با این که دشمنان علی بن ابی طالب «علیه السلام» از روی حسادت و دوستانش از روی ترس، فضایل و مناقب او را در طول تاریخ پنهان داشته اند، کمتر مجموعه حدیثی می توان یافت که صفحه ای از آن مزیّن به فضایل آن انسان الهی نباشد. نه تنها کتاب های عظیم حدیثی شیعه، که صحاح اهل سنت نیز از دریای بی کران عظمت و بزرگی او سرشار است.
راویان احادیث از سال های آغازین تدوین حدیث تاکنون، کتاب هایی را مخصوص فضایل و مناقب امیر المؤمنین «علیه السلام» تدوین کرده اند که شمار آن ها افزون بر دویست عنوان است.
یکی از این کتاب ها، کتاب «خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب «کرّم الله وجهه» تألیف ابو عبدالرّحمان، احمد بن شعیب نسائی است. این کتاب بدان جهت که توسط یکی از محدثان مورد اعتماد اهل سنت تألیف یافته، حائز اهمیّت است.
سرنوشت نویسنده کتاب بیانگر جو ناسالم روزگاران گذشته برای بیان حقیقت و جانبداری از انسان هایی چون علیّ بن ابی طالب «علیه السلام» است. فضایی که حتّی بعضی از عالمان منصف اهل سنت را وا می داشت تا از ترس کشته شدن، با مغرضان و نا آگاهان همنوا شده و حقیقت تاریخ اسلام را بپوشانند.
نویسنده کتاب مورد بحث، پیشوای عصر خود در حدیث بود. پس از مسافرت های فراوان علمی، در مصر سکونت گزید. کتاب های او در مصر منتشر شد و مردم از او حدیث می آموختند.
در اواخر عمرش به دمشق آمد. از او درباره معاویه و فضایلش پرسیدند: گفت: «فضیلتی برای او نمی شناسم جز این که پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله» درباره او فرمود: خداوند شکمش را سیر نکند».
چون انحراف مردم دمشق از امیر المؤمنین «علیه السلام» را مشاهده نمود، تصمیم گرفت با نوشتن کتاب خصائص امیر المؤمنین «علیه السلام» مردم را هدایت کند. امّا همین کتاب سبب خشم و غضب ناصبی ها شد و سرانجام موجب مرگ او گردید.
ویژگی های کتاب
1. در این کتاب 194 حدیث در 63 فصل تدوین شده است. احادیث در شرح فضایل امیر المؤمنین «علیه السلام» و افراد دیگری چون حضرت زهرا (س)، امام حسن و امام حسین «علیه السلام» و بعضی از اصحاب امیر المؤمنین «علیه السلام» است که به نوعی فضایل آن ها، فضیلتی برای امیر المؤمنین «علیه السلام» محسوب می شود. نیز احادیثی در این مجموعه گردآمده که در آن ها پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» از وقایع آینده خبر می دهد و با بیان اوصاف گروه های مختلفی چون خوارج نهروان که در آینده رخ خواهند نمود، حقانیت امیر المؤمنین «علیه السلام» را در حوادث آینده تبیین می نماید.
2. اسناد احادیث از جهت صحت و ضعف در زیرنویس ها مورد دقّت قرار گرفته و جز اندکی، روایات این مجموعه موثق و معتبرند.
3. بعضی از الفاظ که نیاز به توضیح داشته است، در زیر نویس ها توضیح داده شده است.
مطالعه این کتاب برای مبلّغان محترم خصوصا برای بیان فضایل امیر المؤمنین «علیه السلام» توصیه می شود.
گزیده ای از این اثر
محبوب ترین خلق خدا
انس بن مالک می گوید: پرنده ای نزد پیامبر «صلی الله علیه و آله» بود. آن حضرت فرمود: «اللّهم ائتنی باحبّ خلقک الیک یأکل معی من هذاالطّیر»؛ «خدایا! محبوب ترین مخلوق خودت را برایم بیاور تا با من از این پرنده بخورد.» ابوبکر آمد، او را رد کرد. عمر آمد، او را رد کرد. علی «علیه السلام» آمد، پس به او اجازه داد. (ص 27).
جمیع بن عمیر می گوید: «با مادرم بر عایشه وارد شدیم. از پشت پرده شنیدم که مادرم از عایشه در مورد علی «علیه السلام» سؤال کرد: عایشه گفت: از من درباره مردی سؤال می کنی که احدی را نمی شناسم که از او و همسرش نزد رسول خدا «صلی الله علیه و آله» محبوب تر باشد». (ص 164).
اگر یکی از آن ها برای من بود...
عامر بن سعد بن ابی وقّاص می گوید: «معاویه به سعد بن ابی وقّاص گفت: چرا ابو تراب را دشنام نمی گویی؟ گفت: به خاطر سه چیز که رسول خدا «صلی الله علیه و آله» برای او (علی) فرمود، او را ناسزا نمی گویم که اگر یکی از آن ها برای من بود، از شتران سرخ مو برایم بهتر بود.
پیامبر خدا در حالی که در یکی از غزواتش او «علیه السلام» را جانشین خود [در شهر] ساخته بود، علی «علیه السلام» به او گفت: یا رسول اللّه! تخلفنی مع النّساء و الصّبیان؛ ای رسول خدا! آیا مرا با زن ها و بچه ها جا می گذاری؟ رسول خدا «صلی الله علیه و آله» به او فرمود: اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبوّة بعدی؛ آیا راضی نمی شوی که از من به منزله هارون از موسی باشی، جز این که نبوّتی بعد از من نیست؟ و از پیامبر در روز خیبر شنیدم که می فرمود: لاعطینّ الرّأیة رجلاً یحبّ اللّه و رسوله، و یحبّه الله و رسوله؛ پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست دارند.
پس ما گردن هایمان را به سوی آن کشیدیم. [ولی رسول خدا «صلی الله علیه و آله»] فرمود: ادعوا الیّ علیّا؛ علی را به سوی من بخوانید. علی «علیه السلام» آمد در حالی که چشم او درد می کرد. پس آب دهان در چشمانش مالید و پرچم را به او داد.
و زمانی که آیه «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت» نازل شد، رسول خدا «صلی الله علیه و آله» علی و فاطمه و حسن و حسین «علیهم السلام» را فرا خواند و فرمود: «اللّهم هؤلاء اهلی (اهل بیتی)؛ خدایا این ها اهل بیت من هستند.» (ص 33).
حدیث غدیر
ابی طفیل از زید بن ارقم نقل می کند که گفت: «زمانی که رسول خدا «صلی الله علیه و آله» از حجة الوداع برگشت و در غدیر خم فرود آمد... فرمود: کانّی قد دعیت، فاجبت (و) انّی قد ترکت فیکم الثّقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض؛ دعوت شدم پس اجابت کردم. من در میان شما دو چیز گران بها باقی گذاشتم که یکی از آن دو بزرگ تر از دیگری است؛ کتاب خدا و عترتم [یعنی[ اهل بیتم. پس بنگرید که چگونه در آن ها جانشین من خواهید شد. پس آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر من [در کنار[ حوض کوثر وارد شوند.
سپس فرمود: انّ الله مولای و انا ولیّ کلّ مومن؛ خداوند مولا [و سرپرست] من و من ولیّ [و سرپرست] هر مؤمنم.
آنگاه دست علی «علیه السلام» را گرفت و فرمود: من کنت ولیّه، فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ هر که من ولیّ [و سرپرست] اویم پس این [علی] ولیّ اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوستی کند و دشمن باش هر که را که با او دشمنی کند». صص 117 -120.)