در خراسان برای آنکه زنی حامله نشود، اقوام و کسان او پنهان مقداری سُم قاطر را با کمی استخوان مرده مخلوط کرده خوب میکوبند و در غذای او میریزند و معتقدند که دیگر تا آخر عمر حامله نخواهد شد (شکورزاده: 125).
در میرجاوه برای پیشگیری از حاملگی به اصطلاح لاپ بند (1) میکنند، به این ترتیب که تعویذی داخل جلد کرده به کمرشان میبندند، برای حامله شدن آن را از جلد بیرون میآورند و در آب میشویند (جانب اللهی، 1381: 249).
در بلوچستان برای پیشگیری از حاملگی زن باید پوست بز سیاهی به نام سیاه مورگ (2) که دو یا سه ساله باشد، تن کند و گوشت همان بز را نیز بخورد و اگر روزی تصمیم گرفت، مجدداً حامله شود باید پوست قوچ را تن کند (همان: 247).
- اگر زن در دوران بارداری علاقه شدیدی به شیرینی داشته باشد فرزند او پسر و اگر به ترشی علاقه نشان دهد دختر است.
- برای تعیین جنسیت مقداری نمک روی سر زن میریزند بدون آنکه او متوجه شود اگر زن بعد از چند دقیقه سرش را چرخاند فرزند او دختر و اگر دستش را پشت لبانش کشید پسر خواهد زایید (عباسی نظری: 130). در گیلان اندکی نمک بر سر زن آبستن میریختند اگر زن دست بر دهان میکشید نشانهی پسرزایی، اگر بر سر یا سینهاش دست میکشید گمان دخترزاییاش میرفت.
- زهرهی مرغ را که از شکمش در میآوردند بر آتش میافکندند اگر با صدا میترکید جنین پسر و اگر بی صدا میسوخت و پفی اندک میکرد جنین دختر بود.
- به نام زن آبستن چوب کبریتی را به تار عنکبوتی میآویختند پس از دو سه روز باز میگشتند و چوب کبریت را بررسی میکردند اگر عنکبوت به دورش تار تنیده بود میگفتند جنین پسر است و اگر نتینیده بود میگفتند جنین دختر است.
- اگر موقع پاک کردن کلهی گوسفند و دو نیم کردن آن، ماهیچههای فک همراه فک بالا جدا میشد جنین پسر و اگر در فک باقی میماند جنین دختر است (بشرا، طاهری: 20). در روایت دیگر هنگام پاک کردن گوسفند اگر زبان کوچک کله پرزدار بود میگفتند جنین پسر در غیر این صورت دختر بود (عبدلی: 107).
- در کلهی ماهی سفید استخوان صلیب مانندی وجود دارد که از یک سو مقعر و از سوی دیگر محدب است. چون به باور مردم دختر پس از به دنیا آمدن طاق باز و پسر دمر روی خشت میافتد این استخوان را سه بار دور سر زن باردار میگرداندند و به زمین میانداختند، اگر طرف مقعر بالا میماند جنین دختر و اگر طرف محدب بالا بود جنین پسر بود.
- اگر زن باردار به ترشی و خوردنیهای سرد و مرطوب مانند ماست، کاهو، زغال اخته علاقه داشت، نشانهی دخترزایی و اگر به خوردنیهای گرمازا تمایل داشت نشانهی پسرزایی بود.
- زن باردار اگر به گل سرشویی ویار میکرد نشانهی دخترزایی بود.
- چرخش جنین در رحم در چهارماهگی نشانهی دخترزایی و در پنج ماهگی نشانهی پسرزایی بود.
- اگر باسن زن آبستن بزرگ میشد و به اصطلاح کفل میکرد میگفتند دختر میزاید. اگر زن باردار چهرهاش در شکم اول به رنگ سیاه در میآمد باور داشتند که پسر میزاید و اگر گونهاش گل میانداخت میگفتند جنین دختر است.
اگر شکم زن آبستن نوک تیز میشد میگفتند جنین پسر است و اگر پهن میشد باور داشتند که جنین دختر است. اگر چهرهی زن آبستن زیباتر از قبل میشد میگفتند پسر میزاید و اگر گونهاش گل میانداخت میگفتند جنین دختر است.
اگر شکم زن آبستن نوک تیز میشد میگفتند جنین پسر است و اگر پهن میشد باور داشتند که جنین دختر است. اگر چهرهی زن آبستن زیباتر از قبل میشد میگفتند پسر میزاید و اگر گرفتهتر و پیرتر نشان میداد میگفتند جنین دختر است.
- اگر زن حامله زرنگ و چابک میشد باور داشتند جنین پسر است و اگر تنبل و بی حال بود میگفتند جنین دختر است.
- زن باردار اگر در ماههای آخر بارداری نمیتوانست پاهای خود را روی هم بگذارد میگفتند دو قلو میزاید (بشرا، طاهری: 20-21).
- تالشها کنهی بزرگی را از بدن حیوان میکندند آن را در میان آتش میانداختند، اگر در حال سوختن با صدا میترکید جنین پسر و اگر بی صدا میترکید جنین دختر بود.
- اگر در خارج از خانه وسیلهی زنانه پیدا میکردند جنین دختر و اگر وسیلهی مردانه بود نشانه پسر بودن جنین بود.
- اگر جنین در چند ماه اول بیشتر در سمت چپ شکم قرار میگرفت بر این باور بودند که جنین دختر است و اگر در سمت راست میماند میگفتند پسر است.
- اگر صورت زن آبستن کک مکی میشد میگفتند دختر به دنیا میآورد. کبودی لب زن باردار نشانهی دخترزایی بود. اگر شکم زن باردار کوچکتر از حد معمول بود باور داشتند جنین پسر است (عبدلی: 107).
در منطقهی فامور اگر زن حامله، موقع رؤیت ماه نو، به صورت خود دست کشید نوزادش دختر و اگر دست روی شکم خود گذاشت پسر است.
- اگر بند تنبان زن زیاد شل شود نوزادش دختر و اگر تنگ و سفت شود نوزادش پسر است.
- اگر نوزاد هنگام تولد پشت سرش رو به بالا فر شده بود بچه بعدی پسر است و اگر صاف دختر است.
- ناف را که میچینند اگر مهره پس از ناف به رنگ سبز بود بچه بعدی پسر و اگر سفید بود دختر است (ثواقب: 329). به باور مردم یزد اگر زن حامله زشت و چاق و دماغ او بزرگ میشد و صورتش لک میافتاد بچهاش دختر و اگر خوشگل و لاغر بود بچهاش پسر میشد (جانب اللهی و دیگران: 121).
پیشگیری از سقط جنین
در میرجاوه ملا دعای مخصوص خوانده به نخی که طول آن مساوی با قطر کمر مریض است، فوت میکند و هفت گره میزند و نخ را به کمر زن میبندد، این نخ پیش بند نام دارد و مانع سقط جنین میشود (همان: 249).
در ایرانشهر زن حامله را نزد ملا میبرند، ملا هفت بار سورهی انا انزلنا را میخواند و هر بار در آب میدمد، سپس زن مقداری از آن آب را میخورد و مقداری در گریبانش میریزد، تا به شکم برسد و بقیه را به پشت زن حامله میپاشند. این عمل سه روز تکرار میشود (همان: 261).
در چهارمحال بختیاری دست بر روی شکم زن میگذاشتند و سورههایی از قرآن را میخواندند و گره به ریسمان میزدند و قفلی هم به آن اضافه میکردند و به کمر زن میبستنند.
بر این باور بودند که تا باز نکند، بچه سقط نخواهد شد (افشارسیستانی: 242).
در لرستان و ایلام نیز کمربند پهن را به کمر زن باردار میبندند و قفل به آن میزنند و بر روی قفل دعا مینویسند. زن باردار را وا میدارند که روزی یک زرده تخم مرغ بخورد و اگر مؤثر نیفتاد زرده تخم مرغ را با خاکستر مخلوط میکنند و بر کمر او میبندند تا کمرش قرص شود (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 252).
در خراسان یک کلاف نخ پنبهای سفید و یکی هم آبی رنگ تهیه میکنند، آنگاه دو نخ را به هم میتابند و در حین تابیدن هفت آیه از سوره یس (3) میخوانند، و به آخر هر آیه دو کلمه «یا مبین» را میافزایند و هر بار که به کلمه مبین میرسند به نخ دو رنگ فوت میکنند، سپس نخ را از چنبر قفلی میگذرانند و قفل را با همان نخ به کمر زن حامله میبندند (شکورزاده: 127).
در اصفهان و میبد نیز برای پیشگیری از سقط جنین از همین روش استفاده میکردند (جانب اللهی و آذرمهر: 10).
در تهران بیشتر قابلههای یهودی قفل میکردند، آن ها قفل مخصوص داشتند که روی بعضی از آنها طلسمهایی کنده کاری شده بود. وقت قفل کردن شب چهارشنبه هنگام غروب آفتاب بود که قابله میآمد و قفل را از یک ریسمان ابریشمی هفت رنگ میگذرانید و به کمر زن آبستن میبست و به زن میگفت: «کلید را میبرم پشت کوه قاف میاندازم، همین که دردت گرفت خبرم کن، کلید را بیاورم و قفل را باز کنم» و کلید را به ناودان رو به قبله آویزان می کرد. اگر قابله مسلمان بود هنگام قفل کردن یس میخواند و هفت مبین آن را به قفل فوت میکرد، قفل را در ماه نهم نزدیک به زمان زایمان باز میکردند و گاه تا مدتها بعد از زایمان هم باز نمیکردند (کتیرایی، 1378: 33).
در شیراز چهل روز یک پای خروسی را میبستند و بعد از چهل روز دانههای حبوبات و یا غلات کوفته شدهی مخلوط با نخود و مروارید به آن میدادند تا بخورد، سپس سرش را میبریدند و پخته به زن میدادند (همایونی، 1353: 27).
در سنقر پوست غربال [ که از زه یا روده گوسفند است ] را سوزانده، آرد میکنند و با روغن سرخ کرده به زن باردار میدهند یا آن را در قیمان ریخته به او میدهند (رستمی و دیگران: 200).
در روستای زنگنهی این شهرستان به جای پوست غربال از قاب پای گوسفند به این منظور استفاده میکنند (همان جا).
پینوشتها:
1. lapband.
2. siyamurag.
3. آیه های 16، 23، 44، 48، 58، 77.
منبع مقاله:
جانب اللهی، محمدسعید، (1390)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.