معاد جسمانی و شبهاتی پیرامون آن

معاد یکی از ضروریات دین اسلام است و کسی منکر آن نیست جز طایفه دهریه و ملحدان. دهریه، غیر از دهر، محیی و ممیتی را قایل نیستند و صانع را دهر می دانند و برای همین بعث و اعاده را انکار می کنند. معاد یعنی: "برگشتن از حیات به سوی ممات در دنیا و از ممات به سوی حیات ابدی".

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

معارف اسلامی(گرایش فلسفه)

معاد یکی از ضروریات دین اسلام است و کسی منکر آن نیست جز طایفه دهریه و ملحدان. دهریه، غیر از دهر، محیی و ممیتی را قایل نیستند و صانع را دهر می دانند و برای همین بعث و اعاده را انکار می کنند. معاد یعنی: "برگشتن از حیات به سوی ممات در دنیا و از ممات به سوی حیات ابدی".

سؤال مهمی که در امر معاد پرسیده می شود این است که آیا آنچه ضروری است اصل اعتقاد به معاد است اعم از اینکه جسمانی باشد یا روحانی یا اینکه به قید جسمانی بودن از جمله ضروریات به شمار می آید؟ اکثر متکلمان و عامه فقها و اهل حدیث معاد را جسمانی می دانند به اعتبار اینکه به نظر آنان روح در بدن ساری است همانند سریان آتش در زغال و آب در گل. اکثر فلاسفه و پیروان مشاییان معاد را روحانی می دانند زیرا بدن با صور و اعراضش منعدم می شود ولی نفس که جوهر مجرد است، فنا ناپذیراست. بسیاری از حکما و مشایخ عرفا و جمعی از متکلمان بزرگ مثل غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی و بسیاری از علمای امامیه و شیوخ دوازده امامی مثل شیخ مفید، ابوجعفر، سید مرتضی و محقق طوسی به معاد جسمانی و روحانی هر دو قایلند و گفته اند نفس مجرده به بدن برمی گردد. معتقدان به تناسخ هم، چنین قولی دارند با این تفاوت که مسلمانان نفس را حادث می دانند و عود آن را به بدن در عالم آخرت می دانند نه در این عالم ولی تناسخیه نفس را قدیم و برگشت آن را به بدن در این عالم می دانند و آخرت و بهشت و جهنم را منکرند. حکیم زنوزی از بزرگترین مروجان فلسفه ملاصدرا در قرن سیزدهم بر این عقیده است که معاد جسمانی از جمله ضروریات است و اینگونه بیان می کند که: من تاکنون ندیده ام حتی کوچکترین حکمای الهی در مقام انکار معاد برآمده باشند چه رسد به بزرگان و کاملان این طایفه و با اطمینان کامل در این باب به اظهار نظر پرداخته و تقاضا کرده است که اگر کسانی حکیمی را می شناسند که منکر معاد جسمانی است، او را به وی نیز معرفی کنند تا بی خبر نمانده باشد و در این جاست که در مقابل خرده گیران بر بوعلی سینا به دفاع از این فیلسوف بزرگ پرداخته و او را در زمره معتقدان به معاد جسمانی دانسته است. وی می گوید: "ابن سینا اگرچه از اقامه برهان بر اثبات معاد جسمانی اظهار عجز و ناتوانی کرده است ولی این ناتوانی به هیچ وجه منافی اعتقاد و ایمان وی به این اصل اساسی از روی تعبد نمی باشد".

مهمترین شبهه ای که در امر معاد مطرح می شود، شبهه آکل و ماکول است; بدین تفسیر که اگر شخصی را بکشند و دیگری این شخص را بخورد و اجزای این تن کشته شده، اجزای تن شخص دوم شود و این شخص در این حالت بمیرد از دو حال خارج نیست یا این اجزا را به شخص اول می دهند یا به شخص دوم. اگر به شخص اول دهند، دومی محروم ماند و اگر به دومی دهند، شخص اول محروم ماند و این هر دو باطل است. همچنین لازم می آید که اجزای معین هم منعم و هم معاقب باشند; اگر کافری مؤمنی را بخورد!

متکلمان برای پاسخ به این شبهه به منع استحاله اعاده معدوم یا به منع توقف معاد بر اعاده معدوم قایل شده اند و در مورد دوم اینگونه بیان می کنند که آنچه برمی گردد همان اجزای اصلی است که ابتدای خلقت با آنها بوده است و خداوند آنها را حفظ می کند و نمی گذارد جزء بدن دیگری شود. اما صدرالمتالهین اینگونه پاسخ می دهد که اعتبار در تشخص هر انسانی نفس اوست و تشخص بدن به واسطه نفس است و تشخص آن از آن حیث که بدن است، نه حقیقی ونه ذاتی است تا برای آن تعینی وتوحدی باشد; مثلا در محشور شدن بدن زید که ماکول درنده یا انسانی شده این شرط نیست که به اعتبار اینکه بدن او جسم معین بوده، در قیامت، همان گوشت و استخوان و اعصاب محشور شوند بلکه اجزای زید با هر جسمی که باشد محشور می شود و در ضمن شخصیتش محفوظ می ماند به اینکه این بدن زید است اگر چه تمام اجزایش ذاتا متبدل شده باشد ولی عینا اجزای بدن زیدند و اعتقاد در حشر بدنها هم این است که بدنها از قبرها منبعث می شوند بصورتی که هرکس آنها را ببیند می گوید این فلان کس است بعینه و نباید آن بدنها، امثال و اشباح اشخاص باشند چون آنچه در روایات نیز رسیده این را بیان می کند که افراد ناقص الخلقه و کر و کور و بی دست و پا و یا پیر به همان صورت مبعوث نمی شوند، پس برگشتن شکل و هیات و مقدار، به عینش یا مثلش لازم نیست; بلکه لازم یک شکلی و یک هیاتی و یک مقداری است با انحفاظ تشخص .

وی همچنین در ابطال عقیده متکلمان مبنی بر حفظ اجزای متفرقه ترابیه به واسطه حق تعالی می فرماید: "این عقیده مبنی بر اراده ای خرافی است که آن گروه در مورد فاعل مختار ثابت می کنند و گویا شغل دیگری فاعل مختار ندارد مگر حفظ اجزای متفرقه ترابیه تا آنکه ماده غذایی انسان دیگر نشود".

اما شبهه دیگر این است که جرم زمین مقداری است محصور و معدود و عدد نفوس غیر متناهی است پس مقدار زمین کافی نیست که ابدان غیر متناهیه از آن حاصل شوند.

ملاصدرا این شبهه را این گونه پاسخ می دهد: هیولای زمین قوه قابله محض است و مقداری به حسب نفس خود ندارد بلکه مقادیر از خارج بر آن عارض می شود. و زمین فی نفسه قابل انقسامات و حصول مقادیر غیر متناهی است و شرط نیست که صورتش همان صورت ارضیه باشد بلکه می تواند از صورت ارضیه به صورت اجسام دیگر منقلب گردد که قابل تخلل و تعدد باشند و علاوه براینکه قبلا گفتیم که انسان اخروی جسمیتش به حسب نفس او و صفات آن حاصل می شود نه بر عکس;همچنین ازدحام، برخورد و تنگی عرصه از خواص اجسام دنیایی است و این صفت آخرت نیست ; زیرا برای هر یک از اهل سعادت، بهشتی است که عرضش به قدر عرض آسمانها و زمین است بدون آنکه مزاحم یکدیگر باشند و به سبب غفلت از همین اصول است که بسیاری از مردم تعجب می کنند و می گویند بهشت و جهنمی موجودند و جسمانی! وجودشان در کدام عالم است و در کدام جهت واقعند؟ یا این است که در بالای محدد جهانند و از این لازم می آید که در لامکان و در لاجهت، جهت باشد و یا در داخل طبقات زمین و آسمانند یا در میان طبقه و طبقه دیگر واقعند و همه اینها محال است و با این همه منافی این آیه است که:

"و جنة عرضها السموات و الارض"

(آل عمران، 133)

این مختصر، تنها تذکاری بر باور حقیقت معاد است تا شاید ایمانمان به حسابرسی الهی افزون گردد.

منابع:

1. ابراهیمی دینانی - غلامحسین: معاد از دیدگاه حکیم زنوزی، انتشارات حکمت

2. اللهوردیخانی - علی: مبدا و معاد، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1376، چاپ دوم

3. شیرازی - ملاصدرا: مبدا و معاد، ترجمه: الحسینی اردکانی - احمدبن محمد: تهران، 1362

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان