ماهان شبکه ایرانیان

حضرت آمنه؛ مادر هدایت وسعادت

پیامبر اکرم، محمد بن عبداللّه (ص)»

«در استقبال از 17 ربیع الاول، روز ولادت

 

پیامبر اکرم، محمد بن عبداللّه (ص)»

محمد اصغری نژاد

در میان بانوان، عده ای یکه تاز میدان حکمت نظری و عملی بوده و سرآمد دیگران به شمار می آمدند. مادران اولیاء الهی و انبیاء و ائمه معصوم این گونه هستند. پاک و مطهر از شرک و کفر و آلودگیها، و طیّب و طاهر و مؤمن و موحد و منور به نور الهی. بدون تردید چنین بانوانی در صدر گروه ایمان آورندگان و مؤمنین به فرزندان گرامی خویش قرار داشته اند. و در بین این بانوان، مادران فرهیخته ائمه اطهار اشرف و افضل از دیگران هستند. زیرا حسب و نسب و اصل و نژاد خاندان وحی در پایه و جایگاه رفیع تری قرار دارد. و از آن رو که بافضیلت ترین انبیاء و حجتهای الهی، حضرت رسالت پناه محمد مصطفی(ص) است، مادر ایشان والاتر و کامل تر از مادر سایر انبیاء و اولیاء حق می باشد. و جای هیچ استبعادی نیست. چرا که شخصیتی چون حضرت آمنه، مادر پیامبری است که حضرت حق در شأنش فرمود:

 

«لو لاک لما خلقت الافلاک؛

 

اگر نبودی افلاک را نمی آفریدم.»

مگر آمنه کیست؟ او مادر جایگاه رسالت است، محل رفت و آمد ملائکه، فرودگاه وحی، معدن رحمت الهی، خزانه علم حق، نهایت حلم و بردباری، اصل و ریشه کرامت، پیشوای انبیاء و امتها، صاحب نعمتهای بیکران الهی، اصل و ریشه بزرگواری، رکن بلاد و سرزمینها و هستی، دَر ایمان و معرفت حق، امین رحمان، برگزیده رسولان، منتخب پروردگار، رحمت و برکت حق، امام و پیشوای طریق هدایت، چراغ روشنی بخش شبهای تار، پرچمدار علم و ایمان، عقل کامل و تام، پناهگاه موجودات هستی، وارث انبیاء و اولیاء سلف، مثال اعلای الهی، حجت بالغه حق بر اهل دنیا و آخرت و ...(1)

و در یک جمله اینکه حضرت آمنه، مادر موجودی است که اصل و ریشه تمامی هستی و مکارم و فضایل و اعمال صالح و نیک است؛ آینه تمام نمای اسماء و صفات جمال و جلال حضرت حق.

به هر حال در این مقال در باره حیات فرزانه ای که افتخار مادری اشرف آفریده های الهی را داشته، سخن به میان می آید.

شاید تصور اولیه بر آن باشد که تصویر روشنی از زندگی این فرزانه در کتب تاریخ و تراجم و تذکره ها و کتب رجال ارائه شده ولی واقعیت خلاف این است.

و این به بی توجهی تاریخ نگاران و احتمالاً دشمنیهایی که با شخص پیامبر(ص) و خاندان وحی داشته اند، باز می گردد. و شاید بتوان کژاندیشی نویسندگان و تاریخ نگاران نسبت به زنان و تفکر مردسالارانه ای را که داشته اند، نیز به عوامل فوق در کم توجهی و عدم نگارش وقایع مربوط به زنان بیفزاییم. حجب و حیای زنان و بانوان وجیه و متشخص و مؤمن نیز قطعا از جمله اسباب و عوامل کمبود اطلاعات از زوایای زندگی آنان است که باعث شده کمتر در کتابها منعکس گردند. به هر تقدیر، بخشی از یافته های نگارنده پیرامون این سرور بانوان به قرار ذیل است:

 

بهترین ازدواج

 

بی شک پیوند میان حضرت عبداللّه و حضرت آمنه که حاصل آن ولادت باشرف ترین و عزیزترین انسان هستی بود، مهمترین و بابرکت ترین ازدواج محسوب می شود. زیرا علاوه بر پیامدهای بی نهایت مثبتی که حاصل این ازدواج داشت، نفس آن هم امری مقدس و دینی بود و نبایستی برای این ازدواج، توجیهی مادی و ظاهری در نظر بگیریم. چون طبق مسلمات فلسفه و عرفان و صدفه و اتفاق در عالم هستی روی نمی دهد و هر پدیده ای، معلول علتی است. لذا پیوند میان دو همسر هم طبق علل و عواملی است. و از آنجایی که در علم ازلی الهی مقدر بود که گرانقدرترین موجودات یعنی حضرت محمد(ص) ـ نه مثل حضرت آدم که بدون پدر و مادر خلق شد و نه مثل حضرت عیسی ـ از دامن پدر و مادری به دنیا بیاید، مسلما آن دو، از افراد عادی نبوده و ازدواج میان آنان هم ازدواجی عادی و معمولی نبود و ازدواجشان هم خجسته ترین ازدواجها بوده است و خدای حکیم به آنان نظر و عنایت ویژه ای داشته است.(2)

به هر سخن، ماجرای ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه به گونه های مختلفی نقل شده است. عالم فرزانه، مرحوم شیخ عباس قمی در این باره می گوید: «چون عبداللّه به سن شباب [=جوانی [رسید، نور نبوت از جبین [پیشانی] او ساطع بود. جمیع اکابر [بزرگان] و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند. زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال. و در روز بر هر که می گذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد ... و اهل مکه او را «مصباح حرم» می گفتند تا اینکه به تقدیر الهی، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید ...»(3)

مسعودی در باره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: «در وقتی عبداللّه به پدرش عبدالمطلب گفت: پدر، در عالم رؤیا دیدم از «بطحاء» مکه خارج گشته، دیدم دو نور از پشتم خارج شد: یکی مشرق و دیگری مغرب را فرا گرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند.

حضرت عبدالمطلب فرمود: اگر رؤیای تو صادق باشد، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد ...»

پس از مدتی هفتاد تن از دانشمندان یهود با هم سوگند خوردند که از مکه خارج نشوند تا آنکه عبداللّه را به قتل برسانند. در پی این تصمیم با هفتاد شمشیر زهرآلود از مکه خارج شدند. روزها در کمین و شبها به حرکت پرداختند تا به منتهی الیه مکه رسیدند و در آنجا مستقر شدند. در یکی از آن ایام، حضرت عبداللّه در حالی که یکه و تنها بود، به قصد شکار از شهر مکه خارج گردید و به ناگاه با آن جمع برخورد کرد. آنان او را محاصره کرده، در صدد کشتنش برآمدند. اما در همان حوالی، پدر حضرت آمنه به نام وهب بن عبدمناف زهری حاضر بود. وقتی آن صحنه را دید، خشم و غیرت او را فرا گرفته، با خود گفت: هفتاد مرد، شخصی از مکه را که یار و یاوری ندارد، محاصره کرده اند! حتما او را کمک خواهم کرد. و سپس برای یاری عبداللّه به طرف یهودیان حمله ور شد. اما با یک توجه از رفتن باز ایستاد. دید مردانی که شبیه اهل دنیا نیستند، از آسمان به زمین آمده بر آن گروه حمله ور شدند و آنان را از بین بردند.

در پی آن ماجرا، وهب بن عبدمناف شتابان به سوی خانواده اش بازگشت و رویدادی را که مشاهده کرده بود، بازگو نمود و به همسرش گفت: نزد عبدالمطلب رفته و دخترت را برای فرزندش عرضه کن، مبادا پیش از ما افراد دیگری به این امر مبادرت کرده، موجب حسرتی بزرگ و اندوهی عظیم برای ما گردد.

وقتی همسر وهب به نام «برّه» نزد حضرت عبدالمطلب رفت و درخواستش را عرضه کرد، او فرمود: دختری را برای فرزندم عرضه نموده ای که در میان زنان جز او صلاحیت چنین مهمی را ندارد. و سرانجام در مقابل صد شتر سرخ فام، آمنه خاتون به همسری عبداللّه در آمد.

گویند حضرت عبداللّه در حین ازدواج 25 یا 30 ساله بود.(4)

نکته جالب توجه آنکه حضرت آمنه از جمله دخترعموهای حضرت عبداللّه بود. به هر حال وقتی عروسی آن دو بزرگوار به پایان رسید، برخی دختران قریش مریض گشته، و نیز عده ای از آنان و زنان قبایل دیگر از اینکه حضرت عبداللّه با آنان وصلت نکرده، از غصه و حسرت، جان دادند.(5)

 

فراق زودرس

 

مدتی پس از آن ازدواج فرخنده، حضرت عبداللّه برای تجارت به همراه کاروانی عازم شام شد. بعد از چند ماه وقتی طلیعه های کاروان مکه که از شام بازگشته بود، آشکار شد عده ای برای استقبال از خویشاوندانشان تا بیرون شهر رفتند. ظاهرا پدر پیر حضرت عبداللّه یعنی حضرت عبدالمطلب نیز در انتظار پسر بود و همین طور دیدگان کنجکاو عروسش نیز حضرت عبداللّه را در میان کاروان می کاوید. ولی اثری از او نبود. بعد از تحقیق و تفحص معلوم شد که آن بزرگوار به هنگام مراجعت از سفر شام در مدینه ناخوش گشته و در میان اقوام خود در آن دیار به استراحت پرداخته است. در پی این خبر، حضرت عبدالمطلب، بزرگترین فرزندش یعنی حارث را مأمور کرد به مدینه رفته، حضرت عبداللّه را همراه خود بیاورد. اما وقتی حارث به مدینه رسید، متوجه شد که نور چشمان پدر به فاصله یک ماه بعد از حرکت کاروانیان با همان بیماری از دنیا رفته است.(6)

در برخی از گزارشها آمده است که حضرت آمنه در مرثیه شوهر عزیزش این اشعار را سرود:

عفا جانب البطحاء من آل هاشم 
و جاور لحدا خارجا فی القماقم

دعته المنایا دعوة فاجابها 
و ما ترکت فی الناس مثل ابن هاشم

عشیة راحوا یحملون سریره 
تعاوره اصحابه فی التزاحم

فإن تک غالیة المنون و ریبها 
فقد کان معطاء کثیر التراحم(7)

در کنار بطحا[ی مکه] کسی از خاندان هاشم محو شد [سر در گریبان خاک نمود] و همجوار لحد گشت در حالی که در بزرگواری و بخشندگی سر برآورده بود. [زبانزد دیگران بود].

مرگ به یکباره او را [به سوی خویش] فرا خواند و او را اجابت کرد، و نظیر فرزند هاشم [یعنی حضرت عبداللّه ] را در میان مردم رها ننمود [که زندگی کند بلکه جانش را گرفت].

شبانگاه رفته و سریرش را برداشته و یارانش را با ازدحام متوجه [پیکر] او شدند.

اگر چنین است که مرگ و حوادث روزگار او را در ربوده [، اشکالی ندارد] چرا که او سخاوتمند و بسیار مهرورز بود.

 

ویژگیها و کرامتها

 

 

1ـ حامل نور پیامبر(ص)

 

بزرگترین موهبتی که حضرت آمنه بعد از شناخت حق و معارف الهی دریافت کرد، آن بود که افتخار حمل نور رسول خدا(ص) را داشت. در روایتی به نقل از علل الشرایع آمده است که رسول خدا(ص) فرمود: خداوند، من و علی و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آنکه دنیا را خلق کند، آفرید ... وقتی خداوند اراده فرمود صورتهای ما را بیافریند، ما را به شکل عمود نور قرار داد. آنگاه ما را در صُلب آدم نهاد ... وقتی ما را در صلب عبدالمطلب گذارد، آن نور را خارج کرده، دو نیمه اش نمود. نیمی از آن را در عبداللّه و نیمی دیگر را در ابوطالب نهاد. آن نیمه ای را که از آنِ من بود، به آمنه و نیمه دیگر را به فاطمه دختر اسد سپرد. آمنه مرا به دنیا آورد و فاطمه بنت اسد، علی را ...(8)

 

2ـ بهترین رویشگاه

 

جایگاهی را که خداوند حکیم برای رشد و باروری رسول خدا(ص) برگزیده بود، بهترین جایگاه و رویشگاه بود. و بر همین اساس به نظر می رسد که حضرت آمنه بهترین مادر هستی است و مقدمات و زمینه های لازم برای پرورش و تکوین رسول خدا(ص) در وی از دیگران بیشتر وجود داشته است. این مدعا به تناسب سنخیتی که میان ظرف و مظروف و فرزند و مادر و پدر باید باشد، قابل اثبات و استنباط است. به طور کلی هرچه والدین از مزایا و ویژگیهای برتری برخوردار باشند، و زیستگاه موجودات، شرایط و لوازم مناسبتری را در خود جای دهد، نوزاد و ثمره بسامانتری ارائه می گردد. این قانون و ضابطه کلی در تمامی موجودات حتی انسان، جاری است. بنابراین اگر رسول خدا(ص) از لحاظ ظاهری بهترین موجود خلقت است، الزاما بایستی پدر و مادر ایشان هم بهترین والدین باشند.

 

شگفتیها و کرامتهای زمان حمل

 

و پس از آن

امور خارق العاده و عجایب فراوانی در دوران حمل و بعد از آن از آمنه خاتون تحقق یافته که به پاره ای از آنها اشاره می شود:

از آن بانوی عظیم الشأن حکایت شده که فرمود: هنگامی که به رسول خدا(ص) حامله بودم، متوجه حمل و سختی آن که زنان بدان دچار می شوند، نشدم. در خواب دیدم گویا کسی به سراغم آمد و گفت: به بهترین انسان حامله شده ای. وقتی زمان ولادت فرا رسیده، حمل بر من خفیف و آسان گشت تا آنکه وضع حمل نمودم. رسول خدا(ص) با دستها و زانوهایش به زمین آمد و در همان حال شنیدم کسی می گفت: بهترین انسان را به دنیا آوردی، او را از شر هر ستمگر و حسود در پناه خداوند واحد و صمد قرار ده.

وقتی رسول خدا(ص) با آن حالت خاص به زمین آمد، سرش را به سوی بالا برد و از من نوری ساطع شد که میان زمین و آسمان را روشن کرد ...(9)

در گزارش دیگری به نقل از قطب الدین راوندی در باره نحوه به دنیا آمدن رسول خدا(ص) آمده که حضرت آمنه می فرماید: به خدا سوگند، فرزندم آن گونه که نوزادان دیگر فرود می آیند، فرود نیامد، بلکه با دستهایش به زمین آمد. سپس سرش را به سوی آسمان بالا برد و به آن نگریست و از او نوری ساطع گردید که من در پرتوش قصرهای «بُصْری» را دیدم و شنیدم سروشی گفت: بهترین فرد این امت را به دنیا آوردی. وقتی او را متولد نمودی، بگو:

اُعیذه بالواحد

من شر کل حاسد

او را در پناه خداوند واحد

از شر هر حسود قرار می دهم

و کل خلق مارد

یأخذ بالمراصد

و از شر تمامی انسانهای سرکش

که در کمین گاهها هستند

فی طرق الموارد

من قائم او قاعد

در راههایی که محل ورود آنهاست

چه ایستاده باشند و چه نشسته

سپس گفت: و نامش را محمد بگذار.(10)

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده که می فرماید: وقتی رسول خدا(ص) متولد شد، برای آمنه قصرهای سپید اصطخر و قصرهای شام قابل رؤیت گردید. فاطمه بنت اسد [مادر امام علی(ع) که در آن هنگام نزد آمنه خاتون بود] خندان نزد ابوطالب رفته و او را به ولادت پیامبر(ص) و آنچه آمنه گفته بود، بشارت داد.

ابوطالب به او گفت: از این موضوع تعجب می کنی، و حال آنکه تو خود به وصیّ و وزیر او حامله می شوی و او را به دنیا می آوری.(11)

در خبر دیگری نقل شده که هنگام وضع حمل، حضرت فاطمه بنت اسد، در کنار حضرت آمنه بود تا آنکه رسول خدا(ص) به دنیا آمد. در آن هنگام یکی از آن دو بانو به دیگری گفت: آیا آنچه را که من دیدم، تو هم دیدی؟

او گفت: چه دیدی؟

فرمود: این نوری که میان مشرق و مغرب را درخشان کرد!

در همان بین، حضرت ابوطالب نزد آن دو آمد و فرمود: شما را چه می شود؟ از چه چیزی شگفت زده شده اید؟

حضرت فاطمه نوری را که دیده بود، بیان کرد.

حضرت ابوطالب فرمود: آیا می خواهی به تو مژده ای دهم؟

گفت: آری.

فرمود: اما تو، فرزندی به دنیا می آوری که جانشین این نوزاد خواهد شد.(12)

از دیگر شگفتیهای حضرت آمنه و کرامتهای او آن بود که فرزند گرامیش را بدون آنکه ذره ای آلودگی همراه او باشد، به دنیا آورد. در گزارشی در این زمینه می خوانیم که حضرت آمنه فرمود: به خدا سوگند فرزندم را پاک زاییدم و هیچ آلودگی همراه او نبود.(13)

در روایت دیگری در این باره آمده است: رسول خدا(ص) طاهر و مطهر به دنیا آمد و اثر نفاس بر حضرت آمنه نبود.(14)

در خبر دیگری از ابن عباس نقل شده که رسول خدا(ص) مختون و ناف بریده متولد شد. وقتی جناب عبدالمطلب از این جریان آگاه شد، تعجب کرده، آن را به فال نیک گرفت و فرمود: این پسرم دارای شأن و منزلتی خاص خواهد بود.

تاریخ نگار معروف سده سوم هجری، ابن هشام می گوید: حضرت آمنه گفته است که چون به پیامبر(ص) حامله شدم، آوازی شنیدم که می گفت: ای آمنه، می دانی به چه کسی حامله هستی؟ به پیامبر آخرالزمان حامله هستی. باید وقتی او را به دنیا آوردی، این گفته را بر او بخوانی: اُعیذه بالواحد من شر کل حاسد (او را در پناه خدای یکتا از شر هر حسدورز قرار می دهم).

و بعد از آن، نام وی را محمد بگذاری.(15)

از دیگر امور شگفت آور زمان حمل، فراوانی نعمت و باریدن باران یا بارانهای مناسب و به موقع برای اهالی مکه بود. در کتاب «العدد» در این باره آمده است: روایت شده که در وقتی قبیله قریش در قحطی شدید و سختی به سر می برد. اما وقتی که آمنه دختر وهب به رسول خدا(ص) حامله شد، زمینها سبز و خرم و درختان دارای ثمر و میوه شدند و از هر سو مسافران به سوی شهر مکه حرکت کردند [و زمینه مبادلات اقتصادی و تجاری را فراهم کردند]. در نتیجه، فراخی و نعمت فراوان شامل حال مکیان شد. و لذا سالی که حضرت آمنه به رسول خدا(ص) حامله گردید، سال فتح و استیفاء و ابتهاج نامیده شد.(16)

در خبر دیگری در باره پاره ای از شگفتیهای دوران حمل آمده است: از جمله علامتها و نشانه های حمل رسول اللّه (ص) در رحم مادر گرامیش آن بود که شبی که حضرت آمنه به ایشان حامله گشت، منادی ای در آسمانهای هفت گانه ندا کرد که بشارت باد شما را که [نطفه] احمد در این شب حمل شده است.

چنین ندایی را در زمینها هم سر دادند. حتی در دریاها هم چنین ندایی نمودند و [خلاصه اینکه [هیچ جنبده و پرنده ای به روی زمین نماند ...(17)

 

عظمت مقام آمنه خاتون

 

بدون تردید حضرت آمنه به خاطر ظرفیت وجودی گسترده و بالایی که داشت، نزد خدای متعال بسیار عزیز و گرامی بود. و برای همین خداوند کرامتهایی برای او در زمانی که به اشرف انبیا باردار بود و بعد از آن، به منصه ظهور رساند که دوست و دشمن بدانها اعتراف دارند:

در گزارشی به نقل از لیث بن سعد آمده است: به کعب که نزد معاویه بود گفتم: نظر تو در باره چگونگی ولادت پیامبر(ص) چیست؟ آیا خانواده او دارای فضیلتی بوده اند؟

در پی این سؤال، کعب به معاویه نگاه کرد تا حال و هوای او را بفهمد و طبق میل او پاسخ گوید. خداوند به زبان معاویه این جمله را جاری ساخت که به کعب بگوید: ابواسحاق [کنیه کعب است]، آنچه در این باره به خاطر داری بگو.

کعب گفت: من 72 کتاب را که همه آنها از آسمان نازل گشته، خوانده ام. صحیفه های دانیال را نیز مطالعه کرده ام. در همه آنها از ولادت او و خانواده اش یاد شد و نام او معروف و مشهور است. به درستی که هیچ پیامبری به دنیا نیامده که ملائکه بر او نازل شده باشند، جز عیسی و احمد(صلوات اللّه علیهما) و بر هیچ انسانی جز مریم و آمنه (مادر احمد) حجابهای بهشت زده نشد. و فرشتگان بر هیچ زنی که حامله باشد، موکل نشده اند جز بر مریم مادر مسیح(ع) و آمنه مادر احمد(ص).(18)

 

مورد عنایت خاص علوی

 

حضرت آمنه نه تنها در زمان حیات خویش مورد توجه حضرت حق و اولیاء الهی بود که بعد از آن یعنی در زمان ممات هم مشمول عنایات خاص ایزدی و برگزیدگانش بود. در روایتی در مورد عنایت ویژه امیرالمؤمنین(ع) به آن بانوی مکرم آمده است: از امام باقر(ع) در مورد اینکه مردم گویند ابوطالب در ضحضاحی [توده ای [از آتش است، پرسش شد، امام فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی و ایمان این مردم در کفه دیگر آن ترازو نهاده شود، ایمان او بر دیگران برتری دارد.

سپس فرمود: مگر نمی دانید که امیرالمؤمنین(ع) دستور داده بود که از طرف عبداللّه و آمنه و ابوطالب در زمان حیات خویش حج به جا آورند و وصیت هم کرده بود که [بعد از رحلتش] از طرف آنان حج گزارده شود؟! ...(19)

بدیهی است که اگر حضرت عبداللّه و حضرت آمنه و حضرت ابوطالب، مؤمن نبودند، هیچ گاه امام علی(ع) چنان دستورات و سفارشهایی نمی فرمود. زیرا اگر کافر و مشرک بودند، اصلاً در توجه امام قرار نداشتند تا ایشان سفارش کند برایشان عمل خیر انجام دهند.

 

شهادت به توحید و رسالت و

 

ولایت بعد از مرگ

حضرت آمنه موحدی بزرگ و گرانمایه بود. ایشان گرچه پیش از مبعوث شدن رسول خدا(ص) به پیامبری از دنیا رفت اما به کرامت نبوی، بعد از وفاتش مجددا زنده شد تا برای چند لحظه هم که شده، دوران پیامبری آن رسول الهی را درک کرده به پیامبری فرزند خود و ولایت جانشین او گواهی دهد:

انس بن مالک می گوید: روزی ابوذر به مسجد رسول خدا(ص) آمد و گفت: دیشب چیز بی نظیری دیدم.

حضار پرسیدند: چه دیدی؟

گفت: دیدم رسول خدا(ص) از منزلشان خارج شد و دست علی بن ابی طالب را گرفته به سوی بقیع رفتند. من هم آنان را دنبال کرده تا آنکه به مقبره های مکه رسیدند. پیامبر(ص) نزد قبر پدرشان رفته، دو رکعت نماز خواند. ناگهان قبر شکافته شد و حضرت عبداللّه در حالی که نشسته بود گفت: اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا عبده و رسوله.

پیامبر(ص) به ایشان فرمود: پدر، ولیّ شما کیست؟

حضرت عبداللّه پرسید: چه کسی ولی من است؟

پیامبر(ص) فرمود: او همین علی است.

عبداللّه فرمود: و گواهی می دهم که علی، ولیّ من است.

پیامبر(ص) فرمود: به قبر خود باز گرد.

سپس متوجه قبر مادرشان شدند و همان عمل را انجام دادند. به ناگاه قبر شکافته شد و مادرشان بعد از خروج فرمودند: اشهد ان لا اله الا اللّه و انک نبی اللّه و رسوله.

پیامبر(ص) فرمود: مادر، ولیّ شما کیست؟

عرض کرد: فرزندم، ولیّ من کیست؟

فرمود: او همین علی بن ابی طالب است.

عرض کرد: و گواهی می دهم که علی، ولی من است.

رسول خدا(ص) فرمود: به قبر و منزلگاهت باز گرد.

وقتی سخنان ابوذر به اتمام رسید، مردم او را تکذیب کرده و یقه پیراهنش را گرفتند و به پیامبر(ص) گفتند: امروز ابوذر به شما دروغ بسته است!

پیامبر(ص) فرمود: چه گفته است؟

آنان ماجرای شب پیش را به نقل از ابوذر بازگو کردند.

حضرت فرمود: سبزینه ها (یا درختان) بر کسی سایه نیفکنده و زمین، فردی را به روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد.(20)

 

خویشاوندان

 

حضرت آمنه برادر یا خواهری نداشت. و روی این اساس، رسول خدا(ص) فاقد دایی و خاله بود، ولی طایفه بنی زهره می گفتند ما دایی های رسول خدا(ص) هستیم. و این از آن راستا بود که حضرت آمنه جزو این طایفه به شمار می آمد.(21) البته پدر حضرت آمنه به نام وهب، برادری به نام وهیب داشت و لذا آن بانو حداقل دارای یک عمو بود. جالب اینکه وهیب بن عبدمناف برای مدتی سرپرستی حضرت آمنه را عهده دار بود و بر پایه برخی از گزارشها، حضرت عبدالمطلب از وهیب، آمنه خاتون را برای حضرت عبداللّه خواستگاری کرد.

نیز گفته اند که حضرت آمنه دختر عمویی به نام هاله داشت که حضرت عبدالمطلب او را برای خود در مجلس خواستگاری فرزندش، درخواست کرد.(22)

 

دوستان و نزدیکان

 

 

1ـ حضرت فاطمه بنت اسد

 

از جمله شخصیتهایی که انس زیادی با حضرت آمنه داشت و در هنگام وضع حمل کنار او بود، مادر امام علی(ع) است. در توصیف مقام وی همین بس که افتخار حمل و پرورش ابوالائمه را داشت. و در باره وی زیارتنامه ای وارد شده و در آن خطاب به ایشان آمده است: «تقیة و نقیة ... الکریمة الرضیة ... کافلة محمد ... والدة سید الوصیین» که حاکی از پاکی و پاکیزگی نفس و روح و خدمات شایسته و مقام والای ایشان دارد.

 

2ـ ام ایمن

 

وی پرستار رسول خدا(ص) بود که ظاهرا اول به حضرت عبداللّه تعلق داشت و بعد از وفات ایشان به حضرت آمنه تعلق گرفت. و بعد از وفات ایشان به رسول خدا(ص) تعلق یافت و پس از مدتی توسط آن حضرت آزاد شد. در فضیلت او همین بس که حضرت فاطمه(ع) او را در باره فدک به گواهی گرفت ولی به این بهانه که او زنی غیر عربی است، شهادتش را نپذیرفتند!

 

3ـ حلیمه

 

حلیمه در تکوین شخصیت رسول خدا(ص) مؤثر بود و می توان او را جزو دوستان و نزدیکان حضرت آمنه محسوب نمود. سبب آشنایی این دو بانوی گرامی را این گونه ذکر کرده اند:

از جمله عادتهای مکیان این بود که وقتی هفت روز از ولادت نوزادی می گذشت، او را به دایه ای برای شیر دادن و تربیت می سپردند. برای همین چون هفت روز از ولادت باسعادت نبی مکرم اسلام(ص) گذشت، مردم به حضرت عبدالمطلب عرض کردند که به این سنت دیرینه عمل کند.

لذا زنان و دایگان برای کفالت رسول خدا(ص) اعلام آمادگی کردند. گویند در آن ایام، حضرت آمنه در گوشه ای خوابیده بود که سروشی او را این گونه مورد خطاب قرار داد: ای آمنه، اگر در پی شیردهنده ای برای فرزندت هستی، در میان زنان بنی سعد کسی به نام حلیمه دختر ابوذؤیب وجود دارد [که برای این کار مناسب است].

از آن سو گویند که سبب تحریک حلیمه برای شیردهی رسول خدا(ص) این بود که سرزمینهای اطراف و مجاور مکه را قحطی و خشکسالی فرا گرفته بود. و تنها شهر مکه به برکت رسول خدا(ص) سرسبز و خرم بود. برای همین مردم عرب ساکن اطراف و نواحی از هر سو به مکه رهسپار شدند. از جمله آنان حلیمه بود که با زنان بنی سعد برای رهایی از قحطی و خشکسالی رو به جانب مکه گذارده بود. در وصف این بانوی گرانقدر گفته اند که وی پاک و پاکیزه ترین زن قوم و قبیله اش و عفیف ترین آنها محسوب می شد.(23)

به هر سخن چون حلیمه خواست رسول خدا(ص) را ببرد، آمنه خاتون فرمود: مژده باد تو را ای حلیمه که به واسطه این فرزندم سعادتمند می شوی. چون به خدا که سرسبز و خرم نیست سرزمینهای ما جز به برکت این فرزند.(24)

وقتی حلیمه داشت پیامبر(ص) را می برد، حضرت آمنه عزیزش را گرفته در آغوش کشید و بوسید و گریست، اما خداوند قلب او را قوت بخشید و مستحکم نمود و بالاخره نوزاد گرامیش را به حلیمه سپرد و فرمود: حلیمه، میوه دل و نور چشمم را حفظ کن. سپس حلیمه از منزل آمنه خاتون خارج شد و حضرت عبدالمطلب او را مشایعت کرد.(25)

همچنان که حضرت آمنه فرموده بود، حلیمه و خانواده اش به واسطه وجود بابرکت رسول خدا(ص) در رفاه و آسایش قرار گرفتند.(26) و به طوری این کودک برای خانواده حلیمه خجستگی داشت که وقتی به سن دو سالگی رسید و زمان شیرخوارگیش پایان یافت، حلیمه نمی خواست آن حضرت را به مادرش بازگرداند. حلیمه در این باره می گوید: ما از همه برای اینکه آن حضرت در بین ما بماند، حریص تر بودیم. و این به خاطر خیر و برکتی بود که از او دیده بودیم. لذا با مادرش در این باره صحبت کرده گفتیم: اگر او را نزد ما واگذاری تا درشت و بزرگتر گردد، بهتر است زیرا ما از وبای مکه نسبت به او هراسانیم. و سرانجام حضرت آمنه به خاطر اصرار حلیمه و اطرافیانش موافقت کرد که رسول خدا(ص) برای مدتی دیگر در صحرا در کنار قبیله بنی سعد زندگی کند.(27)

 

ایمان پدر و مادر و اجداد

 

پیامبر(ص)

1ـ آیات و روایات

 

از منظر آیات و روایات بی تردید پدر و مادر گرامی رسول خدا(ص) و اجداد ایشان ـ اعم از مادری و پدری ـ مؤمن و موحد و طیب و طاهر بوده اند. علامه مامقامی در این باره می گوید: از ضروریات مذهب ما این است که اجداد پدری و مادری پیامبر(ص) به شرک آلوده نبوده، همگی تا حضرت آدم موحد بوده اند. آیات قرآنی به این مطلب گواهی می دهد. از جمله آنها این آیه است: «و تَقَلُّبَکَ فی الساجدین.»(28)

آیه مزبور از جمله آیاتی است که علما از رهگذر آن بر ایمان دودمان نبوت استدلال کرده اند. خدای متعال در آیات 217 تا 219 سوره شعراء خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «و تَوَکَّلْ عَلی العزیزِ الرحیمِ، الذی یَریکَ حینَ تَقُومُ، و تَقَلُّبَکَ فی الساجدین»؛ یعنی و بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن، همان کسی که تو را به هنگامی که [برای عبادت[ برمی خیزی، می بیند و [نیز] حرکت تو را در میان سجده کنندگان.

در تفسیر و توضیح این آیه می توان از روایاتی که پیرامون خلقت پیامبر(ص) و انتقال نور شریف او از حضرت آدم به بعد است، استفاده کرد. در این دسته از روایات آمده است که نور شریف پیامبر و ائمه(علیهم السلام) طی چندین نسل از پشتهای پدران به ارحام مادران منتقل شد تا به حضرت عبداللّه و حضرت آمنه و حضرت ابوطالب و حضرت فاطمه بنت اسد رسید.

در این اخبار، تمامی این پدران و مادران به پاکی و پاکیزگی و دوری از شرک و کفر و آلودگی توصیف شده اند. مثلاً در بخشی از روایت شیخ صدوق به فرمایش پیامبر(ص) آمده است: وقتی خداوند اراده کرد صورتهای ما را بیافریند، ما را به صورت عمود نور قرار داده، در صلب آدم نهاد. آنگاه به صلبهای پدران و ارحام مادران منتقل کرد. به ما پلیدی کفر و سفاح [آلودگی] کفر نرسید ...(29)

با توجه به این دسته از روایات می توان فهمید که مراد از «ساجدین» در آیه مزبور، والدین و اجداد پدری و مادری پیامبر(ص) تا حضرت آدم(ع) می باشند. و از آن رو که آنان به عنوان «ساجدین» معرفی شده، مشخص می شود که همگی موحد و مؤمن به ادیان زمان خویش و عامل به آنها بوده اند.

آیه دیگری که علما به آن به منظور اثبات ایمان پدر و مادر پیامبر(ص) استشهاد کرده اند، آیه 24 سوره بنی اسرائیل است: «... قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.»

در این آیه به پیامبر(ص) دستور داده شده که برای پدر و مادرش دعا کند. و با توجه به آنکه رسول خدا(ص) از دعا برای کفار و مشرکان نهی شده بود،(30) مشخص می شود که پدر و مادر آن بزرگوار مؤمن و موحد بوده اند و الاّ خداوند به آن حضرت دستور نمی داد برای والدینش دعا کند.

در اخبار و روایات هم بر ایمان پدر و مادر و اجداد رسول اللّه (ص) به صراحت یا به طور ضمنی مطالبی وجود دارد. در روایتی آمده است: رسول اللّه (ص) فرمود: جبرئیل بر من نازل شده، گفت: محمد، خداوند عز و جل تو را شفیع شش نفر قرار داده است: شکمی که تو را در بر داشت؛ آمنه دختر وهب، و پشتی که تو را نازل نمود؛ عبداللّه بن عبدالمطلب ...(31) و چون شفاعت پیامبر(ص) تنها در مورد مؤمنان و موحدان است و کفار و مشرکان از آن بی بهره اند، مشخص می شود که افراد یاد شده در حدیث همگی مؤمن و موحد بوده اند.

در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده که آن امام می فرماید: جبرئیل بر پیامبر خدا(ص) نازل گردیده، فرمود: محمد، خدای جلّ جلاله به تو سلام رسانده، می فرماید: همانا من آتش را بر پشتی که تو را نازل نمود و شکمی که تو را در بر داشت و دامانی که تو را کفالت کرد، حرام کرده ام ... اما پشتی که تو را نازل کرد، عبداللّه بن عبدالمطلب است و اما شکمی که تو را حمل نمود، آمنه دختر وهب است. و اما دامانی که کفالت تو را بر عهده گرفت، ابوطالب بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد است.(32)

علامه مجلسی بعد از ذکر حدیث فوق می گوید: این خبر نیز به ایمان افراد فوق دلالت می کند. زیرا خدای تعالی آتش دوزخ را بر تمامی مشرکین و کفار، واجب و لازم کرده است. اگر افراد فوق، کافر و مشرک بودند، خداوند نمی فرمود که آتش را بر آنان حرام کرده ام.(33)

 

2ـ گفته عالمان

 

علاوه بر آیات و روایات، علمای شیعه و سنی نیز به ایمان و فضیلت پدر و مادر و اجداد پیامبر(ص) تصریح کرده اند:

علامه مامقانی می گوید: مسأله ایمان پدر و مادر و اجداد پیامبر(ص) در نظر ما واضح تر از آن است که نیاز به برهان داشته باشد.(34)

شیخ عباس قمی می گوید: باید دانست که پدر و مادر رسول خدا(ص) و اجداد ایشان تا آدم به شرک آلوده نبوده، همگی موحد بوده اند.(35)

علامه سیدعبداللّه شبر می گوید: اعتقاد به مؤمن بودن پدر و مادر پیامبر(ص) و ابوطالب واجب و لازم است. زیرا شیعه بر این مطلب اتفاق نظر دارد.(36)

سیوطی در کتاب «مسالک الحنفاء» می گوید: مسلک دوم: از آن دو یعنی عبداللّه و آمنه، عمل شرک آلود به ثبوت نرسیده، بلکه آنان بر دین حنیفیه یعنی دین جدشان ابراهیم(ع) بوده اند.(37)

 

3ـ شعر و کلام حکیمانه حضرت آمنه

 

اشعار منسوب به حضرت آمنه نیز بیانگر ایمان ایشان به مبدأ و رسالت فرزند گرامیش و آگاهی ایشان به احکام دینی می باشد و بلکه نمایانگر آگاهی و علم غیبی ایشان به این دو موضوع مهم می باشد که شاید آنها را از فرزند گرامی خردسالش یا به وسیله ای، چون الهام آموخته بود. به هر حال گویند که حضرت آمنه در هنگام مرگ در حالی که به چهره ماهتاب رسول خدا(ص) می نگریست، این اشعار را سرود:

بارک فیک اللّه من غلام 
یابن الذی من حومة الحمام

و انت مبعوث الی الانام 
تُبعث فی الحل و فی الحرام

یعنی خداوند به تو ای فرزند عزیز، خیر و برکت مرحمت کند. ای فرزند کسی که خداوند به فضل و کرمش او را از چنگال مرگ خلاصی بخشید. تو به سوی مردم مبعوث خواهی شد؛ برای برپا داشتن حلال و حرام برانگیخته می شوی.

بعد از آنکه این دو بیت را خواند، نکته ای بسیار حکیمانه فرمود که نمایانگر اعتقاد ایشان به مرگ و معاد بود. فرمود: «کل حیّ میت و کل جدید باد و کل کثیر یفنی»؛ یعنی هر زنده ای می میرد و هر تازه ای کهنه و هر افزونی ای رو به کاستی می نهد و فانی می شود.(38)

سروده دیگری نیز از حضرت آمنه در باره حضرت عبداللّه نقل شده که آن را پیشتر آوردیم.

 

ابواء؛ میعادگاه و معراج حضرت آمنه

 

ابواء، نام قریه ای است نزدیک «ودّان» میان راه مکه و مدینه که در 19 میلی «سقیا» و 27 میلی «جحفه» قرار دارد. فاصله اش از دریا یک شبانه روز است.(39)

در این مکان مقدس قبر شریف حضرت آمنه واقع شده است. علت به خاک سپرده شدن این بانوی عالی مقام در این محل آن است که حضرت عبداللّه ، همواره برای حمل خرما به مدینه راهی آن دیار می شد. در یکی از روزها وقتی به مدینه رسید، از دنیا رفت. بعد از وفات آن حضرت، آمنه خاتون هر ساله برای زیارت مزار شریف شوهر به آن منطقه می رفت. وقتی رسول خدا(ص) به سن شش سالگی رسید، حضرت آمنه طبق عادت خویش برای زیارت قبر شریف شوهرش عازم مدینه شد. در این سفر، حضرت عبدالمطلب و ام ایمن پرستار رسول خدا(ص) او را همراهی می کردند. وقتی او از زیارت آن مکان مقدس فارغ گشت، عازم مکه شد. در میانه راه در جایی به نام ابواء دار فانی را وداع گفته به ملکوت اعلی پیوست.(40) این فاجعه غم انگیز در سال 46 قبل از هجرت رخ داد.

برخی هم گفته اند که در سفری که حضرت ابوطالب برای دیدار دایی هایش از بنی نجار راهی مدینه بود، حضرت آمنه همراهیش می کرد که متأسفانه در بازگشت از این سفر در میانه راه مکه و مدینه در ابواء به کوی دوست شتافت.(41)

به هر حال در گزارشی آمده است که حضرت آمنه در دم مرگ در حالی که به صورت نازنین رسول خدا(ص) می نگریست، این اشعار را سرود:

بارک فیک اللّه من غلام

یابن الذی من حومة الحمام

نجابعون الملک المنعام

فُدی غداة الضرب بالسهام

بمأةٍ من ابل سوام

ان صحّ ما ابصرت فی المنام

فانت مبعوث الی الانام

تبعث فی الحلّ و فی الحرام

تبعث فی التحقیق و الاسلام

دین ابیک البرّ ابراهام

فاللّه انهاک عن الاصنام

ان لا توالیها مع الاقوام

یعنی: خداوند به تو ای فرزند عزیز، خیر و برکت مرحمت کند؛ ای فرزند کسی که خداوند او را به فضل و کرمش از چنگال مرگ خلاصی بخشید.

در آن روزی که بین او [عبداللّه ] و شتران، قرعه کشیده و به صد شتر گران قیمت فدا داده شد.

اگر آنچه را که در عالم رؤیا دیده ام، صحت داشته باشد، تو به سوی مردم عالم مبعوث خواهی شد؛ برای بازگویی حلال و حرام.

برای تحقق اسلام که همان دین جد نیکوکارت ابراهیم است، برانگیخته می شوی.

خداوند، تو و سایر مردم را از پرستش بتان نهی کرد. همچنان که شما را از دوستی آنها برحذر داشت.

بعد فرمود: «کل حیّ میت و کل جدید بال و کل کثیر یغنی و انا میت و ذکری باق و قد ترکت خیرا و ولدت طهرا؛(42)

هر زنده ای می میرد و هر نو و تازه ای کهنه می شود. هر زیاده ای رو به کاستی نهاده، فانی می شود. من می میرم ولی نامم باقی و جاودان می ماند؛ چون از خود خیر و فرزند پاکیزه ای به یادگار نهادم.»

با تأمل و غور در اشعار حضرت آمنه می توان استنتاج کرد که

ـ ایشان حکیم بوده و گفتار حکیمانه و خردمندانه می فرمود؛

ـ در سرودن شعر دستی توانا داشت؛

ـ مؤمن و موحد بود؛

ـ به او از طرف غیب اطلاع داده شده بود که روزی فرزند عزیزش به رسالت مبعوث می شود؛

ـ به قیامت و معاد ایمان و اعتقاد داشت؛

ـ از مرگ خویش آگاهی داشت و با ضمیری مطمئن و روحی آسوده و قلبی شاد به سوی ملکوت اعلی عروج کرد. و لازمه چنین طمأنینه و آسودگی خاطر، داشتن اعتقادات صحیح و پاک و اعمال صالح و نیک و علم به قبولی آنها در نزد پروردگار است.

ـ از اینکه ایشان از میان تمامی اعمال صالح خویش تنها به اینکه رسول اللّه (ص) را به دنیا آورده و در میان مردم به امانت سپرده، اشاره فرموده، معلوم می شود که آن بانو بهترین عمل را آن کار می دانسته و قطعا هم چنین است.

ـ ایشان با این فرمایش که «ذکری باق» (یادم باقی و ماندگار خواهد بود) می دانسته که در میان مردم و صفحات تاریخ، از او به عنوان مادر رسول خدا(ص) یاد خواهد شد و نام شریفش برای همیشه ثبت و ضبط می گردد.

به هر حال واقعه جانگذار رحلت حضرت آمنه، 45 سال پیش از هجرت نبوی(ص) مصادف با سال 575 میلادی رخ داد و ملک و ملکوت را در عزا فرو برد.(43)

آن بدن ملکوتی بعد از انجام مراسم تکفین در مکه در محله «معلا»(44) به خاک سپرده شد و تا سده چهارده هجری محل فیوضات ربانی بود و مردم از دور و نزدیک به زیارت ایشان می آمدند و گنبد و بارگاه داشت. ولی بعد از تهاجم وهابیون سفاک و وحشی تخریب شد.(45) و ظاهرا در حال حاضر هیچ اثری از آن باقی نمانده است.

چنانکه گفته شد، حضرت آمنه در ابواء از دنیا رفت و همان جا به خاک سپرده شد. ولی این مطلب با آنچه در مأخذ آمده که مزار شریف ایشان در حجون یا (معلا) در مکه قرار دارد، ناسازگار است. مرحوم محلاتی این اشکال را این گونه رفع کرده است: «و مخفی نماناد که بودن مزار عالی آمنه بنت وهب در حجون مکه که قبرستان سالفین ایشان الی الیوم بوده و اهل مکه به زیارت ایشان می روند برابر قبر خدیجه(س)، با دفن کردن او را در ابواء منافی است. و حق این است که آمنه را از آنجا نقل دادند و در حجون مکه دفن کردند و بر قبر منورش، قبّه ای بنا کردند با کمال شکوه.»(46)

 

عزاداری رسول اللّه (ص) در کنار

 

مزار مادر

آنچه مسلم است، آنکه رسول خدا(ص) بعد از وفات مادر عزیزش به زیارت ایشان شتافت و ظاهرا این عمل را چند یا چندین بار تکرار فرمود. در یکی از آنها رسول خدا(ص) بعد از زیارت آن بارگاه مقدس گریست و به عزاداری مشغول شد. از گریه ایشان اطرافیان هم گریستند. ابوهریره در این باره می گوید: «زار النبی(ص) قبر امه فبکی و بکی من حوله؛(47)

پیامبر(ص) مزار مادرشان را زیارت کرده گریست و کسانی که اطراف ایشان بودند، هم گریستند.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان