قصه هجران

امشب گل باغ علی پژمرده گشته، و ماه از خانه مرتضی هجرت کرده و ستارگان عزادارند.

در سوگ بانوی عصمت و اسوه عفاف، حضرت زهرا(س)

امشب گل باغ علی پژمرده گشته، و ماه از خانه مرتضی هجرت کرده و ستارگان عزادارند.

امشب کهکشان ولایت غرق در ماتم است و در سکوت شب صدایی جز نوحه علی و فرزندانش شنیده نمی شود.

حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر، به خواب رفته اند، وغرق در دنیای آلوده خویشند.

در این دنیای اسرارآمیز، زمینی است که همه ارزش آن به یک شهر است، و همه بهای آن شهر، به یک خانه است.

کلبه ای که باب شهر علم و خیرة النساء العالمین به آن شرف حضور بخشیده اند.

هر روز صبح پیامبر اسلام بر اهل خانه ای در مدینه وارد می شدند و دسته گلهای سلام را تقدیم اهل آن می نمودند.

اهل آن خانه چه کسانی بودند و چه سری در آن خانه نهفته بود، که ارزشمندترین انسانهای دنیا، برای آن این همه عظمت قائل بودند؟

علی(ع) او که باید از درب ولایتش وارد شهر علم نبی شد.

فاطمه(س) هم او که دلدادگان کویش از آتش گمراهی رهایی یافته اند.

حسنین علیهما السلام همانها که آقا و سید دلهای بهشتی مؤمنانند.

و زینبین علیهما السلام همان ستارگان پر فروغ دامان زهرا(س) و ماجرا از اینجا شروع شد که:

غم فراق پیامبر، چون ابرهای در هم پیچیده، آسمان دل زهرا را فرا گرفت، و باران اشک، نمود دل طوفانی اش شد.

او تنها برای جدایی از پدر نمی گریست، بر مظلومیت علی(ع) هم اشک می ریخت.

دنیاپرستان زرخواه زورگو،همان حسودانی که به طمع رسیدن به مقام و به طمع عشقهای آتشین، چشم دلشان کور شد، و گوشهای اندیشه شان ناتوان گشت، و زبان حق گوییشان لال شد.

ارزش وجود اهل بیت را نخواستند که درک کنند.

آنها، خفاشان شب خواهی بودند، که از تابش خورشید حقیقت وحشت داشتند.

آنها چون کفهای روی آب زلالی دل علی(ع) را پوشاندند، و خود با زرق و برقهای دروغین، نمایان شدند.

و زهرا، نور درخشان آسمان ولایت، خود را موظف دید حق علی را بازپس گیرد،نه اینکه علی شوهرش بود، و او می بایستی، برای رسیدن به تجملها هر طور که شده حق همسرش را بگیرد!!!

نه، زهرا، والاتر از دنیاست، و دنیا، برای او پدید آمده او آنقدر جمیل است که نیاز به تجمل ندارد.

فاطمه(س)، فریاد زد تا قرآن ناطق را خاموش نکنند.

او سخن گفت: تا گوساله های سامری نمود پیدا نکنند.

گریست که دلهای زنگار گرفته و دنیا طلب آنها، با زلال اشکهای او شستشو شود.

اما افسوس که زهر هوس غیرت دینی آنها را کشته بود.

آن «ایمان آوردگان مصلحتی » بر گردن خورشید ریسمان فکندند، و بر صورت چون ماه زهرا، صاعقه سیلی زدند

و پهلوی فاطمه را چون دل علی شکستند شراب خواران مست از می دنیا، باده گساران شهوت و مقام یاس خانه علی را پژمردند. و علی ماند و تنهایی و غم، ومهتاب شاهد ناله های مولا بود.

اسماء، آب بریز تا طاهره مطهره را غسل دهم، اما نه، دست نگهدار.

خدای من! کبودی تازیانه بر پهلوی محبوبه ام ...

زن، اینقدر، با وفا و با حیاء، که نگذاشت، بدانم درد وجودش را.

بارخدایا! آنروز که گل مهر زهرا(س) را در قلبم رویاندی، حبیبت پاره تنش را در خانه من به امانت نهاد.

اما،گل یاس من، آنروز، نیلوفری نبود، و آسمان چهره اش نیلی نبود ...»

این زمزمه های سوزناک علی بود از فراق محبوبه خدا، در شب غم. و فرزندانش چون بلبلان خزان زده بر گل پرپرشان اشک ریختند.

و ما ...

ما که خانه زهرا در، دلهای بی قرارمان است، ستاره های دعا را از آسمان نیاز می چینیم، و از خدای زهرا می خواهیم که مهدیش بیاید و قبر محبوبه مان را بر ما بنماید.

ما به زهرا اقتدا کرده ایم و در صدف حجاب خواهیم درخشید.

و با حمایت از ولایت علی زمانمان، نمی گذاریم تاریخ مظلومیت «علی » دوباره تکرار شود ...

فقدان زهره

به مناسبت وفات حضرت فاطمه(س)

چنانم زار می گرید قلم بر صفحه دفتر که شرح ماجرا غرق است در سیلاب سرتاسر مذاق جان که طعم تلخ فقدان پیمبر داشت سپهر واژگون پر کرد از غم ساغری دیگر خدایا پهنه بحرت چه تنگ آید مرا زیرا که از دریای هستی گم شده دردانه ای گوهر نمیدانم چه الفت بود بین خاک با افلاک که در فقدان زهره اشک غم بارید هر اختر چو می جویند آب زندگانی را به تاریکی بشب شیر خدا پنهان نمود آن نازنین همسر از آن رو می گدازد هر زمان خورشید و میسوزد که از جان علی برخاست صدها شعله اخگر چو او دختر نخواهد دید هرگز دیده دوران دگر نارد زمانه همچو وی فرزانه ای مادر ببار ای آسمان باران اندوه و غم و حرمان سزا باشد که خون باری بجای اشک تا محشر زمین گرید، زمانه زار موید زین همه حسرت که گوید بوالحسن درد و غم و انده بچاه اندر مگوئیدم حدیث آتش و سوز و گداز شمع که دیگر نیست این پروانه را پیرایه ای چون پر «وحیده » می گدازد زین غم و باشد نیاز او الها جام ما پر کن ز دست ساقی کوثر

وحیده مهدویان

دختر دریای نجابت

تقدیم به حضرت زینب علیها السلام

چاک شده سینه گل از غمت ای همه شب ناله گل همدمت سینه به سینه غم تو راز شد شاهد شبهای پر آواز شد آن که دلش با تو هم آوا شده موج شکن در دل دریا شده وارث اشک و غم و آه علی دختر صبری و نگاه علی با تو شده کاخ ستم واژگون گشته به دریای عدم رهنمون کرب و بلا بود و عطش در خروش ناله گل بود و غروری خموش اشک تو چون پیرهن لاله شد چشم شفق رنگ تن لاله شد چشم تو بود و تن خون خدا اشک تو بود و سر از تن جدا خطبه دشمن شکن روز ما! ناله شبهای پر از سوز ما! کرب و بلا از گذر ما گذشت داغ دل زینبیان تازه گشت در خم هر کوچه ما گل دمید پای چکاوک به اسارت کشید ما که همه داغ جوان دیده ایم آتش و خون را به عیان دیده ایم دختر دریای نجابت ببار! تا ز تو سر سبز شود این دیار!

مهری حسینی - قم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر