Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
مصاحبه با همسر شهید بزرگوار محلاتی
پای صحبت
همسر شهید شیخ فضل الله محلاتی نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
نشسته ایم و از ایشان درباره زندگی، خاطرات و سجایای اخلاقی شهید بزرگوار
پرسیده ایم. با طلب مغفرت و علو درجات برای آن شهید عزیز، توجه خوانندگان را به مصاحبه
مذکور جلب می کنیم:
به عقیده
شما جوان کیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟
دختران و
پسران جامعه نسل جوان ما هستند. امروزه مشکلات جوانان زیاد شده و بیشتر این مشکلات
اقتصادی است. آنان دوست دارند به مشکلاتشان پاسخ داده شود. و در عین حال که به
تحصیلاتشان می پردازند از لحاظ اقتصادی هم ترقی و پیشرفت کنند. جوانان ما میل
دارند به همه نیازهایشان پاسخ داده شود. پدر و مادرها هم باید سعی کنند تا حد
امکان خواسته های شرعی آنها را برآورده کنند. از سوی دیگر جوانان ما هم باید
خواسته های خود را در حد معقول و بر اساس امکانات پدر و مادر خود قرار بدهند.
به عقیده
شما وضعیت فعلی جوانان ما از جهت اعتقادی چگونه می باشد؟
البته ما،
دائم در دانشگاه نیستیم تا با همه اقشار جوانان برخورد مستقیم داشته باشیم، اما
آنچه امروزه در جامعه به عنوان قشر جوان دیده می شود این است که یک عده از جوانان،
بچه های پاک و تربیت شده ای هستند. عده ای دیگر هم اندک خطایی دارند که امید
است خدا هدایتشان کند. تاثیر خانواده، دوست و محیط نیز بر روی جوانان زیاد است.
وست خوب و صالح می تواند آدم را به راههای خوب بکشاند و به عکس دوست بد او را به
پرتگاه سقوط دراندازد. انشاء الله خداوند تفضل کند و دست همه جوانهایمان را بگیرد
که بهترین دوست، اوست.
به عقیده
شما چرا برخی از جوانان ما از دین روی گردان و گریزان می باشند؟
من فکر
می کنم علاوه بر تبلیغات مسموم ضد دینی که جهان را دربرگرفته، برخی از سخت گیریهای
بی مورد و برخوردهای غلط باعث دین گریزی جوانان می شود.
به اعتقاد
شما آیا سخت جلوه دادن دین موجب گریز جوانان است؟
در مورد
یک عده که ایمانشان کامل و قوی نیست سخت جلوه دادن دین موجب گریز از دین است. این
حالت در افرادی که در خانواده های مذهبی رشد نکرده و تربیت نیافته اند، با توجه به
آنچه از رفتار افراد اهل دین برداشت می کنند، به مراتب بیشتر است. جوان باید
فهمیده باشد و با برداشتهای غلط و نامعقول از دین خرده نکند; هر گاه جوان ما شعور
و فهم درست از مسائل را کنار بگذارد احتمال خمودگی او در قبال دین می رود.
چه کنیم
تا جوانان ما گرایش بیشتر و یا بهتری به دین پیدا کنند؟
باید یرای
آنها احترام قایل شد. شهید عزیز محلاتی همیشه به بچه ها احترام می گذاشتند و با
فرزندان مثل یک وست شوخی می کردند. به آنها و حتی به من می فرمودند که در مسائل
مادی همیشه پایین تر از خودتان را نگاه کنید. همیشه نصیحت می کردند که زیردستان را
ببینید، اصل ایمان است. دنیا تمام شدنی است. وقتی به ایشان می گفتیم که از این همه
زندان رفتن شما خسته شده ایم و دلمان گرفته است، می فرمودند: به زیارت اهل قبور
بروید; در این صورت زندگی لذت بخش می شود. می گفتند زمانی که خیلی شاد و یا غمگین
هستید به قبرستان بروید; افرادی که الان زیر خروارها خاک خوابیده اند یک روز مثل
همه ما راه می رفتند صحبت می کردند، خدا به آنها روزی می داده و آنها ارتزاق
می کردند. بروید و ببینید که یک روزی هم نوبت ما می شود.
از
خصوصیات روحی شهید محلاتی برایمان صحبت بگویید.
ایشان
خیلی عاطفی و حساس بودند. بعد از کار که به منزل می آمدند، می گفتند: کاری ندارید
تا انجام بدهم؟ عطوفت و حساسیت ایشان حتی نسبت به حیوانات و گیاهان هم احساس
می شد. هروقت که به منزل می رسیدند، حتی اگر ساعت از نیم شب هم گذشته بود، سری به گلدانها
می زدند. اگر آب لازم بود به آنها می دادند و از آنها خیلی مراقبت می کردند.
هیچگاه
ناراحتی خودشان را در خانه مطرح نمی کردند. من فقط گهگاه در خلال صحبت ایشان با
تلفن و از رفت و آمدهای دیگران و صحبتهایی که مطرح می شد، متوجه می شدم که ناراحتی
دارند. همیشه به من می گفتند: از سر تقصیرات من بگذر! شما اولاد پیغمبرید خیلی
سختی کشیده ای و از سختیها هم هیچ به من نگفته ای.
ایشان
هفده بار به زندان رفتند. هرگاه ساواکی ها به خانه می ریختند با آنها مقابله
می کردم. وقتی از زندان برمی گشتند، می گفتند: من لذت بردم که تو چنین رفتاری با
آنها داشتی! تمام حرفهایی که خودم نمی توانستم در آن لحظه به آنها بزنم شما به
آنها گفتی. ما خاک پای ائمه اطهار و حضرت زهرا و علی علیه السلام هستیم. اما
علی علیه السلام را هم که می خواستند ببرند حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اجازه
نمی داد و مقاومت می کرد. - ما که شباهتی به آنها نداریم ما فقط فرزندان زهرا
علیها السلام هستیم و انشاءالله که راه حضرت را ادامه بدهیم.
شهید چه
برخوردی با جوانان داشتند؟
می گفتند
جوان باید ایمانش کامل باشد تا مورد احترام مردم باشد. وقتی نوجوان یا جوانی به
خانه ما می آمد ایشان فورا مقابل پای او بلند می شد. می گفتم: شما چرا جلوی اینها
بلند می شوید؟ چرا خودتان را اینقدر به زحمت می اندازید؟ این جوان، سنی ندارد.
می گفتند: حضرت رسول صلی الله علیه وآله جلو همه مستمعین، وقتی وارد می شدند، بلند
می شدند حتی اگر منافق بودند. این باعث می شود جوان ترغیب بشود و به سمت دین کشیده
شود. نباید باعث رنجش جوان شد. باید در همه کار رسول الله صلی الله علیه وآله الگو
و سرمشق ما باشد.
شهید
محلاتی معمولا چه برنامه هایی را برای فرزندان جوان خویش و اصولا جوانان توصیه
می کردند؟ یا چه کلاسهایی داشتند؟
قبل از
انقلاب همیشه کلاس حج داشتند - البته برای آقایان چرا که در مجالس خانمها صحبت
نمی کردند روحانی حج هم بودند. مسجدی را در نقطه محرومی از شهر که امکانات زیادی
نداشت (دروازه دولاب) به نام امام محمد باقرعلیه السلام ساختند. کلنگ مسجد را
زدند. احادیث بالای کتابخانه، محراب، وضوخانه و چایخانه و... را خودشان انتخاب
کردند تا یک استاد اصفهانی روی کاشی بنگارد. ساختن این مسجد شانزده سال به طول
انجامید; ولی باعث خوشحالی بیش از حد اهالی شد. ایشان در آنجا کلاس عربی و...
داشتند. آخر شبها هم در رابطه با طرح ترور حسنعلی منصور به مسجد چهل تن بازار
می رفتند. تازه بعد از انقلاب من متوجه شدم که این مسجد کجاست؟ حتی من هم خبر
نداشتم. صبحها هم گاهی برای اقامه نماز به مسجد آقای فائق و یا مسجد سادات اخوی
واقع در خیابان ایران می رفتند.
شهید
محلاتی چه کتب و مقالاتی را برای جوانان نوشته اند؟
کتاب یا
مقاله خاصی نبود; اما کلاس درس عربی و سخنرانی داشتند ایشان آنقدر دوندگی می کردند
و از صبح تا شب بطور خستگی ناپذیر به کار می پرداختند که از طرف دوستانشان لقب
"موتور العلماء" را گرفته بودند. آنچه بیشتر از هر کتابی در جوانان
تاثیر می گذاشت، اخلاقشان بود. ایشان از روحانی هایی بودند که از همان ابتدا وارد
سپاه و در آنجا ماندگار شدند. ماندن در سپاه، کار چندان آسانی نبود; چون سپاه
ارگانی بود که بعد از انقلاب جوشیده و برنامه های آن سازماندهی شده نبود. با
جوانان سپاهی بسیار خوش رفتار و خوش برخورد بودند. اخلاق خوش و صبر از خصوصیات
بارز ایشان بود.
هر وقت
می گفتیم از این امکاناتی که هست برای اینکه بهتر زندگی کنیم، شما هم استفاده
کنید، می گفتند من نمی خواهم به جهنم بروم. شما می خواهید مرا جهنمی کنید. مادرم
برای من خیلی زجر کشیده، بگذارید او هم جهنمی نشود.
در مدت دو
سال قبل پیروزی انقلاب ایشان فقط می دوید; یا زندان بود یا روزی هشت تا ده سخنرانی
در دانشگاههای مختلف داشت.
با مرحوم
حاج آقا مصطفی خیلی دوست بودند. البته پدرم هم با امام رحمه الله همدرس بودند.
شهید محلاتی به خاطر مشغله ای که داشتند این شش سال بعد از انقلاب کم می توانستند
منبر بروند. سخنرانی هم که می کردند پول نمی گرفتند. اما اگر گاهی پولی هم
می گرفتند پول را به پاسدارانشان می دادند و می گفتند من نمی دانم چقدر ست خودتان
تقسیم کنید. می گفتند: من نمی خواهم این پاسدارها را معذب کنم یکی از همین
پاسدارها هم با حاج آقا شهید شدند.
قدری از
حقوق خود را به نیت جبهه کنار می گذاشتند. وصیت کرده بودند که اگر مالی از من باقی
ماند ثلث مال را به امام رحمه الله بدهید. وقتی خدمت امام رفتیم فرمودند: او را از
پنج سالگی می شناختم. سپس پول را هم به من و فرزند معلولم بخشیدند.
آیا اطلاع
دارید شهید محلاتی در دوران جوانی چه علایق و فعالیتهایی داشته اند؟ لطفا ذکر
بفرمایید.
وقتی هنوز
با ایشان ازدواج نکرده بودم، ایشان در قم بهمراه شهید نواب صفوی مبارزه می کرد.
همین قدر می دانم که همه علاقه و هم و غم ایشان قبل از انقلاب، مبارزه بود. وقتی
رضا شاه را از جزیره موریس آوردند تا در قم دفن کنند ایشان با شجاعت تمام جلوی
شهربانی قم به نشانه مخالفت سخنرانی کردند و هفت روز در سن شانزده سالگی به همان
علت زندانی شدند. پدرشان موافق نبودند که ایشان برای تحصیل به قم بیایند. اما
خودشان علاقه داشتند. می گفتند: آقا سید محمد تقی خوانساری با پدرم دوست بودند و
چون استعداد و علاقه فوق العاده مرا دیدند با پدرم صحبت کردند تا راضی شوند برای
تحصیل به قم بروم. بعدها می گفتند که من چقدر نماز شب و نماز جعفر طیار خواندم تا
پدرم راضی شد. می فرمودند که پنج روز اعمال ام داوود انجام دادم تا ایشان راضی
شوند تا به قم بیایم. سرباز گرفته بودند که به لبنان بروند و می گفتند که اگر
فعالیت نکنم، اگر دست روی دست بگذارم، سر پل صراط نمی توانم جواب حضرت
زهراعلیهاالسلام را بدهم.
خود شما
به عنوان یک زن نمونه در دوران جوانی و در اوج انرژی و نشاط و فعالیت بوده اید، چه
فعالیتها و علایقی داشتید؟
البته من
فعالیتی به آن صورت نداشتم چون من خیلی زود ازدواج کردم و در زمانی که همسرم مدام
در زندان بودند - در سن 26 سالگی - چهار فرزند داشتم. لذا همه هم خود را برای
تربیت فرزندانم گذاردم و تربیت آنها همه وقتم را می گرفت. بخصوص که فرزندی معلول
هم دارم که باید مراقبت خاصی را در مورد او انجام می دادم.
اگر
خاطره ای از دوران جوانی خویش و یا شهید محلاتی دارید خوشحال می شویم تا برایمان
نقل کنید.
در مورد
ایشان یادم می آید که با شهید مهدی عراقی از شب تا سحر اعلامیه چاپ می کردند و بعد
به کرمان، یزد و سایر شهرها زنگ می زدند که بیایند و اعلامیه ها را هرچه سریعتر تا
صبح ببرند.
پدرم
مجتهد بودند. چهل روزه بودم که مادرم را از دست دادم. و یازده سالم بود که مادر
شهید محلاتی برای خواستگاری به منزل ما آمدند.
نماز شب
شهید محلاتی ترک نمی شد، با اینکه فعالیت سیاسی داشتند، توسط آقای بروجردی در
تهران نماینده شدند. خانه ما روبروی منزل امام بود. شهید در مدرسه مروی درس
می دادند. یک روز به من گفتند سیدی به مدرسه آمده که آه در بساط ندارد، بر ماست که
به او کمک کنیم. من تا آنجا که در توانم بود از چراغ و پتو و زیرانداز و... به او
دادم. بعدها او ساواکی از آب درآمد و معلوم شد که از طرف رژیم مامور مراقبت از
شهید محلاتی بوده است. یادم می آید در سالگرد تاجگذاری آن ملعون، حاج آقا را
گرفتند. ساواکی ها معمولا اواخر شب - که حاج آقا می آمد به خانه می ریختند و همه
جا را می گشتند و همه چیز را به هم می ریختند. حتی گلوله های زغال کرسی را
می شکاندند تا ببینند آیا در آنها چیزی مخفی کرده ایم یا نه ؟
وقتی حاج
آقا را می بردند من تا صبح می لرزیدم. چند روز هم طول می کشید تا دوباره وسایل خانه
را جمع کنم.
شهید
هیچ وقت کوچکترین دروغی به من و بچه ها و به هیچ کس دیگر نگفت. کتابهای شهید مطهری
را که می خواند خیلی اشک می ریخت. با شهید مطهری خیلی صمیمی بودند. بچه ها را نترس
و شجاع تربیت کرده بودند.
تا به حال
بارها خواب ایشان را دیده ام. هر بار که از سختی ها گله و شکایت کنم، هرگاه از
بزرگ کردن فرزند معلولم اظهار خستگی کنم، ایشان در خواب می فرمایند: تو در نزد
خداوند متعال اجر شهید را داری! و بارها هم گفته اند که تو روزی فرزندمان را به
حرم سیدالشهداعلیه السلام می بری و خدا وی را شفا خواهد داد. انشاءالله که خداوند
همه مریضها را شفا بدهد و با امید به اینکه همه جوانان کشور اسلامی ما موفق باشند
و در صحت و سلامت کامل بسر ببرند.
: از
اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید متشکریم.