ماهان شبکه ایرانیان

مبارزات ائمه علیه السلام در برابر حکام اموی(۲)

یکی از شیوه های مبارزه امامان معصوم علیهم السلام با دستگاه خلافت بنی امیه فعالیتهای فرهنگی و علمی آنها بود.

2 - موضع گیری فرهنگی

یکی از شیوه های مبارزه امامان معصوم علیهم السلام با دستگاه خلافت بنی امیه فعالیتهای فرهنگی و علمی آنها بود.

امام باقر و امام صادق علیهم السلام با تشخیض درست زمان و ژرف نگری، به موضع گیری در برابر افکار و سیاستهای امویان، پرداختند.

هر چند امام حسن(ع) نیز، پس از صلح با معاویه، به مدینه هجرت فرمود و در آنجا به نشر احکام شریعت و تبیین معارف اسلام پرداخت; اما شکوفایی فرهنگ اسلام و عقاید شیعه در سالهای امامت امام باقر و امام صادق علیهم السلام آشکار شد. روزگار امامت آن دو امام بزرگوار دارای چند ویژگی مهم بود:

1 - امامت امام باقر و امام صادق علیهم السلام با اوج ستمها و شهوترانی های امویان و استفاده های ناروای آنها از بیت المال مسلمانان مصادف شد. خشونت خلفای اموی در این دوره در برخورد با امت اسلامی، بویژه شیعیان و فرزندان پیامبر(ص)، از حاکمان پیشین کمتر نبود. شدت اختناق و بیداد چنان بود که خلفا آشکارا به دشمنی با آل محمد(ص) می پرداختند، موج دستگیری و شکنجه به راه افتاد و زندانها از آل محمد(ص) آکنده شد. کمترین ستمی که به فرزندان و نوادگان پیامبر(ص) روا می داشتند، حذف نامهای آنها از دیوان بیت المال بود.

2 - با گذشت نزدیک به یک قرن از وفات پیامبر گرامی اسلام، نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که از احکام اسلام و عقاید درست دین آگاهی نداشت. حدود 60 سال از خلافت امویان می گذشت و تلاشهای آنها در محو آثار دین و ایجاد شبهات اعتقادی در میان نسل جدید به بار نشسته بود.

3 - تجربه تاریخ نشان می داد که امامان معصوم علیهم السلام بتقریب در هیچ یک از دوران گذشته از حمایت حقیقی و جوانمردانه مردم برخوردار نبودند. (1) بر این اساس، مبارزه نظامی و بهره گیری از شمشیر برای از بین بردن ستم و ایجاد فرهنگ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در جامعه ناممکن می نمود.

از سوی دیگر امام صادق(ع) در دوران امامت خویش با موج تنش های اجتماعی و قومی میان قبایل رو به رو بود: بویژه درگیریهای میان بنی عباس و بنی امیه که سرانجام به فروپاشی خلافت امویان انجامید.

در این موقعیت امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مسیر ایجاد فرهنگ درست اسلامی و اعتقادات درست دینی کوشیدند.امام صادق(ع) دوران پدر بزرگوارش را چنین معرفی می کند:

«شیعه، در زمان وی، احکام و مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی شناخت و آن حضرت آنچه شیعیان نیاز داشتند، بیان فرمود.» (2)

امام باقر و امام صادق علیهم السلام برای رسیدن به این هدف حوزه های علمی بر پا کردند و به تربیت شاگردان پرداختند; شاگردانی که بسیاری از آنها چراغ هدایت مردم شدند. فقه، کلام و بسیاری دیگر از علوم ائمه علیهم السلام از این مجرا به دریای قلوب دانش پژوهان و شیفتگان معرفت راه یافت و انسانهای بی شماری را به بهشت رستگاری رهنمون شد.

آن دو امام بزرگوار همگام با تکمیل کاستیهای علمی، فرهنگی و اعتقادی شیعه، پیروانشان را از همکاری با امویان و دخالت در امور حکومتی باز می داشتند.

3 - موضع گیری سیاسی

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رسالت خویش را در غدیر خم به اوج رسانده، دین را کامل کرد و خداوند مهر تائید بر آن زد. آن حضرت پذیرش ولایت علوی را تنها راه نجات و رستگاری امت دانست. کسانی که در غدیر حضور داشتند بر این باور بیعت کردند; اما پس از وفات حضرت رسول صلی الله علیه و آله بیعت شکستند و برای جانشینی پیامبر طرحی ننگین ریختند.

شورای سقیفه، بر خلاف نظر پیامبر، ابوبکر را بر مسند خلافت نشاند. پس از او نیز صلاحیت علی(ع) برای شورا آشکار نشد و جهل مرکب، عقولشان را تسخیر کرد. سرانجام، بعد از خلافت عثمان، کسی شایسته تر از امام(ع) یافت نشد.

ناتوانی صحابه در هدایت امت اسلامی و پاسخگویی به نیازهای جامعه، اندیشمندان را بر آن داشت تا از دریای علوم علوی بهره گیرند برای التیام زخمهای ستمدیدگان دست نیاز به سوی عدالت وی دراز کنند. بدین ترتیب، عطش جامعه به برقراری عدالت اجتماعی سبب پذیرش خلافت علی(ع) شد و حضرت با شرایطی بدین خواست پاسخ مثبت داد; ولی دریغ که وقتی خورشید عدالت و ستم ستیزی علی(ع) بر گستره زمین پرتو افکند، بنی امیه علم مخالفت برافراشت.

علی(ع)، که تاکنون از کینه دشمنان زخمها برداشته بود، از نادانی مردم اندوهگین شد و بر جهل ستمشان اشک ریخت. خطبه های آن حضرت نشان می دهد که وی بنی امیه را آشکارا ستمگر می خواند و آنها را شایسته حکومت نمی دانست. آن بزرگوار در خطبه ای فرمود:

«بنی امیه؟! تو را چه شده است، خداوند هدایتتان نکند. جز ستمگر و نابود کننده فرزندانم و تجاوزگر به حریم حرمتم کسی در بنی امیه نیست. اینان همواره ستم پیشه بوده، بر حرام دنیا طمع می ورزند و در دریای هلاکت و خون شناورند.» (3)

و نیز، در خطبه ای دیگر، فرمود: «به خدا سوگند، اگر بنی امیه بر سر کار بمانند، هر حلال را حرام و هر حرامی را حلال می کنند. هیچ پیمانی استوار نمی ماند. هیچ خانه و خیمه ای در آبادی و بیابانی نیست مگر آنکه این گروه به ستم آن را ویران می کند و با بدرفتاری مردمانش می گریزاند. اینان در ستم تا آنجا پیش می روند که همیشه دو دسته از مردم گریان باشند; دسته ای که دین خود را از دست داده و گروهی که به دنیای خویش نرسیده است ... ممکن است کسی گمان کند که دنیا چون شتری زانو بسته، در اختیار فرزندان امیه است تا شیرش را به مردم بخورانند یا چون چشمه ای آمیخته است تا مردم را به آبشخور آن کشانند; نه تازیانه شان از مردم برداشته می شود و نه شمشیرشان. این چیزی جز پندار نادرست و دروغین نیست. بهره بنی امیه از خوشی چندان است که لختی شیرینی را در کام کشند و سپس یکباره برونشان اندازد.» (4)

آن حضرت نگرانی از آینده امت اسلامی در حکومت امویان را چنین بیان می فرماید:

«فتنه بنی امیه ترسناکترین فتنه هاست، آشوبی سردرگم و تار. حکومت آنان بر همه مردم است و آزارشان دامنگیر دین باوران. به خدا سوگند، پس از من فرزندان امیه را برای خود اربابان بدی خواهید یافت; چون ماده شتر پیر و بدخویی که با دست بر زمین کوبد، با پا لگد زند و با دهان گاز می گیرد و نمی گذارد شیرش را بدوشند. پیوسته با شما چنین کنند تا از شما جز آن که به آنها سودی می رساند یا زیانی از آنان دفع می کند، کسی باقی نماند. بلای آنان با چهره ای زشت و ترس آور و ظلمتی همسان تاریکی عصر جاهلیت بر سرتان فرود می آید و نور هدایت در آنان آشکار نیست.» (5)

گفتار امام(ع) نشان می دهد که، از نظر امام(ع)، وجود بنی امیه در راس حکومت و صحنه سیاسی جامعه برای اسلام و مسلمانان خطرناک و زیان آور بود. بر این اساس، وقتی آن حضرت به خلافت ظاهری رسید تقریبا همه افراد بنی امیه را، که از طرف خلفای پیشین بر مناطق مختلف حکومت می کردند، از صحنه سیاسی بر کنار کرد و به جای آنان صالحان را فرماندار ساخت. البته فرزندان امیه، در برابر این اقدام، خاموش نماندند; به کارشکنی پرداختند و مقدمات نبرد صفین را آماده کردند.

امام حسن(ع) نیز با حضور بنی امیه در صحنه سیاسی جامعه اسلامی مخالف بود. صلح آن حضرت با معاویه هرگز به معنای موافقت و همراهی با بنی امیه نبود; زیرا چنانکه در سخنان حضرتش دیده می شود، صلح وی پیامد ستم پیشگی بنی امیه و عدم درک صحیح مردم از مسائل اجتماعی و سیاسی بود. آن حضرت بارها فرمود: اگر یاوری داشتم، خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم; و صلح من تنها برای حفظ جامعه اسلامی از خونریزی و برادرکشی و پاسداری از اسلام است.

پس از آنکه معاویه به خلافت رسید، در مجلسی، که امام حسن(ع) نیز حضور داشت، گفت: چون حسن بن علی مرا شایسته خلافت دید و خود را سزاوار این کار نیافت، با من بیعت کرد و خلافت را به من وانهاد.

پس از او، امام حسن(ع) بر منبر قرار گرفت و بعد از سپاس خدای تعالی و یادآوری آیه مباهله و وقایع آن فرمود: معاویه گمان می کند من او را شایسته خلافت می دانم و خودم را برای این کار سزاوار نمی بینم. او دروغ می گوید. چنانکه در کتاب خدا و گفتار پیامبر آمده است، ما از خود مردم به آنها سزاوارتریم. پس از رحلت پیامبر(ص)، ما اهل بیت مظلوم واقع شدیم. خداوند بین ما و کسی که به ما ستم روا داشته، به حق ما تجاوز کرده است، حکم خواهد کرد; کسی که مردم را بر ما شوراند، ما را از بیت المال محروم ساخت و فدک را از مادر ما غصب کرد. به خدا سوگند، اگر آن هنگام که حضرت رسول صلی الله علیه و آله رحلت فرمود، مردم با پدرم بیعت می کردند، آسمان و زمین برکتهای خود را بر آنان فرو می فرستاد: و تو، ای معاویه و قریش و آزادشدگان و فرزندان آنان در آن طمع نمی کردید. ای مردم، اگر شرق و غرب جهان را بگردید، جز من و برادرم فرزندی برای پیامبر نمی یابید; و من تنها برای دوری از آشوب و رعایت مصلحت امت با این شخص بیعت کردم. (6)

بدین سبب آن حضرت، پس از امضای پیمان صلح به مدینه هجرت فرمود و در آنجا به افشای ماهیت بنی امیه و نشر دیدگاههای سیاسی - فرهنگی خود پرداخت.

وجود امام حسن(ع) حتی در مدینه نیز برای خلافت بنی امیه خطرناک بود و گفتار و کردار آن حضرت نقشه های امویان را خنثی می کرد. بدین سبب، معاویه نتوانست وجود حضرت را تحمل کند و سرانجام وی را به شهادت رساند.

امام حسین(ع) نیز، چون پدر بزرگوار و برادر گرامی اش، با امویان به مبارزه برخاست و ماهیت ضد دینی آنها را افشا کرد. آن حضرت خلافت را حق مسلم خاندان پیامبر(ص) می دانست و از آن دفاع می کرد. امام(ع)، در نامه ای که برای سران بصره فرستاد، فرمود:

«خداوند حضرت محمد(ص) را به رسالت برگزید، او نبوت را شرافت بخشید و آنگاه که رسالت خویش به پایان رساند، وی را به سوی خود خواند. ما اهل بیت وصی و وارث او هستیم. برای جانشینی پیامبر(ص) از دیگران شایسته تریم. هر چند زمانی برای حفظ انسجام و یگانگی مسلمانان سکوت کردیم; ولی به این حق، از کسانی که آن را در دست گرفته اند، سزاوارتریم. من شما را به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می کنم; زیرا امروز سنت پیامبر(ص) مرده، بدعت در دین آشکار شده است.» (7)

آن حضرت، در میان یاران خود و سربازان حر بن یزید، چنین فرمود:

«ای مردم، اگر تقوا پیشه کنید و بدانید که حق از آن کیست، رضایت خدا را به دست آورده اید. ما اهل بیت پیامبر(ص)، از کسانی که بی هیچ حقی ادعای خلافت می کنند و با شما دشمنی می ورزند و ستم روا می دارند، به ولایت و لافت شایسته تریم.» (8)

تحلیل امام(ع) از جامعه ای که بنی امیه بر آن فرمان می راند، بسیار دقیق و روشن است، آن حضرت در خطبه ای فرمود:

«الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه.»

آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد. (9)

آن بزرگوار همچنین فرمود: «بدانید که بنی امیه اطاعت خدای رحمان را به اطاعت شیطان عوض کرده است. تظاهر به فساد کرده و حدود الهی را تعطیل ساخته است. آنها به بیت المال چنگ افکنده اند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده اند.» (10)

امام حسین(ع) امویان را شایسته حکومت بر امت مسلمان نمی دانست و می فرمود:

«سوگند به آن که جانم در دستان اوست، وظیفه امام عمل کردن به کتاب خدا و عدالت پیشگی و کرنش در برابر حق است. پیشوای امت باید بر اساس فرمان خدا عمل کند.» (11)

موضع گیری سیاسی امام سجاد(ع) از ویژگی خاصی برخوردار بود، امامت آن حضرت با خلافت عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک همزمان بود. در این دوره، از نظر امام(ع) زمینه مبارزه نظامی وجود نداشت; زیرا آن حضرت طعم تلخ بی وفایی مردم را در کربلا چشیده بود و می دانست جامعه برای دریافت معارف و فرهنگ آمادگی ندارد. در این موقعیت سیل عقاید ضد دینی جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و مردم، بویژه نسل جدید، به احکام و مبانی اسلام پایبند نبودند. امام سجاد(ع)، با تشخیص درست واقعیات جامعه، به ایجاد انگیزه های معنوی در مردم پرداخت و آنها را به خداترسی و کرنش در برابر معبود یکتا فرا خواند.

آن حضرت، در قالب دعا و تضرع و گریه، از سویی فضایی معنوی در جامعه پدید آورد و از سوی دیگر شیوه کومت ستم پیشگان بنی امیه را مورد اعتراض قرار داد. آن بزرگوار در یکی از دعاهایش چنین مناجات می کند:

«پروردگارا، دولت و حکومت ویژه خلفا و برگزیدگان توست. آنان که از سوی تو چنین فرمان داشتند و برای نمایندگی ات در زمین از شایستگی برخوردار بودند. تو چنین خواسته ای و اراده تو به هر چه بپیوندد، با مصلحت مطلق و خیر محض مقرون است; ولی برگزیدگان پاکدامن و شایسته تو مقهور و مغلوب و مظلوم به سوی تو بازگشتند. [حقوق آنها را پایمال و به آنها ستم شده است] آنها فرمان تو را دستخوش تعطیل و اهمال یافتند، کتابت را متروک و سنتهای پیامبرت را پایمال دیدند. پروردگارا، بر دشمنان برگزیدگانت و آنان که به دشمنی این قوم راضی اند، لعنت و نکبت فرو فرست و پیروان گمراه و سیاه کارشان را از درگاه خود دور ساز.» (12)

امام باقر(ع) نیز در برابر امویان واکنش نشان داد و هرگونه همکاری با آنها را نفی کرد. جابر بن عبدالله انصاری از امام باقر(ع) پرسید: مراد از آیه 165 سوره بقره چیست؟ در این آیه می خوانیم:

و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله; بعضی از مردم معبودهایی جز خداوند برای خود بر می گزینند و آنها را چون خدا دوست دارند. (13)

امام(ع) فرمود: آنان دوستداران بنی امیه اند که امویان را پیشوای خود داشتند و امامت کسانی که خداوند برگزیده بود، نپذیرفتند. ای جابر، به خدا سوگند! مصداق این آیه پیشوایان ستمگر و طرفداران آنهایند. (14)

ابوبصیر از آن حضرت درباره کسانی که در دستگاه حکومتی بنی امیه کار می کردند، پرسید. حضرت فرمود: نباید، حتی به قدر کشیدن قلمی، در دستگاه آنها بود; زیرا مردم به چیزی از دنیای آنان نمی رسند مگر آنکه به همان اندازه دینشان را از دست بدهند. (15)

کلینی روایتی در خور توجه از رویارویی امام باقر(ع) با بنی امیه نقل کرده است. او می گوید:

روزی امام باقر(ع) در مسجدالحرام نشسته بود که از بنی امیه و دولت آنها سخن به میان آمد. فردی گفت: کاش شما همراه بنی امیه بودید و حکومت در دستانتان بود.

امام فرمود: «ما انا بصاحبهم ولایسرنی ان اکون صاحبهم، ان اصحابهم اولاد الزنا، ان الله تبارک و تعالی لم یخلق منذ خلق السموات والارض سنین ولا ایاما اقصر من سنینهم وایامهم; با آنها همکاری نمی کنم و همراهی با آنان مرا شادمان نمی سازد. همانا یاران آنها فرزندان نامشروع شمرده می شوند. وقتی آفریدگار زمین و آسمان را آفرید، روزگاری کمتر از روزگار امویان تقدیر نکرد.» (16)

امام صادق(ع) نیز، چون پدران ارجمندش، در برابر امویان واکنشی حساب شده نشان داد. چنان روایت می کند که یکی از کارگزاران دستگاه اموی نزد حضرت صادق(ع) آمد و گفت: در حکومت منشی دیوان بودم و از این راه ثروت بسیار به دست آوردم در این باره چه می فرمایید؟

حضرت فرمود: اگر بنی امیه کسانی را نمی یافتند که برایشان بنویسند، لشکریانی گرد آورند، در راه استواری حکومتشان بستیزند، و در جماعت و دولتشان حاضر شوند، هرگز حق ما اهل بیت را نمی گرفتند; و اگر مردم از آنها کناره گیری کنند، حکومتشان پایدار نخواهد ماند. (177)

4 - موضع گیری نظامی

واکنش نظامی، آخرین وسیله امامان معصوم علیهم السلام در مبارزه با ستم بنی امیه بود. چنانکه گفتیم، برخی از معصومان علیهم السلام ، به سبب موقعیت خاص جامعه، به مبارزه فرهنگی - سیاسی می پرداختند; اما گاهی نیز تنها راه دفاع از ارزشهای اسلامی واکنش نظامی و استفاده از شمشیر بود. وقتی علی(ع) به خلافت رسید، برای اجرای عدالت و پاسداری از احکام الهی سلاح برگرفت و با قاسطین و مارقین و ناکثین به جنگ پرداخت. آن امام راستین، همه کارگزارانی که عثمان برگزیده بود، کنار نهاد و در نامه ای از معاویه خواست حکومت شام را رها سازد. معاویه، که اندیشه خلافت در سر می پروراند، برای رویارویی با امام(ع) به سمت صفین به راه افتاد و سرانجام نبردی سخت منطقه صفین را در اضطراب و خون فرو برد. هر چند در این جنگ برخی از یاران نزدیک امام به شهادت رسیدند، اما بسیاری از سپاهیان معاویه نیز تن به خاک سپردند و لشکر گمراهان از هم پاشید. علی(ع) بر آن بود تا دین ستیزی معاویه را از ریشه برکند، اما نادانی مردم بار دیگر اندوهی گران بر دل حضرت نهاد و طبلهای بی وفایی شان به صدا درآمد، با نیرنگ معاویه و عمرو بن عاص قرآنها بر نیزه شد و سپاهیان علی(ع) در دام تزلزل فرو غلتیدند. بدین ترتیب، حکمیت شکل گرفت و حضرت در آرزوی یاورانی هوشمند و معتقد اشک حسرت ریخت.

امام حسن(ع) نیز، وقتی خبر حرکت سپاه معاویه به سوی عراق را دریافت، لشکری از مردم کوفه فراهم آورد و به منطقه نخیله رهسپار ساخت. آن بزرگوار به سپاهیانش چنین فرمود:

«خداوند جهاد را، با همه سختی اش، به بندگانش واجب ساخت ... شکیبایی پیشه کنید که خداوند با صابران است. ای مردم، به آنچه که دوست دارید دست نمی یابید مگر آنکه در دشواریها بردبار باشید. به من خبر داده اند که معاویه، برای مقابله با ما، لشکری سمت کوفه فرستاده است; بنابراین، شما به سوی نخیله - منطقه ای نزدیک کوفه در مسیر شام - حرکت کنید تا ببینید و ببینیم که در این جنگ چه خواهیم کرد.» (18)

البته آنچه در این بازار خریداری نداشت، دعوت به ایستادگی در برابر ستم بود. این بار نیز کوفیان بی وفایی و نادانی خویش را به اثبات رساندند و چون سپاه معاویه به عرصه کارزار رسید، امام(ع) را تنها گذاشتند.

هر چند بی وفایی کوفیان سرانجام امام حسن(ع) را ناگزیر به صلح ساخت، ولی حضرت هرگز مخالفت با ستمگران را رها نکرد. طبری می گوید: پس از امضای پیمان صلح امام حسن(ع) رهسپار مدینه شد. در راه معاویه از وی خواست فرماندهی سپاه وی در جنگ با خوارج را به عهده گیرد. امام فرمود:

«به خدا سوگند، تنها برای حفظ خون مسلمانان از نبرد با تو دست کشیدم. از سوی تو به جنگ گسیل شوم؟ هرگز! به خدا سوگند، ستیز با تو از جنگ با خوارج سزاوارتر است.» (19)

پس از امام حسن(ع)، رهبری امت به اباعبدالله علیه السلام رسید. آن بزرگوار دریافت که تنها راه نجات اساس اسلام واکنش نظامی است. پس آماده شهادت شد و حماسه جاودان کربلا را پدید آورد. ترویج فساد و فحشا در جامعه، تحریف اسلام واقعی و ایجاد یک نوع اسلام جدید با ویژگیهای اموی بخشی از عوامل قیام سومین امام معصوم علیه السلام به شمار می آید. آن حضرت پاره ای از عوامل نهضت کربلا را چنین بازگو می کند:

«شما امویان طاغوت امت، بدترین احزاب، تحریف کننده کتاب خدا و از میان برنده سنت پیامبرید. شما قاتلان فرزندان انبیا شمرده می شوید; مؤمنان را می آزارید و آنان که شریعت را مورد تمسخر قرار می دهند، پناه می دهید ... این فرومایه [ابن زیاد] و فرزند فرومایه چنان کرده است که میان شمشیر و خواری یکی را برگزینم و البته خواری از ما بسیار دور است; زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان هرگز ذلت پذیری ما را نمی پسندند. دامنهای پاک مادران و اندیشه های با غیرت و نفوس شرافتمند پدران روا نمی دارند که پیروی از دونان را بر شهادت مقدم بداریم. آگاه باشید، من با این گروه کوچک و یاران اندک به جهاد با شما آمده ام.» (20)

بی تردید بیشتر نهضتهای بشری در طول تاریخ مرهون قیام امام حسین(ع) است. قیامهای زید بن علی(ع) و یحیی بن زید، و قیامهایی که به رهبری برخی از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام رخ داد و سرانجام انقلاب شکوهمند ایران اسلامی همگی از آثار نهضت بزرگ کربلاست.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان