خانواده به عنوان نهادی اجتماعی، هسته نخستین پیوند اجتماعی انسان را بنیان می نهد
و با تأمین مجموعه ای از نیازهای انسانی، عهده دار نقش ها و کارکردهای ویژه ای
است. مشارکت پذیری اعضای خانواده به عنوان نیاز اجتناب ناپذیر عصر ما، همة ابعاد
انسانی را در سطوح مختلف فکری، عاطفی و رفتاری تحت پوشش قرار می دهد و در به ثمر
رساندن اهداف خانواده حائز اهمیت است. فرآیند مشارکت پذیری از رویکردهای متفاوتی
قابل تبیین است، اما نظام مند بودن کنش اجتماعی موجب می شود تا با بهره گیری از
نظریه پارسونز، شرایط و موانع فرهنگی مشارکت پذیری اعضای خانواده بررسی شود.
صرفنظر از نقد و ابرامی که متوجه نظام های کنشی مورد نظر پارسونز است، تأکید او بر
نظام فرهنگی به عنوان نظامی مسلط و تعیین کننده، هم در توصیف مشارکت پذیری و هم در
تحقیق و تثبیت آن واقعیتی انکارناپذیر است. تأثیرگذاری عقاید، باورها و ارزشهای
دینی بر آرمانها و اهداف خانواده و مسئولیت پذیری اعضاء و تفاهم و توافق آنها، از
عناصر کلیدی نظام فرهنگی جامعه اسلامی است که موجب مشارکت پذیری اعضای خانواده
می شود. از سوی دیگر ابهام نقش ها، فضای بی اعتمادی، بدبینی، حسادت، کینه توزی و
نگاه جنسی محض به نقشهای همسری به عنوان موانع فرهنگی مشارکت پذیری اعضای خانواده
محسوب می گردد.
خانواده به عنوان بنیادی ترین نهاد اجتماعی می تواند عمیق ترین تأثیرات روحی و
روانی را در اعضایش ایجاد کرده و به نوبة خود منشأ تحولاتی عظیم در جامعه باشد،
جامعه نیز می تواند تغییرات اجتماعی را به درون خانواده سوق دهد. به طور نمونه
جامعه ای که روح استبداد در تمام کالبد نهادی آن جاری است، این چهرة استبدادی در
درون خانه نیز نمایان می شود و بالعکس، افرادی که تعاملات خانوادگی آنها با استبداد
و انزوا همراه است، روابط اجتماعی خود با دیگران را بر اساس چنین الگویی ترسیم
می کنند.
صرفنظر از مدل آرمانی و ارزشی خانواده که چهرة تابناکی دارد، حرکت تاریخی آن تحت
تأثیر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، حرکتی ناموزون در قوس صعود و نزول
بوده و در شرایط کنونی که موضوع مشارکت اجتماعی به عنوان یکی از رهاوردهای انقلاب
اسلامی توجه همگان را به خود جلب کرده است، مشارکت پذیری اعضای خانواده به رویکردی
اجتماعی و فراگیر تبدیل می شود و امید است تا این سوگیری مبارک به مدل آرمانی و
الهی خود نزدیک شود.
اما سؤال اساسی آن است که خانواده مشارکت پذیر از چه امتیازات و فوائدی برخوردار
است؟ آیا مشارکت اعضای خانواده دامنة خاصی دارد؟ از چه راههایی می توان اعضای
خانواده را مشارکت پذیر نمود؟ موانع چنین مشارکتی چیست؟ … این تحقیق درصدد پاسخگویی
به این سؤالات است.
مفاهیم کلیدی
برخی از مفاهیم کلیدی و محوری این نوشتار نیازمند توضیح و تعریف است، لذا به اختصار
سه مفهوم ذیل تعریف می شود:
1-خانواده
جامعه شناسان تعاریف گوناگونی از خانواده ارائه داده اند که دربردارندة نقاط اشتراک
و امتیاز مختلفی است. در این بخش به برخی از آنها اشاره می شود:
الف)- تعریف خانواده با توجه به ملاک نهادی ساختی؛
خانواده نهادی است که در درون اجتماع کل قرار داشته و ارگانیسمی است که ساختار آن
بوسیله اجزاء تشکیل دهندة آن حفظ می شود.
ب)- تعریف ساختی کارکردی خانواده؛
خانواده یکی از پاره نظام های مربوط به کل جامعه است که انجام برخی از وظایف را به
عهده دارد.
ج)- تعریف خانواده با ملاک کنش و نقش؛
خانواده واحدی مرکب از افرادی است که دارای کنش متقابل و موقعیتی خاص هستند. این
موقعیت بوسیله نقش ها معین می شود.
د)- تعریف خانواده با ملاک رابطه؛
خانواده گروهی از افراد هستند که با هم زندگی می کنند و رابطه خویشاوندی معینی بین
آنها برقرار است.
تعاریف فوق از دو جهت، محدودیت و نقصان دارد: یکی به لحاظ ملاکهای مورد توجه (که
ریشه در نوع جامعه مورد بررسی محقق و نیز چارچوب و مبانی نظری او دارد) و دیگری به
لحاظ «مانع نبودن از اغیار» است. یعنی بسیاری از تعاریف، به طور دقیق معرف خانواده
نیست، بلکه بیانی عام بوده و دیگر گروهها و نهادهای اجتماعی را نیز شامل می شود.
چنانچه در تعریف خانواده، همانند سایر مفاهیم اجتماعی، پیش فرضهای نظری و محیط
اجتماعی دخیل باشد، می توان بر اساس اندیشه های اجتماعی اسلام و جامعه ایرانی و با
توجه به نقشها و کارکردهای خانواده تعریف ذیل را ارائه نمود:
خانواده نخستین هستة زندگی اجتماعی انسان است که بنیان آن صرفاً قرارداد اجتماعی
نیست، بلکه مبتنی بر نیازی فطری و برخاسته از عمق روح انسان است. نیاز به سکونت و
آرامش روحی بین دو جنس مخالف از طریق عقد و قراردادی خاص، نخستین حلقه زندگی
اجتماعی را شکل می دهد و وظایف و نقشهای ویژه ای را برای طرفین به ارمغان می آورد.
این هسته اجتماعی با هسته های مشابه مربوط به خود(والدین و فرزندان و دیگر اقوام
نسبی و سببی) پیوندی انسانی، عاطفی و حقوقی دارد.
طبق تعریف فوق، خانواده دارای ویژگیهای ذیل است:
1. بر اساس یک نیاز فطری نه صرفاً جنسی تشکیل می شود؛
2. تشکیل آن نیازمند عقد و قرارداد اجتماعی خاص است؛
3. بین دو جنس مخالف (زن و مرد) بوجود می آید؛
4. برای طرفین این قرارداد، وظایف و نقشهای خاصی ثابت است؛
5. بین این هسته اجتماعی و دیگر هسته ها و اعضای خاص، رابطه ویژه ای وجود دارد و
یک هسته مربوط به زندگی زناشویی در درون این شبکه خویشاوندی، دارای جایگاه و
نقش های خاصی است.
2-مشارکت پذیری
کلمه مشارکتدر لغت به معنی شرکت کردن است. در جامعه شناسی مشارکت به معنی حالت یا
وضعی می باشد که فرد به گروهی خاص تعلق داشته و سهمی در آن دارد. اما گاهی به معنی
شرکت فعالانه در گروه جهت به ثمر رساندن یک فعالیت اجتماعی است.
مشارکت به معنای نخست جامعه شناختی لازمه معنای دوم آن است، زیرا شرکت فعالانه در
اعمال اجتماعی زمانی پدید می آید که فرد به گروهی خاص تعلق داشته و سهمی از آن برای
خود قائل باشد. مقصود ما از واژه «مشارکت» دومین معناست که مفهوم نخست را نیز
دربردارد.
اصطلاح «مشارکت پذیری» به فرآیندی اشاره دارد که افراد طی آن اقدام به عمل جمعی
نموده یا رفتار خود را معطوف به تحقق هدفی مشترک نمایند.
3- نقش اجتماعی
نقش، نوعی رفتار اجتماعی است که فرد بر اساس الگوهای اجتماعی و فرهنگی گروه انجام
می دهد. نقش تعیین کنندة نحوه پاسخ گویی به انتظارات دیگران است و بر اساس پایگاه
اجتماعی معین تعریف می شود.در یک گروه اجتماعی مثل خانواده، ممکن است هر یک از
اعضاء نقش های مختلفی از قبیل نقش پدری، همسری، فرزندی، برادری و خواهری داشته
باشند.
ویژگیها و نقش های خانواده
بطور کلی هر گروه اجتماعی و از جمله خانواده، دارای ویژگیها و نقش هایی است که عدم
توجه کافی به آنها باعث ارزیابی غلط و تحلیل نادرست آن گروه می شود. لذا قبل از
ورود به بحث مشارکت پذیری اعضای خانواده، لازم است به این ویژگیها توجه شود:
1- تعامل:
اعضای یک گروه با یکدیگر روابط متقابل دارند و رفتار هر عضو می تواند
تأثیر بالقوه ای بر سایر افراد داشته، آنها را به عکس العمل مناسب وادارد. اعضای
خانواده نیز چنین تعاملی با یکدیگر دارند.
2- ساختار:
هر گروه دارای الگوهای نسبتاً پایدار در روابط خویش است و همین الگوها
پایگاه افراد و نقش های آنها را مشخص می کند. ساختاری که بر کلیت خانواده حاکم
است، خط و مشی زندگی، نقشها و کارکردهای خانواده را نشان می دهد. مثلاً الگوی زندگی
یک خانواده عشایری کوچ نشین، ترسیم کننده نقشها و کارکردهای خاصی است که چه بسا با
ساختار یک زندگی روستایی فرق می کند. بنابراین توجه به ساختار خانواده حائز اهمیت
است.
3- اندازه:
اندازه و قلمرو کمّی گروه در تعیین نقشها و وظایف گروه مؤثر است و تا
اندازه آن مشخص نباشد، ساختار آن به درستی شکل نگرفته یا قابل شناسایی نیست. مثلاً
خانواده گسترده به جهت افزایش کمیت آن، نسبت به خانوادة هسته ای ساختار متفاوتی
دارد.
4- آرمان:
هر گروهی برای تحقق اهدافی بوجود می آید. اهداف موجودیت یک گروه را،
آرمان آن گروه می نامند. نظر به اینکه آرمانها از تنوع و تکثر برخوردارند، لذا
امتیاز گروه ها از یکدیگر به تمایز آرمانهای آنها می باشد. اهدافی که موجب تشکیل،
استمرار و پویایی خانواده در گستره کارکردهای آن می شود، آرمان خانواده را تشکیل
می دهد. بدیهی است که وحدت اهداف و آرمان باعث اشتراک خانواده ها می باشد. همانطور
که کثرت و تغیّر آن، وحدت و اشتراک ماهوی را از خانواده سلب می کند.
5- همبستگی:
بر اساس میزان تعامل و اشتراک در آرمان، همگرایی و همبستگی ایجاد
می شود و برای درک یک گروه باید میزان همبستگی و ارتباط اعضاء با یکدیگر را در نظر
گرفت. مثلاً خانواده ای که بر اساس آرمان مشترک بوجود آمده و از تعامل مقبولی
برخوردار است، میزان همبستگی آن نسبت به خانواده ای که فاقد چنین ویژگی می باشد،
بیشتر است.
6- تغییر:
گروه در معرض تغییر و دگرگونی قرار دارد. شناخت عوامل تغییر، عرصه ها و
قلمرو آن و نیز تصمیم گیری در پذیرش مقدار تغییر، همگی متغیرهایی هستند که یک گروه
ممکن است با آن مواجه شود. خانواده هم از این ویژگی مستثنی نیست، اما گزینش عنصری
جدید و تغییر در عرصه های مختلف خانواده بستگی به عواملی از قبیل آرمان، محیط
طبیعی، ضرورت اجتماعی (از قبیل تقسیم کار اجتماعی بر حسب پیچیدگی ساختار جامعه) و …
دارد.
شرح و تفصیل هر یک از این ویژگیهای ششگانه و تطبیق آنها بر خانواده، نیازمند مجال
دیگری است، آنچه که اینک مورد توجه است و برای هر خانواده ای اعم از شهری، روستایی
و عشایری تعیین کننده و الزامی می باشد؛ عناصر تعامل، آرمان و همبستگی است. در
جامعه و فرهنگ اسلامی، خانواده به گونه ای تلقی شده است که آرمان، تعامل و همبستگی
اعضای آن، وظایف و نقش های آن را ترسیم می کند. این آرمان مبتنی بر آرم های
اعتباری نیست، بلکه از تلاش دوسویه بین دو جنس مخالف جهت رسیدن به آرامش درونی خبر
می دهد، که میوه ای چون محبت و مودت ببار می آورد: «و من آیاته ان خلق لکم من
انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة… »«و از نشانه های اوست که
از جنس شما زوج هایی قرار داد تا با روی آوردن به او آرام گیرید و بین شما دوستی و
رحمت برقرار کرد».
تعاملی که این آرمان و سایر اهداف مورد نظر را تعقیب می کند بر پایه «میثاق غلیظ»
استوار است. «… و اخذن منکم میثاقاً غلیظاً» در حالیکه از شما عهد موکدی گرفتند.
لازمه این شاخص معنوی آن است که همه نقش ها و وظایف مربوط به زن و شوهر از عمق و
غلظت برخوردار بوده و از صمیم قلب برخاسته باشد. همگرایی و همبستگی ارکان اصلی
خانواده یعنی زن و شوهر تا آنجا است که هر کدام بدون دیگری فاقد پوشش لازم بوده و
محافظ طبیعی خود را از دست می دهد: « … هنَّ لباس لکم و انتم لباس لهنَّ»«آنها لباس
برای شما و شما لباس برای آنها هستید».
مرد در حفظ زن و زن در حفظ همسر خویش باید کوشا باشد و این شدت توجه به یکدیگر،
همبستگی و همگرایی آنها را می رساند. جامعه شناسان با توجه به نگاه تاریخی به
خانواده و تحولات معاصر آن در جوامع خویش، نقش ها و کارکردهایی را به شرح ذیل ذکر
کرده اند:
1. تنظیم رفتار جنسی و تولید مثل؛
2. جامعه پذیری کودکان؛
3. مراقبت از کودکان، معلولان و سالمندان؛
4. تأمین امنیت اقتصادی.
علیرغم تغییر و تحولاتی که در روابط انسانی و نهادهای اجتماعی ایجاد شده است، ضرورت
کارکردی نهاد خانواده همچنان خانواده هسته ای را حفظ کرده است و به تعبیر برخی از
جامعه شناسان عمومیت خانوادة هسته ای را می توان با توجه به کارکردهای اجتناب
ناپذیرشان توجیه کرد. صرف نظر از اظهار نظر جامعه شناسان غربی درباره نقش ها و
کارکردهای خانواده، در جامعه اسلامی خانواده از ویژگیها و کارکردهای ذیل برخوردار
است:
1. تولید مثل و بقاء نسل؛
2. سکونت و آرامش روانی همراه با مهر و عطوفت شدید؛
3. ارضاء غریزه جنسی؛
4. تربیت فرزندان و هنجارمند کردن آنها بر اساس ارزشهای جامعه اسلامی؛
5. مشارکت در تأمین نیازهای مادی و معنوی (نظیر تهیه مسکن و هزینه زندگی، تدارک
ازدواج فرزندان و کمک در تأمین نیازهای اولیه خانواده های ایشان، کمک به والدین و
خویشاوندان و…) با فرض مسئولیت بیشتر مرد (همسر).
بنابراین برخی از نقشها مظهر اقتدار و تدبیر امور درخانواده است و برخی دیگر مظهر
عطوفت و رحمت و ارضاء نیازهای عاطفی و جنسی است و برخی از نقشها عهده دار جنبه های
پرورشی، تربیتی و معرفتی خانواده است.هر یک از نقشهای فوق دارای ویژگیها و خصوصیاتی
است که طرح آنها در این ظرف محدود نمی گنجد.
ضرورت و فوائد مشارکت اعضای خانواده
1- مشارکت سبب تخفیف بار سنگین مسئولیت ها از دوش یک فرد شده، فشارهای روانی ناشی
از فردگرایی را به امنیت روانی و عاطفی حاصل از مشارکت پذیری تبدیل می کند.
2- مشارکت به درک متقابل و همدلی بیشتر اعضای خانواده کمک می کند. فرض فقدان هر نوع
مشارکت پویا، نشان از عدم اعتماد اعضای خانواده به یکدیگر دارد. خانواده ای که
نمی تواند اعضایش را به مشارکت فراخواند، از استعدادهای آنان خبر نداشته یا اعتمادی
ندارد، در نتیجه اعضای آن نمی توانند همدیگر را تکمیل کنند. چنین خانواده ای از
ناتوانی و انزوای اعضای خود در رنج است.
3- مشارکت پذیری، کارآمدی خانواده را در دستیابی به اهداف افزایش می دهد. هر قدر
قلمرو فعالیت فکری، عاطفی و رفتاری اعضای خانواده انفرادی تر باشد، به همان میزان
پیامدهای آن در مقایسه با حالت مشارکت پذیری، محدودتر و ناقص تر خواهد بود.
4- مشارکت پذیری اعضای خانواده، با توجه به شرائط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عصر ما،
یک ضرورت اجتماعی است. در گذشته، اعضای خانواده به صورت طبیعی و در شبکه ای گسترده،
روابط خود را شکل می دادند. شدت روابط در عرصه های مختلف اقتصادی، تربیتی، آموزشی،
دینی و … مشارکت پذیری را به صورت طبیعی ایجاب می کرد؛ اما در عصر کنونی که پیچیدگی
جامعه، تقسیم کار شدید در بیرون از خانه و افزایش روابط غیر رسمی، ارتباط فیزیکی و
معنوی مستمر اعضای خانواده را کاهش داده، ایجاد مشارکت در زمینه های مساعد و مناسب
برای التیام جراحت خانواده یک اضطرار و ضرورت اجتماعی است.
با توجه به ضرورت و فوائد بیشمار مشارکت پذیری اعضای خانواده، جای این پرسش هست که
مشارکت آنها در چه ابعاد یا قلمرویی قابل ترسیم است؟
قلمرو مشارکت اعضای خانواده
جامعه معاصر که دستخوش تغییر و دگرگونی است، حوزه های کارکردی خانواده را در معرض
تحول قرار داده و دامنه آن را محدود کرده است. با وجود تحولات شگفت صنعتی و
رسانه ای که بسیاری از نهادهای اجتماعی و روابط انسانی را دگرگون کرد، اما میزان
حضور اجتماعی دین، به ویژه دین اسلام و نقش باورها و ارزشهای فرهنگی به عنوان
متغیرهایی مستقل و پویا در ثبات یا تغییر این کارکردها غیر قابل انکار است.
حوزه های مشارکت اعضای خانواده متغیر وابسته ای است که تحت تأثیر عوامل زیادی
می باشد، از رویکرد انسان شناختی، نوع نگرش ما نسبت به عالم و آفرینش تا رویکردهای
اجتماعی و میزان و شدت جامعه پذیری اعضای خانواده از ارزشهای اجتماعی، همگی در
تعیین قلمرو مشارکت اعضای خانواده تأثیر گذار است. بنابراین با توجه به گوناگونی
این عوامل می توان دامنه مشارکت و سطوح آن را در خانواده های جامعه جهانی، مختلف
ارزیابی کرد. ابعاد یا سطوح مشارکت در خانواده ایرانی و اسلامی را می توان به شرح
زیر بیان کرد:
1- مشارکت فکری
اکثر خانواده ها دغدغه رشد فکری و تربیتی عقلانی فرزندان خود را داشته و برای به
ثمر رساندن آن سرمایه های انسانی و مالی خود را هزینه می کنند. زن و شوهر با
مشارکت خود آموزشهای لازم دینی و مهارتهای مناسب اجتماعی را به فرزندان خود
می آموزند. علاوه بر این مشارکت فکری و معاونت و همکاری در ارتقاء فکری و فرهنگی
بین همسران، پیش شرط اساسی تأمین سایر مشارکتهای خانوادگی است، لذا خانواده هایی که
مشاوره و مشارکت فکری آنها با یکدیگر بیشتر است، از بهداشت روانی و روحی بهتری
برخوردارند. هنگامی که ارتباط کلامی بین زن و شوهر از محدوده دخل و خرجها فراتر رود
با کاستیها، علائق و نیازهای یکدیگر بیشتر آشنا شده و بسیاری از مشکلات را با بحث و
مشورت حل می کنند، در نتیجه نگرش آنها نسبت به خانواده و ازدواج مثبت خواهد شد.
2-
مشارکت عاطفی و روانی
خانواده های هنجارمند جامعه اسلامی از مشارکت عاطفی و روانی بالایی برخوردارند.
هیچگاه روابط عاطفی اعضاء یکسویه یا ضعیف نیست. عاطفه والدین نسبت به فرزندان بسیار
بالا بوده و همین شدت عاطفه و وابستگی، فاصله زمانی و مکانی آنها از یکدیگر را
دردناک می کند. از سوی دیگر فرزندان هرگاه نسبت به والدین عاطفه لازم را نشان
ندهند، افرادی بی رحم و ناهنجار نسبت به والدین محسوب می شوند. عواطف زن و شوهر
نسبت به یکدیگر در نمونه معتدل و مطلوب آن بسیار به یکدیگر معطوف و مربوط است. نقش
ارزشهای دینی در ایجاد چنین مشارکت عاطفی بسیار برجسته است.
3-
مشارکت رفتاری
تعامل و کنش اعضای خانواده با یکدیگر با همه اختلافات فرهنگی که در مناطق مختلف
شهری و روستایی و عشایری وجود دارد، واقعیتی است که هیچگاه عرصه خانواده از آن تهی
نبوده است. این عرصه مشارکتی توان این نهاد را در تحقق اهداف و برنامه های خود
بسیار بالا برده، ضریب موفقیت آن را افزایش می دهد.
بطور کلی می توان اظهار داشت که عرصه مشارکت پذیری اعضای خانواده، بخصوص زن و شوهر
به پهنای قلمرو انسانیت است. یعنی با توجه به مبانی انسان شناسی اسلامی که دور از
نگاه جنسی است، هر نوع کنش فردی و اجتماعی که در راستای تأمین نیازهای انسانی باشد،
قابلیت مشارکت پذیری اعضای خانواده را دارد. این قلمروی پردامنه وقتی قابل طی شدن
است که در قالب قواعد حقوقی، فقهی و هنجارهای اخلاقی قرار گیرد. این قوانین و آداب
مربوط به اخلاق و حقوق، نحوه مشارکت اعضاء را به تناسب ظرفیتها و استعدادهای آنان
(بر حسب سن، جنس، قدرت، و …) تعیین می کند. بنابراین باید به دو نکته توجه کرد:
نکته اول آنکه هر یک از وظایف یا نقش های الزامی وغیرالزامی مربوط به اعضای
خانواده قابلیت مشارکت دیگر افرادش را دارد و اساساً نباید گمان کرد که تقسیم و
تفکیک نقشها (بر اساس متغیرهای مختلف) مانع مشارکت آنها است. نکته دوم این است که
تفکیک وتقسیم نقشها در راستای انسجام خانواده بوده و نوعی مشارکت در تحقق اهداف و
برنامه های خانواده محسوب می شود.
تبیین جامعه شناختی مشارکت پذیری
اعضای خانواده
مشارکت پذیری اعضای خانواده با بهره گیری از مکاتب و نظریه های مختلف جامعه شناختی
نظیر ساخت گرایی، کارکردگرایی، تضاد، دیدگاه فرهنگی و … قابل تبیین است، لیکن نظر
به اینکه رفتار نظام مند و برخاسته از الگوهای تثبیت شدة فرهنگی، تحت تأثیر ساختهای
مختلف اجتماعی است، لذا تا این رفتار در سطحی فراگیر و بصورتی انتزاعی مورد مطالعه
قرار نگیرد، نمی توان چگونگی آن را به طور دقیق درک کرده یا از چرایی آن بحث نمود.
مطالعه ساختار اجتماعی در مقولات مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و … برای محقق این
امکان را فراهم می کند تا موضوعی خاص را در منظری عام و کلان مورد تحلیل قرار دهد.
دیدگاه پارسونز جامعه شناس آمریکایی از این جهت قابل اهمیت است. از دیدگاه وی، کنش
اجتماعی ویژگی یک «نظام» را داشته و قابلیت تحلیل سیستمی دارد. مقصود او از کنش
اجتماعی هر نوع رفتار انسانی است که بر اساس معانی ای که کنشگر از دنیای خارج
دریافت می کند، بوجود می آید. ویژگی اصلی کنش اجتماعی در حساس بودن کنشگر نسبت به
معانی دنیای خارج و محیط است و کنش اجتماعی با توجه به ذهنیت کنشگر و دیگران ایجاد
می شود و کنشی متقابل می باشد.به اعتقاد پارسونز کنش اجتماعی نظیر یک نظام و سیستم،
دارای ساخت، کارکرد و فرآیند درون سیستم است، لذا از مفهوم کنش اجتماعی به مفهوم
نظام کنشی منتقل می گردد که دارای ساخت است. سؤال اساسی او این است که چگونه این
ساخت و انتظام در کنش ایجاد می شود؟
از دیدگاه پارسونز نظام کنش (و از جمله خانواده به عنوان یک نظام که مورد بحث است)
دارای چهار کارکرد و فونکسیون ضروری است:
تطبیق یا انطباق پذیری: هر نظامی باید خودش را با محیط، لوازم و نیازهای محیطی
سازگار سازد.
هدف یابی: هر نظامی باید اهداف خود را ترسیم کرده و رفتارش را بدان سو تنظیم نماید.
یکپارچگی: هر نظامی بین اجزاء درونی خود سازگاری و وفاق ایجاد می کند.
ثبات هویت و الگوها: هر نظامی باید توانایی ایجاد الگوهای فرهنگی خاص جهت انگیزش
افراد را داشته باشد و آنها را حفظ کند.
بنظر می رسد که رفتار مشارکت آمیز اعضای خانواده، طبق رویکرد پارسونزی در مقوله
یکپارچگی اعضای خانواده می گنجد. یعنی خانواده به عنوان نوعی نظام کنشی، بین اعضای
خود انسجام ایجاد می کند. این یکپارچگی ممکن است صورتها و مراتب مختلفی داشته باشد،
اما بهترین و مناسبترین نوع یکپارچگی در شرایطی است که کنش اعضای خانواده بر اساس
مشارکت باشد. در فرض مشارکت، دستیابی به اهداف خانواده به آسانی انجام می پذیرد.
از دیدگاه پارسونز، هر یک از کارکردهای چهارگانه یک نظام کنشی، توسط چهار نوع نظام
کنشی فرعی انجام می گیرد.
1- نظام ارگانیسم کارکرد تطبیق را انجام می دهد؛
2- نظام شخصیتی کارکرد دستیابی به اهداف را محقق می کند؛
3- نظام اجتماعی کارکرد یکپارچگی نظام را انجام می دهد؛
4- نظام فرهنگی کارکرد حفظ هویت و ثبات الگوها را به عهده دارد.
طبق مدل فوق، کارکرد یکپارچگی و انسجام از طریق نظام اجتماعی تأمین می شود. نظام
اجتماعی از نظر پارسونز به معنی مجموعه ای از کنشگران فردی است که در موقعیتی که
دست کم جنبه ای فیزیکی یا محیطی دارد، جهت ارضاء حد مطلوب خویش، با یکدیگر کنش
متقابل دارند. این کنش متقابل بر اساس یک نظام فرهنگی سامان می یابد. یعنی نظام
فرهنگی به عنوان یک نظام کنشی فرعی تعیین کننده سایر نظامهای کنشی است. پارسونز
برای نظام اجتماعی که خود تحت سیطره نظام فرهنگی است، برانگیختن مشارکت کافی اعضاء
را به عنوان یکی از پیش نیازهای کارکردی آن معرفی می کند.
صرفنظر از چارچوب بسیار انتزاعی و بهم تنیده نظریه پارسونز که از انتقادات دیگر
جامعه شناسان مصون نمانده است، توجه کلان و انتزاعی او به عناصر متعدد نظام کنشی،
خصوصاً مسلط دانستن نظام فرهنگی بر سایر نظامها، از برخی جهات به این نظریه توانایی
خاصی می بخشد و می تواند در تبیین پدیده مشارکت اعضای خانواده مورد استفاده قرار
گیرد.
بنابراین الگوهای فرهنگی در نظام اجتماعی نهادینه شده و در شخصیت افراد درونی
می شود و همین الگوها کنش اجتماعی را نظام مند و قابل تحلیل سیستمی کرده و به آن
قابلیت پیش بینی می دهد.
بر اساس چنین رویکردی می توان موضوع «مشارکت پذیری اعضای خانواده» را به عنوان نوعی
از انسجام و یکپارچگی خانواده یا پیش نیازی ضروری برای آن، در راستای الگوهای
فرهنگی مورد تحقیق و تحلیل قرار داد. وجود یا عدم وجود مشارکت جمعی در خانواده و
نیز درجه و دائره این مشارکت تا حدود زیادی به الگوها و نظام فرهنگی حاکم بر
خانواده و جامعه بستگی دارد. بدین لحاظ در واقع از دو جهت نیازمند مطالعه و تحقیق
در نظام فرهنگی هستیم:
1- توصیف نهاد خانواده «آنگونه که هست». البته زمانی گزارش شرایط یا موانع مشارکت
اعضای خانواده امکان پذیر است که نظام فرهنگی جامعه و خانواده برای ما شناخته شده
باشد.
2- برای ایجاد مشارکت بین اعضای خانواده ایجاد نظام فرهنگی مناسب ضروری است. بدین
سبب باید نظام فرهنگی موجود را به نظام فرهنگی مطلوب و آرمانی نزدیک کرد.
تحلیل نظام فرهنگی در مقوله «آنچه هست» نیازمند تحقیقات میدانی و پژوهش داده ها و
اطلاعات حاصله است، اما تحقیق نظام فرهنگی در مقوله «آنچه که باید» با توجه به
فرهنگ آرمانی، ارزشی و مطلوب جامعه صورت می گیرد. این تحقیق مشارکت پذیری اعضای
خانواده را با توجه به نظام فرهنگی اسلامی (فرهنگ آرمانی جامعه اسلامی) مورد بررسی
قرار می دهد.
شرایط و زمینه های مشارکت پذیری
اعضای خانواده
بر اساس مدلی که برای تبیین مسأله مشارکت برگزیدیم، نظام فرهنگی به عنوان سیستمی
مسلط، نوع مشارکت و میزان آن را تعیین می کند. سؤال اساسی ما این است که در نظام
فرهنگی اسلام چه عناصری در پیدایش مشارکت پذیری و شدت و قوام آن تأثیر مثبت
می گذارد؟
عناصر فرهنگی این نظام، مختص جامعه یا خانواده نبوده، بلکه اعم از هر دو است، لذا
مهمترین آنها را مورد توجه قرار می دهیم:
1- زندگی فردی و اجتماعی انسان هدفمند بوده دارای اصول ثابت و فراگیری است که
تحولات و تغییرات اجتماعی هیچگاه موجب نسخ و نابودی آن نمی شود. این هدفمندی هویت
خود را بر پایه وحی آسمانی و بیداری عقل انسانی شکل داده خطوط خود را در ابعاد
مختلفی نظیر رهایی از چنگ «از خودبیگانگی»، اجتناب از خود فروشی در برابر طاغوت و
اطاعت و فرمانبرداری از خدای یگانه (الله تبارک و تعالی) در تمامی شئونات زندگی
فردی و اجتماعی ترسیم می کند. آنگاه اخلاق و رفتار اسلامی در این منظومه شکل
می گیرد.
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنسیهم انفسهم»«و همانند آنان نباشید که خدا را
فراموش کردند و خدا هم آنان را به خود فراموشی مبتلا کرد».
«فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله» «پس
روی خویش را به سوی دین یکتاپرستی فرادار، در حالی که از همه کیشها روی برتافته ای،
به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است، آفرینش خدای را دگرگونی نیست».
2- مسئول بودن اعضای جامعة اسلامی نسبت به یکدیگر و نظارت آنها بر کل ساختار و
سازمان اجتماعی از ویژگیهای مهم نظام فرهنگی اسلام است. مسئولیت مشترک مسلمانان
نخستین گام خود را از درون خانواده شروع می کند و در کوچه و پس کوچه های محله و
همسایه بذر خویش را پرورش داده و اوج شکوه خود را بر تمام جوامع اسلامی می گستراند.
«الا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته».«به هوش باشید، هر یک از شما نسبت به دیگری
مسئول بوده و از حوزه مسئولیت خویش مورد بازخواست قرار می گیرد».
طبق این حدیث نبوی مشهور بین فریقین، احساس مسئولیت نسبت به مسلمین یکی از وظایف
عمومی هر مسلمان در حیطه قدرت و توانایی اوست و نیز از امام باقر(ع) نقل شده است که
مومنین در نیک رفتاری، رحم و عطوفت نسبت به یکدیگر همانند پیکر واحد هستند و اگر
جزیی از آن بیمار شود، بقیه اعضاء وادار به مراقبت و حمایت می شوند.
این وظیفه همگانی مبتنی بر اصل دیگری به نام «ولایت»است. ولایت متضمن این حقیقیت
است که پیوندی عمیق و مکتبی بین مسلمانان برقرار بوده و بسیاری از نیازها و عواطف
انسانی (نظیر مهر، محبت، وفا و حمایت) به بهترین شکل به وسیله آن تأمین می شود.
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»«مردان و زنان مؤمن، بعضی ولیّ بعضی
دیگرند».
در درون خانواده مسلمان علاوه بر وجود عنصر روابط ولایی، حوزه خویشاوندی و رحامت هم
وجود دارد که مسئولیت و رسالت اعضای خانواده را نسبت به هم سنگین تر می کند.
تفاهم و وفاق یکی از زمینه های مهم مشارکت پذیری اعضای خانواده است. خانواده ای که
گوهر انسجام و اتفاق را با اختلاف و مشاجرات خویش تیره و تار کند، زمینه ای برای
مشارکت اعضای خویش باقی نمی گذارد. حال سؤال این است که برای ایجاد تفاهم چه باید
کرد؟
از دیدگاه اسلام، خانواده دارای آرمانی برخاسته از عمق نیاز و فطرت انسانی است،
رسیدن به آرامش، برخورداری از محبت، امنیت، معیشت و … از عناصر آرمانی مهمی است که
خانواده آن را تعقیب می کند. خانواده ای که چنین اهداف و آرمانی را به رسمیت
نشناسد، به قهوه خانه ای می ماند که ضرورت تفریح و تفرج افراد را بدان سو می خواند.
اعضای خانواده خصوصاً زن و شوهر باید بپذیرند که ایجاد محیط نشاط و وفاق جزء
مهمترین رسالت آنها است، لذا باید از هر نوع احساس و رفتاری که این مسئولیت را خدشه
دار می کند، پرهیز کنند.
انجام این رسالت خطیر نیازمند پشتوانه ای عمیق و الزام آور است. مهمترین و
ماندگارترین پشتوانه آن تقوای الهی و توجه به مبداء و معاد است. حضور عینی این اصل
در درون انسان و بین روابط او با دیگران، جدیت و اهتمام آدمی را در تحقق این رسالت
به دنبال دارد. وقتی که زن و شوهر یکدیگر را امانت الهی و سبب امتحان او بدانند،
آنگاه که خانواده مهد تربیت وتحصیل شخصیت فرزندان تلقی شود و زمانی که فرزندان
نگاهی مملو از خیر و رحمت به والدین داشته، اطاعت از آنها را در مرتبه ای بعد از
اطاعت الهی در نظر بگیرند و نیز نقشها و وظایف مربوط به صله رحم و خویشاوندی را پاس
بدارند، اینجاست که بهترین و عمیق ترین مشارکت بین اعضای خانواده پدید می آید. در
نظام فرهنگی اسلام همه این شئونات و حوزه های مورد اشاره به تفضیل آمده است، اما
طرح آن متناسب این مقام نیست.
حاصل سخن آنکه مسئولیت اعضای خانواده در راستای آرمان، اهداف و اخلاق اسلامی، از یک
سو ضرورت پویایی و نظارت (امر به معرف و نهی از منکر) آنها را توجیه می کند و از
سوی دیگر تعاون و مشارکت ایشان را در تحقق اهداف و برنامه های شایسته ایجاب
می کند:
«تعاونوا علی البر و التقوی» همدیگر را بر نیکوکاری و پرهیزگاری مدد کنید.
موانع مشارکت پذیری اعضای خانواده
نظام فرهنگی، از میان مجموعه نظام های کنشی که پارسونز مطرح می کند، هم در تبیین
شرایط مشارکت پذیری اعضای خانواده و هم در تبیین موانع آن توانمند است. موانع
فرهنگی مهمترین عناصر بازدارندة مشارکت پذیری اعضای خانواده است. اختلاف،
نزاع، انزوا و بی تفاوتی عاطفی در خانواده از بستر عوامل فرهنگی ایجاد می شوند. هر
چند تأثیر عواملی چون فقر و اعتیاد در این مورد چشمگیر است، اما اثرگذاری آنها
همراه با زمینه های فرهنگی است. در این مجال می توان برخی از موانع فرهنگی مشارکت
پذیری را به اختصار بیان نمود:
1- ابهام نقش ها:
هر کسی به تناسب پایگاه و جایگاهش در نظام خانواده از حقوق و
وظایفی برخورداراست. اعضای خانواده به ویژه زوج ها باید نسبت به نقشها و وظایف
مورد انتظار، کاملاً جامعه پذیر و اجتماعی شده باشند. اگر آنها آگاهی لازم و وقوف
از نقشها نداشته باشند، در مقام عمل پاسخگو نبوده و در نتیجه مشارکت شکل نمی گیرد.
منشأ ایجاد نقش ها و عواملی که تعیین کنندة انتظارات دیگران است، از اهمیت
برخوردار می باشد. هر گاه زوج ها از محیطهای فرهنگی مختلف و نامتناسب گرد هم آیند
به احتمال زیاد، نقشهای زناشویی آنها برای هم مبهم خواهد بود. اینجاست که تناسب
فرهنگی زوجها در ازدواج اجتناب ناپذیر است. نکته قابل توجه این است که امروزه
یادگیری نقشها از مجاری مختلفی نظیر خانواده، رادیو و تلویزیون، همسایگان، مطبوعات،
دوستان و … شکل می گیرد. کسانی که در تعلیم و تربیت افراد مسئولیتی دارند، اعم از
والدین و مدیران جامعه، باید توجه کنند که نقشها به تناسب آرمانها و در راستای آن
باشد و این نیازمند تدبیر و برنامه ریزی است.
2-
بدبینی و بی اعتمادی:
عدم اعتماد کافی و گاهی بی اعتمادی و بدبینی، میزان مشارکت
اعضای خانواده را به شدت کاهش می دهد. افشاء اسرار خانوادگی به بیرون از محیط
خانواده از حسن اعتماد کاسته و آنگاه در فضای بی اعتمادی هیچگاه بذر مشارکت سبز
نمی شود.
عناصر روانی بسیاری وجود دارد که مانع از مشارکت پذیری بوده و از این جهت مشابه
بی اعتمادی است؛ از قبیل اظهار کراهت و بیزاری اعضای خانواده از یکدیگر، بخل و
حسادت و سایر حالتهای روانی مرضی.
3- نگاه جنسی محض به نقش های زناشویی:
یکی از موانع فرهنگی مشارکت پذیری اعضای
خانواده تلقی جنسی محض از نقشها و اشتغالات مربوط به خانواده است. بطور کلی می توان
مناسبات مربوط به نقشهای زناشویی را از نقطه نظر جامعه شناختی بصورت طیفی در نظر
گرفت که از یک سوی، روابط به صورت «نقش های مشترک زناشویی» باشد؛ یعنی همه
فعالیتهای مربوطه بصورت مشترک انجام گیرد و هیچ نوع تفکیکی در نقشها جز بر اساس
علائق یا منافع صورت نگیرد، اما سوی دیگر این طیف، مناسباتی باشد که روابط آن بصورت
«نقش های تفکیکی زناشویی» انجام گیرد. در بین دو سر این طیف ممکن است درجات مختلفی
از مناسبات اشتراکی یا تفکیکی وجود داشته باشد.جز در برخی از موارد نظیر شیردادن به
فرزند، معمولاً ذات یک رفتار خود به خود به عنوان «کار مرد» یا «کار زن» تلقی
نمی شود، لذا به طور طبیعی تقسیم و اعتبار مطرح نمی شود؛ یعنی برخی کارها بر حسب
اعتبارات فرهنگی، عقلانی، دینی و دیگر الزامات طبیعی و غیر طبیعی به زن سپرده
می شود و برخی دیگر به مرد. اگر تقسیم کار بر اساس ظرفیت، توان و استعداد طبیعی
افراد نباشد، دوام نمی یابد.
نقش جنسیت در تخصیص نقش ها و نوع رفتار، چیزی نیست که قابل انکار باشد. همانگونه
که متغیر سن اقتضائاتی دارد و وظایفی که از بزرگسالان انتظار می رود از خردسالان
مورد توقع نیست و همینطور متغیر قدرت و توانایی جسمی، انتظارات خاصی را به همراه
می آورد، عامل جنسیت هم متقضی وظایف و نقشهای ویژه ای است. در نظام فرهنگی و ارزشی
اسلام، هم نوع رفتار و هم قلمرو آن تحت تأثیر نوع جنسیت است. تأمین هزینه زندگی جزء
نقش های زن نیست و یا خروج مرد از منزل منوط به اذن همسرش نمی باشد. اما عکس آن
صادق است، مگر در شرایط خاص. تأثیر جنسیت در تفکیک نقشهای مربوط به خانواده با توجه
به عوامل روحی، روانی و اجتماعی فراوانی صورت می گیرد که نباید از آنها غفلت کرد.
امروزه در بسیاری از خانواده های غربی الگوی زندگی زناشویی تغییر کرده است، به
گونه ای که رابطه «تناسب نقشها» برای زن و مرد، جای خود را به رابطه «برابری نقشها»
میان زن و شوهر و عدم تقسیم بندی کارها به «کار مرد» و «کار زن» سپرده است، ولی این
الگوی زناشویی به صورت مطلق نمی تواند تناسبی با مجموعة فرهنگ اسلامی و بومی ما
داشته باشد. از سوی دیگر نگرش جنسی محض به نقشهای مربوط به خانواده، مانع مشارکت
پذیری بوده و برخلاف سیره و سنت ائمه معصومین(ع) است. بنابراین باید قائل به نوعی
تقسیم کار انعطاف پذیر و غیر جزمی گردید تا ضمن پذیرش تقسیم نقشها بر اساس تناسب،
مشارکت اعضای خانواده هم میسر شود.