ماهان شبکه ایرانیان

میزگرد تعلیم و تربیت دینی

«تربیت دینی » یکی از مباحث نوپاست که علاوه بر کشور ما، در کشورهای دیگر نیز توجه مربیان تربیتی را به خود جلب نموده است

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

اشاره:

«تربیت دینی » یکی از مباحث نوپاست که علاوه بر کشور ما، در کشورهای دیگر نیز توجه مربیان تربیتی را به خود جلب نموده است. به دلیل حساسیت هایی که در کشور ما وجود دارد، این بحث بیش تر مورد توجه محققان ما قرار گرفته است. اما متاسفانه پیش از آن که الگوی مشخصی در زمینه تربیت دینی ارائه شود، زمزمه های مخالفت به گوش می رسد. ولی علاوه بر این، موضوع مزبور ابعاد گوناگون دیگری نیز دارد که در این میزگرد به برخی از آن ها پرداخته شده است. برای اطلاع هر چه بیش تر از این بحث و حوزه وسیع آن، بخش اول این میزگرد را به محضر اهل معرفت تقدیم می داریم. پیش از همه، از بذل عنایت سروران معظم، حضرات حجج اسلام و المسلمین دکتر عباسعلی شاملی، دکتر سیداحمد رهنمایی و نیز دکتر محمود کریمی که در این میزگرد حضور یافتند، کمال امتنان را داریم.

معرفت: لطفا «تربیت دینی » را تعریف کنید و تفاوت آن را با آموزش دینی برشمارید. همچنین بفرمایید این بحث چه نسبتی با «تلقین » دارد؟

دکتر رهنمایی: هنگامی که بحث از تعریف ومفهوم شناسی «تربیت دینی » (religious education) از منظر مربیان و مفسران غربی به میان می آید به سختی می توان توافق چندانی در تفسیر تربیت دینی مشاهده کرد. از این نقطه نظر چنان که در تفسیر خود «تربیت » یا «دین » دست یابی به تعریف جامعی مشکل و پیچیده به نظر می آید، این پیچیدگی به تعریف «تربیت دینی » نیز سرایت می کند. شاید بتوان تربیت دینی را با توجه به مجموعه عناصری که حاصل آنها شکل پذیری تربیت دینی است تعریف کرد. در این صورت، باید دید معمولا چه اقدامات و تدابیری از جانب مربی و متربی صورت می گیرد تا تربیت دینی تحقق یابد. چنانچه وظایفی چون هدایت و نظارت مربی نسبت به متربی را در امر تربیت دینی معیار قرار دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که درجریان تربیت دینی، مربی لازم است به نقش هدایتگرانه خود واقف باشد، همچنین نظارت مستمری را بر روند و پیشرفت تربیت دینی اعمال دارد، به گونه ای که هیچ گاه از آثار تربیتی و پرورشی که متربی از تربیت مربی می پذیرد غافل نماند، و نسبت به موانع قطعی و یا احتمالی که بر سر راه تربیت دینی متربی قرار گرفته است بی توجه نباشد و عمل تربیت دینی را تا آنجا پیش برد که بتواند متربی را از مرحله عادت و خوگیری نسبت به آموزه های دینی به مرحله ملکه شدن آموزه های دینی در نهاد او سوق دهد.

گاهی بحث از آموزش دینی به میان می آید. در این صورت، اگر آموزش دینی را فرایندی جدای از تربیت دینی بدانیم، غرض از آموزش دینی آموزش و فراگیری آموزه های دینی است که صرفا به قصد یادگیری و کسب اطلاع از مسائل زیربنایی و یا روبنایی، جهان شناختی و یا عقیدتی یک دین انجام می پذیرد و هیچ خاصیت تربیتی ندارد. آموزه ها و بایدها ونبایدهای دینی حتی ممکن است در سطح بین المللی و آکادمیک توسط استادان و دانشجویان دین ناباور تدریس و فرا گرفته شود. امروزه تعداد مراکز و مؤسسات دین شناسی که به هدف صرفا آگاهانیدن دانش پژوهان رشته ادیان واحدهای درسی دانشگاهی را به صورت تحقیق پیرامون مبانی و مسائل یک دین خاص و یا به شیوه مطالعات و تحقیقات بین ادیان تنظیم و ارائه می کنند کم نمی باشد. این دسته فعالیت های آموزشی را نمی توان تربیت دینی نام نهاد; زیرا مقصود از این مطالعات تربیت موضوع انسانی براساس مبانی دینی نیست و از این رو، در راستای التزام دانش پژوه نسبت به مبانی و معتقدات دین هیچ گونه هدایتی وجود ندارد. همچنین بر روند شکل گیری یک شخصیت انسانی که بناست به عنوان یک متدین تربیت یابد هیچ گونه نظارت مستمر یا غیر مستمری صورت نمی گیرد. به عکس، در مورد تربیت دینی این سنخ هدایت گری و نظارت وجود دارد. به یک معنی می توان چنین اظهار داشت که هر نوع تربیت دینی متضمن نوعی آموزش دینی است در صورتی که ممکن است عکس آن صادق نباشد; یعنی هر نوع آموزش دینی، نظیر آنچه بیان شد، مستلزم تربیت دینی نباشد.

«تربیت » از «تلقین » نیز از این جنبه متمایز می گردد که اساسا تلقین ممکن است به عنوان یکی از شیوه های مؤثر و کارآمد در جریان تربیت مورد استفاده مربی قرار گیرد اما هیچ گاه مسانخ و مساوق تربیت نمی باشد. اثری را که تلقین بر جای می گذارد معمولا یک اثر دفعی، زودگذر و ناپایدار است، در صورتی که اثر تربیت معمولا با دوام و پایدار می باشد. واژه های «تربیت » و «تلقین » هر دو از باب تفعیل می باشند و دلالت بر نوعی فعل و انفعال و تاثیر و تاثر دارند; فعلی که نوعا انفعال و تاثیری که نوعا تاثری را در پی دارد. منظور این است که عملیاتی از جانب مربی و یا تلقین کننده صورت می پذیرد تا متقابلا اثری از این عملیات بر شخصیت متربی و یا تلقین شونده بر جای ماند. این عملیات از دو سنخ است که در نحوه صدور، غرض، شکل پذیری و میزان پایداری اثر از هم دیگر متمایز می گردند. علاوه بر این، تربیت معمولا هنگامی تحقق می یابد که متربی با آگاهی آموزه های تربیتی را فراگیرد و به طور آگاهانه به آن آموزه ها پاسخ مثبت دهد. این در حالی است که تلقین شونده معمولا از جنبه روانی و به صورتی ناآگاهانه تحت تاثیر القائات تلقین کننده قرار می گیرد.

دکتر شاملی: برای توضیح مفهوم «تربیت دینی » خوب است ابتدا تصویر خودمان را با آنچه در غرب در این باب ارائه می شود، مقایسه و مرزبندی کنیم. البته واژه غرب خود در برگیرنده قلمرو وسیعی از ایده ها و دیدگاه ها در اروپا و امریکاست که به سختی می توان آن را در یک نظرگاه خاص محدود نمود. در این مصاحبه که رویکرد ما گشتالتی است منظورمان از غرب دیدگاهی است که می توان از لابه لای آثار مکتوب یا تجاربی که شخصا در امریکای شمالی داشته ایم، جمع بندی و اظهار نماییم. غربی ها مقصود خود را از تربیت دینی با واژه (Religious Education) بیان می کنند. در این واژه، هیچ وقت نمی توان تربیت را از آموزش و تعلیم جدا کرد. تربیت دینی فرایندی است که ابتدا به صورت شناختی است، سپس نگرش ها و گرایش ها را تحت تاثیر قرار می دهد و آن گاه خودش را در رفتار نشان می دهد. پس وقتی می گوییم تربیت دینی، منظورمان تعلیم و تربیت دینی است. آنچه امروزه در مغرب زمین، از آن به (Education) یاد می کنند، یک فرایند مشتمل بر آموزش و پرورش است; همان چیزی که ما از آن به عنوان «آموزش و پرورش » یاد می کنیم. است و گاهی ( Informal Education) است; اولی همان روندی است که در مؤسسات و نهادهای آموزش و پرورش جاری است، که از دوران پیش دبستانی آغاز و تا سطوح عالی ادامه می یابد و دومی تعلیم و تربیت از غیر کانال نهادهای رسمی آموزش و پرورش است; یعنی آن بخش از آموزش هایی که در سطح عمومی ارائه می شود، خواه از طریق رسانه های گروهی مانند روزنامه ها یا رادیو - تلویزیون باشد و خواه از طریق داده های الکترونیکی و رایانه ای. آنچه مورد بحث ماست، مفهومی است که شامل این ها هم می شود. حتی به نظر می رسد که تربیت دینی غیررسمی را نیز که در غیر قالب نهادهایی هم چون مؤسسات آموزشی مطرح می شود، در بر می گیرد. ما از «تربیت دینی » همان کاری را می فهمیم که انبیا: انجام دادند. بنابراین، می توان تربیت دینی را مرادف با تربیت نبوی دانست; همان کاری که انبیا: در سطح عمومی جامعه، هم در شکل رسمی و هم در شکل غیر رسمی انجام می دادند.

نکته دیگر این که شاید مفهوم شناسی «تربیت » کار دشواری نباشد، گرچه توافق چندانی هم در این بحث وجود ندارد. می توان «تربیت » را فرایند کمک به متربی در راه شکوفایی خودش در نظر گرفت. اما وقتی صفت «دینی » به آن اضافه می شود، محل نزاع خواهد بود که یعنی چه; چه کنیم که متربی دست به خودشکوفایی دینی بزند؟ اصلا «دین » یعنی چه؟ بنابراین، محور بحث، تعریف «دین » خواهد بود و منظور از «تربیت دینی » یعنی این که برای متربی امکاناتی فراهم کنیم، آگاهی ها و اطلاعاتی به او بدهیم که با پای خود در مسیر شکوفایی دینی جلو برود. البته، در تعریف «دین » هم کم تر می توان توافق نظری پیدا کرد. بعضی می گویند: دین آن چیزی است که در زندگی انسان حالت قداست داشته باشد. بعضی دیگر می گویند: دین همان جنبه معنویتی است که در کنار زندگی روزمره و مشغله های زندگی وجود دارد، این که گاهی در خودمان به امور غیر روزمره و غیر مادی احساس نیاز می کنیم; همان چیزی که در غرب، از آن به ( Spirituality) یاد می کنند. برخی دیگر دین را مساوی با تجربه های شخصی هر فرد از معارف دینی یا مناسک خاص آن می دانند. در این تعریف تاکید روی تحلیل تجاربی است که حالت عرفانی دارد و در فضای روانی فرد شکل می گیرد. بعضی هم می گویند: دین عبارت از یک نظام یا مجموعه ای متشکل از زیر مجموعه باورداشت ها، ارزش ها و احکام است. ما در تعریف «تربیت دینی » دنبال این هستیم که بدانیم چه باید بکنیم تا متربی در حوزه عقاید، ارزش ها و رفتار عملی از یک نظام خاصی پیروی کند و خودش را به آن ملتزم بداند. برخی از بزرگان اسلام شناس معاصر این تعریف را برگزیده اند; استاد بزرگوار آیة الله مصباح یزدی در مباحث گوناگون، به خصوص در کتاب معرفت شناسی (بخش مربوط به معرفت دینی) و جلد سوم کتاب پرسش ها و پاسخ ها این تعریف را از «دین » به دست می دهند: مجموعه ای از عقاید، ارزش ها و احکام. در غرب هم «دین » ابتدا همین مفهوم را داشته است. (چون ادیان آسمانی یک رسالت بیش تر ندارند; ممکن است به فراخور نیازهای زمان و مکان دایره احکام و ارزش ها سعه و ضیق پیدا کرده باشد، ولی کلیت دین و پیام آن یکی است.) اما به دنبال تحقق اصلاح گرایی دینی، به تدریج، از وسعت این مفهوم کاسته شده و سر از سکولاریزم درآورد. «سکولاریزم » یعنی: اعتماد بیش تر بر جنبه های عقلانی انسان و فردی سازی دین; یعنی: محدود ساختن حوزه نفوذ دین به جنبه های فردی که بیش تر هم بر ابعاد عاطفی متمرکز است; آن چیزی که بتواند احساسات و عواطف و هیجانات خاص یک فرد را در ابعاد معنوی تامین کند. این تعریف از «دین » بیش تر در مسیحیت، پس از عصر نوزایی اتفاق افتاده است. اما در این زمینه یهودی ها کم تر از این تحولات متاثر بودند; دست کم، وضعیت امروز آنان نشان می دهد که آن ها پایبندی و التزام بیش تری به دین داشته اند و دین را بیش تر از مسیحیان به زندگی شان کشیده اند. آن ها سعی می کنند حتی به حرکت های اجتماعی و سیاسی خودشان هم رنگ دینی بدهند. حرکت جهانی صهیونیزم نمونه ای از این درهم تنیدگی است.

به هر روی، در مجموع می توان گفت که بحث اصلی تربیت دینی در اسلام این است که چه کنیم که متربی آیین مدار و ملتزم به دین باشد. وقتی که بحث آیین مداری یا دین داری را مطرح می کنیم، این بحث به چگونگی تحقق کفر و ایمان در تربیت دینی مربوط می گردد و نقطه شروع تربیت دینی، که تحقق ایمان و تلاش یک مربی دینی است، از این جا شروع می شود که فرد ابتدا متربی را مؤمن کند، از کفر بیرون بکشد، سپس کاری کند که چهار نوع رابطه او با خودش، با طبیعت، با جامعه و با خدا به شکل خاصی درآید. دین برای هر یک از این ها، دستور العمل ها و روش هایی ارائه می دهد که با شیوه یک شخص سکولار و غیر متدین متفاوت است. بنابراین، آنچه را در مفهوم تربیت دینی، ما به دنبال آن هستیم، مؤمن سازی و تغییر روابط چهارگانه ای است که هر شخص می تواند داشته باشد. در ساختار آموزش هایی که از طریق وحی صورت می گیرد،این نقشی است که ما به تربیت دینی می دهیم.

دکتر کریمی: «تربیت » مصدر «ربی یربی » تنها دو بار، آن هم به صورت فعل در قرآن کریم به کار رفته است، ولی «واژه های هم خانواده » آن همانند کلمه «رب » زیاد به کار رفته است. و به نظر می رسد که مهم ترین دغدغه انبیا: نقش تربیتی آن ها بوده است. اگر بخواهیم کلمه «رب » را با کاربردهایی که در قرآن دارد، بررسی کنیم، می بینیم بیش تر درگیری هایی که پیامبران: با طاغوت های زمان خود داشته اند در زمینه خالقیت خداوند نبوده، بلکه درباره ربوبیت او بوده است; مثلا در داستان حضرت موسی(ع) و فرعون، موضوع «انا ربکم الاعلی » (نازعات: 24) مطرح می شود که نشان می دهد فرعون می خواهد این نقش تربیتی و ربوبیت را مطرح کند. یا در مورد خود پیامبر اکرم(ص) در مقابله ایشان با مشرکان، قرآن می فرماید: «و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله.» (عنکبوت: 61) آن ها در مساله خالقیت مشکلی ندارند، مشکل در مساله ربوبیت است همین طور نمرود با حضرت ابراهیم(ع) در مورد ربوبیت خداوند به احتجاج می پردازد: «ا لم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه...»(بقره: 285) و ظاهرا همین مساله ربوبیت الهی است که تنزل پیدا می کند و ما در دنیا حیات اجتماعی، نام آن را «تربیت » می گذاریم. به عبارت دیگر، وقتی انسان ها هم می خواهند همان نقش بوبیت خداوندی یا شبیه آن را برای سلطه بر بشر ایفا کنند، این کار «تربیت » خوانده می شود یا به عکس، اگر بخواهیم برای نزدیک کردن و مقرب ساختن بنده ها به خداوند از این نقش استفاده کنیم، این همان نقش تربیت دینی است.

معرفت: «تربیت » مورد نظر حضرتعالی به معنای «ربی » کردن است. چنین تعریفی با اهدافی که در تربیت دینی مطرح می شود - که برخی بالاتر از ربی کردن و برخی نیز پایین تر از آن هستند - چگونه سازگار است; به عبارت دیگر، اگر بگوییم پیامبران: هدفشان تنها این بوده است که رب مردم را به آن ها معرفی کنند و مردم ربی شوند، این چگونه با اهداف تربیت دینی سازگار است؟

دکتر کریمی: به نظر می رسد ارزش هایی که ما در تربیت به دنبال آن هستیم، به نوعی در کلمه «رب » نهفته است. به عبارت دیگر مفهوم «رب » بسیار وسیع تر از مالک و صاحب است. «رب » کسی است که اصلاح و تدبیر شؤون مربوب خود را، اعم از شؤون فردی، اجتماعی، مادی و یا معنوی، همه را بر عهده دارد. بنابراین، اگر بتوانیم با این تفسیر، ربی کردن مردم را عهده دار شویم، به نظر می رسد که به هدف تربیت دینی نیز خواهیم رسید. علاوه بر این، وقتی هدف از بعثت انبیا: را در قرآن ملاحظه می کنیم، می بینیم آن ها برای تزکیه و تعلیم آمده اند; «یزکیهم و یعلمهم الکتاب »(آل عمران: 64) .معمولا وقتی هدف از بعثت انبیا: در قرآن مطرح می شود، «یزکیهم » همراه با «یعلمهم » می آید. در این جا می توانیم از «تزکیه » به «تربیت » تعبیر کنیم و آن را از «تعلیم » (آموزش) جداناشدنی ببینیم. از آنجایی که در کتاب وحی، این دو تعبیر با هم آمده اند، با هم آمدن این دو تعبیر (تعلیم و تزکیه) در قرآن نشان می دهد که نوعی ارتباط تنگاتنگ بین آنها وجود دارد. به دیگر سخن، می توانیم بگوییم که تعلیم مورد نظر قرآن، صورت علمی تربیت است و تربیت صورت عملی تعلیم; یعنی: این دو با هم می آمیزندتاانسان را به هدفی که خواست خدا و پیامبر(ص) است، برسانند.

دکتر شاملی: شاید بتوان گفت که «تربیت » از ماده «ربو» است. بنابراین، می توان آنچه را جناب دکتر کریمی ذکر کردند از مختصات و ویژگی های تربیت دینی دانست; یکی از ویژگی های تربیت دینی این است که تربیت در جهت ربی سازی و الهی سازی فرد و جامعه باشد. اما بین «رب » و «ربو» نمی توانیم تجانس ایجاد کنیم، چون «رب » از ماده «ربب » است و «تربیت » از «ربو». «رب » در قرآن، هر جا به کار می رود، طبق فرمایش حضرت استاد مصباح، به مفهوم خالق و مالک است. البته از لوازم مالکیت این است که امور تکمیلی مخلوقات خود را هم تدبیر می کند. بنابراین، شاید بهتر باشد که برای پلی که می خواهیم بین «تربیت » و «رب » بزنیم، از مختصات و ویژگی های تربیت دینی استفاده کنیم، نه این که بر اساس اشتقاق کبیر، آن ها را به یک ریشه برگردانیم.

دکتر رهنمایی: نقطه وفاقی که در این جا وجود دارد این است که «رب » و «تربیت » گرچه هم ریشه نیستند اما در هر صورت، براساس قانون اشتقاق کبیر این دو واژه از جنبه مفهومی به یکدیگر نزدیک می باشند. حتی اگر بنابر نظر برخی از اهل لغت، ریشه «تربیت » ربا (مهموز لامی) باشد باز می توان گفت که هر سه ریشه «ربو»، «ربب »، و «ربا» مشمول قانون اشتقاق کبیر هستند، بنابراین، در معنی به هم نزدیک می باشند. اما چنان که تربیت را متضمن مفهوم ربی کردن بدانیم در این صورت هر کجا لفظ تربیت به کار رود باید با تربیت دینی مساوق باشد، در صورتی که چنین لازمه ای بر واژه ربیت به تنهایی مترتب نمی باشد. بله، تربیت دینی می تواند چنین مفهومی را در بر گیرد.

معرفت: برداشت ها و تلقی هایی که از تربیت دینی وجود دارد، چه قدر در آسیب هایی که به تربیت دینی وارد می شود تاثیر دارد؟ آیا اگر تربیت دینی را صرف آموزش بدانیم - همان گونه که بعضی از آن به پرکردن مغز دانش آموز تعبیر می کنند - در این صورت، آسیبی به تربیت دینی وارد نمی شود؟ آیا این تلقی ها تاثیری در ناکامی های تربیت دینی دارد یا خیر؟

دکتر رهنمایی: قبل از بررسی ماهیت آسیب رسانی برخی از برداشت ها و تلقی های مختلف و متنوعی که از تربیت دینی به عمل آمده است به جاست به طور کلی از عوامل آسیب زای تربیت دینی سخن به میان آید. در طبقه بندی عوامل آسیب رسان، آسیب شناسی تربیت دینی را می توان براساس آسیب هایی که از ناحیه مربی سر می زند مورد بررسی قرار داد، به این معنی که گاهی شخص مربی خود دچار مشکلات و نابسامانی هایی است که تربیت دینی را نابسامان می سازد. ممکن است عوامل آسیب زا از ناحیه متربی پدید آید، به این معنی که وی مثلا آمادگی و استعداد پذیرش تربیت دینی را ندارد و یا آن را در خود بروز نمی دهد و یا تحت تاثیر برخی عوامل منفی دیگری است که در نارسایی تربیت دینی او اثر می گذارد. در مرحله سوم عوامل آسیب زا می تواند از ناحیه هر دو (مربی و متربی) شکل پذیرد. در این صورت، هم درکار مربی اشکالاتی وجود دارد و هم در پذیرش متربی، در عین حال که محتوای تربیت دینی کاملا صحیح است. از سوی دیگر، آسیب شناسی تربیت دینی می تواند مربوط به روش شناسی تربیت دینی باشد و این که مربی با چه شیوه ای می خواهد آموزه های دینی را بیاموزاند و متربی خود را براساس آموزه های دینی تربیت کند. همچنین می توان گفت که عوامل آسیب زا گاه مربوط به محتوای تربیت دینی است. هر محتوایی که به اسم «دین » القاء می شود و متربی تحت تاثیر آن قرار می گیرد، نمی تواند صحیح باشد. و در مرحله آخر، آسیب شناسی تربیت دینی می تواند از روش آسیب زا و محتوای آسیب رسان هر دو سر زند.

بنابراین، عوامل آسیب زا را می توانیم در شش رده طبقه بندی کنیم. البته ممکن است طبقه بندی مذکور استقراء تام نباشد و موارد دیگری نیز بتوان اضافه کرد. مثلا اگر تربیت دینی را علم زده کنیم - همان گونه که در غرب، پس از عصر نوزایی تا کنون چنین بوده است - مشکلاتی بروز می کند که اکنون در غرب شاهد آن هستیم. پس در عصر نوزایی، به تدریج کارآیی و نقش مربیان دینی، که معمولا در کلیساها تربیت می شدند و وظیفه شان تربیت دینی مردم بود، کم رنگ می گردد. در مواردی به خصوص از اوایل قرن بیستم به این طرف، نظریه پردازان و متفکران عمل گرا و علم زده ای چون پیرز، ویلیام جیمز و جان دیویی خود را متکفل فلسفه دین، فلسفه تعلیم و تربیت و آموزش و تربیت دینی دانستند. این گروه از صاحب نظران و به عبارتی، این دسته از روشنفکران آمریکایی که خود تحصیل کرده و تربیت یافته جوامع مسیحی و خانواده های متدین بودند و حتی تا سنین خاصی پای بندی خودرا به اصول و معارف دینی ابراز می داشتند، رفته رفته، از آموزه های دینی و از التزام به آن ها دست کشیده و تا آنجا پیش رفتند که خود دین جدیدی را پی ریزی کردند. از جمله و یا دین انسان مدار (humanist trligion) به شمار می رود. به نظر می رسد یکی از آفت های تربیت دینی از همین جا نشات می یابد که تربیت دینی را تحت تاثیر علم زدگی قرار دهیم. در زمینه علوم انسانی و گرایش های رایج آن، نظیر روان شناسی دین، جامعه شناسی دین وحتی تعلیم و تربیت دینی نمی توان حصول تربیت دینی را انتظار داشت. به عبارت دیگر، رشته هایی از این دست نمی تواند متکفل امر تربیت دینی باشد. در غیر این صورت، در ساحت دین وتربیت دینی، روان شناسی دین، مثلا نمی تواند ضرورت و اهمیت نقش دین و تربیت دینی را برای ما محرز کند. روان شناسی دین می تواند عوامل ساختاری فردی و شخصیتی افراد رادر نظر بگیرد و شاید به این نتیجه برسدکه چه دینی متناسب با شخصیت افراد هست و یا چه آموزه های دینی در سازگاری با شخصیت افراد نمی باشد. و یا به عنوان مثال، جامعه شناسی دین هنگامی که در بافت اجتماعی و جامعه شناختی خود، حاصل تحقیقات خود را از منظر دین وتربیت دینی ارائه می دهد، نمی تواند برای ما توجیه گر ضرورت و اهمیت دین خاصی باشد. شاید جامعه شناسی به این نتیجه برسد که دین متناسب با جوامع انسانی نیست. مگر جامعه شناسی سوسیالیستی دین را افیون ملت ها نمی داند؟! بنابراین، اگر تربیت دینی را علم زده کردیم و در ساحت تربیت دینی علم زدگی را رسوخ دادیم باید منتظر این آفت ها باشیم.

معرفت: منظور شما از «علم زدگی » در تربیت دینی چیست؟

دکتر رهنمایی: منظور من این نیست که ما در تربیت دینی نتوانیم از ابزارهای کارامد و شیوه های مناسب علمی استفاده کنیم. به عنوان مثال، یکی از شیوه های بسیار مؤثر در روان شناسی، که به خصوص در «روان شناسی تبلیغ » مطرح است و می تواند در روان شناسی تبلیغ دین و در روان شناسی دینی و حتی در تربیت دین نیز مورد استفاده قرار گیرد، ابزار بسیار مؤثری هم چون «پیام نهانی » یا «تغییر و تحول گام به گام » می باشد که اگر ازآن استفاده مطلوب بشود، نتایج خوبی به بار خواهد آورد. تعلیم و تربیت در سیاق کلی، یک فرایند است و باید مرحله به مرحله اجرا شود، همان گونه که تربیت دینی هم به همین صورت است. بنابراین، منظور این نیست که از شیوه ها و ابزارهای علمی استفاده نکنیم، منظور این است که محتوای دین را بر اساس تفسیرهای علمی رایج شکل ندهیم و ضرورت و اهمیت تربیت دینی را بر اساس توجیه های علمی تجزیه و تحلیل نکنیم; چنانچه روان شناسی دین بخواهد در این زمینه مطالعه کند که - مثلا - معنویت تا چه حد می تواند در بهداشت روانی و نشاط انسان ها اثر بگذارد، این امر مطلوبی است و نتایج مطلوبی هم ممکن است به بار آورد، اما شناخت این که این چه سنخ معنویتی است که چنین تاثیری دارد از عهده روان شناسی دین خارج است. امروزه برخی از روان پزشکان به این نتیجه رسیده اند که قریب هشتاد درصد امراض روانی و روحی را می توان از طریق گرایش های معنوی درمان کرد، اما بیان اینکه این معنویت چگونه باید باشد در قلمرو روان شناسی دین نیست. ممکن است برخی حتی ورزش یوگا را - که معمولا چینی ها انجام می دهند - نوعی معنویت بدانند! بیان این که آیا چنین چیزی نیز عنویت به حساب می آید یا نه در قلمرو معارف دینی است و نه در حیطه علوم تجربی و یا انسانی.

به نظر می رسد که وقتی علم رادرتبیین و تفسیر دین دخیل بدانیم به این معنا که علم بخواهد محک دین و آموزه های دینی باشد مثل آن است که ما یک دین نازل را (که از عالم وحی بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است) دین تنزل یافته کنیم و آن را به قلمرو ذهنیت افرادی بیاوریم که می خواهند در زمینه دین صحبت کنند. این می تواند یکی از آسیب ها به شمار آید.

آسیب های تربیت دینی ناشی از عوامل شش گانه مزبور به اجمال عبارتند از: نبود نظارت مستمر مربی بر متربی; به کارگیری شیوه های غلط در تربیت دین; رعایت نکردن تناسب سطوح سنی، علمی، جنسیتی و فرهنگی متربیان با آموزه های دینی; تطابق نداشتن گفتار مربی با عمل و رفتار خود; توجه نکردن به نیازهای متربیان و رعایت ننمودن «الاولی فالاولی » و «الاهم فالاهم »; نگاه به تعلیم و تربیت به عنوان شغل و مجرای درآمد، نه به عنوان وظیفه انسانی و الهی - این مساله دنیازدگی تربیت دینی را به بار می آورد; وجود نداشتن و یا روشن نبودن آموزه های دینی و تعلیم غلط آموزه های دینی. به عنوان مثال، اگر یک مربی نظرش نسبت به عرفان این باشد که متربی برای عارف شدن، باید از دنیا و لذایذ آن و جامعه انسانی پرهیز کند و به انزوا برود، چون آموزه حقی را به صورت منفی و غلط تعلیم داده است این چنین تعلیمی، خودش آسیب ساز می باشد.

عامل دیگری که به عنوان یک عامل آسیب زا از ناحیه مربیان ایجاد می شود، اختلاف نظر برخی از فقهای دینی در بعضی از مسائل مهم تربیت دینی است. هر چند اختلاف نظر بسیار مغتنم و مفید است و در هر موردی که تضارب آراء صورت گیرد مردم بهتر مسائل و واقعیات را درک می کنند، اما به عنوان مثال، اگر دو نفر را که ملتزم به دین هستند، در نظر بگیریم، تلاش جدیشان هم بر این است که مرتکب محرمات الهی نشوند، ولی یکی به فرموده مرجع تقلیدش، می تواند در معاملات بانکی وارد شود و دیگری نمی تواند وارد شود. یا مثلا، سن تکلیف را، که یکی از موضوعات مهم تربیت دینی ما است، یکی از فقها مثلا می گوید دختر در نه سالگی مکلف است و دیگری می گوید در سیزده سالگی، تصور کنید دو خواهری را که یکی از آن ها مقلد این فقیه است و دیگری را که مقلد آن فقیه است. همین مساله مقداری آشفتگی - اگر نگوییم «آسیب » - در ذهن آن ها ایجاد می کند که قابل رفع هم نیست. این آسیب ضعیفی است، ولی شاید سرانجام ذهنیت افراد را به جانب نادرستی سوق بدهد. می دیدیم برخی جوانان لبنانی را که بسیار متدین و حزب اللهی هم بودند، وقتی با هم جلساتی داشتیم، از جمله چیزهایی که مکرر بر آن تاکید داشتند همین بود که چرا در مسائل دینی این قدر اختلاف نظر هست؟! نمی خواهیم بگوییم اختلاف نظر نباشد، ما نمی توانیم برای مراجع تقلید تکلیفی تعیین کنیم، ولی مراجع تقلید به عنوان مربیانی که نقش گذارند و افراد از آن ها تاثیر می پذیرند، اختلاف فتاوایشان می تواند از منظر تربیت دینی آسیب رسان باشد.

معرفت: در بحث تفاوت بین تلقین و تربیت، عده ای تربیت دینی را به صرف این که مشتمل بر تلقین است و آن را با آزادی انسان ناسازگار می دانند، معتقدند که فقط باید به ارائه آموزه های دینی پرداخت و متربی را در پذیرش مختار قرار داد. با توجه به مجموعه معارفی که به خصوص از قرآن به دست می آوریم و در آیات گوناگون، آن ها را به صورت القایی مطرح کرده است، آیا می توان گفت: این همان القاست و بنابراین، القاء اشکالی ندارد یا این که تربیت القایی قابل قبول نیست؟

دکتر کریمی: چنان که می دانید محور و پایگاه تربیت دینی و تربیت اسلامی فطرت انسانی است. ممکن است ما بر اثر روابط، کردار و رفتاری که داریم از فطرت خودمان فاصله بگیریم و همان گونه که در هر فاصله گرفتنی، مربی یا راهنما می تواند دست ما را بگیرد و به راه صحیح برگرداند، زمانی هم که ما از فطرت خود فاصله بگیریم او می تواند ما را به خودمان باز گرداند. پس اجبار و تلقین به معنای منفی آن در اینجا وجود ندارد.

نکته دیگر این است که در قرآن و احادیث بر «موعظه » به عنوان یکی از شیوه های هدایت بسیار تاکید شده است. در احادیث وارد شده است که انسان باید واعظ خودش باشد و از دیگران هم وعظ بپذیرد; یعنی دلش به حال خودش بسوزد، دنبال این باشد که نقاط انحراف خویش را پیدا کند. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: آن کسی که از نفس خود برای خویش واعظی ندارد مطمئن باشد که موعظه دیگران به حال او سودی نخواهد بخشید. قرآن موعظه هایی را از قول لقمان حکیم، به منظور اهداف هدایتی و تربیتی خود نقل می کند و این چیزی غیر از تلقین است.

از سوی دیگر، مربی تلقین کننده و فاعل صرف، و متربی منفعل صرف نیست، بلکه هر دو باید به نوعی فعلیت داشته باشند. فعلیت رب و مربی در آن است که متربی را به این مسیر دعوت کند. فعلیت متربی هم آن است که خودش احساس نیاز کند و در راه تامین این نیازها بکوشد، و اینجاست که مفهوم تربیت دینی از تلقین و القاء به معنای مصطلح آن متمایز می شود و اگر فرضا تلقینی هم باشد آن است که در وجود و آفرینش خود، در آفرینش آسمان ها و زمین و جلوه های خداوند انسان به تفکر بپردازد تا خود راه و هدف را تشخیص دهد.

آیاتی در قرآن داریم که تزکیه و تطهیر را به خدا و رسول(ص) نسبت می دهند. ما می توانیم آنها را از مصداق های ربوبیت و تربیت بدانیم: «لکن یرید لیطهرکم »(مائده: 6); خداوند می خواهد شما را تطهیر کند. در جای دیگر می فرماید: «رجال یحبون ان یتطهرون »(توبه: 108); مردانی که مشتاق طهارت و تهذیب نفس خود هستند. پس هم تطهیر از جانب خدا و رسول(ص) است و هم اشتیاق به تطهیر از جانب کسانی که متربی هستند، یعنی هر دو از نوعی فعلیت برخوردار هستند. در آیه کریمه دیگر آمده است: «قد افلح من زکیها»(الاعلی: 14) این اشاره به انسان و متربی دارد، می گوید: تو خودت بیا در مسیر تزکیه قدم بگذار. در آیه دیگری می فرماید: «بل الله یزکی من یشاء»(نساء: 49). این آیات نشان می دهد که در تربیت هر دو عنصر به نوعی سهیم هستند و چنین نیست که تلقین در کار باشد و یک طرف فاعل تام باشد و یک طرف منفعل تام.

معرفت: آیا تربیت دینی، که خود یکی از حوزه های تربیت است، شامل ابعاد و حوزه های دیگری هم می شود یا این که حوزه این تربیت از دیگر موضوعات تربیتی جداست؟ آیا می توان گفت: به عنوان مثال، تربیت دینی کاری به تربیت اجتماعی یا سیاسی و مانند آن ندارد یا این که وقتی تربیت دینی انجام می دهیم در واقع، به تربیت اجتماعی و سیاسی هم اقدام کرده ایم؟

دکتر شاملی: پاسخ این سؤال می تواند، به سؤال قبلی نیز کمک کند که آیا تربیت دینی تفاوت جدی با تلقین یا تحمیل دارد یا خیر. یکی از انتقادهای پسانوگراها (پست مدرنیست ها) به متفکران دوران پیش از خود این است که شما کارهایی را انجام می دهید که بیش تر در قالب تلقین یا تحمیل است.اگر بخواهیم شاخصه های قلمرو تربیت دینی را مشخص کنیم، به گونه ای که ابعاد و ابهامات آن به خوبی بازشناخته شود، باید ابتدا ویژگی های آن را خوب بشناسیم و سپس آن را از سایر ابعاد تربیت جدا کنیم.

چنانچه پیش از این خاطرنشان ساختیم «تربیت دینی » مرادف با تربیت نبوی است; یعنی: کاری که انبیا(ع) می کنند همان بحث تربیت دینی است. اگر چنین است، باید ببینیم که در قرآن کریم یا منابع دینی ما، انبیا(ع) با چه ویژگی و در چه شخصیتی تبلور پیدا کرده اند و شاخص های کارشان چیست. جمع بندی و تئوریزه کردن این ویژگی ها همان «تربیت دینی » است. دلیل این که من بر این تاکید دارم که تربیت دینی همان تربیت نبوی باشد، این است که اگر چنین باشد، می توانیم ماموریتی را که انبیا(ع) در جوامع بشری داشتند و کارهایی که می کردند، را در زمان خودمان ملاک قرار دهیم و تحت عنوان نمونه کامل و صحیح تربیت دینی به کار ببریم.

ولی این که تربیت دینی چگونه از دیگر حوزه های تربیتی مانند تربیت اجتماعی یا اخلاقی یا سیاسی قابل تفکیک است، این بستگی دارد به آن که محور اصلی تربیت دینی - که دین است - به نظر شما چه می باشد. در نگاه کسانی که دین را امری مقدس، صرفا معنوی و فردی یا یک تجربه دینی می دانند، چنین تفکیکی ممکن است. بسیاری از دین شناسان یا مربیان دینی اصلا «دین » را عبارت می دانند از یک تجربه شخصی که فرد از اعمال دینی و پرستش خود دارد. بر اساس تعریفی که عرض کردم، دین مجموعه ای از عقاید، ارزش های اخلاقی و احکام عملی را شامل می شود. بنابراین، تربیت اخلاقی هم در دل تربیت دینی وجود دارد; بخشی از آن را تشکیل می دهد. ولی در تعاریف دیگر، چون دین به مفهوم خاصی در نظر گرفته می شود، تربیت اخلاقی چیز دیگری است. یعنی جزو مواد درسی است. به همین دلیل، در غرب، وقتی می خواهید فرزندتان را در مدرسه یا مؤسسه ای ثبت نام کنید، از شما می پرسند که آیا می خواهید در برنامه ( شرکت کند یا (Moral Education) ؟ البته، این سؤال را برای گنجاندن آموزه های کاتولیک یا پروتستان مسیحیت در برنامه درسی دانش آموزان می پرسند، وگرنه یهودیان مدارس خاصی برای خودشان دارند; چون می خواهند آموزه های دینی یهود را در لابه لای مسائل آموزشی معمولی جا بدهند. اگر شما خواستار آموزش به شیوه (Moral Education) بشوید، یعنی خواسته اید یک سلسله اصول اخلاقی مربوط به زندگی روزمره اجتماعی را به او بیاموزید، مانند این که سروقت به مدرسه برود، از کارش کم نگذارد، منظم باشد و چیزهایی که می تواند هر فرد را در جامعه متمدن و درگیر، در این انبوه روابطی که دارد، به گونه ای تربیت کند که منضبط باشد. اما اگر کسی بخواهد (Education Religious) آموزش داده شود، آموزه های خاص دینی در برنامه درسی او گنجانده می شود. البته «دین » به آن معنا که بشر باید عشق به مقدسات داشته باشد، به معنویات توجه کند و در کنار ابعاد مادی، آن ها را فراموش ننماید. در این حالت، می توان گفت به معنویتی توجه می کنند که به خصوص جنبه های عاطفی فرد راتامین می کند.

بنابراین، وقتی می خواهیم این ها را تفکیک کنیم، اگر مفهوم موردنظر ما وسیع باشد، می تواند با تربیت اخلاقی رابطه عام و خاص داشته باشد، اما اگر تربیت دینی را مرادف تربیت نبوی بدانیم، برای این که شاخص گذاری کنیم و ببینیم که انبیا(ع) کار تربیتی شان در جامعه چه بوده است و قرآن از کار آن ها چه ترسیمی دارد، اولین شاخص تربیت انبیا(ع) این بوده است که آن ها در کار تربیتی شان متربی محور بوده اند. انسان شناسان در شیوه های درمانی خودشان، به خصوص کارل راجرز، شیوه ای را مطرح می کنند به نام: (Client - Centered) . در این شیوه درمانی سعی نمی کنند از مافوق، چیزهایی را دیکته کنند، بلکه محور را شخص مراجعه کننده و فهم واقع بینانه مشکلات او قرار می دهند، نه این که مجموعه ای از اطلاعات در ذهن داشته باشند و آن ها را به صورت قالبی با مراجعه کننده منطبق کنند; به صورت ماشینی (مکانیستی) برخورد نمی کنند، بلکه از خود انعطاف به خرج می دهند، سعی می کنند اول خود او را بشناسند و سپس فرد را یاری کنندتا خودشناسی و خودیابی کند. (البته با تعریفی که آن ها از «خود» دارند.)

شبیه همین روش می تواند در بحث تربیت مطرح باشد. ما در تربیت، می توانیم از مافوق، یک سلسله چیزهایی را که طبق دیدگاه و نگرش خودمان، آن ها را الگوهای تربیتی می دانیم، به مخاطب تلقین کنیم. اما راه دیگر آن است که او و نیازهای او و واقعیت های او را بشناسیم و بر اساس آن عمل کنیم.

انبیا(ع) در جوامع انسانی، دو ماموریت اصلی داشتند: یکی دست زدن به تغییرات بزرگ اجتماعی برای تثبیت عدالت اجتماعی که تحت عنوان «جهاد اصغر» مطرح است و دیگری دست زدن به تغییرات فردی و تعدیل شخصیت های افراد. در هر دو ماموریت، خود افراد محور بوده اند. در آیه شریفه ای که بحث عدالت اجتماعی را مطرح می کند، پس از آن که می فرماید: ما انبیا را با این ابزارها فرستادیم، می فرماید: «لیقوم الناس بالقسط.» (حدید: 25); تا انسان ها به درجه ای از قابلیت و توانایی برسند که خودشان اقامه قسط کنند یعنی: انبیا برایشان اقامه قسط نمی کنند. یا وقتی بحث تغییر فردی مطرح می شود، امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می فرماید: «ویثیروا لهم دفائن العقول.»(نهج البلاغه، ج 1، ص 6) انبیا(ع) گنج برای مردم نمی آورند، بلکه گنجی که در خودشان نهفته است، مردم باید نسبت به آن آگاه شوند و خودشان آن را بیرون بکشند. پس یکی از شاخص های اصلی تربیت دینی در نگاه انبیا(ع) و عمل آن ها، متربی محور بودن است، چه در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی.

یکی دیگر از شاخصه های تربیت دینی - همان گونه که ذکر کردند - این است که تربیت دینی تحمیلی نیست; چون هم گام و هم گون با بنیادهای فطری انسان است، پذیرش دارد; یعنی: انسان ها به طور طبیعی و فطری، آن را می پذیرند، ساختار خلقت آن ها چنین اقتضا می کند. از هم راه و هم گون بودن با ویژگی ها و نیازهای فطری در می یابیم که تربیت دینی است یا تحمیلی. اما این که این تربیت نمی تواند تلقینی باشد، این موضوع را از آیات مبارکه ای که یکی از آن ها آیه دوم سوره جمعه است، به دست می آوریم. این تربیت همان فرایندی است که انبیا(ع) به کار می گیرند، برای این که با توجه به متربی محور بودن، این تحول را در فرد و جامعه ایجاد کنند. البته شیوه قرآن بر این است که تحولاتی را که انبیا(ع) قرار است در سطح اجتماعی و کلان ایجاد کنند،ابتدا از فرد شروع کنند;زیرا«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. »(انفال:52) ابتدا انبیا(ع)در مرحله فردی تحول ایجاد می کنند،سپس برایند آن تغییرات فردی،نموداجتماعی پیدا می کند.

در دومین کریمه سوره جمعه می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة.» این آیه سه مرحله را در این فرایند تربیت نبوی و دینی مطرح می کند: تلاوت آیات، تزکیه، و تعلیم کتاب و حکمت. مرحله اول که عبارت است از «یتلوا علیهم آیاته » آن ها را متوجه آیات خدا می کند; گام اول متربی محور بودن است; «و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.» (آل عمران: 164) پیش از آن که این فرایند در تربیت نبوی انجام شود متربی سرگردان است، راهش را گم کرده، از مسیر فطرت خارج شده است. پس اول باید به او نهیب زده شود که به خود بیاید، درک پیدا کند و امکانات و قابلیت های خودش را بشناسد و بفهمد که آن ها برای رسیدن به هدف، چه کمکی می تواند به او بکند. یکی از فیلسوفان تعلیم و تربیت قرن بیستم که در سال 1997 از دنیا رفت، فیلسوف برزیلی، پولو فریر ( است. او کتاب های متعددی دارد. در یکی از آن ها، («آموزش ستمدیدگان » (Pedagogy of the Oppressed) )بحثی را مطرح می کند که متخصصان تعلیم و تربیت آن را یکی از خدمات بزرگ این فرد به حوزه تعلیم و تربیت می دانند; مفهومی را مطرح می کند تحت عنوان: «آگاه سازی و به خودآوری (Conscientization ». این فیلسوف کار خودش را بیش تر از نهضت سوادآموزی شروع کرد. چون در برزیل، استبداد نظامی حاکم بود، او تلاش می کرد تا این شکل عمومی حکومت از بین برود; می گفت: باید حرکت از مردم شروع شود، هر حرکت اجتماعی باید از دل توده ها بیرون بیاید. وقتی حرکتی از دل توده ها بیرون می آید که افراد و شهروندان یک جامعه متوجه خودشان و نظامی که برایشان اهمیت دارد و قابلیت های خود باشند. او سپس می گوید: وقتی شما می خواهید نهضت سوادآموزی راه اندازی کنید، نباید هدفتان فقط این باشد که بگویید چند درصد بی سواد داریم و می خواهیم کاری بکنیم که آن ها نوشتن و خواندن یاد بگیرند. این یک کار ابتدایی است. هدف اصلی در نهضت سوادآموزی باید ایجاد خودباوری در فرد باشد تا موقعیت ها و ویژگی های خاصی که او را احاطه کرده است به او نشان دهند و متوجهش کنند که چه چیزهایی دارد. شاید اگر این مفهوم را ازحوزه سیاسی - اجتماعی بیرون بیاوریم و آن را در جایگاه قرآنی قرار دهیم، همان «یتلوا علیهم آیاته » باشد; مرحله اول تربیت نبوی که تلاوت آیه است; یعنی: نشانه دادن به کسی که راهش را گم کرده و از قابلیت ها، امکانات و موجودیت های خود بی خبر است; خودباوری، خودشناسی و سپس خداشناسی.

همان گونه که قبلا عرض کردم، انبیا(ع) دو ماموریت بزرگ دارند: یکی رفع تعارضات اجتماعی و دیگری رفع تعارضاتی که افراد در وجود خود دارند. در درون هر کس، به طور طبیعی، تعارضاتی بین دو نظام ارزشی وجود دارد; «فالهمها فجورها و تقویها.» ( شمس: 8)، کار انبیا(ع) این است که هر کس را با تلاوت آیات کمک کنند تا در گزینش این دو نظام ارزشی، موفق به انتخاب صحیح شود. این همان تزکیه است «تزکیه » و پیراسته کردن آن است که فرد از تعارض درونی بین دو نظام ارزشی، که یکی او را به «اخلد الی الارض.» (اعراف: 176) و دیگری او را به «ارجعی الی ربک » (الفجر:28) سوق می دهد، موفق بیرون بیاورند; به سمت خدا سوق دهند. گام دوم نتیجه همان خودباوری و خودشناسی است. حل تعارض درونی بین دو نظام ارزشی که یکی زمین گرا و دیگری خداگراست. در سومین گام، فرد خودش، موقعیت، قابلیت و موجودیت خود را دریافته است و می تواند در تعارض درونی خود، بین هدایت های رحمانی و وساوس شیطانی، طرف رحمانی را انتخاب بکند و مهیای آموزش کتاب و حکمت گردد. در این فرایند، هیچ جا چیزی از تحمیل یا تلقین دیده نمی شود، بلکه دست او را می گیریم تا با حل تعارضات درونی، بتواند به حل تعارضات اجتماعی «لیقوم الناس بالقسط » نایل آید. بنابراین، با تحلیلی که از ویژگی های تربیت دینی، که هم گام با فطرت است، به دست می دهیم، همانند حرکتی که انبیا(ع) شروع کردند، می توانیم انسان ها را به طور طبیعی تربیت دینی کنیم; یعنی فرد را به گونه ای امداد نماییم که با پای خود به خودشناسی، خودیابی و خودشکوفایی دست یابد. این خودشکوفایی زمینه دست یابی به علم حکمت و سپس خدایابی است.

اما معلوم است که این تربیت غیر از مشاوره دینی است. گاهی پس از آسیب شناسی، می خواهیم آن را درمان کنیم، در این صورت، بحث مشاوره پیش می آید; یعنی روش کار ما روش آسیب شناختی است. اما تربیت یک فرایند بهنجار است. در این مرحله، از آسیب حرفی نیست، فرد را در همان بستر طبیعی کمک می کنیم. انسان به طور طبیعی، متمایل به خلود الی الارض است، متمایل به جنبه های نقد زندگی است; چیزهایی که مشت پرکن است. به همین دلیل، در آیه مبارکه 213 بقره، وقتی هدف از بعثت انبیا(ع) را بشارت و انذار معرفی می نماید، می فرماید: «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه »; تا رفع اختلاف کنند. مسیر طبیعی به گونه ای است که اگر به خود بشر واگذاشته شود، به اختلاف و تنش می انجامد. کار انبیا(ع) این است که با استفاده از نظام های خاص انذار و تبشیر، در سطح اجتماعی و فردی رفع اختلاف کنند. منتهی شروع این کار از سطح فردی است با ویژگی هایی که در سوره جمعه و چند جای دیگر مطرح می کند.

معرفت: آیا از آنچه گفته شد، می توان چنین نتیجه گرفت که تربیت دینی القایی نیست، بلکه تلقینی است; علاوه بر این، تربیت دینی،سیاسی،اجتماعی واخلاقی هم هست؟

دکتر شاملی: تربیت دینی در مجموع، شامل همه ابعاد مزبور می شود، ولی هر موقع قرار باشد متربی را در بعد خاصی جهت بدهیم، باید یکی یکی شروع کنیم. البته اصل دین فراگیر است، اما متناسب با تعریفی که از دین ارائه می دهید - آن را دین حداقلی بدانید یا حداکثری و قلمرو آن تا کجا باشد - سایر ابعاد داخل در آن یا از حوزه آن بیرون است. منتهی وقتی می خواهید شروع به تربیت سیاسی بکنید، به متربی نحوه مشارکت در سرنوشتش را یاد می دهید. شاید این موضوع ضرورتا مساوی با این نباشد که خودش و امکانات خودش را بیابد که در گام اول تربیت انبیا(ع) مطرح است، ولی وقتی می گوییم تربیت دینی شامل این ابعاد هم می شود یعنی: همه در یک مجموعه داخل است، به شرط آن که تعریف ما از دین روشن باشد.

دکتر کریمی: البته همان گونه که گفته شد، تربیت دینی می تواند تعریف های متفاوتی داشته باشد. تربیت دینی به مفهومی که بیش تر در غرب مطرح است همان تربیت بر اساس تعالیم کلیسا است که به اعمال فردی یا به تعبیر خود آنها ( Spirituality) توجه دارد. مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن به هیچ وجه در حوزه این گونه تربیت داخل نمی شود. اگر در یک محیط غربی (Religious Education) مطرح شود کم تر به ذهن کسی متبادر می شود که ربیت سیاسی یا اجتماعی هم در آن داخل باشد. ولی ما با توجه به منابع دینی خودمان، می دانیم که این ها در کنار هم قرار دارند. اصلا این منابع آمده اند تا بیان کنند که تربیت دینی همه جوانب و نیازهای انسان را مورد توجه قرار می دهد. آن جا که ارتباط با خدا است «یقیمون الصلوة »، ارتباط با خلق خدا هم هست «یؤتون الزکوة ». حج نیز علاوه بر این که یک عبادت فردی است بعد اجتماعی نیز دارد که مهمتر و چشمگیرتر از بعد فردی آن است. نماز جماعت هم نشانگر آن است که دین اسلام نمودی اجتماعی دارد و اصلا نمودهای اجتماعی دین ما بسیار وسیع تر از نمودهای فردی است، بر خلاف مسیحیت. بنابراین، تربیت دینی ما در حوزه اسلامی مان با تربیت دینی مسیحی تفاوت های بسیاری دارد.

دکتر رهنمایی: این موضوع با تعریفی که ما از دین داریم مرتبط است. ما اگر دین را خاستگاه همه مسائل روبنایی از جمله سیاست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه بدانیم، یک جور نگاه خاصی به تفسیر دینی و تربیت دینی داریم. در این صورت معتقدیم حتی اگر مسائل سیاسی و اجتماعی هم آموخته شود، آنچه مسائل سیاسی یا اقتصادی ما را تحت الشعاع قرار می دهد، تربیت دینی است; یعنی تربیت دینی همه جا به عنوان یک روح جاری و ساری است. اگر دین را به عنوان یک روح، در کالبد همه نهادهای اجتماعی و فردی جاری بدانیم، جا دارد که بگوییم: تربیت سیاسی ما هم از تربیت دینی ما رنگ گرفته است، هر چند موضوعا می توان آن ها را دو جا مطرح کرد. منتهی در عین حال،آن جاکه مربی دین مدار سیاست ما بر اساس آموزه های دینی، سیاست راآموزش می دهدوافرادراتربیت می کند، بر اساس سیاست خاصی این کار را می کند که الهام گرفته از دین است. به نظر می رسد این تعبیر تا حدی به آن چیزی که پرفسور نصر هم بر آن تاکید دارد، نزدیک است که ما در تعریف دین و آنچه متعلق دین قرار می گیرد، نگاه کنیم به عرفی که پای بند به آن دین و ملتزم به آن است. در این صورت، می توانیم بهترین تعریف ها را ارائه دهیم. به نظر می رسد که اگر ما بخواهیم بر دین اسلام تاکید کنیم، به دلیل جامعیتی که این دین داشته و با توجه به سیره ای که پیامبر اکرم(ص) به عنوان یک میراث گران بهاباقی گذاشتند، می بینیم که همه عناصر وجودی ما در زندگی فردی و اجتماعی تحت الشعاع تربیت دینی قرار می گیرد. عبارت «یتلوا علیهم آیاته » همه چیز را به ما نشان می دهد، هم سیاست، هم دیانت و هم فرهنگ را. پس به این نتیجه می رسیم که حتی خاستگاه سیاسی و فرهنگی ما دین ماست.

معرفت: آیا می توان گفت: متناسب با این که قلمرو دین را چه بدانیم، تربیت دینی هم بر همان اساس تعریف می شود; اگر قلمرو دین صرفا فردی باشد، تربیت دینی فقط شامل فرد می شود و اگر قلمرو آن ابعاد دیگر را هم شامل شود، تربیت دینی شامل آن نیز خواهد شد؟

دکتر شاملی: بله، اما هر کدام به نوبه خود; چنین نیست که وقتی کسی را تربیت کردید،هم زمان در همه ابعاد تربیت شود. خیر،او در این مجموعه تربیت می پذیرد،امابه نوبه خود،به هر کدام از جنبه ها باید رسیدگی کرد:بعدسیاسی،بعد عقلانی، بعد عاطفی و دیگر ابعاد.

دکتر رهنمایی: البته این به این معنا نیست که ما بگوییم همه تفاسیری که از دین شده صحیح می باشد و حق دین را ادا کرده است، بلکه به هر حال، تعریفی از دین حق است. سایر تعاریف هم به جزئیات و یا تنها به جنبه هایی از جوانب دینی پرداخته و یا آن گونه که لازم بوده است دین را نشناسانده اند. این بستگی دارد به نظر افرادی که از دین تعریفی ارائه می دهند. وقتی مقایسه کنیم برداشتی را که یک مربی ملتزم به دین اسلام از این دین دارد با برداشتی که یک مربی غربی از آن دارد، متوجه این تفاوت ها می شویم.

دکتر کریمی: نکته دیگری هم این جا مطرح می شود: این که ما تعریف دین را از ملتزمان به آن بگیریم، آیا چنین تعریفی با آنچه در منابع دینی آمده الزاما مطابقت دارد؟ آیا این تعریف می تواند تحریفات و تغییراتی را که عرف در دین به وجود آورده معلوم کند؟ در طول تاریخ تحولاتی در برخی احکام و ارزش های دینی به وجود آمده یا حکومت ها تغییراتی در دین ایجاد کرده اند که ممکن است ملتزم به دین آن ها را جزئی از دین محسوب کند در حالی که آنها به هیچ وجه مورد نظر منابع اصلی دین و شارع نیستند. این مشکل چگونه قابل توجیه است؟

دکتر رهنمایی: منظور از لفظ «ملتزم به دین » کسی است که تمام جوانب را زیر نظر بگیرد، حتی این نکته را که دین او وحیانی است و از مصدر وحی سرچشمه گرفته است. بنابراین، منظور از «عرف » در این زمینه عرفی است که دین شناس است و به تمام جوانب دین آگاهی دارد; عرف خاصی که می خواهند از دین تفسیر اکمل و اتم خود را ارائه دهند، نه این که دین را دستاویز هر اندیشه ای قرار دهیم.

دکتر شاملی: تصور می کنم این موضوع مانند استفاده از سیره متشرعه است; وقتی ما می خواهیم چیزی را اثبات کنیم، هم به قرآن و روایات استناد می کنیم، هم به دیگر منابع، یکی از مؤیدات هم می تواند سیره متشرعه باشد; سیره ملتزمانی که واقعا شرع را - بماهوشرع - عمل می کنند; سیره ای که متصل به معصوم(ع) است. از این جهت، سیره متشرعه می تواند مؤید باشد، نه از آن جهت که گفتند. یکی از انتقاداتی که امروزه بعضی از مستشرقان از جمله مارشال هاجسون مطرح می کنند این است که می گویند شما مسلمان ها دینی که به عنوان «اسلام » دارید دو جور است: یکی ( دارید و دیگری (Islamicate Laws) .اولی یعنی آن اسلامی که بدون هیچ دستبردی، تحت آن شرایط خاصی که قرآن کریم می فرماید، دریافت شده و همان طور، بدون هیچ کم و زیادی ابلاغ شده است. اما دومی یک سلسله مسائلی است که در جوامع با فرهنگ های گوناگون عجین شده و چیزهایی به آن ضمیمه شده است. این همان چیزی است که شما به آن عمل کرده اید; چیزی که در رفتارهای شما نمود دارد و می توانید ادعا کنید به سختی می توان این شکل دوم را اسلام ناب نامید. البته خود ما معتقدیم که اسلامی که ما از آن استفاده می کنیم و در کلام بزرگانی مثل حضرت امام; بوده که منظورمان از اسلام ناب محمدی(ص) همان مجموعه دست نخورده دریافت شده از وحی توسط پیامبر اکرم(ص) و ابلاغ شده توسط ائمه معصومین(ع) است، ولی بعدها با چیزهایی عجین شده است که گفته می شود از عرف گرفته شده است.

معرفت: از شما سروران گرامی که در این گفت وگو حضور یافتید سپاس گزاریم.

ادامه دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان