Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
فارغ التحصیل کارشناسی ارشد روان شناسی از
مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)
چکیده:
انگیزه و انگیزش از مفاهیم کلیدی و کاربردی
روان شناسی شخصیت است.تبیین این مفاهیم چون مرتبط با موجودی است به نام انسان که
تمام تلاش ها اعم از علمی و عملی برای تامین منافع و مصالح اوست، کار را تا حد
زیادی پیچیده و دشوار می نماید چه، انسان ها در درجات مختلفی از سقوط و صعود،
سلامت و بیماری واقع شده اند. بنابراین اولین سؤالی که مطرح است این است که انگیزه و
انگیزش کدام یک از انسان ها مد نظر است.آن چه می خوانید نگاهی است گذرا به بحث
انگیزش شخصیت ایمن و سالم از دیدگاه علم روانشناسی و اسلام.با هم می خوانیم:
مقدمه
بحث از ایمنی - ناایمنی، بیماری - سلامت و
بهنجار - نابهنجار، بخشی از مباحث مهم و اساسی نظریه شخصیت در روان شناسی است، به
طوری که می توان گفت: نظریه شخصیت وقتی کامل است که بتواند تعریف جامع و صحیحی از
این مفاهیم ارائه دهد، هر چند ارائه تعریف جامع از مفاهیم در علوم انسانی به طور
عام و در روان شناسی به طور خاص، کاری بس پیچیده و دشوار است.چه، محور و مدار بحث
در این علوم، موجود بی نهایت پیچیده ای است به نام انسان.
از آن جا که مقاله حاضر متکفل بیان انگیزش
شخصیت ایمن از دیدگاه اسلام است، ابتدا شایسته است تعریفی از مساله ایمنی و امنیت
روانی از دیدگاه علم روان شناسی، همچنین از دیدگاه متون دینی ارائه گردد، آن گاه
موضوع اصلی مورد بررسی قرار گیرد.
مفهوم ایمنی
ایمنی همان احساس رهایی از ترس و اضطراب و
احساس اطمینان و اعتماد به توانایی ها و تامین نیازهای فعلی و آتی است.
(1) به عبارت دیگر شخص در
درون خود احساس اطمینان و احساس ارزشمندی دارد. (2) از دیدگاه متون دینی، احساس امنیت آن حالت
اطمینان روان و نداشتن خوف و ترس است (3) ،
اصل این است که کلمه امن در آرامش قلب به کار برده شود. (4) از این روست که اصل و ریشه کلمه ایمان همان
امنیت، آرامش و نداشتن خوف، وحشت و اضطراب است. (5)
شخصیت ایمن از منظر
روان شناسان انسانگرا
آلپورت (G. W. Allport, 1897-1967 معتقد است که داشتن هدف های درازمدت و تلاش برای آینده،
کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد.انسان سالم و ایمن همواره به باروری، تجربه های
تازه و کشف مسائل جدید نیازمند است.شخص ایمن و سالم آن قدر احساس ایمنی می کند که
حاضر به آزمایش تجربه های گوناگون می شود تا اعتبار آن ها را در آزمایشگاه زندگی
روزمره اش بیابد.آلپورت در این زمینه، جمله ای معروف دارد: «رستگاری تنها از آن
کسی است که پیوسته در پی هدف هایی باشد که سرانجام، به طور کامل به دست نمی آیند.» (6)
راجرز (G. Ragers) انگیزه
اصلی وجود آدمی را همان صیانت، فعلیت و اعتلای تمامی جنبه های شخصیت می داند و آن
را علاقه به فعلیت بخشیدن یا علاقه به تحقق توانایی های بالقوه نامیده است.راجرز
از این علاقه چنین یاد می کند: «در بشر، میلی ذاتی برای آفرینندگی وجود
دارد.مهم ترین آفریننده هر انسان، خود اوست.» (7)
از دیدگاه فروم (E. Fromm 1900-1980) ،انگیزش شخصیت ایمن و
سالم عبارت از «ارضای نیازهای
روانی » است، اما نه به هر طریقی; شخص ایمن و سالم نیازهای روانی اش را از راه های
صحیح و سازنده تامین می کند. (8)
مزلو (A.Maslow 1908-1970) انگیزش اصلی و اساسی شخص ایمن و سالم را «خودشکوفایی »
(9) می داند.در نظر وی،
انسان ایمن به حد کافی نیازهای اساسی خود را تامین کرده است; به گونه ای که انگیزش
اصلی او گرایش به خودشکوفایی است.خودشکوفایی به منزله شکوفایی مداوم توانایی ها،
استعدادها و ظرفیت هاست ودر همه اوقات، در طول زندگی ادامه می یابد.
(10)
شخصیت ایمن از نظر
اسلام
دیدگاه های روان شناسان مذکور - فی الجمله -
مورد تایید اسلام است، اما اسلام افق های والاتری در این زمینه مطرح می کند و
مساله را بسیار عمیق تر و ریشه دارتر معرفی می کند.اسلام معتقد است که عشق به کمال
مطلق، انگیزش اصیل و اساسی انسان است.در این جا، لازم است ابتدا واژه های «کمال »
، «مطلق » و «کمال مطلق » تعریف شود:
«کمال » هر چیزعبارت از رسیدن آن چیز به فعلیت و وضعیتی است که با آن
سازگار است.به تعبیر دیگر، هر وجودی زمینه ها و استعدادهای وصول به فضیلت هایی را
دارد که متناسب با آن شی ء وسازگار با سرشت واستعدادهای درونی اوست.
«مطلق » در لغت، به معنای رهایی شتر از عقال و قید و بند برای آزاد بودن در
چریدن یا یافتن آب و نیز به معنای رهایی و آزادی اسیر آمده است و «اطلاق » به
معنای عدم قید و رهابودن از هر بستگی است. (11)
«کمال مطلق » به معنای کمالی است بی قید، بی حد و بی نهایت.مقصود از این
اصطلاح در ادبیات و فرهنگ اسلامی، وجود خداوند متعال است; یعنی ذات مستجمع جمیع
کمالات و صفات جلال و جمال به نحو علی الاطلاق. (12)
توضیح آن که هر موجودی کمالی مخصوص به خود
دارد.موجود هر چه پیچیده تر بوده و استعدادهای متنوع تری داشته باشد، کمال لایق او
هم دقیق تر است.از این رو، کمال انسان - از این حیث که دارای قوا و استعدادها و
تمایلات بس گوناگون و پیچیده ای است - خود بسی دقیق می باشد.عارف سترگ، امام
خمینی رحمه الله، معتقد است که عشق به کمال در نهاد هر انسانی وجود دارد.بنابراین،
چنین عشقی فطری است.عشق به کمال آن چنان در رفتار و زندگی انسان ها مشهود است که
هیچ کس نمی تواند آن را انکار نماید.«قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدی از
حدود، رحل اقامت نیندازد. این کمال جویی پیوسته روزافزون است.آن کس که کمال را در
سلطنت و قدرت دید، به هر قدرت و سلطنتی که رسید، دل را در گرو سلطنتی بالاتر
می بیند و آن که فریفته و شیفته جمال زیبا و رخسار دل فریبی شد، اگر از جمیل تر و
دلبری دلرباتر نشانی جست، دل سپرده او گشت.این مجمل، تو خود مفصلش را بخوان.پس
همگان با یک دل و یک زبان گویای این حقیقتند که ما عاشق کمال مطلق هستیم.» (13)
از منظر امام رحمه الله، انسان هر کمال و
محبوبی را که برای فرونشاندن عطش فطرت عشق به کمال، به سوی آن شتابان می رود،
همچنان در خوداشتیاق به موجودی برتر و بالاتر را می یابد و در هر مرتبه ای که پای
می نهد، راهی گشاده تر در برابر خود می بیند.این افزون خواهی و نارضایتی از کمالات
نارس و ناقص، خود دلیلی آشکار بر این است که او جویای کمال مطلق است و عشق او جز
در پای معشوق حقیقی و کامل آرام نمی گیرد.
از همین جا، می توان نتیجه گرفت که بروز و
ظهور استعدادها و ظرفیت های بالقوه انسان باحرکت در مسیررسیدن به کمال مطلق حاصل
می شود و ظهور هر یک از استعدادها خود کمالی نسبی و بین راه است و هر کدام انسان
را گامی به مطلوب نهایی نزدیک می کند.
شهید مطهری رحمه الله در این باره می نویسد:
«این که انسان دنبال چیزی می رود و بعد که واجدش شد، شوقش از بین می رود، بلکه
حالت تنفر و دل زدگی پیدا می کند، دلیلش آن است که آنچه انسان در عمق دلش
می خواسته این نبوده و خیال می کرده این است.به عبارت دیگر، انسان کمال مطلق را
می خواهد، انسان از محدودیت - که نقص و عدم است - تنفر دارد; چون به هر کمالی که می رسد، اول
همان بارقه کمال نامحدود او را به سوی این کمال محدود می کشاند، خیال می کند مطلوب
و گم شده اش این است.وقتی که می رسد، آن را کم تر از آنچه می خواست، می بیند; باز
دنبال چیز دیگری می رود; چون خواسته اش از اول کامل تر از آن چیزی است که دنبال آن
می رفته و اگر انسان به کمال مطلق خودش - یعنی به آن که در نهادش قرار داده شده
است - برسد، در آن جا آرام می گیرد، دیگر دل زدگی و تنفر هم پیدا نمی کند; چون
آن جا دیگر محدودیت و نقص نیست.» (14)
بنابراین، فراتر و برتر از همه دل بستگی ها،
میل نهایی ویژه در ژرفای وجود انسان نسبت به خدا و در سوی اوست که متاسفانه برای
بسیاری از روان شناسان ناشناخته مانده است.این میل نه از گونه احساس و نه از گونه
عواطف، بلکه از این هر دو لطیف تر و پنهان تر است و از آن جا که کمال نهایی انسان
به آن وابسته است، شکوفا کردن آن نیز اختیاری و به دست خود انسان میسور است.این
انگیزه همان انگیزه کمال مطلق طلبی است که به خاطر ویژگی و امتیاز خاصش نسبت به سایر
انگیزه های انسان، از آن به عنوان «فراانگیزه » یاد می شود.
تفاوت انسان ایمن و
غیرایمن
اما آنچه ذکرش در این جا حایز اهمیت است
پرداختن به این سؤال است که اگر انگیزه کمال مطلق جویی در نهاد همه انسان ها وجود
دارد، چه فرقی است بین انسان ایمن و سالم با شخص ناایمن و فاقد سلامت؟
به این سؤال چند جواب می توان داد:
1.درست است که این انگیزه در تمام انسان ها وجود دارد، اما درجه فعلیت و توجه
به آن متفاوت است و به صورت های گوناگون بروز و ظهور می کند:
اول: به صورت یک نیروی محرک ناآگاهانه که در
عمق جان انسان جای دارد، هر چند خود انسان از وجود آن غافل است و نسبت به آن معرفت
و توجه بالفعل ندارد و به تبع آن، نمی تواند بهره چندانی از آن - در شکوفا نمودن
استعدادهایش - ببرد.
دوم: انگیزه و علاقه ای که به شکل آگاهانه
برای افراد متعارف حاصل می شود و همه مؤمنان کم و بیش از آن برخوردارند.این نیرویی
است که اصالتا به بهره مند شدن صحیح از نعمت ها و دفع ناملایمات و بالعرض به
خداوند تعلق می گیرد.
سوم: مرتبه کامل این انگیزه برای اولیای خدا
و کسانی است که مرتبه معرفتشان درباره خداوند کامل شده است.اینان به معدن عظمت
الهی متصلند (15) و دایم در شور و نشاطند; چون به بی نهایت و
کامل مطلق وصل شده اند (16) و از این رو چیزی کم ندارند (17)
و هر چه بخواهند می شود.
(18) سرور و آرامش و
بهجتی که آنان دارند، احدی از انسان ها ندارد. (19)
اگر بخواهیم این سه طیف از انسان ها را از
لحاظ ایمنی و سلامتی مورد بررسی قرار دهیم باید بگوییم: دسته دوم و سوم در محدوده
سلامت و ایمنی واقع شده اند، با این تفاوت که دسته سوم به نهایت ایمنی رسیده اند و
- به اصطلاح - انسان هایی کامل هستند و دسته دوم به طور نسبی، سالم و دارای درجاتی
از ایمنی می باشند.اما دسته اول به دلیل وجود غفلت و عدم شناخت و توجه به ابعاد
ظرفیت ها و استعدادهای وجودی خود، در زمره افراد غیرسالم و ناایمن به حساب
می آیند; چون قدم اول ورود به حیطه سلامت و امنیت، نبود غفلت و درک استعدادهای
بالقوه خویش است، در حالی که غافل، از درک و شناخت ظرفیت وجودی خود عاجز است و به
تبع آن، دست رسی به ابزار و روش تحقق استعدادهای خود را نیز ندارد.چنین انسانی در
اضطراب و احساس ناایمنی به سر می برد.
2.دومین جواب این است که انسان های سالم و ایمن در تشخیص مصادیق کمال و کمال های
نسبی و کمال نهایی دچار اشتباه نمی شوند، اما افراد ناایمن به دلیل وجود غفلت و
عدم ارضای نیازهای اصیل و ناتوانی در بارور نمودن استعدادهای خویش - که خود
کمال های متوسط و بین راه است - و در تشخیص مصادیق کمال، دچار لغزش و اشتباه
می شوند; تصور می کنند هر لذتی کمال است یا هر علمی، کمال نهایی است یا هر جمیلی
بالاترین جمال را داراست، به خصوص این که این گونه افراد گاهی در کمال های نسبی و
واسطه ای متوقف می شوند; مثلا، تمام توجهشان به ریاست و مقام است; نه به غیر از آن
به چیزی دل می بندند و نه می دانند قدرت و ریاستی با یفیت بالاتر هم وجود دارد.در
اثر غفلت و جهل، نمی توانند درک کنند که دارایی مطلق، قدرت مطلق و لذت مطلق (20)
یعنی چه، چنین افرادی در
اثر حجاب و زنگار، عقلشان از شناخت تفصیلی کمالات ناتوان است و از آن جا که
حرکت به سوی کمالات مافوق، اکتسابی است و در پرتو تلاش آگاهانه واختیاری حاصل
می شود، شخص ناایمن ابزار لازم و توان کافی برای رسیدن به کمالات بالاتر را ندارد.
خلاصه این که «فطرت عشق به کمال مطلق در همه
افراد بشر موجود است، اگرچه در تشخیص کمال و این که محبوب و کمال حقیقی چیست با
یکدیگر اختلاف دارند.انسانی ثروت را کمال حقیقی و دیگری قدرت و شهرت را محبوب
حقیقی خود می پندارد و افراد دیگر علم و جمال را.همگی این ها خطای در تطبیق
می کنند و به دنبال کمال موهوم می روند و آن را کمال حقیقی می پندارند.» (21)
خلاصه و نتیجه
از نظر اسلام، انسان جز یک کشش فطری ویژه
بیش تر ندارد که همان انگیزه خداجویی یا کمال مطلق جویی است.بر اساس این نگرش،
گونه های مختلف انگیزه های والای بشری از قبیل دوست داشتن، عدالت، حق، صدق، کرامت،
زیبایی، جاودانگی و نفرت از ظلم، باطل، ناقص و زشتی همه در راستای انگیزه خداجویی
دیده می شود.از این رو، این انگیزه، اصیل ترین، والاترین و شامل ترین انگیزه
انسانی است که هیچ انگیزه دیگری با آن برابری نمی کند.بنابراین، اگر برای
انگیزه های والای بشری، سلسله مراتبی در نظر گرفته شود انگیزه کمال مطلق جویی در
بالاترین مرتبه جای می گیرد.البته خود این انگیزه دارای مراتبی است و هر چه
مرتبه اش بالاتر باشد، درجه بیش تری از شدت، پاکیزگی، صفا و کمال را داراست.این
انگیزه در مداری نه تسلسلی و تکراری، بلکه بر حسب استعدادها، شایستگی ها و تلاش
ارادی انسان با حرکت تصاعدی به سوی هدف نهایی نزدیک تر می گردد.
پی نوشت ها:
1- نصرت الله پورافکاری، فرهنگ جامع روان شناسی، (1373 ه.ش)
2- علی اکبر شعاری نژاد، فرهنگ علوم رفتاری، (1375 ه.ش) ، ص 368
3- حسین راغب، مفردات الفاظ قرآن کریم، (1416 ه.ق) ، ماده «امن »
4- احمد قیومی، مصباح المنیر، (1405 ه.ق) ، ص 24
5- حسن مصطفوی، تحقیق در کلمات قرآن کریم، (1360 ه.ش) ، ج 1، ص 138
6- G. W.
Allport, Bacic considerations for a Psychology of Personality, 1955.
7- Rogers, C,
Toward a Science of The Person, 1963.
8- روان شناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، 1379، ص 64
9-
Self-actualization.
10- به سوی روان شناسی بودن، ترجمه احمد رضوانی، 1371، ص 43
11- لسان العرب، ج 8، ص 187
12- مصباح یزدی، پیش نیازهای مدیریت اسلامی، 1376، ص 209
13- امام خمینی رحمه الله، چهل حدیث، 1368، حدیث 11
14- مرتضی مطهری رحمه الله، مجموعه آثار، 1375، ج 3، ص 761 - 768
15- «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق
ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة » (حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان،
مناجات شعبانیه)
16- «خدایا، سوز سینه ام را جز وصال تو خنک نمی کند و آتش دلم را جز لقای تو
فرو نمی نشاند و اشتیاقم را جز نظر به روی تو سیراب نمی سازد و جز با نزدیکی به تو
آرام نمی گیرد و غم و اندوهم را جز قرب به تو زایل نمی کند.» (همان، مناجات
مفتقرین)
17- «ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک » (همان، دعای عرفه)
18- «و ما تشاؤون الا ان یشاءالله » (دهر: 30)
19- «خدایا، دل های شیفته، شیدای تو شده اند، خردهای مختلف بر معرفت تو گرد
آمده اند. پس دل ها جز
به یاد تو آرام نگیرد و روان ها جز به دیدار تو آرامش نپذیرد.(همان، مناجات ذاکرین)
20- «ما اطیب طعم حبک و ما اعذب شرب قربک » ; خدایا، محبت تو چه خوش طعم است و نوشانوش
قرب تو چه گوارا! (همان، مناجات عارفین)
21- امام خمینی رحمه الله، چهل حدیث، 1368، حدیث 11