ماهان شبکه ایرانیان

زنان رزمنده در روز عاشورا

عده ای از زنان با همراهی شوهر یا فرزندشان در کاروان امام حسین(ع) بودند که بعضی از آنها در روز عاشورا، برای یاری امام حسین(ع) وارد میدان جنگ هم شدند و جنگیدند. در این مقاله سعی شده است این زنان معرفی شوند.

عده ای از زنان با همراهی شوهر یا فرزندشان در کاروان امام حسین(ع) بودند که بعضی از آنها در روز عاشورا، برای یاری امام حسین(ع) وارد میدان جنگ هم شدند و جنگیدند. در این مقاله سعی شده است این زنان معرفی شوند.

 

ام وهب همسر عبداللّه ابن عمیر

عبداللّه ابن عمیر کلبی، ساکن کوفه بود و تصمیم گرفته بود به یاری امام حسین(ع) برود. وقتی تصمیم خودش را با همسرش ام وهب در میان گذاشت، همسرش گفت: کار درستی انجام می دهی، تصمیمت را زودتر عملی کن و مرا نیز با خودت به یاری امام حسین(ع) ببر.

وقتی هوا تاریک شد، آن دو از تاریکی شب استفاده کردند و مخفیانه و دور از چشم مأموران ابن زیاد که در همه جای شهر و راه های ورودی به شهر حضور داشتند، خود را به کربلا رساندند و به افتخار همراهی با کاروان امام حسین(ع) نایل شدند. در روز عاشورا، وقتی که جنگ شروع شد، اولین کسانی که از لشکر ابن سعد به میدان جنگ وارد شدند و مبارز خواستند، یسار غلام زیاد بن ابوسفیان و سالم، غلام عبیداللّه بن زیاد بودند.

از لشکر امام حسین(ع)، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضر اجازه خواستند. امام حسین(ع) فرمود: شما بنشینید؛ عبداللّه بن عمیر کلبی برخاست و اجازه میدان خواست، امام حسین(ع) نگاهی به ایشان کردند و دیدند که ایشان فردی قوی و رشید هستند. فرمودند: شما را حریف آنها می بینم.

عبداللّه بن عمیرکلبی به میدان جنگ رفت و با آنها جنگید و هر دو نفر را کشت. در این جنگ کف دست چپش را از دست داد و با وجود این رجز می خواند و می جنگید. او در بخشی از رجزش می گفت:

انی زعیم لک ام وهب

بالطعن فیهم مقدما و الضرب؛

«ام وهب، به شما قول می دهم که با اینها از روبه رو بجنگم و عقب نشینی نکنم و ضربه های سنگین بر اینها بزنم.»

در این هنگام، ام وهب که شوهرش را با این وضعیت زخم خورده در جنگ دید، تیرک خیمه را برداشت و وارد میدان شد. به شوهرش می گفت: پدر و مادرم به فدایت شوند، با اینها بجنگ و آنها را از خاندان فاطمه(س) دور کن و خودش نیز با عمود خیمه با دشمنان می جنگید.

عبداللّه بن عمیر، وقتی همسرش را در حال جنگ دید، خود را به او رساند و خواست او را به خیمه ها برگرداند، اما ام وهب پیراهن شوهرش را گرفت و گفت: برنمی گردانم تا در کنارت به شهادت برسم.

در این زمان، امام حسین(ع) متوجه وی شد و فرمود: از اهل البیت جزای خیر نصیب شما گردد، برگرد و در کنار زنان بنشین. جنگ برعهده زنان نیست. ام وهب از میدان جنگ برگشت و در چادر زنان نشست.

 

بحریه دختر سمعود خزرمی

یکی از یاران امام حسین(ع) جنادة بن کعب است که همراه همسرش بحریه و پسرش عمرو، در سرزمین کربلا حاضر بود. در روز عاشورا، جنادة بن کعب با اجازه امام حسین(ع) به میدان جنگ رفت و شجاعانه جنگید تا به شهادت رسید.

بعد از شهادت جنادة، همسرش بحریه، پسرشان عمرو را تشویق به جنگ نمود و بر پسر نوجوانش لباس رزم پوشاند و او را به یاری امام حسین(ع) و جنگ با کفار فرستاد.

وقتی امام حسین(ع)، عمرو بن جنادة را در میدان جنگ دید، فرمود: این پسر، پدرش به شهادت رسیده است. شهادت این نوجوان برای مادرش سخت است.

عمرو بن جنادة گفت: مادرم مرا به یاری شما فرستاده است. این نوجوان یازده تا سیزده ساله، با اجازه امام حسین(ع) وارد میدان شد، رجز خواند و جنگی عالی کرد تا اینکه به شهادت رسید. لشکر ابن سعد سر این نوجوان را بریدند و به سوی مادرش انداختند؛ مادرش بحریه، سر پسر را گرفت. خونش را پاک می کرد و می گفت: احسنت ای پسرم، احسنت ای شادمانی قلبم، احسن ای نور چشمانم ... و بعد سر پسرش را به سر یکی از سربازان ابن سعد زد و او را کشت. سپس عمود خیمه را برداشت و به میدان جنگ رفت و این رجز را می خواند و می جنگید:

«انا عجوز فی النساء ضعیفة

بالیة خاویة نحیفة

اضربکم بضربة عنیفة

دون بنی فاطمة الشریفة؛

من پیرزن ضعیف و لاغری هستم که همه خانواده ام رفتند و به شهادت رسیدند. به شما ضربه ای سنگین در دفاع از فرزندان فاطمه(س) می زنم.

بحریه، با همان عمود خیمه با سربازان ابن سعد جنگید و دو نفر از آنها را کشت؛ امام حسین(ع) متوجه ایشان شد، برایش دعای خیری کرد و فرمود: جهاد از زنان برداشته شده است، به خیام برگردید.

بحریه، به امر امام حسین(ع) به خیام برگشت و در بین زنان اهل بیت نشست.

 

قهر، مادر وهب

وهب بن وهب بن عبداللّه کلبی، با مادرش قهر و همسرش هانیه، در منزلی بین مکه و کربلا به نام ثعلبیه چادر زده بودند و با چوپانی روزگار می گذراندند.

زمانی که کاروان امام حسین(ع) به منزل ثعلبیه رسید، امام حسین(ع) از دور چادری دیدند. به آنجا رفتند. پیرزنی کنار چادر نشسته بود. از او درباره وضعیت شان پرسیدند و پیرزن، از سختی روزگار گفت.

امام حسین(ع) نیزه ای بر زمین زند. چشمه ای جاری شد. وقتی وهب از صحرا بازگشت، از مادرش درباره چشمه پرسید.

قهر گفت: آقایی با این صفات آمدند و نیزه ای به زمین زدند و چشمه جاری شد. ایشان فرمودند به شما بگویم به دیدارش بروید و حق را یاری کنید.

وهب چادر را جمع کرد و با مادر و همسرش به خدمت امام حسین(ع) رفت. و نزد امام حسین(ع) اسلام آورد و در کاروان امام حسین(ع) بود تا اینکه در روز عاشورا، به میدان جنگ رفت.

وهب، تازه داماد بود و تنها هفده روز از عروسی او با هانیه گذشته بود که به جنگ رفت.حمله های سنگینی به دشمن کرد تا اینکه دستگیر شد و او را نزد ابن سعد بردند. ابن سعد که از دلاوری ها و حمله های شجاعانه وی در شگفت شده بود، دستور داد سرش را بریدند و به سوی مادرش انداختند. مادر وهب سر پسر را برداشت، نوازش کرد و گفت: من از تو راضی ام، خدا از تو راضی باشد. بعد سر پسرش را به سوی سپاه دشمن انداخت و با عمود خیمه به جنگ با دشمنان رفت.

امام حسین(ع) متوجه قهر شد و خطاب به او فرمود: برگرد، تو و پسرت با رسول خدا هستید. جهاد از زنان برداشته شده است.

او وقتی به سوی خیمه برمی گشت، گفت: خداوندا امید مرا قطع نکن.

امام حسین(ع) فرمود: خداوند امید تو را قطع نمی کند.

ام وهب به خیام بانوان کربلا بازگشت و در بین زنان، هم درد و هم ناله با زینب کبرا(س) بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان