حجت های الهی
کودکانِ دبستانِ معرفت، استاد ارجمندی می طلبند تا از جهل و نادانی برهند.
نوآموزان مکتب عشق الهی، پیر و مرشدی می جویند تا آنان را از راه ظلمت و خطر گمراهی برهاند.
ابر رحمت بی کران الهی، هیچ گاه سایه اش را از تشنگان وادی ایمان و معرفت دریغ نمی دارد و باران فیضش را یکسان بر وجود انسان های حقیقت جو روان می سازد.
حضرت حق همیشه حجت های روشنش را فرا روی روندگان طریقت نهاده و هیچ گاه مخلوقات مشتاقش را بی شبان یِله و رها نساخته است و صراط مستقیم نجاتش را به وسیله ی رهبران آسمانی معرفی نموده است؛ «آفتاب آمد دلیل آفتاب».
امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: «به خدا از روزی که آدم علیه السلام قبض روح شده خدا زمینی را وا نگذارده جز آن که در آن امام و پیشوای دادگستری بوده است که به وسیله ی آن به سوی خدا رهبری می شوند و او حجّت خدا بوده است بر بندگانش و زمین بی حجت خدا بر بندگانش نمی ماند».
اقبال، در توصیف پیامبران می سراید:
ساز پردازی که از آوازه ای |
خاک را بخشد حیات تازه ای |
بندها از پا گُشاید بنده را |
از خداوندان رباید بنده را |
نکته ی توحید باز آموزدش |
رسم و آیین نیاز آموزدش |
عقل
عقل، متقن ترین داور بین حق و باطل است و یگانه قاضی آفرینش که مس را از طلا و آب را از سراب باز می شناسد و در قضاوت عادلانه اش هیچ گاه سستی راه نمی دهد و پا را از حیطه ی حق بیرون نمی نهد.
به راستی اگر فردی پای درکش را در راه عقل و خِرد نهد، به خورشید حقیقت می رسد و از دام های هوی و هوس می رهد.
عقل از آن جهت محبوب خداوند است که زنجیرهای خور و خواب و خشم و شهوت را می درَد و مرغ روح را از قفس تن می رهاند و در آسمان بی کرانه ی توحید به پرواز در می آورد.
امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: «چون خداوند عقل را آفرید، او را به سخن در آورد و سنجید. گفتش: پیش آی. پیش آمد. گفتش: پس برو، پس رفت.
خدا فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند، خلقی را نیافریدم که از تو نزدم محبوب تر باشد. تو را به کسی دهم که دوستش دارم. همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست».
تا چه عالم هاست در سودای عقل |
تا چه با پهناست این دریای عقل |
نی که اول دست یزدان مجید |
از دو عالم پیشتر عقل آفرید |
به کار بستن علم
گنجینه ی علم، هدیه ی نفیس و عظیم الهی است و جهل، کلید و مکر همیشه ی شیطان. حق با نور علم، بندگانش را به سوی خویش فرا می خواند و شیطان با دام جهل، مخلوقات الهی را از مسیر حق، باز می دارد.
بحر را در کوزه نمی توان گنجانید؛ اما به نسبت آن می توان آب دریای معارف الهی را در آن گنجانید.
دست یافتن به معارف الهی، دلی به وسعت ایمان می طلبد تا اسرار و حقایق را در خویش نگهدارد.
در سراسر مسیر پرپیچ و خم طریقت، ابلیس کمین کرده است که با اندک سرپیچی از علم و دانایی، چشم دل را بر نور حقیقت می بندد و آن مسیر نورانی را دیگرگونه می نمایاند.
حضرت امام محمدباقر علیه السلام ، می فرمایند: «چون علم را شنیدید، به کارش بندید و باید دریا دل باشید ؛ زیرا چون علم فراوان در دل تنگی انباشته شود که تحمل آن نتواند، شیطان بر آن دست یابد، چون شیطان با شما طرف شود، بدان چه می دانید بدو روی کنید، زیرا کید شیطان سست است».
استمداد از خداوند
دستان نیازِ فقرِ ذاتی خویش را به درگاه و آستانه ی آن بی نیاز مطلق بلند می نماییم و حاجاتمان را از بارگاه ملکوتی اش می طلبیم و به هیچ درگاهِ خاکی سر نمی ساییم و چشم به درگاه بندگان، نمی بندیم.
می دانیم که نامه ی سربسته و حاجات ناگشوده مان در گنجینه ی غیب چه کسی است و تنها آستان بی نیاز از آن چه کسی.
ای خدا، ای فضل تو حاجت روا |
با تو یاد هیچ کس نبود رَوا |
امام محمدباقر علیه السلام فرموده اند: «جز خدا پشتیبان و کمکی مگیرید تا غیر مؤمن شمرده مشوید، زیرا هر وسیله و نژاد و خویشی و دسته بندی و بدعت وشبهه از بین می رود جز آن چه قرآن ثبت کرده است».
دامن طلب را در پای هیچ خلقی پهن نمی سازیم و امید رحمت به هیچ مخلوقی نمی بندیم و تنها از او یاری می جوییم.
حاشَ للّه طمع من از خلق نیست |
از قناعت در دل من عالمی است. |
مؤمنان؛ تنِ واحد
انسان های مؤمن، چشم و گوش و دل و جان یکدیگرند و چون درختی تنومند و با عظمت، ریشه و ساقه و میوه ی یکدیگر محسوب می شوند و چون تن واحدی در باران ها، طوفان ها و سیلاب ها پشتیبان و یاور همند.
میان روح های بزرگ مؤمنین، فاصله ای یافت نمی شود.
امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: «مؤمنان در نیکی کردن و مهربانی و دلسوزی نسبت به یکدیگر همچون تن واحدند که اگر جایی از آن دردمند بشود و باقی جاها، در بیداری و تب و سوز آن همدردی می کنند».
نیکویی حُسن و کمال است و ایمان نیز؛ و چه چیزی زیبنده تر از حسن اخلاق برای مؤمن می باشد؟
من ندیدم در جهان جستجو |
هیچ اهل البیت بِه از خُلق نکو |
یقین
گمراه کسی است که در تلاطم دریای حیرت و تردید فرو می رود و خود هیچ نمی داند.
از ساحل یقین دور می شود و هیچ نشان روشنی از آن نمی یابد.
یقین، چراغ تابنده ای است که صراط سلوک را از سراب و گرداب باز می شناسد و رهپویان حقیقت را به وادی ایمن و آرامش رهنما می شود.
یقین، پُل مستحکمی است که هر رهرو خرد ورزی را به آن سوی دره ی گمراهی و ظلالت می رساند. امام محمدباقر علیه السلام می فرمایند: «هیچ نوری هم چون نور یقین نیست».
یقین، دژ مستحکمی است که متقین را از تیرهای زهرناک شک و شبهه در امان می دارد. و آنان را به صراط واحدی هدایت می سازد.
قرآن و نیازهای انسان
قرآن، آیینه است بازتاب آفرینش و هستی؛ اما چشمی بینا و بصیرتی آگاه می طلبد تا انعکاس حقایق را در آن به تماشا بنشیند. قرآن دریاست و ما تشنگان زلال آن.
کوزه ی معرفت ما به توان ظرفیت و گنجایش خویش از آن سیراب می گردد. لاجرم کوزه ی خاکیمان، به مساحت عقل و عشق الهی، ز دریای بی کرانه ی اسرار غیب بهره مند می شود.
قرآن، نشانه ای است که سر منزل مقصود را می نمایاند و هر کس نشان منزل را دیگرگونه بپندارد، بی تردید هلاک و تباه خواهد گشت.
آن کتاب زنده قرآن حکیم |
حکمت او لایزال است و قدیم |
نسخه ی اسرار تکوین حیات |
بی ثبات از قوتش گیرد ثبات |
امام باقر علیه السلام فرموده اند: «به راستی خدای تبارک و تعالی چیزی که امت بر آن نیازمند باشند وانگذاشته، جز آن که در کتابش نازل کرده و برای رسولش بیان نموده و برای هر چیزی حدی مقرّر ساخته و دلیلی که بر آن رهنمایی کند، مقرّر کرده و هر کس هم از آن حدّ و قانون تجاوز کند، برایش حدّ و کیفری مقرر ساخته است».
خوشا آنان که از ساحل معرفت قرآن، کوزه یقین و ایمانشان را از زلال آن سرشار نور می سازند و تا صبح محشر، سیراب و آسمانی باقی می مانند.
علم پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام
خاتم ولایت، روح بی کرانه ای است که بسیاری از پرده های ناگشوده آسمان را پیموده است و همچنان که با نخلستان های مکه و مدینه آشناست، با فرشتگان آسمان و پرده داران حرم ستر و عفاف ملکوت مأنوس گشته است.
علوم بشری هم چون قطره ای در اقیانوس دانش وی، محو می شوند.
امام باقر علیه السلام فرموده اند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به علی علیه السلام هزار حرف آموخت که از هر حرفی هزار حرف دیگر فهم می شد».
احمد ار بگشاید آن پَرِّ جلیل |
تا ابد مدهوش ماند جبرییل |
چون گذشت احمد ز صدره و مرصدش |
از مقام جبرییل و از حدش |
گفت او را هین بِپَرْ اندر پِیَم |
گفت رو رو من حریف تو نِیَم |
باز گفت او را پَر ای پرده سوز |
من به اوج خود نرَفْتَسْتَمْ هنوز |
گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من |
گر زنم پری بسوزد پرّ من |
علی علیه السلام چون ماهی است که نور امامتش را بی واسطه از آن خورشید یگانه ی وجود، وام گرفته است و می بایست هم چون وی به هزاران نکته و اسرار ملکوت و عالم غیب دست یافته باشد؛ زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله شهر علم و علی علیه السلام درب آن است.