جهان اسلام در عصر امام باقرعلیه السلام
در عصر امامت حضرت باقرالعلوم علیه السلام که نوزده سال طول کشید، جهان اسلام به لحاظ گسترش قلمرو، حوادث سیاسی و اجتماعی، مبارزات فکری، رونق مباحث کلامی و فقهی موقعیت جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی ویژه ای دارد.
در میان این تیرگی ها و آشفتگی ها عظمت امام باقرعلیه السلام چون خورشید درخشانی بود که جهان اسلام از پرتو پرفروغش بهره می گرفتند. مهابتِ معنوی حضرت زبانزد خاصّ و عام بود. هرجا سخن از والایی هاشمیان، عَلَویان و فاطمیان به میان می آمد آن وجود مقدّس را یگانه وارث آن همه کرامت، بزرگواری و شجاعت می شناختند، راستگوترین اشخاص، جذّاب ترین چهره ها، بخشنده ترین انسان ها و قوی تر از همه به لحاظ معرفت، بصیرت به همراه هاله ای از معنویت قدسی، از مختصّات پنجمین پیشوای شیعیان در میان جوامع اسلامی بود.
غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امامت رشک می بردند و چون این همه مهابتِ ملکوتی را با خود مقایسه می کردند، در باتلاقی از حقارت فرو می رفتند و به رغم آن که هیچ صلاحیتی برای زمامداری مسلمانان را نداشتند، برای غصب و تصرّف حکومت از هیچ گونه حیله و جنایتی ابا نمی کردند. اما عظمت معنوی امام در چنان حدّی بود که گاهی حتّی همین دشمنان و مخالفان در برابر آن حضرت به تواضع و تکریم برمی خاستند؛ ولی به رغم این رویدادهای مصیبت زا «تشیّع» خصوص در مناطق دور از مرکز خلافت همچون ایران، یمن و عراق در حال گسترش بود، شخصیت معنوی، طهارت بی نظیر، پارسایی و پایداری رهبران الهی و بخصوص شهادت دلخراش امام حسین علیه السلام به این امر کمک بسزایی کرد. از این رو در عصر امام باقرعلیه السلام شیعیان از اطراف و اکناف قلمرو اسلامی سیل آسا و مشتاقانه در مدینه به حضور امام می آمدند و با رهنمودهای حضرت خود را برای مبارزه با عوامل ستم و مقاومت در برابر خلاف کاری ها مهیا می ساختند. امام با در نظر گرفتن مقتضیات زمان، گنجینه گرانبهایی از حقایق ملکوتی و علمی را از خویشتن برجای نهاد که در حراست از حریم اسلام و نشر تعالیم قرآنی طیّ اعصار و قرون تأثیر بسزایی داشت. از سوی دیگر امام باقرعلیه السلام و نیز فرزندش امام صادق علیه السلام با بیان نظر اسلام درباره امامت و خلافت و ذکر ویژگی های رهبر اسلامی به تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه پرداخته و مُدام شایستگی غاصب زمان را در نظر مردم، زیر سؤال می بردند. از این رو حکّام غاصب همیشه از وجود آن بزرگواران بیمناک بودند. وجود رهبری آسمانی چون امام باقرعلیه السلام در میان امّت مسلمان سبب ایجاد وحدت و همبستگی در میان آنان بود و انسجام خاصّی بدانان می بخشید.
حجاز، کانون جهان اسلام
حجاز مهد نبوت، مرکز طلوع وحی و بستر جغرافیایی تلاش های رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، ائمّه هدی و مسلمانان صدر اسلام، صحابه و برخی تابعین می باشد. مکه و مدینه، حرم امن الهی و نبوی بوده است. آن حضرت شهر مدینه را به عنوان مرکز علمی و سرچشمه معارف الهی قرار داد(1) و شهرت علمی امام تا بدانجا رسید که علمای بلاد اسلامی از مدینه دیدن نمی کردند جز این که به خدمت حضرت شرفیاب شده و از دانش آن وجود مقدّس استفاده کنند. دانشگاه امام باقرعلیه السلام در شهر مدینه و در مسجد نبی اکرم و در جوار مرقد مطهّر آن حضرت جوشیدن گرفت و جویبارهای با طراوتش به نقاط دیگر جهان اسلام جاری گشت، در اعصار بعد نیز تشنگان فضیلت جرعه هایی از آن نوشیدند.
در زمان امام باقرعلیه السلام، مدینه رو به رونق و آبادانی نهاد، مسجد پیامبر توسعه یافت و بخشی از اماکن مجاور جزو مسجد گردید، کسب، صنعت و تجارت رواج یافت. آسایشگاه هایی برای نگهداری معلولین و مجذومین در این شهر احداث گردید. و تلاش هایی برای مراقبت از جُذامیان، سالخوردگان، افراد نابینا و کودکان یتیم و افراد بینوا صورت گرفت.(2)
مردمان مدینه بر اثر افشاگری اهل بیت با امویان سرسازش نداشتند و چون ولید بن عبدالملک به این شهر آمد و در مسجدالنّبی سخنرانی کرد، اهالی را تهدید نمود و خطاب به آنان گفت: شما اهل مخالفت و نافرمانی هستید.(3)
در این زمان فدک (4) به عترت بازگردانیده شده و سبّ حضرت علی علیه السلام متوقّف گردید و علویان مدینه تا حدودی از تعرّض و فشارهای امویان و مروانیان مصون ماندند.(5)
اما مهمترین حرکت علمی که باید آن را یک نهضت فرهنگی ریشه دار نامید، دانشگاه مدینه است که در جلسات آن همواره صدها تن از نقاط مختلف برای فراگیری فقه، حدیث، فلسفه، تفسیر و لغت و دیگر علوم حضور می یافتند و صدها نفر از این مکتب دانش آموختند. کوفه، بصره، واسط و حجاز جوانان خود را به این دانشگاه اهل بیت گسیل می داشتند و علما و محدّثین بزرگی در آنجا به شکوفایی فکری و علمی رسیدند. حسن بن علی الوشا(6)، راوی مشهور، نهصد شیخ را درک کرد که در مسجد کوفه به درس و بحث اشتغال داشتند و همگی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل حدیث می کردند. این دانشگاه به هنگامی در مدینةالنّبی بنیان نهاده شد که امویان از هر سو دچار خطر شده بودند. خداوند متعال چنین مقدّر نمود که مرکز علوم اهل بیت در محیطی نسبتاً امن به تلاش های فکری و علمی خود مشغول باشد.(7)
در واقع شیعه در عصر امام باقرعلیه السلام فشار و تضییقاتی که قبلاً به خود دیده بود، احساس نمی کرد و کاروان های جویای معارف اهل بیت از نقاط دور به مدینه روی می آوردند. حدیث باقری در اقصی نقاط جهان اسلام انتشار یافت و روایت منقول از امام پنجم به میزان معتنابهی نسبت به احادیث قبلی رو به فزونی گرفت تا جایی که جابر جُعفی که از موثّقین راویان و اعاظم ناقلین احادیث می باشد، تنها هفتاد هزار حدیث نقل نموده است. به علاوه در حوزه علوم باقری، دانشورانی از رجال حدیث به ظهور رسیدند که تکیه گاه شیعه در آن زمان و اعصار بعدی بودند. امام بر ایشان با نظر عطوفت و رأفت برخورد می نمود و به تکریم آنان می پرداخت.(8)
تسخیر فضای فرهنگی جامعه، عمده ترین خطّ مشی سیاسی - اجتماعی امام پنجم به شمار می رود که این برنامه در زمان امام صادق علیه السلام به اوج خود رسید و نام، پیام و اندیشه ائمّه را برای همیشه در میان امّت اسلامی زنده نگاه داشت.
امام باقرعلیه السلام در دانشگاه مدینه از تحکیم بنیادهای تفکّر شیعی لحظه ای غافل نبود بلکه با برنامه ریزی دقیق و حساب شده به رهبری تفکّر امامیّه و پیروان مسیر امامت اهتمام می ورزید. امام باقرعلیه السلام در بیانات خود از کلام خداوند شاهد می آورد و می فرمود: هر مطلبی مطرح کردم، بپرسید در کجای قرآن است تا آیه اش را مشخّص نمایم.(9)
عبدالله بن عطاء که از دانشمندان بزرگ جهان اسلام در عصر امام پنجم بود، می گوید: هرگز مشاهیر مسلمان را در هیچ محفل به اندازه محفل محمدبن علی علیه السلام از نظر علمی حقیر ندیدم. حکم بن عُیینه را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام چون کودکی زانوی ادب بر زمین زده، شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده بود.(10)
جلوگیری از انحراف سیاسی و فکری
در عصر امام باقرعلیه السلام انحرافات سیاسی در قالب مقاصد فکری خودنمایی می کرد و یک جریان عقیدتی و فرقه ای به وجود آمده بود که با راه ائمّه اختلاف داشت. مرجعیت فکری همچون رهبری سیاسی معطل مانده و در این مورد برنامه ای روشن موجود نبود تا خلاء را پر سازد، در این عصر از راه فتوحات، سرزمین هایی به جهان اسلام ضمیمه گردید اما رویدادهایی گوناگون و شرایط و افکاری در هم ریخته، زمینه هایی را فراهم ساخت که عدّه ای افکار شخصی و تمایلات سیاسی خود را در متن اجتماع اسلامی مطرح سازند، به علاوه زمامداران ستمگر اجازه نمی دادند اهل بیت علیهم السلام به عنوان مرجعیت فکری به میدان آیند. زیرا می دانستند این برنامه به رهبری سیاسی اهل بیت علیهم السلام منتهی می گردد و در صورت عملی شدن چنین واقعیتی، بُرنده ترین سلاح را به ائمّه انتقال می دادند و زمینه های سقوط خود را فراهم می کردند.
امام باقرعلیه السلام که این انحراف را مشاهده نمود، ادّعاهای مغایر با ارزش های الهی را پاسخ گفت و یا تکذیب نمود. در واقع امام پنجم در عرصه ای وارد گردید که سلاح های آن افکار شخصی و وارداتی بودند، آن حضرت با نبردی همه جانبه از شدّت تأثیر اهل رأی کاست. زیرا این شیوه، شریعت اسلامی را به تحلیل می برد و خاصیت، صلابت و اصالت اسلامی را که از ویژگی های قانون گذاری است، دچار خدشه می ساخت.
علمایی چون زُهری،(11) مکحول، قتاده، هشام بن عروه، در این دوره در خصوص نقل حدیث و ارائه فتوا فعّال بودند، در حالی که به دستگاه حاکمیت امویان و مروانیان وابستگی داشتند. این وضع، ضرورت احیای فرهنگ اصیل اسلامی را به دور از هرگونه تحریف عمدی به وجود می آورد. امام طیّ نامه ای از چنین علمایی شکوه می نماید و آنها را اشباه أحبار و رُهبان معرّفی می کند.(12) کم شدن آشفتگی های سیاسی و یکپارچه شدن قلمرو جهان اسلام و از بین رفتن مدّعیان حاکمیّت از جمله عبدالله بن زیبر، علماء را از صحنه سیاست به حوزه درس و حدیث کشانید و آنان را وادار نمود تا با نظر خود اختلافات روایی را بر طرف کرده و برای مردم فتوای فقهی صادر کنند! امام باقرعلیه السلام در برابر چنین انحرافاتی موضع گیری نمود و نظرات فقهی، تفسیری، کلامی و اخلاقی اهل بیت علیهم السلام را ارائه داد و اصولاً از دلایل پرداختن امام باقر و امام صادق علیهما السلام به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین آن روی می داد. لذا امام به عنوان نماینده مکتب عترت، هنگام مناظره می کوشید نظرات فقهی اهل بیت علیهم السلام را ارائه دهد و در عین حال موارد انحراف را روشن کرده و به مردم نشان دهد. امام حتّی از نظر برجسته ترین علماء زمان خویش به عنوان میزان تشخیص صحیح از نادرستی معرّفی شده بود و موارد بسیاری پیش می آمد که آنان عقاید خود را نزد حضرت عرضه می نمودند تا به صحّت و سُقم آن واقف شوند.
زُهری پس از نقل مناظره امام با ابوحنیفه یادآور شده است: از این خبر، امامت حضرت باقرعلیه السلام برای اهل علم مشخّص می گردد؛ آنان نزدش حاضر می شدند، حضرت عقایدشان را نقد می کرد، امام آنان را به سوی شاهراه هدایت، رهنمون می ساخت، علما نیز به عقایدش گردن نهاده و از او اطاعت می کردند.(13)
امام در برابر فرقه های منحرف موضعی تند و سازش ناپذیر اتخاذ می نمود و با این جبهه گیری فکری و فرهنگی تلاش می کرد حدود معارف صحیح اهل بیت علیهم السلام را در زمینه های گوناگون مشخّص و از انحراف سایر فرق تفکیک کند.
یکی از آنها فرقه مُرجئه بود که می خواست در قالب اندیشه های کلامی، ستم بنی امیّه را توجیه کند، قدریه که حسن بصری مُبلّغ آن بود، عقیده داشت معاویه بنا به حکم الهی به حکومت رسیده و ما نمی توانیم با اوامر الهی مخالفت کنیم. این باورها به خود فرقه ها خلاصه نمی گشت و تیرگی های آن جهان اسلام را در بر می گرفت و سرزمین های اسلامی را دچار هرج و مرج می کرد؛ آراء فقهی گوناگون، روح ناامیدی را در میان مسلمین به وجود می آورد. در همین زمان، جوامع مسلمان نیازمند وجودی بود که دانش خود را از پاک ترین و مطمئن ترین منابع گرفته و این شخص کسی جز امام باقرعلیه السلام نبود، آن حضرت تنها شیعیان را از چشمه علمی بهره مند نمی ساخت؛ بلکه بنیانگذاران مذاهب چهارگانه اهل سنّت که در آن عصر شکل گرفتند، از امام باقرعلیه السلام دانش می آموختند. در واقع این امام پنجم بود که به تمامی گروههای اسلامی، تفکّر مکتبی را آموخت، اندیشه ای که مبانی و کلّیات آیین اسلام را با تکیه بر قرآن و حدیث ناب در برداشت.(14)
پیشوای پنجم بر آن شد تا آن معانی ژرف را بارور گرداند و آنچه را نیاکانش برای آن فداکاری ها و خونفشانی کردند، پاسداری کند. و این حرکت برای امّت اسلام منزلتی والا پدید آورد. در روایت بانو «حبابه والبیه» آمده است که در مکه مردی را دیدم که بین باب و حجر بر فرازی ایستاده بود، مردم پیرامونش اجتماع کرده و در مشکلات از وی نظر می خواستند و باب پرسش های دشوار را بر او می گشودند و او را رها نکردند تا در هزار مسأله به آنان فتوا داد. آنگاه برخاست و می خواست رهسپار شود که یکی بانگ برآورد که: هان! این نور درخشان... و جمعی نیز که می گفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او امام باقرعلیه السلام است.(15)
امام باقرعلیه السلام استدلال های اصحاب قیاس را به شدّت رد نموده و از فرقه مُرجئه که عمل صالح را در جامعه لازم نمی دانستند، و ایمان درونی را کافی می دانستند، بیزاری جستند و از آنان به عنوان دشمنان خویش در دنیا و آخرت سخن گفتند.(16) در برابر آنان که به جُمود و تعصّب افراطی روی آورده بودند نیز موضع گیری نمودند و فرمودند: خوارج از روی نادانی عرصه را برای خود تنگ تصوّر کرده اند. دیانت، وسیع تر از راهی است که آنان پیش گرفته اند.(17)
فرقه خطرناک دیگری که در جامعه اسلامی بذر تردید، نفاق و دشمنی می پاشیدند، یهودیان بودند. آنان موذیانه احادیث جعلی فراوانی در خصوص سیره و روش زندگی پیامبران انتشار دادند. این گروه در مسایل فقهی و کلامی نیز حرکتی را شروع کردند که بسیار نگران کننده بود. مبارزه با یهودیان و تبلیغات منفی آنان بخش مهمّی از تلاش فرهنگی امام باقرعلیه السلام بود. قوم یهود اعمّ از آنان که به ظاهر اسلام آورده بودند و نیز آنانی که هنوز بر آیین خود باقی مانده بودند، با جعل احادیثی بین مسلمانان چنین انتشار دادند که بیت المقدّس بر کعبه برتری دارد.
زرارة بن اعین نقل نموده است که در محضر امام باقرعلیه السلام بودم، در حالی که ایشان مقابل کعبه نشسته بودند که فرمودند: نگریستن به خانه خداوند عبادت است. در همان حال شخصی از طایفه بُحَیْله به نام عاصم بن عمر نزدیکتر آمده و عرض کرد: کعب الأحبار می گوید: کعبه هر صبح در برابر بیت المقدّس سجده می نماید! امام فرمودند: نظر تو در باره وی و سخن او چیست؟ آن مرد گفت: درست می گوید. امام فرمودند: تو و او هردو دروغ می گویید. سپس در حال خشم افزودند: خداوند متعال بنایی و بقعه ای دوست داشتنی تر از کعبه بر روی زمین نیافریده است.(18)
امام باقرعلیه السلام در هر موقعیت و شرایطی که پیش می آمد، تلاش می نمود رابطه نامطلوبی که میان مسلمانان و یهود به وجود آمده و راه خطرناک و منحرفی را می پیمود، قطع نماید و این مُرداب انحراف را از جامعه اسلامی بزداید و بخشکاند.