Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
حجة الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی، از جمله طلاب و فضلای
مستعد حوزه علمیه قم، در کنار تحصیل دروس حوزوی و ارتقا تا سطح خارج، به
روان شناسی نیز اقبال نشان داد.پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته مزبور، برای
ادامه تحصیل در این زمینه، از سوی حوزه علمیه به کانادا عزیمت کرد.در آن جا، پس از
اخذ درجه کارشناسی ارشد از دانشگاه مک گیل در زمینه عرفان، رساله خود را درباره
جلوه های عرفانی عارف بزرگ سیدمیرحیدر آملی رحمه الله نگاشت.سپس به دعوت مؤسسه
اسلامی نیویورک، بدانجا سفر نمود.در نیویورک، ضمن فعالیت های تبلیغی در این مؤسسه
بزرگ اسلامی، که به همت ایرانیان تاسیس گردیده است، مجددا موفق به اخذ درجه کارشناسی
ارشد در رشته فلسفه غرب از دانشگاه بینگ همتون شد.سپس دوره دکترا را با نوشتن
پایان نامه خود بر پایه عرفان، فلسفه و روان شناسی تحت عنوان «نظر به عرفان از
ماورای فلسفه » به پایان رساند و با کوله باری از اندوخته های علمی برای خدمت به
وطن و هم وطنان خود به ایران بازگشت.آنچه می خوانید حاصل گفت وگوی صمیمانه با این
فاضل ارجمند است:
معرفت: لطفا درباره فعالیت های فرهنگی مؤسسه اسلامی نیویورک توضیحاتی
ذکر کنید.
دکتر آقاتهرانی: در ایالت نیویورک، سه مؤسسه قوی وجود دارد: یکی مؤسسه
اسلامی مرحوم آیة الله خوئی، دیگری Islamic
Eeducation در شهر لانگایلند به سرپرستی قاضی خان کان اهل
سوریه که در زمینه سیاسی بسیار فعال است.سومی هم مؤسسه اسلامی نیویورک است که اگر
از آن ها قوی تر نباشد ضعیف تر نیست.منتهی کارهای این مؤسسه صرفا اسلامی است، با
گرایش شیعی.این مؤسسه همه امکانات خود را، طبق ضوابط در اختیار شیعیان می گذارد.به
عنوان مثال، یکی از مدرسه های زیر مجموعه این مؤسسه به نام «مدرسه رازی »
دانش آموزان را از ساعت 8 صبح تا 4 عصر تحت آموزش مستقیم و غیرمستقیم خود دارد;
کار ارزشمندی که نتایج مثبت آن پس از ده سال بعد ظاهر می شود.این مدرسه با حدود
500 دانش آموز که بیش تر آن ها غیرایرانی - از کشورهای عربی و حتی خود امریکا -
هستند از صبح دوشنبه هر هفته تا عصر جمعه مطابق استانداردهای آموزشی نیویورک و
جای گزینی دروس دینی و قرآن به جای دروس خلاف اخلاق مدارس آن جا، به کار تعلیم و
تربیت مشغول است.جالب آن که امریکایی هایی که فرزندان خود را در این مدرسه ثبت نام
می کنند، می گویند: ما اعتمادمان به این مدرسه بیش از مدارس خودمان است.
«مدرسه فارسی » از دیگر مدارس تحت پوشش این مؤسسه
در نیمروز شنبه از ساعت 10 صبح تا 4 عصر دایر است و بر خلاف «مدرسه رازی » کار
تدریس را به صورت فارسی انجام می دهد.امام علی پروگرام (Imam Ali
Program مدرسه دیگری است که حالت نیمه حوزوی دارد و به
خصوص به تازه مسلمان ها، آموزش های مناسبی در زمینه مسائل اسلامی در نیمروز یکشنبه
از ساعت 10 صبح تا 4 عصر ارائه می دهد.
مدرسه دیگری که تحت اشراف این مؤسسه است و عصرها دایر می باشد، «مدرسه
عربی » است. این مدرسه کار آموزش عربی را بر عهده دارد.سیستم اداری، اجرایی هر یک
از این مدارس خاص حوزه خود می باشد.
علاوه بر مدارس یاد شده، این مؤسسه دارای مسجد بزرگی به نام «مسجد امام
علی علیه السلام » است که دارای سالن اجتماعات و سخن رانی است.مراسم مذهبی معمول،
همانند نمازهای جماعت یومیه، نماز جمعه، دعای کمیل، دعای توسل و دعای ندبه و برخی
برنامه های فرهنگی از جمله برگزاری کلاس های اخلاق و عرفان و برگزاری جلسات تخصصی
در زمینه هایی همچون تفسیر قرآن، فلسفه، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه عرفان و
نیز برنامه های مذهبی در اعیاد و ایام سوگواری و ماه مبارک رمضان و دیگر
مناسبت های مذهبی از جمله فعالیت های این مسجد است.علاوه بر این ها، هر یک از بزرگان
فرهنگی که از کشورمان به نیویورک سفر کنند ترتیب سخنرانی و بهره برداری از
گفتارشان داده می شود و برخی از قاریان ممتاز جهان نیز گاهی به تلاوت قرآن
می پردازند.خوشبختانه سالانه مسابقات قرائت و حفظ قرآن در مؤسسه انجام گرفته که رو
به رشد بوده است.شرکت کنندگان در این جلسات بیش تر غیرایرانیان هستند و این گونه
برنامه ها به زبان انگلیسی اجرا و یا ترجمه می شود.هر جمعه ظهر نماز جمعه برپا
می شود و خطبه های نماز جمعه به سه زبان انگلیسی، فارسی و عربی خوانده می شود.
مؤسسه اسلامی نیویورک همچنین هر چند مدت یک بار اردوهایی برای نسل دوم ایرانیان
جوان و نوجوان برگزار می کند که تاثیر خوبی بر آن ها داشته و دارد. ناگفته
نماند افرادی که فرزندان خود را به مدارس تحت پوشش این مؤسسه می فرستند و اوقات
فراغت آن ها را با برنامه های این مؤسسه پر می کنند، در مجموع این مؤسسه می تواند
خلا معنوی آن ها را تا حد زیادی پر کند، اما کسانی که به صورت اتفاقی، گاهی به
آن جا می آیند، و یا این که تمام مدت هفته را غرق در فرهنگ امریکا هستند نباید از
مؤسسه توقع معجزه داشته باشند.
از دیگر فعالیت های این مؤسسه، ارسال کتاب به زندان ها و تبلیغ اسلام
از طریق مکاتبه است.شاید به طور متوسط، در هر ماه بیش از یک هزار نامه با این موسسه
رد و بدل می گردد و به آن ها پاسخ داده می شود.بودجه قابل توجهی برای این منظور در
نظر گرفته شده است.از جمله کتاب هایی که به خوبی جای خود را در میان زندانیان باز
کرده و با آن به خوبی ارتباط برقرار کرده اند، یکی قرآن است، دیگری نهج البلاغه و
سومی کتاب شیعه در اسلام مرحوم علامه طباطبائی.علاوه بر این ها، کتاب اصول عقاید
مرحوم علامه طباطبایی
Teaching of Islam
از جمله کتب پر جاذبه و پرخواننده است; چنان که گاهی برخی
از زندانیان تا چهل بار آن را مطالعه کرده اند.دلیل این موضوع هم روشن است; چون
محیط اجتماعی امریکا به گونه ای است که افراد از صبح تا شب به شدت کار کنند و
البته یکی از عوامل پیشرفت آن ها هم همین است.اما همین افراد وقتی به زندان
می افتند، مجبورند، علی رغم فعالیت بسیار زیاد روزانه، دفعتا در یک محیط کوچک،
ساکن و بدون عالیت بمانند.به این دلیل، زندانیان خیلی زود به اختلال های روانی
مبتلا می شوند. یکی از چیزهایی که بر این افراد تاثیر بسیار خوبی دارد ارسال کتاب و تبلیغ
است.با توجه به آنچه گفته شد، بسیاری از آن ها هم از کتاب های فرستاده شده خوب
استفاده می کنند.برای اطمینان خاطر، برای آن ها سؤال هم می فرستیم تا از مطالعه
کتاب ها مطمئن شویم، می بینیم کتاب را به دقت خوانده اند; چنان که گویی برخی از
آن ها خودشان مؤلف کتاب بوده اند.به عکس اروپا، که محدودیت هایی برای تبلیغ اسلام
قایل می شوند، در امریکا محدودیتی برای تبلیغ اسلام وجود ندارد.
از دیگر کارهایی که مؤسسه انجام می دهد این است که هر ساله برای حج
تمتع از علاقه مندان ثبت نام می کند; در این زمینه هماهنگی های خوبی با مؤسسه
اسلامی و هیوستن تکزاس و مرکز آموزشی فرهنگی واشنگتن IEC و نیز مرکز
اسلامی نشویل در تنسی انجام گرفته و بدین منظور از لسانجلس، فیلادلفیا و...کسانی
به حج رفته اند تحت این برنامه اعزام شده اند.گواین که برخی از ضرورت و ارزش این
برنامه بی خبرند، لیکن به اعتقاد بنده این از جمله کارهای خوب مؤسسه است.کسانی با تبلیغات
فراوان مردم را تنها برای کسب درآمد و گاه یک سیاحت به حج اعزام می کنند.در حالی
که بار تبلیغی، فرهنگی، آموزشی حج به مراتب از بسیاری فعالیت های مقطعی بیش تر و
بهتر است; همه در مراسمی مذهبی تحت اشراف برادران روحانی، از امریکا و زندگی مادی
آن به طور کلی گسسته می شوند.عمده هدف مؤسسه از این کار ایجاد تحول روحی در زایران
خانه خداست.بسیار بوده اند افرادی که برای حج ثبت نام کرده اند و با نماز هم
آشنایی نداشته اند، اما پس از حج، تحولی جدی در آن ها ایجاد شده است.
علاوه بر حج واجب، هر سال مؤسسه یک بار علاقه مندان را برای سفر عمره و
نیز برای سفر به عتبات عالیات و نجف، کربلا، سامرا، کاظمین، مشهد مقدس و قم ثبت
نام می کند.تاکنون چندین سال است که به صورت متوالی در ماه های رجب و شعبان این برنامه
اجرا شده است.
گو این که به اعتقاد بنده کیفیت در انجام کارها با کمیت قابل قیاس نیست
لیکن برخی از مسلمانان مقیم امریکا اعم از ایرانی و غیرایرانی از برنامه های مؤسسه
بهتر استقبال می کنند.استقبال روزافزون از این دو برنامه خود گویای صحت طرح و
برنامه حج است.با این همه، آن ها اصرار دارند که فعالیت های مؤسسه بیش تر توسعه
یابد; چون این درخواست ناشی از احساس نیاز جدی آن هاست.اما در مسلمانانی که به
عنوان یک وظیفه اداری برای مدتی محدود به نیویورک آمده اند کم تر این احساس دیده
می شود.
مؤسسه علاوه بر ایرانیان، به مسلمانان دیگر کشورها از جمله
پاکستانی ها، اندونزیایی ها و تانزانیایی ها، که با مؤسسه مراوده دارند، خدماتی
ارائه می دهد. اما گاهی استقبال - مثلا - پاکستانی ها به قدری زیاد است که مؤسسه
گنجایش جمعیت آن ها را ندارد و اداره آن ها خارج از توان ماست; مثلا، در ایام
محرم، جمعیت آن ها گاهی از سه هزار نفر می گذرد.بیش تر علاقه آن ها به مؤسسه به
این دلیل است که آن ها نسبت به انقلاب اسلامی احساس علاقه و محبت دارند و نسبت به
مسائل روز درک بیش تر پیدا می کنند.
افزون بر این، برنامه های عقد ازدواج و طلاق و تشییع جنازه و برنامه
فاتحه و هفته، چهلم، جشن عروسی و جشن ولایت و غیره.نیز از جمله برنامه های متنوع
دیگر مؤسسه است.در این گونه جلسات به ویژه همدردی در ارتحال یکی از عزیزان،
یهودی های ایرانی الاصل هم نسبت به این موسسه احساس خویشی دارند مثلا، در مراسم
تشییع جنازه مسلمانان ایرانی شرکت می کنند و البته توقع دارند که سخنران هم سخنانش
جامع باشد; یعنی فقط به عنوان یک مسلمان برای مسلمانان صحبت نکند; به عنوان مثال،
در چند جلسه که بنده درباره عرفان دینی صحبت می کردم و بین عرفان اسلامی و یهود مقایسه
می کردم آن ها از برنامه خوب استقبال می کردند و دوست داشتند که در مؤسسه رفت و
آمد داشته باشند.در یک جمله باید گفت مؤسسه برای مسلمانانی که در آن جا زندگی
می کنند جای امن و باصفایی است.
معرفت: با توجه به گستردگی کار مؤسسه، منابع مالی آن کجاست; مردم تامین
می کنند یا به جایی وابسته است؟
دکتر آقاتهرانی: به دلیل اعتمادی که شاه - بیش از کشور خودمان - به
بانک های امریکا داشت، مقدار زیادی پول برای حمایت از ایرانیان خارج از کشور تحت
عنوان بنیاد پهلوی به آن جا فرستاده بود.پس از انقلاب، این پول ها در اختیار
«بنیاد علوی » قرار گرفت.این مؤسسه هم طبق ضوابطی باید این پول ها را خرج
ایرانی های همان جا بکند.این بنیاد ابتدا مسجد و مدرسه ای برای ایرانیان ساخت که
تحت اشراف مؤسسه اسلامی نیویورک قرار گرفت سپس آن را به مؤسسه داد.این مؤسسه اکنون
تحت مدیریت هیات امنای مؤسسه اسلامی نیویورک اداره می شود.مؤسسه بخشی از ساختمان
خود را به مدرسه و کلاس های آموزشی اختصاص داده که مدرسه اجاره بها نمی پردازد،
اما مخارجش را باید خود تامین کند.بخشی از آن هم به مسجد اختصاص یافته است.حرکت
جدیدی که در مؤسسه انجام شده این است که از سه سال پیش تاکنون تصمیم گرفت که
مخارجش را به صورت مردمی تامین کند و از جایی کمکی دریافت ننماید.به تدریج، همین
طور شده و اکنون از هیچ جایی حتی یک دلار دریافت نمی کند، و در حال حاضر می تواند
به مؤسسات دیگر هم کمک کند.
معرفت: آیا خلا معنویت در غرب محسوس است؟ آیا حضرت عالی این نظریه را
می پذیرید؟ اگر چنین است، چه عواملی موجب شده است که علی رغم پیشرفت غرب از نظر
فن آوری و مادی، احساس شود که از لحاظ معنوی سقوط کرده و این مطلب را حتی متفکران
آن ها و پاپ اعلام کند و احساس نماید که خلا معنویت غرب باید پر شود؟
دکتر آقاتهرانی: خلا معنویت در غرب کاملا محسوس است و علت اصلی اش هم
خود کلیساها هستند.ارباب کلیسا اشکالاتی داشته اند که اگر رفع نشود و خود را اصلاح
نکنند، وضع غرب بدتر از این هم خواهد شد.اما نکته ای که وجود دارد این است که مردم
می خواهند چه کار کنند و آن ها چه نقشی باید داشته باشند.این ها دوتاست.اکنون بسیاری
از کلیساها را می بینید که ساختمان آن ها با دیگر بناها فرق می کند.اصلا با آن ها
قابل مقایسه نیست; دیواره هایش تمام سنگی است; ساختمان های محکمی دارد و کاملا
کلیساها چشم نماست، به همین دلیل، اخیرا کاری که در امریکا مرسوم شده این است که
در کلیساها بمب می گذارند و به این وسیله مراکز مذهبی را نابود می کنند.در کانادا
از این کارها زیاد می دیدیم.در حال حاضر، بسیاری از کلیساها فروخته شده و به مسجد
یا مدرسه تبدیل شده، بعضی از کلیساها هم حتی به صورت مخروبه درآمده است.آن ها در
زمینه مذهب، افت جدی ای دارند.اما چرا؟ به ریشه تاریخی این برمی گردد; به
برخوردهای سابق کلیسا و ارباب آن با مردم در دوران پیش از عصر نوزایی بازمی گردد
که کلیساها در همه امور دخالت می کردند و نظریات شخصی خود را به عنوان نظریه
خداوند ابراز می کردند، چنان بر همه شؤون مردم سلطه داشتند که بسیاری را زیر تیغ
گیوتین بردند، با دانشمندان برخورد کردند و همه این ها را به حساب دین و دیانتی که
خود ساخته بودند می گذاشتند.این ها - به اصطلاح ما - بدعت بود که در اسلام
ممنوع است.اگر کسی چیزی را که حکم خدا نیست، به عنوان «حکم خدا» تبیین کند مرتکب
بدعت شده و ملعون است.این کارها بدان جا انجامید که با تحولی جدی و انقلابی که پیش
آمد، در قرن نوزده همه چیز عوض شد و وقتی غرب رشد علمی و ماشینی خود را نشان داد،
کلیساها پایگاه های خود را به طور جدی از دست دادند.از آن پس مقرر شد که کلیساها -
به طور کلی - در مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم دخالت نکنند و تنها حق نظر و
دخالت آن ها در مسائل مذهبی باشد، آن هم در حد گفتن یک موعظه و نه بیش تر.
به همین دلیل امروزه در امریکا، تمام برنامه های سیاسی از جای دیگری
می آید و هیچ ارتباطی به کلیسا ندارد; جای دیگری تبیین می شود، جای دیگر رد
می شود، جای دیگر قبول می شود، مسائل اقتصادی هم همین طور است.بنابراین، وقتی می خواهیم
مؤسساتی در آن جا تاسیس کنیم، می گویند قلمرو فعالیت این مؤسسه صرفا باید مذهبی باشد،
نه سیاسی و نه اقتصادی.اگر هم از قوانینی تخلف کنند، می آیند هیات امنا را عوض می کنند
و چه بسا افراد یهودی را در راس هیات امنای یک مؤسسه اسلامی می گذارند. آن جا
دقیقا دین را از سیاست جدا کرده اند.حتی خود کلیسا هم به همین وظیفه خاص خود
نتوانسته است عمل کند; یعنی همین پایگاه را هم از دست داده; چون مجددا همان اشکال
قبلی بروز کرده است; این ها همان آدم های قبلی هستند با همان گروه خون و لحظه به
لحظه از پایگاه مذهبی شان هم عقب نشینی می کنند; چون آنچه به عنوان دین عرضه می کنند
خود ابداع کرده اند و بر وحی متکی نیست.خود انسان هیچ وقت نمی تواند حرف آخر را
بزند.علم هم اگر حرف آخر را بزند، باید در دانشگاه ها را بست.همین دانشگاه که
دیروز از لحاظ علمی ثابت کرده بود - مثلا - افراد بالاتر از چهل سال نباید زرده
تخم مرغ بخورند، وگرنه کلسترول خون آن ها بالا می رود، امروز می گوید: افراد بالاتر
از 45 سال حتما باید هفته ای یک عدد تخم مرغ بخورند.به این دلیل است که می گوییم،
واقعا علم نمی تواند حرف آخر را بزند و همه جا هم به همین صورت است.اما متاسفانه
برخی به چنین دیوار شکسته ای تکیه می کنند.
در رابطه با خودمان هم، ما روحانیان به عنوان افرادی که مبلغ دین
هستیم، باید همان را که دین گفته است، بگوییم; آن را دست کاری نکنیم.اگر غیر از
این بکنیم، دین را از بین می بریم.در آن صورت، چنین دینی برای صد سال - مثلا - خوب
است، ولی پس از صد سال، دیگر به درد نمی خورد.اکنون دنیا می گوید: «دموکراسی » ،
ما هم می گوییم: «دموکراسی ».صد سال دیگر که آن ها «دموکراسی » را کنار گذاشتند -
مثل لیبرالیزم که آن را کنار گذاشتند - شما چه کار می کنید؟ آن وقت باید عزای دین
را بگیرید، در حالی که اسلام این جوری نیست، دینی که پیامبر آورده برای همیشه است،
کامل ترین دین و برای تمام مردم است، محدود به عرب و عجم و سیاه و سفید نیست، مربوط
به این زمان و آن زمان نیست، «تبیانا لکل شی ء» است.ما با برخورداری از چنین دین
بزرگ مبتنی بر وحی، نباید همان بازی را که متاسفانه مسیحی ها با دین خودشان کردند،
ما هم همان بازی ها را بکنیم.اگر کسی دین را بازیچه منافع شخصی خود قرار دهد;
خیانت به دین کرده است.متاسفانه امروزه دین بازیچه دست برخی روشنفکران کم مایه
واقع شده است.و این ها دقیقا همان نقش ارباب کلیسا را در کشور بازی می کنند.
معرفت: آیا اگر کلیساها - علی رغم کم کاری و ناتوانی آن ها - در همان
حیطه کاری خود، وظایفشان را از منبع وحی - نه از خودشان - اخذ کنند، در این صورت،
خلا معنویت غرب پر خواهد شد؟
دکتر آقاتهرانی: بنده معتقدم اگر واقعا همان چیزی را که از طریق وحی،
از سوی خدای تعالی بر حضرت عیسی علیه السلام و یا حضرت موسی علیه السلام نازل شده است به
مردم ارائه بدهند، یک گام انسان را به سوی انسانیت جلو برده اند و کار ارزشمندی هم
هست.این کار باید بشود، اما نمی شود.متاسفانه آن ها تصور می کنند که باید خودشان
این کار را انجام بدهند و به همین دلیل، خراب می کنند.یهود به خوبی می تواند
مقدمه ای باشد برای رسیدن به مسیحیت واقعی و مسیحیت واقعی برای رسیدن به اسلام
حقیقی، اما آن ها منابعشان تغییر یافته و اکنون چیز قابل اعتمادی در اختیار
ندارند.امروزه به دلیل خلا معنویت، کار به جایی رسیده که تلاش می کنند با تمسک به
وسایلی غیرواقعی افراد را ارضا کنند و این اشتباه است.و دلیل این که - مثلا
- کتاب مثنوی مولوی در امریکا نسبت به همه کتب آن جا بیش ترین تیراژ را دارد همین
است.علاوه بر جا صوفیه الی ماشاءالله فعالند.دکان هایشان هم بسیار این، در آن رونق
دارد.متاسفانه بعضی از افراد - به ظاهر - مذهبی به ما می گویند: همین
هم خوب است که دنبال این برنامه ها هستند; این ها بیماری «زمان زدگی » گرفته اند;
می گویند: الان این را می پسندند، بگو: خوب است.این که از نظر سیاسی، مساله
«مردم سالاری » را مطرح می کنند، و می گویند هر چه مردم می گویند همان است و خدامحور
کارها نیست، این غلط فاحشی است که امروزه غربی ها مرتکب شده اند و تاوان آن را هم
دارند پس می دهند.البته به همین هم عمل نمی کنند; اگر واقعا به «مردم سالاری » هم
عمل می کردند، تا سال جواب می داد.این شعارهای به ظاهر پرجاذبه برای اغفال مردم
است و متاسفانه برخی در کشور ما هم همین شعارهای پرجاذبه را می سرایند تا جایگاهی
پیدا کنند.
کلیسا در این جا هم مقصر است.مردم هم این را فهمیده اند و برای همین
برخی اصلا به کلیسا نمی روند; می گویند: یک ساعت در هفته برویم و این اشعار را
بخوانیم که چی بشود؟ اما اگر شما حقیقت را آن گونه که هست آوردید و نشان دادید،
ممکن است روز اول کار شما نگیرد.طبیعی است.اما نباید ترسید، نباید گفت: مؤسسه
اسلامی راه می اندازیم، فقط افراد بیایند دلمان خوش باشد که جمعیت زیادی داریم جذب
می کنیم; بگوییم حالا نماز هم نخوانید اشکالی ندارد یا حجاب مهم نیست; چون در
امریکا این مساله مهم نیست.این که بیاییم اصول و ضروریات دین را به گونه ای دیگر جلوه
دهیم و بگوییم مثلا حجاب این گونه است، یا احکام جزایی دین متعلق به زمان دیگر
بوده است، این ها خیانت به دین است.و دیر یا زود مردم خواهند فهمید که ما هم کلاه
دیگری مثل بقیه، سرشان گذاشته ایم; چرا؟ چون با صداقت، همان حرفی را که پیامبر
اکرم صلی الله علیه وآله و قرآن فرموده، نگفته ایم، اگر قرآن را می خواهی، قرآن
این گونه می گوید.تمام.امروزه در بعضی از مؤسساتی که درست می کنند، برای دل خوشی
زن ها، فمینیسم
(Feminism) را مطرح می کنند; مثلا سخنرانی
می کنند و می گویند: مقام زن چنان است که پیامبرصلی الله علیه وآله اگر به «قاب قوسین
او ادنی » (نجم: 9) رسید و از مقام انبیا و آدم گذشت تا به مقام حوی رسید، به دلیل
آن زن بود که آخرین کمال متصور انسان است.نمی دانیم این کفریات را باید تا کجا
ادامه بدهیم! خود خانم ها اگر بفهمند دروغ می گوییم، فردا توی سر ما می زنند. شما
اگر می خواهی از خودت بگویی، بگو، ولی اگر نظر پیامبرصلی الله علیه وآله را ارائه
می دهی، اگر قرآن را بیان می کنی، حق نداری آن را تحریف کنی.می گویند: در زمان
پیامبر چون جاده ها خاکی بوده و اسب و الاغ که رفت و آمد می کردند، گرد و خاک روی
سر خانم ها می نشست و کچل می شدند، آن وقت روسری سرشان کردند و حجاب به صورت روسری
و چادر بود.ولی حالا بحمدالله همه جا آسفالت شده، پس دیگر حجاب لازم نیست! مگر
این حرف ها تا کی می تواند ادامه داشته باشد؟ ما با این اظهار نظرها مشتریان حقیقی
اسلام را از دست می دهیم.این حرف ها خیانتی است به ادیان الهی. هر
کس چنین کند، کشیش مسیحی باشد یا روحانی مسلمان، خیانت کرده است.مردم فطرتا حقیقت
جو هستند.ممکن است برایشان سخت باشد که به حقیقت عمل کنند، اما حقیقت را دوست دارند.تنها
چیزی که به وسیله آن می توانید مردم را جذب کنید، حقیقت است، اگر داشته باشید.اگر
هم ندارید تکلیف همه را باید روشن کرد.بگو: آقا ببخشید، بنده هم مثل شما دستم خالی
است.اما اگر داریم، با آن بازی نکنیم.
بنده توصیه ام به همه دوستانی که آن جا هستند یا در این جا می خواهند
برنامه ای ارائه بدهند این است که واقعا صداقت داشته باشند; با خدای تعالی پیمان دروغ
نبندیم; به خدا و به پیامبرمان وفادار باشیم، راست بگوییم.بلکه، بنده ممکن
است به بیماری معنوی هم مبتلا باشم، این مشکل من است، ولی بگویم این مال من است، ارتباطی
به دین ندارد.شایسته است بیاییم صادقانه فرهنگ غنی دینی را آن گونه که هست تبلیغ و
به مردم و جوانان تشنه معرفی کنیم.صداقت داشته باشیم و اگر چیزی را از خود
می گوییم، آن را به حساب دین نگذاریم.فرهنگ دینی را آن گونه که بر پیامبر اکرم صلی
الله علیه وآله نازل شده است معرفی کنیم.متاسفانه امروزه مردم سالاری و مردم پسندی
حتی به حوزه دین هم وارد شده است و برخی می گویند دین را به گونه ای معرفی کنیم که
جوان پسند باشد! و این مرضی است که برخی به آن مبتلا هستند.
معرفت: در خانواده های غربی، والدین چه نقشی در فرایند اجتماعی کردن و جامعه پذیری
فرزندان خود دارند.آیا تا سن خاصی این نقش را ایفا می کنند؟ ارزیابی شما از نقش
والدین در تربیت فرزندان چیست؟
دکتر آقاتهرانی: در تربیت کودکان، سه عامل مؤثر است: وراثت، محیط و
اراده خود کودکان.البته اراده در بدو امر، چندان قوی نیست، ولی وقتی بچه ها رو به
جوانی می روند بیش تر خود را نشان می دهد.در امریکا، هر کودکی که به دنیا می آید،
حدود 4 یا 5 سال می تواند با پدر و مادر باشد.البته بعضی از مادرها همان سال های
اولیه بچه خود را از دست می دهند; یعنی وقتی بچه به دنیا می آید، او را در اختیار
کسی که به او شیر می دهد و به او رسیدگی می کند قرار می دهند; چون برخی از مادرها
اشتغال دارند و سر کار می روند و نمی توانند بچه داری کنند.این که مراکز نگه داری،
بچه ها را چگونه تربیت می کنند روشن است.این مراکز هر قدر هم عالی باشند، هیچ وقت
مهر و محبت عاطفی مادری یا پدری را نمی توانند اعمال کنند.البته در امریکا عاطفه
چندان محسوس نیست و قوانینی نوشته شده که بیش تر بر اساس آن ها عمل می کنند.معمولا
وقتی کودک قدری رشد کرد و دوران کودکستان یا مدرسه اش رسید، پدر و مادرها اول صبح
او را تحویل می دهند و عصر او را تحویل می گیرند.وقتی هم به خانه می آیند هم بچه
خسته است و هم پدر و مادرش; هر دو در فکر استراحتند.بنابراین، تاثیر و تاثر بسیار
کم است. این سیر ادامه دارد.
در امریکا، دوران دبستان خیلی پرمخاطره نیست، اما در دبیرستان، چشم و
گوش بچه ها باز می شود و پدر و مادرها احساس درد می کنند یا می گویند: بچه ام دارد
از دستم می رود.دبیرستان ها محل انتقال ویروس های متعدد است، به خصوص اعتیاد.یکی
از جاهایی که بیش ترین نقل و انتقال مواد مخدر در آن صورت می گیرد در دبیرستان ها توسط
نوجوان هاست.حتی در زندان ها هم دیده می شود که بیش ترین مواد مخدر بین نوجوانان
رد و بدل می شود.مساله فحشا و یا مسائل جنایی از دیگر مسائلی است که نوجوانان با
آن رو به رو هستند.
نکته دیگری که در دبیرستان های آن ها وجود دارد و بسیار نگران کننده
است، یکی از برنامه های درسی آن است به نام «بهداشت » که در آن، روش آمیزش جنسی را
می آموزند، هم به شکل تصویری و هم به شکل گفتاری.البته آن جا بیماری های جنسی
بسیار شایع است; مثل ایدز و مانند آن و خطر آن ها بسیار جدی است.آن ها هم برای
این که بچه ها را از این خطر بر حذر بدارند چنین صحبت هایی می کنند.ولی این خود
نوعی اشاعه فساد و محرکی دیگر برای رسیدن به بلوغ جنسی جوان هاست، اگرچه مدارس
آن جا مختلط است و مساله جدایی بین دختر و پسر در آن جا مطرح نیست.اما خود پدرها و
مادرها از این وضع رنج می برند، به خصوص آن ها که خانواده تربیت شده ای دارند.برای
مقابله با این وضع، کاتولیک ها مدارسی غیرانتفاعی تاسیس کرده اند که در آن ها دختر
و پسر از هم جدا هستند.مدارس نسبتا خوبی است; به محصل می رسند، اما شهریه آن بسیار
زیاد است.در حالی که سطح متوسط درآمد در نیویورک بین 1500 تا 2000 دلار است، این
مدارس ماهیانه از هر دانش آموز 5000 دلار می گیرند.مراکزی مثل «مؤسسه اسلامی نیویورک »
هم مدارسی دارند که طبق استاندارد نیویورک و تمام وقت اداره می شود. شهریه
آن ها حدود 3000 دلار است که البته با ضرر آن جا را اداره می کنند و از راه های
دیگر مشکلاتشان را حل می کنند.ولی این مدارس از نظر حقوقی حالت وسط دارد و می تواند
جاذب باشد.تصور می کنم اگر به مدیریت این مراکز دقیق تر رسیدگی شود، در آینده، جای
خود را باز خواهد کرد; چون پدر و مادرها احساس خطر می کنند و نمی خواهند بچه هایشان
در مدارس دولتی امریکایی رشد کنند; آن قدرها هم نمی توانند پول بدهند. بنابراین،
شاید راه بهتر و کوتاه تر همین باشد که چون نسبت به اسلام هم حساسیت ندارند،
فرزندان خود را در این مدارس تربیت کنند.
معرفت: هر تربیتی نیاز به الگو دارد، الگو هم معمولا برگرفته از
هنجارها و ارزش های دینی است.در جوامع غربی، به خصوص امریکا، دین حاکمیت
ندارد.بچه های آن ها در دامان مادر هم پرورش پیدا نمی کنند.اولا، الگوهای تربیتی
آن ها بر چه مبنایی است؟ ثانیا، جوانان و نوجوانان آن جا خلاهای معنوی شان را
چگونه پر می کنند؟
دکتر آقاتهرانی: در امریکا با این که از نظر معنوی جوانان ارضا
نمی شوند، حتی دستگاه های تبلیغی و رسانه ای نیز موجبات گم راهی و غفلت آن ها را
فراهم می کنند; آن ها را به لهو و لعب می کشانند.در طول هفته که در مدارس آن چنانی درس
می خوانند. روزهای شنبه و یکشنبه شان هم که در خانه هستند، به خرید یا پارتی یا
کارهای این شکلی پر می شود.ندیدم کلیسا در برنامه هایشان چندان جایی داشته
باشد.بیش تر آن ها تعطیلات آخر هفته را در فروشگاه های بزرگ زنجیره ای و امثال
این ها می گذرانند.
فروشگاه های بزرگ آن جا هم داخل شهر نیست; بیرون شهر است
و با شهر فاصله دارد.در نیویورک، معمولا اداره ها و سازمان ها در منهتن قرار دارند
و مردم منازلشان را به دلیل ارزان و خوش آب و هوا بودن در لانگایلند می گیرند.به
دلیل فاصله زیادی که بین این دو محل قرار دارد، مردم بیش تر وقتشان را در مسیر
راه ها می گذرانند; مثلا، افراد برای این که صبح ساعت 7 سر کار باشند، باید ساعت 5
صبح از خانه راه بیفتند.
عصر هم تا کارشان تمام شود و به خانه برسند ساعت 7 شب
است; یعنی حدود دو ساعت از اذان مغرب گذشته است و دیگر نمی توانند کاری انجام
دهند، جز این که اخباری گوش بدهند و شامی بخورند و بخوابند.بچه ها هم معمولا به
خانه که می آیند بعضی ها درسشان را می خوانند، آن ها هم که به دانشگاه می روند، در
خوابگاه می مانند.آن ها معضلات و مشکلات خاص خود را نیز دارند.گاهی رفیق بازی
بچه ها پدر و مادرها را رنج می دهد. این وضع گاهی به خانه های آن ها هم
کشیده می شود.
بنابراین، عملا به صورت رسمی والدین فرصت کافی ندارند تا نسبت به مسائل
تربیتی و یا مشکلات شخصی فرزندان رسیدگی کنند و اصولا زندگی به صورت کاملا جبری و خارج
از اراده افراد می گذرد، بدون این که افراد در این فرایند نقشی داشته باشند.به
همین دلیل مسائل تربیتی و یا تاثیرپذیری از الگوهای تربیتی در خانواده امریکایی
اساسا بی معنی است.
معرفت: متاسفانه جامعه غربی برای کشورهای جهان سوم جاذبه دارد و برخی
از مردم این کشورها دنبال این هستند که جوامع غربی را الگوی زندگی خود قرار دهند. چه
کنیم که از جذب جوانان خودمان به فرهنگ غربی جلوگیری نماییم؟
دکتر آقاتهرانی: بهتر است به این موضوع به شکل دیگری نگاه کنیم.آیا جوامع
غربی رشد یافته هستند یا نه؟ انسان طبعا خواهان کمال است، به خصوص جوانان و نوجوانان
که شتاب بیش تری برای حرکت های تکاملی دارند.البته این نعمتی است که خدا به آن ها
داده، ولی مشکل اصلی این است که باید به حرکت آن ها جهت صحیح داد تا به انحراف
نروند.به اعتقاد بنده آنچه نهایت آرزوی همه است تمام انسان ها بدون استثنا در آن
مشترکند و فطری است «فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله » (روم:
30) همین است، دین محکم اما بیش تر مردم توجه ندارند; «ذلک الدین القیم و لکن
اکثر الناس لایعملون.» (یوسف: 40) بیش تر مردم از این وحدت غیبیه اطلاع ندارند، از
این وحدت نیاز که همه ما یک چیز را می خواهیم اطلاع ندارند.دنیا - فرق نمی کند که
دنیای غرب باشد یا شرق - احساس نیاز می کند به «کمال مطلق و بی نهایت » ولی با
چیزهایی کاذب سعی می کند این نیاز فطری را ارضا کند و این کار شیطان است که مظاهر
مادی را برای مردم زینت می دهد «لازینن لهم » (حجر: 29) ; چون طبع انسان،
زیباطلب است.اما انسان نباید فریفته شود که هر چه از غرب می آید چشم او را بگیرد و
به هر چه از شرق می آید بی اعتنا باشد.در این جهت، هیچ کدام مهم نیست، نه شرق و نه
غرب.مهم این است که چه قدر به حقیقت نزدیک باشیم. چیزهایی که در راستای حق
قرار دارند و برای حرکت به سوی کمال مطلق (خدای تعالی) قرار می گیرد حقایق است،
سایر چیزها باطل است.(الا ان ما سوی الله فهو باطل) متاسفانه برای ارضای این
نیاز اصیل، سخنان و شعارهای بی محتوا را به عنوان حقیقت به مردم قالب می کنند و
مردم هم چون فرهنگ غنی و اصیل ندارند، فاقد الگوهای ناب فرهنگی و دینی هستند، برای
ارضا و اقناع خود، آن ها را می پذیرند; چون اگر باطل خود را عریان نشان دهد هیچ کس
نمی پسندد و برایش جاذبه ندارد.قرآن کریم هم مثال می زند و حق را مثل آب و باطل را
مانند کف می داند.
در یکی از کلاس ها، استاد از ما که هیچ کدام امریکایی نبودیم پرسید پیش
از آن که به این جا بیایید، نسبت به امریکا چه احساسی داشتید و الان چه احساسی
دارید؟ همه گفتند: قبل از این که بیاییم تصور می کردیم این جا بهشت موعود است; به
دلیل تبلیغاتی که شده بود، فکر می کردیم این جا، دلار از آسمان می بارد و مردم
فرصت جمع کردن آن را ندارند.ولی حالا که آمده ایم، می بینیم اصلا چنین چیزی نیست،
همه اش دروغ و شعار و توهم بوده است.این جا به راحتی برای 5 دلار آدم می کشند، تا
چشم بر هم بزنی ماشین ات را می دزدند.چنین مملکتی هیچ امنیت ندارد.شما «رشد» را چه
معنا می کنید؟ آیا رشد یعنی این که از نظر اقتصادی وضعمان خوب باشد؟ بله، آن ها
سفینه های فضایی دارند و به آسمان می روند، اما این چه ربطی به زندگی زمینی مردم
دارد؟ از این گذشته، ایرانی ها باهوشند، اصلا با امریکایی ها قابل مقایسه نیستند. ایرانی ها
دارای شعور خاصی هستند.منتهی ما قدر خودمان را نمی دانیم، دیده ام که بعضی ها در
مقابل غرب احساس کوچکی می کنند.این بزرگ ترین خطر است.امام علی علیه السلام
می فرماید: «الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا» ;
خدایا، برای من همین عزت بس که بنده توام این فخر برای من کافی است که تو پروردگار
منی.حضرت به چه افتخار می کند! ارزش ها نزد بزرگ ترین اسوه ما چیست! اگر
ما این حالت را نداشته باشیم، نتیجه اش همین است که می بینید; چیزهای زرق و
برق دار چشم ما را کدر می کند.اما اگر انسان به فکر این باشد که واقعا رشد حقیقی پیدا
کند، اصلا آن جا جایش نیست.در آن جا، آن قدر اخلاق بی پایه است که همین چیزهای ساده ای
که بین ماها وجود دارد - مثل رفت و آمد با بستگان و خویشان و دوستان و احساس عاطفی
که نسبت به دوستانمان داریم - اصلا آن جا وجود ندارد.ما چه قدر به فکر همدیگر
هستیم، آن ها چه قدر! پلیس
FBI در منطقه کویینز خانه ای را کشف کرده بود. تلویزیون تصاویر آن را
نشان می داد; می گفت: این آقا، سی سال پیش بر اثر سکته از دنیا رفته و همین طور
روی صندلی اش افتاده است.دیگر استخوان هایش هم پخش شده بود. هیچ کس نیامده بگوید:
آقا، حالت چه طور است؟ ولی این جا شما می توانید همسایه ای داشته باشید که سی سال
پیش مرده باشد و شما خبر نداشته باشید؟ در جامعه اسلامی ما اگر کسی مشکل پیدا کرد
فورا همسایه ها به فکر او برای چاره جویی می افتند، اما در امریکا اگر دولت کاری
نکند، هیچ کس اقدام نمی کند.دولت هم نسبت به این مسائل هیچ مسؤولیتی ندارد.گاهی در
برنامه های خانوادگی تلویزیون نشان می دهد که مثلا پس از پنجاه سال پدری پسرش را
یا دختری خواهرش را پیدا می کند.این ها برای آن ها امر عادی است هر چند ممکن
است برای ما خیلی عجیب باشد.آن جا اصلا «زندگی » معنا پیدا نمی کند، آن جا
اخلاق وجود ندارد; همه اش تلاش های مادی گرایانه است تا پولی درآورند و به همان که
درمی آورند خرجشان از قبل تعیین شده است.
به اعتقاد بنده، اگر در ایران از تشریفات و ولخرجی ها بگذریم و بعضی از
سنت های بی خود را که مزاحم زندگی است حذف کنیم و به اسلام عمل کنیم، از همه جوامع
مترقی تریم، ولی ما متاسفانه به اسلام عمل نکرده ایم.ما بخش های اسلام را از هم جدا
کرده ایم; مثلا، نتیجه جدا کردن اقتصاد از دین این می شود که افراد از هر راهی که
بخواهند کسب درآمد کنند، نماز و روزه خود را هم دارند و تصور می کنند که کارشان
درست است.این همان مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض » (نساء: 150) است; به بعضی ایمان
می آورند و به بعضی ایمان نمی آورند.در گذشته، آدم هایی زرنگ تر از ما بودند که
این کارها را می کردند، و با اهل بیت علیهم السلام هم درگیر می شدند ولی به واقع
آن ها مسلمان نبودند گواین که ادعایش را داشتند، مگر قتله کربلا نماز نمی خواندند؟
همه شان نماز خوان بودند.ابن سعد اول صبح گفت: «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری »
; ای لشکر خدا، سوار شوید که شما را به بهشت وعده می دهم.معلوم است که آن ها خدا
را قبول داشتند، بهشت را هم قبول داشتند.پس مشکل چیست؟ می گویند: سیاست یا اقتصاد
یا مانند آن ربطی به دین ندارد; فقط نمازت را بخوان، روزه ات را بگیر این ها به
درد آخرت می خورد - آخرت هم ان شاءالله از شفاعت بهره مند می شوی.جامعه ای که
این گونه اسلامی باشد به کجا می رسد؟ اصلا چنین جامعه ای اسلامی نیست.شما نسخه دکتر
را عوض کرده اید، بعد هم می گویید: چرا اثر نمی کند! نسخه اصلی را باید پیدا کرد و
به آن عمل نمود.من در خارج این را دیدم که خواهرها و برادرهایی که سابقه انحراف
داشتند و جزو آدم های فاسد بودند و فهمیدند اشتباه کرده اند، برگشته اند. شما
باور نمی کنید که حجابشان از حجاب دارهای ما در ایران بهتر است، تقوایشان بسیار
بیش تر است، حاضر نیستند یک ریال کم و زیاد بکنند، خودشان هم می گویند که ما مزه
کفر و بی ایمانی را چشیده ایم و می دانیم که مسلمانی ارزش است.متاسفانه یکی از
چیزهایی که برای ما ارزش ندارد مسلمان بودن است.وصیت نامه حضرت امام رحمه الله را
نگاه کنید! امام می گوید: مفتخرم که مسلمان هستم، افتخار می کنم که ارادتمند
امیرالمؤمنین علیه السلام هستم.این ها واقعا افتخار است.اگر ما این ها را درک
نکنیم و چیزهای موهومی را به عنوان افتخار دنبال کنیم و آن ها را باعث عزت بدانیم،
بعید نیست روزی برسد که جبران آن دیر شده باشد.می دیدم بسیاری از ایرانی هایی را
که نفرین می کردند به کسانی که آن ها را به امریکا آورده بودند.مردی هشتاد ساله
آمده بود به مسجد و می گفت: «یک زن یهودی گرفته ام، یک دختر هم بیش تر ندارم.آن
دختر متعلق به من که نیست هیچ، به اسلام هم تعلق ندارد. هیچی ندارم.هیچی ندارم.»
یا بنده خدایی می آمد نماز جمعه و پول می داد، می گفت: «برای جوان ها خرج کنید
تا این بچه ها مثل بچه های من نشوند.»
نکته ای که مهم است این که این جا نعمت های خدا برای ما زیاد شده و
ناسپاس شده ایم; قدرش را نمی دانیم، اما در امریکا تشنه اسلام هستند.مردم آن جا به
بن بست رسیده اند و احساس پوچی می کنند، حالا می خواهند برگردند.اگر حقیقت اسلام
به آن ها ارائه شود آمادگی بسیار خوبی دارند.ولی متاسفانه بعضی از ماها برای جذب آن ها،
از چیزهای بی محتوا و پوچ استفاده می کنیم; مثلا، در بعضی مراکز فرهنگی آن جا
می آمدند و برای بیان مسائل دینی چاشنی آن را مثلا موسیقی پاپ می گذاشتند! ! متاسفانه
کاری که امروزه متولیان فرهنگی ما در کشور انجام می دهند.آن ها خودشان می گویند
اگر ما اهل این جور چیزها بودیم، این جا بهتر و تندترش هست، ما این ها را
نمی خواهیم، همان را که پیغمبر ارائه کرده است به ما بدهید.ولی ما بخلمان می آید;
چون خودمان عقده این را داریم که نتوانستیم این راه را برویم یا نشده است و تصور
می کنیم همه همین جورهستند وبرای دیگران هم همین نسخه را می نویسیم.وقتی یک عده
خواننده را به عنوان «تبلیغ » و «صدورانقلاب » به این کشورهامی فرستند،
باید پرسید: شما از این کار چه قدر نتیجه گرفتید؟ ما می خواهیم چه کار کنیم؟ تصور
می کنم بسیاری از کارهایمان برای تبلیغ اسلام اشتباه بوده است.
در مسائل فرهنگی و الگودهی به جوانان هم متصدیان فرهنگی کشور به خطا
رفته اند! زرق و برق های بی محتوا و پوچ غربی را با جان مایه های اصیل فرهنگی و
دینی خود ترکیب و به خورد مردم ما می دهند.این کمال بی انصافی است.متولیان فرهنگی
هم برای صدور انقلاب به خارج خواننده، و موسیقی و فیلم های کذایی می فرستند.ببینید
ما چقدر از مسائل واقعی به دوریم! !
ادامه دارد.