ماهان شبکه ایرانیان

عقد اخوت میان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام

مدینه رحمت، آغازین سال هجرت را به تماشا نشسته است. مهاجران، چه عاشقانه از خانه و وطن چشم پوشیده و اقامت در شهری غریب را پذیرفته اند!

همدلی

محبوبه زارع

مدینه رحمت، آغازین سال هجرت را به تماشا نشسته است. مهاجران، چه عاشقانه از خانه و وطن چشم پوشیده و اقامت در شهری غریب را پذیرفته اند!

انصار، چه خالصانه، آغوشی از صفا و مهربانی را به استقبال حضور آنان گشوده داشته اند! همان چیزی که پیامبر می خواست، در سینه مردم مسلمان تکوین یافته است؛ همدلی و وحدت! همان توقع ممتد خدا از اهل اسلام؛ همان نقطه عطف رستگاری و دایره بسیط ایمان!

برادری

عجیب نیست، دو گروه با اختلاف های نژادی و فرهنگی، این چنین به یگانگی با هم درآمده باشند؟! عجیب نیست دو سلیقه، دو نگاه، دو انتخاب، در وحدانیّت دین، به اشتراکی تا مرز برادری رسیده باشند؟! آیا عجیب نیست، چنین ساده و صمیمی، تلفیق و همسویی در جان و باور مهاجر و انصار صورت گرفته باشد تا هر دو زیر پرچم محمدی صلی الله علیه و آله در هم یکی شوند؟!

چه کسی برادر علی علیه السلام است؟

بغض بر حنجره مرد حماسه و مهر چنگ می اندازد. شفافیت اشک، پشت پرده نگاهش تموج دارد. اینک پیامبر با عمیق ترین معنا در او تلاقی می کند: (علی جان! چه شده؟! ) و آن گاه ترنّم عارفانه ترین اخوّت در جان جهان می پیچد: (یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله ! همه را باهم برادر کردید. حالا هر کدام از مهاجر و انصار، برادری دارند؛ جز من! شما مرا با کسی برادر قرار ندادید! )

باید بدانند، حلقه ولایت در دست توست. باید ببینند پیامبر برادری جز علی علیه السلام ندارد. باید بشنوند: (علی علیه السلام برادر و ولی من است!) باید این باور مقدس، در تار و پود مدینه به شهود مردم برسد تا به تاریخ سندی روشن در اتصال نبوت و ولایت عرضه شود. چنین می شود آن گاه که دست های آسمانی علی علیه السلام و نبی صلی الله علیه و آله با هم بالا می رود تا تشرف در آسمان تعالی را به جهان مژده داده باشند و مسیر تکامل را نشان!

تا همگان بدانند آسمان و زمین با هم برادرند؛ مادامی که علی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله اخوت را پایه گذاشته اند؛ چرا که راه آسمان از زمین می گذرد.

برادری

معصومه داوودآبادی

پرندگان جهان، پیوند برادری تان را بر درختانی بی شمار، به ترانه نشسته اند. یا محمد صلی الله علیه و آله ! این دست های مهربانی تو است که امروز، دستان معصوم و جوان مرد علی علیه السلام را به اتحاد می خواند؛ آن چنان که از پس این اخوت مبارک، خورشیدهای بسیار، متولد خواهد شد.

اینجا بهار، با چمدان های شکوفه و باران آمده است تا عشقی چنین مقدس، سرزمین حجاز را جاودان سازد. امروز آسمان، شکوهمندتر از همیشه، غرور آبی اش را به رخ زمینیان می کشد.

ترنم وحدت

از تقویم های زمین، بوی اتفاقی خجسته می آید. عقربه ها چرخیده اند و دنیا روی ساعت عاشقی مکث کرده است. امروز، دو رود خروشان، دریای یگانگی را به سمت افق های آبی تر، تجربه می کنند.

امروز، فرشتگان بر طاق نصرتی از ستاره، ثانیه های اتفاق را عود می سوزانند و دف می زنند.

امروز، نبوت، شانه های عزیز امامت را تکیه گاه می شود و کوچه های مدینه، در بارقه های مترنم وحدت، غوطه می خورند. امروز سراسر نوید است و نور و بشارت.

چه بیم از زمستان، اگر...

وقتی که ستاره ها تکیه بر شانه های یکدیگر، کهکشان می شوند، بی شک نفس های هیچ شبانه ای عروق روشنشان را تسخیر نخواهد کرد. حالا که رسول مهربانی ها، به روی چشمان آبی علی لبخندی جاودان زده، حالا که عشق در تار و پود علوی بهار بیتوته کرده است، چه بیم از زمستان های پیشِ رو که خورشید، همیشه از گردنه های برفی، مصمم تر طالع می شود. امروز بارانی از سپیده و نور، جان هایمان را در می نوردد و زمین، سایه سار بلند یکی شدن را به شور می نشیند.

نعمت برادری

میثم امانی

چشم ها جدا، دست ها جدا، قلب ها جدا بود.

آدم های شهر، مجسمه هایی بودند که هیچ ادراکی از حضور هم نداشتند و میان خانه هایشان، دیوارهایی از آهن بود. جاده های عبور را جدا کرده بودند با بُلوار و کلمه ها را سوا کرده بودند با خط فاصله؛ شبکه دل ها قطع شده بود. شبکه خاطرات، خط نمی داد.

محبت گم شده بود و ذهن، چهره همسایگان اش را به یاد نمی آورد. حکومت، حکومتِ نفرت و دشمنی بود و جدایی، حکمران مملکت بادیه نشین ها.

«به یاد بیاورید روزگاری را که می ایستادید رو در روی هم، و خداوند اینک دل هایتان را گره زده است. چشم ها را خون گرفته بود، سینه ها را کینه و اینک به نعمت الهی برادرید با هم».

امت واحده

«همگی از یک پدرید و از یک مادر و آفریده شده اید از نفس واحده» همگی امت واحده ای بوده اید؛ دوری از خدا، دورتان کرد از هم و فراموش کردید که ریسمان سرنوشت تان در هم تنیده شده است.

یکی بدون یکی دیگر نمی شود؛ همگی از همید؛ فرد فرد و قبیله قبیله شده اید برای آشنایی؛ نه برای جدایی

«بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»

برادری تان مبارک!

تا اسیر بودید، در چنگ بت های درون و برون، زنجیرهای انس و الفت تان بریده بود.

تنها ایمان بود که فاش کرد رازهای برادری تان را و یکی یکی تان را نشاند گرد سفره مهر.

چه کسی خبر داشت از همسایگان، خبر داشت از اقوام، خبر داشت از دوستان؟

تنها ایمان بود که رگ های نوع دوستی تان را برانگیخت.

فارغ از رنگ ها و نام و ننگ ها، خانه ها را گشود به روی برادرانتان. گرداگرد کلمه «اللّه » جمع شده اید و تنها ایمان است که شما را در سر تا سر دنیا، به هم وصل می کند. برادری تان مبارک!

بیا دریا شویم

بر لبه پرتگاه آتش بودید؛ به نعمت ایمان برادر شده اید با هم.» پس بیاویزید به ریسمان الهی و پراکنده نشوید» که چشم های گرگ وش، در کمین تان است.

بپرهیزید از سخنان تفرقه انگیز. با بهترین کلمات سخن بگویید که «شیطان، با بدترین کلمات در انتظار تفرقه انگیزی است» بیامیزید با هم که توفان های هلاکت در راه «از جمع گسیختگان» است.

یک دست صدا ندارد، دست هایتان را قفل کنید که «منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید».

یک تکه چوب، شکستنی است؛ یک دسته چوب شکستنی نیست من و تو دریاییم و هیچ توفانی قدرت ندارد که قطره های دریا را از هم بگسلد. آری...

«حاصل جمع تمام قطره ها می شود دریا... بیا دریا شویم...»

علی علیه السلام ، خود محمد صلی الله علیه و آله بود

حسین امیری

علی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله را نسبتی است؛ چنان که آب را با آئینه؛ چنان که ابر را با آسمان؛ چنان که عشق را با باران.

علی را با محمد نسبتی است؛ چنان که جان را با جانان؛ آفتاب را با روز.

علی بی محمد و محمد بی علی، در ذهن هستی نمی گنجد.

آن روز، رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، پرده از عهدی ازلی برداشت؛ وگرنه حقیقت هستی را چه نیاز به عقدها و عهدهاست. علی علیه السلام خود محمد صلی الله علیه و آله بود؛ از همان روز که آسمان آفریده شد. ستاره ها را خواند و دست در دست یکدیگرشان گذاشت. ابر و باد را برادر خواند و خاک و آب را.

کهکشان را سکوتی مبهم فرا گرفت؛ چه کسی آفتاب تر از علی، چه کسی محمدتر از علی برای برادری محمد بود؛ آن هنگام که ستاره ها سو سو زنان دنبال برادر محمد می گشتند؟!

ما، برادران عهدبسته مدینه ایم

از خویشتن گذشتگان مدینة النبی را چه افتاده؟! برادران آن روز را چه شده که دست هایشان آلوده تفرقه است و پیشانی شان پشیمان پریشانی؟

اسلام، عقدی ست بسته میان امت محمد صلی الله علیه و آله ، تا صدایشان یکی باشد و قدرتشان دو تا.

چه افتاده است که این چنین پریشانند امت رسول؛ چون گیسوی سنبلان خزان؟ کی می شود که میوه وحدت را بچینیم و سیب درخت قامت اتحاد را؟ آن خطاط اول و آخر، سیاه مشق زندگیمان را دست در دست هم نوشت و واژه های برادری مان را بر صحیفه مدینة النبی نگاشت. ما عهد بسته اخوت مدینه ایم؛ ساکنان کوچه های باور محمد صلی الله علیه و آله . ما دستان علی علیه السلام و محمدیم که روزی از روزها به هم رسیده ایم و تا ابد با هم خواهیم ماند. ما برادران عهدبسته مسجدالنبی هستیم.

برادر شوید

محمد علی روزبهانی

مردان حجاز شانه به شانه هم ایستاده اند و نبی رحمت است که آنها را می نگرد. مهاجر و انصار تشنه کلامی دیگرند. نبی رحمت، روزهای فرا رو را دیده است. نگران است؛ نهال نوپایی که هنوز محتاج آبیاری ست. نهضتی که از مکّه برخاسته، اکنون در مدینه به ثمر نشسته و نشو و نما می یابد؛ هر روز شاخه بر شاخه اش افزوده می شود و این شکوفه های اسلام است که فضای شهر را عطرآگین کرده است.

گاهی می شود که اهل مدینه با مهاجران مکه، گرم نمی گیرند. گویی آنها دو گروهند؛ مسلمانان مهاجر و بی خانه و مسلمانان مدینه که صاحب خانه اند. اما مگر نه اینکه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»!؟ آن مرد که آسمان از کلامش تپش می گیرد و شبنم می بارد، لب گشود و فرمان داد. فرمان داد به برادری. محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود: «دو تا دو تا با یکدیگر برادر دینی شوید.» نسیم کلامش در لابه لای جمعیت، پیچید. همهمه ای برپا شد. خیل مهاجر و انصار بود که دو به دو با هم، برادر می شدند و غربت و تنهایی بود که رخت بر می بست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، آن سرور کاینات، بار دیگر از چشمه زلال وحی سیراب شده بود. پروردگار فرمود: «اوست که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد و الفت میان قلوب ایشان به وجود آورد، اگر آنچه در زمین است خرج می کردی، نمی توانستی میان دل هایشان الفت ایجاد کنی، ولی خداوند بین دل هایشان را الفت داد و او چیره و درست کار است».

برادر نبی

در آن میان که شیری به میدان است، چه کسی را یارای ایستادن است؟ ستیغ آسمان ها، جولانگاه پرواز عقاب هاست و هیچ پرنده دیگری را بالی برای رسیدن به آن نیست. نور محمد صلی الله علیه و آله ، آسمان ها را درنوردید و مردمان را یارای آن نیست که خیره بر سیمای نورانی اش شوند. آن گاه که امر نمود به پیمان برادری تا هر یک از اهالی مدینه و مهاجرین مکه با یکدیگر برادر شوند، چه کسی می توانست در برابر او بایستد و با سرور کاینات برادر شود؟ پس از فرمان او هر کدام، کسی را برای برادری خویش برگزید. علی علیه السلام که تنها مانده بود، با بغضی در گلو، کنار پیامبر ایستاد. عصاره عالم وجود محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ، دست او را فشرد. همه منتظر بودند تا ببینند چه کسی افتخار برادری با رسول خدا را خواهد داشت. انتظار بی معنا بر چه کسی جز علی علیه السلام می توانست دوش به دوش پیامبر بایستد و مگر رسول خدا تاکنون برادری جز او داشت؟! مگر نه آنکه نبی رحمت، پیش از این بارها فرموده بود: «أنا و عِلیٌّ مِن شَجَرَةٍ واحِدَةٍ و سائِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شتَّی و اَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِن مُوسی». و به علی علیه السلام گفته بود: «أنْتَ مِنِّی بِمَنزلة هارون مِن مُوسی إلّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی»؟! مگر نفرمود من و علی هر دو، شاخه های یک درختیم و سایرین از درخت های مختلفند و پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را نسبت به خود به مقام هارون نسبت به موسی نشانید جز آنکه فرمود پس از من پیغمبر نیست؟!

وحدت؛ تار و پود اسلام

پیامبر که پدر امت بود، فرمانشان داد تا دو به دو با یکدیگر پیمان برادری ببندند، تا غبار جدایی و فاصله های جاهلی، به یکباره شسته شود. تا با هم برادر باشند و برادر و غمخوار هم و هم راز هم. تا هر کسی بی یاور نباشد که در تمام تنهایی ها و غصه ها، این بار تکیه گاهش باشد و بدین سان اسلام از تار و پود مهاجرین و انصار چنان بافته شد که در سایه دلنواز آن تمام جان های خسته عالم بیاسایند و آب حیات اسلام را جرعه جرعه نوش کنند.

حبل المتین اتحاد

فاطمه پهلوان علی آقا

اولین ایمان آورده به پیامبر صلی الله علیه و آله ، همان فرزند تعلیم اوست که در دامان مطهر محمدی پرورش یافت. کدام دست، یاری گر دستان امامت خواهد بود، جز دست پیام آور توحید و نبوت؟!

اینک پیامبر صلی الله علیه و آله ، دستان برادری علی علیه السلام را می فشارد تا با عقد برادری، به حبل المتین اتحاد بیاویزند و دروازه های مکه را با رحمت فتح المبین، بگشاید.

به راستی اگر بی کران آسمان و آبی دریا به هم پیوند بخورند، دیگر هیچ جوانه ای در عطش کویری نمی سوزد. دستان دریایی علی علیه السلام نیز دستان آسمانی پیامبر را می فشارد تا بزرگ ترین اعجاز تاریخ را با نام زیبای اسلام به ثبت برسانند.

اما ای کاش که شوره زارهای زمین، مفهوم باران را می فهمیدند!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان