انقلاب اسلامی ایران، که بر محور اسلام بنا نهاده شده، بر اصولی الهی استوار است; اصولی که در ابتدای ظهور اسلام به اجرا درآمد و در عصر پیامبراکرم(ص) و خلافت حضرت امیر(ع) به شکوفایی رسید.
این مقاله سیره عملی حضرت امیرمومنان(ع) را از دیدگاه امام خمینی(ره) بررسی می کند. نکته جالب توجه آن است که امام راحل عنایتی خاص به امیرمومنان(ع) داشت و طبق آمار مفتاح صحیفه نورحضرت علی(ع) بیش از سایر امامان علیهم السلام مورد توجه ایشان بوده است.
البته امام در بیشتر موارد با عنوان «حضرت امیر» از نخستین جانشین معصوم رسول خدا یاد کرده است. این امر نشان می دهد که نگاه امام راحل(ره) به علی(ع)، نگاه یک فقیه شیعه به یک حاکم معصوم و الهی است و آن بزرگوار، به عنوان یک انسان کامل وحاکم منصوب از سوی خداوند، مورد توجه آن فقیه وارسته بوده است. آن راهبر راحل می فرماید: «باید حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابی طالب سلام الله علیه باشد.»
شخصیت حضرت امیر(ع)
شناخت امام علی(ع) بسی دشوار است تا آنجا جز خداوند متعال ورسول گرامی اش او را نشناخته اند و مدعیان شناخت حضرت تنها به اندازه توان اندک خویش به این شجره طیبه نزدیک شدند. حضرت امام در موارد متعددی می فرماید: «علی(ع) که در هر جا می رویم،اسم اوهست... این علی همه چیز است; یعنی در همه ابعادانسانیت درجه یک است; و لهذا هر طایفه ای خودشان را به اونزدیک می کنند.
این علی همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت فوق تمام عبادت کنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجویان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان بود; واین اعجوبه ای است که جمع ما بین چیزهای متضاد باهم کرده است.» «علی یک بشر ملکی و دنیایی است که ملکیان از او سخن گویند. یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازه گیری کنند. اولی آن است که ... بگوییم علی بن ابی طالب(ع) فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که می توان از آن یاد کرد;و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشان است; و این ازبزرگترین افتخارات است.»
فارغ از هردو جهانم به گل روی علی از خم دوست جوانم به خم موی علی طی کنم عرصه ملک و ملکوت از پی دوست یاد آرم به خرابات چو ابروی علی
دنیای علی(ع)
یکی از ویژگیهای حاکم اسلامی، بی اعتنایی به دنیاست. حاکم مسلمانان باید چنان زاهدانه به دنیا نگاه کند که هیچ پست ومقامی نتواند او را بفریبد. امام(ره) با رفتار حکومتی اش درس بزرگی به همه حاکمان دنیا داد. او به همه آموخت که در هر عصرمی توان علی گونه حکومت کرد. آن راهبر روشن بین می فرمود:
«اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش، که در راس بوده است، در زندگی در معاشرت در اینها با مردم یا پایین تربوده است یا همان جور; و بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله(ص) پیدا شد، حضرت امیر سلام الله علیه بود. »
«... در زندگیش وقتی که انسان می بیند، که یک پوستی بوده است(این طور نقل می کنند) که شبها این پوست را می انداختند وخودشان با حضرت فاطمه سلام الله علیها رویش می خوابیدند وروزها همین پوست را علوفه رویش می ریختند برای شترشان. ..»
«شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است، زمامدارامور است، خلیفه است، این چه وضعی داشته است. در حالی که خلیفه است، می خواهد نماز جمعه بخواند لباس زیادی ندارد; می رودبالای منبر آن لباسی که دارد، حرکت می دهد. به حسب نقل تا خشک بشود و دو تا لباس ندارد. یک کفشی را که خودش وصله می کرده است، کفاشی می کرده است، ازش می پرسند; حضرت می فرماید: که این کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ می گویند: هیچ. می گوید که:
امارت بر شما هم، خلافت هم در نظر من مثل این کفش و پایین تر ازاین کفش است; مگر این که اقامه عدالت کنم.»
حکومت و سیاست و عدالت
در اسلام هر یک از این سه مقوله، معنایی خاص دارد. در آیین وحی، جهت حکومت و سیاست به سوی حق و عدالت است. امام(ره) چنین حکومتی را ظل الله می شمارد و می فرماید:
«آن اولی الامری که پهلوی خدا و رسول قرار می گیرد، باید پهلوی خدا و رسول باشد، باید مثل خدا و رسول (بلاتشبیه) یعنی ظل خداو رسول باید باشد. حکومت سلطان اسلام ظل الله هست. معنی ظل این است که حرکتی ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست. سایه آدم که خودش حرکتی ندارد، هرحرکتی آدم می کند سایه هم همان طور.
ظل الله این است. آن اسم او. کسی را که اسلام به ظل اللهی شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد; به تبع احکام اسلام حرکت بکند. حرکت، حرکت صحیح باشد. رسول الله این طور بود. ظل الله بود.»
به رغم بعضی نگرشهای باطل که سیاست را امری منفی و آلوده به نیرنگ می دانند، حکومت را امری مشروع و ضروری و سیاست را ازلوازم آن می داند. در نگاه او، افرادی که سیاست را امری منفی می شمارند، از فلسفه وجودی بعثت پیامبراکرم(ص) و ولایت حضرت علی(ع) بیگانه اند. امام(ره) جدایی حکومت از سیاست را مردوددانسته، این دو را مقدمه عدالت می شمارد و می فرماید: «حکومت عدل سیاست، تمام معنای سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیرواگذار کنند. چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابت شد.» آن بزرگواردر معنای روایت «بنی الاسلامی علی خمس...» چنین فرموده است:
«در هر عصری باید حکومت باشد با سیاست; منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلاه کند، اقامه صوم کند،اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند... به هیچ چیز مثل این امر سیاسی دعوت نشده است.» «... غدیر آمده است که بفهماندکه سیاست به همه مربوط است.» «اسلامی که حکومتش تشکیل شد درزمان رسول الله و باقی ماند این حکومت به عدل یا به غیر عدل ودر زمان حکومت امیر باز حکومت عادله اسلامی بود، یک حکومتی بودبا سیاست با همه جهاتی که بود.»
دین و سیاست
امام راحل(ره) جدایی دین و سیاست را رهاورد توطئه دنیاپرستان، نوعی انحراف می شمارد:
«از اعوجاج هایی که پیدا شده است مع الاسف ... بزرگترینش این است که دست هایی پیدا شده است که بگویند که دین علی حده ازمسایل است و سیاست علی حده از حکومت است. هرچه پایین آمده است،این قوت گرفته است تا وقتی بازیگرهای دنیا که دیدند باید دین را یک چیز تعبدی قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طورکردند که ما هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به سیاست.» حضرت امام(ره) در مقابل این انحراف بزرگ ایستاد و بارهبری انقلاب براین افکار غلط خط بطلان کشید. آن مرجع وارسته،اندیشه جدایی دین و سیاست را به شدت مردود و به معنای تکذیب خدا و رسول و ائمه علیهم السلام می دانست:
«آنی که می گوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده،تکذیب رسول خدا را کرده، تکذیب ائمه هدی را کرده است.»
ولایت فقیه ضد دیکتاتوری
تئوری انقلاب اسلامی برگرفته از اسلام ناب محمدی است وادامه مسیرولایت معصومان علیهم السلام شمرده می شود. محور این اندیشه، ولایت فقیه است.
امام راحل(ره) ولایت فقیه را راه نجات جوامع از دیکتاتوری می داند و می فرماید:
«شما از ولایت فقیه نترسید. فقیه نمی خواهد به مردم زورگویی کند... اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که ازاو می ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمددیکتاتوری بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می تواند باشد. اگر امیرالمومنین سلام الله علیه یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم می تواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتوری در کار نیست. می خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهور که مبادا یک پای خطایی بر دارد...
جلو دیکتاتوری را ما می خواهیم بگیریم. نمی خواهیم دیکتاتوری باشه. می خواهیم ضد دیکتاتوری باشه.
ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است نه دیکتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتاده اید و همه تان خودتان را پریشان می کنید. بی خود؟
هرچه پریشان بشوید و هرچه بنویسید، کاری از شما نمی آید. من صلاحتان را می بینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئه ها و از این غلطکاریها. بر گردید به دامن همین ملت...»
علی(ع) و ستمگران زمان
حق و باطل و عدل و ستم سابقه ای دیرینه دارند. اسلام، این فرشته نجات، توانست امتها را از زیر چکمه ستمگران آزاد سازد.
انقلاب اسلامی ایران برای مبارزه با باطل و ستم پدید آمد. خداوندمتعال از دانشمندان پیمان گرفته با باطل سازش نکنند. امام(ره)
هرگز با ظالمان سازش نکرده و پیوسته می فرمود:
«امیرالمؤمنین، عمر خود را در پیکار با ستمگران، که خود رامسلمان معرفی می کردند، به سر برد.»
«... آنهایی که حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت می کردندکه شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شما باشد و بعد که پایه حکومت شما قوی شد، آن وقت او را رد می کنید، به هیچ از آن حرف ها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی رفتار می کند و ظلم در بلاد راه می اندازد، من حتی برای یک آن هم نمی توانم که او را حاکمش قرار بدهم. بلکه اگر حاکمش قرار می دادند یک حجت می شد برای اینکه می شود یک فاسقی هم از طرف او حاکم شود; و حضرت امیر مضایقه کردند.»