ماهان شبکه ایرانیان

علم غیب پیامبر (ص)

«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛۱

«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛1

بگو: من قدرتِ [جلبِ ] سودی و [دفعِ ] زیانی را از خود ندارم؛ جز آن چه خدا خواهد و [غیب هم نمی دانم ] اگر غیب می دانستم، یقیناً برای خود از هر خیری فراوان و بسیار فراهم می کردم و هیچ گزند و آسیبی به من نمی رسید. من فقط برای گروهی که ایمان می آورند، بیم دهنده و مژده رسانم».

 

پرسش: از برخی آیات فهمیده می شود که حضرت رسول صلی الله علیه وآله علم غیب نداشته است و می بایست این مطلب را نیز به مردم اعلام کند؛ در حالی که از برخی دیگر از آیات و روایات و شواهد تاریخی به دست می آید که آن حضرت علم غیب داشته، از آینده خبر می داد؛ مانند هشداری که به عایشه داد که از سگ های حوأب دوری کند که اشاره به جنگ جمل است که در آینده اتفاق افتاد؛2 این دو چگونه با هم سازگارند؟

 

در ابتدا مناسب است گفته شود که فهم قرآن، بدون متخصص، مشکل است؛ به طور مثال در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد و محکمات قرآن طوری است که همه می فهمند و نیازی به آیة دیگری هم ندارد؛ مثل «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْظالِمِینَ»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»3؛ اما آیة «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»4 و یا جایی که می فرماید: «خدا کرسی و تخت دارد که آسمان و زمین را در برگرفته، «... وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و آیة دیگری که می گوید: «خداوند بر عرش نشسته، و هشت ملک او را جابه جا می کنند»،5 این گونه آیات را متشابه می گویند. معنای متشابهات را فقط خدا می داند و کسانی که راسخ در علم و دانش الهی و متخصصند؛ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...».6 البته گاهی در این موارد وقتی چند آیه را کنار هم بگذاریم، معنا روشن می شود.

همچنین در قرآن «آیات عام و خاص» داریم؛ به طور مثال در سورة انعام، آیة 51 آمده است: «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ؛ مردم غیر از خدا، هیچ ولی و شفیعی ندارند»؛ اما در سورة بقره، آیة 255 می فرماید: «إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ مگر با اجازة خدا» که نشان می دهد اگر خدا بخواهد، شفاعت هست؛ مثلاً اگر من به شما بگویم که در این 9 روز ماه رمضان، هیچ کس خانه ما نیامد، این یک عام است و بعد که می گویم: الاّ برادرم، کلمة «الاّ»، عام را تخصیص می زند. اگر فقط قسمت اول ملاحظه شود، معنایش این است که هیچ شخصی خانه ما نیامده، ولی با «مگر»، استثنا خورد. این استثنا، گاهی بلافاصله بعد از عام می آید که استثنای متصل است و گاهی استثناء در آیه دیگر می آید. مثلا الان به شما می گویم به هیچ اتاقی نرفتم ساعتی بعد می گویم به سه اتاق رفتم. این استثناء منفصل است.

با توجه به مقدمه ای که گفته شد، آیاتی که می گوید: پیغمبر علم غیب ندارد، در آیات دیگر، استثنا دارد؛ به طور مثال در آیة 26 سورة جن می فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ؛ و هیچ احدی بر غیب خدا اطلاع ندارد؛ مگر کسی که خدا از او راضی باشد» و در ادامة آیه، دربارة اهمیت بهره مندی پیامبر از علم و عصمت آمده است: «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا؛ برای او از پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت». پیغمبر به علم غیب نیاز دارد؛ چون اگر نداند، خیلی از کارهایش ممکن است مختل شوند. همیشه فرشتگان، از چپ و راست نگهبانی اش می کنند که خطا نرود که منظور، عصمت است و این، همان عصمت خدادادی است که پیامبران علاوه بر عصمت اختیاری، در کنار لیاقت و شایستگی خود، از آن بهره مندند و هر دو را با هم دارند.

بنابر آن چه گفته شد، در بعضی آیات آمده است: هیچ کسی علم غیب ندارد؛ مانند آیات سورة اعراف و انعام؛ اما در

سورة جن، این مطلب استثنا شده که رسول اللَّه و حتی همة رسولان، علم غیب دارند. جمع بین این آیات نیز چند وجه

است:

1. آیه ای که می گوید: پیغمبر علم غیب ندارد، «مربوط به زندگی شخصی» می شود. آنها می گفتند: چرا پیغمبر در خرید گوسفند ضرر کرده است. چرا گوسفند مریض بود و فردایش مرد؛ مگر پیغمبر نیست. آیه نازل شد که بگو: من زندگی شخصی ام، زندگی عادی است. وقتی گندم و گوسفند از شما می خرم، از علم غیب استفاده نمی کنم و چه بسا اصلا نمی دانم؛ زیرا گاهی در مسائل شخصی، اگر ضرورت یا مصحلتی نباشد، پیغمبر، علم غیب را دخالت نمی دهد و خود معصومان علیهم السلام نیز بدون ضرورت، درخواست علم غیب نمی کردند. به همین جهت در اصول کافی دربارة علم غیب پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام آمده است: «اگر امامان خواسته باشند، علم پیدا می کنند و به آنها داده می شود»7 و اگر نخواهند، به آنها داده نمی شود. یکی از نشانه های بزرگواری آنها این است که مانند مردم داد و ستد می کردند و در سود و زیان تفاوتی با دیگران نداشتند و برای منافع شخصی خویش، از علم غیب استفاده نمی کردند.

2. برخی دیگر گفته اند: آیه ای که می گوید پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ علم غیبی ندارد، معنایش این است که «مستقلاً علم غیب ندارد» و آیة دیگری که می گوید: رسول خدا، علم غیب دارد، منظور این است که «باذن اللَّه» دارد؛ چنان که آن آیاتی که می گوید هیچ شفاعتی نیست، استقلالاً می گوید و آیاتی که می گوید: شفاعت هست، یعنی به اذن خدا هست.

 

نکته

دو چیز هست که هیچ کس غیر از خدا آنها را نمی داند؛ یکی زمان واقع شدن روز قیامت است و دیگری زمان ظهور حضرت حجت علیه السلام است و از بعضی روایات فهمیده می شود که خود حضرت حجت علیه السلام هم نمی داند که ظهورش چه وقت است. از این رو، در روایات آمده است: حضرت مهدی علیه السلام می فرماید دعا کنید که ظهور نزدیک شود؛8 البته شرط عمومی ظهور، معلوم است؛ اما تاریخش را خود حضرت هم نمی داند.

پس اگر ما قائلیم که اهل بیت علیهم السلام چیزهایی از علم غیب می دانند، مشرک نیستیم؛ زیرا نمی گوییم که مستقل از خدا و یا در مقابل خدا هستند؛ در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام هم مثل ما بشرند؛ ولی به خاطر وظیفة هدایت گری شان بیش از آن چه که به ما داده اند، به آنها داده اند و به هر مقدار خداوند مصلحت بداند و یا آنها جهت انجام مسئولیت رسالت و امامت از خداوند بخواهند، خداوند به آنها عنایت خواهد کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان