یکی از جنگهای دوران حکومت حضرت علی7 جنگ جمل بود که به سرکردگی عایشه شکل گرفت و به فرمان او پیش رفت. با این همه زنانی در این جنگ شرکت داشتند که نقش مثبت آنها یادآور رسالتی است که بر عهدهی این قشر گزارده شده است. همان گونه که پیداست برای درس و عبرت از تاریخ باید به هر دو نقش مثبت و منفی نگاه شود تا صواب از خطا به روشنی باز شناسانده گردد. به این منظور اشاره کوتاهی به نقش عایشه به عنوان سرآمد زنان با نقش منفی نموده و از آن پس به نمونهای از رفتارهای ارزشی بانوان میپردازیم:
عایشه و فتنه جمل
عایشه دختر ابوبکر و همسر پیامبر اکرم (ص) بود که از حرمت خانه رسول خدا(ص) استفاده سیاسی میکرد. آنگاه که معلوم شد مردم با حضرت علی7 بیعت کردهاند، نگران شد و به همراه طلحه و زبیرکه منافع خود را در خطر میدیدند؛ دست به توطئه زد.
عایشه در راه مکه عبیدبن ابی سلمه را ملاقات کرد و از وی اوضاع را جویا شد، او گفت: عثمان کشته شد. سؤال کرد: بعد از آن مردم چه کردند؟ گفت: بر بیعت با حضرت علی7 جمع شدند. عایشه در حالی از مکه باز میگشت که در حال گفتن این مطلب بود: والله عثمان مظلوم کشته شد و باید خونش را طلب کنیم.([1])
طلحه و زبیر پس از بیعت با حضرت علی7 به انتظار رسیدن مقام و مزایا چهار ماه در مدینه توقف نمودند و در این مدت مراقب رفتار و منتظر تغییر روش حضرت بودند، امّا از آنجا که هیچگونه نرمش و انعطافی به نفع خویش در ایشان نیافتند و از رسیدن به هر مقام و امتیازی ناامید و مأیوس شدند و از دیگر سو اطلاع یافتند که عایشه پرچم مخالفت با حضرت علی7 را در مکه برافراشته،([2]) آهنگ استمداد عایشه را نمودند و از آنرو که قصد داشتند به سوی او حرکت کنند، خدمت امیرالمؤمنین7 رسیدند تا به بهانهی زیارت خانهی خدا اجازهی مسافرت بگیرند.([3])
عداوت دیرینهی بنی امیّه با امیرالمؤمنین7 و در انتظار فرصت بودن برای دست زدن به قیام علیه حکومت حضرت آنان را واداشت تا به محض شنیدن خبر مخالفت عایشه از مدینه به قصد مکه بیرون شده و خود را به پرچم عایشه برسانند. نیز استانداران و فرمانداران مختلف زمان عثمان که به هنگام حکومت حضرت علی7 عزل و از کار بر کنار شده بودند به کاروان عایشه پیوستند.([4])
آرایش جنگی از سوی کسی فرماندهی شد که پیامبر9 وی را در زمان حیاتشان بر حذر داشتند و خطاب به زنان خود فرمودند: در منطقه سگهایی هستند که مبادا بر شما پارس کنند و خطاب به عایشه فرمودند: "تو آن زن نباشی! "([5])
انگیزهی علم مخالفت؛
مگر 25 سال حکومت حضرت علی7 آنها را به اندیشه وامداشت که این حق واقعی امیرالمؤمنین است که غاصبان آن را ربودند و اکنون باید شاکر و حافظ رسیدن این حق به دست حضرت باشند؟!
حضرت علی7 که میدانستند عایشه به غلط و انحراف افتاده، وظیفه دانستند که او را نصیحت کرده و از عواقب امر آگاه سازند، و حال آنکه او در جواب گفت:
ای پسر ابیطالب کار ما از عتاب گذشته است.([6])
و به راستی کار عایشه از عتاب گذشته بود؛ زنی که یک عمر تلاش نموده تا با حیله و نیرنگ و از هر طریق در پی کسب منفعت خود باشد، چگونه میتواند ضرر و خلاف را پذیرا گردد؟! هرچند که این روشنگری و هدایت توسط شخصیت بزرگواری چون حضرت علی7 باشد، همانگونه که عایشه پند و نصیحت پیامبر9 را گوش نداد.
چرا که او سیاستمداری بود که قصد داشت حکومت را از امیرمؤمنان علی7 بگیرد، و اینک کارزار نظامی، یکی از آن راهها به شمار میرفت. به همین منظور مردم را علیه حضرت مجهز کرد و دست به توطئهای زد که حاصلش جنگ جمل بود.
عایشه آهنگ حرکت به سوی بصره را کرد، بنیامیه برایش شتر تنومندی را جستجو کردند. آنگاه شتربان عایشه دربارهی قدرت و استواری آن شتر با عایشه به گفت و گو پرداخت. همین که عایشه اسم شتر را شنید انالله و انا الیه راجعون گفت و اظهار کرد: آن را ببرید که مرا به آن نیازی نیست. او به یاد آورد که پیامبر9 از شتری به نام "عسگر" یاد فرمودند و عایشه را از سوار شدن بر آن منع کردند. با دستورعایشه شتر را عوض کردند و شتری نیرومند و پر نیروتر برایش آوردند و او راضی شد.([7])
در راه که سپاه عایشه به سوی بصره حرکت میکرد از منطقهای به نام حوأب گذشت، ناگهان سگها شروع به سر و صدا کردند، عایشه پرسید: نام این جا چیست؟ گفتند حوأب عایشه گفت: انالله و انا الیه راجعون برگردانید مرا! برگردانید مرا! این همان جا است که رسول خدا گفت: نباش آن زنی که سگهایش )سگهای حوأب( بر تو پارس میکنند. در این هنگام زبیر چهل مرد آورد تا اینکه قسم خوردند این همان حوأب نیست و عایشه به حرکت خود ادامه داد.([8])
وقتی خبر به اهل بصره رسید عثمانبن حنیف ـ والی بصره از طرف علی7 ـ دستور داد که نزد عایشه بروند و از قصدش آگاه شوند.([9])
سپاه عایشه که از مکه خارج شده بود به مربد([10]) رسید، وقتی مردم جمع شدند، طلحه و زبیر هدف خود را انتقام خون عثمان بیان کردند. پس از آن صدای عایشه بلند شد و آنچنان سخن میگفت که صوتش به همه جا میرسید. حمد و ثنای خدای عزوجل را بر زبان آورد و گفت: اوضاع چنان بود که مردم به عثمان معترض بودند و عاملان او را نمیخواستند. نزد ما آمدند و مشورت کردند و سخنان نیکو درباره اصلاح فیمابین مطرح شد و ما توجه کردیم و عثمان را بیگناه و پرهیزگار و درست پیمان یافتیم.([11])
این گونه بود که عایشه حق را به عثمان داد و هدف خود را؛ انتقام خون او معرفی کرد. غافل از این که حتی، اگر او بیگناه کشته شده بود، نقش حضرت علی7 در این جا چه بود؟ عایشه به جنگ با امیرالمؤمنین7 بیرون آمده بود.
این در حالی است که در مورد دشمنی عایشه با خلیفه سوم آمده است که؛ هیچ کس به اندازه او به خلیفه اهانت نمیکرد، تا جایی که او را نعثل([12]) میخواند، و هنگامی که عثمان کشته شد، او را مستحق قتل دانست و اظهار خوشحالی نمود، اما چون انتخاب امیر مؤمنان علی7 به گوش او رسید تغییر رویه داد و گفت: ای کاش آسمانها و زمین فرو میریخت سرانجام نیز به بهانهی خونخواهی عثمان قیام کرد.([13])
عثمانبن حنیف بعد از اینکه از سپاه عایشه با خبر شد به یکی از یارانش به نام عمرانبن حصین گفت: رأی تو چیست؟ عمران گفت: جلو آنها را میگیریم تا علی7 بیاید.، ولی عثمان قبول نکرد و مردم را در مسجد جمع کرد و آنها را از لشکر کشی سپاه عایشه برای خونخواهی عثمان خبر داد. در مقابل مردم به او ریگ پرتاب کردند و عثمانبن حنیف فهمید که سپاه عایشه در بصره دارای یار و همدست میباشد. ([14])
بالاخره در یک شب سرد و بارانی عدهای از لشکریان به بصره حمله کردند و عثمانابن حنیف را در مسجد دستگیر کردند و به دستور عایشه قرار شد او را به قتل برسانند، ولی از قتل وی منصرف شد و دستور داد موی سر و صورت او را بکنند. ([15])
هنگامی که خبر رفتن طلحه، زبیر و عایشه از مکه به سوی بصره به گوش امام علی7 رسید، حضرت به سوی شام حرکت کردند و قبل از آن برای مردم مدینه خطبهای خواندند.([16])
علی7 در مسیر حرکت به ذیقار رسیدند. عثمانبن حنیف خدمت حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین هنگامی که مرا به سوی بصره فرستادی دارای ریش بودم و حال که نزد تو آمدم، ریش ندارم.([17])
حضرت علی7 به بصره آمد و واقعهی تلخ تاریخ؛ جنگ جمل رخ داد.
حضرت علی7 از آنها پرسید: چه چیز طلب میکنید؟ گفتند: خون عثمان ر حضرت فرمودند: لعنت خدا بر کسی که عثمان را کشت. آنگاه خطاب به سپاهیان خود فرمودند: شمشیر نزنید، تیر پرتاب نکنید، تا اینکه عذر داشته باشید. بالاخره جنگ با پرتاب تیر از سپاه عایشه شروع شد، عدهای کشته شدند و ابنعباس به سوی عایشه رفت و او را به برگشتن امر کرد، امّا عایشه برنگشت.([18])
عایشه کینه زیادی از حضرت علی7 در دل داشت، آنگونه که حضرت در سخنانشان کینه او را نسبت به خویشتن چنین بیان میفرمایند:
کینهی عایشه در سینهاش چون کورهی آهنگری شعلهور گردید، اگر از او میخواستند آنچه را که بر ضد من انجام داد، نسبت به دیگری روا دارد سر باز میزد، به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسی اعمال او با خدای بزرگ است.([19])
بالاخره جنگی که درمیدانش عایشه سوار بر شتر فتنهگری میکرد و به "جنگ جمل" مشهور شد؛ به نفع سپاه حضرت خاتمه یافت.
حضرت دستور دادند تا شتر عایشه را پی کنند؛ گویا تا هنگام وسط میدان بودن این شتر آتش فتنه خاموش شدنی نبود. یکی از جلوههای به جا مانده از تاریخ جمل این است که حتی عایشه به حضرت دشنام میداد، ولی امیرالمؤمنین اجازه ندادند کسی عایشه را اذیت کند، بلکه بنا به اظهار نویسندهی تاریخ طبری:
حضرت علی7 هر چه را شایسته بود از مرکب و توشه و لوازم فراهم کرد و همه کسانی را که همراه وی آمده بودند و سالم بودند، همراهش فرستاد، مگر آنهایی که خود میخواستند بمانند. چهل نفر از زنان معتبر بصره را نیز برای همراهی عایشه برگزید و خطاب به محمدبن ابوبکر فرمود: تدارک ببین و او را برسان و چون روز حرکت عایشه فرا رسید، حضرت علی7 نزد وی آمد، در حالی که دیگران نیز حضور داشتند. عایشه بیرون رفت و مردم هم با او وداع کردند.([20])
آنچه که از مباحث این گفتار به دست میآید این است که عایشه از موقعیت سیاسی ـ اجتماعی خود ـ همسر پیامبر بودن ـ سوﺀ استفاده کرد و افرادی را به دور خود گردآورد تا بتواند به کمک آنها بر حضرت علی7 غلبه یابد.
از این ماجرا آنچه بر صفحات تاریخ ماندگار شد؛ حیله و بغض نابخشودنی عایشه نسبت به حضرت علی7 است. از فتنه جمل باید عبرت گرفت و از خداوند حکیم توانا عاجزانه درخواست کرد که یک لحظه ما را به خودمان وانگذارد و رحمتش را از ما دریغ مفرماید.
بانوان حرکت آفرین الهی:
الف. در جنگ جمل؛
بر همگان روشن است که زنان از موهبتهای عظیم الهی برخوردارند و این قشر سعادت و شقاوت جامعه را در گرو رفتار و کردار خود دارند. دورهی حکومت حضرت علی7 قطعهای از نقش آفرینی زنان در تاریخ است و جنگ جمل گواه صادقی بر این منظور میباشد.
ام الفضل؛ وی دختر حارث از یاران حضرت علی7 در واقعه جمل بود.
او که در مکه زندگی میکرد، اطلاعات مربوط به تجهیز لشکر ناکثین را به دست آورد، و مردی به نام ظفر را اجیر کرد و به مدینه نزد حضرت علی7 فرستاد تا امیرالمؤمنین را از خروج طلحه و زبیر و عایشه به سوی بصره آگاه سازد.([21])
همچنین ذکر شده که هنگام عزیمت طلحه و زبیر به سوی بصره ام الفضل نامهای به امیرالمؤمنین علی7 نوشت و یادآور شد که؛ اما بعد بداند امیرالمؤمنین که طلحه و زبیر و عایشه قصد عزیمت بصره را دارند و مردم را بر جنگ و محاربت با تو ترغیب کرده و چنین در زبانها انداختهاند که ما، خون عثمان را طلب میکنیم و عنقریب به جانب بصره روان خواهند شد. خدای تعالی یار تو است و تو برحقی، و زود باشد که ظفر و نصرت تو را رو نماید و السلام. این نامه را توسط فردی که صاحب عقل و فصاحت بود به دست مبارک امام رساند و بدین طریق حضرت را از فتنهی بزرگی که در حال شکلگیری بود آگاه نمود.([22])
ام ذریح؛ ام ذریح العبدیه بانوی گرانقدر شاعر عرب که دوستدار امیرالمؤمنین علی7 بود و در جنگ جمل با اشعار حماسی خود نقش اساسی در ترغیب مردم به جنگ با سپاه دشمن داشت و اینگونه در تاریخ جاودانه شد.([23])
لیلی غفاریه؛ او یکی از مجاهدان و جنگجویان زمان حیات پیامبر اکرم (ص) بود و بارها همراه پیامبر در جنگها شرکت نمود و به مداوای مجروحان پرداخت. در زمان بالا رفتن جنگ جمل همراه حضرت علی7 به سوی بصره حرکت کرد و نزد عایشه رفت و گفت: آیا احادیثی که پیامبر در فضیلت علی7 بیان کرده بود را شنیدهای؟! عایشه گفت: بله.([24])
با این بیان روشن میشود که گویا لیلی غفاریه از عایشه، سابقه او و همنشینی او با پیامبر اکرم (ص) خبر دارد و میداند که پیامبر در طول حیاتشان به جانشینی بعد از خود اشاره کردهاند و حضرت علی7 را به مردم معرفی فرمودهاند. از اینرو این زن باهوش و پاک سرشت صحبت را از نقطه حساس شروع میکند تا از عایشه اعتراف بگیرد که این حضرت علی7 است که بعد از پیامبر اکرم (ص) خلیفهی به حق مسلمین میباشد، پس به چه دلیل با او به جنگ پرداخته و ایشان را قاتل عثمان معرفی کرده است؟! در واقع لیلی غفاریه برای بازگشت عایشه از راه رفته، این روش را برای موعظه و پند به او انتخاب کرد و علاوه بر این در ارشاد مردم به سوی سپاه امیرالمؤمنین7 نقش روشنی داشت.
ب. در جنگ صفین؛
یکی دیگر از صحنههایی که زنان در تاریخ اسلام خوش درخشیدهاند، جنگ صفین است. نقش آفرینی در جنگها، فقط در مبارزه با شمشیر و اسلحه و ... خلاصه نمیشود، بلکه ترغیب و تحریص مردم برای جنگ با دشمنان اسلام و قدرتمند کردن سپاه و تقویت روحیهی رزمندگان ارزشی کمتر از حضور در خط مقدم ندارد؛ که از این فرصت مردان کمتر میتوانند استفاده کنند، و خداوند متعال این توانایی را به زنان عطا فرموده است.
ام الخیر سخنور صفین؛ وی دختر حریش البارقیه جزو تابعین که زمان حیات پیامبر را ندیده، ولی با اصحاب رسول خدا(ص) بوده و از اهالی کوفه و معروف به ذکاوت، فصاحت و بلاغت است. وی از محبین و شیعیان امیرالمؤمنین بود و با حضرت علی7 در جنگ صفین حضور داشته است.
به طوری که معاویه به والی خود در کوفه نوشت: امالخیر بنت حریش البارقیه را با احترام نزد من بفرست و بدان که او را درباره تو سند میدانم، اگر تو را به نیکی یاد کرد، من هم با تو خوشرفتاری میکنم و الا نه. وقتی نامه به دست والی رسید، امالخیر را احضار کرد و متن نامه را برای او قرائت کرد. امالخیر گفت: من اهل دروغ و ناحق گویی نیستم، دلم میخواست معاویه را ملاقات کنم و مطالبی را به اطلاع او برسانم. والی ساز و برگ سفر را فراهم کرد و امالخیر را به سوی شام فرستاد، هنگام حرکت به او گفت: امالخیر، معاویه سرنوشت من را به دست تو سپرده، اگر خیر بگویی برای من خیر است والا نه، پس ملاحظه حال من را بکن. امالخیر در شام معاویه را ملاقات کرد. معاویه به وی گفت: راه را چگونه پیمودی؟ امالخیر گفت: با خوشی و سلامت. معاویه گفت: روزی که عمار یاسر در جنگ صفین کشته شد چه گفت؟ امالخیر گفت: فراموش کردم معاویه به اطرافیان گفت: ماجرای آن روز را بیان کنید یکی از آنها گفت: به خاطر دارم که چگونه لباس بر تن داشتی و بر شتر سوار بودی. آن روز همچون مردان تازیانهای به دست گرفته و میگفتی: مردم از خدا بترسید، خداوند حق را آشکار و دلیل را روشن و راه را نورانی ساخت. خداوند شما را رحمت کند آیا از جنگ فرار میکنید؟! یا از اسلام، یا از حق؟! سپس سرت را رو به آسمان بردی و گفتی: خدایا صبرها و یقینها ضعیف شده و ترس، انتشار یافته است. مردم! خداوند شما را رحمت کند، بیایید و امام عادل و وصی وفادار و راستگوی بزرگ را یاری کنید، این دشمنها باقیماندهی جنگهای بدر و کینههای دوران جاهلیت و جنگ احد هستند. معاویه گفت: ای امالخیر به خدا منظورت از این سخنان کشتن من بوده است، اگر تو را بکشم معذورم. امالخیر گفت: ای پسر هند خوشحالم که به دست آدم پستی چون تو کشته شوم.([25])
از سخنان امالخیر به چند مطلب میتوان پی برد:
1. امالخیر برای پند و موعظه و بیدار کردن مردم در جنگ صفین، آنها را دعوت به توحید کرد و سخنش را از اصل اولیه دین آغاز نمود.
2. از اسلام و حق نمیتوان فرار کرد چون راه، روشن است.
3. مردم را دعوت به پشتیبانی از ولایت میکند واز دشمنانی کهاز طریق جنگ عقدههایشان راخالی میکنند، بر حذر میدارد.
4. شجاعت این زن بینظیر است، به طوری که کشته شدن به دست معاویه را برای خود افتخار میداند.
زرقاﺀ و دفاع از ولایت؛ زرقاﺀ بنت عدیبن قیس از جمله زنانی بود که در جنگ صفین مردم را ترغیب به دفاع از ولایت میکرد و نقش زیادی در پیروزی این جنگ داشت.
شبی که معاویه با گروهی از خاصان دربار چون؛ عمر و عاص، سعید، عتبه و ولید به گفت و گو نشسته بود، خطاب به آنان گفت: هیچکس از شما زرقاﺀ را در روز صفین به یاد دارد؟ بعضی گفتند: ما سخنان او را حفظ کردهایم. معاویه پرسید: رأی شما در حق او چیست؟ گفتند: او را به شمشیر آبدار کیفر باید کرد. معاویه گفت: بد رأی دادید. آیا برای من قبیح نیست که مرتکب قتل زنی بشوم و این عار برای من بماند که زنی را کشتم. سپس به حاکم کوفه دستور داد که وی را به همراه محارمش با ساز و برگ سفر و احترام و آسایش به شام بفرستد. وقتی والی کوفه متن نامهی معاویه را به اطلاع زرقاﺀ رساند، زرقاﺀ پاسخ داد: اگر به اختیار خود باشم، به شام نمیروم، مگر مجبورم کنند. وقتی او را به نزد معاویه بردند، معاویه به او خیر مقدم گفت و از حالش پرسید. سپس سؤال کرد: آیا میدانی تو را به چه منظور اینجا آوردهایم؟ زرقاﺀ گفت: نمیدانم. معاویه گفت: تو همان نیستی که در جنگ صفین، سوار بر شتر سرخ مو شده و در وسط میدان نبرد ایستاده بودی و مردم را به جنگ تشویق و آتش نبرد را روشن میکردی؟"! منظورت از این کار چه بود؟ زرقاﺀ گفت: هرکس درست بیندیشد، میفهمد. معاویه گفت: تو مردم را تشویق به جنگ میکردی و میگفتی؛ مهاجرین و انصار باید صبر کنند و در راه حمایت حق و برانداختن باطل کوشا باشند؛ بدانید که خضاب زنان از حنا و خضاب مردان از خون است. زرقاﺀ گفت: آن روز خیر و شر در مقابل یکدیگر قرار گرفته بود. معاویه خندید و گفت: وفاداری شما نسبت به علی پس از مرگش، از محبت شما به او در دوره حیاتش عجیبتر است!([26])
بکاره هلالیه و نبرد با دشمن؛ وی از بانوان شجاع و قهرمانی است که شهامت و سخنوری او زبانزد همگان بوده است، در جنگ صفین به جانبداری از حضرت امیرالمؤمنین7 و بر ضد معاویه خطبههای آتشین ایراد میکرد و مردم را قهرمانانه به جهاد و استقامت و نبرد علیه کفار دعوت میکرد و با شمشیر زبان، دلهای دشمنان زبون را به لرزه میانداخت. پس از شهادت حضرت علی7 به دربار معاویه داخل شد و سلام کرد. معاویه پاسخ او را به گرمی گفت و به وی اجازه نشستن داد. عمرو عاص و مروان حکم و سعید در نزد معاویه بودند. ابتدا مروان رو به معاویه کرد و گفت: میدانی این زن کیست؟ او همان است که در جنگ صفین میگفت: "ای زید! شمشیر خود را از زیر خاک بیرون بکش و علیه دشمن سرکش نبرد کن." عمروعاص گفت: این زن کسی است که در جنگ صفین اشعار شورانگیز میخواند و میگفت: "ای کاش بمیرم و نبینم کسی از بنیامیه را که بالای منبر، آل پیامبر9 را مورد سرزنش قرار دهد."سپس مجلس ساکت شد و بکاره که بسیار پیر و ناتوان شده بود و بر عصایی تکیه کرده بود، گفت: "ای معاویه سگهایت مرا دوره کردهاند و هر یک به نوبت پارس کردند؛ به خدا سوگند فرد مورد نظر آنان من بودم و گفتار حق را هرگز تکذیب نمیکنم. حال هر کار که میخواهی بکن؛ زیرا پس از شهادت مولا امیرالمؤمنین علی7 زندگی هیچ ارزشی ندارد."([27])
حاصل سخنان بکاره چند نکته میباشد:
1. او از عاقبت شوم جنگ که حکومت به دست افراد پست و خبیث بیفتد و در آن حال به راحتی بالای منبرها، آل پیامبر9 سرزنش شوند، هراس داشت.
2. قدرت اطرافیان معاویه برای او هیچ ارزشی نداشت و بدون ترس و اضطراب آنها را سگ خطاب میکرد.
3. از شهادت واهمهای به خود راه نداد، چرا که زندگی وقتی برای او معنا داشت که ولی خدا بر هستی حکومت کند.
عکرشه در صفین؛ وی بنت الأطش و از جمله زنانی بود که دارای فصاحت و بلاغت و دلیل آوردن میباشد. او در جنگ صفین در لشکر حضرت علی7 حاضر شد و خطبهی بلیغی خواند و مردان را بر قتال تحریک کرد. پس از شهادت حضرت علیه السلام بر معاویه وارد شد و سلام کرد، معاویه گفت: ای عکرشه الان امیرالمؤمنین شدم؟! پاسخ داد: بله، زیرا علی زنده نیست.([28])
عکرشه در جنگ صفین میگفت: ای مردم مراقب خود باشید، اگر هدایت شوید؛ گمراهان به شما زیان نمیرسانند، جزﺀ گروهی باشید که بصیرت پیدا کردهاند؛ همانا معاویه همراه با قومی که ایمان نداشته و دعوت به دنیا را اجابت کردهاند، قصد جنگ با شما را دارد. ای بندگان خدا دین خدا را دریابید و اظهار عجز و ناتوانی نکنید که نور ایمان خاموش و سنت پیامبر بر باد خواهد رفت. با بصیرت با دشمن خود )معاویه و سپاهیانش( بجنگید و با عزم و ارادهی خود، صبر پیشه کنید.([29])
آری چنین است که زنان بزرگوار در طول تاریخ با لسان فصیحشان در تقویت سپاه اسلام کوشیدهاند و دین خود را نسبت به اسلام و قرآن ادا کردهاند. برای چنین زنانی جنسیت محدودیت نمیآورد، بلکه با حفظ عفت و پاکدامنی و حجاب رسالت خود را به روشنی به پایان میرسانند.
سوده؛ او بنت عمارﺓابن الأشتر الهمدانیه یکی از فصحا و شعرای شیعهی عرب بود که با زبانش مجاهده میکرد. وی پس از شهادت حضرت علی7 بر معاویه وارد شد. به او گفت: تو همان هستی که در جنگ صفین لشکر علی7 را بر ضد ما میشوراندی!
سوده گفت: گویندهی آن شعرها من بودم؛ مثل من نباید چاپلوسی کند و کتمان نماید، دوستی و پیروی از حق که در وجود علی7 بود مرا بر آن داشت. بعد از این سؤالها معاویه از او پرسید: حاجت تو چیست؟ سوده گفت: شکایتم از فرماندار ستمگرت "بسربن ارطاﺓ" است که او را بر گرده مردم سوار کردهای و اموال ما را غارت مینماید، آمدهام به تو بگویم یا او را کنار بگذار، یا بر ضد او بر میخیزیم.
معاویه گفت: آیا مرا تهدید میکنی؟ بر آن فکرم که تو را نزد او بفرستم، تا هرچه خواست با تو رفتار کند. ناگهان سوده شعری گفت که معنایش این بود: درود خدا بر آن پیکری که اکنون خاک او را فرا گرفته و عدالت همراه او در قبر رفته، او که سوگند خورده بود از حق جدا نگردد. معاویه گفت: "منظورت کیست؟" سوده پاسخ داد: "علیابن ابیطالب7" معاویه گفت: مگر علی در حق تو چه کرده است؟ سوده گفت: مردی از جانب علی7 بر ما حکومت میکرد، من برای شکایت از او به حضور علی رفتم، وقت ورود من میخواست نماز بخواند، چشمش که به من افتاد از نماز خواندن خودداری کرد و با مهربانی به من فرمود: کاری داری؟
من جریان را به عرضش رساندم، او گریه کرد و گفت: خدایا تو شاهدی من به آنها دستور ظلم و ترک حق ندادهام. سپس نامهای به این مضمون برای وی نوشت: و ای قوم من، پیمانه و ترازو را به داد، تمام دهید، و حقوق مردم را کم مدهید، و در زمین به فساد سر برمدارید اگر مؤمن باشید، باقیماندهی [حلال] خدا برای شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نیستم.([30])
وقتی نامه را قرائت کردی هرچه نزد تو است نگهدار تا جانشین تو بیاید و از تو تحویل بگیرد. به خدا این نامه را به دست من داد و خواندم. معاویه گفت: علیابن ابیطالب به شما جرأت داد که در برابر سلطان این چنین گستاخانه سخن بگویید. سپس دستور داد به بسر بنویسند که اموال او را پس دهد و با او خوشرفتاری کند. سوده گفت: این دستور در خصوص خودم هست نه برای همه؟ معاویه گفت: تو را با دیگران چه کار؟ سوده گفت: من هم مثل دیگران اگر دستور همگانی نباشد، خود را قابل ملامت میدانم! معاویه گفت: بنویسید که با خودش و کسانش خوشرفتاری کند. سپس معاویه گفت: علیابن ابیطالب شما را مغرور کرد، زیرا درباره قوم تو گفت: اگر دربان بهشت باشم به قبیله همدان میگویم: سلامت و خوش داخل شوید!([31])
سوده زنی بود که در راه اسلام مجاهده میکرد، ولی نه با اسلحه بر دوش کشیدن؛ بلکه با سلاح زبان مردم را علیه لشکر معاویه میشوراند و آنهارا به سمت لشکر حضرت علی7 ترغیب میکرد و این خود، کاری بس دشوار و عظیم است. شاید اثر این عمل چندین برابر کسی باشد که رو در رو با سپاه کفر میجنگد، زیرا چه بسا در پشت صحنه افراد زیادی به جنگ علیه دشمن ترغیب شوند. اما هرچه هست به نور کلام مولا علی7 است که میفرمایند: در راه خدا با دستهایتان مجاهده کنید، پس اگر نتوانستید با زبانهایتان، و اگر قدرت نداشتید با قلوبتان جهاد کنید.([32])
ام سلمه همراه با ولایت؛ هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمال نهایی و قرب الهی است. دستیابی به این مرتبه تنها در پرتو ولایت انسانهایی تکامل یافته میسر خواهد شد. رجوع به امام معصوم علیه السلام جهت شناختن مسیر، از ابتدای ظهور اسلام در خطاب به اولین زن و مرد مسلمان مطرح گردیده تا همواره سرلوحه حرکت آنها قرار گیرد. ([33])
بنابر روایات مراد از ولایت؛ پذیرش سادهی امامت نیست، بلکه معرفتی عظیم برای چنین ولایتی لازم میباشد.([34])
و "ام سلمه" سمبل بندگی در مقابل پروردگار و مطیع محض ولایت است. او زندگیاش را وقف اسلام و ولایت کرد و در عمل محبت خویش را به امام عصر خود نشان داد. آن هنگام که عایشه به کمک طلحه و زبیر زمینه را برای جنگ با حضرت علی7 آماده میکرد، به سراغ ام سلمه رفت تا از موقعیت اجتماعی وی در جهت خواستههایش استفاده کند، از اینرو چنین گفت: ای ام سلمه قرب تو نزد محمد مصطفی9 معلوم است و تو از همه زنان پیامبر بزرگتری، اول زنی که با رسول خدا هجرت کرد تو بودی، هدایایی که به جهت پیغمبر9 میآوردند، اشارت به خانه تو میکرد، اکنون بر تو روشن است که مخالفان در حق عثمان از ظلم و عدوان چه کردند. عبداللهابن عامر میگوید: که در بصره قریب صد هزار مرد شمشیرزن برای خونخواهی عثمان جمع آوردهاند. قصد آن دارم که از جهت اصلاح ذات البین به آن جانب روم، تو را باید که با من موافقت نمایی و در مصاحبت من بدان جانب آیی.([35])
ام سلمه که از سخنان ضد و نقیض عایشه به تعجب آمده بود، گفت:
چگونه تو خون عثمان را طلب میکنی در حالی که چندی پیش مردم را برکشتن او تحریض میکردی. آیا نشنیدهای که رسول خدا(ص) در حق علی7 میفرمود: که علی خلیفه من است در حال حیات و مماتم؟! عایشه گفت: بله شنیدهام ام سلمه گفت: ای عایشه، پس چون این جمله را میدانی چرا بر علیه علی7 بیرون میآیی و به فریب این مردم فریفته میشوی؟ عایشه چون از ام سلمه این سخنان را شنید او را خوش نیامد و آزرده خاطر از نزد او بیرون آمد و با طلحه و زبیر و جماعتی از بنی امیه و لشکری از مکه به جانب بصره روان شد.([36])
بعد از این ماجرا، ام سلمه نامهای به امیرالمؤمنین علی7 بدین مضمون نوشت: اما بعد بداند امیرمؤمنان علی7 که طلحه و زبیر و عایشه در مکه جمعیتی ساختهاند و رأی دادهاند که خون عثمان را طلب کنند و در صحبت و موافقت عبداللهبن عامر به جانب بصره روان شدند. خدای تعالی از کار ایشان تو را کفایت کند.([37])
... اینک پسرم عمر که به خدا پیش من از جانم عزیزتر است با تو حرکت میکند که در جنگهایت حاضر شود.([38])
شوهر اول او پسر خالهاش ابوسلمةبن عبدالأسدبن المغیره بود که چون به شرف اسلام نایل شد به سبب ظلم مشرکین، هجرت به حبشه نمود، هنگامی که رسول خدا به مکه هجرت کرد، امسلمه با همسرش به مکه هجرت نمود و ابوسلمه در جنگ احد زخمی شد و به سبب همان زخمها وفات یافت، بعد از آن ام سلمه به همسری پیامبر درآمد.([39])
ام سلمه از موقعیت مناسبی که برایش پیش آمده بود به خوبی استفاده کرد و تا آنجا که ممکن بود در دوران حکومت حضرت علی7 به ارشاد عایشه پرداخت و او را از برپا کردن فتنه جمل باز داشت، هرچند عایشه را سودی نبخشید، ولی ام سلمه چون مادری مهربان برای امت اسلام، رسالت خود را انجام داد. در تاریخ یعقوبی آمده است:
عایشه نزد امسلمه دختر ابی امیه همسر پیامبر خدا آمد و گفت: پسر عمویم و شوهر خواهرم به من خبر دادهاند که عثمان بیگناه کشته شده و بیشتر مردم به بیعت علی راضی نبوده و گروهی از مردم بصره مخالفت ورزیدهاند، پس اگر با ما همراه میشدی شاید خدا امر امت را به دست ما اصلاح میکرد. ام سلمه به او گفت: ستون دین به دست زنان به پا نمیشود، ستوده شدن زنان با فروافکندن دیدگان و پنهان داشتن اطراف بدن و کشیدن دامنها حاصل میشود. چه میگویی اگر پیامبر خدا در کنارههای بیابان تو را سرزنش کند که حجابی را که خدا برتو نهاده بود پاره کردی؟!([40])
سخن ام سلمه اشاره به مطالبی چند دارد:
1. سعی نمود برای منع عایشه از جنگ با امیرالمؤمنین علی7 او را به وظیفهی اصلیاش که حفظ عفت و حجاب است رهنمون سازد، چرا که در فتنهگری و آشوب شخصیت زنان مؤمن مورد تعرض هواداران ظلم و ستیز قرار میگیرد.
2. زنان پرورش دهندگان مردان بزرگاند و از دامن آنان، مردان به معراج میروند. پس منظور چنین نیست که ستون دین به دست زنان به پا نمیشود، بلکه باید زنان نگهدارندگان ستون دین را به جامعه اسلامی تحویل دهند که این نقش بسا والاتر خواهد بود.
آمنه بنت الشرید؛ آمنه از زنان شیعهای بود که با زبان فصیحش در آماده بودن برای سؤال و جواب نمونه بود. هنگامی که حضرت علی7 به شهادت رسید زیادبن ابیه به جرم محبت علی7 او را به خیال دستگیری شوهرش در کوفه زندانی کرد، وقتی از یافتن شوهرش مأیوس شد؛ آمنه را به سوی معاویه فرستاد. او دو سال در شام زندانی بود و زمانی که شوهرش را پیدا کردند و او را به شهادت رساندند، سرش را از بدن جدا کرده و دور شهر دمشق گرداندند. آنگاه سر شهید را برای همسرش آمنه بردند. آمنه به فرستادهی معاویه گفت: به معاویه بگو خدا فرزندانت را یتیم کند و از گناهانت نگذرد! معاویه او را از زندان احضار کرد و گفت: این سخن را تو گفتی؟ آمنه گفت: آری من گفتم و پشیمان نیستم و معذرت خواهی نمیکنم...([41])
آمنه تا آنجا بر محبت حضرت علی7 استوار است که به دستور معاویه به قتل میرسد. آری محبان واقعی در عمل، حب خود را ابراز میکنند، همچنان که آمنه همراه با زوج خود؛ به شهادت میرسند تا اسلام و حجت خدا روی زمین زنده بماند.
میمونه بنت حارثابن حزن؛ این بانو از جمله زنانی بود که پس از وفات پیامبر9 در راه راست پا برجا ماند و نسبت به اهل بیت: و امام علی7 علاقهمند بود. روایت شده که جویبن کلیب عامری برای به خدمت رسیدن میمونه اذن خواست، میمونه پس از ورود از او پرسید ای مرد از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه گفت: از کدام قبیلهای گفت: بنی عامر پرسید: چه چیز تو را به مدینه آورد؟ گفت: وقتی بین مردم اختلاف افتاده بود، ترسیدم که فتنه مرا در برگیرد از این رو از کوفه خارج شدم.
پرسید: آیا با امام علی7 بیعت کردهای گفت: بله گفت: پس برگرد و از صف او خارج مشو که به خدا قسم نه گمراه شده و نه کسی را گمراه میکند.([42])