ماهان شبکه ایرانیان

ملی گرایی در اسلام

ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم و شما را شاخه ها وتیره ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید. هر آینه گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.» (حجرات:۱۳)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم و شما را شاخه ها وتیره ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید. هر آینه گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.» (حجرات:13)

آیه فوق از سه جهت به مساله ملیت پرداخته است:

1- جهت تکوینی: «ای مردم ما شما را از یک زن و مرد بیافریدیم و شما را شاخه ها و تیره ها کردیم »;

2- جهت تشریعی: «تا یکدیگر را بشناسید»;

3- جهت ارزشی: که در بخش آخر آیه شریفه مطرح است: «هر آینه گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست ».

آنچه در این تحقیق مدنظر است بررسی اجمالی این سه بعد می باشد.

1- بعد تکوینی

بخش نخستین آیه بیان می کند که تعدد گروه های اجتماعی مثل قبیله ها و اقوام یک امر تکوینی است [و نه قراردادی،] چنین نیست که تعدد ملت ها به وسیله خود انسان به وجود آمده باشد و در نتیجه، هیچ ارتباطی به مساله خلقت و تکوین نداشته باشد. قرآن کریم تعدد ملت ها را به طور مستقیم به خداوند نسبت می دهد، آنجا که می فرماید: «و ما شما را شاخه ها و تیره ها کردیم

عطف جمله «و ما شما را به شاخه ها و تیره ها تقسیم کردیم » به جمله «ما شما را خلق کردیم » به این مطلب تصریح کرده است و هر حقیقتی که به واسطه مشیت و خواست الهی ایجاد شده باشد، ریشه در تکوین دارد.

قرآن در سوره روم، اختلاف رنگ انسان ها و زبان آن ها را از آیات و نشانه های الهی می داند: «و از نشانه های خداوند ایجاد آسمان ها و زمین و متفاوت بودن رنگ و زبان شماست. به تحقیق، در این موارد، برای مردمان نشانه ها و آیاتی وجود دارد.» (روم: 22)

با در نظر گرفتن آیه پیشین و آیه بعدی، معلوم می شود که سیاق آیه 13 سوره حجرات دلالت بر رحمت خداوند می کند: «و از نشانه های خدا آن است که برای شما از جنس خودتان، همسرانی بیافرید که مایه آرامش شمایند و در بین شما، دوستی و مهربانی نهاد. در این کارها، عبرت ها و نشانه هایی وجود دارد برای کسانی که اهل تفکر و اندیشه اند.» (روم: 21) «و از آیات الهی، خوابیدن شما در شب و در روز می باشد و آن که شما به جست وجوی روزی الهی مشغول اید. در این موارد، برای مردمی که اهل توجه اند، نشانه هایی وجود دارد.» (روم:23)

مضمون هر سه آیه دلالت می کند که اختلاف و تعدد ملت ها به خواست و مشیت الهی بوده و بنابراین، تکوینی و حقیقی است و نیز رحمتی از سوی او می باشد و به هیچ وجه، یک امر قرار دادی در بین انسان ها نیست.

عوامل سه گانه در تحقق ملت های گوناگون

سه عامل در پیدایش ملیت های متعدد، نقش داشته است:

1. عواملی که در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده; همانند فطرت، غریزه، ضمیر، باطن، نهاد، عقل و اراده

2. عواملی که به محیط مربوط می شود. منظور از «محیط اجتماعی » همه عوامل خارجی است که در ایجاد شخصیت انسان دخیل می باشد. ادیان الهی، فرهنگ ها، تقلیدهای اجتماعی، عرف ها و اطلاعات و آگاهی های علمی که در جامعه به سبب عوامل مختلفی همانند جنگ، صلح، تجارت، فقر، قحطی، وفور نعمت، نظام های حاکم، امنیت، ترس، بیماری و سلامتی به وجود آمده، همه به عنوان عامل دوم مد نظرند.

این ها مجموعه ای از علل و انگیزه هاست که در طول تاریخ، در پیدایش فرهنگ ها، تمدن ها، عرف ها، ارزش ها و اصول روابط اجتماعی نقش داشته و هر کدام در پیدایش ملت های گوناگون سهیم بوده اند.

می توان گفت: در پیدایش این ملت ها هر دو عامل مؤثر بوده اند; عوامل دسته اول را امور داخلی و عوامل دسته دوم را به امور خارجی می توان نامید.

3. میراث فرهنگی: اهمیت این عامل در انتقال عناصر اصلی ایجاد فرهنگ ها و تمدن ها از نسلی به نسل دیگر قرار دارد. نقش این عامل صرفا در انتقال تمدن از نسل گذشته به آینده نیست، بلکه موجب استحکام و غنی تر شدن فرهنگ و اطلاعات علمی نیز می شود. نسل آینده با زحمات خود، در استحکام و استغنای تمدن نسل گذشته خواهد کوشید و آن را به نسل پس از خود تحویل خواهد داد. اگر این میراث فرهنگی در بین نبود، انسان هیچ گاه نمی توانست از مراحل اولیه پیدایش تمدن ها عبور کند و همیشه در نقطه اول یک تمدن باقی می ماند. آنچه امروزه از اطلاعات علمی و تمدن در اختیار ماست، در نتیجه همین عامل است.

عواملی که به اختصار بدان ها اشاره نمودیم اموری بوده اند که در پیدایش ملت های گوناگون نقش داشته اند. بر اساس چنین بینش و تفکری، هر ملتی جانشین تمدنی می باشد که در طول تاریخ رشد و نمو پیدا کرده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

با توجه به اهمیت زبان در انتقال یک تمدن، واژه «شعوبا» در آیه شریفه [صدر الذکر،] بیانگر همین حقیقت است و آنچه ما از لفظ «ملت » اراده می کنیم، همین معنای فرهنگی و تمدنی می باشد.

از بررسی مزبور، بدین نتیجه می رسیم که تعدد ملت ها یک امر اعتباری و قراردادی نیست، بلکه یک واقعیت و حقیقت عینی است.

2- بعد تشریعی

اکنون که دانستیم تعدد ملت ها یک امر حقیقی است و خود خدا آن را در نهاد زندگی اجتماعی انسان قرار داده، به بعد دیگر این قضیه، که در واقع هدف این امر تکوینی را شکل می دهد، می پردازیم:

آنچه اسلام از این حقیقت تکوینی در نظر داشته، رشد و تکامل انسان از طریق شناخت، ارتباط و همکاری فرهنگی است. کلمه «لتعارفوا» در آیه شریفه، به این مطلب اشاره می کند; زیرا این واژه دارای مفهوم گسترده ای است که هم شناسایی اولیه، هم ارتباط فرهنگی و هم همکاری و تبادل اطلاعات را در برمی گیرد. دلیل این گستردگی در ارتباط با به هم پیوستگی این سه مرحله می باشد. شناخت فرهنگ ها و تمدن ها مستلزم ایجاد ارتباط به اشکال گوناگون است. به دنبال ایجاد رابطه، موضوع تبادل اطلاعات، امکانات، ارزش ها، عرف ها و سایر مسائل فرهنگی مطرح خواهد شد. بنابراین، کلمه «لتعارفوا» اساس ارتباطات فرهنگی را شکل می دهد و رابطه مذکور در سنت الهی اساس تکامل انسان را می سازد.

انسان در گیر و دار همین ارتباطات به تکامل خواهد رسید; زیرا از طرفی، از تجربه سودمند دیگران بهره خواهد برد; چنان که دیگران نیز از تجربیات این ملت سود خواهند جست و از طرف دیگر، از تجربه های تلخ دیگران پند خواهد گرفت. اسلام این موضوع مهم را، که در راستای تکامل انسان است، از طریق واژه «لتعارفوا» (1) به انجام رسانده است.

اگر همه مردم یک ملت با زبان واحد و تمدن واحد را شکل می دادند، هیچ گاه به این تمدن کنونی، که ناشی از وجود رابطه و همکاری با یکدیگر می باشد و در واقع ناشی از موقعیتی است که خداوند در اختیار انسان قرار داده، نمی رسیدند.

شناخت روش قرآنی

قرآن کریم در زمینه «شناخت » شیوه علمی پیشرفته ای دارد که آن را در سوره زمر این گونه بیان می کند: «... کسانی که به سخنان دیگران توجه می کنند و آن گاه نیکوی آن را انتخاب می کنند.» (زمر: 18)

این آیه شریفه، که ناظر به صفات مؤمنان است، تنظیم روابط و مراوده فرهنگی را در دو جهت ترسیم می کند:

1. برخورد باز با اندیشه دیگران (داشتن سعه صدر در برخورد با اندیشه دیگران);

2. انتخاب و گزینش.

«استماع » از اوصافی است که خداوند آن را دوست دارد و بدین روی، آن را ویژگی بندگان خالص و شایسته خود دانسته است. این نوع برخوردهای باز فرهنگی در صورتی می تواند به طور صحیح تحقق یابد که همراه با بصیرت و اطلاع و آگاهی کافی از فرهنگ ها و ارزش ها باشد.

توجه به سخنان دیگران از صفات مؤمنان شمرده شده است و بی اعتنایی به اندیشه دیگران از ویژگی کافران; چرا که افراد کفر پیشه از روی تقلید و بدون اندیشه، عقاید خود را انتخاب کرده اند.

خداوند کسانی را که نسبت به دعوت انبیا بی اعتنا و دنباله رو اندیشه باطل گذشتگان خود بودند مورد سرزنش قرار داده است. در این باره، آیاتی چند از قرآن را متذکر می شویم:

- «و زمانی که به کفار گفته می شود که دعوت خدا و رسول را قبول کنید، در جواب گویند: اندیشه پدران ما کافی است. آیا اگر گذشتگان شما بدون علم و آگاهی این مسیر را برگزیده و اهل هدایت نباشند، باز شما از آن ها پیروی می کنید؟» (مائده: 104)

- «و زمانی که به کفار گفته می شود راه هدایت را در آنچه خداوند نازل کرده بجویید، می گویند: ما به دنبال گذشتگان خود هستیم. آیا اگر شیطان آن ها را به عذاب دردناک الهی هدایت کند، باز شما از آن ها پیروی خواهید کرد؟» (لقمان: 21)

در آیه ای دیگر، می خوانیم:

- «حضرت موسی به ملت خود گفت: چرا در مورد حق، که به سوی شما آمده، ادعای سحر می کنید، در حالی که ساحران رستگار نخواهند شد؟ در جواب گفتند: آیا نزد ما آمده ای که ما را از اندیشه گذشتگانمان جداسازی و بزرگی در این سرزمین برای شما دو نفر باشد؟ ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد.» (یونس: 78)

در آیه دیگر آمده است: «و هر آینه ابراهیم را از پیش، راه شناسایی حق و راه یابی در خور دادیم و به حال او آگاه بودیم. یادآور زمانی را که ابراهیم به سرپرست و مردم خود گفت: این تندیس هایی که شما بدان ها روی آورده اید چیست؟ در جواب گفتند: گذشتگان خود را این گونه یافتیم. همانا شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بودید. گفتند: آیا ما را به حق آمده ای یا تو از بازیگرانی (به جد سخن می گویی یا به هزل؟)» (انبیاء: 51 - 55)

- «خبر ابراهیم را بر آنان بخوان زمانی که به سرپرست و مردم خود فرمود: چه چیزی را می پرستید؟ گفتند: تندیس هایی را می پرستیم و پیوسته سر بر آستانشان داریم. ابراهیم گفت: آیا زمانی که آن ها را بخوانید، صدای شما را می شنوند؟ آیا برای شما سودی دارند؟ آیا به شما ضرری می رسانند؟ در جواب گفتند: ما گذشتگان خود را این گونه یافتیم.» (شعرا:69 - 74)

بنابر آیات مزبور، می توان گفت: قرآن نسبت به ویژگی «استماع » تکیه دارد و بی اعتنایی به اندیشه و افکار دیگران و انکار بی دلیل آن ها را نمی پسندد.

موضوع دیگر در زمینه تفاهم و مبادله فرهنگی، گزینش و انتخاب صحیح است. در مسائل فرهنگی و ارتباطات تمدنی، نه تنها برخورداری از سعه صدر مهم است، بلکه انتخاب از روی علم و آگاهی نیز اهمیت دارد; وجود یکی بدون دیگری هیچ نفعی ندارد. گزینش صحیح بدون داشتن علم و بصیرت ممکن نیست و اگر هدف اصلی از تعدد ملت ها رسیدن به تکامل است، نباید دچار انحراف شد و به جای رسیدن به تکامل، مبتلا به برخی تعصب و لجاجت های بی مورد گردید.

راهکار جدید جهانی

دیدگاه اسلام نسبت به جهان کنونی [در خصوص مساله فرهنگی و تمدن بشری] در سوره زمر ترسیم شده است. این نظریه از دو عنصر شکل یافته: برخورد باز با اندیشه دیگران و گزینش آگاهانه. این دیدگاه موجب می شود که عقل انسانی هیچ راه بسته ای که حق ورود به آن را نداشته باشد در مقابل خود نبیند. این تعامل و مبادله فرهنگی باید همراه با اندیشه و بصیرت باشد. اسلام نه تنها ملت های کنونی را نفی نمی کند، بلکه آن ها را مورد شناسایی قرار می دهد و بر همین اساس نیز نظریه خود را بنا می نهد. تحقق این نظریه با یک شیوه علمی صحیح، مبتنی بر دو رکن است: توجه به اندیشه دیگران، گزینش صحیح.

3- بعد ارزشی

«همانا گرامی ترین شما در نزد خدا باتقواترین شماست

منظور از «ارزش ها» معیارهایی است که به وسیله آن، می توان انسان ها را مورد ارزیابی قرار داد و نوعی ترتب [تقدیم و برتری] در بین آن ها ایجاد نمود. در زندگی اجتماعی، بسیاری چیزها ما را به سوی برابری انسان ها سوق می دهد; چنانچه امور دیگری نیز وجود دارد که باعث تفاوت هایی می شود. کلیه معیارهایی که موجب این تساوی و اختلاف می شود بعد ارزشی ملیت را شکل می دهد. هر انسانی برای تکامل خود، چاره ای جز انتخاب مسیر مشخص ندارد; چنانچه راهبر او نیز باید مسیر معینی را مدنظر قرار دهد. در این زمینه، «ارزش » همان چیزی است که در مسیر تکاملی انسان، که همان تحصیل کمال و قرب خداوندی است، مورد نظر قرار می گیرد. مساله ارزش ها در زندگی انسان موضوع بسیار مهمی است که مکاتب فکری در تشخیص و تعیین مصادیق آن نظرات متفاوتی دارند. سؤالی که در اینجا مطرح است آن که معیار ارزش در اسلام کدام است؟ رشد انسانی، رشد جمعیت، رشد ملیت ها، توسعه مال، تکامل علمی، افزایش نیرو و توان و یا فضیلت ها؟ اسلام کدام فضیلت را معیار ارزش می داند؟

معیاری که در اسلام اساس ارزش ها را شکل می دهد در واقع همان، ملاک دوستی، دشمنی، افکار، برابری، تبعیض و بسیاری دیگر از شؤون زندگی اجتماعی است. [بنابراین، لازم است معیار ارزش را مشخص کنیم.]

نظام ارزش گذاری در اسلام

اسلام در این باره، دارای دیدگاه خاصی است، به طوری که می توان گفت: اسلام با سایر مکتب های فکری اختلاف اساسی دارد. پاسخ به این سؤال و تعیین ضابطه ای برای ارزش گذاری کلید حل بسیاری از سؤالاتی است که در آن ها، نظریه اسلام را جویا می شوند. نظریه اسلام دارای دو بعد اثباتی و سلبی است. در نظام اسلامی، هر دو بعد باید مورد نظر باشد، وگرنه نمی توان به حقیقت مطلب رهنمون شد.

در این تحقیق، ابتدا بعد اثباتی را مورد بررسی قرار می دهیم، سپس درباره بعد سلبی بحث خواهیم کرد:

الف - بعد اثباتی: اساس ارزش ها را در اسلام تقوا و پایداری نسبت به اوامر و نواهی الهی تشکیل می دهد. تقوا میزانی است که به وسیله آن، افراد و اجتماعات [ملیت ها] را می توان ارزیابی کرد. به طور کلی، تقوا ملاکی است که انسان در مسیر تکاملی خود، باید آن را تحصیل کند. خداوند در سوره حجرات در این زمینه می فرماید: «همانا برترین شما باتقواترین شماست.» این آیه با صراحت تمام، بیان می کند که معیار ارزش از نظر خداوند [فقط] تقواست و از همین جا، تفاوت اسلام با سایر مکاتب، که معیار ارزش را در چیزهای دیگری جست وجو می کنند، آشکار می شود.

تقوا; اساسی ترین پایه:

تقوا به عنوان اساس و بنیانی است که باید محور تمام حرکت های انسانی را شکل دهد; حرکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و به طور کلی، کلیه تلاش های انسانی بر پایه تقوا راهبری شود. هر کاری بر اساس تقوا انجام نگیرد در واقع، بر پایه هایی از آتش قرار گرفته که هر آن امکان فرو ریختن آن وجود دارد. در قرآن می خوانیم: «آیا کسانی که اساس زندگی خود را بر تقوا و خشنودی خدا قرار داده اند بهترند یا آنان که بر لبه پرتگاهی سست، پس او را به آتش دوزخ می اندازد؟ و خداوند ملت ستم پیشه را هدایت نخواهد کرد. آن بنیانشان، که بر آوردند، همیشه در دلهایشان مایه دو دلی و شک است، مگر آن که دل های آن ها پاره پاره شود و خدا دانای حکیم است.» (توبه:109 - 110)

بر خلاف بسیاری از مکاتب فکری، که معیار ارزش را در دنیا و زینت های آن می بینند و به سبب این نوع بینش و رفتار، خود را از آخرت محروم می سازند، خداوند معیار ارزش را در تقوا خلاصه کرده است. در قرآن آمده است: «برای افراد کفر پیشه زندگی دنیایی آرایش یافته است و این گروه، مؤمنان را مورد ریشخند قرار می دهند، در حالی که کسانی که تقوای الهی پیشه کرده اند، بالاترند، آن هم در روز قیامت. و خداوند هر که را بخواهد روزی بی شماری می دهد. (بقره: 212)

آنچه را خداوند از بندگان خود خواسته این است که راه هدایت را فقط از او بجویند; چنانچه در این آیه شریفه آمده است: «(ای پیامبر به این مردم بگو:) آیا خدا را رها کرده، به دنبال کسانی حرکت کنیم که هیچ سود و زیانی برای ما ندارند؟ و آیا پس از آن که هدایت خدا شامل ما گردید، به خوی جاهلیت برگردیم تا مانند کسی که فریب و اغوای شیطان، او را در زمین سرگردان ساخته است، شویم؟ در حالی که برای او، دوستانی است که وی را به هدایت و روشنایی دعوت می کنند؟ ای پیامبر، به مردم بگو: همانا هدایت خداوندی هدایت واقعی است و ما دستور یافته ایم در برابر خواست ها و فرامین الهی تسلیم باشیم.» (انعام: 71)

«[آنچه را از آیات الهی را بیان کردیم] مایه بصیرت و هدایت و رحمت است برای ملتی که ایمان بیاورند.» (اعراف:203)

ارزش و ضد ارزش:

با توجه به این که تعیین مسیر هدایت و راه راست فقط از عهده خدا بر می آید نه دیگران، پس آنچه خداوند بدان راضی می باشد ارزش و آنچه را که نمی پسندد ضد ارزش است. ارزش آن چیزی است که خداوند دوست دارد و ضد ارزش هر چیزی است که زشت می شمارد. در این جا، نمونه هایی از ارزش ها و ضدارزش های مطرح شده در قرآن را یادآور می شویم. نمونه ای از ارزش ها:

- «خدا نیکوکاران را دوست دارد.» (بقره: 195)

- «خدا توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست می دارد.» (بقره: 222)

- «همانا افراد باتقوا محبوب خدایند.» (آل عمران:76)

- «خداوند نیکوکاران را گرامی می دارد.» (آل عمران: 148)

- «خداوند صبر کنندگان را دوست می دارد.» (آل عمران:156)

- «خدا افرادی را که به او توکل و اعتماد کنند دوست دارد.» (آل عمران:159)

- «خدا دادگران را دوست دارد.» (حجرات:9)

- «همانا خداوند کسانی را که در راه او به مبارزه برمی خیزند و صف زده و کارزار می کنند که گویی بنیانی به هم پیوسته و استوارند دوست دارد.» (صف: 4)...

نمونه ای از ضد ارزش ها:

- «خداوند تجاوزگران را دوست ندارد.» (بقره: 190)

- «خدا تباهکاری را دوست ندارد.» (بقره: 205)

خداوند هرانسان کفرپیشه گناه کاررادوست ندارد.» (بقره:276)

- «به درستی که خدا افراد کفر پیشه را دوست ندارد.» (آل عمران: 32)

- «خدا افراد ستم کار را دوست ندارد.» (آل عمران: 140)

- «خداافراد خودپسند فخرفروش رادوست ندارد.»(نساء:107)

- «خدا بلند گفتن سخن زشت را ندارد.» (نساء: 148)...

آثار تقوا از دیدگاه قرآن: «تقوا» یعنی: ایستادگی و صبر در راه مستقیم الهی و التزام به قوانین او. با این تعریف مختصر از تقوا، به بعضی از ویژگی ها و آثار تقوا، که در قرآن آمده است، اشاره می کنیم:

1. تقوا بر سه پایه توحید، ایمان به جهان ماورا و اعتقاد به پیامبران الهی بنا شده است.

خداوند می فرماید: «الم. این کتاب، که هیچ شک و شبهه ای در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است; آنان که به غیب ایمان دارند، نماز به پا می دارند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می کنند; کسانی که به آنچه بر تو نازل کردیم و به آنچه بر پیامبران پیشین فرستادیم مؤمن اند و نسبت به جهان آخرت یقین دارند.» (بقره: 1 - 4)

2. تقوا به عنوان بهترین توشه ای که برای آخرت می توان برگرفت، معرفی شده است:

- «زاد و راحله برگیرید و [بدانید که] بهترین توشه برای آخرت تقواست.» (بقره:197)

3. از بالاترین مصادیق احسان و نیکوکاری در دنیا تقواست. در قرآن کریم، تقوا با اوصافی مثل نیکوکاری، عدالت، راستی، و خودسازی همراه شده است:

- «راه تحصیل نیکوکاری و [بالاترین مصداق آن] تقوای الهی است.» (بقره:189)

- «در کارهای نیک و پرهیزگاری به یکدیگر کمک کنید و در گناه و جور یاور هم نباشید.» (مائده: 2)

- «عدالت پیشه سازید; زیرا به تقوا نزدیک تر است و قتوای الهی داشته باشید.» (مائده: 8)

- «اینان کسانی هستند که در ادعای خود صادق و راستگویند و این گروه اهل تقوا می باشند.» (بقره:177)

- «پس هر که تقوا پیشه سازد و باطن خود را اصلاح کند هیچ ترس و اندوهی ندارند.» (اعراف: 30)

4. همان گونه که لباس، بدن انسان را از صدمه دیدن حفظ می کند، تقوا نیز مانع از ارتکاب گناه به واسطه انسان می شود و همان طور که لباس، پوششی برای اندام انسان محسوب می شود و مواضع خاص بدن را پوشش می دهد، تقوا نیز زشتی های انسان را می پوشاند:

«ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی که بتوایند شرمگاه خود را بپوشانید قرار دادیم، ولی لباس تقوا بهترین لباس است. این از آیات و نشانه های الهی است. شاید پند گیرید.»(اعراف:26)

5. افراد باتقوا دوست داران خدایند:

- «دوستان او جز افراد متقی نیستند، ولی بیش تر مردم درک نمی کنند.» (انفال: 34)

6. از بالاترین افتخارات انسان آن است که در حیات خود، لحظه ای از خداوند جدا نباشد و زندگی او رنگ الهی داشته باشد:

«خداوند با افراد متقی است ; آنان که نیکوکاری می کنند.» (نحل: 128)

«تقوای خدا را پیشه سازید و بدانید که خداوند همدم و همگام با افراد متقی است.» (بقره: 194)

7. افراد متقی به آنچه تقدیر الهی باشد راضی اند و در نتیجه، هیچ حزن و اندوهی برایشان وجود ندارد.

- «هر که خود را بسازد و تقوا پیشه کند، هیچ حزن و اندوهی نخواهد داشت.» (اعراف: 35)

8. حسن عاقبت مخصوص افراد باتقواست:

- «صبر پیشه کن ; که حسن عاقبت مخصوص متقین است.» (هود:49)

- «[موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و صبر کنید که] زمین ملک خداوند است و به هر کدام از بندگان خود که بخواهد وامی گذارد و حسن عاقبت و پیروزی مخصوص اهل تقواست » (اعراف: 128)

9. «بهشت برای متقین تزیین داده شده است » (شوری: 90)

- «برای متقین، رستگاری، باغ ها و تاک هاست » (نبا: 31)

- «... بهشت ابدی که به متقین وعده دادند، پاداش (اعمال صالح) و منزل (جاودانی) ایشان است.» (فرقان: 15)

10. تقوای الهی موجب راحتی امور بندگان خداوند است.

- «و آن که می بخشد و تقوا پیشه می کند و پاداش اخروی را قبول دارد به زودی او را برای راه آسان آماده سازیم.» (لیل: 5)

- «و اگر تقوا پیشه کنید راه خروج از مشکلات را پیدا خواهید کرد و از جایی که گمان نمی بردید روزی شما را فراهم می کنیم. و هر که بر خداوند اعتماد کند پس او را کفایت می کند. همانا خداوند کار خود را رساننده است به آنجا که می خواهد و برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.» (طلاق: 2 -3)

- «و هر که تقوای خدا پیشه سازد در کارش آسانی پدید آرد.» (طلاق: 4)11. تقوا موجب می شود که درهای رحمت الهی بر بندگان گشوده شود و روزی آن ها فراوان گردد: «اگر مردم ایمان بیاورند و تقوای الهی پیشه سازند ما درهای آسمان و زمین را بر آن ها خواهیم گشود و روزی فراوان به آن ها خواهیم داد.» (اعراف:96)

12. آنچه موجب دوری شیطان از انسان می شود تقوای الهی است. به واسطه همین تقوا انسان به مکر و حیله شیطان اطلاع پیدا می کند و آن را از خود دور می سازد:

«آنان که تقوای الهی دارند اگر افکار و اندیشه های ناروا در آن ها به وجود آید خدای را یاد می کنند و آن گاه از بینایان باشند.» (اعراف: 201)

13. آنچه موجب قبولی اعمال می شود تقواست:

- «خداوند فقط عمل متقین را قبول می کنند.» (مائده:27)

14. تقوا موجب آگاهی و بصیرت به خویشتن است [و موجب خودشناسی می گردد:]

- «تقوای خدا را پیشه کنید تا خداوند به شما علم عطا نماید.» (نساء: 131)

15. تقوا وسیله شناخت حق از باطل است و انسان باتقوا هیچ گاه دچار لغزش فکری نمی گردد:

- «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای خدا پیشه سازید، برای شماوسیله تشخیص حق ازباطل قرارخواهیم داد. »(انفال:29)

16. تقوا موجب آگاهی انسان به نشانه های خدا می گردد [خداشناسی:]

- «همانا در آمد و شد شبانه روز و آنچه خداوند در آسمان و زمین آفریده است، برای کسانی که تقوا دارند نشانه ها و آیاتی وجود دارد.» (یونس:6)

17. آنچه باعث محو گناهان می شود تقواست:

- «آن که تقوای خدا پیشه کند بدی هایش را بزداید و اجر او را بزرگ گرداند.» (طلاق: 5)

18. تقوا موجب نجات از آتش جهنم است:

- «آنگاه افراد با تقوا را نجات دهیم و ستمکاران را در جهنم به زانو در آمده بگذاریم.» (مریم: 72)

- «خدا کسانی را که پرهیزگاری کنند به کامیابی هایشان برساند که بدی بدیشان نرسد.» (زمر: 61)

19. تقوا موجب نجات از مکر و حیله ستمگران می شود:

- «و اگر صبر پیشه کنید و تقوا داشته باشید، هیچ ضرری با نقشه دشمنان به شما نخواهد رسید.» (آل عمران: 120)

20. رمز پیروزی در میدان جنگ تقواست:

- «اگر در راه جهاد صبر کنید و تقوا پیشه کنید چون کافران بر سر شما شتابان آیند، خداوند پنجاه هزار فرشته با پرچم مخصوص اسلام به مدد شما فرستد.» (آل عمران: 125)

21. از آثار تقوا، استقامت و استواری در کارهاست:

- «اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید به درستی که استوارترین و راست ترین کارهاست.» (آل عمران:186)

ارتباط بین ابعاد سه گانه: ابعاد سه گانه ای که در آیه شریفه سوره حجرات مطرح شد، با یکدیگر مرتبط اند; چرا که بعد تکوینی مقدمه بعد تشریعی است. تعدد ملت ها این فرصت را فراهم می کند که انسان ها با یکدیگر ارتباطات فرهنگی داشته باشند و در نتیجه، ارزش های خود را بر پایه سعه صدر نسبت به اندیشه دیگران و گزینش انتخاب کنند.

بعد تشریعی نیز مقدمه بعد ارزشی است. برخورد صحیح با تعدد ملت ها و ایجاد ارتباطات و گفت وگوی تمدنی منجر به تعیین مسیر صحیح تکامل انسان خواهد شد و این کار نیز بر اساس تقوا خواهد بود. بنابراین، ابعاد سه گانه در آیه شریفه، در یک بررسی دقیق، دارای ارتباط مستقیم با یکدیگر هستند.

حکومت واحد: تحقق ملت واحد آرزوی جهان امروز است که قرآن کریم آن را بر اساس اجتماع همه ملت ها در یک تشکل منظم، تبیین کرده است. اساس حکومت واحد از شناسایی تعدد ملت ها سرچشمه گرفته است. اگر در ارتباط با موضوع تعدد ملت ها دچار انحراف نشویم و برخوردی صحیح با آن داشته باشیم - یعنی: داشتن سعه صدر در مورد اندیشه دیگران و گزینش صحیح - می توانیم به حکومت واحد برسیم.

حکومت واحد به عنوان یک تمدن، مبتنی بر دو اصل توحید و تقواست:

«همانا من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش کنید.» (انبیاء: 25)

«برترین شما نزد پروردگار باتقواترین شماست.» (حجرات:13)

آنچه تاکنون گفته شد، بررسی نظام ارزش گذاری در اسلام از بعد اثباتی بود.

ب - بعد سلبی: نظام ارزشی اسلام همان گونه که دارای بعد اثباتی است، دارای بعد سلبی نیز می باشد و اگر این نظام بخواهد همچون یک نظام کامل نمود پیدا کند، باید به هر دو جنبه نظر شود.

در این جنبه، هر گونه معیار ارزشی مطرود، که در دوران جاهلیت مطرح بوده است، به طور کلی نابود می گردد. آنچه در دوران جاهلیت معیار برتری، دوستی، دشمنی، نزدیکی، دوری، انتخاب حاکم، دفاع و هجوم بوده، در اسلام انکار شده است. معیار برتری و ارزش در این دوران بر پایه گرایشات ملی (قومی)، طبقاتی و جغرافیایی نهاده شده و اسلام با رد تمام این معیارهای ارزشی، توحید و تقوا را به عنوان اساس ارزش ها مطرح نموده است.

در این زمینه روایاتی را نقل می کنیم:

1. مفسران در شان نزول آیه (13 حجرات) از قول ابن عباس نقل می کنند که در روز فتح مکه، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به بلال دستور دادند که بر بالای خانه کعبه اذان بگوید. عناب بن اسید بن ابی العصیر وقتی صدای اذان را شنید، گفت: خدا را شاکرم که مرگ پدرم را پیش از این زمان قرار داد تا شاهد چنین روزی نباشد. حارث بن هشام گفت: آیا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غیر از این کلاغ سیاه، مؤذن دیگری نیافت؟ سهیل بن عمرو گفت: اگر خداوند ی خواست خیری در حق ما بکند، [با این اذان] محقق نخواهد شد. و ابوسفیان گفت: من بعید نمی دانم که پروردگار آسمان به واسطه بلال و اذان او بر محمدصلی الله علیه وآله وسلم وحی نازل کند.

در این هنگام، جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و سخنان این گروه را به ایشان رساند. پیامبر نیز آن ها را فرا خواند و از آنچه گفته بودند سؤال کرد. آنان نیز اقرار کردند. آن گاه این آیه نازل شد و مردم را از فخرفروشی به سبب اموال و نسب های خود نهی کرد; چرا که معیار ارزش تقواست، نه چیزی دیگر. (2)

2. روزی پیامبرصلی الله علیه وآله در مکه خطبه می خواند و می فرمود: «ای مردم، همانا خداوند تعصب های دوران جاهلیت را مردود اعلام کرد و شما را نهی نمود از این که به گذشتگان [گذشتگانی که در جاهلیت بسر می بردند] خود افتخار کنید. بدانید که مردم دو گونه اند: کسی که باتقواست و نزد خدا عزیز است و گناه کاری که نزد خدا ذلیل است. مردم همه فرزندان آدم اند و آدم نیز از خاک آفریده شده. خداوند می فرماید: ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را شاخه ها و تیره ها قرار دادیم تا یکدیگر را باز شناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. خداوند آگاه و داناست (3)

3. روزی پیامبرصلی الله علیه وآله در ایام تشریق در منی خطبه خواندند و فرمودند: «ای مردم، هان که پروردگار شما یکی است، بدانید که پدر شما یکی است، آگاه باشید هیچ برتری عرب بر غیرعرب و یا غیرعرب بر عرب ندارد; نه سیاهی بر سرخ و نه سرخی بر سیاه، مگر به تقوا. [ای مردم،] آیا دستور الهی را ابلاغ کردم؟» مردم گفتند: آری. آنگاه فرمود: «شما که حاضرید به کسانی که اینجا نیستند برسانید (4)

4. حدیثی دیگر از رسول خدا نقل شده که ایشان فرمودند: «خداوند هیچ گاه به حسب و نسب و اموال شما نگاه نمی کند، بلکه به دل های شما نظر می کند. پس هر کدام از شما که دارای قلب پاک باشد درود الهی بر او باد. شما همه فرزندان آدم هستید و محبوب ترین شما نزد او باتقواترین شماست (5)

بزاز از قول حذیفه نقل می کند که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: همه شما فرزندان آدم هستید و آدم نیز از خاک آفریده شده. بنابراین، خود را نگه دارید از این که به گذشتگان افتخار کنید، وگرنه بدانید که نزد خدا ارزش حیوانی همچون سوسک را هم ندارید (6)

5. امام باقرعلیه السلام می فرماید: «زمانی که مکه به دست پیامبرصلی الله علیه وآله فتح شد، خطبه ای خواندند و خدا را حمد و ثنا گفتند. آن گاه فرمودند: «ای مردم، همه شما از آدم و آدم از خاک آفریده شده ست. بدانید بهترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. انتساب به عرب داشتن امتیازی محسوب نمی شود، بلکه این تنها زبانی است که هر کدام از شما عمل خود را منحصر به زبان گرداند به مقام رضوان الهی نخواهد رسید. آگاه باشید، هر خونی وظلمی که درجاهلیت بوده است، من از همه آن ها گذشتم و حساب کار درآخرت خواهد بود.[آن را فراموش کنید وبه دنبال انتقام نباشید. در قیامت، خداوند خود داند که چه بکند.] (7)

نژادپرستی و گروه گرایی: آنچه در برابر دیدگاه اسلام، که عبارت بود از «وجود سعه صدر در برابر اندیشه دیگران و گزینش صحیح »، قرار می گیرد تعصب های بدون دلیل است که ریشه در افکار جاهلیت دارد. مراد از نژادپرستی آن است که شخص، حزب، گروه و قبیله معیار حق و باطل قرار گیرد. این حالت دقیقا در برابر نظریه «حکومت واحد» قرار می گیرد. در مقابل، قرآن با انتقاد از این رذیله اخلاقی که میراث دوران جاهلیت است، شیوه گزینش صحیح براساس تقوارامطرح می کند.

در پایان این بررسی، روایاتی در این زمینه مطرح می کنیم:

1. منصور بن حازم از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمودند: پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس تعصب بورزد و یا مورد تعصب واقع شود [و از این حالت راضی و خوشحال باشد] از گروه مسلمانان خارج شده است (8)

2. منصور بن حازم از قول امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «هر کسی اهل تعصب و یا محور تعصب باشد از گروه مسلمانان خارج است (9)

3. محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمودند: «هر کس تعصب بورزد، خداوند با آتش جهنم با او برخورد خواهد کرد (10)

4. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: هر که به تعصب و نژادپرستی و قوم گرایی دعوت کند از ما نخواهد بود و هر کس در این راه مبارزه کند یا بمیرد جزو مسلمانان نخواهد بود (11)

نکته ای را در این باره باید توضیح دهیم: دوستی با اقوام را نمی توان مصداق نژادپرستی دانست و حتی کمک به آن ها نیز از این دایره بیرون است. معیار نژادپرستی آن است که انسان به نژاد و گروه خود کمک کند و آن ها را دوست داشته باشد، در حالی که می داند آن ها ظالم اند و بر باطل سیر می کنند.

زهری نقل می کند که از امام علی بن الحسین علیه السلام سؤال شد: مراد از تعصب و نژادپرستی چیست؟ امام در جواب فرمودند: «اگر کسی بدی های قوم و ملت خویش را بهتر از خوبی های دیگران بداند، گرفتار تعصب شده است. بنابراین، به واسطه وجود این حالت نیز مسؤولیت دارد. اما محبت به اقوام و خویشاوندان را عصبیت نمی گویند. بله، اگر آن ها رادر کارهای ظالمانه یاری کند، تعصب ورزیده است (12)

روایت دیگری نیز در این زمینه مطرح شده که دختر واثلة بن اسقع از قول پدرش از رسول خدا نقل می کند: واثله از پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال کرد: منظور از عصبیت چیست؟ پیامبر فرمودند: «اگر قوم و خویشان خود را در حالی که ظالم اند، یاری کنی، در این صورت، تعصب ورزیده ای (13)

پاورقی ها:

× این مقاله برگرفته از مجله الفکر الجدید، چاپ لندن، شماره 11 و 12، ص 13 می باشد.

1- همچنان که قبلا یادآور شدیم، واژه «لتعارفوا» به معنای «بازشناسی ملت ها» می باشد; بدین معنا که ملت ها بتوانند یکدیگر را بشناسند.

2-... تفسیر القرطبی، ج 16، ص 341

3- همان، ج 16، ص 241

4- جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج 6، ص 98

5- تفسیر القرطبی، ج 16، ص 342

6- الدرالمنثور، ج 6، ص 99

7- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 411

8- بحارالانوار، ج 73، ص 291 / شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 241

9- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 307

10- همان، ج 2، ص 308

11- ابی داود، سنن، ج 121

12- اصول کافی، ج 2، ص 308

13- سنن ابی داود، ح 5119، 2 / 625

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان