مقدمه
محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی ( 224 ـ 28 شوال 310) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که در باره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.(1) در مقایسه او و نوشته هایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن می شناسیم، بدون تردید می توان برتری وی را در بیشتر زمینه های علمی؛ مانند فقه،(2)حدیث، تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکّر سنی، به لحاظ کثرت تألیفات خوب و ماندنی، تنها می توان او را در ردیف برخی از بزرگترین مؤلفان سنّی مانند خطیب بغدادی، ابن جوزی، شمس الدین ذهبی و ابن حَجَر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشته های او، به ویژه دو کتاب «تاریخ» و «تفسیر»اش بر آثاری که پس از او نگارش یافته، برای شناخت برجستگی وی کافی است.
ما درباره باورهای مذهبی او در جای دیگری به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبی ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبری در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد، شرح داده ایم.(3) بدون مطالعه آن مطالب، دست کم نمی توان دلیل تمایل طبری را به نگارش اثری تحت عنوان «کتاب الولایه» را که گردآوری طرق حدیث غدیر است، دریافت.
حنابله بغداد، که دشمنی با امام علی علیه السلام را از دوران اموی به ارث برده بودند، به صراحت به انکار فضائل امام می پرداختند. این انکار به حدّی بود که خشم ابن قُتَیْبه، عالمِ محدّثِ سنّیِ اهلِ حدیث را برانگیخت.(4) به علاوه، نگرش حدیثی و اخباری عثمانی مذهب ها و اصرارشان بر برخی از احادیث مجعول اما منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله ، سبب شد تا آنان اجازه کوچک ترین تخطّی از ظواهر احادیث مزبور را به دیگر دانشمندان دنیای اسلام ندهند. در این میان طبری که خود را یک سر و گردن بالاتر از همه آنان و حتی احمد بن حنبل می دید، این فشار را برنتافت و در زمینه های مختلف، به مخالفت با اهل حدیث پرداخت.
در این باره که چرا طبری کتاب الولایه را تألیف کرد، در عنوان بعدی سخن خواهیم گفت. آنچه در اینجا لازم است بگوییم این است که، بدون تردید این اثر که اصل آن ـ بر حسب اطلاعات موجود ـ برجای نمانده، کتابی است از محمد بن جریر طبری، مورّخ معروف بغداد. در این باره، در کهن ترین منابع از یک نسل پس از طبری تا قرن دهم، نصوص متقنی در اختیار است که آنها را مرور خواهیم کرد. این درست است که یک یا دو طبری دیگر هم داریم که یکی از آنها شیعه و صاحب «المسترشد»(5) و دیگری نویسنده کتاب «دلائل الامامة» است؛(6) اما احتمال نسبت دادن کتاب طرق حدیث غدیر به آن عالم شیعه، ناشی از بی اطلاعی از نصوص متقن تاریخی و به کلی ناشی از حدس و گمانهایی غیر تاریخی است.(7)
عنوان کتاب
کتاب طبری، مانند بسیاری از رساله ها و کتابهای کهن، دارای چندین نام مختلف شده است. دلیلش آن است که قدما در نقل از اینگونه کتابها، گاه به اقتضای موضوع کلّی کتاب، نامی را که خود می خواستند و آن را مطابق با محتوای کتاب می دیدند، بر آن اطلاق می کردند.
نکته دیگر آن که، همانگونه که از این نام ها بر می آید، برخی نام مجموعه ای از مطالب متنوع است که کنار هم قرار گرفته و برخی دیگر از این نامها، نام بخشی و فصلی از همان کتاب است که احیانا به صورت مستقل نیز تدوین شده است. برای نمونه، عنوان «فضائل اهل البیت» یا «مناقب اهل البیت» ـ که ابن طاوس برای کتاب طبری از آن یاد و استفاده کرده ـ نامی کلی است که «حدیث الولایه» می توانسته بخشی از آن باشد؛ بخشی که خود به صورت کتابی مستقل نیز درآمده است.
عنوان «کتاب الولایه» ـ افزون بر آن که مکرر توسط استفاده کنندگان از این اثر بکار رفته ـ توسط ابن شهرآشوب در اثری کتابشناسانه عنوان شده است.(8) عنوان دیگر «الرد علی الحرقوصیه» در «رجال النجاشی» آمده و تصریح شده است که کتابی است از طبری مورخ عامی مذهب در باره حدیث غدیر: «له کتاب الردّ علی الحرقوصیة، ذکر طرق خبر یوم الغدیر».(9)
ابن طاوس نیز تصریح کرده است که طبری نام کتابش را «الرد علی الحرقوصیه» گذاشته است.(10) عقیده ابن طاوس بر آن است که انتخاب این نام به این سبب بوده است که احمد بن حنبل از نسل حرقوص بن زهیر، رهبر خوارج بوده و به همین دلیل از سوی طبری این نام انتخاب شده است.(11) روزنتال این احتمال را مطرح کرده است که حرقوص در لغت به معنای مگس یا پشه باشد و به احتمال، طبری این تعبیر را برای ابوبکر بن ابی داود سجستانی، که کتاب الولایه را در رد بر او نوشته است، به قصد تحقیر او استفاده کرده است.(12) شاید بتوان این احتمال را نیز افزود که این نام، اشاره به فلسفه نگارش این اثر دارد که طبری آن را در رد بر فردی ناصبی نگاشته است. از آنجا که خوارج دشمن امام علی علیه السلام بوده اند و حرقوص بن زهیر رهبر آنان بوده، طبری چنین نامی را برای کتاب خود انتخاب کرده تا حنابله افراطی را خارجی و ناصبی مسلک نشان دهد ـ نه آن که بحث از نسب احمد در میان بوده باشد.
عنوان «رسالة فی طرق حدیث غدیر» نیز عنوانی است که با مضمون کتاب به راحتی سازگار است.(13) در این میان، کالبرگ عنوان «کتاب الولایه» و «کتاب المناقب» را در دو جا آورده است؛ در حالی که خود وی به این نکته اشاره دارد که ممکن است کتاب الولایه بخشی از کتاب فضائل یا کتاب مناقب باشد.(14)
آنچه در عمل رخ داده، این است که استفاده کنندگان از این کتاب، گاه نام کتاب فضائل علی علیه السلام یا مناقب را آورده اند، اما حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ مانند ابن شهرآشوب در مناقب، که نام کتاب الولایه را آورده و فضائل را از آن نقل کرده است. پیداست که دقتی در این کار صورت نگرفته است.
اکنون که بنای جمع آوری نقلهای برجای مانده این کتاب است، بهتر است احادیثی که از این کتاب در فضائل امام پـ بجز حدیث غدیر نقل شده ـ به عنوان کتاب فضائل و احادیث غدیر هم تحت عنوان کتاب الولایة گردآوری شود.
کتاب غدیر و مناقب طبری دراختیار چه کسانی
بوده است؟
روشن است که، این کتاب در اختیار چندین نفر از مؤلفان، مورّخان و محدثان بزرگ اسلامی تا قرن نهم بوده است.(15)فهرست اجمالی نام این افراد عبارت است از:
قاضی نعمان اسماعیلی (م 363) که بیشترین نقل را از این کتاب دارد.
نجاشی(372 ـ 450) که از نام کتاب یاد کرده و طریق خود را به آن یادآور شده است. شیخ طوسی (م 460)، همین طور. یاقوت حموی (م 626) که گزارشی از چگونگی تألیف این اثر به دست داده است.
ابن بطریق (م 600) که به تعداد طرق نقل حدیث غدیر در این کتاب تصریح کرده است. ابن شهرآشوب (م 588) که او نیز نام این کتاب را در شرح حال وی آورده و در جای دیگر خبر شمار طرق نقل شده برای حدیث غدیر در این کتاب را ارائه کرده و در المناقب، در چندین مورد از آن نقل کرده است.
ابن طاووس (م 664) که هم از آن یاد و هم نقل کرده است.
شمس الدین ذهبی (748) که آن را دیده و چندین حدیث از آن نقل کرده است.
ابن کثیر (م 774) که کتاب را دیده و چندین روایت نقل کرده است.
و ابن حجر (م 852) که او نیز کتاب را دیده است.
در واقع این مطلب به قدری واضح و روشن است که نیازی به اثبات آن نیست. گفتنی است که در سالهای اخیر هیچ کس به اندازه استاد علامه مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی که عمرش را وقف تحقیق در باره امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام کرده، به معرفی این اثر نپرداخت.(16) اکنون مروری بر آنچه که درباره این اثر گفته شده است، خواهیم داشت.
مفصل ترین نقلها از این کتاب توسط قاضی نعمان ـ ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، نویسنده، دانشمند و قاضی اسماعیلی مذهب دولت فاطمی (م363) در مجلد نخست «شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار» او آمده که در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
ابوالعباس احمد بن علی نجاشی (م450) در باره طبری و کتاب غدیر می نویسد:
أبوجعفر الطّبری عامیّ، له کتاب الردّ علی الحرقوصیة، ذکر طرق خبر یوم الغدیر، أخبرنا القاضی أبوإسحاق إبراهیم بن مخلّد، قال: حدّثنا أبی، قال: حدّثنا محمد بن جریر بکتابه الردُّ علی الحرقوصیة.(17)
شیخ طوسی (م 460) در باره این کتاب نوشته است:
محمد بن جریر الطبری، أبوجعفر، صاحب التاریخ، عامیّ المذهب. له کتاب خبرغدیر خمّ، تصنیفه و شرح أمره. أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبیبکر الدوری، عن ابن کامل، عنه.(18)
یحیی بن حسن معروف به ابن بطریق (523 ـ 600) می نویسد:
و قد ذکر محمد بن جریر الطبری، صاحب التاریخ خبر یوم الغدیر و طرقه من خمسة و سبعین طریقا، و افرد له کتابا سمّاه کتاب الولایة.(19)
ابن شهرآشوب (م 588) نیز از کتاب الولایه طبری یاد کرده است:
أبوجعفر محمد بن جریر بن یزید الطبری صاحب التاریخ، عامیّ، له کتاب غدیر خمّ و شرح أمره، و سمّاه کتاب الولایة.(20)
که وی در کتاب «مناقب آل أبی طالب» از آن روایاتی نقل کرده است که بدان خواهیم پرداخت. شیخ سدیدالدین محمود حمصی رازی از علمای قرن هفتم هجری نیز در اثبات تواتر حدیث غدیر به نوشته های اصحاب حدیث استناد کرده و می نویسد:
لأنّ أصحاب الحدیث أوردوه من طرق کثیرة،کمحمدبن جریرالطبریفإنّه أورده من نیّف وسبعین طریقا فی کتابه.(21)
احمد بن موسی بن طاوس که از علمای میانه قرن هفتم هجری است نیز در همین زمینه می نویسد: و ساقه [ای الحدیث الغدیر] أبوجعفر محمد بن جریر الطبری صاحب التفسیر و التاریخ الکبیر من خمسة و سبعین طریقا.(22)
رضی الدین علیّ ابن طاوس (589 ـ 664) در مواردی از کتاب مناقب اهل البیت طبری مطالبی نقل کرده،(23) و در مواردی نیز از کتاب الولایه او یاد کرده که گزارش آن را خواهیم آورد. وی در باره کتاب الولایه طبری می نویسد:
و من ذلک ما رواه محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ الکبیر صنّفه و سمّاه کتاب الردّ علی الحرقوصیة، روی فیه حدیث یوم الغدیر و ما نصّ النبیّ علی علیّ علیه السلام بالولایة و المقام الکبیر، و روی ذلک من خمس و سبعین طریقا.(24)
همچنین در مورد دیگری می نویسد: واما الذی ذکره محمد بن جریر صاحب التاریخ فإنّه فی مجلّد.(25) و در جای دیگر می نویسد: و قد روی الحدیث فی ذلک محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ من خمس و سبعین طریقا و أفرد له کتابا سمّاه حدیث الولایة.(26)
شمس الدین ذهبی (م748) می نویسد:
و لمّا بلغه أنّ ابن أبیداود تکلّم فی حدیث غدیر خمّ، عمل کتاب الفضائل و تکلّم علی تصحیح الحدیث. قلت: رأیت مجلّدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشْتُ له لکثرة الطرق.(27)
خواهیم دید که شمس الدین الذهبی (673 ـ 748) که به احتمال تنها جزو دوم این کتاب را دیده، چندین روایت از آن در کتاب «طرق حدیث من کنت مولاه» نقل کرده است. وی در موردی می نویسد:
قال محمد بن جریر الطبری فی المجلّد الثانی من کتاب غدیر خم له، و أظنّه بمثل جمیع هذا الکتاب نسب إلی التشیع، فقال:...(28)
ابن کثیر (م774) در ضمن شرح حال طبری در ذیل حوادث سال 310 می نویسد:
و قد رأیت له کتابا جمع فیه أحادیث غدیر خمّ فی مجلدین ضخمین.(29)
ابن حَجَر عسقلانی (773 ـ 852) با ارائه آنچه که مزّی در «تهذیب الکمال» آورده، می نویسد: وی چیزی افزون بر آنچه ابن عبدالبرّ در «الاستیعاب» دارد، نیاورده، جز آن که حدیث موالاة را نقل کرده،(30) در حالی که طبری در تألیفی چندین برابر آنچه ابن عقده در جمع طرق این روایت آورده،(31) طرق حدیث غدیر را فراهم آورده است:
و قد جمعه ابن جریر الطبری فی مؤلف فیه أضعاف من ذکر و صحّحه و اعتنی بجمع طرقه أبوالعباس بن عقدة فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر.(32)
انگیزه طبری در تألیف کتاب الولایه
در باره علت تألیف کتاب الولایه از سوی طبری، در چندین منبع، به آن اشاره شده است. خلاصه ماجرا آن است که عالمی سجستانی نام ـ فرزند سجستانی صاحب سنن ـ مطلبی در انکار حدیث غدیر گفت که سبب تألیف این اثر از سوی طبری شد. در اینجا گزارش این رویداد را در منابع کهن پی می گیریم. قدیمی ترین منبعی که دلیل تألیف این کتاب را مطرح کرده، قاضی نعمان (م363) است. وی می نویسد:
فمن ذلک انّ کتابه الذی ذکرناه و هو کتاب لطیف بسیط ذکر فیه فضائل علیّ علیه السلام و ذکر أنّ سبب بسطه إیّاه، إنّما کان لأنّ سائلاً سأله عن ذلک لأمر بلغه عن قائل زعم أنّ علیّا علیه السلام لم یکن شهد مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله حَجّة الوداع الّتی قیل أنّه قام فیها بولایة علیّ بغدیر خمّ لیدفع بذلک بزعمه عنه الحدیث لقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه. فأکثر الطّبری التعجب من جهل هذا القائل و احتجّ علی ذلک بالروایات الثابتة علی قدوم علیّ من الیمن علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله(33)
یاقوت حموی بخش عمده آگاهی های خود درباره طبری را از ابوبکر ابن کامل گرفته است. ابتدا در شمارش تألیفات طبری، از جمله می نویسد:
و کتاب فضائل علی بن أبیطالب رضی الله عنه تکلّم فیأوّله بصحّة الاخبار الواردة فی غدیرخمّ، ثم تلاه بالفضائل و لم یتمّ.(34)
پس از آن، با اشاره به این که طبری همه کسانی را که در باره او سخنی گفته بودند، بخشید مگر کسانی را که او را متهم به بدعت کرده بودند، از وی ستایش کرده و به نقل از ابوبکر بن کامل می نویسد:
و کان إذا عرف من إنسان بدعة أبعده و أطرحه. و کان قد قال بعض الشیوخ ببغداد بتکذیب حدیث غدیر خمّ، و قال: إنّ علیّ بن أبیطالب کان بالیمن فی الوقت الذی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله بغدیر خمّ.و قال هذا الإنسان فی قصیدة مزدوجةٍ یصف فیه بلدًا بلدًا و منزلاً منزلاً یُلَوِّح فیها إلی معنی حدیث غدیر خمّ فقال:
ثمّ مَرَرنا بغدیر خمّ |
کم قائل فیه بزور جَمّ |
علی علیٍّ و النبیّ الأمیّ
و بلغ أباجعفر ذلک، فابتدأ بالکلام فی فضائل علیّ بن ابی طالب علیه السلام و ذکر طریق حدیث خُمّ، فکَثُر الناس لاستماع ذلک و استمع [اجتمع] قوم من الرّوافض من بسط لسانه بما لایَصْلُحُ فی الصّحابة فابتدأ بفضائل ابی بکر و عمر.(35)
در دو متن بالا، نام کسی که چنین اشکالی را مطرح کرده، نیامده است. اما شمس الدین ذهبی به نقل از ابومحمد عبداللّه بن احمد بن جعفر فَرَغانی ـ که او را دوست طبری دانسته اند(36) و بیشترین آگاهی های موجود در باره طبری از اوست و ذیلی هم بر تاریخ طبری نگاشته(37) ـ در این باره توضیح بیشتری داده است:
و لمّا بلغه [الطبری] أنّ ابن أبیداود تکلّم فی حدیث غدیر خمّ، عمل کتاب الفضائل و تکلّم علی تصحیح الحدیث.(38)
ذهبی در جای دیگری هم ضمن برشمردن تألیفات طبری می نویسد:
و لما بلغه أنّ ابابکر بن ابی داود تکلّم فی حدیث غدیر خمّ، حمل کتاب الفضائل، فبدأ بفضل الخلفاء الراشدین، وتکلّم علی تصحیح حدیث غدیر خمّ، واحتجّ لتصحیحه.(39)
اصل این عبارت از آن فرغانی بوده که شکل کامل آن را ابن عساکر نقل کرده است. وی پس از برشمردن آثار طبری به تفصیل، می نویسد:
و لمّا بلغه أنّ أبابکر بن أبیداود السجستانی [م 316] تکلّم فی حدیث غدیر خمّ عمل کتاب الفضائل، فبدأ بفضل أبیبکر و عمر و عثمان و علی ـ رحمة اللّه علیهم ـ و تکلّم علی تصحیح حدیث غدیر خمّ واحتجّ لتصحیحه و أتی من فضائل أمیر المؤمنین علیّ بما انتهی الیه و لم یتمّ الکتاب، و کان ممّن لایأخذه فی دین اللّه لومة لائم...(40)
در متون کلامی شیعه نیز در وقت بحث از غدیر به اشکال ابوبکر عبداللّه ابن ابی داود سلیمان سجستانی اشاره شده و به برخورد طبری نیز با او اشارت رفته است؛ از جمله سید مرتضی در «الذخیره» سخن سجستانی را باطل دانسته و به برخورد طبری با او اشاره می کند.(41) همو در «الشافی» با اشاره به این که خبر غدیر را تمامی راویان شیعه و سنی روایت کرده اند، به عنوان اشکال، از انکار سجستانی یاد کرده است. شریف مرتضی در پاسخ، ضمن اینکه اظهار کرده نظر سجستانی نظر شاذ و نادری است، از تبرّی بعدی او در مواجه با طبری، از این نظرش هم یاد کرده است.(42)
در همین منابع آمده است که سجستانی این نسبت را تکذیب کرده و گفته است: که وی نه اصل حدیث، بلکه منکر این شده است که مسجد غدیر خم آن روزگار هم وجود داشته است. ابوالصلاح حلبی نیز در «تقریب المعارف» پس از اشاره به تواتر حدیث غدیر می نویسد:
و لایقدح فی هذا ما حَکاه الطبریّ عن بن أبیداود السجستانی من إنکار خبر الغدیر... علی أنّ المضاف إلی السجستانی من ذلک موقوف علی حکایة الطبری، مع مابینهما من الملاحاة والشنآن وقد اُکذب الطّبری فی حکایته عنه، وصرّح بأنّه لم ینکر الخبر و إنّما أنکر أن یکون المسجد بغدیر خمّ متقدّما و صنّف کتابا معروفا یتعذّر ممّا قرفه به الطبری ویتبرّأ منه.(43)
تألیف کتاب الولایه واتهام به تشیّع
همان گونه که ذهبی اشاره کرده است، طبری به دلیل تألیف این اثر، متهم به تشیع گردید؛(44) زیرا اهل حدیث، حدیث غدیر را نمی پذیرفتند و اگر هم می پذیرفتند، اجازه تألیف کتابی در طرق آن را که می توانست دستاویز شیعیان شود، به کسی چون طبری که امامی شناخته شده بود، نمی دادند. از همین روست که شاهدیم بخاری که تنها و تنها روایات موجود در دوایر اهل حدیث را ارائه می کند، از ذکر این حدیث با داشتن آن همه طریق خودداری ورزیده است.
اگر نگارش کتابی دیگر از سوی طبری را در باره «حدیث الطیر» که صحت آن بی تردید افضل بودن امام علی علیه السلام را بر همه صحابه ثابت می کند، مورد توجه قرار دهیم، زمینه اتهام تشیع به طبری روشن تر می شود. ابن کثیر درباره این کتاب نوشته است:
و رأیت فیه مجلّدا فی جمع طرقه و ألفاظه لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری المفسّر صاحب التاریخ.
در ادامه اشاره می کند که ابوبکر باقلانی کتابی در تضعیف طرق و دلالت این روایت در رد بر کتاب طبری نوشته است.(45)
به هر روی روشن است که طبری در شرایطی مانند شرایط بغداد، با تسلّطی که حنابله داشتند، با داشتن تألیفی در حدیث غدیر و جامع تر از آن، تألیفِ اثری در فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام می بایست به تشیع متهم می گردید. ابن خزیمه، محدّث معروف سنی اهل حدیثی مشبِّهی مذهب، که در نیشابور می زیست، در باره او می نویسد: ما أعلم عَلی أدیم الأرض أعلم من محمد بن جریر، و لقد ظلمته الحنابلة.(46)
در واقع، دشمنی حنابله متعصّب با او،(47) دلایل دیگری نیز داشت؛(48) اما این نکته، می توانست مهم ترین عامل عناد و کینه آنان نسبت به طبری باشد. در واقع، نسبت دادن رفض به او، جز از این زاویه ممکن نبود.
ابن مسکویه در این باره می نویسد:
و فیها [310] تُوُفّی محمد بن جریر الطبری، و له نحو تسعین سنة، و دفن لیلا، لأنّ العامة اجْتمعت و مَنَعَتْ من دفْنِه نهارًا. و ادّعت علیه الرفض، ثمّ ادّعت علیه الإلحاد.(49)
یاقوت حموی (م 626) در باره او سخنی از خطیب بغدادی نقل کرده و سپس می نویسد:
قال غیر الخطیب: و دُفِنَ لیلاً خوفًا من العامّة لأنَّه کان یُتَّهم بالتَّشیع.(50)
ابن جوزی (م 597) در باره او به نقل از ثابت بن سنان می نویسد:
و ذکر ثابت بن سنان فی تاریخه: أنه إنّما أخفیت حاله، لأنّ العامّة اجتمعوا و منعوا من دفنه بالنّهار و ادّعوا علیه الرفض ،ثم ادّعوا علیه الإلحاد.(51)
وی در ادامه با اشاره به این فتوای طبری که مسح بر پا را جایز می دانست و غَسْل و شست وشوی آن را لازم نمی شمرد، این را نیز سبب دیگری در نسبت رفض به طبری می داند: فلهذا نسب إلی الرفض.(52)
ابن اثیر ـ با الهام از عبارت ابن مسکویه ـ می نویسد:
و فی هذه السنة [310] تُوُفِّیَ محمدُ ابن جریر الطبری، صاحب التاریخ ببغداد، و مولده سنة أربع و عشرین و مأتین، و دفن لیلا بداره، لأنّ العامة اجتمعت ومنعت من دفنه نهارا، وادّعوا علیه الرفض، ثم ادّعوا علیه الإلحاد.(53)
ابن اثیر، تعبیر عامّه را که کنایه از اهل سنت است نمی پذیرد و با اظهار این که مخالفت از سوی عامه؛ یعنی اهل سنت نبوده، حنابله را مقصّر اصلی می داند؛ وإنّما بعض الحنابلة تعصّبُوا علیه و وقعوا فیه، فتبعهم غیرهم»(54).
ابن کثیر نیز خبر از برخورد حنابله با او داده، می نویسد:
«و دفن فی داره، لأنّ بعض عوام الحنابلة و رعاعهم منعوا دفنه نهارا و نسبوه إلی الرفض... و إنّما تقلّدوا ذلک عن أبیبکر محمد بن داود الفقیه الظاهری، حیث تکلّم فیه و یرمیه بالعظائم و بالرفض»(55).
ابن کثیر در این عبارت، به عمد یا غیر عمد، میان ابوبکر عبداللّه بن أبی داود سجستانیِ (م316) متهم به ناصبی گری با ابوبکر محمد بن علی بن داود فقیه ظاهری خلط کرده است.(56) کسی که طبری را متهم به تشیع می کرد، سجستانی ـ فرزند سجستانی صاحب سنن ـ بود که خود متهم به ناصبی گری بود. به همین دلیل، زمانی که به طبری خبر دادند سجستانی فضائل علی علیه السلام را روایت می کند، گفت: «تکبیرة من حارس»(57).
ذهبی پس از نقل این مطلب، از دشمنی موجود میان آنان سخن گفته است. همو نقلهایی در باره ناصبی گری او دارد که البته آن را انکار می کند.(58) ابن ندیم، در شرح حال سجستانیِ یاد شده، اشاره می کند که کتاب تفسیری نگاشت و این بعد از آن بود که طبری کتاب تفسیرش را نوشت.(59) این هم نشانی از رقابت آنهاست.
ناصبی گری سجستانی سبب شد تا ابن فراتِ وزیر او را از بغداد به واسط تبعید کند و تنها وقتی که قدری از فضائل امام علی علیه السلام را روایت کرد، علی بن عیسی او را به بغداد بازگرداند. پس از آن شیخ حنابله شد!: ثم تَحَنْبَلَ، فصار شیخًا فیهم و هو مقبول عند أهل الحدیث. افتضاح وضعیت او به حدی بود که پدرش در باره اش می گفت: ابنی عبداللّه کذّاب.(60)
ذهبی در شرح حال او در «میزان الاعتدال» گفته یکی دیگر از محدثان سنی درباره طبری را آورده است؛ «أقذع أحمد ابن علی السلیمانی الحافظ: فقال: کان یضع للروافض»(61). سپس به رد سخن وی پرداخته و همین اندازه تأیید می کند که: «ثقة صادق فیه تشیّعٌ یسیر و موالاة لاتَضُرّ»(62) وی احتمال می دهد که سخن سلیمانی در باره ابن جریر شیعی بوده که کتاب «الرواة عن أهل البیت» داشته است. با توجه به نصوصی که در باره اتهام رفض به طبری مورخ داریم، بعید می نماید که مقصود سلیمانی، کسی جز او باشد. به علاوه که ابن جریر شیعی، در دوایر سنی شهرتی نداشته است.
ابن حجر در «لسان المیزان» سخن ذهبی را نقل کرده و به پیروی او، با دفاع از سلیمانی به این که امام متقنی است، سخن او را در باره ابن جریر دوم یعنی امامی مذهب می داند! با این حال، در باره طبری مورخ این نکته را تصریح می کند که: «وإنّما نُبِزَ بالتشیّع، لأنّه صحّح حدیثَ غدیر خُمّ».(63)
تشیّع طبری!(64)
در اینجا پیش از پرداختن به بحث درباره روایت غدیر در کتاب طبری، این پرسش مطرح است که آیا تنها همین نکته سبب اتهام تشیع به طبری شده است یا نکته و مطلب دیگری هم مطرح بوده و اصلاً چرا طبری، به رغم آن که در «تاریخ»و «تفسیر» خود، به نقل حدیث غدیر نپرداخته، یکباره در سالهای پایانی عمر، به تألیف کتابی در باره طرق حدیث غدیر و حدیث طیر که می توانست عواقب خطرناکی برای او داشته باشد، دست می زند؟ آیا ممکن است به جز ردیه نویسی، تغییری در بینش مذهبیِ طبری رخ داده باشد؟ چنین احتمالی با توجه به شخصیتی که از طبری و آثار او می شناسیم، بعید می نماید؛ جز آن که این مسأله زاویه بلکه زوایای دیگری نیز دارد که بر ابهام آن می افزاید.
قصّه از این قرار است که ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی (م316 ـ 383)(65) ادیب معروف قرن چهارم هجری که از شاعران برجسته و پرآوازه دوره آل بویه و از نظر باورهای مذهبی، فردی شیعه مذهب بوده،(66) به عنوان خواهرزاده طبری معرفی شده و ضمن شعری، تشیع خود را مربوط به تشیع دایی های خود؛ یعنی خانواده همین ابن جریر طبری کرده است.
خواهرزادگی او نسبت به طبری مورخ، در منابع کهن تصریح شده است؛ از جمله سمعانی (م 562) ذیل مدخل خوارزمی می نویسد: «... و الشاعر المعروف ابوبکر محمد بن العباس الخوارزمی الأدیب، و قیل له: الطبری. لأنّه ابن اخت محمد بن جریر بن یزید الطبری»(67) به جز او، ابن خلکان،(68) شمس الدین ذهبی،(69) صَفَدی،(70) ابن عماد حنبلی،(71) و یافعی(72) این نکته را یادآور شده اند.
ممکن است که این مؤلفان، این مطلب را از یکدیگر اقتباس کرده باشند؛ اما نصی که مهم بوده و حتی از عبارت سمعانی کهن تر است، تصریح حاکم نیشابوری (ربیع الاول 321 ـ صفر 405) به این مطالب در کتاب مفقود شده «تاریخ نیشابور» است.(73) ابن فندق بیهقی در شرح تألیفات تاریخی می نویسد: ... بعد از آن محمد بن جریر الطبری که خال ابوبکر الخوارزمی الادیب بود، تاریخ کبیر تصنیف کرد و مرا در نسبْ عرقی به محمد بن جریر المورخ کشید چنان که حاکم ابوعبداللّه الحافظ در تاریخ نیشابور آورده است.(74)
در جای دیگری هم نوشته است: و خواجه ابوالقاسم الحسین بن أبی الحسن البیهقی مردی شجاع و شهم بود و ملوک روزگار او را عزیز و گرامی داشتندی و والده او دختر ابوالفضل بن الاستاد العالم ابوبکر الخوارزمی بود و استاد عالم فاضل ابوبکر الخوارزمی خواهرزاده محمد بن جریر الطبری بود که تاریخ و تفسیر به وی باز خوانند و حاکم ابوعبداللّه حافظ در تاریخ نیشابور یاد کرده است.(75)
با وجود این همه تصریح، به هیچ روی نمی توان در آن تردید کرد. تنها نکته آن است که یاقوت می نویسد: «وکان یزعم أن أباجعفر الطبری خاله»(76) در این اواخر آقامحمدعلی کرمانشاهی،(77) نویسنده «روضات الجنّات»،(78) و صاحب «اعیان الشیعه»(79) گویا به پیروی قاضی نوراللّه شوشتری(80) در پاسخ یاقوت، خوارزمی را خواهرزاده طبری شیعی دانسته اند که صد البته خلاف نقل های صریح تاریخی است.(81) محمد حسین اعرجی در مقدمه کتاب الأمثال خوارزمی،(82) اشکالی در باره تاریخ تولد خوارزمی و تناسب آن با دوره زندگی طبری مورخ کرده و خواسته است تا خواهرزادگی او را نسبت به طبریِ مورخ رد کند. گفتنی است که اگر محمد بن جریر طبری شیعی، معاصر طبری مورخ باشد، همین اشکال در آنجا نیز وجود خواهد داشت. به علاوه که وجود 73 سال اختلاف میان درگذشت طبری مورخ (م 310) با خوارزمی، می تواند صورت نادری باشد اما در ضمن صحیح هم باشد.
افزون بر آن، خواهرزادگی خوارزمی نسبت به طبری، به معنای این نیست که مستقیم دختر خواهر او بوده، بلکه ممکن است خوارزمی نوه خواهر طبری باشد. آنچه مهم است نصوص تاریخی به ویژه نقل آن در «تاریخ نیشابور» است که نویسنده آن، عالم تر از آن است که طبری مورخ را نشناخته باشد. این نمی تواند اتفاقی باشد که حاکم نیشابوری چنین مطلبی را گفته باشد و از سوی دیگر، شعری از ابوبکر خوارزمی به صراحت این نکته را بیان کند.
با این حال، هم به دلیل غیر امامی و ناشیعی بودن آثار طبریِ مورخ و هم عدم ورود نص خاص در باره امامی مذهب بودن ابوبکر خوارزمی(83) ـ درعین تشیع شدید او بسان صاحب بن عباد ـ کمابیش ابهام در چگونگی آن وجود دارد.
پس از مرور از اصل خواهرزادگی خوارزمی، آنچه مهم است این نکته است که ابوبکر خوارزمی ضمن دو بیت شعر، خود را شیعه و رافضی خوانده و تشیع خویش را به دایی های خود نسبت داده است. یاقوت حموی (م 626) در ذیل مدخل «آمل»(84) این باره می نویسد:
و لذلک قال ابوبکر محمد بن العباس الخوارزمی، و أصله من آمل أیضا، و کان یزعم أن أباجعفر الطبری خاله:
بآمل مولدی و بنوجریر |
فأخوالی، و یحکی المرء خالَهْ |
فها أنا رافضیٌّ عن تراث |
و غیری رافضیّ عن کلاله |
و کذب، لم یکن ابوجعفر رحمه اللّه ، رافضیّا، وإنما حسدته الحنابلة فرموه بذلک، فاغتنمها الخوارزمی، و کان سبّابا رافضیا مجاهرا بذلک متبجّحا.
عبدالجلیل قزوینی(85) نیز در این باره می نویسد: و بوبکر خوارزمی معروف است که شیعی و معتقد بوده است و فضل و قدر او را فضلا انکار نکنند، این ابیات او راست که می گوید اگر چه مصنّف (یعنی کسی که عبدالجلیل کتاب نقض را در رد بر او نوشته) گفته است: شیعی هرگز بوبکر نام نبوده است:
بآمل مولدی و بنوجریر |
فأخوالی ویحکی المرء خاله |
فمن یک رافضیّا عن تُراث |
فإنّی رافضیٌّ عن کلاله |
مصرع نخستِ بیت دوم، با آنچه در بالا آمده متفاوت و طبعا این عبارت صحیح تر می نماید. ابن فندق بیهقی نیز بیت اول این شعر را آورده است.(86)
از همه اینها که بگذریم، نقلهایی که طبری در کتاب «مناقب اهل البیت علیهم السلام » آورده، آن هم در روزگاری که حنابله بغداد چیرگی کاملی بر اوضاع مذهبی بغداد داشته اند، می تواند شاهدی به تشیع ـ و نه رفض ـ او باشد.
در میان این مرویات، حتی روایتی وجود دارد که دلالت صریحی بر تشیع دوازده امامیِ او می کند. از آن جمله روایتی است که ابن طاوس در کتاب «الیقین»(87) آورده و در آن تصریح شده است که سلمان به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید:
«إنّ علیّ بن أبیطالب علیه السلام وصیّی و وارثی و قاضی دینی وعدتی و هو الفاروق بین الحقّ والباطل، وهو یعسوب المسلمین وإمام المتّقین وقائد الغرّ المحجّلین و الحامل غدًا لواء ربّ العالمین. هو و ولده من بعده. ثمّ من الحسین ابنی، أئمة تسعة هداة مهدیّون إلی یوم القیامة. أشکو اِلی اللّه جحود اُمّتی لأخی وتظاهرهم علیه و ظلمهم له وأخذهم حقّه».
ابن طاوس که خود به اهمیت این نص، آن هم از زبان طبری، واقف بوده می نویسد: اگر در اسلام، تنها همین یک حدیث قابل اعتماد نقل شده باشد، برای علیّ بن ابی طالب کافی است و برای پیامبر صلی الله علیه و آله که تصریح به خلافت او وامامان بعد از او کرده؛ آن هم از طریق طبری که ما پیش از این، دیدیم که چه اندازه او را ستایش و توثیق کرده اند.(88)
قاضی نعمان (م 363) و کتاب الولایة
قدیمی ترین اثری که بیشترین استفاده را از کتاب الولایه و کتاب مناقب اهل البیت طبری کرده، کتاب شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی (م 363) اسماعیلی مذهب است. با این حال، دشواری این کتاب آن است که در عین حال که تصریح به استفاده از کتاب طبری دارد، سند بیشتر نقلها را ـ به استثنای چند مورد محدود ـ انداخته و به این ترتیب به ارزش و اعتبار احادیث نقل شده، به شدت لطمه زده است.
بهره گیری وی از اثر طبری، شامل دو کتاب مناقب اهل البیت یا فضائل امام علی و کتاب الولایه است. برای مثال پس از نقل خبر «أنت أخی و وصیّی و خلیفتی مِنْ بعدی» می نویسد:
ومِمّن رواه و أدخله فی کتاب ذکر فیه فضائل علی علیه السلام ـ غیر من تقدّمت ذکره ـ محمّد بن جریر الطبری و هو أحد أهل بغداد من العامة عن قرب عهد فی العلم والحدیث والفقه عندهم»(89).
سپس اشاره به طرق مختلفی دارد که طبری در نقل این حدیث در کتابش آورده است.(90) در ادامه پس از نقل روایاتی چند از کتاب طبری، بخش عمده ای از احادیث این کتاب را آورده و از آن با تعبیر «وهو کتاب لطیف بسیط ذکر فیه فضائل علی علیه السلام » یاد کرده است. سپس به بخش روایت غدیر کتاب طبری پرداخته و انگیزه طبری را در تألیف آن بیان می کند که شرحش گذشت.(91)
شاید از این قسمت، چنین معلوم شود که مقصود وی از کتاب فضائل علی علیه السلام همان کتاب الولایه یا کتابی در فضائل امام علی است که بخشی از آن در طرق حدیث غدیر بوده است. وی در انتهایِ نقلِ احادیثی در باب وصایت امام علی علیه السلام از طبری، باز هم از بساطتی که طبری در نقل فضائل امام در این کتاب از خود نشان داده یاد کرده است؛ «و ما رواه و بسطه من فضائل علی علیه السلام ...».(92)
در جمع باید گفت، در مقایسه میان کسانی که از این کتاب طبری مطلبی نقل کرده اند، قاضی نعمان در شرح الأخبار بیشترین استفاده را برده است. جز آن که، همان گونه که گذشت، وی اَسناد طبری را در نقل احادیث، بسان بیشتر موارد کتاب، حذف کرده است. از این رو، در نقل حدیث غدیر از کتاب طبری، روایات نقل شده در آن کتاب را مفصل نیاورده؛ زیرا تنها سند آنها متفاوت بوده است. با این حال تصریح دارد که طبری بابی خاص را به روایت غدیر اختصاص داده که در رد بر ابوبکر سجستانی است. سجستانی گفته بود که در سفر حجة الوداع، علی علیه السلام همراه پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و به همین دلیل، اساسا روایت غدیر نادرست است. این اظهار نظر، علت و انگیزه تألیف کتاب الولایه توسط طبری است. به نوشته قاضی نعمان: «و احتجّ [الطبری] عَلی ذلک بالروایات الثابتة علی قدم علی ـ صلوات اللّه علیه ـ من الیمن علی رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ عند وصوله إلی مکة و...»(93) قاضی در باره کتاب الولایه که بخشی از کتاب فضائل بوده والبته بعدها به طور مستقل نیز شناخته شده، می نویسد:
«ثمّ جاء أیضا فی هذا الکتاب بباب أفرد فیه الروایات الثابتة التی جاءت من رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله بأنّه قال قبل حجة الوداع و بعده: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اَلّلهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر مَنْ نصره و اخذل من خَذَله. و قوله: علیّ أمیرالمؤمنین و علیّ أخی، و علیّ وزیری، و علیّ وصیّی، و علیّ خلیفتی علی امّتی من بعدی، و علیّ أولی الناس بالناس من بعدی. و غیر ذلک مما یوجب له مقامه من بعده، و تسلیم الأمّة له ذلک، و أن لایتقدّم علیه أحد منها، و لایتأمّر علیه، فی کلام طویل ذکر ذلک فیه، و احتجاج أکید أطاله علی قائل حکی قوله و لانعلم أحد قال بمثله، و ما حکاه عنه من دفع ما اجتمعت علیه الأمّة علیه و نفیه أن یکون علی علیه السلام مع رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ فی حجّة الوداع، و عامة أهل العلم، و أصحاب الحدیث مجمعون علی أنّه کان معه ... فأشغل الطبری أکثر کتابه بالاحتجاج علی هذا القائل الجاحد الشاذّ قوله الذی لم یثبت عند أحد من أهل العلم.(94)».
شگفتی قاضی نعمان این است که چرا طبری با این که خود این احادیث را نقل می کند، از مذهب عامه پیروی کرده است؛ «و أغفل الطبریّ أو تجاهل خلافه، لما أثبته و رواه و صحّحه ممّا قدمنا ذکره. و حکایته عنه فی علیّ علیه السلام وذهب فیه إلی ما ذهب أصحابه من العامة إلیه من تقدیم أبیبکر و عمر و عثمان علیه»(95).
پس از نقل روایات غدیر، قاضی نعمان، روایات دیگری در فضائل امام علی علیه السلام از کتاب طبری نقل کرده که نخستین آنها حدیث طیر است؛ «ونحن بعد هذا نحکی ممّا رواه الطبری هذا من مناقب علیّ ـ صلوات اللّه علیه و فضائله الموجبة لما خالفه هو لنؤکّد بذلک ما ذکرناه عنه».(96) پس از نقل حدیث طیر می نویسد: «وجاء الطبری بهذا الحدیث بروایات کثیرة و طُرُق شتّی».(97) همچنین پس از نقل چند حدیث و نیز حدیث الرایه می نویسد: «فجاء الطبری بهذا الخبر و ما قبله من الأخبار من طرق کثیرة».(98) نیز پس از نقل این خبر از امام علی علیه السلام که خطاب به اصحابش فرمود: که پس از من، شما را مجبور به لعن بر من می کنند و در ادامه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده، می نویسد: «وهذا ممّا أثبتناه فی هذا الکتاب ممّا آثره الطبریّ الذی قدّمنا ذکره».(99)
پس از قاضی نعمان، شخص دیگری که از کتاب الولایه طبری بهره برده، باید به ابن عبدالبرّ اندلسی (368 ـ 463) اشاره کرد که در بخش زیبای مربوط به شرح حال امام علی علیه السلام در کتاب الاستیعاب، سه حدیث به نقل از طبری آورده است.(100) البته هیچ تصریحی بر این مطلب نیست که وی از کتاب الولایه یا کتاب الفضائل بهره برده باشد، اما به هر روی، طبیعی است که طبری این احادیث را در کتاب فضائل علی علیه السلام خود آورده باشد.
ابن شهر آشوب (م 588)وکتاب الولایه
ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی معروف به ابن شهرآشوب (م 588) از دیگر کسانی است که از کتاب الولایه و کتاب المناقب یاد و از آن دو نقل کرده است؛ از جمله در بحث غدیر خم، ضمن یاد از کسانی که در آثارشان حدیث غدیر را آورده اند می نویسد: «ابن جریر الطبری من نیّف و سبعین طریقا فی کتاب الولایة».(101)
ابن شهر آشوب در موارد زیادی از کتاب مناقب، از کتاب الولایه بهره برده، اما این که مستقیم از این کتاب بهره برده یا نه، روشن نیست؛ آنچه مهم است این که نقلهای او از این کتاب، بجز اندکی، در منابع دیگر نیامده است. وی که معمولا در ابتدای جمله، منبع خود را می آورد، می نویسد: «حلیة ابونعیم و ولایة الطبری، قال النبی...».(102) یا می نویسد: «ابن مجاهد فی التاریخ و الطبری فی الولایة».(103) در یک مورد هم نوشته است: «الطبریان فی الولایة و المناقب»!(104) بدون تردید مقصود او دو کتاب الولایه و المناقب طبری است.
در جای دیگر: «والطبری فی التاریخ و المناقب».(105) از آن روی که وی در عبارتی می نویسد طبری حدیث طیر را در کتاب الولایه آورده،(106) روشن می شود که او عنوان کتاب الولایه را اعم از کتاب فضائل می دانسته است. وی یک بار هم در متشابه القرآن از تعبیر «الطبری فی الولایه» یاد کرده است.(107)
نکته دیگر این که ابن شهرآشوب، گاه به صراحت از کتاب الولایه و گاه از تاریخ طبری نقل می کند، اما در مواردی بدون یاد از کتاب خاصی، حدیثی را از وی نقل کرده است. طبعا با توجه به این که محتوای برخی از این نقلها فضائل امام علی علیه السلام است، می توان حدس زد که موارد یاد شده نیز از کتاب الولایه است.
ابن طاوس (م 664) و کتاب المناقبو
حدیث الولایه
ابن طاوس (م 664) از هر دو کتاب طبری یاد کرده و به نقل مواردی از کتاب مناقب او پرداخته است. وی در کتاب الیقین، می نویسد:
«فیما نذکره من کتاب المناقب لأهل البیت علیه السلام تألیف محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ، من تسمیة ذیالفقار لعلیّ علیه السلام بأمیرالمؤمنین».
سپس به این طریق نقل از آن کتاب را آغاز می کند:
قال فی خُطبته ما هذا لفظه: حدّثنا الشیخ الموفق [المدقق] محمد بن جریر الطبری ببغداد فی مسجد الرّصافة، قال: هذا ما ألّفته من جمیع الروایات من الکوفیین والبصریین و المکّیین و الشامیین وأهل الفضل کلّهم و اختلافهم فی أهل البیت علیه السلام ، فجمعْتُه و ألّفْتُه أبوابا ومناقب ذکرت فیه بابا بابا و فصّلت بینهم وبین فضائل غیرهم. و خَصَصْتُ أهل هذا البیت بما خصّهم اللّه به من الفضل».
نکته ای که در این عبارت آمده، اشاره او به فصل بندی کتاب طبری است. وی می گوید: که طبری مناقب را باب باب آورده است، اما این که این تقسیم بندی بابی بر چه اساس بوده است، چندان روشن نیست. تنها اشاره، مطالبی است که ابن طاوس در جای دیگر آورده، می نویسد: «قال محمد بن جریر الطبری المذکور فی کتاب مناقب أهل البیت علیه السلام فی باب الهاء من حدیث نذکر اسناده و المراد منه بلفظه».(108) همو در کتاب طُرَف نیز درباره کتاب المناقب طبری می نویسد: ورتّبه أبوابا علی حروف المعجم، فقال فی باب الیاء ما لفظه:(109) اما در این که مراد از باب الهاء و باب الیاء چیست، باید بیشتر اندیشید.(110) به هر روی، بازسازی کتاب به شکلی که وی آن را مرتب کرده بوده، دشوار است.
سپس ابن طاوس عبارتی از خطیب بغدادی در ستایش ابن جریر طبری آورده که عینا در شرح حال طبری در تاریخ بغداد (2 / 162) آمده است.(111) آنگاه با تأکید بر این که این نقل را آورده تا پایه استدلال خویش را استوار کرده باشد، می نویسد:
«و قد ذکر فی کتاب المناقب المشار إلیه من تسمیة مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام بأمیرالمؤمنین ثلاثة أحادیث نذکرها فی ثلاثة أبواب ما هذا لفظه».(112)
سپس متن احادیث را آورده است. ابن طاوس اشاراتی نیز به کتاب الولایه دارد که در جای دیگر به نقل از الطرائف آوردیم.
شمس الدین ذهبی (م 748) وکتاب الولایه
گذشت که ذهبی یک مجلد از کتاب دو جلدی طبری را در طرق حدیث غدیر دیده و از کثرت طرق یاد شده در آن، حیرت زده شده است. ذهبی که ـ به احتمال به تقلید از طبری ـ رساله مستقلی در طرق حدیث غدیر نوشته، در مواردی، روایاتی از کتاب طبری نقل کرده است. در جایی پس از نقل روایتی می نویسد: «هکذا روی الحدیث بتمامه محمد بن جریر الطبری»(113) در جای دیگر آمده: «حدّثنا ابن جریر فی کتاب غدیر خمّ».(114) و در جای دیگر آمده است: «قال محمد ابن جریر الطبری فی المجلّد الثانی من کتاب غدیر خمّ له: و أظنّه به مثل جمع هذا الکتاب نسب إلی التشیّع.»(115) و در مورد دیگر: «رواه محمد بن جریر فی کتاب الغدیر».(116)
ابن کثیر (م 774) و کتاب الولایه
پیشتر گذشت که ابن کثیر نیز از این کتاب یاد کرد. وی در دو مورد از کتاب البدایه و النهایه از حدیث غدیر سخن گفته است؛ نخست: در حوادث سال دهم هجرت از آن یاد کرده و برخی از طرق آن را آورده است.(117) دوم: در پایان زندگی امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن فضائل آن حضرت، برخی از طرق حدیث غدیر را آورده، اما یادی از کتاب طبری نکرده است.(118)
در مورد نخست، پس از اشاره به این که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بازگشت از حج در غدیر خم، فضیلتی از فضایل امام علی علیه السلام را آشکار ساخت، می نویسد:
«و لهذا لمّا تفرّغ علیه السلام من بیان المناسک و رجع إلی المدینة بیّن ذلک فی أثناء الطریق، فخطب خطبة عظیمة فی الیوم 18 من ذی حجة عامئذٍ و کان یوم الأحَد بغدیر خمّ تحت شجرة هناک. فبیّن فیها أشیاء. و ذکر من فضل علیّ و أمانته و عدله و قربه إلیه ما أزاح به ما کان فی نفوس کثیر من الناس منه! و نحن نورد عیون الأحادیث الواردة فی ذلک و نبیّن ما فیها من صحیح و ضعیف بحول اللّه وقوّته و عونه. و قد اعتنی بأمر هذا الحدیث أبوجعفر محمد بن جریر الطبری صاحب التفسیر و التاریخ، فجمع فیه مجلّدین أورد فیهما طرقه وألفاظه و ساق الغثّ و السمین والصحیح و السقیم، علی ما جرت به عادة کثیر من المحدّثین یوردون ما وقع لهم فی ذلک الباب من غیر تمییز صحیحه و ضعیفه»(119).
سپس اشاره می کند که: بنا دارد برخی از طرق آن را نقل کند و چنین می کند. از طرقی که نقل کرده، بخشی از کتاب طبری است. از آنچه در کتاب البدایه، آمده چنین بر می آید که ابن کثیر رساله او را در طرق حدیث غدیر در اختیار داشته است.
بیاضی (م 877) و کتاب الولایه
زین الدین علی بن یونس عاملی در مقدمه کتاب «الصراط المستقیم» خود، فهرستی از منابعش را به دست داده و از جمله نام کتاب الولایه طبری را آورده است.(120) در جای دیگر نیز، ضمن برشمردن آثار سنیان در باره اهل بیت علیهم السلام از کتاب طبری آغاز کرده می نویسد: «فصنّف ابن جریر کتاب الغدیر و ابن شاهین کتاب المناقب...»(121) بر همین قیاس، نقلهایی از این کتاب را در کتابش آورده که به ظنّ قوی، آنها را از ابن شهرآشوب، ابن طاوس یا منابع دیگر گرفته است. از میان این نقلها، یک نقل مفصل از زید بن ارقم به نقل از کتاب الولایه طبری دارد که علامه امینی نیز ظاهرا آن را از بیاضی نقل کرده(122) و البته به این عبارت، در جای دیگری دیده نشد.
گفتنی است که وی گاه به صراحت از کتاب الولایه طبری یاد کرده، گاه از طبری مطلبی آورده و نامش را در کنار دیگر راویان اهل سنت نهاده که باید طبریِ مورّخ باشد. در برابر از «تاریخ الطبری» در چندین مورد یاد کرده،(123) همچنان که از طبری شیعه و کتابش «المسترشد»(124) نیز مطالبی آورده است. در مواردی که تنها به ارائه نام طبری اکتفا کرده، روشن نیست که مقصودش کدام طبری است.(125) در یک مورد نیز از کتاب المناقب طبری یاد کرده که مطلب نقل شده، در باره ابوبکر است.(126)
یکی دیگر از کسانی که به تفصیل روایاتی در فضائل امام علی علیه السلام از طبری نقل کرده، عالمِ محدّثِ برجسته اهل سنّت، علاء الدین علی، مشهور به «متّقی هندی» (م975) است. وی در بخش فضایل امام علی علیه السلام از کتاب «کنز العمال»(127) شمار زیادی روایت نقل و در انتهای آنها نام ابن جریر را نهاده است. متقی هندی در مقدمه کتاب می گوید: اگر به طور مطلق نام ابن جریر را آورده باشد، مقصودش کتاب «تهذیب الاثار»اوست، و در صورتی که از کتاب «تفسیر» یا «تاریخ» باشد، به این نکته تصریح کرده است. از آنجا که روایات انتخاب شده از وی در باب فضائل اهل البیت، به طور یقین در کتاب مناقب اهل البیت علیهم السلام او نیز بوده ـ و بخشی از آنها طرق حدیث غدیر است ـ می توان این احادیث را نیز به عنوان بخشی از کتاب فضایل یا کتاب الولایه طبری دانست. گفتنی است که تنها برخی از بخشهای تهذیب الآثار برجای مانده و بیشتر این روایات در بخش موجود چاپ شده نیست.
در دوره اخیر علامه امینی (1320 ـ 1390 قمری) در «الغدیر» به این کتاب عنایت داشته و به نقل از کنزالعمال و البدایه و النهایه، حدیث غدیر را به روایت طبری در «الغدیر» آورده است.(128) استاد مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبائی (م1416) نیز کتاب الولایه را در میان آثاری که اهل سنت در باره اهل بیت علیهم السلام نگاشته اند، آورده است.(129)