منوچهر هادی مرد موفق این روزهاست. بعد از ازدواجش مبارکش با یکتا ناصر، تولد دخترش را جشن گرفته است، سریال نمایشخانگیاش، «عاشقانه» با استقبال خوبی مواجه شده است و حالا هم فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» را روی پرده دارد. همهچیز عالی است مگر نه؟ فقط یک مشکل کوچک وجود دارد آنهم این است که فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» یک تجربه حوصله سر بر، موضوعی پر از شعار و پرداختی ضعیف را یدک میکشد.
منوچهر هادی با ساخت فیلمهایی چون «قرنطینه» نام خود را بهعنوان یک فیلمساز مطرح کرد، اما آخرین کارش در سینما، «من سالوادور نیستم»، یک اثر ناامیدکننده بهتماممعنا بود؛ اما «من سالوادور نیستم» بهرغم ضعفهای شدید ساختاری و موضوعی، در گیشه خوب عمل کرد و بسیار موفق بود. تجربه تلویزیونی هادی هم اگر ازنظر محتوایی قابل دفاع نباشد، در روزهای کسادی رسانه ملی، خوب عمل کرده است.
تجربه موفق «عاشقانه» را هم اضافه کنید به همهکارهای موفقی که هادی انجام داده است تا نام وی بهعنوان فیلمسازی که گویا رگ خواب بیننده را در دست دارد ثبت شود؛ اما «کارگر ساده نیازمندیم» اثری است سرگردان و بیهویت که نه از عناصر موفقیت در گیشه «من سالوادور نیستم» بهرهمنداست و نه نگاه اجتماعی و قابلتأمل «قرنطینه» را در خود دارد. «کارگر ساده نیازمندیم» یک اعلامیه اخلاقی است در مذمت مهاجرت از روستا به شهر، اما با پرداختی سطحی و شلخته. هادی برای آخرین اثرش، یک موضوعی اجتماعی حساس و قابلتأمل را انتخاب کرده است، حالآنکه «کارگر ساده نیازمندیم» آشکارا فاقد دیدگاه جامعهشناختی لازم است.
این فیلم روایت افرادی است که با رؤیای زندگی بهتر از روستاها و شهرهای دورافتاده به تهران میآیند و درنهایت با فنا شدن همه آمال و آرزوهای خود و حتی لگدمال شدن هویت خود روبرو میشوند. خانواده رحمت (مهران احمدی) از جنوب به تهران آمدهاند و برای گسترش فلافل فروشی خود، درگیر یک نزولخور شیطانصفت به نام جهان (آتیلا پسیانی) شدهاند. قدم (بهرام افشاری) کارگر آذری معصومی است که در فلافل فروشی رحمت کار میکند و دلباخته دختر اوست، اما مرگ نابهنگام رحمت و وارد شدن جهان به زندگی خانواده رحمت، شرایط را برای قدم بسیار پیچیده میکند. شخصیتهای دیگری هم در «کارگر ساده نیازمندیم» هستند که قدم و جهان را به هم مرتبط می¬کنند و سیر حوادث را بهپیش میبرند. این موضوع جذاب و روابط شبکهای میتوانست به یک اثر ماندگار تبدیل شود اما نتیجه نهایی فاقد اثرگذاری مدنظر است و در برقراری ارتباط لازم با بیننده بازمیماند. دلیلش هم ساده است.
هادی سعی کرده است بانفوذ به میان قشر فقیر و پایین جامعه و محلات دورافتاده تهران، معضلی اساسی را به تصویر بکشد، اما علیرغم تلاش ستودنیاش، عدم آشنایی کافی وی و فیلمنامهنویسش، پدرام کریمی و نبود نگاه جامعهشناختی لازم برای این موضوع، «کارگر ساده نیازمندیم»، اثری سطحی و غیرقابل تأمل از آب درآمده است. به کلام دیگر، هادی آنقدر به مذمت مهاجرت و شهرنشینی مشغول شده است که پرورش مناسب موضوع بازمانده و «کارگر ساده نیازمندیم» به یک موعظه و نصیحت محض تبدیلشده است. قبلاً در «استراحت مطلق» کاهانی هم موضوع مشابهی را بررسی کرده بود؛ اما پرداخت غیرمستقیم وی و اجرای ظریف این الگو، اثرگذاری و ارتباط با مخاطب را افزایش میداد.از سوی دیگر، منوچهر هادی از هر حربهای که بلد بوده استفاده کرده است تا اثرش به یک درام اجتماعی و جدی تبدیل شود غافل از آنکه اینهمه اغراق در شخصیتپردازی و پرداخت یکبعدی، در نمایشی واقعگرا جایی ندارد. تبلور این اغراق را میتوان در شخصیت قدم دید. جوان آذری که معصومیتش قرار است دل بیننده را به درد آورد اما آنقدر شخصیتش اغراقشده تصویر شده که بیشتر به یک کاراکتر کمدی شباهت دارد تا قهرمان یک درام.نیمه اول فیلم که زمینهسازی و گرهافکنی هادی در آن رخ میدهد، شخصیت قدم هم پرورش پیدا میکند اما در جهتی اشتباه. گویش آذری وی و تکیهکلامهایی که در جوکهای قومیتی میشنویم، قدم را در حد یک تیپ معمولی نگاه میدارد و درنتیجه آبوآتش زدنش در نیمه دوم فیلم تأثیرگذاری خاصی ندارد.
فیلم «رسم عاشقکشی» را تصور کنید. یک جوان آذری محجوب و دوستداشتنی که مرگش در پایان واقعاً بیننده را متأثر میکند. این ارتباطی که بین کاراکتر و تماشاچی برقرار میشود ناشی از شخصیتپردازی است که فیلمساز انجام داده است. حتی عشق آن سرباز معصوم به دختر خانواده نیز قابلباور و رمانتیک به نظر میرسد درحالیکه عشق قدم به دختر 16 ساله رحمت، مونس، چیزی شبیه دوستیهای خیابانی به نظر میآید تا یک عشق اسطورهای.
این شخصیتپردازی و فضاسازی فیلمساز است که تراژدی را در نیمه دوم فیلم به ثمر مینشاند یا بهکل نابود میکند. شخصیتهای دیگر «کارگر ساده نیازمندیم» هم مانند قدم، یکبعدی و مطلق هستند. جهان، مظهر همه بدیهاست. جهان آنقدر تاریک و پلید است که تصور پیشرفت داستان و چیزی که قرار است گرهافکنی اصلی روایت باشد را برای بیننده آسان میکند. بازی آتیلا پسیانی در این نقش هرچند قابلقبول است اما خود به کلیشهای تبدیلشده است که نهتنها در کاراکتر مصداق دارد که در اجرا هم تکراری شده است.آتیلا پسیانی اینقدر این نقش را بازی کرده است که با شروع فیلم میدانید شخصیت منفی داستان اوست؛ با این وجود بازی بهرام افشاری و آتیلا پسیانی اگر کلیشهای است اما قابلقبول است. در مقابل بازی یکتا ناصر که بهتازگی هم با منوچهر هادی ازدواجکرده است و ستاره اول فیلمهایش شده است از ضعیفترین بازیهای کارنامه بازیگری اوست. این عبارت با توجه به اینکه تاکنون بازی درخشانی از ناصر ندیدهایم، خود گویای ضعف ناصر در ایفای نقش یک زن جنوبی و تنگدست است. ناصر در نیمی از فیلم فراموش میکند باید به گویش جنوبی صحبت کند و در نیمی دیگر مثل یک ضبطصوت، شعارهای فیلمنامه را فقط پخش میکند و هیچ احساسی در کلام و نگاهش منعقد نمیشود.
ازدواج منوچهر هادی و یکتا ناصر شاید به معنای پرکارتر شدن ناصر باشد، (بعد از نقشش در «من سالوادور نیستم» و نقش کوتاهی که در «عاشقانه» داشت، حالا یکی از شخصیتهای اصلی روایت پر کاراکتر هادی است و در فیلم بعدیاش هم قرار است نقش اصلی را ایفا کند)؛ اما مسلماً به معنای درخشش نیست. سحر قریشی هم که هیچکس انتظار بازی قوی و درخور از او ندارد و صرف حضورش در یک فیلم میتواند طرفدارانش را به سالن سینما بکشاند.
بههرحال به نظر میرسد هادی فعلاً باید به همان «عاشقانه» تکیه کند و دلش را به فروش خوب و استقبال مردم از آن خوش کند. مخصوصاً اینکه با اعلام نامزدهای جشن حافظ، «عاشقانه» توانسته است رکورد نامزدی را بزند و در اصلیترین رشتهها کاندید شود. متأسفانه موفقیت «عاشقانه» به «کارگر ساده نیازمندیم» سرایت نکرده است و شاید هادی در تولید مجموعههای تلویزیونی و یا فیلمهای کمدی توخالی موفقتر باشد تا فیلمهای درام و مستقل.
Post Views: 2