مفاهیم را در قالبهای زیبا به کودکان عرضه کنند و ناشایسته ترین بهره های سیاسی و اخلاقی را عاید خویش سازند. بواقع مایه اندوه است که رقم هر نوبت چاپ این قبیل کتابها افزون بر صد هزار باشد و کتابهای مذهبی پس از چند سال کمتر از پنج هزار چاپ شود. کتابهایی با چند تصویر خرس و گربه در چند نوبت چاپ، به هفتصد هزار برسد و کتابهای مذهبی با بدترین کیفیت پس از ده سال تنها چهار هزار نسخه به چاپ رسد.
این در حالی است که برخی از کتابهای کودکان در کشورهای دیگر پس از چند دوره چاپ تعدادشان به 5/1 میلیون نسخه می رسد باید افسوس خورد که برخی از ناشران مسلمان در کشور ما از آنجا که پس از مدتها نتوانسته اند پیرامون مسایل دینی - بخصوص برای کودکان - آثار پربار و هنرمندانه ای ارائه کنند به ترجمه آثار بی محتوای غربی پرداخته اند و با چاپهای مکرر آنها اوضاع اقتصادی خویش را سامان بخشیده اند. در حقیقت دستمایه تجارت آنان اذهان بی پیرایه و تشنه کودکان ماست.
حال در ذیل به پاره ای از معایب کتابهای خود اشاره می کنیم و امید داریم که رهنمودهایی نیز تقدیم نماییم.
الف - متناسب نبودن موضوعات برای کودکان
اصولا تشخیص موضوعاتی که لازم است پیرامون آنها برای کودکان چیزی نوشت برای هر کسی میسر نیست. چه بسا کسی نویسنده ای تواناست اما این بدان معنی نیست که وی در خصوص کودکان سررشته ای دارد. در میان کتابهایی که برای کودکان نوشته شده است عناوین زیادی مشاهده می کنیم که هیچ تناسبی با دنیای کودکان ندارد. شاید برخی از نویسندگان دلسوز چنین پنداشته اند که چون موضوع مورد نظر آنها امری اسلامی است مطرح کردن آن برای کودکان و نوجوانان نیز سزاوار است; در حالی که خیلی از مسایل اسلامی و حتی ماجراهای زندگی اهل بیت - علیهم السلام - را نمی توان در دوره کودکی برای کودکان بیان کرد و حتی در بیان آنها برای نوجوانان باید تردید نمود. ولی امروز در میان کتابهای پیرامون زندگی اهل بیت - علیهم السلام - فراوان است داستانهایی که هیچ تناسبی با سن کودکان ندارد و زمان مطرح کردن آنها نوجوانی و جوانی است.
ب - فضاسازی نامناسب
برای نمونه به دو مورد زیر توجه فرمایید:
پگاه تازه دمیده بود و هوا گرگ و میش بود که خدیجه راه خانه عمویش را پیش گرفت. (اولین زن پیامبر، داستانی بنیسی، ص 4)
او (خدیجه) هر روز کبوتر خیال را به سوی شاخ و برگ شجره پاک و سرسبز حضرت محمد(ص) می فرستاد.
(اولین زن پیامبر، ص 12)
هنوز بعضی از بزرگسالان نمی دانند هوای گرگ و میش چه ساعتی از روز یا شب است و معنی کلمه پگاه برای آنان مبهم است تا چه رسد به کودکان.
ج - مطالب ثقیل
در کتابی می خوانیم:
«ابراهیم خانه را می سازد اما نه برای خود و نه برای فرزندش اسماعیل، برای بی پناهها، بستی برای تعقیب شده ها، ... پناهگاه صیدهای مجروح. اینجا دیگر حرم خداوند است; روسپی خانه و تبعیدگاه و قتلگاه نباید باشد.»
(کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، آیت اللهی، ص 6)
درک تعابیری چون «صیدهای مجروح، بست، روسپی خانه » و امثال آن برای کودکان و بلکه نوجوانان دشوار است.
در جای دیگر می خوانیم:
«حضرت برای ایجاد یک سیستم و نظام خاص اجتماعی دوازده نفر را ... انتخاب کرد. حضرت روی جریان سیاسی ابوبکر را با خود به غار ثور برد».
(هجرت به مدینه، آیت اللهی، ص 6 و 10)
از همین نویسنده در کتاب «جنگ خندق » مطالبی می خوانیم که هیچ در خور فهم کودکان نیست، در حالی که مؤلف گرانقدر آن در آغاز کتاب نوشته است: تقدیم به کودکان و نوجوانان! نمونه آن تعابیر نامفهوم برای کودکان چنین است:
«اسلام با اهل بغی می جنگد.»، «تخم نفاق می کاشتند.»، «دیه قتل، پیک رسالت، اتحادیه، توطئه، بلف نظامی، شبیخون، داوطلب، وثیقه »!
در همین جا بیفزاییم که بعضی از نویسندگان دلسوز از آنجا که در صدد بوده اند به زبان کودکان سخن گویند آنچه توانسته اند از نثر روان و ساده استفاده کرده اند; غافل از آنکه جذابیت کتاب تنها به نثر روان و ساده نیست. آنگاه که مسایل هنری و فنی به طور کامل در نظر گرفته نشود نثر روان و ساده نه تنها بر جذابیت کتاب نمی افزاید، آن را در حد اثری بی محتوا و خرد جلوه گر می سازد. اگر تنها روان نویسی برای بهتر ارائه شدن کتاب کودک کافی بود باید همه مادران می توانستند بهترین نویسندگان کتاب کودک باشند.
د - دقایق آموزشی و اصول فنی نگارش
امروزه بیشتر نویسندگان کتاب کودک بخصوص آنان که پیرامون زندگی اهل بیت - علیهم السلام - می نویسند برآنند تا به کمک تاریخ اسلام و بیان ماجراهای دینی بذر ارزشهای الهی را در قلبهای کودکان بیفشانند. این هدف بسیار شایسته و خیرخواهانه است اما آنچه از این مهمتر است و ما را بدین هدف نزدیکتر می سازد شیوه کار است. تصور بیشتر مردم آن است که چون مسایل دین و حوادث تاریخی اسلام همه از حقیقت سرچشمه می گیرد ساده ترین بیان آن می تواند در دلها اثر بنهد و بخصوص کودکان را شیفته اسلام سازد; در حالی که واقعیت، این امر را نسبت به کودکان تایید نمی کند. چه حقایق ناب که دستخوش بدسلیقگی ها گشته و ضایع گردیده است و چه زشتیها که در قالب زیباترین شکلها به جهانیان عرضه می شود و مورد پسند واقع می گردد. به همین علت باید به قالب زیبای کتابهای کودکان بسیار توجه شود. چه آنکه هر گاه موضوع یا ماجرایی تاریخی به روش نازیبا عرضه گردد زمینه ارائه تصویری درست و زیبا از آن موضوع، از بین می رود.
حال در ذیل به نکاتی در این زمینه اشاره می کنیم.
کودکان بیشتر مطالعه کتابهایی را دوست دارند که جنبه های شادیبخش و هیجان آور یا اعجاب آورش بسیار باشد یا لااقل کم نباشد. باید نقش اصلی به عهده تصاویر باشد نه متن. عبارتها نیز همه کوتاه و گویا باشند. جمله های طولانی و نفس گیر، در نزد آنان هیچ جاذبه ای ندارد. قصه کودکانه نباید چند موضوعی باشد مگر یکی اصلی و بارز و بقیه جنبی باشد. پند و نصیحتهای صریح (القای مستقیم) برای کودکان هیچ خوشایند نیست. آنها از ماجراهایی که سراسر واقعیتهای اجتماعی است و هیچ گونه لطافت یا خیال انگیزی در آن نهفته نیست چندان لذت نمی برند.
آنگاه که از موجودات غیر ظاهر (مثلا از شیطان) برای آنان سخن گفته می شود چندان لازم نیست که همه خصوصیات آن موجود برای وی برشمرده شود. این امر علاوه بر آنکه از لطافت ماجراها می کاهد، نوشته را بیشتر علمی و خشک جلوه می دهد. به علاوه ذهن کودک را از موضوع اصلی دور می سازد.
در بیان حوادث تاریخی و ماجراهای عاطفی، ذکر توضیحات جغرافیایی برای آنها خوشایند نیست; حال آنکه در پاره ای از کتابهای کودکان برای ترسیم سرزمین اهل بیت - علیهم السلام - از شیوه نامناسب نقشه و توضیحات جغرافیایی استفاده شده است. در این کتابها برای خردسالانی که هنوز جانب راست و چپ اندام خود را درست تشخیص نمی دهند از شمال شرقی و جنوب غربی می گویند.
خطوط کتابهای کودک برای آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. امروزه بسیاری از بزرگسالان از مطالعه کتابهایی که خطوط ریز دارند لذت نمی برند تا چه رسد به کودکان. آنها مشاهده کلمات موجود در کتاب را تا آنجا دوست دارند که در آسمان خیال به سرعت سیرشان دهند و هر چه زودتر ماجراها را به نمایششان گذارند. خطوط درشت برای آنها از دو نظر مایه خشنودی است; نخست آنکه بهتر خوانده می شود. دیگر آنکه موجب می شود تا صفحات کتاب و تصاویر هر چه زودتر در مقابل ایشان ورق بخورد و همین امر روح تشنه آنان را سیرابتر می سازد. موضوع جالبی که در همین باره برای حقیر پیش آمده است برایتان نقل می کنم:
چندی پیش از سوی برخی مجلات و روزنامه ها خبرنگارانی به منزل اینجانب آمده بودند تا با فرزند خردسالم گفتگو کنند. این گفتگو بدان سبب بود که وی موفق شده بود قبل از ورود به دبستان بیش از چهار هزار کتاب را مطالعه کند. یکی از روزنامه نگاران از وی پرسید: آیا روزنامه های ما را مطالعه کرده ای؟ وی با همان زبان کودکانه گفت: خیلی کم! خبرنگار پرسید چرا؟ او خیلی فوری گفت: برای اینکه روزنامه های شما عکسهای رنگی ندارد و خط آنها خیلی ریز است!
ه . از آنجا که محتوای کتابهای کودک و تصاویر آن با کتاب نوجوان تفاوت دارد نباید هیچ یک از این دو را به یکدیگر درهم آمیخت. این در حالی است که بسیاری از کتابها که ادعا می شود برای کودکان نوشته شده است گاهی از نظر تصاویر و گاهی از نظر محتوا و متن، مناسب آنان نیست و برای نوجوانان می باشد و بعکس.
اصولا کمتر می توان کتابی مناسب را یافت که با توجه به محتوای آن، هم برای کودکان نوشته شده باشد و هم نوجوانان. با این حال مشاهده می شود که بسیاری از این کتابها در آغاز چنین نوشته اند که این کتاب هم ویژه کودکان و هم نوجوانان است. در این قبیل کتابها در نظر گرفتن معیار کتابهای کودک سبب می شود تا ما کتاب را برای نوجوانان ملال آور به شمار آوریم و آنگاه که معیارهای کتب نوجوانان در نظر گرفته شود کتاب در خور فهم کودکان نخواهد بود.
و - زندگینامه یا اطلاع رسانی
از آثار نگاشته شده پیرامون زندگی معصومان - علیهم السلام - چهارده جلد کتاب کوچک به نامهای معصومین - علیهم السلام - نوشته صادق.ذ.ی می باشد. آنچه در این دوره چهارده جلدی مانند شمار زیادی از دیگر کتابها که در این باره نوشته شده است به چشم می خورد درهم آمیختگی «زندگینامه » و «اطلاع رسانی » است. در این قبیل کتابها نویسندگان، آثار خود را که ادعا می شود بیان زندگینامه چهارده معصوم است با اطلاع رسانیهای گوناگون درهم آمیخته اند. در حالی که زندگینامه نویسی شرایط خاصی دارد. مؤلفی که زندگینامه می نویسد نباید نوشته خود را آکنده از نقل قولهای دیگران نماید و سعی کند در لابه لای شرح حال، انبوهی اطلاعات پراکنده به خواننده دهد. این اطلاعات را باید در کتابی دیگر جستجو کرد نه در زندگینامه.
استاد رضا رهگذر از جمله نویسندگان کوشا در این زمینه است. ایشان نثر ویژه ای را در نقل زندگی پیامبر و اهل یت برگزیده که تقریبا در تمام آثار وی به شکلی یکسان تداوم یافته است. این نویسنده با استفاده از دانش خود در داستان نویسی و درس آموختن از تجربه های دیگر نویسندگان که پیش از او در این باره ها کتاب نوشته اند توانسته است با استفاده از نثر داستانی و جذاب، خوانندگان را با زندگی اهل بیت آشنا کند و بحق از دیگر نویسندگان موفق تر بوده است.
ز - درهم آمیختگی ماجراهای تاریخی و داستان کوتاه
در کتاب دیدار با امام زمان(ع) نوشته جواد نعیمی شرح ماجرای چند نفر از کسانی که موفق به دیدار امام زمان(ع) شده اند آمده است. مؤلف تنها در صدد بوده است تا ماجرای ملاقات این افراد را با آن حضرت با کوتاهترین عبارتها بیان کند. این شیوه شاید تا پیش از این، اندکی جاذبه داشت اما چند سالی است کمترین جاذبه ای ندارد. این قبیل ماجراها را می توان به شکل داستانهای کوتاه (با در نظر گرفتن شرایط داستان کوتاه) به شیوه ای نگاشت که برای همه خوانندگان کودک یا نوجوان پرجاذبه باشد.
درباره نام کتابها
پس از تصویر روی جلد، نام آن یکی از مهمترین شاخصها در جلب توجه خوانندگان است. با این حال انبوهی از کتابهای کودکان از نظر نام جاذبه ای ندارند و یا مفهوم آن برای کودکان نامعلوم است; از جمله کتابهای ذیل:
محاصره اقتصادی، عاق والدین، نبرد با مارقین و صدور انقلاب.
یادآور می شویم: ارائه کتاب خوب برای کودکان تنها از عهده یک فرد (نویسنده) برنمی آید; امروزه کار تدوین و عرضه کتاب خوب برای کودکان را گروههای مختلف بر عهده دارند. از نویسنده و نقاش و ویراستار تا مسؤولان چاپ و توزیع همه در بهتر ارائه کردن کتاب نقش دارند. از همین رو بسا معایب کتابها که ناشی از ضعف نویسنده نیست بلکه همکاران دیگر اویند که در این مهم ایفای نقش شایسته نکرده اند.
در پایان کوشش همه نویسندگانی را که برای هدایت کودکان این سرزمین اسلامی قدم و قلم زده اند ارج می نهیم و امید داریم گفتار ما را پیش از آنکه خرده ای بر اثر خویش پندارند هدیه ای ناچیز بدانند.