چند روزی است که از تولد یکی از مردان بیبدیل و فیلمسازان مهم تاریخ سینمای ایران یعنی ناصر تقوایی میگذرد. فیلمسازی که هرچند سالهاست کمتر از او میشنویم و مدتهاست خودخواسته به خلوت و سکوت رفته اما نقش مهم و آثار بهیادماندنیاش همیشه در تاریخ سینمای ایران تا نسلها بعد ماندگار خواهد بود.
تقوایی مدتهاست که پیش از تدریس سینما در آموزشگاههای آزاد سینمایی با فیلمهایش دارد سینما را به جوانان عشق سینما یاد میدهد. از تجربه تماشای فیلمهایش، از شگفتیهای «ناخدا خورشید» و «کاغذ بیخط» بگیرید تا خاطراتی که از جریان فیلمسازی در پشتصحنه فیلمهای او به گوش میرسد.
ناخدا خورشید
نگاهی دوباره به «ناخدا خورشید» کافی است تا به اهمیت جایگاه او پی ببرید. فیلمی قدیمی و آنتیک که هنوز هم مانند سالهای ساختش سرپا و سرحال است. «ناخدا خورشید» آنقدر اثر خوب و تکامل یافته ایست که شبیه به آثار کلاسیک سینمای آمریکا میتوان بارها و بارها درگذر ایام به آن رجعت کرد و هر بار نه تنها مانند مواجهه اول از نمایش لذت برد که شگفتزده ریزهکاریهای آن نیز شد. «ناخدا خورشید» را به عبارتی میتوان نزدیکترین فیلم ایرانی به الگوهای درخشان فیلمهای کلاسیک آمریکایی دانست که در ترکیب با فضای چرک و واقعگرایانه «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی و همچنین با آداپتاسیونی که تقوایی میان داستان و الگوهای آمریکایی و زیست ایرانی برقرار کرده است به یکی از ویژهترین فیلمهای تاریخ سینما ایران بدل گشته، از معدود فیلمهایی که میتوان آن را کامل دانست. کمتر فیلم ایرانی دیگری حتی بهترینهایشان نظیر «قیصر»، «کندو»، «اجارهنشینها» و یا فیلمهای متأخرتری مانند «درباره الی» توانستهاند چنین کامل و بینقص باشند.
«ناخدا خورشید» بهترین فیلم تقوایی و کلاسیکترین و غنیترین فیلم سینمای ایران بعد از انقلاب است. فیلمی که حاصل درک و دریافت قوی از شرایط سیاسی و اجتماعی خاص ایران در حولوحوش سالهای انقلاب اسلامی و ذکاوت و تیزبینی فیلمسازی ست که خود آنطور که پیداست سینما را از فیلمهای کلاسیک آموخته. آنچه «ناخدا خورشید» را تبدیل به چنین فیلم ویژهای میکند، همین درهم تنیدگی تمام و کمال آن است. روایت، جغرافیا، انتخاب بازیگران، دیالوگهای موجز و ارتباط میان کاراکترها و مهمتر از همه میان ناخدا و بلبکش، همگی در تعادلی نسبی با یکدیگر پرداختشدهاند و در کنار هم «ناخدا خورشید» را تبدیل به کلیتی غیرقابل تجزیه و تفکیک کردهاند، این همان وحدت یگانه ایست که در کمتر فیلم ایرانی دیگری میتوان سراغش را گرفت و در تجربه و شم سینمایی کمتر کارگردانی هم میتوان ردش را زد.تجربههای بعدی ناصر تقوایی نشان میدهند که «ناخدا خورشید» یک اتفاق نبوده است و او کارگردان هوشمندی ست که برخورد حساس و موشکافانهاش با سینما چنین فیلمهایی را حاصل میکند. از آثار غیر سینمایی او، از «باد جن» و «دایی جان ناپلئون» بگیرید تا آخرین فیلمش یعنی «کاغذ بیخط»، برخورد او با سینما و فیلمسازی نه تنها تغییر نکرده که پختهتر شده. از هنر ذاتی که در آثار او میجوشد و یا مواضع سیاسی و اجتماعی که هرکدام از فیلمها به دوش میکشند و بعضاً شرح یا برداشتی آزاد و جدی از دغدغههای سیاسی و اجتماعی فیلمساز هستند، از سوخته شدن سرمایهها و تلاشهای سیساله یک ناخدا به کبریت سرمایهداری تا قتلهای زنجیرهای سالهای پر بحبوحه شصت، در آثار تقوایی میتوان چندین و چند مقاله مفصل نوشت، این ریزبینی و دقت تقوایی ست اما که همیشه زیر دیگر صفات کاری او گمشده است. احتمالاً دلیل اینکه بیش از یک دهه است که حضور او و آثارش را هم بر پرده سینماها کم داریم همین دقت کاری اوست. هرچند که در تصویر نهایی که در فیلم او میبینیم این دقت یا حتی بهنوعی وسواس فکری به چشم نمیخورد و مثلاً مانند آثار فرهادی، همه جزییات بانظم ریاضیوار و شطرنج گونهای که با ترفند کارگردان برای پیشبردن داستان در فیلم حضور دارند، مورد توجه تماشاگر قرار نمیگیرد.انگار که چنین جزییاتی در فیلمهای تقوایی سهواً یا به شکلی طبیعی درصحنه حضور دارند درحالیکه وسواس و دقت میلیمتری استاد است که در چشمان مخاطبش چنین طبیعی و از پیش واقعشده مینماید. دوستی از پشتصحنه مستند «ای ایران» تعریف میکرد که سر یکی از پلانهای بهظاهر بیدردسر فیلم، تقوایی نزدیک به سه ساعت با جا و جهت یکی از عناصر صحنه بازی میکرده و آن را سانتیمتری تغییر میداده تا به تصویر دلخواهش برسد. او این توانایی را دارد که همهچیز را وادارد تا آنطور که در خانه هر ایرانی حضور دارد، به نظر برسند.
نقلقول دیگری از پشتصحنه «کاغذ بیخط» وجود دارد که روزی یکی از شاگردان تقوایی برایم تعریف میکرد؛ برای صحنه داخل حمام با بازی شکیبایی فقید، تقوایی اصرار داشته که فضا باید پر از مه و بخار باشد و به این منظور کف حمام تماماً شمع و… چیده شده بوده به شکلی که خسرو شکیبایی نمیتوانسته جای قدمهایش را تغییر آنچنانی دهد و باید بهسختی در همان پوزیشن و در فضای شدیداً مرطوب و گرم حمام بازی میکرده است. کار به چندمین برداشت متوالی میرسد و شکیبایی که کمی خسته و کلاه شده میگوید که این کار خیلی سخت است و جواب نخواهد داد و ناصر تقوایی در جوابش میگوید: بله آقا…سینما سخته!
کلید ماجرا در همینجاست. پیش از هرکس دیگری در قدم اول تقوایی میدانسته که با چه رسانه حساس و سختی دست و پنجه نرم میکند و همواره با دقت و جدیت تمام عیاری سراغ آن رفته. آنچه فیلمهای تقوایی را ویژه میکند نه مواضع سیاسی و اجتماعی و یا شم سینمایی و آرتیستیکش که همین جدیت و سبعیتش در برخورد با سینماست. شوخی و بیحواسی در واژگان سینمایی او وجود ندارد و همین باعث میشود که آثار تقوایی نه در کاملترین حالت ممکن که در کاملترین شکل خود فیلم، به ثمر بنشینند. احتمالاً همین جدیت و دقت نظر گمشده در زندگی این روزهای ما و بهتبع آن سینمای ورشکسته ایران است که ناصر تقوایی بزرگ را برای مدتی طولانی خانهنشین کرده است. انتقادهای زیادی از این جهت به او وارد است، اما باید به این فکر کنیم که اساساً سینمای تقوایی توان پذیرش آثاری مانند «متروپل»، «چه خوبه برگشتی» و یا «وقتی همه خوابیم» را دارد؟ تقوایی آدمی هست که نکات ویژهای را که درباره سینمایش گفته شد را زیر پا بگذارد که فیلمی ساخته باشد و هیاهویی کاذب درست کند و توجه بخرد؟ و اصلاً از این مهمتر؛ فیلم نساختن بدتر و تلختر است یا فیلم بیپایه و ضعیف ساختن؟ ته تهش به انتخاب خود شخص فیلمساز بستگی دارد و البته که انتخابهای آدمی همواره به میزان جدیت، دقت و نکتهسنجی او گرهخورده است…
Post Views: 0