ماهان شبکه ایرانیان

از دریچه زمان/میلاد حضرت امام محمد باقر علیه السلام

به دست هایی درود که سبزی نوزادی ات را در آغوش گرفت! به لب هایی درود که اذان مقدس امامت را در گوش هایت خواند! به چشم هایی درود که با نگاه ظلمت براندازش، ریشه های نور را در سیمای تو کاشت! به قدم هایی درود که برداشته شد تا تو را به ولایت عشق منصوب کند!

گنجینه اسرار محمد

میثم امانی

به دست هایی درود که سبزی نوزادی ات را در آغوش گرفت! به لب هایی درود که اذان مقدس امامت را در گوش هایت خواند! به چشم هایی درود که با نگاه ظلمت براندازش، ریشه های نور را در سیمای تو کاشت! به قدم هایی درود که برداشته شد تا تو را به ولایت عشق منصوب کند!

بایسته تر از تو نبود در زمان و شایسته تر از تو نبود در زمین. انگشت هایت، بوی سخاوت می دهد.

«گنجینه اسرار محمد صلی الله علیه و آله » و «ذوالفقار علی علیه السلام » را در پنجمین خوان حقیقت به تو سپرده اند.

بقچه های غذای کوفه را در نیم شب های مدینه به دوش گرفته ای؛ کلون های تشنه، با عطر دست هایت سیراب می شوند و دریچه های فقیر، از دیدارت سیر می شوند! حضورت، در منازعه ها پرچم صلح است و منطق صواب، هیچ گاه از کلام تو دور نخواهد شد.

تو، آمده ای در بلاتکلیفی دوران، روشنی راه باشی.

آمده ای تا شیعه را با علم، نگه داری

«غالیان» به آموزه های مذهب هجوم آورده اند تا از کاهی، کوه بسازند و اسلام را در سرازیری تحریف بیندازند. دوران، دوران تبرّی است؛ قدم ها بر سر دو راهی است و تنها مشی اعتدال می تواند راه گم کرده ها را بازگرداند.

آمده ای تا فکرهای بی عنان را مهار بزنی و در آشفته بازار اندیشه های شبهه ناک، منادی حق باشی.

بلوای تحیر و سرگردانی، همه گیر شده است؛ آمده ای تا به جای منطق خشونت، منطق گفت وگو را بنشانی و پس از سال ها خفقان، سال ها ترس و سال ها سایه سیاه خاندان اموی، پیام حقیقت را به شیعیان ات برسانی.

پدرانت، شیعه را با «صلح»، با «جهاد» و با «دعا» نگه داشته اند؛ نوبت از آن توست که شیعه را با «علم» نگه داری.

تو به ما آموختی

تو به ما آموخته ای که «خوش رویی» و تقرب به خدا گشاینده محبت هاست و ترش رویی و دوری از خدا فزاینده کینه هاست».

روی باز، راه دل ها را باز و چهره عبوس، راه دلها را سد می کند.

با روی باز، می توان به خدا رسید؛ ولی در چهره عبوس، نشانی از خدا نیست.

با معصوم هفتم علیه السلام

مهدی خلیلیان

«جابر» آن قدر منتظر ماند، تا سلام واپسین پیامبر صلی الله علیه و آله را به کودکی برساند که دانش را می شکافت و تمام دانشمندان در برابر او احساس حقارت می کردند. وقتی شب های تاریک «مدینه» با آمدن محمد صلی الله علیه و آله ستاره باران شد، جابر او را در آغوش گرفت و با یاد یار، بوسید؛ انگار جابر فقط منتظر بود تا محمد بیاید و او برود!

نخستین علوی از «بنی هاشم» که هرگز «هشام» را تحمل نکرد. دومین محمد که هم نام و همانند نخستین بود. سومین معصوم که در «کربلا» حضور داشت. چهار سال پیش از «عاشورا» رسید، تا پنج خلیفه زمان خویش را به ستوه آورد و گنجینه دانش نبوت و امامت را به خورشید ششم بسپارد. هفتمین معصوم که با دست های مهربانش بر چشم های نابینای مَردی روشنایی بخشید، که پیامبر صلی الله علیه و آله همواره او را دوست داشت.

آن گاه که بنی امیه و بنی عباس، سرگرم ستیز بودند، او بر شالوده توحیدی پدر، که در پرتو «راز و نیاز» استوار شده بود، کاخ «معارف» را بنا نهاد، تا یک صبح «صادق» بدمد و با حکمت الهی، تفسیر، فقه و... فردایی روشن را به مسلمانان نوید دهد. او به تنهایی، جمع اندیشمندان را با منطق جاودانه ای که هماره در «مناظره»هایش موج می زد، پراکنده می ساخت و سوگندهای آنان را ـ که فقط از نادانی حکایت می کرد ـ با پاسخ هایش می شکست.

به ما آموخت که...

او همواره به ما سفارش می کرد: اگر می خواهیم با او دوست باشیم، نباید به حرف های دیگران توجه کنیم، در «اندوه» آن گاه که ما را «بَد» می دانند، و در «شادی» آن گاه که ما را به «نیکی» یاد می کنند. آری، باید خود را بر «قرآن» عرضه کنیم و در راه آن، گام برداریم، تا «تمجید» یا «طعنه» دیگران را، سود یا زیان نپینداریم... .

و چه نیکو «شیعیان راستین» را به همگان نمود؛

«ای پیروان ما!

از خدا، یاری طلبید و شکیبایی ورزید. در سخنانتان صادق باشید. با دل هایتان به مردمان محبت کنید».

و باز فرمود:

«شیعیان ما، شناخته نمی شوند، جز با فروتنی در برابر دیگران؛ امانت داری و یاد فراوان خدای مهربان؛

رسیدگی به همسایگان تهی دست و بینوایان؛

راستی در سخن و تلاوت قرآن؛

حفظ زبان از گناهان...».

و شیعگی به کردار است، نه شعار! به عمل است، نه حرف و گفتار!

آری:

در «سخن» هر چند دَم از شیعه بودن می زنیم

در «عمل» معلوم می گردد که صادق نیستیم!

که شیعیان، تنها از خدا پروا دارند و فقط او را فرمانبردارند... و امروز، تولدی دیگر است؛ تولد دوباره مردی که همه چیز را می دانست و به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می مانست. همو که آیین زندگی را به ما آموخت و راه بندگی...:

«مَن تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ لا یُغلَبُ وَ مَنِ اعتَصَمَ بِاللّه ِ لا یُهزَمُ؛ آنکه طریق توکل به خدا را پوید، مغلوب نشود، و آن کس که به او توسل جوید، تن به شکست ندهد».

پنجمین عشق

عباس محمدی

پنجمین عشق، پلک به تابیدن می گشاید، هفتمین ستاره معصوم می درخشد.

ستاره ای آغاز می شود که از هر دوسو، نسلش به آخرین خورشید پیامبران می رسد. آمده است تا کوچه های تنگ ظلمت را در پرتو بی کران مهربانی و دانایی اش روشن کند.

آمده است تا شب های مدینه بی چراغ نماند.

خورشید است و ناگزیر از تابیدن. چگونه روشن نکند کوچه های تاریک ذهن جماعتی را که در شهر جدش، به نام اسلام، به سوی تاریکی می شتابند؟! امروز آمده است تا چونان خورشید، تا ابد بر ما بتابد.

باقر علم پیامبران

دریای بی کران علم است. بی سبب نیست که باقر العلومش می خوانند. لب که به سخن می گشاید، عطر علم علی علیه السلام فضا را می آکند.

ای باقر علم پیامبران! تو علم را مانند امامت، سینه به سینه نقل می کنی. اگر تو نیامده بودی، جهان چیزی کم داشت. اگر نیامده بودی باران های مهربانی، هیچ گاه بر خاک خشک کویر جهل ما نمی بارید. ریشه درختان علم، از سرشاخه های عدالت تو آب می خورند. ستاره ای اگر بر شب تاریک ما سوسو می کند، به یمن برکت امامت فراگیر توست.

در سایه امن امامت تو

باغ های امامت و عدالت، در حاشیه نام بلند تو شکوفه می کنند. در سایه امن امامت جهانی تو، همه پیله های دوستی، پروانه شدند. تو، بیرق امامت را بر بالای بام همه دل ها افراشتی. به واسطه لبخند مهربانی های تو، اولین پنجره ها را به سوی آفتاب باز کردند، در سایه سار امامت تو سنگ ها سکوت خود را شکستند و بغض های هزار ساله ترک برداشتند و باران های تند و مهربان تو بر تشنه کامی ما باریدند. تو عادل ترین عاشق بودی که در روزگار قحطی آغوش، پناه دلتنگی های دنیا شدی.

 

پروانه کلام تو

چقدر دلتنگ لب گشودن توییم! کاش دوباره پروانه های کلامت پر بگیرند! هنوز پروانه های کلامت در هوای عاشقی ما بال می زنند.

به حرفی که می زدی، ایمان داشتی و عمل می کردی؛ چراکه می فرمودی: «آنکه بر خدا توکل کند، مغلوب نشود و آن که به خدا توسل جوید، شکست نخورد».

تو که آمدی...

با آمدنت، روزهایمان رنگ و بوی مهربانی گرفت و ابرهای دلتنگی از بالای سر روزهایمان رخت بربستند. تو که آمدی، عشق در گلدان هایمان شکوفه داد.

با آمدنت، پنجره هایمان به سمت آفتاب چرخیدند و خورشید، در آستانه شب هایمان نشست.

دانش جاری

رقیه ندیری

«ما به تو کوثر عطا کردیم، پس برای پروردگارت نماز بگزار و قربانی کن».

و سجاد علیه السلام به نماز می ایستد به شکرانه دعاهایی که به حوالی اجابت رسیده اند.

این خیر کثیر است که باز هم بر فراز شهر سینه های گداخته می بارد و اشتیاق کوچه های کز کرده در اختناق را به اوج می رساند.

این کودک، محمد است؛ او که شبیه ترین به پیامبر است و نسبش از سوی پدر و مادر، به یاس کبود و ماه غریبستان می رسد؛ کودکی که چهار سالگی اش از عاشورا و اسارت انباشته خواهد شد.

محمد آمده است تا دانش را مثل چشمه ای از دل سنگ جاری کند تا عطش زارها و برهوت های مانده در حیرانی، با دستان او سیراب شوند و اهالی فرقه های گوناگون، از کلامش معرفت ناب بنوشند.

سزاوارترین...

این کودک، وقفی سزاوارتر از فدک است و سودمندتر از چاه ها و نخلستان های مدینه؛ وقفی عام که در برابر هجوم بافته های یهود و نصارا و در برابر گردبادهای احادیث جعلی، قد می کشد، اندیشه ها را از غیر، بی نیاز می کند و ذهن های منحرف را به تعادل می رساند.

انسانیت، وامدار اوست؛ او که فصیح ترین در میان عرب و عجم است، آن گاه که خطبه می خواند؛ شجاع ترین و آزموده ترین است، آن جا که تیر را به تیر می دوزد، ماهرترین و پرکارترین و آن زمان هم که در مزارع، بیل می زند، آراسته ترین است.

جوانمردی و غیرتش، زبانزد خاص و عام خواهد شد؛ آن روز که ضرب سکه را به خلیفه وقت می آموزد و اسلام را از حضانت کفر می رهاند؛ او شکافنده دانش هاست.

سخاوت گنجینه های باقری

محمدکاظم بدرالدین

امروز دامن دانش، پر از گل های شوق می شود.

صدای گام هایی نوید بخش می آید. واژه ها در تب و تابند تا لحظه ای که عطرشان جهان را مدهوش کند برسد.

امروز کسی بدون قلم نباشد! قلم ها را بیاورید تا رنگ جاودانگی بگیرند. مستعدّان دیار دانایی بیایند و گوهرهای پرفروغ بینایی ببرند!

امروز در خیابان هایِ دانش، خنده پر می زند.

امروز نوری اگر هست، به واسطه نور احادیث نابی خواهد بود که بعدها بر کتاب ها پرتو می افکند.

امروز، روز شادمانی سلسله قلم است.

به اعتبار امروز است اگر نوشته ای در کسی اثر می گذارد.

روز حکومت قلمدان هاست و روز حکومت علم، بر دل های پژوهندگانی که از روزگار غفلت و تاریکی می آیند.

ساعات امروز، روبه روی بوته های رویایی یاد، ماندگار است و از سخاوت گنجینه های باقری، تمام لحظات بهره می برند. تو نیز بی توشه نمان!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان