ماهان شبکه ایرانیان

میلاد حضرت فاطمه زهرا (س)

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء: آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه­ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟ (ابراهیم، ۲۴)

زلال وحی

به کوشش: امین عظیمی

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء: آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه­ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟ (ابراهیم، 24)

نکته: در روایات و تفاسیر از چند چیز به عنوان مصداق کلمه طیبه یاد شده است: توحید، ایمان، عقاید صحیح، رهبران آسمانی و یاران آنان. آری، توحید، اصل ثابتی است که در فطرت و عمق جان مردم جای دارد. «أَصْلُهَا ثَابِتٌ» و در تمام اعمال و گفتار و افکار انسان اثر می­گذارد. «فَرْعُهَا فِی السَّمَاء» و در همه وقت و در هر فراز و نشیبی می­توان از میوه ایمان بهره­مند شد. درخت توحید، ریشه­ای ثابت دارد. تهدیدها و توطئه­ها و نیش­ها و نوش­ها و طاغوت­ها آن را از پای درنمی­آورند و اگر در روایات این درخت به پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام تفسیر شده، به خاطر همین است که دین محمّد صلی الله علیه و آله و راه اهل بیتش در برابر آن همه دشمن، رو به گسترش است و روزی جهانگیر خواهد شد.[1]

حدیث: پیامبر اکرم(ص) فرمود: من آن شجره (طیبه در قرآن) هستم و فاطمه شاخه آن و علی عامل لقاح و باروری آن و حسن و حسین، میوه­های آن و شیعیان ما برگ­های آن درختند. ریشه این درخت در بهشت عدن است و بقیه­اش در جنّت. (به نقل از المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 160 از منابع اهل سنت).[2]

 

 

ک جرعه آفتاب

فاطمه از زبان رسول خدا(ص)

«همانا فاطمه پاره تن من است کسی که او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته.» [بحارالانوار، ج 43، ص 39]

«... دخترم فاطمه، سیده زنان جهان از اولین و آخرین است و او پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح من در بدن من است؛ او حوریه­ای است به­صورت انسان؛ هنگامی که در محرابش به عبادت در پیشگاه پروردگارش می­ایستد، نور او برای فرشتگان آسمان می­درخشد؛ همچنان که نور ستارگان برای اهل زمین می­درخشد...». [امالی، شیخ صدوق، صص 99-100]

«بهشت، مشتاق چهار تن از بانوان است: مریم دختر عمران، آسیه همسر فرعون، خدیجه دختر خویله و فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه وآله وسلم» [بحارالانوار، ج 43، ص 19]

«... روز قیامت، منادی از زیر عرش ندا می­کند: ای اهل محشر! سر به زیر افکنید و چشم­ها را ببندید تا فاطمه علیها السلام از صراط عبور کند: و او عبور می­کند در حالی که هفتاد هزار نفر از حوریان بهشتی همراه اویند.» [امالی صدوق، ص 25]

«فاطمه پاره من است؛ کسی که او را خوشحال سازد مرا خوشحال ساخته و کسی که او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده، فاطمه گرامی­ترین مردم نزد من است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 39]

«خداوند به خشم فاطمه خشمگین می­شود و به خشنودی او خشنود می­گردد.» [امالی مفید، ص 56]

«هرگاه مشتاق بوی بهشت می­شوم، دخترم فاطمه را می­بویم» [همان، ص 4]

«خداوند، تمام وجود دخترم فاطمه را لبریز از ایمان و یقین کرده است.» [همان، ص 23]

از زبان پیشوایان معصوم

«علی(ع): بخدا قسم او (حضرت زهرا) هیچ­گاه مرا به خشم دربیاورد هیچ­گاه در امری با من مخالفت نکرد و من هر گاه به او نگاه می­کردم، غم­ها و اندوه­ها از من برطرف می­شد.» [وسائل الشیعه، ج 14، ص 16]

امام صادق(ع):

«فاطمه، صدیق کبری است؛ محور حرکت انسان­های گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه علیها السلام بوده است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 64]

امام کاظم(ع):

«در خانه­ای که اسم محمد یا علی، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، فاطمه باشد، فقر و تنگدستی وارد نخواهد شد.» [سفینه البحار، ج 4، ص 295]

امام زمان(ع):

«در دختر رسول خدا فاطمه سلام الله علیها برای من سرمشق و الگویی نیکو است.» [بحارالانوار، ج 53، ص 180]

امام صادق(ع):

«هر آن کس که فاطمه علیها السلام را آنگونه که باید بشناسد؛ لیله القدر را درک کرده.» [تفسیر فرات کوفی، ص 581]

امام صادق(ع):

«فاطمه را از آن­رو فاطمه گفته­اند که مردم از شناخت او عاجزند.» [همان]

 

 

اشاره

روح الله حبیبیان

«مولود بهشتی»

پیامبر اسلام در سال پنجم بعثت، سخت­ترین فشارها را پشت­سر می­گذاشت که به اذن خدا، حادثه عظیم معراج رخ داد. حضرت، برای مشاهده ملکوت آسمان­ها به معراج رفت. در آن شب، جبرئیل از میوه درخت طوبی به ایشان داد و پیامبر(ص) از آن، تناول کرد. ... و «کوثر»، نعمتی است که از برکت همان میوه بهشتی، به واپسین فرستاده خداوند، اعطا شد؛ مگر نه اینکه پیامبر(ص) همواره دخترش را می­بوسید و می­فرمود: «من بوی بهشت را از او استشمام می­کنم»؟!

چهار بانوی بهشتی

حضرت خدیجه که پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، مورد قهر و قطع رابطه زنان مکه قرار گرفته بود، در آستانه وضع حمل، به دنبال این زنان فرستاد تا او را در این امر مهم یاری کنند؛ ولی با پاسخ سرد و زشت آنان روبرو شد: «تو به سخن ما گوش نکردی و با یتیم ابوطالب که مالی نداشت، ازدواج کردی، ما نیز به یاری تو نخواهیم آمد.»

لحظه­های دشوار و بحرانی وضع حمل فرا رسید و خدیجه(س) تنها و بی­یار و یاور بود. ناگهان چهار زن را کنار خود دید. یکی از آنها گفت: «نترس و غمگین مباش؛ پروردگار مهربانت ما را به یاری تو فرستاده است؛ ما خواهران توایم.» به کمک چهار بانوی بهشتی [ساره همسر ابراهیم، آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، و کُلثم، خواهر موسی]، مولود خجسته مکه، کوثر پیامبر، فاطمه زهرا سلام الله علیها، جهان را با قدوم خویش مزین ساخت... .

عفاف و حجاب

پیامبر(ص) روزی از مردم پرسید بهترین چیز برای زنان چیست؟ امیرالمومنین علی(ع) این سؤال را در منزل از حضرت زهرا پرسید و آن حضرت پاسخ داد: «اینکه مردان را نبینند و مردان نیز ایشان را نبینند.»[3] و هنگامی که این پاسخ به پیامبر عرض شد، حضرت ایشان را تحسین و تصدیق فرمود: در تقسیم کارهای زندگی، وقتی رسول خدا(ص) کارهای بیرون منزل را به علی(ع) و کارهای داخل منزل را به فاطمه سلام الله علیها سپردند، حضرت زهرا فرمود: «جز خدا کسی نمی­داند که چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از مواجهه با مردان معاف داشت.»[4]

در منطق فاطمه زهرا سلام الله علیها، ویژگی­های جسمانی زن، فقط و فقط محدود در زندگی زناشویی اوست؛ تا آنجا که حضرت زهرا(س) از اینکه در تشییع جنازه، پارچه­ای روی بدنش افکنده باشد و حجم بدن مبارکش نمایان باشد، ابراز ناراحتی کرد.[5] اما همه اینها، به معنی انزوا و گوشه­گیری زنان نیست؛ بلکه در مقام ضرورت، زن می­تواند، بلکه باید میدان­دار تلاش­های اجتماعی و فرهنگی و دینی باشد؛ چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها، خود در احقاق حق امیرالمونین علی(ع) از هیچ کوششی دریغ نفرمود.»[6]

در جبهه فرهنگی و سیاسی

ایمان و اعتقاد حضرت زهرا سلام الله علیها به حفظ عفت و حجاب مانع از همراهی و مجاهدت در عرصه­های گوناگون دفاع از اسلام و حق نمی­شود. حضور در منطقه نبرد و مداوای زخم­ها و شستن شمشیرها؛ حضور در مسجد برای دفاع از حق و ولایت؛ ایراد خطبه در جمع مردان و زنان و سرکوب کردن دشمنان با استدلال­های متقن و محکم؛ حضور شبانه در منزل گوره زیادی از مهاجرین و انصار و گوشزد کردن ظلمی که بر علی(ع) رفته و تذکر وظیفه آنها و در نهایت، آن­گاه که دست استدلال و برهان و کلام کوتاه شد، اشک­های هر روزه و جهاد فرهنگی آشکار در برابر دشمن، همه و همه، نمونه­هایی از فعالیت­های فرهنگی و سیاسی فاطمه زهرا سلام الله علیها در کنار حفظ عفت و تقوا و بندگی خداست.

تا می­توانی بپرس!

از جمله تلاشهای فرهنگی حضرت پاسخگویی به سؤالات و شبهات زنان و مردان بود؛ چنانکه نقل شده برخی از زنان، خدمت ایشان رسیده، پرسش­های شرعی خویش را مطرح و پاسخ دریافت کردند و آن­گاه که پرسش­گر، بسیاری پرسش­های خود شرمگین می­شد، حضرت با ذکر روایتی که اشاره به فضیلت این گفت­وگوهای علمی داشت، از شرمساری آنها می­کاست و زمینه طرح پرسش­های بیشتر را فراهم می­کرد.

یکی از اصحاب می­گوید پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، فاطمه را در کنار تربت شهدای احد دیدم که اشک می­ریخت. نزدیک رفته از او اجازه خواستم، حضرت از گریه ساکت شد. (پس از کلامی چند) گفتم: ای سرور زنان، از شما سؤالی دارم که در سینه­ام آشوب کرده! حضرت فرمود: بپرس؛ گفتم: آیا رسول خدا(ص)، پیش از وفاتش بر امامت حضرت علی(ع) تصریح کرده بود؟ حضرت فرمود: عجیب است؛ آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟ [هم، گفت­وگوی مختصری ادامه پیدا کرد] پرسیدم: پس چرا علی از حق خود دست کشیده قیام نکرد؟

حضرت فرمود: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «امام، همانند کعبه است که افراد به سوی او می­روند و او به سوی مردم نمی­رود.»[7]

 

گفتار مجری

فاطمه در عرصه کار و تلاش

در روایتی از امام صادق(ع) از جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده «روزی رسول خدا به خانه دخترش فاطمه سلام الله علیها وارد شد و زهرا را در حالتی دید که اشک از چشمانش جاری شد؛ زیرا لباس آن حضرت بسیار نامناسب بود و با آن وضع، از یک­سو مشغول آردکردن جو و تهیه نان و از سویی دیگر، مشغول شیر دادن به کودک خود بود.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ای دختر عزیزم، این گونه تخلی­ها را در دینار برای رسیدن به پاداش و شیرینهای اخروی پذیرا باش و صبر و بردباری را از دست مده...» [بحارالانوار، ج 43، ص 85]

حضرت زهرا سلام الله علیها افزون بر کارهای جاری زندگی، حتی برای اداره زندگی و مقابله با مشکلات، ؟؟ برای اجنبی را نیز می­پذیرفت تا آبرو و حرمت خانواده­اش محفوظ بماند؛ نقل است روزی که گرسنگی بسیار بر خانه علی(ع) فشار آورده بود، حضرت نزد یک یهودی رفته با او قرارداد کرد تا در برابر مقدار جو، حضرت زهرا پشم­های او را برسید و حضرت نیز قرارداد خود را با بانوی دو عالم در میان گذاشت و او نیز پذیرفته، شروع به کار استیجاری کرد. [بحارالانوار، ج 35، ص 137]

 

 

نکته­های ظریف

عبادت آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی و کارهای طاقت­فرسا، آنگونه بود که در روایات بسیاری به آن اشاره شده است. چنانکه نقل شده وقتی به عبادت می­ایستاد، همچون ستاره­ای درخشان برای اهالی آسمان­ها نورافشانی می­کرد. [علل الشرایع، ج 1، ص 215]

حسن بصری از بزرگان اهل سنت تصریح می­کند:

«در میان امت اسلام کسی عابدتر از فاطمه (سلام الله علیها) نبود او آنقدر در نماز می­ایستاد تا جاییکه قدم­هایش ورم می­کرد» [مناقب، ج 3، ص 341]

همچنین نقل شده هنگام نماز، از ترس خدا به نفس نفس می­افتاد. [ارشاد القلوب، ص 105]

یکی عبادات مستحبی آن حضرت، نمازی بود که از جبرئیل آموخته بود. امام صادق(ع) می­فرماید:

مادرم فاطمه سلام الله علیها همواره دو رکعت نماز را که جبرئیل به او آموخته بود می­خواند. در رکعت اول، بعد از حمد، صد مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم پس از حمد، صد مرتبه سوره توحید و پس از سلام نماز، تسبیحات حضرت زهرا (س ).

آن حضرت در راه عبادت و بندگی، ابتکاراتی هم داشت؛ از جمله آنکه ابتدا تسبیحی به­وسیله 34 گره روی یک نخ ساخت و از آن استفاده می­کرد؛ ولی پس از شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا، از خاک تربت او تسبیحی ساخته از آن استفاده می­فرمودند که پس از آن، تسبیح در بین مردم رواج یافت.» [وسائل الشیعه، ج 14، ح 1033]

از روایات بی­شمار، برمی­آید که آن حضرت در منزل، محرابی داشت که در آن مشغول به نماز و عبادت می­شد. امام مجتبی(ع) می­فرماید: «شب جمعه­ای مادرم را در محراب عبادتش دیدم که تا صبح به رکوع و سجود اشتغال داشت و پیوسته با ذکر نام برای مردان و زنان مومن، بسیار دعا می­فرمود؛ ولی برای خود دعایی نکرد. گفتم: مادر! چرا همانگونه که برای دیگران دعا می­کنی برای خود دعا نمی­کنی؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه و سپس خود. [بحارالانوار، ج 43، ص 82]

حضرت زهرا (س ) عاشق بندگی خدا بود؛ چنانکه روزی رسول خدا به او فرمود: «دخترم، از خدا چیزی بخواه که جبرئیل از جانب خدا، وعده اجابت داده است. فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: حاجتی جز توفیق در بندگی خدا ندارم. آرزویم این است که به وجه ؟؟ نظاره کنم و ناظر جمال او باشم.» [کافی، ح 536]

 

زلال قلم

سید محمود طاهری

بوی عصمت، طعم بهشت

شکوفه­ها، شگفت­زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می­داد و طعم بهشت.

زن­های مکه، خدیجه را در واپسین لحظه­ها و با همه دردهایش وانهادند، تا انتقام همراهی­اش با رسول خدا(ص) را از او بستانند؛ بی­خبر از آنکه زنانی به رنگ خدا و به بوی بهشت، چشم به راه تولد نورند، تا خود را به عطر او متبرّک و دامان خود را قنداقه این نوزاد آسمانی کنند. و این گونه، فاطمه بر روی فرشی از شکوفه­های آسمانی پا به زمین گذاشت تا به هستی رونقی دگر بخشد و خاکیان را به ملکوت پیوند زند.

ناطقه مرا مگر روح قُدس کند مدد

 

 

تا که ثنای حضرت سیده نسا کند

 

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

 

 

چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند

 

«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ رو

 

 

زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند

 

[آیت الله اصفهانی، مشهور به کمپانی]

«کوثر» زلال

تو را با کدامین پدیده هستی می­توان سنجید و با کدام انسان، همانند دانست؛ آنجا که «امّ ابیها» لقب گرفتی و اشرف آدمیان بر دستانت بوسه زد.

چه زیبا پدرت اوج تو را به تصویر کشید؛ آنگاه که فرمود: «فَداها اَبوها؛ پدرش به فدایش باد.» تو آن «خیر کثیر» و «کوثر» زلالی که «آب حیات ولایت» از دامان تو تا گستره جاودانگی و فراسوی زمان، جاری است و نغمه خطبه­هایت در دراز نامی تاریخ، طنین­انداز است. تو به دنیا نیامده­ای، که این دنیا بود که به حضرت رسیده، و شایستگی دیدارت، تنها هجده بهار بهره او شد؛ و تو از تبار ملکوتی، و باید که جهان ملکوت به مجلس اُنست راه می­یافت، و به او اجازه دیداری جاودانه می­دادی.

صد تبارک گفت نقاش ازل چون برنگاشت

 

 

 

 

طلعت زیبا و خوی مشگ بار فاطمه

 

ایزد یکتا به طاق عرش اعلی بر نگاشت

 

 

 

نام پاک و عزت و شأن و وقار فاطمه

 

پیش سرو قامتش شرمنده طوبای بهشت

 

 

عرشیان تکبیر گویان بر شعار فاطمه

 

زد «الهی» چنگ در دامان عصمت کز نشاط

 

 

 

مست ناب کوثر است از جویبار فاطمه

 

[حکیم آیت الله الهی قشمه­ای]

همان هجده بهار کافی بود...

... و خدا این­گونه مقدر بود که نوزادی از جنس زن، به هستی معنا بخشد و آفرینش را با حضور خویش بیاراید؛ آن­که شکوه نامش به بازار زیبایی­ها رونق بخشید و وقار و نجاتش، به پاکی­ها صفایی دگر آموخت؛ کسی که در دعاهای شبانه­اش، همسایه­ها را بر خود و خانواده­اش مقدّم می­داشت و افطار روزه­اش را به تهی­دستان و بینوایان می­بخشید.

برای او تنها هجده بهار، کافی بود تا سر بر چکاد «عصمت» بساید و سیمای راستین یک زن را به نمایش بگذارد. و آن عشق پاکی که او بر آستانش لب سوده بود، وی را از بند «نان» و ننگ «نام» رهانیده بود؛ پس حضرتش را چه باک اگر شأنش نهان مانَد و قبرش ناپیدا:

چه کنم نام و نشان را چه زتو گم نشود کس

چه کنم سیم و دِرم را چو در این گنج فتادم

 

 

(مولوی)

آبروی زن

تو آمدی و به زن آبرو بخشیدی و گستره­ای بی­پایان از مقام یک بانو را در برابرش گشودی.

کدام زن چون تو به جهان، نور پاشید و کدام بانو هماند تو بوی خدا می­داد؛ آن سان که خورشید به همه سوی، نور می­پاشید و جایی از زمین را از روشنایی و گرمای خود، تهی نمی­خواهد. تو نیز چنین بودی که سردی و سیاهی و تاریکی دل­ها و جان­ها و افق­ها را بر نمی­تابیدی و از جایگاه بلند خویش، به همه سوی، روشنایی و نور گسترانیدی، تا چون خورشید، گل­ها و بستان­ها، از نور و گرمای تو پرورش یابند و عقل­ها و ذهن­ها شکوفا شوند.

کیست که به دامانت بیاویزد و دستانش از مائده­های آسمانی، لبریز نشود؟! کسیت که نامت را ببرد و بر نهال دلش شکوفه آرامش ننشیند، و کسیت که دریچه دلش را به سوی تو بگشاید و آکنده از عطر دلاویز وجودت نگردد؟!

بانوی هجده ساله! افسوس که واژگان، از نمایش بلندای قامتت ناتوانند، همان گونه که آینه هستی را توان تماشای چهره کاملت نبوده است.

آری! ژرفای سیمای معنوی­ات را تنها در آینه ملکوت باید دید، و مقام ناپیدایت را تنها در جهانی دیگر می­توان به نظاره نشست.

سلام بر تو ای «محدّثه»، ای «زهرا»، ای «زهره»، و ای آن­که تو را نتوان با کسی سنجید؛ جز آنکه بگوییم: «فاطمه، فاطمه است.»

جان عرشیان

از این پس رسول خدا(ص) چه غم دارد؛ که از دامانش چشمه کوثر جوشیده است، تا به چهار سوی آفرینش، جاری شود و همه تشنگان را مهمان خنکای جرعه­هایش نماید. با حضور سبز فاطمه، چه بهانه­ای برای تشنه کامی به جای می­ماند و چه عذری برای خشکسالی دل­ها و جان­ها:

«گر نه اَعطَیناک کوثر خوانده­ای

 

 

 

پس چرا خشکی و تنها مانده­ای»

 

 

(مولوی)

 

گرچه پهلویت شکست، باکی نیست؛ که نامت نخواهد شکست و جاودانه خواهی ماند و آرامگاه تو باید در دل ملکوتیان و جان عرشیان باشد، نه در زیر خاک و در مدینه و بقیع.

گرچه ما همچنان جای جای بقیع را می­کاویم، تا شاید نشانه­ای از تو بیابیم و خاک مزارت را سرمه چشمانمان و مرهم زخم­های کهنه­مان سازیم.

بر سر تربت ما چون برسی همت خواه

 

 

 

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

 

 

(حافظ)

 

 

آورده­اند که...

امروز نوبت من است

سلمان فارسی، تندتر از همیشه گامی برمی­داشت. نه اینکه در پی کار رسول خدا می­رفت، که آن، خود نیز دل­انگیزترین کارها برای وی بود – بلکه هر گاه رسول خدا او را در بی­کاری، به خانه دخترش زهرا می­فرستاد، چنان شوقی سراپای وجودش را فرا می­گرفت که سرازپا نمی­شناخت.

- «بسم الله»!

صدای ملکوتی و با وقار دختر رسول خدا که اذن ورود به او می­داد، گویی در بهشت را به روی او گشود. آرام و سر به زیر، وارد خانه مولایش علی(ع) شد. هنوز لب به سخن نگشوده بود که دلش از آنچه دید شکست؛ در خانه محقّر علی(ع)، حسین کوچک در گوشه­ای، از گرسنگی بی­تابی می­کرد و دختر برترین مخلوق عالم، مشغول آرد کردن جو با دستاس بود. اشک­های سلمان جاری شد؛ آه، دستان ریحانه رسول خدا(ص) از شدت کار با دستگیره­های خشن دستاس سنگی، ورم کرده و خون­آلود است! سلمان، سکوت را شکست. اندوهگین دلشکسته گفت: ای دختر رسول خدا! چرا از فضه کنیز منزل کمک نمی­گیری که اینگونه...؛ عقده گلو، مانع ادا دادن کلام شد. حضرت لحظه­ای دستاس را متوقف کرد و آنگاه فرمود: «پدرم سفارش او را به من کرده، من نیز کارها را بین خودمان عادلانه تقسیم کردم؛ یک روز او کار می­کند و یک روز من و امروز نوبت استراحت اوست.»[8]

 

 

کوتاه و گویا

میلاد حضرت بتول و هدیه آسمانی خدا به رسول، بانوی ملکوت و جبروت، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها گرامی باد!.

امشب، آسمان مکه آذین­بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند.

میلاد زهره زهرا، طاهره مطهره، کوثر رسول، حضرت زهرای بتول بر همه مسلمانان جهان مبارک باد!.

 

 

 

 

 

 

شعر

«شرق حیرت»

«اعظم السادات میرسلیمی»

سمت چشمان شما را شرق حیرت گفته­اند

 

 

غربت اندوه ما را غرب حسرت گفته­اند

 

یازده خورشید نورانی تشعشع کرده­اند

 

 

زیر آن چادر که آلاچیق عصمت گفته­اند

 

ساکنان باغهای آبی هفت آسمان

 

 

یک صدا بانوی کوثر را مدیحت گفته­اند

 

کوچه­های معرفت تا رهگذار گام توست

 

 

خاک آن را اصل عرفان مهر طینت گفته­اند

 

نیستی هم با شعاع هستی تو جان گرفت

 

 

پرد و نام تو را آهنگ خلقت گفته­اند

 

بس که خون باریده­ام از دیده با یاد شما

 

 

قلب ما را کربلای داغ غیرت گفته­اند

 

ای حجاز معرفت بعد از تو یاران علی

 

 

از نجف تا کوفه ار اقلیم غربت گفته­اند

 

آرمان شهر منی ای سرزمین عشق و نور

 

 

خانه­ات را تا کجا آباد حکمت گفته­اند

 

روز دیدار تو رستاخیز احساسات ماست

 

 

عالم شیدایی ما را قیامت گفته­اند

 

«گل محمدی»

نصوره عرب سرهنگی

امشب در این کویر گلی زاده می­شود

 

 

دنیا به خاک بوسی­اش آماده می­شود

 

 

امشب هزار دسته گل نور از بهشت

 

 

بر خانه خدیجه فرستاده می­شود

 

می­آید او که نو گل پاک محمد است

 

 

زهرا که مقتدای هر آزاده می­شود

 

بوی گلاب می­دهد امشب تمام خاک

 

 

امشب در این کویر گلی زاده می­شود

 

«تولد» یدالله گودرزی

لحظه­ها

لحظه­های ناگوار و تیره بود ناگهان

بر سکوت باستانی زمین یازده ستاره

ظلمتی عمیق چیره بود در ادامه­ات شکفت؛

آمدی

_مثل ماه_

در میان رودی از ترانه و سرود

با تنی کبود

هاتفی

در میان آسمان شب از طلوع روشن تو گفت

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان