شناسه : ۳۷۱۳۸۸ - چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۴۴
استدلال امام باقر با هشام بن عبدالملاک برای امامت
سیدبن طاووس به سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده که هشام بن عبدالملک به حج آمد و من و مردم هم در حج بودیم من گفتم حمد می کنم خداوندی را که محمد- را به راستی و پیغمبری فرستاده است و ما را به آن حضرت گرامی گردانید، پس مائیم برگزیدگان خدا بر خلق، پسندیدگان خدا از بندگان او و خلیفه های خداوند در زمین پس سعادتمند کسی است که متابعت ما کند و شقی و بدبخت ...
سیدبن طاووس به سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده که هشام بن عبدالملک به حج آمد و من و مردم هم در حج بودیم من گفتم حمد می کنم خداوندی را که محمد- را به راستی و پیغمبری فرستاده است و ما را به آن حضرت گرامی گردانید، پس مائیم برگزیدگان خدا بر خلق، پسندیدگان خدا از بندگان او و خلیفه های خداوند در زمین پس سعادتمند کسی است که متابعت ما کند و شقی و بدبخت کسی است که مخالفت ما نماید و با ما دشمنی کند.
برادر هشام خبر به او رساند اما هشام در مکه متعرض نشد بعداً از دمشق ما را فراخواند چون وارد دمشق شدیم سه روز ما را راه نداد و ما را روز چهارم فراخواند- و ماجرای تیراندازی امام پنجم آنجا رخ داد و هشام تصمیم بر قتل امام گرفت تا اینکه گفت: مثل این کمان زن هرگز ندیدم، آیا جعفر در این امر مثل تو هست؟ حضرت فرمود:
خداوند به ما اهل بیت، رسالت علم و کمال و اتمام دین را عطا فرموده است. ]الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً[ «مائده 2».
چون این سخن را از پدرم شنید بسیار در غضب شد و صورتش سرخ شد و دیده راستش کج شد و اینها علامت غضب آن لعین بود. ساعتی سربزیر افکند و ساکت شد پس سربرداشت و به پدرم گفت که آیا نسبت ما و شما که همه فرزندان عبدمنافیم یکی نیست؟ پدرم فرمود که چنین است ولیکن حق تعالی ما را از سر مکنون و علم خود بهره مند ساخته است و دیگران را از آن حضّی نیست. هشام گفت: آیا چنین نیست که حق تعالی محمد را از شجره عبد مناف به سوی کافه خلق مبعوث گردانیده است از سفید و سیاه و سرخ پس از کجا این میراث مخصوص شما گردیده است؟
حال آنکه حضرت رسول- بر جمیع خلق مبعوث است و خدا در قرآن می گوید: (ولله میراث السموات و الارض) «آل عمران 180» یعنی میراث آسمان ها و زمین برای خداست. پس به چه سبب میراث علم مخصوص شما شد و حال آنکه بعد از محمد پیغمبری مبعوث نگردید و شما پیغمبران نیستید.
پدرم فرمود: از آنجا ما را مخصوص گردانیده که به پیغمبر خود وحی فرستاد که ]لا تُحرک لسانک لتعجل به[ «قیامه 16» یعنی زبانت را حرکت نده تا به آن عجله کنی- و امر کرد پیغمبر خود را که مخصوص گرداند ما را به علم خود و به این سبب حضرت رسول- برادر خود علی(ع) را مخصوص می گردانید به رازی چند که از سایر صحابه مخفی می داشت چون آیه نازل شده که ]وتعیها اذن واعیه[ «حاقّه/12» یعنی نگه می دارد آن ها را گوش های نگهدارنده. پس حضرت رسول- فرمود که یا علی من از خدا درخواست کردم که آنها را در گوش تو گرداند، و به این سبب علی(ع) می گفت که حضرت رسول- هزار باب از علم تعلیم من کرد که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود چنانچه شما راز خود را به مخصوصان خود می گوئید و از دیگران پنهان می دارید حضرت رسول- نیز رازهای خود را به علی- می گفت: و علی- نیز اهل بیت خود را که محرم اسرار بودند به آن رازها مخصوص گردانید و به این طریق آن علوم و اسرار، به ما میراث رسیده است.
هشام از چگونگی ادعای علم غیب علی(ع) سؤال کرد در حالیکه غیب مخصوص خداست؟
پدرم گفت: خدا همه چیز را در قرآن تا روز قیامت بیان کرده ]ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی[ «نحل 89» برتو کتاب را نازل کردیم در حالیکه بیان کننده هر چیز است و موعظه ای برای متقین است. و باز فرموده است ]و کل شی احصیناه فی امام مبین[ «یس 12» هر چیز را در امام آشکار شمرده ایم. ]و ما فرطنا فی الکتاب من شیء[ «انعام 38» هیچ چیزی را در کتاب فرو نگذاشتیم.