ماهان شبکه ایرانیان

روابط و ضوابط در سیره و سخن علی علیه السلام

پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالایق و قدرت طلب برای منزوی کردن عبد صالح خدا و جانشین پیامبرش، سرانجام ارکان این مقابله فرو ریخت و آن حصار آهنینی که اطراف علی علیه السلام را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار دیگر امیرمؤمنان علیه السلام در صحنه سیاست و رهبری مردم تجلی یافت اما چون ماهیت بسیاری از مردم عوض شده بود و دیگر از آن صف ...

آغاز:

پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالایق و قدرت طلب برای منزوی کردن عبد صالح خدا و جانشین پیامبرش، سرانجام ارکان این مقابله فرو ریخت و آن حصار آهنینی که اطراف علی علیه السلام را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار دیگر امیرمؤمنان علیه السلام در صحنه سیاست و رهبری مردم تجلی یافت اما چون ماهیت بسیاری از مردم عوض شده بود و دیگر از آن صفای دل و ساده زیستی و اخلاق اسلامی خبری نبود، حضرت را برآن داشت تا با پیش گرفتن روش فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله و با اعلام موضع جدید خود در اداره حکومت و مملکت اسلامی، نخست از بستگان و خویشاوندان خود آغاز کند تا دیگران حساب کار خود را در حکومت علی علیه السلام داشته باشند. بدین جهت آن حضرت برخلاف حکومت های قبل که پست های مهم و کلیدی و یا تقسیم اموال مسلمانان را به بستگان و خویشان خود اختصاص داده بودند، حضرت علی علیه السلام دست همه آن ها را، جز افراد لایق و با کفایت، از این گونه مناصب کوتاه کرد و در تقسیم بیت المال فرقی بین خویشان و غیر خویشان نگذارد و همه را برابر یکدیگر دانست.

حضرت علی علیه السلام تا آخرین لحظات زندگی بر این سیاست پافشاری می کرد، هرچند بسیاری از نزدیکانش از این رفتار رضایت نداشتند.

اینک به بهانه سال علی بن ابی طالب علیه السلام که از طرف مقام معظم رهبری اعلام شد، مروری کوتاه و گذرا بر سیره و روش علی علیه السلام نسبت به نزدیکان خود در ایام حکومت چند ساله اش، خواهیم داشت.

1- برابری در تقسیم بیت المال

حکومت های گذشته، به ویژه حکومت عثمان بیت المال مسلمانان را حیف و میل کردند و با واگذاری اموال کلان به خویشان و فامیل های وابسته به بنی امیه، خشم بسیاری از مسلمانان را برانگیختند. عثمان 100 هزار درهم به ابوسفیان، 300 هزار درهم به عبدالله بن اسیدبن ابی العیص، 300 هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسید اموی، 100 هزار درهم به سعید بن العاص، خمس غنائم آفریقا را به مروان بن حکم و 300 هزار (1) درهم به حارث بن الحکم، بخشید. همچنین به عبدالرحمن بن عوف، داماد خویش آن قدر از بیت المال بخشش کرد که پس از مرگ وی، طلای به جا مانده را برای تقسیم با تبر می شکستند.

عثمان در برابر عکس العمل عماربن یاسر و برخی دیگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت: ما نیازهای خود را از بیت المال برطرف می کنیم، گرچه بر خلاف میل بعضی باشد. (2)

گویا عثمان و بنی امیه مالک بیت المال مسلمانان بودند، به گونه ای که احدی حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.

حضرت علی علیه السلام از همان ابتدا با تعیین یک سیاست کلی در اموال مسلمانان، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روی تمام آن نابرابری ها و بی عدالتی های گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالی علی بن ابی طالب علیه السلام بین فرزندان و خویشان، همچنین بین خویشان علی علیه السلام و سایر مسلمانان از نظر سهم بیت المال هیچ گونه فرقی وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم می بردند.

اعلام سیاست کلی از طرف امیرمؤمنان علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که حضرت علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، فرمود: «به خدا سوگند! تا زمانی که درختی در یثرب (مدینه) دارم، حتی یک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... . آنچه را که می گویم، باور کنید.... آیا می پندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم...؟» عقیل - که از این سیاست سخت نگران شده بود. - از جای برخاست و گفت: «... (یاعلی!) می خواهی مرا با یکی از سیاهان مدینه یک سان بدانی؟» حضرت فرمود: «بنشین! خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسی دیگر نیست که سخن بگوید... تو چه برتری برآن سیاه داری، مگر به یک سابقه یا تقوای در دین؟» (3)

پاسخ به اعتراض طلحه و زبیر

ابن شهرآشوب، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبت به تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمی کرد. حضرت فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله چه مقدار به شما می داد؟ آن دو ساکت شدند و چیزی نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مساوی بین مسلمانان قسمت نمی کرد؟ گفتند: آری. امام علی علیه السلام فرمود: آیا به نظر شما پیروی کردن از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله برتر است یا از سنت عمر؟

گفتند: از سنت رسول خدا، سپس گفتند: ای امیرمؤمنان! سابقه ما از دیگران بیش تر است، رابطه خویشاوندی هم داریم. حضرت فرمود: سابقه شما بیش تر است یا سابقه من؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: رابطه خویشاوندی شما نزدیک تر است یا خویشاوندی من؟ گفتند: رابطه خویشاوندی شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیش تر و عظیم تر است یا من؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این اجیرم هردو برابر هستیم. (4)

با خویشان دور و نزدیک

حضرت علی علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع باخویشان و فامیل های وابسته و دور; بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار می کرد که نمونه های زیر بیانگر این خط و مشی می باشد:

1- برخورد باخواهر خود، ام هانی

روزی ام هانی، خواهر علی علیه السلام نزد حضرت علی علیه السلام آمد و آن حضرت مبلغ 20 درهم از بیت المال به او داد. ام هانی از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چه قدر به تو داده است؟ کنیز پاسخ داد: 20 درهم. ام هانی که از برخورد علی علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت. حضرت به او فرمود: برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برتری برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدیم. (5)

2- برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر

روزی عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادی و تنگدستی به امیرمؤمنان روی آورد و عرضه داشت: «یاامیرمؤمنین! لوامرت لی بمعونة او نفقة فوالله مالی نفقة الا ان ابیع دابتی، فقال علیه السلام له: لا والله ما اجد لک شیئا الا ان تامر عمک ان یسرق فیعطیک » ; یا امیرمؤمنان! اگر صلاح می دانید، دستور دهید تا مقداری از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگی ام را ندارم، مگر این که مرکب سواری خود را بفروشم.

حضرت در پاسخ فرمود: نه، به خدا سوگند! چیزی ندارم که به تو بدهم، جز این که دستور دهی تا عمویت دست به سرقت و دزدی بزند و به تو بدهد! (6)

3- با ام عثمان، همسر خود

ام عثمان، همسر حضرت علی علیه السلام روزی در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالی که پیش روی او مقداری قرنفل (گل میخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد: شاخه ای از این گل به دخترم هدیه کن، تا گردنبندی برای او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: این که می بینی، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از این قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنیم. (7)

4- با دختر خود، ام کلثوم

یحیی بن مسلمه می گوید: عمرو بن مسلمه - که از طرف علی علیه السلام زمامداری ولایت اصفهان را برعهده داشت. - روزی در حالی که با خود اموال زیاد و مشک های پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت علی علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقداری از آن ها را از عمرو درخواست کرد که برای او بفرستد. عمرو ظرفی از عسل و ظرفی از روغن را برای ام کلثوم فرستاد. روز دیگر علی علیه السلام آن اموال را جهت تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشک های عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آن ها کم است. علتش را از عمرو پرسید. وی ضمن این که واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را برای شما حاضر می سازیم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را برای علی علیه السلام بازگو کرد. امیرمؤمنان علیه السلام به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتی که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقداری از آن ها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقداری که کم شده بود را اهل خبره قیمت گذاری کنند. آن ها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیرمؤمنان علیه السلام کسی را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روی پول ها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان قسمت کرد. (8)

چرا گوهر را به دخترش نداد؟

گوهری از بصره برای حضرت علی علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود.... ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که این گوهر را به او بدهد تا زینت خود کند و به گردن بیاویزد. حضرت به ابورافع، خازن بیت المال فرمود: این گوهر را به بیت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود: هرگز به چنین چیزی نخواهی رسید، مگر آن که هیچ زنی از زنان مسلمان نباشند که شبیه آنچه را که می خواهی، داشته باشند. (9)

هوای نفس تو را از حق دورنگرداند

علی بن رافع، خزانه دار بیت المال می گوید: یکی از دختران علی علیه السلام گردنبند مرواریدی را از من به صورت عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. علی علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندی که به او کرد.) به من فرمود: به مسلمانان خیانت می کنی؟ ماجرا را به حضرت علی علیه السلام بازگو کردم و گفتم: این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جای خود بازگردان و از این پس سعی کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهی گرفت.

سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود، هرآینه اولین زن هاشمی بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده می شد. هنگامی که دختر علی علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندی گفت. حضرت علی علیه السلام فرمود: ای دختر علی! هوای نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزی همانند آن چه که تو به گردن آویختی، زینت می کنند؟ ! (10)

به گمانم ظرف عسل باز شده است!

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: روزی میهمانی نزد حسین بن علی علیه السلام آمد. آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانی خرید. چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکی از مشک های عسلی که از یمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار یک رطل (48 مثقال) از آن را برای میهمان خود برداشت. روز دیگر که حضرت علی علیه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود: به گمانم این ظرف عسل دست خورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. علی علیه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود: حسین را خبر کنید تا بیاید. حضرت علی علیه السلام به پسرش فرمود: چرا پیش از قسمت کردن، مقداری از عسل را برداشتی؟ امام حسین علیه السلام اظهار داشت: ماهم در آن حقی داریم و به موقع گرفتن حق خود از بیت المال، همین مقدار را باز می گردانیم. علی علیه السلام فرمود: درست است که تو هم حقی داری اما چنین حقی نداشتی که پیش از آن که دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنی. سپس به قنبر یک درهم - که در گوشه ای از پیراهنش بسته شده بود. - سپرد و به او فرمود: با این یک درهم بهترین عسل را خریداری کن و بیاور. (11)

انتظارات عقیل از رهبر مسلمانان

روزی عقیل نزد برادرش حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت به فرزند خود، حسن علیه السلام فرمود: عمویت را بپوشان. امام حسن علیه السلام به دستور پدر عمل کرد و پیراهنی از پیراهن های امیرمؤمنان علیه السلام و جامه ای از جامه هایش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسیدن شام، عقیل دید که چیزی جز نان ونمک بر سر سفره علی علیه السلام یافت نمی شود. علی علیه السلام را مخاطب قرار داد و گفت: غیر از آن چه که می بینم، چیزی دیگری نمی باشد؟

حضرت فرمود: آیا این ها از نعمت های خداوند نمی باشد؟

عقیل گفت: قدری از این اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم.

حضرت فرمود: مگر قرض تو چه مقدار است، ای ابایزید؟ !

عقیل گفت: 100 هزار درهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نه این مقداری که تو می خواهی نزد من است و نه مالک این مقدار هستم، ولی صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشی از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمی داشتند، من همه اش را در اختیار تو می گذاشتم.

عقیل گفت: بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل می گذاری، مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردی را می تواند از من دواکند؟

حضرت فرمود: من و تو در این مال همانند فردی از مسلمانان می باشیم. (این گفت و گو وقتی بود که هردو بالای قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوق های اموال تجارتی بازاریان کوفه.) سپس به عقیل فرمود: اگر غیر از این که به تو گفتم، می خواهی پس به طرف برخی از این صندوق ها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.

عقیل گفت: در این صندوق ها چه چیز است؟ حضرت فرمود: اموال تاجران و بازرگانان. عقیل گفت: آیا به من دستور می دهی که صندوق های مردمی که اموالشان را در آن گذارده اند و به خداسپرده اند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود: پس تو به من دستور می دهی که بیت المال مسلمانان راباز نمایم و اموالشان را که به خدا سپرده اند و بر آن قفل زده اند، بشکنم و به تو بدهم؟ ! !

آن گاه حضرت فرمود: می خواهی شمشیر خود را به دست بگیریم و به طرف حیره (12) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنیم؟

عقیل گفت: آیا من برای دزدی به این جا آمده ام؟ !

حضرت فرمود: این که از یکی از مسلمانان اموالش را بگیری، بسیار آسان تر است برای تو که از تمام مسلمانان دزدی کنی. (13)

برخورد شدید امیرمؤمنان علیه السلام با برادر خود

امیرمؤمنان علیه السلام با آگاهی تمام از حال برادرش، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت رابطه و خویشاوندی، وی را در بیت المال بردیگران مقدم نداشت و با داغ کردن میله آهنی و ترساندن وی، او را از درخواست پول بیش تر از بیت المال منصرف ساخت.

آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنین می فرماید: سوگند به خدا! عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم - از بیت المال - شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانی دیدم که با موهای غبار آلوده و رنگ های تیره، مانند این بود که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل برای درخواست خود اصرار کرد و سخنی را تکرار کرد. من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دست برداشتم. به دنبال او می روم و هرچه گوید، انجام می دهم. پس آهن پاره ای سرخ کردم و نزدیک او بردم تاعبرت بگیرد. از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر گرمای آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را برای بازی خود سرخ می کند، ناله می کنی و مرا به سوی آتشی که خداوند قهار آن را برای خشم می افروزد، می کشانی؟ آیا تو از این رنج اندک می نالی و من از آتش دوزخ ننالم؟ (14)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان